ضرورت توجه به عوامل شکلگیری فتنهها و مقابله با آنها
حضرت آیتالله علامه مصباح یزدی ـ شانزدهمین نشست سراسری دفتر پژوهشهای فرهنگی - 1390/11/27
آزمایشهای اجتماعی، زمینه بروز فتنهها
خداوند متعال بهطور دائم در این عالم شرایطی را پیش میآورد تا همه افراد در هر موقعیت و شرایطی- اعم از طبیعی، جغرافیایی و ارثی- آزموده شوند تا هویت اصلی خود را ابراز کنند. این همان چیزی است که در فرهنگ قرآنی با عنوان «آزمایش» از آن یاد شده است. این آزمایشهای فردی بهطور دائم در حال رخ دادن است. با دقت درمییابیم که هر یک از ما در هر لحظه در معرض چندین آزمایش هستیم؛ اما برخی از آزمایشها جنبه اجتماعی دارد یعنی برای فراهم شدن زمینه آن، مقدمات زیادی نیاز است تا صحنه آزمایش فراهم شود و جامعهای بتواند با تمام ابعادش در آن آزمایش آزموده شود و افراد صالح و فاسد از یکدیگر بازشناخته شوند. معمولاً به این نوع آزمایشها فتنه میگویند. البته فتنه در لغت صرفاً به این موارد اختصاص ندارد؛ اما در ادبیات فرهنگ عمومی ما، وقتی امت یا جامعهای در شرایط پیچیدهای قرار میگیرد که باید تصمیمگیری دستهجمعی کنند و همه باید بهنوعی در آن سهیم باشند و جای لغزش فراوان است، چنین شرایطی را فتنه میگویند؛ وگرنه آزمایشهای فردی بهطور مکرر و دائمی برقرار است. گاهی در طول تاریخ امتها، چندین مرتبه از این نوع آزمایشها پیش آمده است. این آزمایشها برای امت ما نیز بوده است. برای نمونه، بعد از رحلت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم، متأسفانه جامعه اسلامی از آزمایشی که در آن قرار گرفت سربلند بیرون نیامد. بعدها نیز در مواردی آزمایشهای عمومیای برای جامعه اسلامی پیش آمد که پرداختن بدانها نیازمند وقت دیگری است.
نمونهای از فتنههای معاصر
در دوران حیات ما، یعنی در حدود پنجاه یا شصت سال گذشته، چند جریان پیش آمده است که هر کدام از آنها یک آزمایش بزرگ عمومی بوده است. نمونه برجسته آن، از شروع نهضت امام خمینیرضواناللهعلیه تا دوران پیروزی انقلاب شکل گرفت. پس از پیروزی انقلاب نیز در چند مقطع، به تعبیر مقام معظم رهبری، پیچهای تعیینکنندهای در مسیر ما پیدا شد؛ اما بههرحال آن فتنهای که همه ما با آن آشناییم، آزمایشی بود که در سال 1388 اتفاق افتاد. به نظر شما برای اینکه چنین حادثهای در کشور اتفاق بیفتد، مقدماتش از چند وقت پیش میبایست شروع شده باشد؟ آن شخصیتهایی که نقش تعیینکننده در این فتنه داشتند و سران این فتنه شمرده میشدند، در چه زمانی میتوانستند این نقشه را ایفا کنند؟ این افراد از سی یا چهل سال پیش میبایست شرایطی برایشان فراهم میشد تا روزی بتوانند در مقام افرادی مورد اعتماد مردم و تأثیرگذار در آنها، بهگونهای که درصد قابل توجهی از مردم به اینها علاقه داشته باشند، نقش ایفا کنند؛ فردی که در زمان امام، سالهای طولانی در دوران جنگ، مسئولیت اداره کشور را بر عهده داشته است- در آن زمان، مهمترین نقش را نخستوزیر داشت- فرد دیگری که سالها ریاست مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشته و امام چندین پست به او داده بود، چنین افرادی بعد از سی سال عامل فتنه شدند؛ یعنی باعث شدند حادثهای در جامعه رخ دهد که میلیونها انسان در معرض لغزش قرار گیرند و شیطان امید ببندد به اینکه نظام اسلامی بهوسیله اینها از بین برود. زمینه چنین اتفاقی بهراحتی فراهم نمیشود و مقدمات فراوانی از جانب دشمنان، دوستان و مشکلات جامعه باید پیش بیاید و آنقدر شرایط بینالمللی در هم تنیده شود تا چنین حادثهای رخ بدهد. جان سالم به در بردن از چنین پدیده پیچیدهای توفیق زیادی میخواهد و متأسفانه دیدیم که بسیاری از افراد زیرک و برجسته جامعه که در ابتدا غرض و مرضی هم نداشتند و دنبال مصلحت هم بودند، در دام این افراد افتادند و کار بر آنها مشتبه شد. برخی از این افراد نیز پس از مدتی به اشتباه خود پی بردند و به شکلی توبه کردند. عده کمی نیز هستند که بر اشتباه خود باقی ماندهاند؛ اما اشخاصی نیز هستند که فیحدنفسه ما آنها را انسانهای سالمی میدانیم و تعجب میکنیم که چرا در دام افتادند. البته این خاصیت فتنه است.
پیشگیری قبل از وقوع
ولی آنچه ما درک میکنیم این است که چهبسا حوادث پیچیده خطرناکی پیش آید که افراد زیرک و باتجربه نیز در کام آن فرو روند و این باعث میشود که ما از خودمان بهتر مراقبت کنیم. آن درسی که میتوانیم از این جریان بگیریم آن است که ابتدا خودمان و سپس با راهنمایی کردن افرادی که میتوانیم روی آنها اثر بگذاریم، مانند زن و فرزند و دوستانمان، از این جریان درس بگیریم و مواظب باشیم تا دیگر در این دامها نیفتیم. باید به این نکته توجه داشته باشیم که دامها خیلی پیچیده و رنگارنگ است و انسان بهسادگی متوجه آنها نمیشود.
عبرتهای جنگ جمل
برای مثال، به جنگ جمل توجه کنید. خود شکلگیری جنگ جمل فتنه عجیبی بود. بنده با سابقه بیش از شصت سال آشنایی با منابع دینی، هنوز نمیتوانم درست تحلیل کنم که چگونه چنین جنگی تحقق یافت. در این جنگ، فردی صریحاللهجه وقت خواست تا نزد امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه برود؛ در حالی که در دوران جنگ و درگیری، تماس با فرمانده کل قوا کار آسانی نیست. بههرحال با اصرار وقت گرفت و نزد حضرت رفت و گفت آقا! من میدانم شما پسرعموی پیغمبر هستید، پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله به شما خیلی علاقه داشتند، شما خدمات بزرگی برای اسلام انجام دادهاید و فضایلی دارید؛ ولی در برابر شما نیز چند نفر از بزرگان اصحاب پیغمبر هستند؛ پسرعمه خودتان، طلحه و زبیر هستند که از بزرگان اصحاب پیغمبر هستند، همچنین همسر پیغمبر هست، آنها سه نفرند و شما یک نفرید؛ من از کجا بفهمم راه کدامتان درست است؟ بیشک این شبهه منحصر به این شخص نبود و صدها یا هزاران فرد بدان مبتلا بودند. درست است که امام علیعلیهالسلام انسان خوبی است اما در طرف مقابل او نیز انسانهای بدی قرار ندارند؛ یکی پسرعمه پیغمبر است که حضرت برایش خیلی دعا کرده است؛ زبیر، بزرگ خاندان بنیهاشم است؛ طلحه نیز یکی از بزرگان اصحاب است؛ اینها کسانی بودند که در شورای شش نفره، در کنار حضرت علیعلیهالسلام در مقام تعیینکننده سرنوشت جامعه اسلامی معرفی شده بودند. همچنین زنی در میدان جنگ و سیاست موضع بگیرد، آن هم همسر پیغمبر و کسی که قرآن دربارهاش فرموده است وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ،[1] از خانههایتان بیرون نیایید؛ با وجود حاکم بودن چنین فرهنگی که معمول هم نبود همسر فردی در میدان جنگ وارد مبارزه شود، هر کسی ممکن است شک کند که واقعاً آیا حق با علی بوده است یا با طرف مقابل او؛ اگر علی حکومت را به این افراد واگذار میکرد، چه اتفاقی میافتاد؟ به فرض که حق هم با علی بود اما بههرحال علی مجبور بود دو کارگزار را معین کند، یکی برای بصره و دیگری برای کوفه. چه اشکالی داشت که یکی از این پستها را به طلحه و دیگری را به زبیر میداد تا اینهمه خونریزی رخ نمیداد؟ اینکه انسان ایمانی داشته باشد که بداند هر چه علی تصمیم میگیرد درست است و او مانند دیگران تابع هوا و هوس نمیشود، شوخی نیست. درباره تصمیمگیری مربوط به جنگ جمل، در نهجالبلاغه دو بیان عجیب از امیرالمؤمنینعلیهالسلام وجود دارد که وقتی من اولین مرتبه این عبارتها را دیدم تکان خوردم. حضرت میگوید به خدا قسم شب تا صبح نخوابیدم و درباره این موضوع فکر کردم، زیر و زبر کردم، خوب سنجیدم، دیدم اگر با اینها نجنگم، باید به دین محمدصلیاللهعلیهوآله کافر بشوم. مگر مسئله چه بود؟! آنها میگفتند: حکومت بصره و کوفه را به ما بدهید. این مسئله سادهای بود. امثال این افراد کم نبودند؛ در حالی که امام علیعلیهالسلام سخنشان را نپذیرفت و آنها این غائله را راه انداختند. الآن هم ممکن است بگویند حالا آنها نمیبایست اینقدر اصرار کنند، ولی علی نیز باید خیلی سختگیری نمیکرد و کمی کوتاه میآمد تا اینهمه خون مردم ریخته نمیشد؛ اما امام میگوید: شب تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر با اینها نجنگم، به دین محمدصلیاللهعلیهوآله کافر شدهام. این چه نوع درک و شناختی از اسلام است؟! چگونه میشود که اگر انسان با فردی مدعی نجنگد، کافر و از دین اسلام خارج میشود؟! بسیاری از ما چنین شناختی نداریم و نمیدانیم چگونه شناختی است. آنگاه وقتی برخی علیگونه با زبیرگونهگان زمان میجنگند تعجب میکنیم که چرا کوتاه نمیآیند؟! چرا اینقدر سختگیری میکنند؟! زیرا نوع فکر، برداشت و شناختمان از اسلام با نوع شناخت علی فرق میکند. او اینگونه فکر میکند که اگر با طلحه و زبیر نجنگد از دین خدا خارج شده است؛ در حالی که ما چنین شناختی را در هیچ رسالهای ندیدهایم. هیچ فقیه و مرجع تقلیدی را ندیدهایم که اینگونه فتوا دهد. این چه نوع شناختی از اسلام است؟ برای این است که شناختهای ما توأم با ابهام است؛ یعنی اسلام را درست نمیشناسیم؛ بلکه آن را همیشه در پردههایی از ابهام و لایههایی از گرد و غبار شناختهایم. از اینرو اگر کسانی آنطور ادعا کنند، ما شک میکنیم که آیا آنها درست فهمیدهاند یا ما درست میفهمیم؛ اما ما مدعی هستیم راه کسی را میپیماییم و شیعه کسی هستیم که شناختش از اسلام آنگونه بود. افرادی بودند که حافظ قرآن و نمازشبخوان بودند، روزههای مستحبیشان ترک نمیشد و پیشانیشان از عبادت زیاد پینه بسته بود؛ اما علیعلیهالسلام همه آنها را با شمشیر درو میکرد. آیا اگر ما بودیم، میتوانستیم تحمل کنیم؟! این چه نوع اسلامی است؟! اگر این افراد را بکشیم، پس با چه کسی زندگی کنیم؟! حضرت، حافظان قرآن، عبّاد، زهّاد قائمالیل و صائمالنهار را بهراحتی با شمشیر درو میکند و بعد هم میگوید إِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَه،[2] به توفیق الهی منم که چشم فتنه را از کاسه درآوردم و به خودش نیز میبالد. گاهی چشم را کور و یا زخم میکنند؛ اما گاهی چشم را از کاسه بیرون میآورند. امام میگوید با جنگیدن با خوارج نهروان، چشم فتنه را از کاسه درآوردم و اگر این کار را نمیکردم این فتنه از پیکر اسلام برچیده نمیشد. این شناخت خاصی از اسلام است و ما جرئت نمیکنیم چنین سخنانی را بگوییم. ما وقتی پیشانی پینهبسته و اینهمه حافظ قرآن را میبینیم، مدام عقبنشینی میکنیم و میگوییم مگر میتوان با این افراد جنگید؟! بههرحال با سر نیزه کردن قرآن، مدعی میشوند که تابع قرآنند. این ابهامها ناشی از نشناختن صحیح اسلام است. پس از آن پدیدههایی به وجود میآید که شیاطین با نقشههای خود آنها را ترسیم میکنند و ضعفهای شناختی ما بدان افزوده میشود. ما در پیروی از مسائل دلخواه خود، واقعیت بسیاری از آنها را میفهمیم اما چون دلمان نمیخواهد، دربارهاش آنگونه فکر هم نمیکنیم تا آن نتیجه را بگیریم. همیشه بهگونهای درباره مسائل فکر میکنیم که به نتیجه دلخواه خودمان برسیم. یکی از دلایل آن هم این است که برای ما تکلیف و دردسر درست نکند؛ یعنی آرام باشیم و اگر آنها با هم میجنگند، ما از کناری رد شویم تا آسیب نبینیم و سالم عبور کنیم. در زمان امیرالمؤمنین وقتی حضرت افرادی را برای حضور در جنگ دعوت میکرد، آنها میگفتند ما در جنگی که خون مسلمانها ریخته میشود شرکت نمیکنیم؛ از خدا خواستهایم که ما را از ریختن خون مسلمانها حفظ کند و چون هر دو طرف مسلمانند و خون آنها ریخته میشود، پس شرکت نمیکنیم. این نوع مسلمانهای مقدسمآب، هم در آن زمان بودند و هم در زمان حاضر هستند. وقتی این عوامل کنار هم قرار میگیرند زمینه فتنه را فراهم میکند.
اولین عاملی که میتواند جلوی فتنه را بگیرد، روشنبینی و بصیرت است؛ یعنی انسان فهم و شعور داشته باشد؛ بهگونهای که جریانهای مختلف فکر او را عوض نکنند و شخصیتزده نشود. حضرت امیرعلیهالسلام با فردی مانند زبیر جنگید؛ نهتنها جنگید، فرمود اگر با او نجنگم، به دین محمدصلیاللهعلیهوآله کافر شدهام. ما فتنهای را چند سال پیش گذراندیم؛ اما آیا سنت الهی برای آزمایش تمام شد و تا روز قیامت یا زمان ظهور حضرت حجتعجلاللهفرجهالشریف دیگر فتنهای نخواهد بود؟ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ،[3] پیشینیان شما را مورد فتنه قرار دادیم؛ خداوند هرگز دست از این سنت برنخواهد داشت. خداوند ما انسانها را در این عالم برای امتحان آفریده است؛ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[4] محال است خداوند دست از این سنت خود بردارد. این فتنه تمام شد اما مقدمهای برای فتنه بعدی است. برای فتنه بعدی حواستان جمع باشد! اگر میخواهید در فتنههای بعدی به دام نیفتید، باید از فتنههای قبلی عبرت بگیرید. باید به این موضوع فکر کنید که چه عاملی موجب لغزش فتنهگران شد؟ باید دقت کنید که آیا آن عامل در وجود شما هم هست یا نیست؛ اگر نیست، خدا را شکر کنید. اگر هست، بیمناک باشید از اینکه راهی را بروید که فتنهجویان رفتند؛ منتها در شکلی دیگر. آن فتنه دامن شما را نگرفت؛ اما چهبسا دچار فتنه شدیدتری شوید! چرا قرآن این داستانها را نقل میکند؟ عمدتاً داستانهای بنیاسرائیل در قرآن تکرار شده است. در قرآن، بیش از هر پیامبری، درباره حضرت موسی و بیش از هر قومی در مورد بنیاسرائیل آیه نازل شده است. پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله در روایتی که هم عالمان شیعه و هم عالمان اهل تسنن نقل کردهاند، فرموده است هر راهی آنها رفته باشند، شما نیز خواهید رفت: وَلَوْ أنَّهُمْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه،[5] اگر بنیاسرائیل وارد لانه سوسماری شده باشند، شما نیز خواهید رفت؛ یعنی حوادث شما شباهت زیادی با حوادث بنیاسرائیل دارد. این داستانها را میگوییم تا خودتان را آماده کنید و در دام آن فتنهها نیفتید. آن راهی را که فتنهجویان، حامیان فتنه و ساکتین در برابر فتنه پیمودند، در مسیر ما نیز وجود دارد.
مكتوم بودن آزمونها
ما باید منتظر فتنهای باشیم که چهبسا خودمان در آن درگیر باشیم. ممکن است در متن فتنه نباشیم اما پشت صحنه، پشتیبان آن و یا ساکت و بیتفاوت باشیم. این همان جریانی است که برای اصحاب جمل و نیز قاتلان سیدالشهداعلیهالسلام پیش آمد. عدهای در صحرای کربلا بر روی امام حسینعلیهالسلام شمشیر کشیدند. برخی نیز شمشیر نکشیدند، ولی اسب، علوفه و شمشیر دشمن را فراهم کردند. گروهی نیز بیتفاوت بودند. این جریان در فتنه 88 در کشور ما تکرار شد. چهبسا یک یا دو یا چند سال دیگر دوباره تکرار شود. ما از حالا باید خودمان را آماده کنیم. البته شکل و زمان فتنه هیچگاه از پیش تعیین نمیشود. اگر اینگونه باشد، دیگر امتحان نیست. در هیچ جلسه امتحانی، پیش از موعد امتحان، سؤالهای آن را نشان نمیدهند. سؤالهای امتحانی باید پنهانی باشد. خداوند متعال هیچگاه نمیگوید شما را با چه چیزی امتحان میکنم؛ مگر شما فتنه سال 1388 را پیشبینی میکردید؟ اشخاصی در این فتنه حضور داشتند که احتمال آن نبود چنین خطاهایی را مرتکب شوند. امتحان الهی بسیار مکتوم است. سؤالهای آن کاملاً لاک و مهر شده است. یکمرتبه انسان در صحنهای قرار میگیرد که باید سؤالهای امتحانی را پاسخ دهد. اگر زودتر خودش را برای پاسخ دادن آماده نکرده باشد، به احتمال قوی مردود خواهد شد. ما باید سؤالهای امتحانی را کمابیش پیش خودمان پیشبینی کنیم. البته افرادی که اهل بصیرت و خیلی تیز هستند، خدا توفیق بیشتری به آنها داده است و بر اساس شواهدی میتوانند حدسهایی بزنند ولی جواب قطعی سؤالهای امتحانی را خداوند به کسی نمیگوید؛ یعنی صحنهای پیش میآید که اصلاً قابل پیشبینی نیست و باید در آنجا موضعگیری کرد؛ یعنی آره یا نه یا سکوت؛ مانند کسانی که در مقابل قتل سیدالشهداعلیهالسلام سکوت کردند. ما باید خودمان را آماده کنیم تا چنین بصیرتی داشته باشیم. باید اسلام را آنگونه بشناسیم که علیعلیهالسلام شناخت؛ شناختی که در حال حاضر با نوع شناخت ما خیلی فاصله دارد.
دوستی دنیا؛ منشأ همه فتنهها
برای عمل کردن باید آنچنان ازخودگذشتگی داشته باشیم و از لذتها و پست و مقام دنیایی دل بکنیم که برای انجام دادن وظیفه در هر شکلی و هر صحنهای حاضر باشیم. از صدر اسلام تا امروز، نمیتوان فسادی را در جامعه اسلامی نشان داد که عامل اصلی آن دنیازدگی و عشق به مال و ثروت یا عشق به مقام و قدرت یا بعضی شهوات نبوده باشد؛ حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَه.[6] برای اینکه در فتنه بعد گرفتار نشویم، باید با این عامل فساد که عاملی درونی است و در همه ما کمابیش وجود دارد، مبارزه کنیم. نهایت عشق به دنیا جهنم است. تا زمانی که انسان دنبال مقام، عنوان، افزونطلبی و برتریطلبی است، به سعادت واقعی نخواهد رسید: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا،[7] این سرای پسین و این زندگی ابدی را برای کسی قرار میدهیم که اراده برتری و فساد در وجودش نباشد. اولین عامل علوّ، برتریطلبی است. اینکه انسان بخواهد حتی به اندازه یک سر و گردن از دیگران بالاتر باشد و بخواهد سخن او مطرح باشد و بگوید ما بودیم که انقلاب کردیم، ما بودیم که با امریکا جنگیدیم و...، این همان عاملی است که فرعون را فرعون کرد: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ،[8] وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا.[9] بعد از آن هم انواع فسادهای دیگر، مانند افزونطلبیها، ظلمها، تجاوزها و هواپرستیها پیدا میشود. اگر انسان بهدنبال علوّ و فساد نباشد، میتواند به سعادت آخرت برسد؛ اما تا زمانی که این دو ویژگی در انسان هست، به جایی نخواهد رسید. در روایتی، عباراتی زیبا و در عین حال تکاندهنده درباره علوّ بیان شده است که جای تأمل و عبرت گرفتن دارد. البته این مربوط به بزرگان و کسانی است که به دنبال مقامات عالی هستند؛ یعنی چیزهایی که چهبسا اصلاً به چشم ما نمیآید، برای آنها بسیار مهم است. در روایت آمده است اگر کسی دوست داشته باشد بند کفشش بهتر از بند کفش دوستش باشد، این مرتبهای از علوّطلبی است و همین باعث محرومیت از سعادت آخرت میشود. لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا، یعنی فکر برتری بر دیگران نباشید. البته برتری معنوی، بهمعنای بندگی خدا، تواضع و فدا شدن برای هدایت دیگران، نوعی دیگر از برتری است. در این روایت، مراد برتریطلبی دنیوی است و اینکه انسان در دنیا بخواهد لباس یا خانه یا ماشینش بهتر از دیگران و یا پستش بالاتر باشد. منشأ انحرافها، لغزشها و مردود شدن در امتحانها، برتریطلبی و تجاوز به حقوق دیگران است که کمابیش ملازم یکدیگرند. باید با تمرین خودمان را بسازیم و این ملکه را در خودمان بهوجود آوریم که به آنچه خدا برای ما مقدر فرموده است راضی باشیم و نخواهیم از حد خودمان تجاوز و خودمان را بر دیگران تحمیل کنیم. برای مثال، نگوییم او باید حرف من را بپذیرد و مطیع من باشد، مرتبهاش باید مادون مرتبه من باشد؛ باید این فکر را از سر خود بیرون کنیم. او بنده خدا و من نیز بنده خدایم؛ او مسئول کار خودش است و من نیز مسئول کار خودم هستم و باید کاری کنم که خدا بپسندد.
انتخابات؛ عرصه آزمونی اجتماعی
در این ایام، زمینه یک امتحان اجتماعی برای همه ما فراهم شده و آن اینکه خداوند مسئولیتی بر عهده ما گذاشته است. بر اساس این شرایط اجتماعی، باید بکوشیم در حوزه انتخابی خودمان، آن کسی را که اصلح میدانیم انتخاب کنیم. این یک وظیفه واجب شرعی است که ابتدا افراد را شناسایی کنیم که کدام یک از آنها برای این کار مفیدترند. بعد هم از او حمایت کنیم و دیگران را نیز راهنمایی و توجیه کنیم تا این وظیفه الهی را به بهترین شکل انجام دهیم. این وظیفه آنقدر مهم است که سرنوشت آینده کشور، منوط به انجام این وظیفهای است که امروز باید انجام دهیم. در این عرصه، نباید همشهریگری، رفاقت و سوابق دوستانه، خویش و قومی، همنژادی، همزبانی و همسنگری مطرح باشد. این ملاک نیست که چون در جبهه، در یک سنگر با هم مبارزه میکردیم، پس حالا هم به او رأی دهیم. باید او را در مقایسه با سایر کاندیداها بسنجیم و بین خود و خدای خود قضاوت کنیم که کدامیک برای اسلام بهتر میتواند خدمت کنند. برادری، برادرزادگی، خواهرزادگی و خویش و قومی ملاک نیست. باید بسنجید که کدام یک برای اسلام و جامعه اسلامی مفیدترند و تحت تأثیر هیچ عامل دیگری قرار نگیرید. باندبازیها، حزببازیها و عوامل اینچنینی، بهصورت آگاهانه و ناآگاهانه باعث انحراف انسان میشود و او را از انجام دادن وظیفه بازمیدارد و این همان معنای فتنه است. این ایام وارد چنین جلسه امتحانی خواهیم شد. نوع سؤالهای آن نیز کمابیش معلوم است. باید با فکر و تحقیق جواب آن را پیدا کنیم. اگر وظیفهمان را درست انجام دادیم، زمینهای میشود تا در فتنههای آینده کمتر فریب بخوریم و کمتر خطا کنیم. پس رفاقت و همکلاس و همسنگر بودن ملاک درستی نیست. باید بررسی کنیم که چه کسی برای اسلام مفیدتر و بیشتر پیرو ولیفقیه است و دل در گرو ارزشهای اسلامی دارد و حاضر است برای دین فداکاری کند و از پست و مقام و لذتها بگذرد؛ باید چنین فردی را شناسایی کنیم و به او رأی بدهیم.
پروردگارا! تو را به مقام اولیایت قسم میدهیم، به مقام شهدا و مجاهدین مخلص، دل ما را از آلودگیهای دنیا پاک بفرما!
بصیرت کامل به ما مرحمت بفرما!
ما را در انجام وظایفمان موفق بدار!
ما را از شر شیاطین و فتنههای آخرالزمان محفوظ بدار!
روح امام راحل و شهدا را با انبیا و اولیا محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولی عصر بر سر همه ما مستدام بدار!
عاقبت امر ما را ختم به خیر بفرما!
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. احزاب، 33.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه 93.
[3]. عنکبوت، 3.
[4]. هود، 7 و ملک، 2.
[5]. عوالیاللآلی، ج 1، ص 314.
[6]. کلینی، الكافی، ج 2، ص 317.
[7]. قصص، 83.
[8]. قصص، 4.