جلسه دوم؛ چیستی ملاقات با خداوند و حرکت به‌سوی او (2)

تاریخ: 
شنبه, 30 مهر, 1384

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/07/30 مصادف با شب 19 رمضان المبارک 1426 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تا ملاقات خدا

(2)

چیستی ملاقات با خداوند و حرکت به‌سوی او (2)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ1؛

«اى انسان؛ تو با زحمت و رنج به سوى پروردگارت حركت مى كنى و او را ملاقات خواهى كرد».

همان طور كه گفته شد: هر گونه تغییر تدریجى را حركت مى نامند؛ بنابراین تحول تدریجى در روح انسان حركت هم است و اگر به سوى خدا باشد، مى توان گفت كه ما در حال حركت به سمت خدا هستیم. واژه لقاء و ملاقات در جایى به كار مى رود كه دو چیز از هم فاصله داشته باشندو سپس به هم برسند. در آیه مذكور كه مى فرماید: «تو خدا را ملاقات خواهى كرد»، فرض بر این است كه اكنون از خدا دور هستى و زمانى او را ملاقات خواهى كرد. ظاهراً این ملاقات، عام و متعلق به همه انسان ها است كه در روز قیامت با خدا خواهند داشت؛ ولى ملاقات ویژه اى كه به اولیاى خدا تعلق دارد. آرزوى اولیاى خدا و پیشوایان معصوم(علیهم السلام)در دعاها و مناجات ها رسیدن به این لقاء ویژه است. در تعبیرات قرآنى كه درباره ملاقات با خدا داریم، همه جا «رب»؛ و «اللّه»؛ به صورت مفعول است: كه مصدر به آن اضافه شده است: «لقاء اللّهْ»؛ «لقاء ربكم»؛ پس انسان است كه دارد به طرف خدا مى رود و او را ملاقات مى كند. بر اساس قرائن، این ملاقات در قیامت است. حال این پرسش مطرح مى شود كه پس چگونه بر اساس آیات قرآنى كسانى در روز قیامت از ملاقات با خدا ممنوع هستند؟! «كَلاّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذ لََمحْجُوبُونَ»2؛ كفار و گردن كشان در روز قیامت با خدا ملاقات ندارند؛ در حالى كه بر اساس آیه پیشین، همه انسان ها خدا را ملاقات خواهند كرد. احتمالاً ملاقات با ندیدن منافات نداشته باشد؛ براى نمونه یك فرد نابینا كسى را ملاقات مى كند، ولى او را نمى بیند. اما نكته این كه عالم قیامت عالم ملاقات با خدا معرفى شده این است كه در بینش قرآنى عالم دنیا عالم حجاب و عالم آخرت عالم ظهور حقایق است چنان كه مى فرماید: لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ3؛ بنابراین آیه شریفه، به برخى انسان ها گفته مى شود تو از این مطلب غافل بودى، البته دیگران هم نمى دیدند، مگر اوحدى از اولیاء خدا، اما تو نه تنها نمى دیدى، بلكه نسبت به این حقیقت غافل هم بودى، اما حالا كه وارد این عالم شدى پرده را از جلوى چشم تو كنار زدیم. نمى فرماید: یك چیز جدیدى خلق كرده ایم، بلكه مى گوید: پرده را از جلوى چشمت كنار زدیم. نتیجه اش این شد كه چشمت تیزبین شده و خوب مى بیند! آن وقت اینان مى گویند: رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ4؛ پروردگارا، دیدیم آن چه پیغمبران به ما خبر دادند و قبلاً خبرش را شنیده بودیم و باور نمى كردیم، حالا دیگر دیدیم و شنیدیم و یقین كرده ایم، اما آن یقین دیگر متأسفانه هیچ ارزشى ندارد؛ چون یقینى جبرى است؛ چنان چه اگر آن یقین جبرى در دنیا هم حاصل مى شد سودى نداشت همان طور كه قرآن مى فرماید: اِن نشأ نُنَزِّلْ علیهم مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ5؛ آن یقینى ارزش دارد كه شخص با اختیار كسب كند، درس بخواند، فكر كند و از كلمات انبیاء و اولیاء استفاده كند تا به یقین برسد، البته صرف اینها هم آدم را به یقین نمى رساند، بلكه باید عمل انسان با علمش همخوانى داشته باشد تا یقین پیدا كند، والا مفاهیمِ تنها خیلى نقش تعیین كننده اى ندارد. بنابراین كسانى هستند كه در روز قیامت با خدا ملاقات مى كنند، ولى او را نمى بینند و از این وضع رنج مى برند و اتفاقاً باید این گونه باشد. اگر انسان احساس عطش نكند، از بى آبى درد نمى كشد، هرچند بدنش به آب نیاز داشته باشد. چند بار در عمرمان اتفاق افتاده كه از دورى خدا رنج ببریم، آه بكشیم و گریه كنیم؟ در این جهان نیاز به ملاقات خدا را درك نمى كنیم؛ ولى در عالم قیامت همه، این نیاز را درك مى كنند. بالاترین لذت انسان این خواهد بود كه یك كلمه سخن خدا را بشنود. آن قدر احساس نیاز مى كند كه اگر نشنود از هر آتش جهنمى برایش سوزان تر خواهد بود. وقتى خدا مى خواهد از شدت عذاب برخى انسان ها سخن بگوید، اشاره مى كند كه این ها كسانى هستند كه خدا در روز قیامت به آن ها نگاه نمى كند و با آن ها حرف نمى زند. این عالم جاى ملاقات با خدا و شنیدن سخن او نیست، در نتیجه احساس نیاز نمى شود؛ ولى آخرت عالمى است كه انسان ها این نیاز را درك مى كنند و نمى یابند، آن وقت مى سوزند. در این جا این پرسش مطرح مى شود كه چرا این جهان، جاى ملاقات نیست؟ در پاسخ باید گفت: در این جهان انسان ها باید با اختیار و انتخاب خودشان راه درست را برگزینند و بپیمایند تا به كمال مطلوب برسند. اگر همه حقایق دین در این جهان به گونه اى بود كه هیچ كس نتواند آن را انكار كند، تكلیف و امتحان معنا نداشت. این عالم براى همین است كه افراد جوهر ذات خود را نشان دهند و خوب و بد روشن شود: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً6؛ پس این جهان باید همراه با جهل و ابهام باشد؛ هدف از آفرینش انسان از بین نرود؛ ولى هنگامى كه آزمایش پایان یافت، لزومى ندارد كه حجاب باشد. به همین سبب وقتى از این عالم مى رود، به تدریج پرده ها برداشته مى شود. اهل برزخ، چیزهایى مى بینند كه در این جهان نمى دیدند. البته كسانى هستند كه خدا گاهى پرده را از چشمشان بر مى دارد و آن چه را كه در برزخ باید دیده شود در همین جا مى بینند؛ این ها استثناء است. مى فرماید:یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ7؛ این چیزى كه مردم مى بینند ظاهرى است؛ باطنى هم دارد كه از آن غفلت دارند. إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً8؛ آن هایى كه اموال یتیمان را به ناحق مى خورند گمان مى كنند لذت آور است، غافل از این كه آتش مى خورند! دنیا زدگان غافل هستند و غفلت داشتن با ندیدن متفاوت است. بنابراین نسبت دنیا به آخرت شبیه نسبت ظاهر به باطن است. در قیامت، پرده ها كنار مى رود؛ یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ9؛ آن چه در دل ها نهفته است آشكار مى شود: یَومُ هُمْ بارِزون لا یَخْفى عَلَى اللّهِ مِنْهُمْ شَیْء فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ 10ـ وَ بَرَزُوا لِلّهِ جَمِیعاً11؛ بنابراین بین ما و حقیقت پرده است؛ ولى ما با سرعت در حال حركت به سوى آخرت هستیم. هر روزى كه از عمرمان مى گذرانیم، یك گام به آخرت نزدیك مى شویم البته این سیر براى ما چندان آسان نیست.؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی كَبَد12؛ زندگى در این جهان، همراه با رنج است. ویژگى بهشت این است كه هیچ رنجى در آن نیست. وقتى وارد آن جهان شویم و پرده ها برداشته شود، مى فهمیم كه با چه كسى طرف هستیم. در این جهان قدرت هاى گوناگونى وجود دارند؛ به همین جهت در جهان آخرت پرسیده مى شود: لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ13؛ امروز قدرت در دست كیست؟ هیچ جوابى داده نمى شود جز للّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ14؛ یك قدرت یگانه هست كه همه چیز را در قبضه خودش دارد، آن هم اللّه است. آن جا روشن مى شود كه سر و كار همه با اللّه هست و هیچ كس دیگر كاره اى نیست. آن جا عالَم ملاقات با خدا است؛ البته خداوند متعال همه جا هست: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ ان الله واسع علیم.15؛ وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ و هو الحكیم العلیم16؛ ولى این جا ما با خدا ملاقات نداریم، در آن جهان است كه همه باید با خدا ملاقات كنند؛ البته برخى از آن ملاقات چنان غرق در لذت مى شوند كه خودشان را هم فراموش مى كنند، گروهى هم مانند تشنه اى هستند كه چندین روز آب نخورده است و براى یك جرعه آب خنك، بى تابى مى كند؛ ولى على رغم رسیدن به آب به او آبى نمى دهند! چه سوزى دارد؟! احساس تشنگى مى كند، آب هم هست؛ ولى نمى تواند بخورد. پس معناى یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ17؛ مى تواند این باشد كه زندگى ما یك سفر است. در عالمى واقع شده ایم كه ذاتش عین حركت است. اگر همه چیز ثابت بود، سیر و حركت معنا نداشت. بنابراین، این عالم عین حركت است. در این عالم آفریده شده ایم تا زمینه حركت و سیر فراهم باشد؛ زیرا عالم ثبات كه جاى سیر نیست، اما مهم این است كه جهت حركت همه به سوى خدا است چرا كه مى فرماید: اَلا اِلَى الله تَصیرُ الاُمور.18

 


1؛ انشقاق، 6

2؛ مطففین، 15

3؛ ق، 22

4؛ سجده، 12

5؛ شعرا، 4

6؛ ملك، 2

7؛ روم، 7

8؛ نساء، 10

9؛ طارق، 9

10؛ غافر، 16

11؛ ابراهیم، 21

12؛ بلد، 4

13؛ غافر، 16

14؛ همان

15؛ بقره، 155

16؛ زخرف، 84

17؛ انشقاق، 6

18؛ شورى، 53