صوت و فیلم

صوت:

ایمان به غیب؛ اولین امتحان الهی در مسیر پیروی از اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

در جمع زائران مدینه منوره
تاریخ: 
پنجشنبه, 5 شهريور, 1383

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا بفرمایید.

خداوند متعال را شكر مى‌‌كنیم كه حیات داشتیم و توفیق پیدا کردیم که به این سرزمین پاك، سرزمین وحى و عتبه بوسى رسول خدا‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آن هم در ماه رجب، آن هم امشب در شب ولادت آقا امام جواد‌صلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌علی‌‌آبائه‌‌و‌أبنائه‌‌المعصومین شرف یاب شدیم. ما قدر این نعمت را مثل بسیارى از نعمت‌های دیگر درست نمى‌‌شناسیم ولى اجمالاً مى‌‌دانیم كه نعمتى است كه نصیب هر كسى نمى‌‌شود. خیلى‌‌ها آرزو داشتند كه در چنین شبى، در چنین مكانى به زیارت رسول خدا‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مشرف شوند ولى توفیق با آن‌ها رفیق نشد. ما كه از این نعمت عظیم بهره‌‌مند شده‌ایم باید سعى كنیم كه حداكثر استفاده را ببریم. تشكیل این جلسه در شب جمعه، در شب عید و در جوار ملكوتى رسول خدا‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرصت بسیار مغتنمى است كه از انوار قدسیه این سرزمین و این مولودى كه امشب و فردا متعلق به ایشان است استفاده كنیم.

ایمان؛ کلید سعادت انسان

بنده به عنوان طلبه‌‌اى كه بیش از 50 سال است که با كتاب خدا و كلمات اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین آشنا هستم آنچه از این منابع بزرگ به دست آورده‌ام این است که كلید سعادت انسان در دنیا و آخرت، ایمان است. براى انسان هیچ چیزى ارزشمندتر از ایمان نیست.

رابطه ایمان و شناخت

البته ایمان احتیاج به شناخت دارد. آدم به آن چیزى كه ایمان مى‌‌آورد، اول باید آن را بشناسد، بعد قلبش را به آن بسپارد و به آن، ایمان بیاورد. پس براى تحصیل ایمان كه مهم‌ترین عامل در سعادت دنیا و آخرت انسان است باید سعى كنیم كه سطح معرفت و شناختمان را بالا ببریم.

منظور آن شناختى است كه در دین اسلام مطرح است و در همه ادیان آسمانى هم مطرح بوده، منتها ما كه اطلاع درستى از سایر ادیان نداریم براى اینكه کتاب‌هایشان تحریف شده و هیچ كدام از کتاب‌هایشان هم از اول به كامل بودن كتاب دین اسلام یعنى قرآن كریم نبوده است. خدا بر ما این منت را گذاشته كه ما را به كامل‌‌ترین ادیان و كامل‌‌ترین کتاب‌های آسمانى آشنا كرده است.

ایمان به غیب؛ نخستین گام دین‌داری

اصولاً محور همه ادیان كه ادیان را از غیر ادیان حقیقى، دین‌‌هاى الهى را از غیر الهى و خداپرستان را از بت‌پرستان و دنیاپرستان جدا مى‌‌كند یك محور اساسى است كه شاخه‌‌هایى از آن منشعب مى‌‌شود. آن محور اصلى همان است كه در اول سوره بقره به آن اشاره شده است؛

الم* ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ ۛهُدًى لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ....[1]

مردم دنیا هم به یك چیزهایى ایمان دارند. بت‌پرستان هم به بت‌هایشان ایمان دارند اما آن ایمان كه به دردى نمى‌‌خورد و نبودن آن ایمان، بهتر از بودنش است. آن ایمانى كه ملاك سعادت است و در ادیان الهى، به وسیله انبیا مطرح شده است ایمان به یك چیزهایى است كه عنوان كلى‌‌اش غیب است؛ یعنى انسان وقتى وارد جرگه دین مى‌‌شود كه ایمان داشته باشد به اینكه غیر از این دیدنى‌‌ها و شنیدنی‌ها و امور مادی‌ای كه ما آن‌ها را مى‌‌شناسیم و با چشم و گوش و با سایر حواسمان درك مى‌‌كنیم، یك حقیقتى وراى این‌ها هست كه ادراكات ما به آن نمى‌‌رسد. اینجاست كه مرز دین از بی‌دینی جدا مى‌‌شود.

اگر كسانى پذیرفتند كه ماوراى این محسوسات و مادیاتى كه ما با آن آشنا هستیم یك حقیقت ناشناخته‌‌اى هست كه ما عقلمان به آن نمى‌‌رسد، چشممان نمى‌‌بیند، گوشمان نمى‌‌شنود، اصلاً غیب است، یعنى پنهان است، آن‌وقت مى‌‌توانیم وارد جبهه دین بشویم. حالا اگر این ایمان به غیب، كامل شد و شاخ و برگ‌هایش درست رویید، آن همان دین اسلام است اما اگر بعضى از شاخه‌‌هایش بود سایر ادیان است که کم‌وبیش ایمان به غیب دارند اما ایمان ناقصى است.

ایمان به غیب به چه معناست؟

الف) ایمان به خداوند متعال

اولین مصداق غیب كه ما نمى‌‌بینیم و هیچ گاه هیچ حاسه‌‌اى از حواس ما به آن نائل نمى‌‌شود وجود مقدس خداوند متعال تبارک‌وتعالی است. در همه ادیان شرط اول ایمان به خداست. خدا غیب است یعنى نمى‌‌شود او را با چشم دید و با دست لمس كرد. فقط عقل مى‌‌تواند اثبات كند كه یك موجودى هست كه فوق ادراك انسان است و خدا فطرت انسان را هم به‌گونه‌ای قرار داده است كه با آن موجود ناشناخته، آشنا است و موقع گرفتارى‌‌ها سراغ او مى‌‌رود.

فطری بودن ایمان به خداوند متعال

حالا نمى‌‌خواهم این بحث را گسترش بدهم؛ مى‌‌دانید که این مطلب زیاد در قرآن ذكر شده است كه انسان وقتى بیچاره مى‌‌شود درِ خانه خدا مى‌‌رود. این مضمون چند جا در قرآن آمده است كه فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ.[2]

آن‌وقت‌ها مسافرت‌هایی كه در خشكى بوده به وسیله مال انجام مى‌‌گرفته است یعنی به وسیله اسب و استر و شتر و امثال این‌ها؛ ولى مسافرت‌های طولانى غالباً در دریا به وسیله كشتى بوده است منتها كشتى‌‌هاى آن زمان كشتى‌‌هاى بادى بوده و سفرهاى دریایى بسیار خطرناك بوده است برای اینکه با آن وضعى كه كشتى‌‌هاى آن زمان داشته، موقعی كه طوفان مى‌‌شده، دیگر مردم مرگ را با چشم خودشان مى‌‌دیدند. الآن هم با اینكه تكنولوژى این‌همه پیشرفت كرده، كشتى‌‌هاى عظیم گاهى دچار طوفان مى‌‌شوند و غرق مى‌‌شوند. آن زمان‌ها كه این كشتى‌‌هاى بادى بوده به طوفان و غرق شدن و امثال این‌ها بسیار زیاد مبتلا می‌شده‌اند. این مطلب شناخته‌شده‌ای بوده كه سفر دریا خطرناك است و وقتى طوفانى مى‌‌شود خطر براى انسان بسیار زیاد است.

آن‌هایی كه در دریا سفر کرده‌اند و غالباً یك طوفان را به چشمشان دیده‌اند یا با یك موج خطرناكى مواجه شده‌اند این حالت را در خودشان لمس کرده‌اند كه وقتی‌که خودشان را بین مرگ و زندگى مى‌‌بینند، مى‌‌بینند که طوفان، شدید است و الآن است كه كشتى غرق شود یا غرق هم شده‌اند و در دریا افتاده‌اند، دیگر آن‌وقت امیدشان از همه جا قطع است و كسى نمى‌‌رسد که آن جا در وسط اقیانوس آن‌ها را نجات بدهد. تازه این‌هایی كه این كناره‌‌هاى دریاچه هم مى‌‌روند شنا مى‌‌كنند نجات‌غریق‌ها كم موفق مى‌‌شوند که آن‌ها را نجات بدهند، آن‌وقت در وسط اقیانوس چه كسى است كه انسان را نجات بدهد؟!

انسان‌ها وقتى چنین حالتى پیدا مى‌‌كنند دلشان یک‌دفعه و بدون اختیار متوجه یك نقطه‌‌اى مى‌‌شود كه ‌‌اى كسى که تو قدرت دارى! ما را نجات بده! این زیاد در قرآن ذكر شده كه مردم وقتى سوار كشتى مى‌‌شوند و موج دریا بلند مى‌‌شود و كشتى مشرِف به غرق مى‌‌شود آن‌وقت یاد خدا مى‌‌افتند و وقتی هم که خدا آن‌ها را نجات مى‌‌دهد و دوباره به خشكى مى‌‌آیند یادشان مى‌‌رود و دوباره دنبال غیر خدا مى‌‌روند! فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِكُونَ.[3]

به‌هرحال این همان راه فطرت است كه دل انسان با خدا آشنا است و وقتى امیدش از همه جا قطع شد دلش سراغ خدا مى‌‌رود. حالا این دلیل برای ما كم پیش آمده ولی فرض كنید یك كسى در هواپیما باشد و هواپیما وسط آسمان منفجر بشود و خدای‌نکرده چنین بلایى سر یك كسى بیاید؛ آن جا انسان به چه كسى مى‌‌تواند متوسل بشود؟! در وسط آسمان، چه كسى مى‌‌تواند انسان را نگه دارد؟! آن همان حالتى است كه وقتى امید آدم از همه چیز قطع شد دلش متوجه خدا مى‌‌شود. به‌هرحال آن خدا مصداق تام غیب است.

ب) ایمان به وحی و نبوت همه انبیا

تنه این درخت غیب، شاخه‌‌های دیگری هم دارد؛ بعدازاین كه انسان به اصل وجود خدا ایمان آورد، از این جا غیب دیگرى نشأت مى‌‌گیرد، جوانه مى‌‌زند، شاخه مى‌‌زند و آن، نبوت و وحى است. بعد از اعتقاد به توحید نوبت چیست؟ نبوت. نبوت هم یك امر غیبى است. ما هر چه بخواهیم بفهمیم كه پیغمبر چگونه پیغمبر مى‌‌شود، چه را دریافت مى‌‌كند، چگونه وحى به او نازل مى‌‌شود، جبرئیل كیست، چه جور نازل مى‌‌شود، از كجا بر قلب پیغمبر نازل مى‌‌شود و این حرف‌ها یعنى چه، هر چه فكر كنیم حقیقتش را نمى‌‌فهمیم که چیست. حقیقت پیغمبرى را کسی غیر از پیغمبر نمى‌‌تواند بفهمد که چیست. فقط خود پیغمبر مى‌‌داند که پیغمبری‌اش چیست. ائمه معصومین هم آن‌هایی كه خودشان جبرئیل را دیده‌اند و صداى وحى را شنیده‌اند آن‌ها هم همین‌طور.

علی‌علیه‌السلام شاهد نبوت و رسالت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله

امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌علیه در نهج‌البلاغه مى‌‌فرمایند كه من جبرئیل را مى‌‌دیدم. حالا آن را که نقل فرموده‌اند و در محل كلام است دیدن شیطان و شنیدن صداى اوست. حضرت می‌فرمایند وقتى وحى نازل شد من یك ناله عظیمى شنیدم. به پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله گفتم این ناله چیست؟ فرمود این ناله شیطان است كه دیگر با بعثت پیغمبر اكرم از اینكه همه انسان‌ها را گمراه كند ناامید شده است. بعد خود پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله به امیرالمؤمنین فرمودند إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَی مَا أَرَی؛[4] آنی را كه من مى‌‌شنوم تو هم مى‌‌شنوى، آنی را كه من مى‌‌بینم تو هم مى‌‌بینى.

ما باز هم حقیقت این چیزها را نمى‌‌فهمیم. حالا به عنوان تشبیه، مثل اینكه دو نفر دارند با هم صحبت مى‌‌كنند و شما مخاطب نیستید ولی صدایشان به گوش شما مى‌‌خورد. جبرئیل مى‌‌آمد با پیغمبر حرف مى‌‌زد اما صداى گفتگوى جبرئیل با پیغمبر را على مى‌‌شنید و لذا قرآن، على‌علیه‌السلام را به عنوان شاهد رسالت معرفى مى‌‌فرماید؛ وَیتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ.[5] در قرآن مى‌‌فرماید كه پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بر پیغمبری‌اش شاهدى دارد. آن شاهد از خانواده خود پیغمبر است. غیر از على‌علیه‌السلام كسى نبود كه شاهد وحی باشد. روایت هم فراوان هست كه مصداق این شاهد، شخص على‌علیه‌السلام است. یك كسى مى‌‌خواهد شهادت بدهد كه او پیغمبر است؛ از كجا مى‌‌داند كه او پیغمبر است؟! وقتى على‌علیه‌السلام مى‌‌خواهد شهادت بدهد كه من شهادت مى‌‌دهم كه این پیغمبر، پیغمبر شده است، تا جبرئیل را ندیده باشد، تا صداى وحى را نشنیده باشد از كجا مى‌‌فهمد كه او پیغمبر است یا نه؟! شاهد بودن على‌علیه‌السلام دلیل بر این است كه ایشان جبرئیل را مى‌‌دید، صداى پیغمبر را مى‌‌شنید و نبوت را شهود مى‌‌كرد كه شهادت مى‌‌داد؛ اما غیر از پیغمبر، على‌علیه‌السلام، حضرت زهرا‌صلوات‌‌الله‌‌علیها و ائمه معصومین‌سلام‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین كه جبرئیل را مى‌‌دیدند، سایر مردم نمى‌‌دانند كه جبرئیل یعنى چه، وحى یعنى چه، چگونه بر پیغمبر وحى مى‌‌شود، چه مى‌‌فهمد و چگونه مى‌‌فهمد؟ ما هر چه بگوییم ساخته‌‌هاى ذهن خودمان است. هر چه هم برای ما توضیح بدهند یك خورده براى نزدیك كردن به ذهن است وگرنه حقیقتش را نمی‌فهمیم. این هم غیب است.

ج) ایمان به قیامت

مصداق اول غیب كه باید به آن ایمان بیاوریم ایمان به خود خداست. دوم ایمان به وحى است كه آن هم غیب است. مصداق سوم ایمان هم ایمان به قیامت است كه آن هم غیب است. قیامت كه هنوز نیامده تا ما ببینیم چیست. كسى هم كه به آن جا رفت كه دیگر برنمی‌گردد و لذا تا ما در این عالم هستیم قیامت هم براى ما غیب است.

آیا یك روزى می‌شود که قیامت شهود ‌شود؛ بله، آن وقتى كه ما به عالم قیامت منتقل شدیم و دوباره در آن عالم زنده شدیم، آن وقت دیگر قیامت، غیب نیست و براى ما شهود مى‌‌شود ولى الآن براى ما غیب است.

ایمان به امام غائب (عج)؛ مصداق بارز ایمان به غیب

در روایات داریم که یكى دیگر از مصادیق غیب، وجود مقدس امام زمان‌صلوات‌‌الله‌‌علیه است. بیش از 1300 سال است كه ما شیعه‌ها وجود مقدس این نور پاك، ذخیره الهى، این آخرین واسطه آسمانى بین خدا و خلق، این یگانه منجى بشریت، این برپاکننده عدل و داد بر روى زمین را باور کرده‌ایم و به آن ایمان آورده‌ایم. این ایمان، ایمان به غیب است. ما كه امام زمان‌صلوات‌‌الله‌‌علیه را ندیده‌ایم، كما اینكه خود پیغمبر را هم ندیده‌ایم. اگر هم ایشان را مى‌‌دیدیم وحی به ایشان را که نمى‌‌دیدیم. این‌ها ایمان به غیب است؛ دین یعنى همین‌‌ها؛ یعنی ایمان به این چند غیب.

البته دلیل عقلى را باید داشته باشیم. عقل باید بداند که چنین چیزى هست اما حقیقتش را نمى‌‌فهمد. حقیقت خدا براى ما غیب است اما عقل مى‌‌فهمد كسى هست كه این عالم را آفریده است، مى‌‌فهمد كه این كس باید به وسیله پیغمبران راه سعادت را به بشر نشان بدهد اما اینکه چگونه نشان مى‌‌دهد آن را نمى‌‌فهمد؛ و بالاخره مى‌‌دانیم كه كسى هست كه روزى ظهور خواهد كرد و مشكلات عالم را حل خواهد كرد اما اینکه چه وقت چنین چیزى اتفاق مى‌‌افتد آن را نمى‌‌دانیم. آن هم برای ما غیب است.

ایمان به غیب و اعتقاد به مقامات ائمه اطهار‌‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

از شاخه‌‌هاى این غیب‌ها اعتقاد به مقامات ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین است. امشب شب تولد امام جواد‌صلوات‌‌الله‌‌علیه است و به این مناسبت من مى‌‌خواهم یك گریزى بزنم؛ همه ما مى‌‌دانیم كه حضرت جواد‌علیه‌‌السلام كمتر از ده سال داشتند كه به امامت رسیدند. ایشان در سن هشت، نه سالگی به امامت رسیدند. حالا به یک تعبیر که تعبیر زشتى هم است ولى چه كنم براى اینكه چاره‌‌اى نداریم، یك طفل خردسال، یك طفل هشت، نه ساله، این از امامت و از علوم و از حقایق چه درك مى‌‌كند كه مى‌‌تواند بر همه خلایق امام باشد و اطاعتش بر همه واجب باشد؟! این‌ها را كجا یاد مى‌‌گیرد؟!

بعضى‌‌ها كه ایمانشان ضعیف است خیال مى‌‌كنند كه امام‌ها درس می‌خوانده‌اند و علم‌هایشان را از استادشان، از پدرشان یا از كس دیگرى یاد می‌گرفته‌اند و آنچه مثلاً نقل کرده‌اند، جواب سؤال‌ها را داده‌اند و یا مشكلات را حل کرده‌اند این‌ها را از پدرشان یاد گرفته بودند. پدرشان هم از پدرش تا برسد به خود پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله. در خصوص پیغمبر هم خب ایشان پیغمبر بوده و جبرئیل به ایشان خبر می‌داده است؛ اما دیگران خیال مى‌‌كنند که امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه، فاطمه زهرا‌سلام‌‌الله‌‌علیها و ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین هر چه مى‌‌دانند از پیغمبر یاد گرفته‌اند و درواقع مثل یک راوى مى‌‌مانند، راوی‌هایی كه مى‌‌آمدند از امام یا از پیغمبر حدیث مى‌‌شنیدند. خیال مى‌‌كنند این‌ها هم یك راوى‌‌هایى بوده‌اند که حافظه‌‌شان قوى بوده و زیاد یاد گرفته‌اند؛ ولى اگر بنا بود كه یك طفل هفت، هشت ساله هر چه مى‌‌داند را از پدر یاد گرفته باشد، چون كس دیگرى كه نبود و باید از امام رضاصلوات‌‌الله‌‌علیه یاد می‌گرفتند، بچه هفت، هشت ساله در طول این هفت، هشت سال مگر چقدر مى‌‌تواند از پدرش چیز یاد بگیرد؟! حالا گیرم كه چنین چیزى هم مى‌‌شد، مثلاً یك كتابى نوشته باشند و به او داده باشند و یا رمز و رموزى باشد؛ خود این مسئله كه امام جوادصلوات‌‌الله‌‌علیه وقتى در مدینه بودند از شهادت پدرشان در خراسان مطلع شدند، این از كجا بود؟!

معجزه حضور امام جواد (ع) بر بالین پدر در لحظه شهادت

حضرت امام جواد‌صلوات‌‌الله‌‌علیه یك طفل هفت، هشت ساله‌‌ بودند. یكى از خادمان حضرت که علی‌الظاهر ایشان را به‌اصطلاح پرستارى مى‌‌كرد و به كارهایشان رسیدگى مى‌‌كرد و براى اینكه غربت دورى از پدر خیلى بر ایشان سخت نگذرد گاهى ایشان را براى گردش به بیرون از شهر می‌برد مى‌‌گوید من یك وقت داشتم با حضرت قدم مى‌‌زدم که یک‌دفعه دیدم حضرت نیستند! حضرت سه بار فرمودند لبیك، لبیك، لبیك، بعد که نگاه كردم دیدم ایشان نیستند! در جستجوی ایشان به این طرف و آن طرف رفتم ولی دیدم چیزى نیست. بسیار ناراحت شدم. با خودم گفتم حالا من چه بگویم؟! امام رضا‌سلام‌‌الله‌‌علیه ایشان را به دست من سپرده بودند، اگر بچه گم بشود من چه جوابی بدهم؟!

بالاخره ساعتى گذشت. اینکه حالا دقیقاً چقدر گذشته را ما نمى‌‌دانیم. در زبان عربى وقتى مى‌‌گویند ساعت، منظور این ساعت شصت دقیقه‌‌اى نیست. منظور مقدارى از زمان است. خادم ایشان می‌گوید من در همین حالت حیرت و ناراحتى بودم كه حالا چه كار كنم و جواب امام رضا‌سلام‌‌الله‌‌علیه را چه بدهم که دیدم حضرت پیدا شدند، منتها غبارآلوده بودند. گفتم آقا! فداى شما بشوم! كجا بودید؟! چرا خاک‌آلوده هستید؟! حضرت فرمودند از دفن پدرم فارغ شدم. گفتم پدرتان؟! در كجا؟! فرمودند در خراسان.

یك طفل هفت، هشت ساله‌‌اى که فرض كنید در باغ یا در بیابان هست دفعتاً توجه پیدا مى‌‌كنند و مى‌‌فهمند كه پدرشان در خراسان از دنیا رفته است! اولاً این‌که ایشان از كجا مى‌‌فهمند؟! و ثانیاً اینکه چگونه تا خراسان مى‌‌روند و در تجهیز و دفن پدر شركت مى‌‌كنند و بعد مجدداً خاک‌آلود و پر از خاك برمی‌گردند؟!

ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین؛ صاحبان علم غیب

این یك غیب است. ما حقیقت این چیزها را نمى‌‌توانیم بفهمیم. حالا اگر شواهدى هم بگویند، مثلاً اگر بگویند ما وقتى علم پیدا مى‌‌كنیم یك صدایى مى‌‌شنویم یا به قلبمان چیزى القاء مى‌‌شود، این‌ها یك چیزهایى است که می‌گویند تا ما یك مقدارى قانع بشویم وگرنه حقیقت علم امام را ما نمى‌‌توانیم بفهمیم كه چه جور چیزى است و چگونه درك مى‌‌كنند. همان‌گونه كه نمى‌‌توانیم حقیقت وحى را درك كنیم، علم امام را هم نمى‌‌توانیم بفهمیم که امام چگونه مى‌‌فهمد. همان خدایى كه به پیغمبر وحى مى‌‌كند، همان خدا مى‌‌تواند به امام هم الهام كند؛ چگونه الهام مى‌‌كند؟! همان‌گونه كه وحی‌اش را نمی‌فهمیم الهامش را هم نمی‌فهمیم؛ اما در این خصوص هم باید ایمان به غیب داشته باشیم و بگوییم این چیزى كه عقل ما نمى‌‌رسد و كُنه آن را درك نمى‌‌كنیم راست است. چرا راست است؟! چون خود ائمه فرموده‌اند، آن‌ها راستگو بوده‌اند. از كجا بفهمیم که ائمه راست گفته‌اند؟! چون قرآن و پیغمبر، آن‌ها را تأیید کرده‌اند و گفته‌اند این‌ها معصوم هستند و هر چه مى‌‌گویند درست مى‌‌گویند. پیغمبر از كجا درست مى‌‌گوید؟! چون معجزه دارد، دلیل عقلی دارد كه این پیغمبر است اما اینکه پیغمبر یعنى چه ما نمی‌فهمیم. دلیل داریم كه خدا به او تعلیم داده است اما اینکه چگونه به او یاد مى‌‌دهد را نمى‌‌فهمیم. دلیل داریم كه امام جوادصلوات‌‌الله‌‌علیه امام است و علم امامت دارد اما اینکه چگونه این علم را پیدا مى‌‌كند ما حقیقتش را نمى‌‌فهمیم. در اینجا باید ایمان به غیب داشته باشیم یعنى چیزى كه دلیل عقلى دارد اما كُنهش را نمى‌‌فهمیم.

مؤمن كسى است كه این تواضع را داشته باشد، بتواند به خودش بقبولاند كه چیزى كه حقیقتش را نمى‌‌یابد وقتى عقل مى‌‌گوید هست، بپذیرد؛ وقتى دلیل داشت كه وجود دارد ایمان بیاورد؛ این لازمه دین‌داری است. دین‌داری یعنى این؛ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ.

پایانی بر روشنفکری دینی

آن‌هایی كه اصل خدا را قبول دارند اما نبوت را درست باورشان نیست که متأسفانه در زمان ما در بین كسانى كه خودشان را مسلمان و دین‌دار و حتى مدافع اسلام هم مى‌‌دانند كسانى پیدا شده‌اند كه می‌گویند پیغمبر هم یك حالت روانى خاص خودش را پیدا مى‌‌كرد و حالا معلوم هم نیست که واقعیت داشته باشد! این ملى‌مذهبى‌‌ها و تئوریسینشان در کتاب‌هایی كه نوشته‌اند صریحاً گفته‌اند كه نبوت یك تجربه شخصى است. تجربه شخصى هم چیزی است که یك كسى خودش این‌گونه درك مى‌‌كند. اینکه آیا واقعیت دارد یا نه دلیلى ندارد. شاید هم دروغ باشد. شاید خیال باشد. این‌ها گفته‌اند که ما نه بر وجود خدا دلیل عقلى داریم و نه بر نبوت دلیل عقلى داریم؛ مى‌‌گوییم بله، ممكن است همین‌طور كه این عارف‌ها و صوفى‌‌ها یك حالات عرفانى پیدا مى‌‌كنند، پیغمبر هم چنین حالى پیدا مى‌‌كرده است. خود انسان هم کم‌وبیش مى‌‌تواند یك نمونه‌‌اش را داشته باشد. گاهى ما هم یك حال عرفانى به ما دست مى‌‌دهد و یک‌دفعه یك چیزهایى به ذهنمان مى‌‌رسد. این را هم مى‌‌توانیم قبول كنیم اما اینكه این چیزها واقعیت داشته باشد و جبرئیلى هست که از طرف خدا نازل مى‌‌شود این‌ها را نمى‌‌شود قبول کرد. این‌ها روشنفكران جدیدى هستند كه امروزه گفتارها، نوشته‌ها، کتاب‌ها و سخنرانى‌‌هایشان را مشاهده می‌فرمایید. الحمدللّه ارتباطشان با آمریكا و امثال این‌ها معلوم شده و حالا رسوا شده‌اند وگرنه تا چندى پیش، شخصیت‌‌هاى بزرگ ما این‌ها را از افتخارات كشور مى‌‌دانستند!

بعد به‌تدریج فتنه آخر زمان است و به‌تدریج دارند در این غیب‌ها تشكیك مى‌‌كنند؛ مى‌‌گویند ما تا چیزى را نبینیم باور نمى‌‌كنیم. این را مى‌‌گویند روشنفكرى، غافل از اینكه این روشنفكرى از قدیمى‌‌ترین گرایش‌هایی است كه در میان بشر وجود داشته است و یك چیز تازه‌‌اى نیست.

انحراف فکری قوم بنی‌اسرائیل در ماجرای رؤیت خدا!

حضرت موسى‌على نبینا و اله و علیه السلام وقتى فرمود من به كوه طور رفتم و خدا با من سخن گفت، گفتند تا ما خود خدا را آشكارا نبینیم و صدایش را نشنویم باور نمى‌‌كنیم! این‌ها را بنی‌اسرائیل می‌گفتند. بنی‌اسرائیل كه همه بچه‌‌هاى پیغمبر بودند. اسرائیل لقب حضرت یعقوب است. بنی‌اسرائیل هم یعنى فرزندان یعقوب. این بنی‌اسرائیل كه قوم بنی‌اسرائیل هستند و همه این‌ها نسبشان به حضرت یعقوب مى‌‌رسد همه پیغمبرزاده هستند، وقتى حضرت موسى فرمود خدا به من وحى كرده گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً؛[6] باید خدا را به ما نشان بدهى تا او را خیلى آشكار ببینیم، آن‌وقت مى‌‌فهمیم.

اینكه تا نبینیم قبول نمى‌‌كنیم این خیلى روشنفكرى نیست. این كهنه‌‌ترین گرایشى است كه در میان بشر وجود داشته است. حیوانات هم همین‌جور هستند که تا چیزی را نبینند باور نمى‌‌كنند. این افتخار انسان است كه وقتى عقلش چیزى را ثابت كند ولو نبیند، قبول مى‌‌كند كه هست وگرنه اینكه بگوید تا چشمم نبیند قبول نمى‌‌كنم اینكه هنر نیست. حیوانات هم همین‌گونه هستند. این‌که روشنفكرى نشد. به‌هرحال این روشنفكران درباره خدا تشكیك مى‌‌كنند، درباره نبوت تشكیك مى‌‌كنند، درباره امام زمان هم تشكیك مى‌‌كنند. همه این‌ها شواهد فراوانی دارد که حالا من نمى‌‌خواهم در این شب وقت شما را بگیرم.

تقویت ایمان به غیب؛ جود امام جواد(ع) به شیعیان

ما امشب باید این ایمان به غیبمان را خوب زنده كنیم. به بركت این میلاد مبارك توجه پیدا كنیم به اینكه وقتى یك طفل هفت، هشت ساله‌‌اى مى‌‌فهمد كه پدرش در خراسان از دنیا رفته است، این علم، علم ساده‌‌اى نیست. این چیزى نیست كه خبرش را از پدرانش شنیده باشد. همان كه صدایى مى‌‌شنود و مى‌‌گوید لبیك، بعد هم حركت مى‌‌كند و مى‌‌رود و برمی‌گردد، این طى‌الأرض، این انتقال از یك نقطه به نقطه دیگر، ما از همین جا باید این ایمان به غیبمان را زنده كنیم که خدایى هست كه پیغمبر و امامى را مبعوث مى‌‌كند، خدایى هست كه چنین علمى را مى‌‌دهد، خدایى هست كه چنین قدرتى را می‌دهد و این پیغمبر، آن كسى است كه خدا به او وحى كرده است و این امام، كسى است كه خدا چنین علم و چنین قدرتى را به او داده است. این‌ها یك مجموعه‌‌اى از اعتقاداتى است كه محور همه آن غیب است. ما باید این معرفت‌‌ها و این شناخت‌‌ها را تقویت كنیم تا فریب شیاطینى كه القاء شبه مى‌‌كنند که از كجا یك موجود ندیده مى‌‌باشد و چیزهایى از این قبیل، تحت تأثیر این شبه‌‌ها قرار نگیریم. البته همه این‌ها دلیل عقلى دارد. طبعاً اگر ما بخواهیم بیان كنیم در یك جلسه و چند دقیقه نمى‌‌شود. اجمالاً باید بدانیم كه چون همه این‌ها دلیل عقلى دارد ما ایمان داریم ولى معنایش این نیست كه خود ما حقیقتش را مى‌‌فهمیم. باید بپذیریم كه چون دلیل دارد، اصل وجودش را قبول مى‌‌كنیم و ایمان مى‌‌آوریم اما حقیقتش را نمى‌‌توانیم بفهمیم و قواى ادراکى ما به آنجا نمى‌‌رسد.

‌پاسخ به شبهه رسیدن به مقام امامت در کودکی

یكى از شبه‌هایی كه براى نوجوان‌ها بسیار زیاد اتفاق مى‌‌افتد این است که مى‌‌گویند چگونه ممكن است مثلاً یك بچه هفت، هشت ساله چیزهایى بفهمد كه ما هیچى از آن را نمى‌‌فهمیم؟! بالاخره او هم انسان است، چشم دارد، گوش دارد و بعد با اینكه این هنوز به‌اصطلاح به سن تكلیف نرسیده این بر همه علما و بزرگان واجب‌الاطاعة بشود! این خیلى حرف است؛ كسى با وجود اینکه پنجاه، شصت سال فقه خوانده، باید مطیع یك بچه هفت، هشت ساله باشد و هر چه او مى‌‌گوید بگوید چشم آقا! جُعِلْتُ فِدَاكَ! جانم به قربانت! هر چه شما بگویید درست است. این چه جورى مى‌‌شود؟!

ما غیر از اینکه بر این‌ها دلیل عقلى داریم گاهی یك چیزهایى هم هست كه تقریب به ذهن مى‌‌كند یعنى ذهن را آماده پذیرفتن مى‌‌كند. یكى از چیزهایى كه به ما كمك مى‌‌كند كه ما بپذیریم كه ممكن است یك بچه هفت، هشت ساله با آدم‌های دیگر فرق داشته باشد و یك چیزهایى را بفهمد كه دیگران نمى‌‌فهمند، نمونه‌‌هاى زیادى است که ما در همین امور عادی در دنیا مشاهده می‌کنیم؛ بچه‌هایی هستند که در سن دو، سه سالگى و گاهى كمتر و گاهى اندكى بیشتر هستند و نابغه هستند، چیزهایى مى‌‌فهمند كه انسان‌های سى، چهل ساله نمى‌‌فهمند.

چند سال پیش بعضى از نمونه‌‌هایش فراوان بود و من شنیدم که یك بچه در چین در سن چهار سالگى ریاضیات عالى مى‌‌خواند! مسائلى كه دیپلمه‌‌ها موضوع و محمولش را نمى‌‌توانند تصور كنند و باید تحصیلات عالى داشته باشند تا اصلاً آن مسائل پیچیده ریاضى را قضیه‌‌اش را تصور كنند، بچه سه، چهار ساله آن‌ها را مى‌‌خواند.

خود ما هم از این افراد داشتیم، البته نه در این سن، ولی ما یك نوجوانى داشتیم كه او را این جا در دانشگاه راه نمى‌‌دادند و در انگلستان، دكترى ریاضیات به او دادند. الآن هم در انگلستان است. آقاى جمشید درخشان. پدرش یك استاد اقتصاد در دانشگاه امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌علیه بود. با ما هم دوست بود. در مؤسسه هم مى‌‌آمد و درس مى‌‌گفت. یك نوجوانى که آن‌وقت‌ها چهارده، پانزده سالش بود را چون می‌گفتند سنش كم است در این جا در دانشگاه قبول نكردند ولی در انگلستان به او دكترا دادند. من در خود انگلستان ایشان را دیدم و در آكسفورد به خانه‌‌شان رفتم. در آن سن یك چیزهایى در ریاضیات مى‌‌فهمید كه استادهاى برجسته دانشگاه تهران نمى‌‌فهمیدند! این بچه در سن چهارده، پانزده سالگى مسائلش را خودش حل مى‌‌كرد. به‌هرحال این نبوغ كه بعضى بچه‌‌ها بر دیگران برترى دارند نمونه‌‌هاى كوچكى از آن در امور عادى هم هست.

فرق کرامت حضرات معصومین‌سلام‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین با نبوغ

البته یك وقت تصور نكنید كه امام یعنى نابغه؛ مى‌‌خواهم بگویم یعنى انسان‌ها مى‌‌شود با هم فرق كنند. امامت، نبوغ نیست. بعضى‌‌ها تعریف کرده‌اند و گفتند نبوت و امامت، نبوغ است؛ اصلاً این‌گونه نیست. نبوغ یك امر عادى است. كسى كه با نبوغش یك چیزى مى‌‌فهمد ممكن هم هست كه اشتباه كند اما پیغمبر و امام اشتباه نمى‌‌كنند. آن‌ها معصوم هستند. آن یک كار خدایى است؛ ولى براى اینكه ما بفهمیم كه مى‌‌شود یك بچه‌‌اى چیزى را درك كند و از پیغمبر، از امام، از جبرئیل و بالاخره از خدا چیزى را دریافت كند كه دیگران دریافت نمى‌‌كنند، مى‌‌گوییم نمونه‌‌هایش هست. در چیزهای دیگر هم هست. در آدم‌های عادى هم هست كه بعضى بچه‌‌ها چیزهایى درك مى‌‌كنند که خیلى از بزرگ‌ترها، پدر و مادرها كه هیچ، استادهاى دانشگاه هم نمى‌‌توانند درک کنند. چنین چیزهایى مى‌‌شود.

به کار بردن تشبیه یَعسوبُ الدّین در خصوص ائمه اطهار

اینكه ما مى‌‌بینیم پیغمبر و امام، بالاخره از جنس ما هستند، در یك خانواده یك نفر پیغمبر مى‌‌شود، برادرها و پسرعموهایش اصلاً هیچ نسبتى با او ندارند و اگر به او ایمان مى‌‌آورند تازه خیلى خوب مى‌‌شوند و مؤمن مى‌‌شوند، اینکه بعضى از امام‌‌ها بوده‌اند که برادرشان، فرزندشان و یا عمویشان اشخاص فاسقی بوده‌اند و ادعاى دروغى امامت مى‌‌کرده‌اند. جعفر كذاب را که دیگر همه شما شنیده‌اید. او فرزند امام بود ولى دروغگو، فاسق و فاجر بود؛ این‌که در یك خانواده‌‌اى یك نفر پیغمبر مى‌‌شود، یك نفر امام مى‌‌شود و دیگران این‌گونه نیستند در روایات یك تشبیهى شده که بسیار شیرین است؛ می‌گوید شما كندوى زنبور عسل را ببینید. همه این زنبورهاى عسلى كه در كندو رشد مى‌‌كنند همه این‌ها از یك ملكه هستند. ملكه وقتى تخم‌گذاری مى‌‌كند تخمه‌ای زیادى هست ولى از این تخم‌ها یكى، دو تاى آن‌ها ملكه مى‌‌شوند، تعداد زیادى از آن‌ها كارگر مى‌‌شوند، چند تا هم پاسبان می‌شوند و این‌ها هستند كه دَم در كندو مى‌‌ایستند و رسیدگى مى‌‌كنند و كارگزار هستند.

در كندوى زنبور عسل یك ملكه هست كه همه تخم‌ها را مى‌‌ریزد و هر چه تخم ریخته مى‌‌شود مال ملكه است ولى تخم‌هایی كه این ملكه مى‌‌ریزد با هم فرق دارد. یكى، دو تاى آن‌ها ملكه مى‌‌شود. بقیه‌‌اش هم مثل سایر زنبورها مى‌‌شود؛ این تخم‌ها از یك مادر متولد مى‌‌شوند اما زمین تا آسمان با هم فرق دارند؛ ملكه كجا و زنبور كارگر كجا؟! آن باید آن جا استراحت كند و همه این‌ها بروند شیره‌‌هاى گیاهان را بچشند و بیایند آنجا تقدیم كنند، همه از او پرستارى كنند، خدمتگزار ملكه هستند ولى همه تخم‌ها را یک مادر مى‌‌ریزد و چند تاى آن‌ها ملكه مى‌‌شود. بعد هر كدام از این ملكه‌‌ها مى‌‌روند یك مركز كندوى دیگرى درست مى‌‌كنند. بقیه‌شان هم كارگر هستند. پس ممکن است از یك پدر و مادر چند تا متولد بشوند و یكى از آن‌ها ملكه باشد و لذا درباره امیرالمؤمنین و درباره ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین گفته‌اند یَعسوبُ الدّین. یعسوب همان ملكه زنبور عسل است. یَعسوبُ الدّین یعنى جایگاه امام در میان انسان‌ها مثل ملكه کندوی عسل مى‌‌ماند. درست است که از یک پدر و مادر هستند ولى تفاوتى كه ملكه با زنبور كارگر دارد چقدر است؟! تفاوت بین خادم و مخدوم است.

در میان انسان‌ها یك افرادى هستند که از یك پدر و مادر هستند اما حقیقت و كمالاتشان زمین تا آسمان فرق مى‌‌كند. این یک تشبیه خیلى قشنگى است.

مدال افتخار شیعه دوازده‌امامی

بنابراین ما باید خدا را شكر کنیم كه این معرفت را به ما داده است. سایر مسلمان‌ها عقلشان به این‌ها نمى‌‌رسد که بچه هفت، هشت ساله امام بشود و بر همه علما واجب‌الاطاعة بشود و نمى‌‌توانند این‌ها را باور كنند و لذا شیعیان خالصى هم كه دوازده‌امامی شده‌اند یعنى بعد از امام رضاصلوات‌‌الله‌‌علیه به امام دیگرى هم معتقد شده‌اند، آن‌ها كم بوده‌اند؛ شیعه زیدى، شش امامی، هفت‌امامی و امثال این‌ها زیاد بوده‌اند. شیعه‌های دوازده‌امامی‌ای هم كه به امامت حضرت جوادصلوات‌‌الله‌‌علیه هم معتقد بوده‌اند كم بوده‌اند. ما از آن‌هایی هستیم كه خدا این منت را بر ما گذاشت و ایمان به غیبمان كامل شد یعنى كما اینكه ایمان به خداى غیب داریم، به پیغمبرى كه وحی و پیغمبری‌اش غیب است ایمان داریم، به قیامتى كه وجودش در این عالم براى ما غیب است ایمان داریم، به امام هم كه امامت و علمش غیب است هم ایمان داریم. ما نمى‌‌فهمیم که امام این علم‌ها را چگونه پیدا مى‌‌كند و از كجا مى‌‌فهمد. همین‌قدر مى‌‌دانیم که خدا به او داده اما این با انسان‌های دیگر بسیار فرق دارد.

جهان اسلام، مدیون اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

بعدازاینكه این را باور كردیم كه خدا در میان انسان‌ها چنین موجودهاى كاملى آفریده كه براى انسان‌های دیگر الگو و مربى باشند، این را دوست دارم به قول آقاى قرائتى خیلى گوش كنید که اگر وجود ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین از امیرالمؤمنین به بعد نبودند، امروز نه‌تنها ما شیعه‌‌ها شیعه نبودیم و حقیقت اسلام را بلد نبودیم بلکه همین اندازه‌‌اى هم كه برادرهاى سنى ما از اسلام مى‌‌دانند را نمى‌‌دانستند! شما خیال نكنید آن چیزهایى كه سنى‌‌ها از اسلام مى‌‌دانند این‌ها مال خودشان است؛ مى‌‌دانید که همه این‌ها علومشان به چهار نفر برمی‌گردد و دیگر چهار تا امام دارند؛ شافعى، مالك، احمد بن حنبل و ابوحنیفه. همه این‌ها یا مستقیماً شاگرد امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌علیه بوده‌اند و یا مع‌الواسطه. ابوحنیفه كه ازنظر مقام علمى از همه این‌ها بزرگتر است و در عراق مقام خیلی عظیمى داشته است و امروز هم حنفى‌‌ها در عالم زیاد هستند، افغانستان، تركیه و بسیارى از كشورهاى اسلامى همه‌‌شان حنفى هستند، در پاكستان خیلی‌هایشان و شاید اكثرشان حنفى هستند، همه این‌ها مقلد ابوحنیفه هستند، می‌گوید من دو سال خدمت امام صادق درس خوانده‌ام و اگر آن دو سال نبود من هلاك شده بودم! لولا السنتان لهلك النعمان. اسمش نعمان بود. گفت اگر آن دو سالى كه من پیش امام صادق درس خوانده‌ام نبود هلاك شده بودم. این بزرگترشان بود. شیعه و سنى این را نقل کرده‌اند كه ابوحنیفه گفت مَا رَأیتُ أفقهَ مِن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد.

چه مى‌‌خواهم بگویم؟ مى‌‌خواهم بگویم همین اندازه‌‌اى كه از اسلام، پیش برادران سنى ما هست، همین هم از بركت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین است. اگر این علومى كه از اهل‌بیت به آن‌ها، به علما و به بزرگانشان رسیده، نبود همین اندازه هم از اسلام خبر نداشتند و اصلاً اگر وجود اهل‌بیت نبود شاید قرآن هم از بین رفته بود و چیزى از اسلام نمى‌‌ماند!

لازمه اعتقاد به امامت ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین

آنچه ما داریم به بركت اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین است و كمالش به این است كه ما دوازده امامى‌‌ها، به امام رضا‌علیه‌‌السلام و بعد از امام رضا، به امام جواد علیه‌‌السلام معتقد هستیم. سایر فرقه‌‌هاى شیعه، یا هفت‌امامی هستند و تا امام موسى بن جعفر‌علیه‌‌السلام را معتقد هستند، بعضى‌‌ها هم شش امامى هستند و تا قبل از امام موسى بن جعفر را معتقد هستند. کسانی که تا امام رضا و امام جواد را هم معتقد باشند فقط دوازده امامى‌‌ها هستند و ما به بركت این آقازاده كه امشب متولد شده‌اند به آن اندازه از اسلام و حقایق اسلام رسیده‌ایم و به آن افتخار مى‌‌كنیم؛ ولى این نعمتى كه خدا به ما داده یك شكر هم مى‌‌خواهد؛ باید قدرش را بدانیم و سعى كنیم هر اندازه مى‌‌توانیم از معارف اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین بیشتر یاد بگیریم. آن‌ها امام شدند كه چه كار كنند؟ كه با كلمات و با بیاناتشان ما را هدایت كنند. كلماتشان را که فرموده‌اند و در کتاب‌ها نوشته شده است ولی ما نمى‌‌خوانیم!

لازمه اعتقاد به امامت و قبول اینكه وجود این‌ها بالاترین نعمت است این است كه سعى كنیم از كلماتشان بیشتر استفاده كنیم. میراثى كه از ائمه به ما رسیده است همین سخن‌‌ها و روایاتشان است. سعى كنیم هر چه مى‌‌شود با معارف اهل‌بیت و با احادیث اهل‌بیت بیشتر آشنا شویم. بعد از آشنا شدن، بیشتر عمل كنیم. نباشد كه ما كه تابع ائمه اهل‌بیت هستیم، عملمان نسبت به اسلام ضعیف‌تر از آن‌هایی باشد كه ائمه را نمى‌‌شناسند!

شما مى‌‌بینید که تقید برادران اهل سنت در عمل به بعضى از احكام اسلام از ما بیشتر است. به عنوان نمونه نماز اول وقت. البته خیلى از آن‌ها از ترس و از چیزهاى دیگر است اما همه که این‌گونه نیستند. همه كه از روى ترس نمى‌‌روند نماز بخوانند. مى‌‌بینید که در ماه رجب در مسجد سفره‌های افطار مى‌‌اندازند. این‌ها اگر روزه نباشند كه نمى‌‌آیند این‌گونه سفره افطار بیندازند. این‌ها روزه‌‌هاى مستحبى ماه رجب را مى‌‌گیرند. البته در بین ما هم كسانى بوده‌اند و شاید هنوز هم باشند كه نه‌تنها این چند روز ماه رجب را روزه مى‌‌گرفتند بلکه همیشه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه مى‌‌گرفته‌اند.

بنده خودم شخصاً دیده‌ام که در كنیا، در قلب آفریقا - آقایان مى‌‌دانند که کنیا در آفریقا روى خط استوا است و پایتختش نایروبى است- در سفارت ایران در نایروبى یكى از كسانى كه آنجا كار مى‌‌كرد یك جوانى بود كه هندى‌الأصل بود. گُجراتى بود. ماه رجبی كه من آن جا بودم این تمام ماه رجب را روزه بود. گفتند ایشان همیشه ماه رجب و شعبان را روزه مستحبی است. جوان هم بود، آن هم در قلب آفریقا.

توصیه‌ امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌علیه به شیعیان

خود امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌علیه فرمودند شیعیان من! كارى كنید كه شما در بین مسلمان‌ها آبروى من باشید، نه اینکه ننگ من باشید! اگر امام صادق‌صلوات‌‌الله‌‌علیه رفتارمان را نپسندند ما ننگ ائمه هستیم. آن‌قدری كه شیعیان را به دو چیز سفارش کرده‌اند به هیچ چیزی سفارش نکرده‌اند. البته خود پیغمبر اكرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هم قبلاً همین سفارش را كرده بودند. همه ائمه اطهار‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین هم فرموده‌اند. این مسئله را این‌قدر تكرار کرده‌اند و ما این‌قدر پشت گوش انداخته‌ایم! به دو چیز سفارش کرده‌اند؛ صِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ؛[7] راست بگویید و درستكار باشید.

ما شیعه‌‌ها باید به‌گونه‌ای باشیم كه حضرت فرمودند به‌گونه‌ای باشید كه وقتى مردم شما را مى‌‌بینند بگویند این جعفرى است، این اخلاقش را از جعفر بن محمد یاد گرفته است. خیلى ننگ است كه ما، بیشتر از همه مردم، از علوم اهل‌بیت و از آداب و اخلاق آن‌ها شنیده باشیم و استفاده كرده باشیم اما خودمان عمل نكنیم و دیگرانى كه آن‌ها را قبول ندارند زندگی‌شان به آن‌ها شبیه‌‌تر از ما باشد! خیلى رسوایى است!

پروردگارا! تو را به حق اهل‌بیت، مخصوصاً این مولود عظیم‌الشأن، قسم مى‌‌دهیم كه دل‌های ما را به نور معرفت و مودت اهل‌بیت نورانى بفرما!

به ما توفیق بده كه تشیع را بهتر بشناسیم و بهتر عمل كنیم!

به ما توفیق بده كه زندگی‌مان به‌گونه‌ای باشد كه امام رضا و امام جواد از ما راضى باشند!

پروردگارا! روح امام راحل و شهداى عظیم ما را با انبیا و اولیا محشور فرما!

همه آن‌ها را امشب سر سفره جوادالائمه مهمان فرما!

پروردگارا! به عزیزانى كه در جبهه‌‌هاى حق علیه دشمنان، علیه آمریكا و صهیونیست دارند مى‌‌جنگند صبر و استقامت بیشتر عطا فرما!

مسلمان‌ها را بر كفار پیروز بفرما!

براى شیعیان، فرجى بر دشمنانشان نازل فرما!

در ظهور آقا امام زمان تعجیل فرما!

همه ما را از خدمتگزاران راستین آن حضرت قرار ده!

عاقبت امر ما ختم به خیر فرما!

و صلى الله على محمد و اله طاهرین


[1]. بقره، 1 و 2 و 3.

[2]. عنکبوت، 65.

[3]. همان.

[4]. نهج‌البلاغه، خ 192.

[5]. هود، 17.

[6]. نساء، 153.

[7]. کافی، ج 2، ص 104.