بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَهُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّهِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَفِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
بنده نمیتوانم احساس خودم را از این همه عواطف و وفاداری شما عزیزان به اسلام، انقلاب، رهبری و ارادت به پیشگاه حضرت زهراسلاماللهعلیها بیان کنم؛ همین قدر میتوانم بگویم که از شادترین و پرهیجانترین ساعات و روزهای زندگی، این روز مبارک است. همچنین از اینکه شما عزیزان با کمال اخلاص و با روح پاک، ارادت خودتان را به صورتهای مختلف و بهصورت یک راهپیمایی باشکوه ابراز کردید، صمیمانه تشکر میکنم و از خدای متعال درخواست میکنم در برابر این همه عواطف و احساسات پاک، آنچه در خور کرم خودش است به شما عنایت فرماید.
این حرکت نمادین، در حقیقت، نمادی است از شکر و قدردانی برای این نعمت عظیم الهی که نصیب ما مسلمانان، به ویژه در این عصر شده است. این شور و هیجانها و آمادگی برای هر گونه خدمت و فداکاری، اظهار قدردانی از نعمت عظیمی است که خدای متعال به ما عطا کرده است. بدیهی است که هر قدر شناخت ما از عظمت این نعمت بیشتر باشد، ارزش شکر ما بیشتر خواهد بود و نمودهای این شکرگزاری در شور و هیجان، ابراز احساسات و عواطف، عمیقتر و ارزندهتر خواهد بود؛ از این روی، به عظمت این نعمتی که خدای متعال به ما مرحمت کرده است، اشارهای میکنم تا قدر آن را بیشتر بدانیم و شکر آن را بهتر ادا کنیم. بنده به عنوان طلبهای که هفتاد و چند سال از عمرم میگذرد و بیش از شصت سال آشنایی با قرآن، حدیث، تاریخ و سیره اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین دارم، در آنچه میدانم از تاریخ بشر از آغاز پیدایش تاکنون، کمتر نعمتی را میتوان با نعمتی که خدای متعال در این عصر به برکت رهبریهای امام و خونهای پاک شهیدان و فداکاریهای امثال شما عزیزان نصیب ما کرده است، مقایسه کرد.
وقتی تاریخ انبیا را که مهمترین آنها داستانهای انبیاست که در قرآن آمده و سند آن قطعی است و جای شک و شبههای ندارد، ملاحظه میکنید، درمییابید که انبیا چه زحمتهایی کشیدند و چه خوندلهایی خوردند تا یک یا چند نفر به آنها ایمان آوردند و راه حق را شناختند و از آن پیروی کردند. وقتی داستانهای قرآن را مینگرید، یکایک انبیا را که ذکر میکند، در پایان آن میفرماید: «وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ»، «وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ»؛ مثل حضرت نوح که حدود هزار سال مردم را دعوت و راهنمایی کرد. خداوند در پایان میفرماید: «وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ»؛ در برابر هزار سال راهنمایی و دعوت و ارشاد، تعداد اندکی به او ایمان آوردند. همینطور وقتی داستان سایر انبیا ذکر میشود، پایانش این است که اینها کفر و شرک ورزیدند و به عذاب استیصال مبتلا، و نابود شدند. دوران نبوت و رسالت پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله 23سال بود.این 23سال در مقایسه با هزار سال حضرت نوح یا صدها سالی که سایر انبیا ابلاغ رسالت کردند، مدت بسیار کوتاهی است؛ اما در همین مدت کوتاه ـ به حسب روایتی که از خود ایشان نقل شده است ـ فرمودند: «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ؛ هیچ پیامبری مثل من اذیت نشد». اذیتهای که در حق پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله روا داشتند، اذیتهای کمّی مانند زندان، کتک زدن و شلاق نبود، بلکه اذیتهای کیفی بود. گاه برخی حرکتهای کوچک آن قدر سوزنده و کشنده است که سالها زجر و شکنجه آن قدر اذیتکننده نیست. به هر حال، خود این داستانی است که پیغمبر اکرم چه اذیتهایی از دست مردم کشیدند تا بالاخره در همین فرصت کوتاه، کشور اسلامی را پایهگذاری کردند و شالوده یک امت پایدار را که قرنها باید بماند و نهایتا در همه جهان پیروز شود، در همین مدت بنیان نهادند؛ اما همین مردم که از چنین نعمتی بهرهمند شدند ـ نعمتی که قابل مقایسه با نعمت سایر انبیا نبود و بالاترین رحمتی بود که خدای متعال بر انسانها ارزانی داشته بود ـ در عینحال، هنوز جنازه پیغمبر روی زمین بود که همین امت با فرمان او مخالفت کردند.
خدای متعال در طول هزار و چند صد سال تحولاتی برای امت اسلامی پیش آورد که مجموع تاریخ کشورهای اسلامی را تشکیل میدهد. در این دوران، در همه کشورهای اسلامی، شما نمیتوانید پدیدهای را شناسایی کنید که قابل مقایسه با انقلاب اسلامی ایران باشد. در این اختلافاتی که بین کشورهای بزرگ دنیا پیش آمده است و گاهی به جنگهای طولانی مثل جنگ اول و دوم جهانی انجامیده، در نهایت جز ویرانی، پراکندگی، از همپاشیدگی امتها و خانوادهها، نتیجهای نداشته است؛ اما در برابر حرکتی که امام در این کشور شروع کردند، تقریباً همه نیروهای عالم ایستادند. آنها کمکهای خودشان را به همسایه نادان ما دادند و او را وادار کردند تا هشت سال تمام با ما بجنگد؛ در حالی که هنوز این انقلاب شکل نگرفته بود و در آغاز کار بود؛ نیروی آزمودهای نداشت و ارتش نیز پراکنده و گسیخته بود؛ نیروهای دیگر هنوز تربیت نشده بودند؛ اوضاع داخلی کشور نابسامان بود؛ ترورها، داعیههای تجزیه طلب، پانعربیسم، پان ترکیسم، خلق عرب، خلق کرد، خلق ترکمن از گوشه و کنار سر برآورده بودند و هر کدام میخواستند کشور را تجزیه کنند. در چنین شرایطی، هشت سال جنگ بر ما تحمیل شد؛ در حالی که ما قدرت تأمین سادهترین نیازمندیهای جنگی را از خارج نداشتیم؛ یعنی در محاصره شدید اقتصادی بودیم. همانطور که همه شما میدانید و بارها سرداران نظامی بیان کردند، حتی سیم خاردار به ما نمیفروختند. در چنین شرایطی، خدای متعال آنچنان این مردم را یاری کرد که پدیدهای عظیم و به یادماندنی و فراموش نشدنی در تاریخ به وجود آورد به نام نظام جمهوری اسلامی ایران؛ پدیدهای که همه قدرتهای جهانی را مبهوت کرد. آنها فکر میکردند در مدت کوتاهی بتوانند این پدیده را نابود، و این حرکت را سرکوب کنند؛ اما روز به روز بر قدرت، شوکت و عظمت این نظام افزوده شد.
حالا شما حکومت شاه به عنوان یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی دنیا را مقایسه کنید با روزی که انقلاب پیروز شد و به فرمایش امام یک مشت مردم پابرهنه توانستند دشمنان اسلام و کشور را بیرون کنند و خودشان بر سرنوشتشان حاکم شوند. در این دوران هشت سال دفاع مقدس رزمندگان ما تقریباً هر روز امدادهای الهی را مشاهده میکردند، به خصوص در مواقع عملیات که با چشم بصیرتشان میدیدند که خدای متعال چگونه این مردم را که تقریباً دست خالی بودند، بر دشمن تا دندان مسلح پیروز کرد. آن قدر داستانهای امدادهای الهی در دوران دفاع مقدس زیاد است که بسیاری از آنها را نوشتهاند و کتابهایی نیز در اینباره گردآوردهاند.
همه این خطرهایی که خدای متعال در طول دفاع مقدس از کشور ما دفع کرد و دشمن ما را سرنگون کرد یک طرف؛ خطرهای داخلی که میتوانست این جامعه را از درون متلاشی کند یک طرف دیگر؛ خطرهای بسیار بزرگی که هنوز ما آن طور که باید و شاید به اهمیت آن پی نبردهایم. شما یک مثال کوچکی را در نظر بگیرید؛ خانوادهای در مکانی زندگی میکنند؛ همسایهای به این خانواده حمله میکند و میخواهد آنها را اذیت کند. این خانواده با هم متحد میشوند تا این دشمن بیرونی را دفع کنند؛ چون برای همه آنها ضرر دارد؛ اما اگر در درون خانواده یک نفر فاسد پیدا شود که بخواهد خانواده را از درون متلاشی کند، مانند اینکه کسی بخواهد در درون خانواده یک بمب منفجر کند، آیا این خطرش بیشتر است یا خطر همسایه؟ این نکتهای است که کمتر بدان توجه شده است. همه ما امدادهای غیبی را در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و دوران جنگ تحمیلی کمابیش شنیده و اهمیت آن را درک کردهایم؛ اما کمتر به این مسئله توجه داشتهایم که خطرهایی از درون جامعه ما این نظام مقدس اسلامی را تهدید میکرد و هنوز هم بقایایش وجود دارد؛ نمونه؛ آن همین داستان فتنه اخیر بود که قصد ندارم آن را توضیح بدهم و آلام و رنجهای شما را دوباره تجدید کنم؛ اما برای درک عظمت نعمت خداوند، ناچاریم به ضعفها و مشکلات اشاره کنیم. ما وقتی قدر نعمت سلامتی را میدانیم که اندکی بیمار شده باشیم. آن وقت میفهمیم سلامتی چیست. اگر کسی بیماری سختی پیدا بکند و یک دفعه شفا پیدا کند، آنگاه میفهمد شفا یافتن یعنیچه و چه شیرینیای دارد.
اگر در داخل کشور یکی از اقلیتها شورش میکردند، خیلی عجیب نبود و سرکوب آنها هم چندان مشکل نبود. البته الحمدلله ما با اقلیتهای مذهبی که در داخل کشورمان زندگی میکنند، هیچ مشکلی نداریم؛ خیلی دوستانه با آنها زندگی کرده و میکنیم؛ اما به فرض اگر اقلیتی، شورشی در داخل کشور میکردند، خیلی راحت میشد این شورش را سرکوب کرد. نظیر این مسئله کمابیش در زمان رژیم شاه اتفاق افتاده است. بعضی اطرافیان شاه گوشه و کنار شهر حرکتهایی شروع کردند؛ ولی اینها خیلی راحت سرکوب شدند؛ اما امروز در داخل کشور با کسانی مواجه میشویم که روزی عالیترین مسئولیتها را در کشور داشتند و گاهی حکمی از امام دریافت کرده بودند و به یک معنا سالها سرنوشت مردم را در دست داشتند و در مقام یار امام، سردمدار انقلاب، رئیس حکومت بودهاند و طبعا در گوشه و کنار این کشور یاران، دوستان و همکارانی داشتهاند؛ چه آنهایی که از مقاصدشان آگاه بودند و چه کسانی که فریب همین عناوینشان را خورده بودند. بنابراین، گاه انسان با حرکتی مواجه میشود که در رأس آن چنین شخصیتهایی قرار دارند؛ در اطراف شان احزابی است که احزاب رسمی کشور هستند و بعضی از این احزاب، هشت سال سرنوشت کشور را در دست داشتند. یک چنین جریانی اتفاق بیفتد و در کنار آن از سالها پیش ارتباطاتی با دشمنان انقلاب برقرار شده باشد. دقیقاً ما نمیتوانیم بگوییم از چه سالی این برنامه طراحی شده بود؛ اما قرائنی وجود دارد که نشان میدهد از سالها پیش مقدمات این ارتباطات فراهم شده بود. آنها حتی به طور رسمی، هم کمک مالی و تبلیغاتی و هم کمک سیاسی دریافت کرده بودند و هم وعدههایی گرفته بودند که بعدها اگر پیروز شدید ما چه کمکهایی به شما خواهیم کرد. اینها کاملاً مطمئن شدند که به قول خودشان میتوانند یک تحول بنیادی در کشور به وجود بیاورند و به یک معنا کودتا کنند و بالاخره این نظام را براندازند.
این خطر را با خطر صدام یا خطرهای دیگر نمیتوان مقایسه کرد. در حمله صدام وقتی امام میفرمود جبههها را پر کنید، مردم سر از پا نمیشناختند؛ به گونهای که امکان تجهیز کسانی که در جبههها شرکت میکردند نبود. همه میدانستند که دشمن مشترکی دارند که شناخته شده است؛ حتی اقلیتهای مذهبی از این مسئله آگاه بودند. ما کشتههای فراوانی از اقلیتهای مذهبی، به ویژه از ارمنیها و زرتشتیها در جنگ داریم. اینکه همه در برابر دشمن خارجی بسیج شوند، طبیعی بود؛ اما در داخل کشور فتنهای ایجاد شد، آن هم به دست کسانی که انتظار میرود از وفادارترین عناصر به اسلام، انقلاب و امام باشند و بسیاری از مردم آنها را با همین عنوان میشناختند و آرایی که به آنها دادند نیز به دلیل آن سابقهای بود که در زمان امام داشتند؛ اما یکباره مواجه شدیم با صحنههایی که دیدید چه فجایعی به بار آورد. آیا کسی باور میکرد روزی در جمهوری اسلامی در روز عزاداری سیدالشهداعلیهالسلام به عزاداران آن حضرت حمله کنند و عدهای از آنها را به شهادت برسانند و رسماً به امام حسینعلیهالسلام جسارت کنند؟ به گمان بنده این فتنه به مراتب بارها از خطر صدام و صدامیان مهمتر بود؛ به ویژه آنکه اینها در تلاش بودند در مدت کوتاهی غائله را ختم کنند و نظام را براندازند.
در چنین جریانی، مردم ـ بیاطلاع از توطئههای شیطانی پشتپرده ـ فکر میکردند این اختلافات درباره کاندیداهای ریاست جمهوری است؛ ولی در واقع همه در یک خط و در نقطه مقابل خط ولایت قرار داشتند. در چنین شرایطی چه کسی میتوانست این کشتی طوفانی را به ساحل برساند؟ من با توجه به تجربهای که در طول بیش از شصت سال طلبگی کسب کردهام و از نزدیک نیز در بیشتر مسائل اجتماعی حضور داشتهام، صادقانه بگویم که به گمان بنده این فتنه به مراتب از فتنه صدام و امثال او سختتر، خطرناکتر و ویرانگرتر بود. شرایطی که همه را گیج و مبهوت کرده بود ـ علاوه بر گروههایی که کمابیش به یکی از این کاندیداها دلبستگی داشتند و کم هم نبودند، از شخصیتهای معروف هم زیاد بودند کسانی که آنها هم گیج و مبهوت بودند و خودشان نیز به یک معنا یکی از عوامل فتنه به شمار میآمدند. برای ما ثابت شد که همه این برکات وخاموش کردن این فتنه و رساندن این کشتی به ساحل نجات به برکت وجود یک نفر است،؛ یعنی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنهای اداماللهظله. حالا در مقابل او چه باید بکنیم؟ به خدا قسم اگر در برابر او صدها جان فدا بشود، ارزش دارد.
آنچه را بیان کردم برای این بود که قدر نعمتهای خدا را بدانیم تا وظیفه خود را در برابر آنها بشناسیم و بفهمیم که چگونه باید شکر آن را بهجا بیاوریم. در آن شرایط بسیار سخت که نگرانیهایی که همه ما داشتیم، متراکم و انباشتهاش برای رهبری بود. تکتک ما هر چه از این موضوع نگران بودیم، همه اینها که انباشته میشد، برابر با نگرانی رهبر میشد. در چنین شرایطی، چه کسی میتواند اعصابش را کنترل کند و درست فکر کند که چه باید کرد؟ آن هم در برابر کسانی که بعضیهایشان ادعای دوستی و ارادت به ایشان هم داشتند. بالاخره در برابر انبوه نیروهایی که فریب خورده بودند و فرصتی نبود تا برایشان توضیح داده شود که شما اشتباه کردید و فریب خوردید، چه باید کرد؟ مگر به آسانی میشود هر حقیقتی را توضیح داد؟! مگر می توان با یک سخنرانی، فکر کسی را که مدتها دل به کسی بسته است، تغییر داد؟!
نگرانیهای داخل از یک طرف، و خطر دشمنان خارجی که به دلیل وجود این فتنه در داخل، فرصت را غنیمت میشمارند از سوی دیگر، این نگرانی را مضاعف میکند. وقتی انسان میبیند دوستان و یارانش پراکنده شدند، بر نگرانیهای او افزوده میشود. چه قدرتی نیاز است تا انسان در یک چنین موقعیتی بفهمد چه باید کرد؟ به گمان بنده جز تضرع در پیشگاه الهی، هیچ چیز چارهساز این مشکل نبود. تضرعهای این بنده شایسته خدا (حضرت آیتالله خامنهای) در پیشگاه الهی باعث شد که خدا امدادهای خودش را نازل کند و در مدت کوتاهی همه این فتنهها خنثی، و توطئهگران رسوا بشوند و اگر آبرویی هم به برکت انقلاب در طول دهها سال کسب کرده بودند از بین برود و حقانیت، قدرت، سلامت، صفا و عشق به اسلام در مقام معظم رهبری و یاران و طرفدارانشان آشکارتر بشود.
این امداد الهی به هیچ وجه کمتر از امدادهای الهی در هشت سال دفاع مقدس نیست و ما برای این نعمت عظیم الهی باید سر به آستان ربوبی بگذاریم و خدا را شکر کنیم که چنین رهبر فرزانه و حکیم، با تدبیر، دارای سعه صدر، صبور، مقاوم، شجاع، متکی به خدا و متوسل به وجود مقدس ولیعصرارواحنافداه به ما عطا کرد تا جامعه ما را از بزرگترین خطر نجات بدهد. هنگامی که انسان این نعمتها را میبیند، آن گاه به وجد میآید تا پیاده از راههای دور بیاید و اظهار ارادت کند. زمانی در حضور خود ایشان که دانشجویان بسیجی حضور داشتند چنین احساسی داشتم و خدمت ایشان عرض کردم که اگر این دانشجویان میدانستند که اگر از شهر خودشان به پهلو بغلتند و به طرف شما بیایند، میتوانند شما را زیارت میکنند، ابا نداشتند. من امروز در چهره شما و امثال شما این حقیقت را میبینم که عشق به امام، رهبری و عشق به اسلام و وجود مقدس حضرت ولیعصرارواحنافداه و اهلبیتعلیهمالسلام چنین اقتضایی را دارد.
از خدای متعال درخواست میکنیم که باز هم بر معرفت و بصیرت ما بیفزاید و ما را از غفلتها و فریبخوردگیها محفوظ بدارد. همچنین با تمام وجودمان از خدای متعال میخواهیم سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور حضرت ولیعصرارواحنا فداه بر سر ما مستدام بدارد.