پلورالیسم

مصاحبه كيهان هوايى
تاریخ: 
پنجشنبه, 12 تير, 1376

 

بسم الله الرحمن الرحیم

پلورالیسم

مصاحبه کیهان هوایی با آیت الله مصباح یزدی- تاریخ: 1376/04/12

سئوال:
با عرض تشكر و امتنان از این كه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید تا خدمتتان برسیم، موضوع بحث پلورالیسم یا كثرت گرایى است. اولین سؤالم از حضرت عالى این است كه تعریف شما از پلورالیسم چیست؟ عرصه این مشرب چیست و ریشه هاى آن كجاست؟

پاسخ استاد:
واژه پلورالیسم از نظر معناى لغوى ابهامى ندارد. «پلورال»؛ به معناى جمع و كثیر و «پلورالیسم»؛ یعنى پذیرفتن كثرت یا گرایش به تعدد و كثرت است. اصطلاح شناخته شده اى كه در پلورالیسم داریم، از فرهنگ غربى است كه ابتدا در مناصب كلیسایى مطرح بوده و كسى را كه در كلیسا داراى چند منصب بوده یا كسانى را كه قایل بودند مى شود در كلیسا داراى چند منصب بود، پلورالیست مى گفتند. امروز در عرصه فرهنگى، كلمه پلورالیسم در این مورد به كار مى رود كه كسانى در یك عرصه فكرى اعم از مذهبى، سیاسى، هنرى و به طور كلّى عرصه هاى مختلف فرهنگى، معتقد باشند كه نه تنها یك نظر، یك تئورى، یك مذهب و یك روش مى تواند صحیح باشد، بلكه روش ها و مذاهب گوناگونى مى تواند مورد قبول باشد؛ بدون آن كه در مقام عمل، نزاع و تخاصمى بین آن ها وجود داشته باشد. این طرز تفكر و گرایش، یعنى پذیرفتن این كه چند نوع گرایش مورد قبول در جامعه وجود داشته باشد، پلورالیسم است.
نظریه پلورالیسم، در مقابلِ كسانى است كه مى گویند: فقط روش، مكتب و دین ما صحیح است و سایر ادیان، مذاهب و گرایش ها نادرست است. در سابق كه جوامع از هم جدا بودند و ارتباط بین آن ها كم بود، حتى در مناطق جغرافیایى واحدى كه جوامع متعددى وجود داشت، ارتباط آن ها با هم كم بود. در این جوامع بسته فرهنگى، نیازى به این نبود كه پلورالیسم مطرح بشود و معمولاً در هر جامعه اى یك مذهب، یك نوع فلسفه و یك نوع تفكر حاكم بود و اكثریت قریب به اتفاق آن جامعه هم آن را مى پذیرفتند و به آن عمل مى كردند. اگر به آن ها گفته مى شد مذاهب و روش هاى دیگرى هم هست، آن ها را طرد مى كردند؛ ولى هر قدر ارتباط بین جوامع بیشتر شد، نیاز به این كه از فرهنگ هاى دیگر هم اطلاع پیدا كنند و فرهنگ هاى دیگر را هم بپذیرند و فرقه ها و مذاهب دیگر را هم به حساب بیاورند بیشتر شد؛ مخصوصاً بعد از جنگ هاى جدید فرقه اى و مذهبى در عالم، نظیر جنگ هاى صلیبى بین مسلمانان و مسیحیان و جنگ هاى مذهبى دیگر مثلاً بین كاتولیك ها و پروتستان ها كه در خیلى جاها از جمله ایرلند آثار شومى در جوامع گذاشت، این تفكر تقویت شد كه باید مذاهب دیگر را به حساب آورد و پذیرفت و با آن ها از درِ آشتى درآمد؛ نه از در جنگ و تخاصم. این رویّه به نفع جامعه انسانیت است كه مذاهب گوناگون، روش ها و مكاتب مختلف را بپذیرد و پیروان هر مذهبى با هم بسازند و سازگارى داشته باشند. یك انگیزه طرح اندیشه پلورالیسم در این عصر را مى توان این گونه بیان كرد: آثار شومى كه جنگ هاى قومى و مذهبى به بار آورد، موجب شد كه اندیشمندان به این فكر بیفتند كه نوعى سازش بین ادیان را بپذیرند تا زمینه جنگ ها لااقل كمتر بشود.

سؤال:
از آن جا كه سازش به نحوى با اصل پلورالیسم كه قایل به تكثر است، منافات دارد، سازش یعنى رفع اختلاف ها و پذیرش اشتراك ها، در حالى كه پلورالیسم پذیرش اختلافهاست، این را چگونه تحلیل مى فرمایید؟

پاسخ استاد:
حقیقت این است كه براى پلورالیسم، تعریف جامع و كاملى كه بتواند همه ویژگى هاى این مفهوم را دربربگیرد، سراغ نداریم. ما سه نوع كاربرد مختلف براى این واژه سراغ داریم: 1. به معناى یك نوع زندگى مسالمت آمیز براى جلوگیرى از جنگ ها و تخاصم ها یا به قول عرب ها: تعایش سلمى؛ یعنى هم زیستى مسالمت آمیز. اگر معناى پلورالیسم این حد باشد؛ یعنى اصل و جوهر پلورالیسم، هم زیستى مسالمت آمیز شناخته شود، معنایش این خواهد بود كه كثرت هایى به عنوان واقعیت هایى اجتماعى پذیرفته مى شود؛ چرا كه مصلحت جامعه این نیست كه افراد آن به جان هم بیفتند و نیروهاى خودشان را صرف اصطكاك كنند. بهتر این است كه نیروها به جاى اصطكاك صرف خودسازى درونى هر گروه بشود و عملاً با هم هم زیستى داشته باشند؛ نه این كه یكى بشوند. این تعریف از پلورالیسم، معنایش این نیست كه گروه ها حقیقتاً قایل به كثرت باشند. این كثرت، واقعیت است و منافات ندارد با این كه هر گروهى حق را با خودشان بدانند؛ یعنى در مقام نظر هر گروهى مى گوید: من حق هستم و دیگران باطلند؛ امّا در مقام عمل مى گوید: با دیگران مى سازیم و دعوا نمى كنیم. این یك معناى پلورالیسم است.

سؤال:
اگر این تعریف را تبیین پلورالیسم در قلمرو اجتماع بدانیم، تجلى یا تبیین پلورالیسم در ابعاد دیگرى مثل دین و مسایل فلسفى چگونه خواهد بود؟

پاسخ استاد:
این معنا، چند عرصه مى تواند داشته باشد: یكى در عرصه سیاست كه احزاب مختلفى هستند و هر كدام به اصولى معتقدند و از آن دفاع مى كنند و مى گویند: به هر حال اساس حزب و تفكر ما صحیح است و افكار دیگر غلط است؛ ولى در عمل با هم درگیر نمى شوند و نمونه اش این است كه یك حكومت دموكراتیك برقرار مى شود. با رأى دادن و بردن اكثریت، عملاً یك حزب حاكم مى شود و چند حزب با هم ائتلاف مى كنند؛ حكومتى را تشكیل مى دهند و دیگر به جان هم نمى افتند. این پذیرفتن كثرت است؛ به معناى این كه كار به درگیرى و جنگ و خونریزى نكشد؛ امّا از نظر دیدگاه ها با هم اختلاف و هر كدام نظر خاص خودشان را دارند. ممكن است حتى در دو قطب مخالف و صد و هشتاد درجه با هم اختلاف داشته باشند؛ ولى در زندگى واقعى و عینى با هم به طور مسالمت آمیز زندگى كنند؛ پس، یك معناى پلورالیسم، پذیرفتن كثرت و تحمل كردن دیگران است؛ چه در عرصه اجتماع و چه در عرصه سیاست؛ ولى در عین حال، اعتقاد نظرى هر گروهى به افكار و مبانى فكرى خودشان وابسته است و حتى در عرصه هاى دفاع و مبارزه فكرى، در عرصه كتاب، نشریات، مجالس بحث و مناظرات رویاروى هم قرار مى گیرند و با هم بحث مى كنند. حرف یكدیگر را رد مى كنند و هر كسى از مكتب خودش دفاع مى كند و عملاً هم تصریح مى كند كه ما نظرهاى شما را درست نمى دانیم؛ ولى در مقام معاشرت و زندگى اجتماعى ـ سیاسى با هم مى سازند؛ منتها معناى پلورالیسم در این جا این است كه چند گروه با حفظ كثرت خودشان، در مقام عمل و در عرصه هاى مختلف با یكدیگر سازگارى داشته باشند؛ از جمله عرصه زندگى اجتماعى و سیاسى. مشابهش در زمینه ادیان و مذاهب هم مطرح مى شود كه بحث اصلى ما در همین مورد است.
فرض بفرمایید در جامعه اى دو گروه و فرقه وجود دارند. كسى یكى از این دو فرقه و دیگرى فرقه دیگر را مى پذیرد. فرض كنید فرقه متصوفه در جامعه اى، اعم از اسلامى یا غیر اسلامى وجود دارد كه داراى گرایش هاى خاص خود است نوعى درون گرایى، نوعى باطن گرایى، ریاضت كشیدن، بى توجهى به زندگى مادّى و دنیوى، و كسانى هم در مقابل این ها هستند كه اصولاً این حرف ها را خرافات و مضرّ براى زندگى اجتماعى مى دانند. در جوامع بسیارى دو گروه یا گروه هاى مختلفى وجود دارند، در حالى كه هر دوى آن ها یك دین را قبول دارند؛ هر دو مسلمانند یا هر دو مسیحى اند یا هر دو یهودى اند. در اینجا پلورالیسم به معناى این است كه این دو فرقه در عین حالى كه به دین مشتركشان احترام مى گذارند، عملاً نیز با هم دیگر درگیر نشوند. اگر كسانى معتقد بودند كه دو فرقه در درون یك مذهب كه حتّى ممكن است هر دو فرقه مذهب شیعه داشته باشند، هم دیگر را تحمل كنند؛ درگیرى نكنند؛ متعرض هم دیگر نشوند؛ متعرض فیزیكى نشوند و نگویند یكى را باید حذف و از صحنه اجتماع كنار زد یا بگویند این گروه خارج از دین است؛ خارج از شیعه است؛ بلكه بگویند این دو مسلك، در درون یك مذهب است، داراى گرایش پلورالیستى هستند. عقیده مقابل پلورالیست، این است كه متصوف بگوید باید دیگران را حذف كرد؛ مثلاً این مذهب شیعه با تصوف سازگار است. غیر تصوف را رد مى كند. دیگران هم در مقابلش بگویند: باید تصوّف را از صحنه مذهب شیعه حذف كرد. حق فقط از آن مذهب ما است؛ نه غیر از آن. این، ضد پلورالیسم است. درجه بالاتر آن، بین دو مذهب از یك دین رخ مى دهد. فرض بفرمایید كسانى این گرایش را دارند كه مذهب شیعه حق و مذهب تسنن باطل است؛ بنابراین باید مبارزه كرد و مذهب تسنن را از بین برد؛ متقابلاً آن ها هم چنین عقیده اى نسبت به مذهب مخالفشان داشته باشند. گرایش هایى كه در اعصار قدیم بوده است، امروز هم در بعضى از مذهب ها كم و بیش دیده مى شود كه تعصب هاى تندى علیه مذاهب دیگر دارند؛ آن ها را خارج از اسلام مى دانند؛ مشرك مى دانند و به راحتى اَنگ شرك و كفر و الحاد به اكثریت مسلمان ها مى زنند. در مقابلش هم دیگرانى هستند كه مى گویند: مذاهب این ها هم شیعه و هم سنّى قابل قبول است. همه فرقه هاى درون این مذاهب نیز قابل قبولند؛ یعنى مى شود با آن ها طبق آیین اسلام زندگى كرد. در عین حالى كه هر كسى در مقام نظر، دیدگاه خودش را صحیح و نظرهاى دیگر را باطل مى داند؛ امّا در مقام عمل مى گوید: با هم برادرانه زندگى مى كنیم.

سؤال:؛
پس به این معنا، ما در طول تاریخ اسلامى، گرایش پلورالیسم را داشته ایم؛ در حالى كه مشكلى هم نداشته ایم؟

پاسخ استاد:
مصداق روشن ترى از پلورالیسم در بین دو یا چند دین مستقلّ مطرح مى شود؛ مثلاً بین اسلام و مسیحیت و یهودیت كه اهل آن در چند جامعه متفاوت، حتى در درون یك جامعه جغرافیایى واحد زندگى مى كنند. در عین حالى كه پیروان این ادیان با هم زندگى مسالمت آمیزى دارند و در عمل برخورد فیزیكى یا حتى بى احترامى و بى ادبى هم نسبت به همدیگر نمى كنند، ولى مسلمان مى گوید: اسلام حق است و آن دو دین باطلند، و پیروان آن دو دین دیگر هم در مقام نظر همین حرف ها را مى زنند؛ بحث مى كنند؛ مناظره مى كنند؛ ولى در زندگى با هم تخاصمى ندارند و دوستانه با هم زندگى مى كنند؛ همسایه هستند؛ رفت و آمد دارند؛ تجارت و روابط دیگرى دارند؛ ولى هر كسى هم نظر خودش را صحیح و آن دیگرى را باطل مى داند. این، یك نوع پلورالیسم است: پذیرفتن كثرت، در مقام عمل و زندگى اجتماعى كه هیچ ربطى به عرصه فكر و نظر ندارد. هر كسى در مقام فكر و نظر، نظر خودش را صحیح و نظرهاى دیگر را باطل مى داند و در عین حال در مقام عمل با هم زندگى مسالمت آمیز و حتّى دوستانه و برادرانه دارند.

سؤال:
پس به یك معنا مى شود گفت كه در عرصه نظر و فكر اصلاً پلورالیسم مطرح نمى شود؟

پاسخ استاد:
طبق این معنا،آرى. پلورالیسم بدین معنا (هم زیستى مسالمت آمیز بین پیروان چند دین یا پیروان چند مذهب از یك دین، یا پیروان چند مسلك از یك مذهب) در اسلام وجود دارد. ما طبق نصّ قرآن و سیره پیغمبر اكرم و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین، در بین فرقه هاى مختلف مسلمان، چنین روابطى را داشته ایم؛ مثلاً وحدتى كه در انقلاب اسلامى شعار ما قرار گرفته، وحدت شیعه و سنّى، از زمان حضرت صادق سلام الله علیه مطرح بوده است. تشویق به این كه شیعیان در مجامع اهل تسنن شركت داشته باشند؛ در نمازهایشان، در تشییع جنازه برادران اهل تسنن، عیادت مریض هایشان، كمك به نیازمندان آن ها و امثال این مسایل، چیزهایى است كه از صدر اسلام هم بین مذاهب اسلامى و هم در بین ادیان مختلف وجود داشته است. رابطه یك مسلمان و یهودى كه اهل ذمّه بود، در كنار هم خیلى دوستانه و صمیمانه بود؛ با هم دیگر رفت و آمد مى كردند؛ از مریض هایشان عیادت مى كردند؛ از هم قرض مى گرفتند و قرض مى دادند؛ شریك مى شدند و در معامله، روابط تجارى داشتند؛ ولى هر كدام مى گفت: دین من حق و دین تو باطل است.

سؤال:
پس با این حساب، آیا مى توانیم آیاتى از قرآن مثل آیه «انّ الذین آمنوا و الذین هادوا والصابئین و النصارى و المجوس و الذین اشركوا، انّ الله یفصل بینهم یوم القیامة انّ الله على كلّ شىء شهید»؛ و آیه «انّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصارى من آمن باللّه و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»؛ را به نحوى پذیرش پلورالیسم در عرصه اجتماع و عمل بدانیم؟

پاسخ استاد:؛
بحث تفسیرى، بحث دیگرى است كه به نظر من وارد كردنش در این مباحث كار خیلى به جایى نباشد؛ چون خود تفسیر اصولى دارد؛ روش هاى مختلفى دارد و بسیارى از آیات هم هست كه تفاسیر مختلفى دارند و مفسران خودشان در بیان تفسیر آن اختلاف دارند. به هر حال براى تفسیر متشابهات آیات، باید به محكمات مراجعه كنیم و این نیز روش هاى خاصى دارد كه اگر بخواهیم آن را دنبال كنیم، از بحث اصلى خودمان دور مى مانیم. بنده این را از مسلّمات اسلام استفاده مى كنم؛ هم از نصوص مأثور از پیغمبر اكرم و اهل بیت و هم از رفتار و سیره عملى شان و هم از چیزهایى كه بین همه علماى شیعه و سنّى مورد اتفاق است. در این مورد، اصلاً جاى اختلافى نیست.

سؤال:
مگر سیره حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) به نحوى اخذ شده از آیات قرآنى نیست؟

پاسخ استاد:؛
من نمى خواهم این را نفى كنم. مى گویم الان در مقام بیان تفسیر آیات برنیاییم. آیات زیادى در این زمینه داریم كه نصّ است: «لا ینهیكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فى الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبرّوهم و تقسطوا الیهم»؛ آن هایى كه با شما جنگ نكردند؛ آن هایى كه شما را آواره نكردند، خدا نهى نمى كند كه با این ها رفتار دوستانه داشته باشیم؛ حتى مى فرماید: به آنها احسان كنید؛ رفتار عادلانه داشته باشید (عن تبروّهم) و به ایشان برّ و احسان كنید. آیات صریحى داریم كه ما را از مراجعه به آیات متشابه یا آیاتى كه در تفسیرش اختلاف وجود دارد، بى نیاز مى كند؛ هرچند كه آیات متشابه هم در جایگاه خودش محل بحث و تفسیر است؛ به هر حال، این از قطعیات اسلام است و هیچ جاى شكى نیست و اندیشمندان شیعه و سنى از فِرَق مسلمانان در این اختلافى ندارند كه در اسلام زندگى مسالمت آمیز با اهل كتاب پذیرفته شده است؛ البته وقتى پذیرفته شد كه اهل كتاب طبق دستورهاى خودشان عمل كنند، راه حل هایى هم براى مسایل مشترك و ارتباطات وجود خواهد داشت؛ نظیر مالیات حكومت اسلامى را بدهند یا نه. مسلمان ها مالیاتى مى دهند و طبق وظیفه شرعى شان خمس، زكات مى پردازند؛ امّا آن ها كه این وظایف شرعى را براى خودشان احساس نمى كنند، چكار باید بكنند؟ در مقابل براى ایشان جزیه قرار داده شده است. این ها مسایل مختلفى است كه در فقه و حقوق اسلامى مطرح مى شود؛ امّا به هر حال پذیرفته شده كه چند دین در كنار هم زندگى مسالمت آمیز داشته باشند و این منجر به جنگ و خونریزى نشود؛ ولى هر جامعه اى از نظر قانونى و سیاسى، رسمى باشد، معنایش این نیست كه مذهب و افكار آن ها هم صحیح تلقى و بر آن صحّه گذاشته شود؛ پس پلورالیسم در ساده ترین تعبیرش، به معناى زندگى مسالمت آمیز است.
كسانى ممكن است پلورالیسم را مطرح كنند و احیاناً به شواهدى از قبیل همین آیاتى كه شما اشاره كردید، استناد بكنند و بخواهند نتیجه دیگرى بگیرند كه اسلام به عقاید همه ادیان و مذاهب احترام گذاشته و آن ها را صحیح دانسته است. این برداشت، مفهوم جدیدى براى پلورالیسم خواهد بود و آن این است كه بگوییم: حقیقت و دین واحدى از طرف خداى متعال نازل شده و آن، اسلام است كه چهره هایى دارد: یكى از آن ها یهودیت است؛ دیگرى مسیحیت است؛ دیگرى هم اسلام است و همه این ادیان چهره هاى یك واقعیت (دین حنیف) هستند. پس چرا این اختلافات واقع شده است؟ این اختلافات، در جوهر دین نیست؛ بلكه در فهم دین است. كسانى آن وحى الهى را به یك شكل فهمیدند و یهودى شدند. كسانى هم به شكل دیگرى فهمیدند و مسیحى شدند و كسانى به گونه دیگرى فهمیدند و مسلمان شدند. حقیقت همه این ها یك چیز است؛ امّا آن حقیقت عریان، در دسترس هیچ كس نیست. هر كسى چهره اى از این حقیقت را طبق فهم خودش درك مى كند و براى خودش هم همان درست است؛ پس اصلاً درست و غلط در عرصه دین و مذهب معنا ندارد. این كه ما بگوییم این مذهب درست است یا آن، این مسلك درست است یا آن، اصلاً جایگاهى ندارد؛ براى این كه هر كسى طبق ذهنیّت خودش و شرایط عینى ذهن خودش، دركى از واقعیت دین دارد. ممكن است سؤال شود كه آیا خود پیغمبرانى كه این ادیان را آوردند، نسبت به پیروان دین دیگر تعرّض كردند؟ این قرآن است كه درباره مسیحیت مى گوید: «كبرت كلمة تخرج من افواههم»؛ این حرف هایى كه مى زنید خدا فرزند دارد، خیلى حرف عظیمى است كه «تكاد السموات یتفطّرن»؛ جاى این دارد كه آسمان ها از هم بپاشد. «و لا تقولو ثلاثة انتهوا»؛ قایل به تثلیث نباشید. خدا یكى است. این تعرّض به دین دیگرى است. این را چه كار كنیم؟ براى این هم جوابى آماده كرده اند؛ منتها گاهى به صلاحشان نیست كه اظهار كنند. گاهى هم در لفّافه اظهار مى كنند. گاهى هم شرایطى پیش مى آید و تصریح مى كنند. جواب این است كه به هر حال این قرآنى كه در دست ماست، فهم خود پیغمبر است. این كه «كبرت كلمة تخرج من افواههم»؛ وحى خدا نیست. وحى خدا چیزى بود كه از طرف خدا نازل شد؛ ولى پیغمبر طبق ذهنیّت خودش این گونه دریافت كرد. ممكن است، اشتباه كرده باشد و چنین چیزى را خدا نگفته باشد؛ اما او این گونه فهمیده باشد؛ پس حتى خود پیغمبران هم در فهم حقیقت وحى ممكن است، اشتباه كنند. اصلاً هیچ ضمانتى وجود ندارد كه درست فهمیده باشند. آن ها هم بشر هستند؛ فهمشان هم، فهم بشرى و تابع شرایط ذهنى خاص خودشان است كه آن شرایط هم برخاسته از معلوماتى است كه از علوم دیگرى به دست مى آید و معرفت دینى همیشه تابعى از معرفت هاى علمى، سیاسى، اجتماعى، و ارزشهاى حاكم بر جامعه و امثال این ها است. مجموع این هاست كه فهم انسان را مى سازد؛ بنابراین، پلورالیسم در این جا معناى دیگرى پیدا مى كند: اعتراف به یك حقیقت واحدِ ثابت؛ امّا حقیقتى كه در دسترس هیچ انسانى قرار نمى گیرد؛ حتّى پیغمبران هم به آن حقیقت دسترسى ندارند. آن، حقیقتى ویژه خداست. بر پایه این فرض كه خدایى باشد و وحیى واقعیت داشته باشد؛ به هر حال واقعیت وحى چیزى است كه از دسترس ما خارج است كه اصلاً ربطى به ما ندارد و در حوزه معرفت ما قرار نمى گیرد. آن چه در حوزه معرفت انسان ها، حتى خود پیغمبران قرار مى گیرد، برداشت هاى ذهنى خودشان است. چه بسا هزار و چهار صد سال پیش تر پیغمبر اسلام - العیاذبالله، طبق فهم و بیان این آقایان، یك برداشتى از وحى الهى داشت كه تابع شناخت هاى طبیعى، فیزیكى، اجتماعى و ارزش هاى زمان خودش بود كه آن گونه درك مى كرد و الان چه بسا ما بهتر از او مى فهمیم؛ چرا كه علوم ما پیشرفته تر است، فیزیكى كه ما داریم با فیزیك آن زمان خیلى فرق دارد، كیهان شناسى ما خیلى واقع بینانه تر از كیهان شناسى آن زمان است؛ بنابراین خود ما هم، وحى الهى را ممكن است خیلى بهتر از پیغمبران بفهمیم؛ به هر حال آن چه در دسترس هر بشرى حتى پیغمبر قرار بگیرد، چیزى است كه هیچ ضمانت صحّت واقعى ندارد و آن حقیقت واحد ثابت را كه حقیقتى الهى است، هیچ كس درنمى یابد؛ پس آن چه در اختیار ما مى باشد فهمهاى مختلف است و حتّى نمى شود به طور قاطع ادعا كرد كه حتى این فهم من، بهتر از فهم دیگرى است. حتى این اندازه هم نمى شود گفت. بله، با قراینى مى شود فى الجمله مثلاً ترجیح داد و همین طور كه عرض كردم، چون ما امروز علوم بیشتر و پیشرفته ترى داریم، تا اندازه اى مى توانیم بگوییم كه فهممان از فهم قدیمى ها بهتر است؛ اما نمى توانیم بگوییم فهمى كه مثلاً ما از حقیقت اسلام داریم، بهتر است یا فهمى كه یهودیت دارد بهتر است یا فهمى كه مسیحیت دارد یا فهمى كه مسلمان ها دارند. تعبیر بعضى ها كه ما صراط مستقیم نداریم؛ بلكه صراط هاى مستقیم داریم؛ یعنى راه هاى مختلفى است و همه اش هم به یك معنا درست است و انسان غیر از این چاره اى ندارد و ترجیحى هم بین این ها نیست و هر كسى در هر شرایطى واقع شود، شرایط عینى جامعه، شرایط فیزیكى، روانى و اجتماعى آن به طور جبرى فهمى را در او ایجاد مى كند و براى او همان درست است و راه دیگرى هم غیر از آن وجود ندارد؛ پس پلورالیسم در این جا به معناى پذیرفتن چند نوع فهم، چند نوع برداشت و چند نوع معرفت نسبت به یك حقیقت واحد مفروض است؛ وگرنه همین كه بگوییم حقیقت واحدى است، این را هم طبق فهم خودمان گفته ایم و دلیلى بر صحّتش وجود ندارد. بله، اگر حقیقت واحد مفروضى را فرض كنیم؛ مثلاً «و وصّى بها ابراهیم و بنیه و یعقوب لا تموتنّ الاّ و انتم مسلمون»؛ یا «وجعلنا مسلمین لك»؛ یا «هو سمّیكم المسلمین»، این اسلام، یك حقیقت واحد است: انّ الدین عند الله الاسلام؛ روى فرض این كه خود این حقیقتى باشد؛ و گرنه، هم الفاظ و هم معانى اش همه اینها باز فهم انسان هاست و هیچ اعتبار و صحّتى ندارد. اگر چنین حقیقت واحدى هم باشد، آن چه در دسترس انسان هاست، فهم هاى مختلف است و هیچ ترجیحى براى این فهم ها بر هم دیگر نیست؛ جز این كه پیشرفت علوم، یكى را ترجیح بدهد؛ وگرنه فى حد نفسه منطقاً نمى شود گفت این فهم درست تر از آن فهم است؛ پس باید همه را پذیرفت. پلورالیسم در اینجابه معناى صحه گذاشتن بر همه فهم هایى است كه نسبت به حقیقت دین وجود دارد كه اصل آن حقیقت، نزد خداست و هیچ كس هم نمى داند چیست. فهم هاى مختلفى است و همه آن ها هم درست است. طبق این نظر، ما حق نداریم بگوییم: مثلاً مسلمان ها بهتر از مسیحى ها هستند یا مسیحیت بهتر از یهودیت است یا بالعكس. در این صورت، اصلاً خوب و بد و راست و دروغ معنا ندارد و اگر راست و دروغى ندارد، همه یكسانند؛ بنابر این در دین اسلام هم نمى شود گفت شیعه بهتر است یا سنّى، و دلیلى ندارد كه یكى را بر دیگرى ترجیح دهیم و تعصّب بورزیم كه آن ها هم باید مثل ما باشند و مثل ما فكر كنند. از كجا معلوم كه آن ها بهتر از ما نفهمیده نباشند؟ در داخل یك مذهب هم باز فرقه ها و مسلك هاى مختلفى وجود دارد تا برسد به فتاواى مختلف و نمى توان گفت كه این برداشت نسبت به آن برداشت، این فتوا نسبت به آن فتوا، این مسلك نسبت به آن مسلك و الى آخر ترجیح داد. این معناى پلورالیسم هم غیر از معناى قبلى است.
معناى سوم پلورالیسم، این است كه حقیقت واحد را در شكل مفروضش هم نپذیریم و بگوییم: اصلاً در واقع حقایق، كثیره اهستند. در نظر دوم، لااقل تا این حد به صورت یك فرض پذیرفته مى شد كه اسلامِ واحد یا وحى واحدى پیش خدا هست كه حق است؛ منتها ما به آن دسترسى نداریم؛ به همین جهت هر كسى هر چه مى فهمد، همان براى خودش درست است. نظر سوم این است كه در باطن، حقایق، كثیره هستند. این جا اشكال بیشتر به نظر مى رسد؛ زیرا بعضى از حقایقى كه ادعا مى شود، متناقض هستند و جمع بین نقیضین محال است. نمى شود گفت: وجود و عدم و راست و دروغ هر دو صحیحند هم راست راست است و هم دروغ راست است. نمى شود گفت: هم توحید درست است و شرك درست است. هر دو هم حقیقت هستند. سوم خیلى غلیظ تر از آن است و مى گوید: اصلاً در باطن نیز هم توحید درست است هم شرك درست است. بله، این شكلش خیلى رسواست كه بگوید عقاید متناقضى صرف نظر از اختلاف فهم هاى ما در باطن حقیقت، و همه آن ها هم معتبرند؛ ولى شكل تعدیل شده اى دارد، و آن این كه حقیقت، مجموعه اى از اجزا و عناصرى است كه هر یك از این عناصر در دینى پیدا مى شود و وقتى مى گوییم حقیقت، مطلب واحدى را نسبت به موضوع واحدى نمى گوییم.

سؤال:
یعنى دین جامع نداریم؟

پاسخ استاد:
دین جامع نداریم. مجموع ادیان داراى حقیقتند؛ امّا هر دینى، سهمى از آن حقیقت را دارد. در اسلام، بخشى از حقیقت، در مسیحیت بخش دیگر در یهودیت بخش دیگر و در بت پرستى هم بخش دیگرش یافت مى شود و هر نوع دینى همه حقایق را دارد و هیچ حقیقتى از آن بیرون نیست و متقابلاً شاید هیچ دینى هم نداشته باشیم كه هیچ حقیقتى نداشته باشد؛ پس پلورالیسم در اینجا بدین معنا است كه ما مجموعه حقایقى داریم كه هر بخشى از آن در یك دین یافت مى شود. در عرصه مسایل سیاسى هم همین طور است؛ یعنى یك نظریه یا یك دكترین سیاسى كه همه حقایقش، همه مصالح جامعه را در بر داشته باشد، وجود ندارد. بخشى از مصالح جامعه را یك حزب و بخش دیگر را حزب دیگر بهتر درك مى كند. بخشى را یك تئورى، و بخش دیگر را تئورى دیگر بهتر درك مى كند؛ بنابر این وقتى خودمان هم تابع حزبى یا نظریه اى هستیم، نمى توانیم بگوییم كه نظریه ما به تمام حقیقت رسیده است؛ بلكه اجمالاً معتقدیم كه بخشى از حقیقت در نظریه ما وجود دارد. این شكل تعدیل شده اى از نظریه سوم در پلورالیسم است.

سؤال:
مرز جدّى بین نظریه سوم و چهارم چیست؟ الان چهار شكل مطرح شد كه ما با شكل اولش مشكلى نداریم؛ یعنى كثرت در عمل را براى هم زیستى مسالمت آمیز قبول داریم. در مورد شكل دوم بحث داریم. در شكل سوم كه حقیقت را مكثّر مى دانند واصلاً باطن حقیقت خودش كثرت زاست با بخش چهارم كه حقیقت واحد در ادیان مختلف پخش است و خودش نوعى تكثر است، فرق این تكثر با سومى چیست؟

پاسخ استاد:
طبق نظریه سوم،در یك قضیه با موضوع و محمول واحد، مثلاً خدا یكى است یا خدا چندتاست، هر دو طرف قضیه صحیح است؛ یعنى هم خدا یكى است حقیقت است و هم خدا یكى نیست.

سؤال:
كه این جمع نقیضین آن بود.

پاسخ استاد:
بله، واقعاً ممكن است كسانى به چنین چیزى معتقد بشوند. شكاكین و سوفسطایى ها ممكن است چنین چیزهایى بگویند. این به یك نوع مبانى معرفت شناسى برمى گردد. كسانى كه گفته اند تناقض محال نیست، این هم یكى از مصداق هاى آن است. انسان هایى كه عقلشان سالم است، این جور چیزها را نمى توانند بپذیرند؛ ولى افراد شاذّ و نادرى هم در طول تاریخ بشر پیدا شده اند كه لااقل به این حرف ها تفوّه كرده اند. گُرگیاس مى گفت: اصلاً چیزى وجود ندارد و بعد گفت: اگر وجود داشته باشد، قابل شناختن نیست و به فرض این كه قابل شناختن باشد، قابل شناساندن به دیگران نیست. این حرف هایى است كه یك نفر به نام فیلسوف گفته و در كتاب ها نوشته شده است. چنین كسى وقتى مى گوید هیچ واقعیتى نیست و هیچ چیزى قابل شناختن نیست، اگر بگوید تناقض هم ممكن است، تعجبى ندارد؛ همان گونه كه گاهى عبارتى از امثال هگل یا از ماركس نیز نقل شده كه چنین الفاظى در آن ها هست.

سؤال:
آیا این ها در اروپا هم پیروانى داشته اند؟

پاسخ استاد:
بله. این كه مى گوییم نظریه سوم رسواست، به حسب فهم متعارفى است كه داریم و گمان مى كنیم این ها بدیهى و اجتماع نقیضین محال است. تفسیر نظریه سوم این است كه حتى نسبت به یك قضیه واحد، دو طرف نقیض صحیح است؛ اما تفسیر چهارم این است كه وقتى واحد مى گوییم، مجموعه آن چه در ادیان است؛ مثلاً به عنوان صد تا عنصر یا هزار تا یا یك میلیون یا بیشتر یا كمتر یك نوع كثرتى است كه این مجموعه، یك سیستم را به وجود مى آورد.

سؤال:
یعنى ما در كثرت به نحوى وحدت داریم؟

پاسخ استاد:
وحدت مجموعى به عنوان یك مجموعه از حقایق، نه حقیت واحد؛ مجموعه واحدى از حقایق كه این مجموعه در بین ادیان پخش است، و هركدام از این ادیان، زیر مجموعه اى یا چند تا از این زیر مجموعه را دارند. این یك شكل تعدیل شده آن است.
گفتیم در معناى اوّل مشكلى نداریم و در اسلام، هم زیستى مسالمت آمیز با ادیان الهى فى الجمله پذیرفته شده است؛ البته این هم زیستى با شرك پذیرفته نشده؛ مگر به صورت ثانوى و قراردادى. ممكن است جامعه اسلامى در شرایطى با یك جامعه مشرك هم قرارداد هم زیستى ببندد و مادامى كه طرف، قرارداد را نقض نكرده به آن عمل كند. در این حدّ در روابط بین الملل اسلامى ملحوظ است؛ كما این كه در صدر اسلام نیز بین مشركان مكه و مسلمان ها چنین قراردادى بسته شد و آن ها قرارداد را شكستند. اسلام مى فرماید: مادامى كه آن ها به قرارداد پایبند هستند، شما قرارداد را نشكنید. پلورالیسم در داخل حكومت اسلامى هم فى الجمله بین ادیان الهى، یعنى اسلام، یهودیت، مسیحیت و احیاناً مجوسیّت و طبق بعضى از نظرها صابئین پذیرفته شده، و در داخل جامعه هم نوعى رسمیّت دارند. در این جا بحثى نداریم؛ چه رسد به این كه شیعه و سنّى هر دو پذیرفته شوند یا در داخل یك مذهب، فرقه ها و مسلك هاى مختلف پذیرفته شوند یا در داخل یك مسلك، فتاواى مختلف، همه اعتبار داشته باشند. این ها چیزهایى است كه همه ما مى دانیم و با آن آشنا هستیم و هیچ تازگى هم ندارد. این پلورالیسم به معناى اوّل است؛ امّا به معناى دوم، آیا مى شود پلورالیسم را در سطحى پذیرفت كه بگوییم چند نظریه در عرض هم معتبر باشند؟ این هم در یك شكل قابل قبول است. با این مقدمه كه ما براى دین خودمان، قطعیات و ضروریاتى را قایل هستیم كه اصول دین و ضروریات دین هستند و اگر كسى آن ها را انكار كند، از مرز دین خارج مى شود و كسى كه این ضروریات و اصول قطعى را بپذیرد، او را در جرگه دینداران به حساب مى آوریم. در مذهب نیز این گونه است. كسى كه اصول دین، یعنى توحید، نبوت و معاد و ضروریات اسلام، مثل نماز و روزه و حج را قبول داشته باشد، مسلمان است؛ گرچه شیعه نباشد و با دیگر مسلمانان زندگى برادرانه خواهد داشت و ریختن خونش و تصرف در مالش حرام است. مسلمانان با چنین شخصى زندگى دوستانه، روابط تجارى، اقتصادى و اجتماعى برقرار مى كنند؛ پس در این حد، هر دو مذهب معتبرند. در مذهب شیعه نیز ممكن است نظریات فقهى مختلفى وجود داشته باشد كه اگر كسى از این ها خارج شود، از مذهب شیعه خارج است و از جهت نظرى او را شیعه نمى دانیم؛ همان گونه كه اگر یكى از اصول اسلام را انكار كند، او را مسلمان نمى دانیم؛ ولى یك سلسله مسایل نظرى هم وجود دارد؛ مثل دو تا فقیهى كه نسبت به مسایل فقهى اختلاف نظر دارند. فقیهى قطع پیدا مى كند كه نظر من صحیح و نظرهاى دیگر باطل است، و گاهى از حد ظنّ تجاوز نمى كند كه عملاً در بسیارى از مسایل فقهى چنین است و مسایلى كه مطرح مى شود ظنّى است؛ به همین دلیل حتى یك فقیه در دو زمان ممكن است فتوایش تغییر كند. امروز فتوایى مى دهد و سال دیگر با مواجهه به یك دلیل جدى، برداشت دیگرى پیدا مى كند و فتوایش تغییر مى كند یا مرجعى از دنیا مى رود و مرجع دیگرى مى آید كه فتاوایش با مرجع قبل فرق دارد. در این مورد نیز مقلّدان دو مرجع نه تنها با هم هم زیستى مسالمت آمیز دارند، بلكه مى گوییم هر دو هم معذورند. هیچ كدام هم ادعا نمى كند كه واقعیت و حقیقت فقط پیش اوست و پیش دیگرى نیست. مى گوید: ظن من این است كه مثلاً نماز جمعه واجب تخییرى است و دیگرى مى گوید: ظنّ من این است كه واجب عینى است.

سؤال:
آیا این همان مسأله تصویب و تخطئه است؟

پاسخ استاد:
بله، البته حالا نمى خواهم اصطلاح تصویب را به كار ببرم؛ چون اصطلاح خاصى است و برمى گردد به این كه حقایق متعدد در سطحى در عرض هم وجود دارد. تصویب معانى مختلفى دارد كه در اصول مطرح است و سه معنا براى آن ذكر كرده اند و ما نمى خواهیم وارد این جزئیات بشویم؛ ولى این را همه مى پذیریم كه دو تا فقیه در مورد مسأله اى فتاواى مختلف دارند و هیچ كدام هم ادعا ندارند كه فتواى من عین واقعیت است؛ چون ممكن است فتواى آن طرف صحیح باشد؛ امّا مى گوید: چون ظن من بر این است، باید طبق آن عمل كنم؛ امّا دیگرى را تخطئه نمى كنم. این مسأله در اعتقادات جزئى هم ممكن است مطرح شود؛ مثلاً سؤال نكیر و منكر در شب اوّل قبر از كدام بدن است؟ از بدن جسمانى یا از بدن مثالى است؟ یا از روح است؟ این ها اعتقادات نظرى است كه اختلافاتى هم كم و بیش در آن ها وجود دارد. كسى كه نظر خاصى دارد، حتماً ادعایش این نیست كه من صددرصد به واقع رسیده ام و همه نظرهاى دیگر باطل است. او چنین ادعایى ندارد. اگر كسى این امر را نیز نوعى پلورالیسم بداند، اشكالى ندارد؛ یعنى كه در محدوده خاصى از مسائل نظرى یك فرقه یا مذهب یا یك دین، اختلاف نظرهایى وجود داشته باشد و همه این اختلاف نظرها هم ارزش نظرى داشته باشد.

سؤال:
یعنى به نحوى بازگشت به حقیقت داشته باشد؟

پاسخ استاد:
بله، یعنى برداشت هاى مختلفى است و تعدد معرفت ها در این سطح قابل پذیرش است؛ امّا پلورالیسم به معناى اختلاف در معرفت هاى دینى به طور مطلق باطل است. این معنا ندارد كه ما حقیقتى دور از دسترس بشر داشته باشیم؛ به طورى كه حتى نتوانیم بگوییم توحید حق است یا شرك و هیچ یك بر دیگرى ترجیحى ندارد. فهم انسانى، قطعیات اسلام و قطعیات قرآن این را نفى مى كند؛ امّا در محدوده خاصى كه مسایل ظنّى مطرح مى شود و در آن جا راهى به قطعیات نداریم و دلایل ما در آن بستر فقط دلایل ظنّى است، پلورالیسم به این معنا پذیرفته است.

سؤال:
آیا به این معناست كه ارتباط قطعى ما با حقیقت ممكن نیست؟

پاسخ استاد:
بله، اگر به امام معصوم دسترسى داشتیم حل مى شد. پیغمبر مى فهمد. امام معصوم مى فهمد. كسانى كه مستقیماً از امام دریافت كردند آنها نیز مى فهمیدند و حق همان بود كه آن ها مى گفتند؛ امّا ما به اعتبار این كه به ادله قطعى دسترسى نداریم و خودمان معصوم نیستیم و معصوم را هم ملاقات نكرده ایم و فاصله مان با معصوم سیزده قرن است و عوامل مختلفى در این بین ممكن است اسناد، مدارك و متون را دست كارى كرده باشد، نمى توانیم قطع پیدا كنیم.

سؤال:
حالا اگر بپذیریم كه حقیقت واحد است و یكى از این ظن هاى مختلف قطعاً به این حقیقت اصابت كرده و بقیه غیر قابل اعتماد است....

پاسخ استاد:
امّا نمى توانیم آن را تعیین كنیم.

سؤال:
آیا همین عدم تعیینش ما را در یك سرگردانى قرار نمى دهد؟

پاسخ استاد:
بله، عملاً هست و چاره اى هم از آن نیست. مثل این است كه كسى سردرد دارد، پزشكى مى گوید: از این دارو استفاده كن بهتر مى شوى و دیگرى مى گوید: از داروى دیگرى استفاده كن.

سؤال:
آیا همین سرگردانى سبب نشد كه پلورالیسم با این وجوهات نظرى گسترده اش مطرح بشود؟

پاسخ استاد:
این ها در سطح محدودى است و این قدر مشكل نیافرید تا به فكر این بیفتند.

سؤال:
وقتى این سرگردانى سبب شود كه اصل پلورالیسم را اثبات كنند و بر اساس آن، برخى از حقانیت ها را هم مورد سؤال قرار دهند، آیا ما راه حلى براى این سرگردانى نداریم؟

پاسخ استاد:
این كه ریشه تاریخى پلورالیسم چه بود و چرا پیدا شد و به كجا انجامید، بحث مفصّل جداگانه اى دارد و اصلش به اختلاف كلیسا با نظریات علمى دانشمندان علوم تجربى از زمان گالیله و كپرنیك مى رسد كه تعارض بین دین و علم مطرح شد و این ها در اسلام اصلاً جایى ندارد و ما هیچ نیازى به این مسایل نداریم. پلورالیسم به این معنا، یك مفهوم وارداتى است كه كسانى در اروپا و در مغرب زمین به آن نیاز داشتند تا تعارض بین علم و دین را حل كنند و كارشان به اینجا كشید كه بگویند ما هیچ معرفت یقینى نسبت به معارف و مطالب دین نداریم و هیچ ترجیحى بین این معرفت ها نیست. آنان ناچار شدند به این چیزها ملتزم شوند تا مشكل اجتماعى شان را حل كنند، و ما چنین مشكلى نداشتیم تا به این جا كشیده شویم. بله، در این حد كه مثلاً تسبیحات اربعه را در نماز سه مرتبه یا یك مرتبه بخوانیم. نماز جمعه واجب عینى است یا واجب تخییرى، اختلافاتى وجود دارد؛ ولى این ها بحران آفرین نیست و مشكلى در جامعه ایجاد نمى كند. كسانى اختلاف فتوا دارند؛ با هم زندگى مى كنند و هیچ مشكلى هم برایشان ایجاد نمى شود؛ پس ما انگیزه اى براى پلورالیسم به این معنا نداشته ایم؛ زیرا تعارضى و بحرانى براى ما نبوده است. این مسأله در یك بستر خارجى بوده و موجش به ما رسیده است.
پلورالیسم به معنى سوم مطلقا باطل است و به هیچ وجه قابل قبول نیست؛ زیرا ما در هر قضیه اى به حكمِ بدیهى عقل، یا طرف ایجابى آن قضیه درست است یا طرف سلبى اش و این كه هم ایجابش درست باشد و هم سلبش، معقول نیست و بدیهى البطلان است و اگر بگوییم همه حقایق پخش است و بخشى از آن در اسلام و بخشى دیگر در مسیحیت است، با روح اسلام سازگارى ندارد. اسلام، ناسخ همه ادیان است و ادیان دیگر، مقدمه و زمینه ساز پیدایش اسلام بودند و اسلام، دین كامل و جامعى است. نصوص قرآنى این است. برداشت هاى علماى شیعه و سنى و همه فرقه هاى اسلامى در طول تاریخ همین بوده كه اهل كتاب مسلمان شوند و از پیغمبر اسلام پیروى كنند و توبیخ بر این بوده كه چرا نمى پذیرید؟ شما كه مى دانستید پیغمبر حق است، حالا كه آمده چرا از او پیروى نمى كنید؟ پلورالیسم به معناى سوم و چهارم هم قابل قبول نیست؛ بلكه از نظر ما، اسلام دینى است كه همه حقایق دینى را دارد؛ بله، سایر ادیان مانند یهودیت و مسیحیت نیز ممكن است بخشى از حقایق را داشته باشند؛ البته آن جا كه با اسلام تعارض ندارد.

سؤال:
آیا جامعیت با اسلام است؟

پاسخ استاد:
جامعیت با اسلام است و سایر ادیان ممكن است بخشى از حقیقت را داشته باشند و اگر نداشتند، دوام پیدا نمى كردند. اصلاً بقاى هر دین و گرایشى در جامعه بدان جهت است كه بخشى یا جزئى از حقیقت را دارد وگرنه باطل، هیچ وقت نمى تواند دوام یابد. اسلام، دین جامعِ همه حقایق دینى است و اگر كسى اسلام را بپذیرد، نزد خدا مقبول است و اگر نپذیرد و عمداً آن را انكار كند، معذور نخواهد بود.

سؤال:؛
شما به عنوان یك نگاه درون دینى چون مسلمانید، اسلام را برتر مى دانید؛ امّا اگر بخواهید از نگاه برون دینى بنگرید، دلایلتان بر جامعیت اسلام چیست؟

پاسخ استاد:
بله، ما اگر بخواهیم از نظر برون دینى به مطلبى نگاه كنیم، اوّل باید مبناى خودمان را بیان كنیم كه اصلاً ملاك را براى تشخیص حقیقت و برترى چه مى دانیم تا ببینیم كجا یافت مى شود و این ها خواه ناخواه به بحث هاى معرفت شناسى برمى گردد. باید ببینیم ملاك حقیقت یا باطل چیست تا ببینیم آیا در اسلام چنین چیزى وجود دارد، یا نه؟

سؤال:
همه وجوهات دین، متون نیست و این وجوه تفسیر متعددبردار هم نیست؛ مثلاً واقعه غدیر خم در اسلام كه مبناى شكل گیرى تشیع و شیعه اثنى عشرى و كلاً تمامى گروه هاى شیعیان است، تفسیر مختلف بردار نیست. چون این واقعیت یك بعد دارد و چند لایه هم نیست؛ اما در پلورالیسم تكثّر را حتى به این واقعیت هاى تك بعدى و تك لایه اى هم تعمیم مى دهند و به این معنا به ناخالصى مثلاً تشیّع یا ناخالصى تسنن یا مخلوط بودن و امتزاج بودن این ها رأى مى دهند. این مطلب را شما چه گونه تبیین مى فرمایید؟

پاسخ استاد:
بله، این كه واقعه غدیرى بوده، فى الجمله یك حقیقت تاریخى مورد قبول همه فِرَق اسلامى است و ادله قطعى تاریخ، آن را اثبات مى كند؛ امّا در مورد مجموع جریاناتى كه در آن جا اتفاق افتاده و چیزهایى كه گفته شده، اتفاق نظر همه اش وجود ندارد. در بعضى نقل ها مطالبى آورده شده كه چندین صفحه مى شود. خطبه غدیرى كه بعضى از علماى شیعه از پیغمبر اكرم در روز غدیر نقل كرده اند، چندین صفحه است. خطبه بسیار مفصلى است و همه این را نقل نكرده اند؛ گذشته از این، قسمتى كه نقل شده، مسأله تفسیرش مطرح مى شود؛ چون آن چه نقل شده كه دیگر واقعیت عینى نیست؛ بلكه كلامى است كه نقل شده: من كنت مولاه فعلى مولاه یا فهذا على مولاه. معناى این جمله تفسیربردار است و تفاسیر مختلفى هم بر آن شده. این كه مى گویند: قابل تفاسیر مختلف است، مى تواند ناظر به كلماتى باشد كه از آن واقعه حكایت مى كند یا نقل شده كه در آن روز، این مسایل و مطالب گفته و مطرح شده و آنوقت بحث مى شود در این كه معناى این كلام چه بوده است. آیا اولاً به این تعبیر گفته شده یا نه؟ (در سند) و ثانیاً حالا به فرض كه این جور گفته شده، معنایش چیست؟ (در متن) این ها قابل تفسیرهاى مختلف است.

سؤال:
پس مى توانیم به همان مسأله اى كه قبلاً ذكر شد برگردیم كه این وجه هم در كلام ما ظنى است؟

پاسخ استاد:
نه، ما دلالت قطعى هم براى كلام قایل هستیم؛ ولى كسانى ممكن است اطلاع نداشته باشند و گمان كنند ظنّى است؛ اما اگر دنبال كنند، ممكن است به نتایج قطعى برسند. ما قبلاً گفتیم فى الجمله مطالبى داریم كه دلیل قطعى ندارد؛ امّا نه این كه هر چه دلیل لفظى دارد، قطعى نیست. ما آیات قرآنى داریم كه صریح و قطعى است؛ اگرچه یك جمله است. روایاتى نیز وجود دارد.
ظنیات در محدوده خیلى كوچكى است وگرنه آن قدر یقینیات داریم كه اگر كسانى بخواهند به یقینیات برسند، كمبودى ندارند؛ مثلاً فقهاى ما دو هزار مسأله در كتاب هایشان براى نماز طرح كرده اند كه پنجاه تا از آن ها مورد اختلاف است و در بقیه اش اتفاق دارند. در احكام فقهى ما درصد كمى مورد اختلاف است؛ پس چنین نیست كه نتوانیم به یقینیات برسیم؛ پس اگر بخواهیم با انصاف صحبت كنیم، پلورالیسم را در بخشى از مطالب دینى كه دلیل یقینى ندارد مى شود پذیرفت؛ امّا این كه هر جا دلیل لفظى باشد، این قابل تفسیرهاى مختلف است، درست نیست. ما دلایل بسیارى داریم كه هم از نظر سند قطعى است و جاى خدشه اى ندارد و هم از نظر دلالت قطعى است؛ به گونه اى كه هیچ انسان عاقلِ منصفى نمى تواند در برابر آن ها شك كند و در بین مسلمان ها هم عملاً اختلافى وجود ندارد.

سؤال:
اگر ما اسلام را در همان فضاى آیه اهدنا الصراط المستقیم، صراط مستقیم بگیریم و پلورالیسم معتقد به صراط هاى مستقیم در این فضا شود، جمع این دو چگونه ممكن است؟

پاسخ استاد:
پلورالیسم به معناى سوم و چهارم به هیچ وجه قابل قبول نیست، و به معناى دوم كه فى الجمله قبول دارد صراط مستقیمى عندالله است، ولى مردم به آن دسترسى ندارند و آن چه مردم دسترسى دارند، اختلاف در بینش است، به طور كلّیّتش باطل است؛ فقط در یك محدوده بسیار جزئى ممكن است آن را بپذیریم كه آن را در عرف مفسرینمان و به خصوص در تفسیر المیزان سُبُل نامیده اند و به آن صراط نگفته اند. گفته اند: شاهراه اصلى واحدى است كه با قطعیات ثابت مى شود و راه هایى جزئى وجود دارد كه ضررى به اصل دین و اصل شریعت نمى زند و در آن جا ممكن است، انحرافاتى پیش بیاید؛ امّا معناى پذیرفتن این راه هاى فرعى این نیست كه خود صراط، صراط هاى متعددى است.

سؤال:
آیا این آیه قرآن «و انّ هذا صراطى مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل»؛ اشاره به همین نكته دارد؟

پاسخ استاد:
بله، صراط را واحد و سبل را مختلف در نظر گرفته؛ البته در متن و در اطراف صراط مستقیم، سبل متعددى هم فى الجمله قابل قبول است؛ مثلاً «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». امّا در مسایل فرعى است.

وفقنا الله وایّاكم لما یحب و یرضى