فهرست مطالب

درس چهل و هشتم: كیفیّت

 

درس چهل و هشتم

 

كیفیت

 

 

·   مقولهٔ كیف

·   كیف نفسانی

·   كیف محسوس

·   كیف مخصوص به كمیات

·   كیف استعدادی

·   نتیجه‌‌گیری

 

 

 

 

مقولهٔ كیف

هر انسانی یك سلسله از حالات مختلف روانی را در درون خویش با علمِ حضوری می‌یابد، مانند حالات شادی و اندوه، ترس و امید، لذت و درد، شوق و نفرت، محبت و عداوت و... . همچنین با حواس ظاهری خودش صفاتی را از اجسام درك می‌كند كه غالباً تغییرپذیرند، مانند رنگ‌ها، مزه‌ها، بوی‌ها، صداها و... .

فلاسفه همهٔ این حالات و صفات روانی و جسمانی را در یك مفهوم كلی مندرج ساخته آن را كیفیت و چگونگی نامیده‌اند و آن را جنسی برای همهٔ آنها انگاشته به این صورت تعریف كرده‌اند: كیفیت عرضی است كه ذاتاً قابل قسمت نیست و مشتمل بر معنای نسبت نیز نمی‌باشد. در واقع آن را با سلب ویژگی‌های كمیت و مقولات نسبی معرفی كرده‌اند.

ولی به‌نظر می‌رسد كه صرف‌نظر از مناقشه‌ای كه به‌طور كلی در دستگاه جنس و فصل ارسطویی وجود دارد، كیفیت را نباید جزء ماهیت این اعراضِ مختلفِ مادی و مجرد به‌حساب آورد، بلكه بایستی آن را مانند مفهوم حالت و هیئت و عرض، از مفاهیم عام انتزاعی دانست كه به‌صورت حمل عَرضی بر تعدادی از امور مختلف‌الحقیقه اطلاق می‌شود.

به هر حال، در میان مقولات عرضی آنچه را می‌توان به‌طور قطع و یقین عرض خارجی و دارای مابازای عینی دانست، مقولهٔ كیف است كه بعضی از مصادیق آن با علم حضوریِ خطاناپذیر درك می‌شود.

فلاسفه براساس استقراء، مقولهٔ كیف را به چهار نوع كلی تقسیم كرده‌اند: كیف نفسانی، كیف محسوس، كیف مخصوص به كمیات، و كیف استعدادی.

كیف نفسانی

كیف نفسانی عرضی است مجرد كه تنها عارض جواهر نفسانی می‌شود و تاكنون جدول دقیق و كاملی از انواع آن به‌دست نیامده است. فلاسفه علم، قدرت، اراده و كراهت، لذت و الم، حالات انفعالی و عادات و ملكات نفسانی را ازجملهٔ كیفیات نفسانی به‌شمار آورده‌اند و بحث‌هایی پیرامون آنها انجام داده‌اند كه بیشتر مربوط به علم‌النفس می‌باشد.

هم‌چنان‌كه اشاره شد، یقینی‌ترین انواع كیف، كیفیات نفسانی است كه با علم حضوری و تجربهٔ درونی شناخته می‌شوند و حتی امثال هیوم كه بسیاری از مسلمات را مورد تشكیك قرار داده‌اند، وجود این دسته از كیفیات را یقینی و غیرقابل‌انكار دانسته‌اند.

در میان اقسام كیف نفسانی آنچه ارتباط بیشتری با مباحث فلسفی دارد علم است. ازاین‌رو بحث مستقلی دربارهٔ آن خواهیم داشت. در درجهٔ دوم، اراده و قدرت و اختیار قرار دارد كه در درس سی و هشتم بحث‌هایی پیرامون آنها انجام گرفت و توضیحات بیشتری در مبحث صفات خدای متعالی دربارهٔ آنها خواهد آمد.

كیف محسوس

منظور از كیف محسوس، آن دسته از كیفیات مادی است كه به‌وسیلهٔ حواس ظاهری و اندام‌های حسی درك می‌شوند.

فلاسفه براساس نظریه‌ای كه در علوم طبیعی قدیم مورد قبول بوده و حواس ظاهری را پنج نوع می‌دانسته‌اند، كیف محسوس را به پنج دسته تقسیم می‌كرده‌اند و رنگ و نور را از كیفیات دیدنی، و صداها را از كیفیات شنیدنی، و مزه‌ها را از كیفیات چشیدنی، و بوی‌ها را از كیفیت بوییدنی، و سردی و گرمی و زبری و نرمی را از كیفیات لمس‌‌كردنی می‌‌شمرده‌‌اند. اما در روان‌شناسی جدید حواس دیگری غیر از حواس پنج‌گانهٔ معروف اثبات شده كه باید در دسته‌بندی كیفیات محسوس مورد توجه قرار گیرد.

اثبات وجود كیفیات محسوس در خارج از ظرف ادراك به­آسانی ­كیف­نفسانی نیست؛

زیرا علم حضوری به آنها تعلق نمی‌گیرد و برای پاسخ به این سؤال كه آیا آنچه را ما به‌عنوان حالاتی از اشیاء مادی درك می‌كنیم، در متن خارج هم به‌همین صورت وجود دارد یا نفس ما در اثر یك سلسله از فعل و انفعالات فیزیكوشیمیایی و فیزیولوژیكی كه در بدن انجام می‌گیرد، مستعد درك این امور در درون خویش می‌شود و نمی‌توان عین آنها را در جهان ماده اثبات كرد؟ برای پاسخ صحیح به این سؤال باید از براهینی استفاده كرد كه بعضی از مقدمات آنها از علوم تجربی گرفته می‌شود و اثبات قطعی این‌گونه مقدمات در گرو پیشرفت علوم مربوطه می‌باشد. به‌عنوان مثال، هنوز ماهیت انرژی‌ها و رابطهٔ ماده و انرژی به‌صورت یقینی شناخته نشده و ازاین‌رو نمی‌توان تحلیل فلسفی یقینی دربارهٔ آنها ارائه داد.

فلاسفهٔ پیشین برای نور و حرارت واقعیتی جز همان حالت و عرضی كه به‌وسیلهٔ اندام‌های حسی درك می‌شود قائل نبودند، و از این جهت آنها را ذاتاً بسیط و تجزیه‌ناپذیر می‌انگاشتند، ولی براساس بعضی از نظریاتِ فیزیك جدید باید آنها را از قبیل جواهر مادی به‌حساب آورد و هر‌چند در اصطلاح فیزیك آنها را انرژی می‌نامند و در مقابل ماده قرار می‌دهند، اما چون معتقدند كه ماده از تراكم انرژی به‌وجود می‌آید و در اثر تجزیه و تشعشع تبدیل به انرژی می‌شود، باید انرژی را هم از نظر فلسفی جزء اجسام به‌حساب آورد، زیرا محال است كه جسم از غیرجسم تركیب شود، یا در اثر تجزیه تبدیل به چیزی شود كه جوهر دارای امتداد (جسم) نباشد.

اما مطلب در اینجا خاتمه نمی‌یابد و با دقت بیشتر روشن می‌شود كه آنچه مورد درك مستقیم قرار می‌گیرد، جوهر نور و حرارت نیست، بلكه صفت روشن بودن و گرم بودن آنهاست و در اینجا سؤال سابق تكرار می‌شود كه آیا این كیفیات محسوس به همان‌گونه كه در ظرف ادراك منعكس می‌شوند، در خارج هم به‌همین صورت وجود دارند یا نه؟

كیف مخصوص به كمیات

فلاسفه یك دسته دیگر از كیفیات­ را به‌نام كیفیت مخصوص ­به كمیات نامیده‌‌اند كه بخشی

از آنها مانند فردیت و زوجیت از اوصاف عدد، و بخشی دیگر مانند مستقیم بودن و منحنی بودن، از اوصاف موضوعات هندسی‌ به‌شمار می‌روند.

ظاهراً نكته‌ای كه این دسته از كیفیات را دستهٔ مستقلی به‌حساب آورده‌اند و آنها را در عداد كیفیات محسوسه نشمرده‌اند، این است كه مستقیماً مورد ادراك حسی قرار نمی‌گیرند.

اما اوصاف اعداد را با توجه به اینكه خود عدد امری اعتباری و فاقد مابازای خارجی است، نمی‌توان اموری حقیقی و اعراضی خارجی دانست. اما اوصاف موضوعات هندسی، مانند مستقیم بودن و منحنی بودن خط، و مستوی یا مقعر یا محدب بودن سطح، مفاهیمی است انتزاعی كه با چند واسطه از نحوهٔ وجود اجسام انتزاع می‌شود. مخصوصاً با توجه به اینكه خود خط و سطح، در واقع حدود عدمی اجسام هستند كه ذهن انسان با مسامحه آنها را ماهیاتی موجود در خارج تلقی می‌كند.

بنابراین به سختی می‌توان این دسته از كیفیات را به‌عنوان اعراض خارجی و دارای مابازای عینی قلمداد كرد و حداكثر باید آنها را از اعراض تحلیلیه به‌حساب آورد.

كیف استعدادی

چهارمین قسمی كه فلاسفه برای مقولهٔ كیف قائل شده‌اند، كیفیت استعدادی است كه آن را به این صورت تعریف كرده‌اند: كیفیتی است كه به‌واسطهٔ آن، پیدایش پدیدهٔ خاصی در موضوع آن رجحان می‌یابد، و گاهی آن را «امكان استعدادی» می‌نامند، در مقابل سایر اقسام امكان، مانند امكان ذاتی و امكان وقوعی؛(1) زیرا سایر معانی امكان از معقولات ثانیهٔ فلسفی و مفاهیم غیرماهوی است، به‌خلاف امكان استعدادی كه آن را ماهیتی از مقولهٔ كیف می‌شمارند.

دلیلی­كه برای ­عینی­بودن كیفیت استعدادی آورده‌اند، این است كه متصف به صفات


1. امكان ذاتى وصفى است عقلى براى ماهیت، از این‌نظر كه ذاتاً اقتضایى نسبت به وجود و عدم ندارد وهیچ‌کدام از آنها براى آن ضرورتى ندارد، و امكان وقوعى وصف عقلى دیگرى است براى ماهیت، از این ‌نظر كه علاوه بر اینکه وجود آن، ذاتاً محال نیست، مستلزم امر محال دیگرى هم نمى‌باشد.

وجودی مانند قرب و بُعد و شدت و ضعف می‌شود؛ مثلاً استعداد نطفه برای دارا شدن روح، دورتر و ضعیف‌تر از استعداد جنین كامل است، و استعداد هستهٔ درخت برای تبدیل شدن به درخت، نزدیك‌تر و قوی‌تر از استعداد خاك است و اگر امكان استعدادی هم مفهومی عقلی می‌بود، مانند سایر اصطلاحات امكان، قابل اتصاف به این‌گونه صفات نمی‌بود.

برای ارزشیابی این دلیل لازم است به كیفیت آشنایی ذهن با مفهوم استعداد و نسبت دادن آن به بعضی از موجودات خارجی به‌عنوان وصف ویژه‌ای برای آنها اشاره كنیم.

انسان با تجاربی كه در مورد تحولات اشیاء خارجی دارد، به‌خوبی درمی‌یابد كه پیدایش هر پدیدهٔ عینی در گرو تحقق شرایط ویژه و زایل شدن موانع خاصی است كه معمولاً به‌طور تدریجی حاصل می‌شود؛ مثلاً تبدیل شدن آب به بخار، مشروط به درجه حرارت معیّنی است كه تدریجاً در آب پدید می‌آید، و روییدن گیاه در زمین شوره‌زار، مشروط به برطرف شدن مواد زیانبار و فراهم شدن مواد سودمند و رطوبت و حرارت لازم است كه همگی آنها یكباره تحقق نمی‌پذیرد.

با توجه به این روابط علت و معلولی و لزوم تحقق شرایط وجودی و عدمی، هنگامی كه ماده (علت مادی پدیده) را نسبت به فعلیت موردنظر می‌سنجیم، اگر همهٔ شرایط لازم، فراهم و همهٔ موانع، مرتفع باشد، آن را كاملاً مستعد و آماده برای دریافت فعلیت جدید می‌نامیم، و اگر بعضی از شرایط وجودی، حاصل نباشد یا بعضی از موانع، برطرف نشده باشد، استعداد آن را دور و ضعیف می‌شماریم و اگر تنها بعضی از شرایط یا اكثر موانع ‌موجود باشد، استعداد آن را بسیار دور و ضعیف می‌خوانیم.

حاصل آنكه در ماده‌ای كه استعداد پذیرش فعلیت جدید را دارد، به جز تحقق شرایط و برطرف شدن موانع، امر عینی دیگری به‌نام «استعداد» حاصل نمی‌شود و بلكه استعداد مفهومی است عقلی كه از تحقق شرایط و ارتفاع موانع انتزاع می‌شود، و شاهدش این است كه تا مقایسه‌ای بین دو موقعیت سابق و لاحق انجام نگیرد، این مفهوم انتزاع نمی‌شود و به‌كار بردن تعبیراتی مانند نزدیك و دور، شدید و ضعیف، كامل و ناقص و مانند آنها در مورد استعداد، از روی استعاره و نشانه‌ای از كثرت و قلت شرایط و موانع است.

جالب این است كه صدرالمتألهین به‌‌رغم اینكه در باب جواهر و اعراض و پاره‌ای از موارد دیگر از سایر فلاسفه پیروی كرده و امكان استعدادی را نوعی از مقولهٔ كیف به‌شمار آورده، در بعضی از موارد به این حقیقت اعتراف كرده است كه مفهوم استعداد از برطرف شدن موانع و اضداد انتزاع می‌شود. ازجمله در اسفار می‌فرماید: «بازگشت امكان استعدادی به زوال مانع و ضد است كه اگر به‌طور كلی زایل شود "قوهٔ قریب"، و اگر به‌طور ناقص برطرف گردد "قوهٔ بعید" نامیده می‌شود».(1)

وی همچنین در كتاب مبدأ و معاد(2) عبارتی دارد كه تقریباً صریح در این است كه استعداد، مفهومی انتزاعی و از معقولات ثانیه می‌باشد و منظور از وجود آن در خارج همین است كه اشیاء خارجی متصف به آن می‌شوند.

نتیجه‌‌گیری

با بحث‌هایی كه دربارهٔ جواهر و اعراض انجام گرفت، این نتایج به‌دست آمد:

1. مفهوم جوهر و عرض از معقولات ثانیهٔ فلسفی است، نه از قبیل معقولات اُولی و مفاهیم ماهوی. بنابراین نباید آنها را جنس و از ذاتیات ماهیات به‌شمار آورد؛

2. جواهر مجرده عبارت‌اند از مجردات تام (عقول طولیه و عرضیه)، جوهر نفسانی، و جوهر مثالی. اما جوهر مادی همان جوهر جسمانی است، و بنابر اینكه صور نوعیه از قبیل جواهر باشند، به دو قسم فرعی (جسم و صورت نوعیه) منقسم می‌شود؛

3. درمیان مفاهیمی كه به‌نام مقولات عرضی نامیده شده‌اند، كیف نفسانی و كیف محسوس را می‌توان از قبیل مفاهیم ماهوی و دارای مابازای عینی­ دانست، و كمیت متصل را كه شامل مقادیر هندسی و زمان می‌شود، باید از اعراض تحلیلیه و حاكی از ابعاد وجود اجسام به‌شمـار آورد. نیز كیفیات مخصوص به كـمیات را می‌توان از اعراض تحلیلیه


1. ر.ك: اسفار، ج2، ص376.

2. ر.ك: مبدأ و معاد، ص318ـ319.

محسوب داشت. اما سایر اقسام عرض از قبیل مفاهیم عقلی و انتزاعی هستند كه تنها منشأ انتزاع آنها وجود خارجی دارد نه خود آنها به‌عنوان اقسام مستقلی از عرض؛

4. شش مقوله از مقولات نه‌گانهٔ عرضی (اَین، مَتی، وضع، جده، اَن یفعل، و اَن ینفعل) و همچنین كمیت متصل و كیف مخصوص به آن، و كیفیات محسوسه، مختص به مادیات هستند و كمیت منفصل (عدد) و اضافه، مشترك بین مادیات و مجردات می‌باشند و كیف نفسانی، ویژهٔ جوهر نفسانی مجرد است.

اما مفاهیم مشترك بین مادیات و مجردات (كمّ منفصل و اضافه)، اموری اعتباری و انتزاعی هستند و همین اشتراكشان بین مادیات و مجردات یكی از نشانه‌های عینی نبودن آنهاست؛ زیرا ماهیت واحد نمی‌تواند گاهی مادی و گاهی مجرد باشد. اما كیف، ماهیت واحدی نیست بلكه مفهوم عامی است كه بر چند ماهیت مختلفة‌الحقیقه اطلاق می‌شود و بعضی از آنها مخصوص مادیات، و بعضی دیگر مخصوص مجردات می‌باشد؛

5. اعراض تحلیلی مانند كمیات متصل و كیفیات آنها، وجودی منحاز از وجود موضوعاتشان ندارند و تنها این‌گونه اعراض را باید از شئون وجود جوهر به‌حساب آورد كه با موضوع خودشان متعلق یك جعل بسیط هستند. اما اعراض خارجی مانند كیفیات نفسانی، وجود عرضی ویژه‌ای دارند و جعل آنها تألیفی است. اما اعداد و مقولات نسبی و كیف استعدادی، از مفاهیم عقلی هستند و جعل حقیقی به آنها تعلق نمی‌گیرد؛

6. ضمناً دانسته شد كه اگر مفهومی یكی از این نشانه‌ها را داشته باشد ماهوی نخواهد بود:

الف) بر مجرد و مادی به‌طور یك‌سان حمل شود مانند عدد؛

ب‌) عین همان مفهوم بر خودش حمل شود، چنان‌كه عدد «دو» بار دیگر بر دو عدد دو حمل می‌شود؛

ج‌) مشترك بین واجب‌الوجود و ممكنات باشد، مانند اضافات؛

د) مشتمل بر معنای نسبت باشد، مانند همهٔ مقولات نسبی؛

ه‍) با اختلاف لحاظ و بدون تغییری در خارج تغییر یابد، مانند بالا و پایین.

خلاصه

1. كیفیت به این صورت تعریف شده است: عرضی است كه ذاتاً قابلِ قسمت و نسبت نیست.

2. كیفیت به چهار قسم تقسیم شده است: كیف نفسانی، كیف محسوس، كیف مخصوص به كمیات، و كیف استعدادی.

3. كیف نفسانی كیفیتی است مجرد كه تنها عارض جوهر نفسانی می‌شود و وجودِ آن از یقینی‌ترین موجودات می‌باشد، زیرا با علم حضوری درك می‌گردد.

4. كیف محسوس كیفیتی است مادی كه با حواس ظاهری درك می‌شود، و اثبات وجود آن به‌صورتی كه در ظرف ادراك منعكس می‌گردد، نیازمند به براهین تجربی است.

5. كیف مخصوص به كمیات عبارت است از صفاتی كه به اعداد و مقادیر هندسی نسبت داده می‌شود. اما صفات اعداد به تبعیت از خود آنها اموری اعتباری هستند، و اما صفات كمیات متصل و اشكال هندسی را می‌توان از عوارض تحلیلیه به‌شمار آورد.

6. كیف استعدادی كیفیتی است كه به‌واسطهٔ آن پیدایش پدیدهٔ خاصی رجحان می‌یابد.

7. دلیل عینی بودن آن را اتصاف به قرب و بُعد دانسته‌اند، چنان‌كه استعداد نطفه برای دارا شدن روح، بعید و استعداد جنین كامل، قریب است.

8. مفهوم استعداد، از مقایسهٔ ماده با فعلیتی كه در آن تحقق می‌یابد به‌دست می‌آید و در خارج، جز فراهم شدن شرایط وجودی و عدمی، امر عینی دیگری به‌نام استعداد وجود ندارد.

9. اتصاف استعداد به قرب و بُعد، از روی تشبیه و استعاره است و دلیل وجود عینی برای آن نمی‌شود.

10. صدرالمتألهین در پاره‌ای از موارد تصریح كرده است به اینكه بازگشتِ استعداد به زوال مانع و ضد است و اگر موانع پیدایش پدیده‌ای به‌طور كلی زایل شد، استعداد ماده برای پدیدهٔ مزبور قریب خواهد بود، و اگر بعضی از موانع باقی باشد، استعداد آن بعید شمرده می‌شود، و معنای وجود خارجی استعداد، اتصاف شیء خارجی به آن می‌باشد.

11. مفهوم جوهر و مفهوم عرض، از مفاهیم ماهوی نیستند و نمی‌توان آنها را جنس عالی و از ذاتیات ماهیات به‌شمار ‌آورد.

12. جواهر مجرد عبارت‌اند از: عقول، نفوس، و جواهر مثالی. اما جوهر مادی همان جوهر جسمانی است كه می‌توان آن را به دو قسم (جسم و صورت نوعیه) تقسیم كرد.

13. كیف نفسانی و كیف محسوس، از اعراض خارجی، و كمیت متصل و كیفیت مخصوص به آن، از عوارض تحلیلی، و سایر اقسام مقولات عرضی، از مفاهیم اعتباری و انتزاعی هستند.

14. شش قسم از مقولات نسبی (اَین، متی، جده، وضع، اَن یفعل، و اَن ینفعل) و كمیت متصل و كیف محسوس و كیف مخصوص به كمیات متصل، از اوصاف مادیات هستند، و كیف نفسانی، ویژهٔ جوهر نفسانی مجرد می‌باشد، و عدد و اضافه، مشترك بین مادیات و مجردات به‌شمار می‌روند.

15. اعراض تحلیلی از شئون وجود جوهرند كه یك جعل بسیط به آنها و موضوعاتشان تعلق می‌گیرد، و اعراض خارجی، وجود عرضی ویژه‌ای دارند كه متعلق جعل تألیفی می‌باشد. اما به عدد و مقولات نسبی جعل حقیقی تعلق نمی‌گیرد، خواه بسیط فرض شود و خواه تألیفی.

16. ازجمله نشانه‌های مفاهیم غیرماهوی، حمل آنها بر خدای متعالی و بر مجردات و مادیات به‌طور یك‌سان، و بر خودشان، و تغییر یافتن آنها به صِرف لحاظ و اعتبار، و اشتمال آنها بر مفهوم نسبت است.

پرسش

1. كیف چیست؟ و حمل آن بر اقسامش ذاتی است یا عرضی؟

2. كیف نفسانی كدام است؟ و وجود آن چگونه ثابت می‌شود؟

3. كیف محسوس چیست؟ و چگونه اثبات می‌گردد؟

4. آیا نور و حرارت جوهرند یا عرض؟

5. كیف مخصوص به كمیات چیست؟ و چند قسم دارد؟

6. آیا هیچ‌كدام از اقسام آن مابازای عینی دارد؟

7. كیف استعدادی را تعریف كنید.

8. دلیل وجود آن را بیان و نقادی كنید.

9. كدام‌یك از مقولات عرضی را می‌توان ماهیت حقیقی دانست؟

10. كدام‌یك از مقولات عرضی مختص به مادیات و كدام‌یك از آنها ویژهٔ مجردات، و كدام‌یك مشترك بین مادیات و مجردات است؟

11. كدام‌یك از اعراض از شئون وجود جوهر به‌شمار می‌روند؟

12. آیا جعل اعراض، بسیط است یا تألیفی؟ تفصیلاً بیان كنید.

13. نشانه‌های مفاهیم غیرماهوی را بیان كنید.