صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه دوم؛ اندوه و ترس، لباسی بر قامت دوستان خدا(1)

تاریخ: 
چهارشنبه, 15 آذر, 1385

بسم الله الرحمن الرحیم

اندوه و ترس، لباسی بر قامت دوستان خدا(1)

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌ای از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدی(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1385/09/15 ایراد فرموده‌‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

عن مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام و الصلوة: إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ.1
در جلسه گذشته خطبه‌‌ای را از نهج‌البلاغه عنوان كردیم و گفتیم: بنده محبوب خدا كسی است كه خدا به او كمك كند تا بر نفس خود غالب شود. پس از آن حضرت می‌‌فرماید: نتیجه این پیروزی بر نفس این است كه فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ؛ یعنی انسان حزن و خوف را مثل دو لباس زیر و رو می‌‌پوشد. حزن را لباس زیر و خوف را لباس روی خود قرار می‌‌دهد.
این عبارت نشان می‌‌دهد كه از دیدگاه امیرالمؤمنین ‌‌علیه‌‌السلام حزن و خوف دو حالت مطلوب برای انسان است و از علایم كسی است كه محبوب خدا است. در آیات و روایات فراوانی نیز این نوع مفاهیم را داریم. قرآن درباره ملائكه می‌‌فرماید: آنان از پروردگار خود خائف هستند. یَخافُونَ رَبَّهُمْ2؛ همچنین درباره مؤمنان می‌‌فرماید: اینان از روز قیامت‌‌خائفند: یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ3؛ در آیاتی نیز خداوند می‌‌فرماید: استفاده از قرآن مخصوص كسانی است كه دارای خوف و خشیت از خدا باشند. إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْب4؛ همچنین خشیت را نشانه علما می‌‌داند و می‌‌فرماید: اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء5كسی كه مختصر مروری بر قرآن داشته باشد، می‌‌داند كه مفهوم خوف و حزن كم و بیش در قرآن هست، البته تعبیر خوف خیلی بیشتر در قرآن آمده است. درباره خوف و حزن و ستایش این دو روایات فراوانی داریم. در روایتی داریم كه اگر در میان جمعیتی شخص محزونی باشد خدا به آن جمعیت رحمت خود را نازل می‌‌كند.
این جا برای همه به خصوص كسانی كه در فضای فرهنگی اسلام و قرآن نیستند، این سؤال مطرح می‌‌شود كه آیا اسلام می‌‌خواهد یك سری آدم‌‌های ترسو، افسرده، بی‌نشاط، وارفته و به گوشه‌‌ای خزیده، تربیت كند كه این همه از خوف و حزن تعریف می‌‌كند؟ چرا باید حالاتی كه طبعاً برای انسان ناخوشایند است و هیچ كس از آن خوشش نمی‌‌آید، در اسلام مورد ستایش قرار گیرد؟ چرا فرح و شادی كه دل‌خواه مردم است مورد ستایش قرار نمی‌‌گیرد، بلكه مورد نكوهش قرار می‌‌گیرد: إِنَّ اللَّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحِین؟6؛ حال كه خدا انسان‌‌های شاد را دوست ندارد، پس چه جور آدم‌‌هایی را دوست دارد، و چرا قرآن از این جور آدم‌‌ها ستایش نمی‌‌كند؟ در حالی كه اگر ما به فرهنگ معاصر و مسائلی كه به روان شناسی و مسائل تربیتی و فرهنگی مربوط می‌‌شود و در دانشگاه‌‌ها و رسانه‌‌های ما خیلی روی آن تبلیغ می‌‌شود، نگاه كنیم، شادی و نشاط ستایش می‌‌شود، وسایل شادی فراهم می‌‌شود، جشنواره‌‌ها و مجالس برای تحقق آن برپا می‌‌شود و در مقابل، نگرانی و ترس حالت غیرطبیعی تلقی می‌‌شود و یك نوع بیماری كه باید با آن مبارزه كرد، به حساب می‌‌آید. آن وقت چه‌طور است كه اسلام از چیزهایی كه در علوم معاصر ضررش ثابت شده و فرهنگ دنیا نیز آن را نمی‌‌پسندد و به اصطلاح فطرت انسان از آن تنفر دارد، مانند غم، غصه، ترس و اضطراب تعریف و ستایش می‌‌كند؟ لازمه شادی، خنده و لازمه غصه و ترس، گریه و تضرع است. چگونه است كه در قرآن در باره بكاء و تضرع خیلی تعریف شده است؛ در مقابل در باره خنده و شاد بودن خیلی مذمت شده است؟ در حدیثی قدسی، خداوند به حضرت موسی بن عمران (علی نبینا و آله و علیه السلام) می‌‌فرماید: یابن عمران، هب لی من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع و من عینك الدموع7: برای من از چشمانت اشكی هدیه كن. اگر می‌‌خواهی هدیه‌‌ای برای من بفرستی اشك چشم بفرست! همچنین به حضرت عیسی‌‌؛ (علیه‌‌السلام) می‌‌فرماید: یا عیسی اكْحُل عینك بمیل الحزن اذا ضحك البطّالون8: وقتی‌‌؛ می‌‌بینی اهل دنیا و اهل بطالت زیاد می‌‌خندند، تو چشم خود را با سرمه حزن سرمه بكش! همه جا صحبت از حزن، اندوه، غم، غصه، گریه و ترس است، در صورتی كه این‌‌ها نه با طبع انسان سازگار است، نه علم آن را تأیید می‌‌كند و نه فرهنگ جهانی این‌‌ها را می‌‌پسندد.
در پاسخ به این سؤال، دو موضع‌‌گیری متضاد دیده می‌‌شود. عده‌‌ای مطلقا حزن و اندوه و تضرع را محكوم می‌‌كنند. خود نیز از این چیزها پرهیز می‌‌كنند و آن را بیماری و حالتی غیرطبیعی تلقی كرده و سفارش می‌‌كنند كه انسان از غم و غصه و ترس و اضطراب پرهیز كند. آن‌‌ها می‌‌گویند: البته گاهی در زندگی مسائلی مثل مریضی پیش می‌‌آید كه موجب اندوه یا ترس می‌شود و به ناچار باید با آن مبارزه كرد. این یك واقعیت است كه انسان در زندگی گاهی می‌‌ترسد یا غمگین می‌‌شود، ولی باید با این‌‌ها مبارزه كرد. انسان باید همیشه شاد و بانشاط باشد و مقدمات شادی و نشاط خود را فراهم كند.
موضع‌‌گیری دیگری در مقابل وجود دارد كه حالت انزوا، غم، غصه و اندوه را دنبال می‌‌كند و بیانگر بعضی از گرایش‌‌های صوفیانه است. هیچ‌كدام از این دو گرایش متضاد به‌طور مطلق مورد قبول اسلام نیست. وقتی اروپایی‌‌ها و خارجی‌‌ها بعضی حالات و رفتارهای ما مسلمان‌‌ها و به‌خصوص شیعه‌‌ها مثل عزاداری‌‌ها، سینه‌زنی‌‌ها و گریه كردن‌‌ها را در تلویزیون می‌‌بینند یا آن را می‌‌شنوند، می‌‌گویند: این‌‌ها یك نوع ماژوخیسم دارند، یعنی خوششان می‌‌آید از این كه اذیت شوند و این را یك نوع بیماری روانی شبیه سادیسم تلقی می‌‌كنند با این تفاوت كه در سادیسم فرد خوشش می‌‌آید دیگران را اذیت كند. این‌‌ها فكر می‌‌كنند سینه‌زنی‌‌ها و گریه كردن‌‌ها یك نوع بیماری از قبیل خودزنی است! حال حقیقت چیست و چگونه این شبهات را جواب دهیم و بفهمیم اسلام چه می‌‌گوید؟
اصولاً ما معتقدیم كه خدا هر چه به انسان داده و در بدن، ذهن و روانش، قوای فكری، قوای احساسی و عاطفی قرار داده است، گزاف و بیهوده نیست. هر چه در فطرت انسان قرار داده شده، وسیله‌‌ای برای تكامل اوست و یك جایی باید از آن استفاده كرد. هیچ كدام لغو یا مضر نیست كه ریشه آن را بكنیم. قوایی مثل غضب و شهوت نیز لغو نیست. یك جاهایی باید غضب كرد. شهوت نیز همین طور است. غریزه جنسی هم همین طور است. هیچ كدام لغو نیست. مهم این است كه بدانیم كجا باید آن را مصرف كنیم؟ اگر جایی با به كارگیری آن عیبی پیدا می‌‌شود به خاطر این است كه بی‌جا مصرف می‌‌شود. در مسیحیت بعضی مذاهب انحرافی وجود دارد كه تصورشان این است كه ارضای غریزه جنسی مطلقا بد است و گاهی برخی افراد خودشان را معیوب كنند تا این غریزه هیچ وقت در آن‌‌ها ظهور نكند یا ابزار ارضا نداشته باشد. اصولا این قوه را امری پلید و شیطانی می‌‌دانند كه هیچ وقت نباید از آن استفاده كرد! البته این دیدگاه باطل است. این یك اصل كلّی است كه حالت‌‌ها و ابزارهایی كه در روح و جسم انسان وجود دارد، نمی‌‌تواند شرّ محض باشد. این خلاف حكمت خداوند است. خدا كار گزاف نمی‌‌كند. بنابراین، خنده، شادی، گریه، غم، غصه، ترس و اضطراب هر كدام از این‌‌ها می‌‌تواند برای سعادت انسان مؤثر باشد. آن چه مهم است این كه بدانیم كجا باید شاد بود، كجا باید غمگین بود، از چه چیز باید شاد و از چه باید غمگین شد؟ شادی مطلق برای انسان مطلوب نیست كه هیچ غم و غصه‌‌ای نداشته باشد، بی‌عار و بی‌درد به همه چیز بخندد و همه چیز را به بازی بگیرد و از هیچ چیز ناراحت نشود.
ما همان گونه كه درباره خوف و حزن در قرآن مدح‌‌ها و ستایش‌‌هایی داریم، درباره شادی و سرور به خصوص شاد كردن دیگران روایات فراوانی داریم. در روایت داریم كسی كه مؤمنی را شاد كند خدا پاداش‌‌های فراوان به او می‌‌دهد، حوایج او را برآورده می‌‌سازد، طاعتش را قبول می‌‌كند و گناهانش را می‌‌آمرزد و محو می‌‌كند، همان گونه كه برگ خزان از درخت می‌‌ریزد. اگر شادی بد است پس شاد كردن مؤمن چرا این قدر ثواب دارد؟ در روایتی آمده است امیر المؤمنین‌‌علیه‌‌السلام وقتی سحر برای تهجد آماده می‌‌شدند برای این كه نشاط داشته باشند ابتدا غسل می‌‌كردند، یعنی تن خود را می‌‌شستند برای این كه نشاط پیدا كنند. اگر نشاط بد است چرا حضرت این عمل را انجام می‌‌دادند؟ مطلوبیت نشاط امری فطری است. با تنبلی و سستی و وارفتگی نه دنیا تأمین می‌‌شود نه آخرت. با بی‌نشاطی و وارفتگی نه انسان حال درس خواندن دارد و نه حال كار كردن برای دنیا و آخرتش را دارد و نه می‌‌تواند معاشرت درستی با خانواده‌‌اش داشته باشد. چگونه ممكن است یك دین فطری با نشاط مخالف باشد؟ اما سخن این جا است كه ما به طور طبیعی دنبال شادی‌‌ها و لذت‌‌هایی هستیم كه از امور مادی و دنیوی برایمان پیدا می‌‌شود و در اثر انس گرفتن با این‌‌ها به كلّی لذایذ معنوی و اخروی را فراموش می‌‌كنیم. وقتی صحبت از شادی می‌‌شود، خوردن، خوابیدن و سایر لذت‌‌های دنیا مطرح است. وقتی صحبت از غم می‌‌شود انسان‌‌ها از این كه نعمتی دنیایی از دستشان می‌‌رود ناراحت می‌‌شوند و خیال می‌‌كنند غم یعنی همین! این خلاف محتوا و روش انبیا و تربیت صحیح انسانی است. دنیا نسبت به آخرت نه از نظر كمیّت و نه از نظر كیفیت قابل مقایسه نیست. این لذت‌‌ها در مقابل لذت‌‌های اخروی چیزی حساب نمی‌‌شود. عذاب‌‌هایش هم در مقابل عذاب‌‌های اخروی چیزی به حساب نمی‌‌آید. این حقیقت كه دلبستگی‌‌هایی كه انسان به لذت‌‌های دنیا پیدا می‌‌كند مانع از این می‌‌شود كه لذت‌‌های آخرت را به یاد داشته باشد و آن‌‌ها را دنبال كند، باعث ‌‌شده است تا تربیت‌‌های دین در مبارزه با این حالت‌‌های حیوانی و طبیعی كه در انسان‌‌هاست، متمركز شود. قرآن می‌‌فرماید: لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلی‌‌؛ ما فاتَكُمْ9؛ خداوند می‌‌خواهد مؤمن این‌‌؛ طور باشد كه وقتی نعمتی از دستش می‌‌رود ناراحت نشود، چون امانتی بوده كه خداوند آن را داده و اكنون برای آزمایشی آن را گرفته است. در مقابل، اگر خداوند نعمتی دنیوی به كسی داد نباید خیلی شاد شود: و لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ10؛ انسان نباید به خانه خوب، همسر خوب و زندگی دنیایی خوب كه موجب التذاذ می‌‌شود، خیلی دل ببندد. اینها چیزی نیست كه ارزش این را داشته باشد كه انسان بدان دل ببندد.
آیا این همه تشویق‌‌هایی كه در آیات آمده است كه خداوند در آخرت باغ‌‌هایی به شما می‌‌دهد كه نهرهایی در آن جاری است، خوردنی‌‌ها و آشامیدنی‌‌هایی چنین و چنان به شما می‌‌دهد، همسران آن چنانی برای شما قرار می‌‌دهدو... لذّت به حساب نمی‌‌آید؟ اگر لذت بد است چه طور لذت آخرت خوب است، ولی لذّت دنیا بد است؟ بی شك لذّت، مطلوب و مطابق فطرت انسان است، البته لذّت محدودی كه مانع لذت‌‌های طولانی می‌‌شود، بد است. لذّت گناهانی كه انسان انجام می‌‌دهد، مگر چه قدر طول می‌‌كشد؟ انسان حاضر می‌‌شود با این لذت‌های محدود، آتش جهنم را برای خود بخرد؟ آیا این یك جنون نیست؟ مذمّت‌‌هایی كه در قرآن و روایات آمده است، به دلیل محاسبات نابه‌جایی است كه ما داریم. دلبستگی‌‌های ما به لذّت‌‌های محدود که مانع رسیدن به لذت‌‌های بی‌‌نهایت می‌شود، مورد نكوهش است. نقش انبیا به عنوان مربّی این است كه انسان‌‌ها را توجه دهند كه نعمت‌‌های دنیا چیزی نیست كه بتوان به آن دل بست. این‌‌ها لذت‌‌های كودكانه است. شأن انسان نیست که به این چیزها دل ببندد. مشابه لذت‌‌هایی كه ما داریم و شاید بیشتر از آن در حیوانات و چهارپایان دیده می‌‌شود. با این لذّت‌‌ها كه انسان، انسان نمی‌‌شود. پس لذّت از آن جهت كه لذّت است، (فی حد نفسه) بد نیست، بلكه چون مانع لذّتهای پایدار است، مورد نكوهش است؛ وگرنه در قرآن لذّت‌‌های مثبت مطرح و ممدوح دانسته شده است. وقتی قرآن بهشت را تعریف می‌‌كند می‌‌گوید: در بهشت منظره‌‌هایی است كه با نگاه به آن چشم‌‌ها لذت می‌‌برد: تَلَذُّ الْأَعْیُنُ11؛ و نوشیدنی‌های لذت‌بخش وجود دارد: لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ12؛ پس لذّت‌‌ها را باید چشید. اما اگر لذت‌‌های دنیا را مذمت‌‌؛ می‌‌كنند، از آن جهت است كه مانع لذت‌‌های ابدی است: وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی13؛ مواظب باشید و ببینید در معاوضه چه می‌‌كنید؟ شادی بد نیست، اما مواظب باشید بعضی از شادی‌‌های دنیا باعث می‌‌شود از شادی‌‌های آخرت محروم شوید، چون موجب غفلت شما می‌‌شود و شما موقعیت خود و ارزش وجودیتان را فراموش می‌‌كنید و حالتی شبیه مستی پیدا می‌‌كنید. این جور شادی بد است وگرنه اصل سرور بد نیست. شادی سرمست كننده، انسان را غافل می‌‌كند و دیگر نمی‌‌فهمد كجاست و چه می‌‌كند؛ و گاهی حركات سبكی انجام می‌‌دهد كه مذموم است. شادی اگر عاقلانه باشد و برخاسته از درك نعمت‌‌های خدا و رضایت او باشد چرا بد باشد؟
حاصل این كه آیات در مدح خوف و حزن، به خوف از خدا مربوط است كه آثار خوبی بر آن مترتب می‌‌شود و باعث می‌‌شود انسان وظائف خود را بهتر انجام دهد، نسبت به دیگران مهربان باشد، به خلق خدمت كند، در مقابل خدا خضوع داشته باشد، به خدا تقرب پیدا كند و اعمال صالح انجام دهد. شادی چنان‌چه انسان را از این كارها محروم كند و باعث شود از خدا غافل شود، مورد نكوهش است، همان گونه كه محزون شدن به خاطر گم كردن یك اسكناس گاهی بعضی انسان‌ها را آن چنان مشغول می‌كند كه نه به درس خواندن برسد و نه به سایر كارهای دنیوی و اخروی و این حزن بسیار مورد نكوهش است. حزن و اندوه چنان‌چه باعث شود انسان از نعمت‌‌های بالاتر و ارزشمندتر محروم شود، ممدوح نیست. حزن بر نعمت‌‌های از دست رفته دنیا، حزن خوبی نیست. داستان خوف نیز همین طور است. ما از این كه عمر خود را به بطالت گذراندیم باید غصه داشته باشیم، اما در عین حال نباید طوری تحت تأثیر غم و اندوه واقع شویم كه بیمار شویم یا از كار بیفتیم و حوصله عبادت نیز نداشته باشیم. خوف و حزنی خوب است كه سازنده باشد. رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ... یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار14؛ خوفی كه از روز زیر و رو شدن چشمها و دل‌‌ها به وجود می‌‌آید، باعث می‌‌شود انسان دائماً به یاد خدا باشد. این خوف خیلی سازنده است، اما اگر خوف باعث شود انسان افسرده شود و حوصله هیچ كاری نداشته باشد یا احیاناً از غصه بمیرد فایده ندارد. آری، به طور طبیعی وقتی انسان خوف یا حزن دارد مقداری تأثر پیدا می‌‌كند و نشاطش در كار كم می‌‌شود، ولی اگر خوف سازنده باشد فوراً جبران می‌‌شود. اگر كسی واقعاً متأثر شد كه چرا جوانی را بیهوده از دست داده، لحظه‌‌های باقیمانده را غنیمت می‌‌شمارد و توبه می‌‌كند. این موجب ترقی روح و تكامل معنوی انسان است.
پس پاسخ كلّی این است كه برای انسان هم شادی خوب است هم حزن، اما نه شادی مطلق و نه حزن مطلق. شادی از این كه خدا نعمتی داده است كه انسان می‌‌تواند با این نعمت راه‌‌های تكامل را پیدا كند، خوب است، اما شادی چنان‌چه پیامد آن غفلت و محرومیت از همه چیز باشد مذموم است. تصوری كه در فرهنگ الحادی وجود دارد و همه دنبال شادی مطلق هستند و از هر حزن و اندوهی پرهیز می‌‌كنند، نارواست. برای انسان شادی و حزن هر دو مفید است. اگر انسان از ضرر دنیا و بیماری ترس نداشته باشد، بهداشت را رعایت نمی‌‌كند و مریض می‌‌شود. ترس است كه مانع از پرخوری و زیاده‌روی است. پس خوف به‌جا، برای زندگی دنیا ضروری و یرای حیات اخروی ضروری‌‌تر است.


1.نهج‌البلاغه، ص 118، خطبه 87.

2. نحل، 50.

3. نور، 37.

4. فاطر، 18.

5. فاطر، 28.

6. قصص، 76.

7. وسائل‌الشیعه، ج 7، ص 77.

8. كافی، ج 8، ص 131.

9. حدید، 23.

10. همان.

11. زخرف، 71.

12. محمد، 15.

13. الاعلی، 17.

14. نور، 37.