بسم الله الرحمن الرحیم
بندگی، طریق تقرّب
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیة اللّه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/12/03 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً1؛ همان طور كه پیشتر اشاره شد، گاهی مجموعهای از آیات قرآن صفات ممدوح و مطلوبی را به گونهای بیان میكند كه مردم به كسب آنها ترغیب شوند. به عنوان نمونه به آیات آخر سوره فرقان اشاره و توضیحاتی در مورد آنها ارایه شد. خداوند در این آیه میفرماید: بندگان رحمن كسانی هستند كه روی زمین فروتنانه، راه میروند و در برخورد با نابخردانی كه نسبت به ایشان بیاحترامی، استهزاء و تحقیر روا میدارند، سخنی سالم، بیتنش و بدون پرخاشگری بر زبان میآورند و به جای مقابله با تندیها و بیادبیهایشان، به آنان احترام میگذارند.
دراینجا سؤالی كه پیش میآید این است كه این گونه رفتارها، یعنی فروتنی، آرام حركت كردن و برخورد متواضعانه حتی با نابخردان چه خصوصیتی دارد كه «عباد الرحمن»؛ به آن شناخته میشوند؟ و چرا هنگام ذكر اوصاف «مفلحین»؛ بیشتر بر نماز، عبادت و ایمان تكیه میشود، در حالی كه در این آیه به جای معرفی «عباد الرحمن»؛ با اوصافی مثل ایمان به غیب و خشوع در نماز به تواضع و فروتنی توصیف میكند؟ شاید دلیل این تفاوت این باشد كه تعبیرات به كار رفته در آیات دیگر برای بندگان شایسته خدا از قبیل «متقین»، «مفلحین»؛ و مانند آن، با تعبیری كه در آیه آخر سوره فرقان استفاده شده از لحاظ مفهوم با هم تفاوتی دارند. عنوان مورد استفاده در این آیه با «عبد»؛ شروع شده و آن چه با «عبد بودن»؛ سازگار است، فروتنی، خودكمدیدن، خود را ندیدن و خود را در مقابل خدا چیزی حساب نكردن است؛ «عبداً مملوكاً لایقدر علی شی»2، «لا أملك لنفسی نفعاً و لاضراً»3. مقتضای عبودیت و بندگی، فروتنی است و آن چه با عبد بودن ضدیت دارد، خودبزرگبینی و تكبر است كه راندهشدگان از درگاه الهی و در رأسشان ابلیس، به آن مبتلا شدند، «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِینَ»4. قرآن این افراد متكبر را با وصف «ثانِیَ عِطْفِه»5؛ معرفی میكند. در مقابل، «عباد الرحمن»؛ در زندگیشان متواضعانه برخورد میكنند. حال ما باید بررسی كنیم كه ملاك ارزش تواضع و برشمردن آن جزو صفات حمیده و پسندیده و قرار دادن تكبر از صفات مذموم چیست؟ چرا تواضع ممدوح، مطلوب و ارزشمند و در مقابل آن، تكبر ضد ارزش است؟
در بعضی از كتابهای تربیتی و اخلاقی دلیل این امر این گونه ذكر شده كه چون مردم تواضع را میپسندند، پس كاری كنید كه مردم شما را دوست بدارند؛ اگر تكبر كنید مردم شما را دوست نمیدارند و به شما بیاحترامی میكنند. در كتابهای منطق نیز، در بخش مقدمات قیاس، ارزشهای اخلاقی را با نام «آراء محموده»؛ به عنوان یكی از مقدمات قیاس برشمردهاند كه در جدال و خطابه از آن استفاده میشود. یعنی این كه میگویند: راست بگویید، دلیل این توصیه اخلاقی این است كه عقلا راست گفتن را میپسندند. در مقابل، صفات مذمومه مورد نكوهش قرار میگیرند، چون عقلا آن را ناپسند میدانند؛ یعنی به تعبیر اصطلاحی فلسفه اخلاق، پشتوانه ارزش اخلاقی خواست مردم است. بر این اساس اگر عقلا تكبر را میپسندیدند، این كار از نظر اخلاقی ممدوح و پسندیده میشد. آیا در نظام ارزشی اسلام هم همینطور است؟
حقیقت این است كه در نظام ارزشی اسلام خوبیها، بدیها، ارزشها و ضدارزشها تابع خواست مردم نیست؛ بلكه به واسطه تأثیری است كه هر یك از آنها در سعادت و شقاوت حقیقی انسان، یعنی قرب به خدا دارد. اما خدای متعال به واسطه فضل، كرم، لطف و عنایتی كه نسبت به بندگان خود دارد، برای تشویق و ترغیب همه انسانها و هدایت آنها به راه راست حتی از تعابیر عرفی، جدل و خطابه هم استفاده میكند. روش قرآن این است كه در جایی كه با اهل استدلالهای علمی سخن میگوید از برهان استفاده میكند؛ اما در برابر عامه مردم، به خصوص كسانی كه عقل و فهم ضعیفی دارند، با زبانی ساده و در حد دركشان صحبت میكند كه آنها را هم جذب كند. به عنوان مثال، قرآن گاهی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری؛ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»6؛ و به كسانی كه در آرزوی سعادت آخرت هستند «رضوان الهی»؛ و ثواب اخروی را وعده میدهد. در جایی دیگر نیز میفرماید: «وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَها»7؛ تا ضعفایی هم كه به دنبال درجات عالی اخروی نیستند، از سعادت حضور در جهاد محروم نمانند و حتی به امید غنمیت، به مشاركت در جهاد تشویق شوند.
در حقیقت ارزشی كه ما برای تواضع قائلیم و در مقابل آن، تكبر را ضدارزش میدانیم، ملاك واقعی دارد كه اگر ما بخواهیم آن را درك كنیم باید بفهمیم اساساً اسلام ملاك ارزش را چه میداند؟ البته بررسی این موضوع بحث مفصلی را میطلبد؛ اما اجمالاً میتوان گفت: اسلام میخواهد همه انسانها به كمال برسند. همه دستورات اسلام و راهنماییهای انبیا برای این است كه استعدادهای انسانها در نطفه خفه نشود، جوانه زندگیشان زود پژمرده نشود، رشد كند و به آن كمالی كه باید، برسند. ما چون هنوز به این كمال نرسیدهایم، به درستی نمیدانیم این كمال مطلوب چیست؟ اما تعبیری كه همه ادیان برای این مقام به كار بردهاند و در واقع به عنوان یك ارزش جزو فرهنگ دینی شده، «قرب الهی»؛ است. حتی مشركین هم برای توجیه پرستش بتها میگفتند:؛ «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی»8؛ ما بتها را میپرستیم تا به خدا تقرب پیدا كنیم.
مفهوم عبادت در همه ادیان وجود دارد و اصلاً دین را با این شاخصه میشناسند. بالاترین؛ ارزشها، قرب به خداست و راه قرب نیز پرستش خدا و بندگی كردن است و آن چه با روح بندگی تناسب دارد، تواضع و فروتنی است و در برابر آن، چیزی كه با روح بندگی هیچ سازش ندارد خودبزرگبینی است. بنده نمیتواند در مقابل آقایش بزرگی داشته باشد؛ «عبداً مملوكاً لا یملك لنفسه نفعاً و لاضراً.»؛ انسان اگر میخواهد به كمال، كه قرب خداست برسد، باید بنده شود. بنده نیز باید همه چیز را از خودش نفی كند و خود را هیچ حساب كند. اصل بندگی در مقابل خدا حالتی روانی و نفسانی است و مرتبهای از آن در همه ادیان وجود دارد و چنین نیست كه پرستش فقط در اسلام فضیلت باشد. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ»9. این واجبِ مشترك بین همه ادیان و سرلوحه دعوت همه انبیاست. روح دعوت انبیا و تعالیم آنها پرستش خداست. پرستش خدا با خودبزرگبینی و «من»؛ گفتن سازگار نیست. این مقام خاكساری میطلبد. اگر انسان واقعاً خودش را در مقابل خدا چیزی نبیند و برای خودش در مقابل خدا ارزشی قائل نباشد، نسبت به بندگان نیز تكبر نمیكند چون معتقد میشود كه دیگران هم مثل او بنده خدا هستند. بر همین اساس تواضع به عنوان یك صفت ممدوح و حالت نفسانی پسندیده كه با بنده بودن سازش دارد، مطرح میشود. پس سرّ اینكه تواضع یك ارزش الهی و در همه فرهنگها صفتی ممدوح است، این نیست كه عقلا آن را ستایش میكنند. زیرا مؤمن در پی این نیست كه كاری كند كه دیگران دوستش بدارند. اگر چنین باشد، دیگران خدای او هستند. بلكه مؤمن به دنبال این است كه چه كند كه خدا بپسندد، حتی اگر همه بدشان بیاید. این شیوهای است كه همه انبیا و اولیا در طول تاریخ داشتهاند. همه انبیا با مردمی سروكار داشتند كه نسبت به ایشان استهزا روا میداشتند، آنها را میكشتند، از شهر بیرون و یا زندانی میكردند. اگر بنا بود انبیا طوری رفتار كنند كه مردم خوششان بیاید، برخورد مردم با آنها این گونه نبود. مؤمنِ موحد كسی است كه فقط نظرش این باشد كه چه كند تا خدا از او راضی باشد؛ ملاك رضایت خداست نه مردم.
1؛ فرقان، 63
2؛ نحل، 75
3؛ اعراف، 188
4؛ ص، 74
5؛ جن، 9
6؛ توبه، 111
7؛ فتح، 20
8؛ زمر، 3
9؛ نحل، 36