جلسه ششم؛ جستاری در بازدارنده‌ها و زمینه‌های ناامیدی از لقای الهی

تاریخ: 
چهارشنبه, 4 آبان, 1384

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/08/04 مصادف با شب 23 رمضان المبارک 1426 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تا ملاقات خدا

(6)

جستاری در بازدارنده‌ها و زمینه‌های ناامیدی از لقای الهی

إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ1

گفتیم: در آیات قرآن از كسانى كه به لقاء الهى امید ندارند، نكوهش شده است. اگر مراد ملاقات عمومى باشد، این پرسش مطرح مى شود كه آیا این ها اصلاً به وجود آفریدگار معتقد نیستند و یا به رغم گمان به وجود خداوند، هیچ امیدى به دیدار او ندارند؟ و اگر ملاقاتِ ویژه اولیاى خدا مراد باشد، سؤال به این صورت مطرح مى شود كه: چه طور ممكن است انسان مؤمن، به ملاقات با خدا امید نداشته باشد؟ از باب مقدمه عرض مى كنم: احتمال بیش از پنجاه درصد را اصطلاحاً ظن مى گویند. گاهى به معناى اعتقاد راجح با قیدِ نرسیدن به حدّ علم استعمال مى شود و گاه به معناى مطلق اعتقاد راجح است، حتى اگر به حد علم برسد. ظن و امید هم پا هستند، البته در ظن به گذشته جاى امید نیست؛ زیرا امید فقط نسبت به آینده حاصل مى شود. براى نمونه در بازى فوتبال، اگر هیچ اطلاعى از ویژگى هاى دو تیم بازى كننده نداشته باشیم، احتمال برنده شدن هر دو یكسان است. ولى اگر بدانیم تیم الف، مربى، بازیكن و وضعیت بهترى دارد احتمال بیش تر مى دهیم كه برنده شود. ظن و امید به برنده شدن این تیم با هم هستند، این ظن در اثر دانستن ویژگى هاى تیم حاصل مى شود. هر قدر شناخت انسان از حادثه اى بیش تر باشد امیدش نیز بیش تر خواهد بود. عجیب این است كه گاه عاملى احساسى در شناخت انسان اثر مى گذارد. گاهى محاسبات، وقوع حادثه اى را تأیید نمى كند، ولى انسان از بس تمایل دارد، مى گوید: نه، حتماً مى شود! و امیدش افزایش مى یابد. امید در شناخت اثر مى گذارد، عكس آن هم امكان پذیر است: گاهى نمى خواهد موضوعى واقع شود با این كه عوامل پیدایش ظن، بلكه یقین موجود است. نخواستن، ناخودآگاه در شناخت اثر مى گذارد. این ها به روان كاوى مربوط است. عوامل بسیارى در حالات روحى انسان اثر مى گذارد كه خودش متوجه نمى شود. اگر براى كسى كه به سیگار كشیدن عادت كرده، صدها دلیل پزشكى بر نفى سیگار بیاورى نمى پذیرد، بر عكس، اگر براى كسى كه از چیزى بیزار است صدها دلیل قوى برپذیرش آن بیاورى زیر بار نمى رود. این جاست كه ظن از امید جدا مى شود، البته ظن منطقى، نه ظن به معناى حالات روانى.

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ2

معناى «یحسب، حسبان»؛ با ظن خیلى نزدیك است و شاید مترادف باشند. مى فرماید: آیا آدمیزاد مى پندارد ما او را زنده نخواهیم كرد و این كار شدنى نیست؟! آن كسى كه اصل این استخوان ها را آفریده است، مى تواند آن ها را زنده كند. زنده كردن مرده دشوارتر است یا آفریدن از عدم؟! عقل، امكان وقوع معاد را نفى نمى كند پس چرا آدمیزاد مى گوید ممكن نیست؟ چون مى خواهد آزاد باشد و بى بندوبارى كند. مى گویند: آزادى مسأله اى مستحدثه است كه اروپایى ها آن را كشف كرده اند و ما هم باید بپذیریم، حقى است كه دنیاى كنونى كشف كرده و ما هم باید تابع باشیم هر چند برخلاف دین باشد! در حالى كه تازه كشف نشده، بلكه آزادى از قدیمى ترین مسائل بشریت است. انسان مى خواهد آزاد باشد و بر اساس هواى نفسانى عمل كند: بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ مى خواهد مانعى در پیش رو نداشته باشد؛ اگر بپذیرد آخرتى هست و به دنبالش حساب و كتابى وجود دارد، كار او مشكل مى شود. به همین سبب مى گوید: قیامتى در كار نیست و همه چیز براى من جایز است! به جاى این كه شناخت، منشأ احساس و باور باشد، ابتدا مى پذیرد، سپس مى گوید: شناختم؛ یا رد مى كند، آن گاه مى گوید: وجود ندارد. به كسانى كه باور كرده اند آخرت وجود ندارد، نمى توان گفت: به آخرت امید داشته باشید؛ ولى اگر كسى دست كم احتمال راجح بدهد كه آخرتى در كار است، مى تواند به آن امیدوار باشد، البته گاهى با این كه به قیامت ظن دارد، ممكن است به آن امید نداشته باشد. گاه مسأله اى را ثابت یا رد مى كند، ولى به لوازم آن توجه ندارد؛ یعنى اصل اعتقاد یافتن در اثر عوامل عقلانى مسأله اى است و زنده نگه داشتن آن در ذهن، مسأله اى دیگر. همه ما معتقدیم كه خداى متعال همه جا حاضر و ناظر است، ولى آیا همیشه توجه داریم؟! امید بالفعل داشتن هنگامى است كه انسان به اعتقاد خود توجه داشته باشد و عوامل ناخودآگاه در او اثر نكند؛ به عبارتى، باید مقتضى موجود و مانع مفقود باشد. كسى كه به آخرت و ملاقات با خدا در آن اعتقاد دارد، باید به وقوع آخرت امید داشته باشد؛ ولى گاهى عوامل ناخودآگاه مانع مى شود. اگر انسان واقعاً بخواهد اعتقادش را منشأ اثر قرار دهد، باید آن را همیشه زنده نگه دارد و موانع مربوط را برطرف كند. آیه مذكور ممكن است اشاره اى به این مطلب باشد كه: اى مؤمنان! باید ابتدا بیندیشید و با دلیل ثابت كنید كه معاد هست؛ سپس این اعتقاد را در دل خود زنده نگه دارید، به لوازمش ملتزم و منتظر وقوع آن باشید. گاه هیجان ها و عادت ها مانع پاى بندى به لوازم اعتقاد مى شوند. إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا؛ وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ بنده گمان مى كنم ترتیب جملات مذكور به سبب ارتباطى است كه بین آن ها وجود دارد. برخى انسان ها چون زندگى دنیا را پسندیده اند، براى آخرت حسابى باز نمى كنند و منتظر ملاقات با خدا نیستند. آن چه مى خواستند همین است و غیر از لذت هاى دنیوى هیچ دغدغه و گم شده اى ندارند. امیدى به آخرت ندارند تا به آن بیندیشند؛ ولى باید بدانند: أُولئِكَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ.؛ بنابراین سرِّ پاى بند نبودن به لوازم اعتقاد به آخرت، دلبستگى به حیات دنیاست؛ چنان با لذت هاى دنیوى انس گرفته كه نمى خواهد از این ها جدا شود، پس براى چه درباره چیزى بیندیشد كه او را از آن ها جدا خواهد كرد! اگر بخواهى برایش از اوصاف مرگ و قیامت بگویى، مى گوید: حالا بى خیال ! اگر آیه و روایت بیاورى، مى گوید: قبول دارم، قیامت و حسابرسى هست؛ ولى حالا كار و كاسبى دارم، حوصله ندارم درباره این چیزها فكر كنم. آن كه قیامت را باور داشت و به لوازم آن ملتزم بود، فرمود: واللهِ لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى اُمِّهِ،3؛ على(علیه السلام)مى فرماید: به خدا قسم! انس من به مرگ از انس طفل شیرخوار به پستان مادر بیش تر است. او باور دارد، مى داند با چه كسى ملاقات خواهد كرد و چه لذت هایى در انتظارش است.

 


1؛ یونس، 7 و 8

2؛ قیامت، 3 تا 5

3؛ بحار الانوار، ج28، ص234