بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
فرارسیدن میلاد مسعود حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهراسلاماللهعلیها را به پیشگاه مقدس امام زمانعجلاللهفرجهالشریف و همه دوستداران اهلبیت، مخصوصاً بانوان محترم و معززی که تشریف دارند تبریک و تهنیت عرض میکنم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که در دنیا و آخرت دست ما را از دامان این بزرگوار کوتاه نفرماید.
امروز، هم به مناسبت تولد حضرت زهراسلاماللهعلیها، هم به مناسبت تولد حضرت امامرضواناللهعلیه، هم بهعنوان روز زن و هم بهعنوان روز مادر، جای سخن، فراوان است؛ اما بسیاری از مطالب هست که شما گرامیان، خودتان آگاه هستید و بارها از گویندگان شنیدهاید یا در کتابها خواندهاید و تکرار مکررات تلقی میشود. دوست ندارم که در این وقت کوتاه، بنده هم از همین مکررات استفاده کنم. گو اینکه بالاخره مطالب حق همیشه گفته شده و خواهد شد و کمیابیش برای اشخاصی تکراری خواهد بود ولی شاید نوجوانان و جوانانی باشند که این مسائل کمتر به گوششان خورده یا کمتر موفق شدهاند که مطالعه کنند.
درباره چنین روزی مجموعاً سه تا مسأله هست که با اینکه دربارهاش زیاد بحث شده اما هنوز هم در اذهان بسیاری از افراد و بهخصوص جوانان ابهامهایی وجود دارد. اگر یادتان باشد حضرت امامرضواناللهعلیه در برابر یک برنامه تلویزیونیای که اجرا میشد اعتراض کردند و فرمودند الگوی ما حضرت زهراسلاماللهعلیها است؛ و بهخصوص بعد از فرمایش ایشان، این جمله سر زبانها رایج شد که الگوی زندگی ما حضرت زهراسلاماللهعلیها هستند؛ اما در تفسیر این کلام و کیفیت الگوگیری از زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها ابهامهایی وجود دارد و به خاطر همین ابهامهاست که همان وقت هم کسانی میگفتند امروز نمیشود از زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها الگو گرفت. احتمال میدهم در ذهن بسیاری از جوانها باشد که واقعاً ما چگونه باید از حضرت زهراسلاماللهعلیها الگو بگیریم؟ مخصوصاً آنچه در تاریخ و در سیره ایشان آمده اینها برای ما قابل عمل نیست؛ آن عبادتهای ایشان، آن سختیهایی که در زندگی تحمل میکردند، آن رفتاری که در مقابل بیمهری مردم از خود نشان میدادند و بالاخره بسیاری از مسائل، برای ما قابلتحمل نیست؛ مثلاً امروز نمیشود که یک خانم یک دستاس در خانه داشته باشد و برود کمی جو قرض کند و بیاید با دستاسش این جو را آرد کند و خمیر کند و نان در تنور بپزد و سر سفره بگذارد و بعد هم موقع افطار، یک فقیری در خانه بیاید، نان را بردارد و ببرد به او تقدیم کند و خودش گرسنه بماند. اصلاً این برای ما امکان عمل ندارد؛ پس ما چگونه میخواهیم از زندگی ایشان الگو بگیریم؟!
یا شما یک خانهای شبیه آنچه از خانه حضرت زهراسلاماللهعلیها نقل شده را تصور کنید؛ یک اتاق گِلی است که با خشت و گِل ساخته شده و حتی سفیدکاری هم نشده است. در گوشهای از حیاطش هم یک شتر نگهداری میشود که حضرت علیعلیهالسلام این شتر را میبرند و با آن آبکشی میکنند. در کنار خانه هم برای شتر علوفه ریخته شده است. با یک چنین وضعی، بعد از مدتی یک کسی یک پرده کرباسی اما نقاشی شده مثل پردههای اصفهانی که قلمکار است و روی آن یک نقشی میزنند را برای حضرت زهراسلاماللهعلیها آورده بود و ایشان این پرده را درِ خانهشان برای اتاق آویخته بودند.
پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله هر روز میآمدند و با حضرت زهراسلاماللهعلیها احوالپرسی میکردند. آن روز وقتی دیدند که این پرده به در اتاق بند است یک سلامی کردند و زود رد شدند. حضرت زهراسلاماللهعلیها نگران شدند که چرا پدرم امروز توقف نکردند؟! با خودشان گفتند حتماً هیچ دلیلی نداشته است جز اینکه من امروز این پرده را به در اتاق آویخته بودم؛ لذا پرده را جمع کردند و به امام حسنصلواتاللهعلیه دادند و فرمودند این را به مسجد، خدمت پدرم ببرید و بگویید هر کسی از فقرا که احتیاج دارد از این استفاده کند.
اگر ما امروز بخواهیم در خانهمان یک چنین پردهای که تازه این زینت بود، یک چنین پردهای را آویزان کنیم هیچ خانه فقیری هم اینچنین پردهای را بند نمیکنند. در چنین خانه گلیای که حتی سفید و گچکاری هم نشده و یک حیاط کوچکی دارد که یک شتر کنارش است، شتر هم حیوان است و بالاخره یک لوازمی دارد دیگر، اصلاً کسی در چنین خانهای زندگی نمیکند. ما اگر بخواهیم از حضرت زهراسلاماللهعلیها الگو بگیریم یعنی یک چنین خانهای درست کنیم؟! اینگونه رفتار کنیم؟! عدهای میگویند چون نمیشود اینها را از زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها الگوگیری کرد پس این را کنار بگذاریم؛ امروز باید دنبال یک الگوهایی را بگیریم که در جهان مقبولیت دارند، همه آنها را دوست دارند و میخواهند آنگونه باشند.
حالا آیا واقعاً این سؤال، صحیح است که ما بگوییم الگوی ما حضرت زهراسلاماللهعلیها هستند؟! اگر صحیح است و اگر ما بخواهیم زندگیمان مثل ایشان باشد باید چه کار کنیم؟ این جوابش خیلی مشکل نیست و حتماً همه عزیزان اطلاع دارند که الگوگیری در شکل کار نیست، الگوگیری از روح کار است. آن روز آن خانهای که حضرت زهراسلاماللهعلیها در آن زندگی میکردند منحصر به ایشان نبود. همه همسران پیغمبر هم خانهشان همینگونه بود. اصحاب و دوستان و اهل مدینه، خانهشان همینگونه بود؛ خانههایی با خشت و گل درست میکردند و پشتبامش را هم کاهگل میکردند تا از باران و این حرفها محفوظ باشد. این عمومی بود. اگر میگوییم خانه حضرت زهراسلاماللهعلیها اینگونه بود معنایش این نیست که فقط خانه ایشان اینگونه بود و دیگران اینگونه نبودند.
اگر میگوییم حضرت یک پردهای آویخته بودند و پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نپسندیدند برای این بود که خانههای دیگر پرده نداشتند و این یک امتیازی بود. وقتی این خانه را پرده میآویختند یعنی این خانه بر خانههای دیگر امتیاز دارد. این مطلوب نبود. به حسب شرایط هر زمانی، ملاک، سادهزیستی است.
امروز منظور از اینکه ما از حضرت زهراسلاماللهعلیها الگو بگیریم این است که دلبستگی به لذایذ دنیا نداشته باشیم. آنگونه که عموم مردم استفاده میکنند و برای همه میسر است ما هم همانگونه باشیم. سعی نکنیم زندگیمان را در مقایسه با زندگی دیگران بهتر، زیباتر و پرزرق و برقتر کنیم، دکور خانه و اتاقمان را هر سال عوض کنیم، حتماً پردههای نو و مبلمان نو و چیزهای دیگر استفاده کنیم؛ بلکه سعی کنیم اگر یک مبلی داریم تا میشود روی آن بنشینیم و از آن استفاده کنیم، اگر یک فرشی داریم تا میشود از آن استفاده کنیم، داعی نداشته باشیم که عوض کنیم.
من دو نمونه کوچک را برای شما عرض کنم. اوایل ریاست جمهوری مقام معظم رهبری، بعد از جریان بنیصدر که آن جریانات اتفاق افتاد و بعد مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری رسیدند، اتفاقی افتاد و بنده خدمت ایشان شرفیاب شدم. ما مدتها بود که همدیگر را ندیده بودیم. یک ملاقات دوستانه بود. در یک اتاقی من بودم و ایشان. ناهار هم دو تا ظرف لوبیاپلوی بدون خورش، یکی برای من آوردند و یکی برای ایشان. صحبت از شرایط زندگی شد. این دو جمله را یادم نمیرود که ایشان فرمودند. آنوقتها در جریان گرفتاریهای اوایل انقلاب بود و بعضی از ضروریات زندگی کوپنی بود. گوشت هم کم بود. گوشتهای یخزده را از خارج وارد میکردند. ایشان فرمودند من تابهحال گوشت گرم از بازار نخریدهام. گوشت خانه ما، همان گوشت یخزدهای است که همه مردم استفاده میکنند. بعد فرمودند نمیگویم گوشت گرم نخوردهام؛ ممکن است یکوقت کسی قربانی کرده و برای ما آورده باشد و من هم خورده باشم ولی اینکه خودم بروم گوشت بخرم یا بفرستم بروند گوشت بخرند نبوده است و من هم همان گوشت کوپنیای را استفاده میکنم که همه استفاده میکنند.
در اتاقشان یک فرشی بود که بهاصطلاح دستبافت بود. اتاقهای دیگرشان موکت بود. فرمودند این فرش، جهیزیه خانم من است. خانم ایشان از خانوادهای فرشفروش هستند. برادرخانمشان فرشفروش و از تجار فرش مشهد بودند. ایشان فرمودند این فرشی که اینجا هست این جهیزیه خانم من است. این نخنما شده است. برادرخانمهایم چند بار میخواستند این را عوض کنند من اجازه ندادهام و اگر من خودم بودم همین فرش را هم تهیه نمیکردم.
ایشان رئیسجمهور بودند و بالاخره اگر میخواستند میتوانستند زندگی نسبتاً راحت و مرفهی داشته باشد و برای ایشان چندان مشکل نبود اما وقتی میخواهد از اجداد و جدةاش پیروی کند سعی میکند زندگی سادهای که برای دیگران هم میسر است داشته باشد مگر افراد بسیار نادری که این اندازه هم برایشان میسر نباشد. پس منظور از اینکه ما از زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها الگو بگیریم یعنی سادهزیستی، نه اینکه شکل کار هم حتماً خانه گلی باشد و حتماً کنارش هم یک شتر ببندند و یک دستاسی باشد و حتماً جو باشد که آسیاب کنند و نان بپزند. آن چیزهایی بوده که کمیابیش در خانههای دیگر هم همانگونه بوده است. ما بنا نداشته باشیم که زندگیمان بهتر از دیگران باشد.
یک آیه هم برایتان بخوانم، بد نیست که این آیه هم در ذهنتان باشد. شمایی که دوست دارید از زندگی اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين و از زندگی قرآنی و اسلامی بهرهمند باشید یک آیه شریفه در قرآن هست که به نظرم یک جایی روی درودیوار مؤسسه هم نوشته باشند؛ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا؛[1] این نص قرآن است؛ یعنی زندگی سرای آخرت را برای کسانی قرار دادهایم که در دنیا فکر برتریطلبی نیستند، خودشان را با دیگران مقایسه نمیکنند، بگویند لباسم بهتر از آن باشد، خانمم بهتر از دیگری باشد و همینطور اثاث منزل یا اتومبیلشان یا چیزهای دیگر. آنهایی در بهشت جا دارند و جای اصلی برای آنهاست که فکر برتریطلبی نداشته باشند.
در ذیل این آیه، روایتی از امام معصوم وارد شده که فرمودند اگر یک کسی بخواهد بند کفشش بهتر از بند کفش دیگری باشد این هم یک نوع برتریطلبی است. آدم باید فکر این باشد که چه نیازی دارد، آن نیازش را در حد معقول و از راه مشروع تهیه کند و استفاده کند، خدا را هم شکر کند اما اینکه فکر این باشم که خودم را با دیگری مقایسه کنم، با جاریام، با دخترخالهام، با دخترعمهام، از آن بهتر باشم، لباسم زیباتر باشد، خانهمان شیکتر باشد، این فکر، فکر حضرت زهرایی نیست. باید فکر این باشم که آن اندازهای که احتیاج دارم استفاده کنم، بیشترش دردسر دارد؛ فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ.[2]
این یک مسأله که الگوگیری از حضرت زهراسلاماللهعلیها در شکل کار نیست. این معنایش این نیست که حتماً چادر ما هم وصلهدار باشد، وصلهاش هم از لیف خرما باشد تا آن وقت شبیه حضرت زهراسلاماللهعلیها باشیم؛ نه، یعنی چادر ما مثل چادرهای متعارفی باشد که همه دارند. حتی فکر اینکه چادرمان بهتر از چادر دیگری باشد نباشیم. این یک مسأله.
یک مسأله دیگر که از واقعیتهای امروز است این است که در این عالم، چه در کشورهای شرقی و چه در کشورهای غربی، چه در کشورهای اسلامی و چه در کشورهای غیر اسلامی، میشود گفت که همه جا زن مورد ظلم و ستم است و در حقش بیمهری میشود. البته آنها در مغرب زمین ادعا میکنند که ما نهتنها به زنها بیمهری نمیکنیم بلکه زنها را مثل مردها و بلکه بالاتر از مردها میدانیم؛ گرایشهای فمینیستی. ادعایشان این است اما اگر عملاً تحقیق کنید خواهید دانست و خواهید دید که آنها چگونه با زنها برخورد میکنند؛ و واقع مطلب این است که تازه آن ظلمها و کتکها و بیمهریها و بیرون کردن از خانه و این حرفها هم که نباشد همینکه زن را یک ابزاری برای لذتپرستی و هواپرستی مرد معرفی میکنند و اینگونه از آن استفاده میکنند خودش بالاترین ظلم است.
در مشرق زمین و در کشورهای اسلامی هم کمیابیش ظلمهایی نسبت به زنان میشود. در بسیاری از خانوادهها، البته اینهایی که من میگویم نه در مغربزمین کلیت و عمومیت دارد و نه در مشرق، ولی میشود گفت گرایش غالب در همه جا اینگونه است؛ در بسیاری از اقوام بهخصوص عشایر، با زنها بهگونهای رفتار میشود که همیشه کأنه باید فرمانبر باشند؛ باید مرد دستور بدهد و آنها عمل کنند؛ هر چه مرد میگوید باید آنگونه باشند؛ کارهای سنگین، حتی کارهای سنگین کشاورزی، در بسیاری از جاها به عهده خانمهاست. در بعضی جاها، حالا من اسم شهر و استان را نمیبرم، در ایران ما شاید کمتر باشد اما در بعضی از کشورهای خلیج و بعضی همسایههای ما بعضی از عشایر هستند که زندگیشان بهگونهای است که مردها مینشینند در قهوهخانهها قلیان میکشند و زنها باید بروند کار کنند! باید اعتراف کرد که حتی در کشورهای اسلامی هم بعد از هزار و چهارصد سال ترویج آداب و ارزشهای اسلامی، هنوز نسبت به زنها ظلمهایی وجود دارد.
ما باید این دو مسأله را حل کنیم؛ آیا آن روشی که غربیها نسبت به زن پیش گرفتهاند روش صحیحی است و ما باید آن را الگو قرار بدهیم و سعی کنیم به همان سمتوسو حرکت کنیم؟ البته میدانید که چنین گرایشهایی کمیابیش در کشور جمهوری اسلامی هم وجود دارد. در خیلی از خانوادهها، حالا من آمار ندارم و نمیخواهم آمار عرض کنم ولی فیالجمله چنین چیزهایی هست و شاید شما هم برخورد کرده باشید؛ یعنی در اثر همین بیمهریهایی که نسبت به خانمها میشود، توقعهای بیجایی که از زنها دارند و امر و نهیهای بیجایی که نسبت به خانمها میکنند زن احساس میکند که در خانواده هم مظلوم است و به او ظلم میشود، حق او را ادا نمیکنند و به او زور میگویند. در مقابل این احساس، دنبال ضدش میروند؛ این طبیعی است؛ آدم وقتی احساس میکند که یک کسی با او رفتار نادرستی میکند او هم نقطه مقابلش را عمل میکند؛ نگاه میکنند ببینند در کجاست که با خانمها اینگونه رفتار نمیکنند؟ خب معیار، خانمهای اروپایی هستند دیگر، هر جا میخواهند میروند، هر کار میخواهند میکنند، کسی حق ندارد، نه مرد، نه شوهر و نه پدر که بپرسد شما کجا بودهاید؟ کجا هستید؟ چه کار میکنید؟ با چه کسی ارتباط دارید؟ اینها هم فیالجمله واقعیت دارد.
شاید بسیاری از خانمهای ما باور نکنند که وضع اروپا و آمریکا چگونه است. من یک داستان عینی برای شما نقل میکنم که خودم بلاواسطه از یک استاد دانشگاه آمریکایی در خود آمریکا شنیدهام. در یک سفری که من را برای سخنرانی در یک دانشگاهی به آمریکا دعوت کرده بودند چند تا از اساتید دانشگاه ایرانی در آمریکا با ما ملاقاتی داشتند. یکیشان عضو دوازده انجمن علمی در آمریکا بود؛ یعنی شخصیت بسیار ممتازی بود؛ ایشان به ما اظهار محبت میکرد و من به ایشان گفتم شما با این معلومات و با این سوابقتان چرا به ایران نمیآیید و در دانشگاههای ایران کار کنید تا سطحش ارتقا پیدا کند؟ ایشان گفت من دیگر نمیتوانم بیایم، من دیگر در ایران کسی را ندارم، خودم و بچههایم و عروس و دامادم همه اینجا هستند، اگر به ایران بیایم اصلاً کسی را که بشناسم ندارم.
ایشان بیش از سی، چهل سال بود که در آمریکا زندگی میکرد. گفتم اینجا راحت هستید و به زندگی در اینجا عادت کردهاید؟ گفت خدا کسی که من را به آمریکا فرستاد را لعنت کند! گفتم چرا؟! شما که حقوق خوبی دارید، زندگی خوبی دارید، موقعیت علمی خوبی دارید، عضو دوازده انجمن علمی فعال در آمریکا هستید، دیگر چرا نفرین میکنید؟! گفت شما نمیدانید شرایط اینجا چگونه است! گفتم مگر چگونه است؟! گفت من حالا یک قضیهاش را نقل میکنم که همین تازگیها اتفاق افتاده، ببینید ما چه گونه زندگی میکنیم. گفت چند شب پیش، من دیروقت به منزل آمدم. من معمولاً وقتیکه به منزل میآمدم وقتی بود که مثلاً دخترها و بچههایم دیگر میبایست آن وقت خوابیده باشند. به منزل که رسیدم دیدم چراغ اتاق دخترم روشن است. تعجب کردم؛ معمولاً دخترم آن وقت خواب بود؛ مثلاً چون فردا باید سر کارش برود، زودتر میخوابید. من نگران شدم که نکند مریض باشد یا چیزی پیش آمده باشد. رفتم درِ اتاقش در زدم که احوالش را بپرسم. در زدم و بعد در را باز کردم. در را که باز کردم دیدم یک مردی هم در اتاقش هست. دخترم بیرون آمد و هر چه از دهانش درمیآمد نثار من کرد؛ گفت تو چه حق داشتی بیایی در اتاقم را باز کنی؟! دیگر هر فحشی که به دهانش آمد را نثار من کرد و گفت من الآن به پلیس زنگ میزنم که پدرم قصد تجاوز به من را داشته است! چون یکی از راههایی که در کشورهای غربی برای جلوگیری از ظلم به خانمها هست این است که یک شماره تلفن مخصوصی هست که آنها به آن شماره که زنگ میزنند پلیس فوراً حاضر میشود برای اینکه زن را از چنگال مردهای متجاوز خلاص کند. گفت الآن زنگ میزنم که پدر من قصد تجاوز به من را داشته است! تو چه حق داشتی در اتاقم را باز کنی؟! شروع کردم به عذرخواهی کردن؛ گفتم من خیال کردم مریض هستی گفتم احوالت را بپرسم، اول هم در زدم در را باز نکردی. گفت این فضولیها به تو نیامده! تو چه کارهای؟! این فرهنگ آمریکایی است که ما در آن زندگی میکنیم. من در خانه خودم حق ندارم درِ اتاق دخترم بروم در را باز کنم و احوالش را بپرسم!
کسانی خیال میکنند این آزادی زن است. در مقابل آن محرومیتهایی که اینجا تحمل میکنند، میگویند هر وقت ما اینگونه شدیم آن وقت خیلی خوب است؛ چه باید کرد؟ امر کأنه دایر است بین اینکه ما به طرف گرایشهای فمینیستی و تساوی حقوق زن و مرد و مساوی بودن در همه کار و همه چیز برویم یا اینکه با همین زندگی سنتی زندگی کنیم که بالاخره کمیابیش توأم با محرومیتها و توقعات بیجایی است؛ در بسیاری از خانوادهها، فرض بفرمایید یک خانم در خانه غذا پخته، غذا شور شده یا سوخته، مرد خانه اوقاتتلخی و دعوا میکند که این چه وضعی است! يا حالا يک جايي در يک رفتاري یا در یک عملي اشتباهي میکند مرد میگوید مادرت تو را درست تربيت نکرده است! اين چه طور رفتاري است مثلاً؟! توهين، اهانت و بدگويي میکند و گاهي هم بيشتر. چه بايد کرد؟
اين دو نوع آفتي است که متأسفانه در جامعه اسلامي ما هم بعد از گذشت سي و پنج سال از انقلاب، هنوز وجود دارد. نقل کردهاند، من خودم نشنیدهام، کساني که ميدانستند و اهل اطلاع بودهاند نقل کردهاند که در بعضي از عشاير مثلاً دخترعمو حق ندارد با کسی به غير از پسرعمويش ازدواج کند. دخترعمو براي پسرعمو است، اين ديگر قطعي است. اگر بخواهد با کسی غیر از پسرعمویش ازدواج کند پسرعمويش بايد اجازه بدهد!
اين حرفها چيست؟! ما کجاي اسلام اين حرف را داريم؟! بههرحال اين چيزها هست. يک سنتهاي غلط خانوادگي، عشايري، ملي و حتي گاهي بعضيهايش هم به نام دين که اطاعت زن از شوهر واجب است و هر کاری که مردي ميگويد زن بايد اطاعت کند. راه برونرفت از اين بنبست چيست؟ آيا واقعاً ما يکي از اين دو را بايد انتخاب کنيم؟ يا يک زندگي سنتي توأم با محرومیت، يا زندگي مدرن غربي؟
خوشبختانه مقام معظم رهبري ديروز در سخنرانيشان روي همين نکته بهعنوان اولين مسأله تکیه کردند که ما براي اينکه زن وضعی را داشته باشد که اسلام ميخواهد و خدا ميخواهد و بهترين حقوق زن را تأمين ميکند، بايد اين تفکرات غير اسلامي را از ذهنمان بيرون بريزيم. اين هم درست نیست که فکر کنيم اصلاً کمال زن در اين است که آزاد باشد همینگونه که نمونههايش را عرض کردم که حتي شوهرش هم حق نداشته باشد بپرسد که ديشب کجا بودي؛ و بسياري از ازدواجها در کشورهاي غربي هست، من به نمونههايي برخورد کردهام که خانم در يک شهري زندگي ميکند، مثلاً کارمند يک کارخانه يا ادارهاي است، آقا در يک شهر ديگري زندگی میکند و ماهي يک مرتبه همديگر را ميبينند. تماسشان با همکارهايشان که هم همجنس نيستند، مرد با زن همکارش، زن با مرد همکارش، تماسش بيشتر از تماس با شوهر خودش است! اين وضع زندگي غربي زن است. چه کار بايد کرد؟
براي پاسخ به اين سؤال، ما بايد در هر دو تفکر تأمل و اصلاح کنيم. هيچکدام از این دو طرز فکر به طور کامل صحيح نيست. اینگونه نيست که در محيط خانواده، از نظر اسلامي، مرد هر چه ميگويد زن بايد عمل کند. ما چنين چيزي نداريم. در بسیاری از جاها هم تصريح شده به اينکه مرد و زن، مثلاً به عنوان نمونه وقتي ميخواهند بچهشان را از شير بگيرند، چه وقت از شير بگيرند؟ قرآن ميفرماید وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ؛[3] فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا؛[4] با همديگر مشورت کنيد! ببينيد مصلحت چيست؟ نه اينکه حالا چون خانم سختش است و ميخواهد اداره برود و نميتواند بچهاش را بگيرد، بگويد پس من به بچهام شير نميدهم؛ يا اينکه آقا بگويد نه خير، تو حتماً بايد دو سال کامل شير بدهي، حق نداري بچهات را از شير بگيري! دستور اسلام و نص صريح قرآن این است که وَتَشَاوُرٍ؛ يعني با همديگر مشورت کنند، بنشينند فکر کنند، ببينند مصلحت کار در چيست و همان را انتخاب کنند. اگر خودشان هم عقلشان نميرسد با يک کسي که تجربه و معلومات بيشتري دارد با او مشورت کنند و از راهنمایی او استفاده کنند. اینطور نيست که حالا هر چه مرد در خانه گفت واجب است زن اطاعت کند.
آن جايي که جای اطاعت است فقط در مسائل خاص زناشويي است آن هم باز به خاطر مصالح خانواده است. اگر مرد در خانه ارضا نشود، طبعاً اميد به غير از خانه ميبندد و محبتش نسبت به خانوادهاش و نسبت به خانمش کم ميشود. براي جلوگيري کردن از اينکه مرد فکر ارضاي خودش در خارج از خانه باشد دستور داده شده که زن در اين جهت کاملاً از مرد اطاعت کند؛ ولي اینگونه نيست که در هر چيزي، هر چه مرد گفت بايد بگويد چشم. ما يک سلسله احکام شرعي داريم که طرفين بايد اطاعت کنند. در مسائل اخلاقي، آداب اخلاقي اسلامي بايد رعايت شود. در مسائل عرفي بايد با هم مشورت کنند. اگر خودشان هم نميدانند، از کسي که بهتر از آنها ميداند مشاوره بگیرند، از متخصص بپرسند. حالا اگر یک بزرگتر خانواده یا ریشسفیدی هست که اين مسائل را ميداند از او بپرسند آن هم در صورتي که واقعاً آگاه باشد. اين فکري که زن در محيط خانواده بايد کاملاً تسليم مرد باشد و از خودش هيچ ارادهاي ندارد فکر غلطي است. این فکر اسلامي نيست.
از آن طرف هم پيداست که آنگونه رفتاري مطابق با فرهنگ غربی نهتنها رفتار اسلامي نيست بلکه هيچ خوشبختیای براي خانواده ايجاد نخواهد کرد جز ایجاد اضطراب و نگراني و بدبيني و سوءظن زن و مرد نسبت به همديگر و دائماً اوقاتتلخی. خواب هم که ميروند، حالا اگر با اين بدبينيها و سوءظنها خوابشان ببرد، خواب خيانت را ميبينند. این چه زندگياي شد؟! در مقابل زندگي در محيطي که مرد فکر زيادهخواهي نباشد، فکر هوسراني نباشد، سعي کند محبت خودش را به همسر خودش اختصاص بدهد، زن هم فکر اين باشد که از شوهرش نگهداري کند، محبت او را جذب کند، نگذارد فکرش اصلاً توجه به جای دیگر پیدا کند. البته اینها هیچ کدام صد در صد نیست، سعی باید کرد. بالاخره انسان، آزاد است، نمیشود او را کنترل کرد که صد در صد این باشد یا آن ولی ما زمینهها را باید بهگونهای فراهم کنیم که نه مرد نسبت به زن سوءظن پیدا کند و نه زن نسبت به شوهر.
اگر اختلافی وجود داشته باشد، اختلافسلیقهای که دو تا خواهر هم ممکن است با هم اختلافسلیقه داشته باشند، راهحلش چیست؟ باید دوستانه بنشینند و صمیمانه مطرح کنند ببینند مصلحت چیست؛ و بالاخره اگر فکرشان به جایی نرسید کوتاه بیایند، یکی گذشت کند تا زندگی، زندگی شیرین آرامی باشد.
در خانوادههای متدینان، در علمایی که واقعاً مقید بودند دستورات شرعی را عمل کنند، زندگانیهایی بوده که پیرمرد و پیرزن هفتاد، هشتاد ساله، عاشقانه با هم رفتار میکردند. الآن هم نمونههایی از آن وجود دارد. آیا این زندگی بهتر است که حالا در آن سنی که جاذبه طبیعی نسبت به همدیگر وجود ندارد اما آنچنان عاطفه انسانی در دلها قوی شده که خانم در خانهاش حتی به خودش اجازه نمیدهد که مثلاً حالا اگر شوهرش دیر آمده، زودتر غذا بخورد و اگرچه گرسنه هم بماند ولی صبر میکند تا شوهرش هم بیاید؛ یا مسائل دیگری که در زندگی وجود دارد و هیچ وقت حاضر نمیشود که در هیچ حالی شوهرش را فراموش کند یا متقابلاً مرد نسبت به همسرش.
ما نمونههایی را در پیرمردهایی دیدهایم که اگر به مسافرت میرفتند کاملاً پیدا بود که دائماً فکر این است که خانمش الآن کجاست؛ سختیای، ناراحتیای نداشته باشد؛ گرفتاریای نداشته باشد؛ با او خوشرفتاری بشود؛ راحت باشد. این عشق ثابت، آرام، انسانی، الهی، مقدس، فقط در خانوادههایی پیدا میشود که آداب شرعی را درست رعایت کنند، حقوق همدیگر را درست رعایت کنند، نه آن بلندپروازیهای شیطانی را داشته باشند و نه فکر برتریطلبی یا تسلططلبی باشند. خیلی جالب است که در بسیاری از خورده فرهنگهای غلط، از شب اول عروسی فکر این هستند که تسلط پیدا کنند؛ معتقدند که گربه را باید در حجله کشت! اصلاً از اول بنا بر این است که باید تسلط پیدا کنم و این در حالی است که در زندگی، بنا بر این است که مهربانی باشد، صمیمیت باشد، جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً،[5] خدا بر سر انسان منت میگذارد که ما بین شما و همسرانتان محبت قرار دادیم. این کارِ خدایی است، این را قدر بدانید و غنیمت بشمارید.
بههرحال در این فرصتی که بود یکی راجع به زندگی حضرت زهراسلاماللهعلیها عرض کردم که منظور از تأسی کردن، تأسی به روح زندگی است، نه در شکل و قالبی که مخصوص آن زمان بوده و حالا برای هیچ خانوادهای اصلاً امکان ندارد که آنگونه زندگی کند و یکی هم اینکه خیال نکنیم در زندگی غربی، آزادی و رهایی برای زن است که هرگونه بخواهد زندگی کند. در آنجا ظلمهایی وجود دارد و شایع است که نمونهاش در کشورهای اسلامی بسیار نادر ممکن است پیدا شود. از آن طرف بالاخره باید اقرار کنیم که متأسفانه هنوز هم محرومیتهایی برای خانمها وجود دارد از قبیل تسلط شوهر و چیزهایی از این قبیل که با روح محبت، صمیمت و یگانگی در خانواده سازگار نیست و باعث میشود خانمها احساس کنند این ظلمی است که به آنها میشود و در مقام مقابلهبهمثل بربیایند.
امیدواریم خداوند متعال به برکت حضرت زهراسلاماللهعلیها و استفاده از سیره آن بزرگوار و فرمایشاتشان، یک زندگیای که سراسر شادی و خرّمی در دنیا و سعادت و رضایت خدا در آخرت باشد به همه مسلمانها، مخصوصاً شیعیان حضرت زهراسلاماللهعلیها عنایت بفرماید.
وَصَلّیَ الله عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین