بسم الله الرحمن الرحیم
شاید بهترین خدمتی که ما میتوانیم بهمنزله شکر معرفت و ولایت اهل بیتعلیهمالسلام انجام دهیم، تلاش برای شناختن اهداف ایشان و تحقق آنها در زندگی فردی و اجتماعی است. گویا جامعه ویژگیهای خاصی دارد و مسائل ویژهای را مطرح میسازد که در سایر رشتههای علوم مطرح نمیشود؛ ولی در هرصورت پایه اجتماع نیز افراد هستند؛ اگر افراد نباشند، جامعهای تحقق پیدا نمیکند و اگر روابط افراد صحیح نباشد، جامعه ایدهآلی پیدا نخواهد شد. در بزرگترین تحولاتی نیز که در جوامع انسانی پیدا شده است ـ تا آنجا که تاریخ و اسناد و مدارک نشان میدهد ـ مهمترین نقش را افراد برجسته داشتهاند؛ مانند انبیا، اولیا، عالمان و مصلحان جامعه که خیر و برکت از آنها شروع شده و بهتدریج به افراد دیگر، گروهها و در نهایت به کل جامعه سرایت کرده است. در هر صورت، نقش انسانهای برجسته در تحولات جامعه انکارناپذیر است؛ بهویژه انسانهایی که ما معتقدیم ارتباط خاصی با خدای متعال داشتهاند و رابطه بین آنها و خدای متعال ـ وحی ـ آنها را از دیگر انسانها ممتاز میکرده است. بههرحال، بر اساس این عقیده میكوشیم آموزههای انبیا را بهتر بشناسیم و آنها را سرمشق زندگیمان قرار دهیم؛ یعنی هم باورهایمان را با تعالیم آنها تطبیق دهیم، هم ارزشهایمان را بر اساس آن باورها بنا کنیم و هم رفتارهایمان را طبق دستورهای آنها تنظیم کنیم. اگر این رابطه را بپذیریم که رفتارهای انسانی بدون زیربنای فکری شناختی نظری و ارزشی، معنا ندارد، باید بكوشیم این زیربناها را تقویت کنیم. خوب و بدهایی که برای رفتار انسانها قائلیم و جوامع را بر اساس آنها به حق و باطل، عادل و ظالم، درست و نادرست و متعالی و منحط توصیف میکنیم، بر اساس همین ارزشهای زیربنایی است.
بنابراین، اگر نظام ارزشی معیوب باشد و معیارهایی که برای خوب و بد داریم، مختل شوند، تشخیص جامعه خوب و بد و ایدهآل و منحط آسان نخواهد بود. در اینصورت، عدهای میتوانند با شگردهایی، عیوب خود را مخفی کنند و یا حتی آنها را بهمنزله امتیاز برشمارند و در اصطلاح، منکر را بهجای معروف ترویج کنند. نمونههای این کارها در تاریخ کم نیست؛ هم در جوامع دینی الهی و اسلامی اینگونه فریبکاریها وجود داشته است كه افرادی به نام دین، علیه دین قیام کردهاند و ارزشهای غلط را با رنگ و لعاب دینی موجه جلوه دادهاند، و هم در سایر جوامع بشری که چندان پایبندی به دین نداشته یا اساساً منکر دین بودهاند و به ارزشهایی قائل بودهاند، انسانهای فریبکار، حقهباز و شیاد وجود داشتهاند كه آن ارزشها را بهگونهای دیگر به مردم نشان میدادهاند.
امروز هم در دنیا شاهد نمونههای برجستهای از این فریبکاریها هستیم. همگان میدانند نظام ارزشی که امروز بر دنیای غرب حاکم است و شاید بیش از نود درصد مردم اروپا و امریکا این نظام را کاملاً پذیرفتهاند، یک نظام ارزشی مادی و دنیوی، و حتی میتوان گفت حیوانی است؛ ولی بر اساس همین ارزشهایی که خود آنها بدان قائلاند و ترویج میکنند و دیگران را به ضد ارزش، بربریت، توحش و رعایت نکردن حقوق بشر متهم میسازند، خودشان در این جنبهها اولی به این اتهامها هستند. در این اواخر، همه عالم، کوچک و بزرگ، زن و مرد و روستایی و شهری، همه فهمیدهاند که حقیقتی در سخنان، ادعا و روشهایشان وجود ندارد، جز آنچه مایه فریب دیگران است. اگر از عدالت، آزادی، حقوق بشر و دموکراسی و مسائل دیگر از این قبیل که خود آنها بیشتر اینها را ترویج میكنند، سخنی به میان میآورند، در عمل حتی در کشور خودشان و نسبت به مردم خودشان نیز آنها را رعایت نمیکنند.
منظور اینكه، تقلب در ارزشها، تنها مخصوص به کسانی نیست که ارزشهای دینی را ترویج میکنند؛ افرادی که ارزشهای دنیوی و الحادی را هم ترویج میکنند، آنها نیز در همان عالم خودشان و برای نظام خودشان تقلبهایی دارند. اصولاً اساس كار این صاحبان قدرت، دروغگویی، تقلب و فریبکاری است. از لحاظ دینی نیز مشاهده میكنید كه امروزه در جوامع دینی نمونههای عجیبی پیدا شده که در تاریخ کمسابقه است ـ نمیگوییم اصلاً نبوده است؛ ولی به این شکل کم سابقه است ـ که کسانی به نام دین و آخرت، رفتن به بهشت و سعادت ابدی و اصلاح جامعه، مظلومترین و بیگناهترین افراد را به فجیعترین شكل به قتل برسانند و حتی بدان افتخار کنند و به هیچ اصلی از اصول اخلاقی، دینی و الهی پایبند نباشند، چنین حرکاتی در طول تاریخ بشر کمنظیر است؛ ولی امروز نمونههای آشکاری از آن دیده میشود و همه میتوانند بفهمند که اینها حقیقتی ندارند و دنبال هوسهای خودشان هستند.
ما که معتقدیم نظام ارزشی مبتنی بر حقایق ـ نه فریبها، دروغها و پندارهای باطل ـ وجود دارد، که رعایت آن، باعث سعادت دنیا و آخرت انسان میشود، باید بیش از دیگران بدان اهتمام داشته باشیم؛ به اینکه اولاً عناصر این نظام را بهدرستی بشناسیم تا در مقام شناخت، فریب دیگران را نخوریم و نتوانند کارهای نادرست را به ما غالب کنند؛ ثانیاً باید بكوشیم این ارزشها را در عمق جانمان پرورش دهیم و رفتارمان را بهطور كامل بر اساس این نظام ارزشی تنظیم کنیم. در هر دو مرحله كه اشاره کردم، جوامع اسلامی ضعفهایی دارند. البته ما با دیگران كاری نداریم؛ اما افرادی که معتقد به اسلاماند و به صورتهای مختلف ـ چه در قالب عالمان دینی و روحانی یا در قالب سیاستمداران یا مصلحان جامعه و یا طرفداران اخلاق و ارزشها و امثال اینها، در هر قالب و لباسی ـ اسلام را ترویج میكنند، کمابیش این دو ضعف را دارند. پس ما دو نوع ضعف داریم: یكی اینكه این نظام الهی را ـ دستکم بعضی از ابعادش را ـ درست نشناختهایم؛ و دیگر اینكه بدانچه شناختهایم، پایبند نیستیم؛ یعنی در مقام بیان به زبان میگوییم، با قلم مینویسیم، سخنرانی و بحث میکنیم و حتی بصورت حماسی و با شدت و حدت هم از آن دفاع میکنیم، اما در مقام عمل، كوتاهی میكنیم. هر فردی میتواند، ابتدا خود را بیازماید که تا چه اندازه از این حقایق آگاه است و درست ابعاد مختلف آن را شناخته است؛ دوم اینکه چه اندازه نسبت به آنچه شناخته، در عمل ملتزم است. بنده اعتراف میکنم که در هر دو زمینه ضعف دارم؛ در زمینه شناخت، مسائلی مطرح میشود که جواب آمادهای ندارم؛ اگر خیلی علاقه داشته باشم، میگویم باید مطالعه، فكر و بررسی كنم؛ یعنی نمیدانم؛ ولی بدتر این است که در مقام عمل، به بسیاری از چیزهایی که میدانم، عمل نمیکنم. بههرحال، همه ما میدانیم که با عصمت خیلی فاصله داریم و شناختمان از حقایق اسلام کامل نیست و کمابیش این کمبود را داریم كه بهطور شایسته همه ابعاد اسلام را نشناختهایم.
شایسته است بهعنوان شكر و قدردانی از یک نعمت بزرگ الهی که در طول تاریخ کمنظیر بوده و هست، این نكته را بیان كنم كه قبل از نهضت حضرت امام رضواناللهعلیه، بسیاری از ما كه توقع بود اسلام را بهتر از دیگران بشناسیم و به دیگران بشناسانیم، خودمان از بخش زیادی از دین آگاهی کامل نداشتیم؛ شناخت ما از دین، بعد از دهها سال مطالعه، درس، بحث و تحقیق مربوط به مسائل فردی میشد. باورمان نمیشد که در کنار نماز، واجبی به اندازه اهمیت نماز، مربوط به زندگی اجتماعی و همینطور سایر تکالیف داشته باشیم. امام رضواناللهعلیه جامعه اسلامی را آگاه و بیدار کرد که بخش عظیمی از فقه اسلامی مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است. برای مثال، چیزی را که هر فرد مکتبی میداند، مسئله امربهمعروف و نهیازمنکر است كه در روایات فراوانی بیان، و بهمنزله بزرگترین فریضه دانسته شده است. این موضوع گسترهای بسیار وسیع و مصادیق فراوانی دارد که عمل به آن، از سالها نماز و روزه مشکلتر است. در مواردی انسان برای اجرای برخی از مصادیق امربهمعروف و نهیازمنکر باید از جانش مایه بگذارد؛ درحالیكه كمتر بدان توجه میکردیم.
سالها پیش وقتی عالمان دینی میخواستند امربهمعروف كنند، روی گناه ریشتراشی تأكید میكردند؛ چون خیلی شایع بود. شرایط فعلی را نگاه نكنید که بسیاری از سیاستمداران خارجی و حتی ورزشکاران هم ریش دارند؛ در آن ایام اگر کسی ریش داشت، او را یك دهاتی یا مقدس خیلی خشک میدانستند! بنابراین، وقتی میخواستند نهی از منکر کنند، از ریشتراشی منع میكردند. با اینکه به اقرار همه، ریشتراشی حرام و یك گناه صغیره است، اما چون یک گناه علنی است و تأثیر اجتماعی دارد، یک بعد کبیره هم دارد؛ یعنی فیحدنفسه خودش یک گناه صغیره است؛ با اینكه گناهانی وجود دارد که صدها برابر از ریش تراشیدن منفورتر و نزد خدا مبغوضتر است؛ ولی درباره آنها خیلی صحبت نمیكنند؛ زیرا آفات و لوازمی داشت و برخی رودربایستیها اجازه نمیداد آنها را مطرح کنند.
بههرحال، وقتی بحث از دین میشد، نهایت آن پرداختن به شکیات نماز، مستحبات، عزاداری سیدالشهدا و آش نذری بود؛ اما كسی باور نمیكرد انسان مثل نماز، یک تکلیف شرعی اجتماعی هم داشته باشد. اینکه امروزه ما از دین خبر داریم و بعضی از وظایف اجتماعی را از نماز خواندن هم واجبتر میدانیم، به برکت راهنماییهای امام است؛ درحالیكه ایشان بهآسانی این كار را انجام نداد. ایشان زحمت زیادی كشید تا بتواند به مسائل تشکیل حکومت و مبارزه با دستگاه دیکتاتوری و بعد مبارزه با امریكا برسد؛ برای برداشتن هر قدمی، که ما درست درک نمیکنیم، امام رنجهای فراوانی متحمل شد تا دیگران را روشن کرد؛ این رنجها صرفاً از طرف دشمنان اسلام نبود، بلكه در بسیاری از موارد از جانب اقران خودش و متدینان بود. ما هنوز هم در شناخت بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام ضعف داریم و همین ضعفها باعث میشود که عدهای بتوانند تودههای مردم را بهراحتی بفریبند و چیزهایی را بهنام اسلام عرضه کنند که ربطی به اسلام ندارد و فقط یک ظاهر اسلامی دارد، اما باطنش کفر است؛ مردم ساده هم از عمق مطالب اطلاع ندارند و تحت تأثیر واقع میشوند. آنچه بیان شد، مربوط به حوزه شناخت است.
اما در زمینه عمل، کار از این هم مشکلتر و سختتر است. هر كسی باید خودش درباره خود قضاوت كند كه چند درصد آنچه را از دین میداند، عمل میكند. اگر كسی از من بپرسد چه كارهایی انجام دهم، شاید بتوانم راهكارهایی به او ارائه دهم؛ اما در هنگام عمل بهگونهای رفتار میكنم كه گویا این مطالب را نمیدانستهام. بنابراین، کسانی که مسئولیتهای سنگینتری برای راهنمایی و ارشاد مردم دارند، تکالیف بسیار سختتری دارند که عمق آن را افراد عادی نمیتوانند بررسی کنند. بیشك روزی خواهد آمد كه کسانی را که مرم بهخاطر دین و تقوایشان خیلی به آنها احترام میگذاشتند، در پستترین شرایط و اوضاع باشند و عذابشان از دیگران سختتر، و رسواییشان بیش از دیگران باشد. در برابر، افراد گمنامی که ادعایی نداشتند و خودشان را بهمنزله شخصی شاخص معرفی نكرده بودند، روشن میشود خدمات بسیار ارزندهای داشتهاند و دیگران باید طفیلی آنها شوند و آنها برای دیگران هم شفاعت خواهند كرد.
اگر در اوایل انقلاب، بعثیها به خوزستان حمله نكرده بودند، آیا احتمال میدادید یك نوجوان سیزده ساله بتواند راهنمای مردان ما باشد؛ کسی که امام بفرماید رهبر ما او بود. چه بسا فکر میکردیم یک بچه سیزده ساله باید در کوچه توپ بازی کند؛ اما معلوم شد معرفت، شناخت و ارادهای دارد که بسیاری از بزرگان باید از او یاد بگیرند. بهعكس؛ شاید تصور كنید برخی افراد مقامهای عالی دارند؛ اما يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ كه پردهها برداشته میشود، روشن میشود که اینها چه خیانتهایی به اسلام کردهاند. همه ما معتقدیم در طول تاریخ اسلام کسانی مدعی مقاماتی بودند که نهتنها لیاقت آن را نداشتند، بلکه بزرگترین خیانت را به اسلام کردند. نمونهاش کسانی بودند كه سیدالشهداعلیهالسلام را به شهادت رساندند؛ اینها مدعی بودند که در مقام کارگزاران حکومت اسلامی این کارها را انجام میدهند؛ اول صبح بیش از ده هزار نفر در نماز جماعت شرکت کردند! آیا تاكنون نماز جماعت ده هزار نفری دیدهاید؟! ولی در صحرای کربلا به امامت عمربنسعد نماز جماعتی با بیش از ده هزار نفر برگزار شد! بعد از نماز هم بهعنوان تعقیبات نمازشان سیدالشهداعلیهالسلام را کشتند! این از دو حال خارج نیست، یا شناختشان غلط بود یا ارادهشان ضعیف بود؛ آیا شما احتمال سومی میدهید؟ یعنی یا نمیدانستند یا نمیخواستند. ما زمانی حق داریم به آنها لعن بفرستیم که خودمان آنچه را باید بدانیم بدانیم، و آنچه را میدانیم، به دنبال عمل كردن به آن باشیم. اگر نخواهیم حقایق را بدانیم، در یک احتمال مانند آنها میشویم. اگر بعد از دانستن، در مقام عمل جدی نباشیم، شاید مثل كسانی باشیم كه مقام امام حسینعلیهالسلام را درک میکردند، ولی به خاطر منافع دنیایشان به دانستههایشان عمل نکردند؛ یعنی ما نیز اندکی ضعیفتر یا قویتر مانند آنها میشویم.
پس مشکل ما یکی از این دو مورد است؛ نخست اینكه حقایق دین را درست ندانیم؛ ما باید بهگونهای از دین آگاهی داشته باشیم كه بتوانیم از آن دفاع کنیم و به شبههها پاسخ دهیم و اگر کسی شبههای القا کرد، خیلی سریع متزلزل نشویم. چهبسا مطالب زیادی بدانیم، اما به محض اینکه شبههای بشنویم، متزلزل شویم و بگوییم مبادا او درست بگوید. بارها این مسئله را درباره خودمان و دیگران تجربه کردهایم كه به چیزی معتقد بودهایم، اما وقتی مطلب جدید و شبههای شنیدیم، شک کردهایم. باید بهگونهای دین را بشناسیم كه اگر همه عالم یک طرف، و ما نیز یک طرف برویم، در ایمانمان شک نکنیم. در زمان ائمهعلیهمالسلام مکرر عدهای نزد ایشان میآمدند و گلایه میکردند که مردم به ما بد میگویند یا تهمت میزنند و یا جسارت و اذیت میکنند؛ ایشان میفرمودند اگر در دست شما گوهری قیمتی باشد که کسی نتواند قیمتش را تعیین کند، و همه مردم بگویند که این یک خرمهره است، آیا به شما ضرر میرساند؛ بهعكس، اگر خرمهرهای در دست شما باشد و برخی بگویند این الماس است، برای شما چه فایدهای دارد؟ شما باید آنچنان در دین خود محکم باشید که نفی و اثبات دیگران در شما تأثیری نگذارد؛ بهگونهای كه اگر همه عالم یک طرف باشند، شما در دین خودتان شك نكنید.
من از زبان امام شنیدم که میفرمود اگر همه کسانی که مورد نظر شما هستند بگویند مبارزه با شاه بهصلاح نیست و وظیفه شما نیست و همه عالم یک طرف باشند، من شک نمیکنم و دست از وظیفهام برنمیدارم. ایشان این جمله را در مقابل پیشنهاد یکی از اشخاص معروف بیان فرمود كه پیشنهاد داده بود شما وقتی میخواهید برای کارهای مبارزه تصمیم بگیرید، با گروهی ده یا دوازده نفری مشورت كنید و رأیگیری انجام دهید؛ هر چه آنها گفتند، شما بر اساس آن عمل کنید. ایشان گفت نهتنها این ده یا دوازده نفر، اگر همه عالم یک طرف باشند و بگویند نباید مبارزه کرد، من هیچ شکی در مسیر خود نخواهم كرد و سخن آنها برای من هیچ حجیتی ندارد. من به مسیر خود یقین دارم: قُلْ هذِهِ سَبیلی أدْعُوا إلَی الله عَلی بَصیَرةٍ أنَا و مَنِ اتَّبَعَنی.[1] پس هر یک از ما باید اینچنین باشیم. البته ما به این حد نمیرسیم؛ اما باید در این مسیر باشیم و حقایق آنچنان برای ما ثابت و روشن باشد که حرف کسی در ما اثر نکند؛ یعنی باید دلیل عقلی و حجت داشته باشیم. اگر دیگران ما را تشویق یا تكفیر كنند، هیچ تفاوتی برای ما نداشته باشد؛ اما كمتر چنین ایمانی داریم و به همین دلیل متزلزل میشویم و هر روز و در هر موقعیتی، متناسب با آن برخورد میكنیم و بر همین اساس در زندگیمان نوسانهای زیادی پیدا میشود؛ گاهی راست راست و گاهی چپ چپ هستیم. افزون بر این، وقتی برایمان اثبات میکنند این سخنان و رفتارمان متناقض است، میگوییم من هر روزی فکری دارم دیروز آن طور فکر میکردم؛ امروز این طور فکر میکنم.
پس در مقام شناخت، شناخت ما ضعیف است؛ چرا شناخت را تقویت نمیكنیم؟ دلیل سادهاش این است که کمی زحمت دارد؛ انسان راحتطلب است و میخواهد در یک جلسه در محضر عالمی همه حقایق دین را یکمرتبه فراگیرد؛ درحالیكه این شدنی نیست. چهطور وقتی میخواهید چهار عمل اصلی را یاد بگیرید، باید یک سال درس بخوانید، آنگاه میخواهید پیچیدهترین مسائلی را که شیاطین عالم میسازند و میآرایند و به شما ارائه میدهند، بهآسانی فراگیرید و خوب و بدش را از هم تشخیص دهید. بنابراین باید زحمت کشید.
نكته دوم مهمتر از این مسئله است. این موضوع را همه میفهمند و كمابیش تجربه كردهاند. برای مثال، وقتی خواندن درسی مشکل است، زورمان میآید و به دنبال مطالب آسانتر میگردیم؛ ولی مواردی كه مشكلتر است، اهمیت بیشتری دارند. بر همین اساس، چیزی که یاد گرفتن و کسب مهارتش نتیجه عملی بیشتری دارد، انسان علاقه دارد زحمت آن را متحمل شود و آن را فراگیرد. برای نمونه، دیپلمههایی که میخواهند به دانشگاه بروند، چهبسا یک یا دو سال بهطور شبانهروزی درس میخوانند و دیگر مسائل زندگی و دیدوبازدیدها را كنار میگذارند. من این موارد را در میان بستگان خود مشاهده كردهام. چرا اینهمه زحمت میکشند؛ چون میدانند مدركی كه میگیرند، اثرگذار است؛ اما رشتهای را كه انسان نمیداند مدرك آن مفید است یا نه، و یا بازار كاری خوبی ندارد، چندان تمایلی به خواندن آن رشته ندارد. البته برخی میگویند رشتهها باید کاربردی باشد. منظور از کاربردی این است كه در آینده نتیجه و خریدار داشته باشد؛ چنین افرادی، تمایلی به بحثهای عمیق علمی و پیچیده فلسفی ندارند؛ غافل از اینکه، ریشه بسیاری از کفرها، از بیتوجهی به همین مباحث است؛ اگر این مسائل حل شده بود و برای حل آنها وقت کافی صرف كرده بودند، به کفر کشیده نمیشدند. ولی به این امور نپرداختند، چون هم حل کردنش مشکل بود و وقت زیادی میخواست و هم نتیجه عملی و کاربردی نداشت. بنابراین، آن را رها میكنند و بهدنبال چیزهایی میروند كه نتایجش زودتر ظاهر شود. البته در مقام شناخت، این آسانترین قدم است.
در مرحله عمل، كار بسیار دشوارتر میشود؛ رعایت ارزشهای الهی، انجام دادن وظایف شرعی در موقع تزاحمها و رعایت اهم فالاهم، از جمله كارهای مشكل است ـ نه به این معنا كه به علت سختی آن را رها كنیم ـ البته خداوند در مسیر به انسان كمك میكند. اگر کسی نیتش را پاک كند، خداوند به او کمک میکند كه نمونههای آن را بسیار دیدهایم؛ حتی خداوند به بچهها نور و بصیرتی میدهد كه چیزهایی را تشخیص میدهند که پیرمردها بعد از شصت یا هفتاد سال درس خواندن و درس دادن نمیفهمند؛ اما یك كودك با فطرت پاک خودش میفهمد یا یک روستایی درسنخوانده خوب تشخیص میدهد؛ ولی یک استاد دانشگاه تشخیص نمیدهد. بنابراین، برای اینکه از دین درست استفاده کنیم، نخست باید بكوشیم دین را درست بشناسیم و هر مسئلهای كه زیربناییتر است، آن را محکمتر حل کنیم.
نكته دیگر اینكه، در مقام عمل باید با خودسازی و تمرین، رفتارمان را بر اساس دین پیریزی کنیم. ادعای آشنایی با دین آسان است؛ حتی اگر کسانی به زبان هم نیاورند، در دلشان این است که ما هیچ مشکلی نداریم؛ اما خوش بود گر محک تجربه آید به میان؛ اگر منفعت، رودربایستی، رفاقت و همشهریگری اقتضا کند كه انسان جایی را امضا كند، اما وظیفه شرعی اقتضا کند که امضا نكند، کدام را انتخاب میکند؟ شاید دیده باشید یا لااقل شنیده باشید که برخی با اینکه میدانند وظیفه آنها چیست، ولی بهخاطر ملاحظاتی مانند رفاقت یا همشهریگری یا استاد و شاگردی یا همسایه و قوم و خویش بودن و یا پدر و پسر بودن، بهگونهای دیگر رفتار میکنند؛ نه اینكه نمیدانند یا نمیفهمند، بلكه خیلی بهتر از دیگران میدانند حق با کیست و چگونه باید عمل کرد؛ ولی چون به لذتهای دنیا مانند زن و فرزند، فامیل، جناح، همشهریها، حسابهای بانکهای خارجی، سهام کارخانجاتشان و زمینهایی که متری یک ریال خریدند و متری صد هزار تومان میفروشند، دلبستگی دارند، وظیفه شرعی خود را انجام نمیدهند.
ما در این میان چهکارهایم؟ شناختن و قضاوت درباره آنها زمانی مفید است که برای ما عبرت شود، وگرنه بدگویی از دیگران، غیبت كردن و انتقاد كردن خیلی شیرین است. شاید کسانی شب تا صبح بنشینند و انتقاد کنند و خسته هم نشوند؛ اما بخواهند دو رکعت نماز بخوانند، خسته میشوند یا اینكه مدام منتظرند تا كسی به آنها بگوید السلام علیکم. پس دانستن و فهمیدن اینها هنگامی خوب است که در عمل خودمان اثرگذار باشد. اگر دیدیم كسی اشتباه كرد، باید مواظب باشیم خودمان این اشتباه را نكنیم؛ وگرنه اینكه به او فحش دهیم و خودمان هم همانگونه عمل كنیم، چه فایدهای دارد. البته چهبسا امكانات و شرایطی كه برای آن فرد است برای ما فراهم نشود؛ بلكه باید از چیزهای بسیار ساده شروع كرد.
برای نمونه، استادی كه به شاگردش بیدلیل نمره میدهد یا شاگردی كه رشته یا كلاسی را به ناحق شركت میكند و یا فردی كه از امتیاز خانواده شهدا استفاده نابجا میكند، چهقدر مواظباند و مراقبت میكنند؟ خود ما چقدر مراقبیم وظیفهمان را درست عمل کنیم و بیش از حقمان نخواهیم. تمرینها از اینجا شروع میشود. اگر احکام شرعی را در همان زندگی فردی رعایت كردیم، آنگاه میتوانیم در رفتارهای پیچیدهتر نیز موفق باشیم. برای مثال، دو دانشجو در یک اتاق زندگی میکنند، اگر یكی به فكر این باشد كه جارو کردن اتاق یا شستن ظروف را بر عهده دوستش بگذارد و بهانهای از مسئولیت شانه خالی كند، چگونه میتواند در مسائل كلانتر بر اساس موازین شرع عمل كند. او فكر میكند خیلی باهوش و زرنگ بوده است؛ ولی اینگونه نیست و از ابتدا خشت کج بنا میكند كه تا ثریا كج خواهد رفت. پس از همان قدم اول باید صاف و بیآلایش، با انصاف و عدالت بهدنبال رضای خدا بود. گذشت و ایثار را باید از همین پایینها شروع و تمرین کرد تا به مسائل پیچیدهتر و مشکلتر برسد.
بههرحال، غیر از این دو مسئله، یعنی شناخت اسلام و عمل كردن به آن، چیز دیگری نمیدانیم. برای داشتن شناخت درست، باید زحمت درس خواندن، فکر کردن، بحث و تحقیق را تحمل كرد و مواظب بود تا فریب نخوریم. عمل کردن نیز به تمرین و خودسازی احتیاج دارد؛ انسان باید چشم، گوش و زبانش را كنترل كند و هر سخنی را بیان نكند و هر جایی را كه خوشش آمد، نگاه نکند. باید مواظب باشد خدا چه چیزی را دوست دارد؛ چه سخنی بگوید که دل امام زمانعجلاللهفرجهالشریف شاد شود. اگر این تمرین را شروع کنیم، آنگاه میتوانیم فردی باشیم که وظیفه خود را در این جامعه درست عمل خواهیم كرد و خداوند هم برکت خواهد داد و آثار خیر، بیش از حد انتظار بر آن مترتب خواهد شد؛ اما اگر بهدنبال فریب مردم باشیم، ره به جایی نخواهیم برد. خیلی موفق شویم، شیطانی خواهیم شد که میتوانیم دیگران را خوب فریب دهیم! ولی اسم آن را زرنگی، عقل و روشنفکری میگذاریم كه حقیقت آن نفهمی، کجروی و حماقت است: یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ؛[2] میپندارندکلاه سر خدا میگذارند؛ اما این خداست که کلاه بر سر آنها میگذارد؛ درحالیكه متوجه نیستند: یُخَادِعُونَ اللّهَ، یعنی درصدد خدعه کردن و فریب دادن خدا برمیآیند، وَهُوَ خَادِعُهُمْ، و خدا فریبشان میدهد. البته خداوند بیدلیل کسی را فریب نمیدهد، چون قدم کج برداشتند، این نتیجه کارشان است. وقتی انسان در سراشیبی دور برمیدارد، بالاخره زمین میخورد و خداوند او را زمین میزند؛ زیرا خداوند این سنت را برقرار کرده است، اما این نتیجه کار خودش است.
اگر توصیهای باشد این است که تَواصَوْا بِالْحَقّ و تَواصَوْا بِالصَّبْر؛ اول همدیگر را سفارش کنیم که حق را بشناسیم؛ دوم پایدار باشیم؛ امروز یک چیزی نگوییم و بعد آن را رها كنیم؛ بلكه پابرجا، و دارای استقامت باشیم. باید این دو چیز را با تمرین یاد بگیریم و ضمن عمل به آن، به دیگران نیز توصیه کنیم.
امیدواریم که خدای متعال توفیق این هر دو كار را به همه مرحمت کند.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین