فهرست مطالب

درس‌بیست‌وهشتم:محبت اهل بیت(علیهم السلام) پایه محكم اسلام

 

درس بیست و هشتم

 

 

محبت اهل بیت(علیهم السلام) ، پایه محكم اسلام

 

 

 

ـ محبت اهل بیت(علیهم السلام)، اساس اسلام

ـ تبیین رابطه دین با محبت اهل بیت(علیهم السلام)

ـ محبت اهل بیت(علیهم السلام)، مزد رسالت و پایه هدایت

ـ یادى از یك محب اهل بیت(علیهم السلام): مرحوم طیب

ـ تفسیر «منافقان» به «دشمنان اهل بیت»(علیهم السلام)

 

 

 

 

 

محبت اهل بیت(علیهم السلام)، پایه محكم اسلام

وَ لِكُلِّ شَىْء اَساسٌ واساسُ الاسلامِ حُبُّنا اَهلَ البیتِ یَا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلّهِ تباركَ و تعالى سُوراً مِنْ نور مَحفُوفاً بِالزِّبَرْجَدِ و الحَریرِ مُنَجَّداً بِالسُّنْدُسِ و الدّیباجِ یَضْرِبُ هذا السّورِ بین اَولیائِنا و بینَ اعدائِنا فَاِذا غَلَى الدِّماغُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ و نَضِجَتِ الاَْكبادُ مِنْ طُولِ المَوقِفِ اُدْخِلَ فى هذا السّورِ اولیاءُ اللّهِ فَكانُوا فى اَمْنِ اللّهِ و حِرْزِهِ لَهُمْ فیها ما تَشْتَهِى الاَْنْفُسُ و تَلَذُّ الاَْعْیُنُ و اَعداءُ اللّهِ قَدْ اَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ و قَطَعَهُمُ الْفَرَقُ وَ هُمْ یَنْظُرونَ اِلى ما اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ فَیَقولونَ «ما لَنا لا نَرى رِجالا كُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الاَشْرارِ»(1) فَیَنْظُرُ اِلَیْهِم اَولیاءُ اللّهِ فَیَضْحَكونَ مِنْهُمْ فَذلِكَ قولُهُ عَزَّ و جَلَّ «اَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیّاً اَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الاَْبْصارُ»(2) و قوله «فَالْیَومَ الّذینَ امَنوا مِنَ الكُفّارِ یَضْحَكونَ عَلَى الاَرائِكِ یَنْظُرونَ»(3) فلا یَبْقى اَحَدٌ مِمَّنْ اَعانَ مُؤْمِناً مِنْ اَوْلیائِنا بِكَلِمَة الاّ اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حساب.

 

محبت اهل بیت (علیهم السلام) ، اساس اسلام

خدا را شاكریم كه توفیق داد جلساتى در مكتب امام صادق(علیه السلام) باشیم و از كلام نورانى آن حضرت كه خطاب به عبداللّه بن جندب بیان كرده‌اند بهره ببریم. در این جلسه ان‌شاءاللّه آخرین بخش این روایت شریف را با هم مرور مى‌كنیم.


1. ص (38)، 62.

2. مطففین(83)، 34.

3. همان، 63.

مطلبى كه حضرت در این قسمت به آن اشاره دارند این است كه مى‌فرمایند:و لِكُلِّ شَىْء اساسٌ و اَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا اَهلَ البیتِ؛ هر چیز پایه‌اى دارد و پایه اسلام، محبت ما اهل‌بیت است.

به عبارتى، اسلام نظیر خانه‌اى است كه پایه و ستون آن خانه، محبت اهل بیت(علیهم السلام)است. یك ساختمان اگر پایه‌هاى محكمى داشته باشد، مى‌تواند سال‌هاى طولانى پا برجا بماند. چنین خانه‌اى در گذر زمان ممكن است ظاهرش كثیف و سیاه و در و دیوارش خراب شود، اما چون پایه‌هایش محكم است، با كمى تعمیر و رنگ و روغن و تزیینات مى‌توان آن را تمیز و مرتب كرد. اما اگر پایه و اساس محكمى نداشته باشد، هرچه هم رنگ و روغن بزنیم فایده‌اى ندارد و با باد و باران یا سیلابى فرو خواهد ریخت. اسلام نیز به حسب این روایت پایه‌اى دارد كه اگر آن پایه محكم و پابرجا باشد بناى اسلام فرد و جامعه هم باقى خواهد ماند؛ هرچند ممكن است در معرض حوادث و آفاتى واقع شود و ظاهرش آسیب‌هایى ببیند.

آنچه در این‌جا مهم است تحقیق و تبیین این مطلب است كه چرا محبت اهل بیت(علیهم السلام)پایه و اساس اسلام است؟ این مسأله یك مقام اثبات دارد و یك مقام ثبوت. مقام اثبات یعنى این‌كه چه آیه و روایت و دلیلى بر این مطلب وجود دارد؛ مثلا خود همین روایت یك مستند و دلیل است بر این‌كه اساس اسلام محبت اهل بیت(علیهم السلام) است. هم‌چنین آیات و روایات دیگرى در این زمینه وجود دارد. اما مقام ثبوت یعنى تبیین این مسأله كه اصولا چگونه است كه اساس اسلام محبت اهل بیت(علیهم السلام) است. چرا اگر محبت و ارادت به اهل بیت(علیهم السلام) نباشد پایه دین انسان سست و نامطمئن است؟

از دو مقام ثبوت و اثبات، آنچه در این‌جا بیشتر مد نظر ما است مقام ثبوت است. آنچه مهم است این است كه صرف‌نظر از ادله‌اى كه این مسأله را «اثبات» مى‌كند، از نظر «ثبوتى» اصولا چرا و چگونه چنین رابطه‌اى بین اسلام و محبت اهل بیت(علیهم السلام) وجود دارد؟

 

تبیین رابطه دین با محبت اهل بیت(علیهم السلام)

اصولا دین براى ایجاد رابطه بین انسان و خدا آمده است. ارتباط انسان با خدا نیز حداقل تحت تأثیر دو عامل شكل مى‌گیرد: یكى عامل شناختى و معرفتى، و دیگرى عامل عاطفى. ابتدا انسان نسبت به این‌كه این عالم آفریدگار و خدایى دارد شناخت پیدا مى‌كند؛ نسبت به این‌كه این جهان ولى‌نعمتى دارد كه تمام نعمت‌هاى انسان از او است. پس از این و در مرحله

دوم، باید در دلش محبتى نسبت به این آفریدگار و ولى‌نعمت پیدا شود. اگر این شناخت و این محبت در وجود انسان شكل گرفت، آن‌گاه زمینه لازم براى ارتباط انسان با خدا كه هدف دین است، فراهم مى‌گردد.

اما نكته مهم این است كه این حد از شناخت و عاطفه، براى آن كه انسان زندگى‌اش را بر اساس پرستش صحیح خدا و صراط مستقیم بنا كند كافى نیست. در طول تاریخ بسیار بوده‌اند كسانى كه هم خدا را شناخته بوده‌اند و هم محبت او در دلشان بوده است، اما افكار و عقاید و راه و رسم انحرافى و باطل داشته‌اند. به تصریح قرآن كریم، حتى بت‌پرست‌ها نیز به خدا توجه داشته‌اند و خواهان تقرب به خداوند بوده‌اند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى؛(1) ما آنها را جز براى این‌كه ما را هرچه بیش‌تر به خدا نزدیك گردانند، نمى‌پرستیم.

هم‌چنین از زبان مشركان چنین نقل مى‌كند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ؛(2) اینها [بت‌ها] شفیعان ما نزد خداوند هستند.

بنابراین صرف این‌كه انسان خدا را بشناسد و علاقه و محبتى از او در دل داشته باشد و بخواهد خود را به او نزدیك كند، براى قرار گرفتن در راه راست و رسیدن به سعادت كافى نیست و لازم است راه این نزدیكى و تقرب را نیز بدانیم. از همین‌جا است كه بعد از مسأله «توحید» مسأله «نبوت» مطرح مى‌شود. خداوند پیامبران را فرستاده تا از طریق آنان راه صحیح تقرب به خودش را به بشر نشان دهد.

اما با آمدن انبیا به تنهایى باز هم مسأله هدایت تمام نمى‌شود. ما مى‌بینیم كسانى كه مدعى پیروى از انبیا هستند؛ مذاهب، فرقه‌ها، مرام و مسلك‌هاى مختلفى دارند. در اسلام، هفتاد و دو ملت با آرا و عقاید و راه و رسم‌هاى مختلف و گاه متضاد و متناقض داریم كه همگى ادعاى مسلمانى و پیروى از نبى خاتم را دارند. بنابراین براى اتمام كار هدایت، تكمله‌اى لازم است و از همین رو است كه خداوند پس از هر پیامبرى، اوصیا و جانشینانى براى او قرار داده تا ملجأ و مرجع مردم پس از آن پیامبر باشند. در اسلام نیز خداى متعال براى پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)جانشینانى قرار داده كه گفتار و رفتار آنان راهنما و سرمشق مسلمانان پس از آن حضرت


1. زمر (39)، 3.

2. یونس (10)، 18.

باشند. این‌جا است كه روشن مى‌شود چرا اساس اسلام محبت اهل بیت(علیهم السلام) قرار داده شده و چه رابطه‌اى «ثبوتاً» بین بقاى اسلام و محبت اهل بیت وجود دارد.

 

محبت اهل بیت(علیهم السلام)، مزد رسالت و پایه هدایت

به جرأت مى‌توان ادعا كرد بیش از نود درصد آنچه را كه ما شیعیان از اسلام مى‌دانیم از طریق اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده است. این قضیه در مورد سایر فرق مسلمانان نیز صادق است، گرچه آنان ممكن است خود نسبت به این امر جاهل یا غافل باشند. از این‌رو مى‌توانیم بگوییم بعد از وجود گرامى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بزرگ‌ترین نعمتى كه خداوند بر امت آخرالزمان منت نهاده و به آنان ارزانى داشته است، نعمت وجود انوار مقدس اهل بیت معصومین(علیهم السلام) است. آنان در طول دو سه قرن به تدریج معارف و حقایق اسلام را براى مردم بیان كردند و هم‌چنین با توجه به شرایط متغیر زمانى این دوران، الگوهایى عملى را براى برخورد با شرایط مختلف اجتماعى به پیروان خود عرضه كردند.

خداى متعال در قرآن كریم خطاب به پیامبر اكرم(علیهم السلام) مى‌فرماید:

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى؛(1) بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما نمى‌خواهم مگر دوستى درباره اهل بیتم.»

مسلّماً پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مردم براى رسالتش اجر و مزد نمى‌خواهد، آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مردم مى‌خواهد هدایت و گام نهادن آنان در صراط مستقیم است؛ و خداوند مى‌داند كه این هدایت، بى وجود اهل بیت(علیهم السلام) و تمسك به آنان صورت نمى‌پذیرد. آیه مذكور را مقایسه كنید با این آیه كه مى‌فرماید:

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلاً؛(2) بگو: «بر این [رسالت] اجرى از شما نمى‌خواهم، جز این‌كه هركس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پیش] گیرد.»

كنار هم گذاشتن این دو آیه به روشنى نشان مى‌دهد كه مسیر هدایت و «سَبیل رب» از محبت و مودت اهل بیت(علیهم السلام) و تمسك به ایشان مى‌گذرد. البته این در واقع همان محبت خدا است كه


1. شورى (42)، 23.

2. فرقان (25)، 57.

در مرتبه پایین‌تر در آیینه وجود پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) جلوه‌گر مى‌شود. محبت ما به پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) به سبب خویشاوندى و مسایلى از این قبیل نیست، بلكه براى آن است كه آنان بندگان شایسته خداوند هستند و مراتب بندگى را به نهایت رسانده‌اند. پس این محبت، شعاعى از همان محبت ما به خدا است و در پرتو آن شكل گرفته است و معرفت و محبت ما به خداوند موجب محبت و معرفت ما نسبت به آنان شده است.

اگر ما بخواهیم معرفت و محبت خداوند به شكل صحیح در دل‌هاى ما باقى بماند و چراغ راه زندگى ما در این دنیا باشد و موجب نجات و سعادت ما گردد، باید با محبت و معرفت پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) همراه شود. خداوند خود در قرآن خطاب به پیامبر مى‌فرماید:

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی؛(1) بگو: «اگر خدا را دوست دارید از من پیروى كنید.»

شرط صدق در اظهار محبت به خداوند، تبعیت از پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرار داده شده، و كمال تبعیت از پیامبر تبعیت از اهل بیت او است كه محبت آنها را به عنوان اجر و مزد رسالت از ما خواسته و در حدیث ثقلین امر به تمسك به آنها كرده است: اِنّى تارِكٌ فیكُمُ الثِّقْلَیْنِ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا كتابَ اللّهِ و عترتى اهلَ بیتى... .(2)

بنابراین اگر بخواهیم اسلام و دینمان پابرجا بماند و در طوفان فتنه‌ها و حوداث متزلزل نشود و فرو نریزد، باید مودت و محبت اهل بیت(علیهم السلام) و تمسك به آن ذوات مقدس را در رأس امور مورد توجه قرار دهیم.

 

یادى از یك محب اهل بیت(علیهم السلام) : مرحوم طیب

ما انسان‌هاى معمولى كه معصوم نیستیم، ممكن است دینمان بر اثر آفت گناه و فتنه‌هاى دیگر كم‌رنگ و ضعیف شود. در این حالت اگر خانه دینمان اساس و پایه‌اى محكم، كه همان محبت اهل بیت(علیهم السلام) است، داشته باشد، مى‌توانیم از این خطرها جان سالم به در بریم و نقص‌ها و كاستى‌هاى پیش‌آمده را جبران كنیم. اما اگر خداى ناكرده پایه ولایت و محبتمان نسبت به اهل‌بیت(علیهم السلام) ضعیف باشد یا آن را در معرض ضعف و سستى قرار دهیم، باید از عاقبت خود بیم‌ناك باشیم.

در این زمینه شواهد تاریخى فراوانى نیز وجود دارد. كسانى بوده‌اند كه انحراف‌هایى در


1. آل عمران (3)، 31.

2. بحارالانوار، ج 2، باب 34، روایت 2.

عمل پیدا كرده‌اند و حتى ابتلاى طولانى به برخى گناهان كبیره داشته‌اند، ولى چون محبت اهل بیت در دل آنها زنده بوده موفق به توبه شده‌اند و نجات پیدا كرده‌اند. از آن طرف نیز كسانى را مى‌بینیم كه ظاهر دینشان، نماز و روزه و عبادت و قرآنشان خوب بوده، اما در اثر كم‌رنگ بودن یا كم‌رنگ شدن ولایت و محبت اهل بیت(علیهم السلام) در دلشان، به ورطه سقوط افتاده‌اند و عاقبت به خیر نشده‌اند. گرچه در این‌جا نمى‌خواهم از كسى نام ببرم اما به ذهنم آمد در این زمینه یادى از مرحوم طیب داشته باشم.

مرحوم طیب نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) و به خصوص سیدالشهدا(علیه السلام)ارادت زیادى داشت. دسته طیب در روز عاشورا در تهران معروف بود. او به رهبر كبیر انقلاب، حضرت امام(رحمه الله)ارادت داشت و در مسایل قیام 15 خرداد هم به حمایت از امام برخاست. متعاقب آن او را گرفتند و به زندان انداختند. رژیم و ساواكى‌ها به او گفتند، اگر یك كلمه بگویى من از خمینى پول گرفته‌ام كه این كارها را بكنم تو را آزاد مى‌كنیم. واقعاً هم اگر مى‌گفت او را آزاد مى‌كردند و مثل رفقاى دیگرش به نان و نوا و مقامى هم مى‌رسید. اما مرحوم طیب حاضر به این كار نشد و گفت من این كار را براى خدا كردم و حاضر نیستم علیه امام چیزى بگویم.سرانجام نیز او را به دار كشیدند و به شهادت رساندند.

بعد از این جریان، افراد متعددى خواب طیب را دیدند كه وضع بسیار خوبى داشت و داستان‌هاى متعددى در این زمینه نقل شد؛ از جمله، فرداى آن روزى كه مرحوم طیب را به شهادت رساندند یكى از دوستان به منزل ما آمد و گفت درباره طیب تفألى به قرآن بزن. من گفتم قرآن كه كتاب تفأل نیست. آن دوست ما اصرار كرد. من قرآن را باز كردم، خدا را شاهد مى‌گیرم كه اول صفحه كلمه طیب بود و این آیه شریفه آمد كه: اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ؛(1) سخنان پاكیزه به سوى او بالا مى‌رود.

گرچه مرحوم طیب در دورانى از زندگى‌اش كمبودها و اشكالاتى در اعمال و رفتارش داشت، اما محبت و ارادت او به اهل بیت(علیهم السلام) دستش را گرفت و عاقبتش ختم به خیر شد.

از آن طرف نیز كسانى را در همین انقلاب خودمان دیدیم كه داراى موقعیت‌هاى علمى و اجتماعى ممتازى هم بودند، اما به انحراف افتادند و مسایلى در مورد آنها پیش آمد و حرف‌ها و حركت‌هایى از آنها صادر شد كه هیچ كس باورش نمى‌شد. اگر ردیابى كنید، ملاحظه خواهید


1. فاطر (35)، 10.

كرد كه ریشه‌اش باز مى‌گردد به برخى كوتاهى‌هایى كه در مورد اهل بیت(علیهم السلام)، به ویژه حضرت زهرا(علیها السلام) و سیدالشهدا(علیه السلام) روا داشتند و آن‌طور كه شایسته آنان بود حق ارادت به اهل بیت(علیهم السلام) را به جا نیاوردند.

در هر حال باید مراقب بود كه اگر انسان زیاد گناه كند و ظرف وجودش بیش از حد آلوده گردد، این خطر وجود دارد كه خداى ناكرده محبت و مودت اهل بیت(علیهم السلام) به كلى از صفحه قلب و دل انسان زایل گردد.

 

تفسیر «منافقان» به «دشمنان اهل بیت»(علیهم السلام)

در ادامه این روایت، حضرت اشاره مى‌كنند به «سور»ى كه در روز قیامت میان مؤمنان و منافقان كشیده مى‌شود و قرآن در سوره حدید از آن سخن گفته است. «سور» به معنى دیوار بلند است. قرآن مى‌فرماید:

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالَْتمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ. یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِیُّ حَتّى جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ؛(1) آن روز مردان و زنان منافق به كسانى كه ایمان آورده‌اند، مى‌گویند: «به ما نگاه كنید تا از نورتان برگیریم.» گفته مى‌شود: «بازپس گردید و نورى درخواست كنید.» آن‌گاه میان آنها دیوارى زده مى‌شود كه آن را دروازه‌اى است  [كه] باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. [منافقان] آنان را ندا در مى‌دهند: «آیا ما با شما نبودیم؟» مى‌گویند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكندید و امروز و فردا كردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شیطان] مغرور كننده، شما را در باره خدا بفریفت.

نكته جالب توجه در این آیه این است كه قرآن مى‌فرماید، این دیوار در روز قیامت بین «مؤمنان» و «منافقان» كشیده مى‌شود، نه بین «مؤمنان» و «كافران». كفّار حسابشان معلوم است، صحبت از منافقانى است كه در دنیا در ظاهر با مؤمنان در یك مسیر بوده‌اند، مسجد مى‌آمده‌اند، نماز و قرآن مى‌خوانده‌اند و با مسلمانان همراه و به اصطلاح، سر یك سفره بوده‌اند.


1. حدید (57)، 13ـ14.

اكنون در روز قیامت بین آنها جدایى انداخته مى‌شود. آن روز روزى است كه به تعبیر قرآن: بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ؛(1) جان‌ها بر لب آید؛ و امام صادق(علیه السلام) اضافه مى‌كنند: و نَضَجَتِ الاكْباد؛ جگرها از فرط تشنگى بپزد. خلاصه، روزى است كه از هر طرف، از زمین و آسمان، بالا و پایین، گرفتارى و عذاب مى‌بارد. در چنین اوضاع و احوالى قرآن مى‌فرماید دیوارى پیدا مى‌شود. امام صادق(علیه السلام) در این روایت مى‌فرمایند آن دیوار از نور است. دیوارى كه این طرفى‌ها (مؤمنان) افراد آن طرف (منافقان) را مى‌بینند ولى از آن طرف دیوار این طرف دیده نمى‌شود. فرض كنید چیزى شبیه شیشه‌هاى رفلكس كه امروزه درست مى‌كنند. این دیوار بین دو گروه جدایى مى‌اندازد: مؤمنان و منافقان.

حضرت در این روایت مى‌فرمایند، آن مؤمنان، دوستان و محبان ما هستند و كسانى كه از روى علاقه و محبتى كه به ما داشتند به دوستان و موالیان ما خدمت مى‌كردند؛ و آن منافقان را مى‌فرمایند دشمنان ما اهل بیت هستند.

پس از این‌كه به یك‌باره این دیوار بین مؤمنان و منافقان جدایى مى‌اندازد منافقان مى‌گویند: چه شد؟ پس این رفقاى ما، كسانى كه در دنیا با هم بودیم، كجا رفتند كه دیگر آنها را نمى‌بینیم؟ صدا مى‌زنند آن طرف و به مؤمنان مى‌گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ مؤمنان پاسخ مى‌دهند: چرا، و لیكن شما با دست خود، خود را در مهلكه انداختید و امروز و فردا كردید و دنیا و آرزوهاى بى‌پایان دنیایى شما را فریب داد.

با توجه به این روایت معلوم مى‌شود ملاك اسلام واقعى و ظاهرى (منافقانه)، داشتن یا نداشتن محبت ولایت اهل بیت(علیهم السلام) است. خلاصه این‌كه، هر چیز پایه‌اى دارد و پایه و اساس اسلام محبت اهل بیت(علیهم السلام) است: لِكُلِّ شَىْء اساسٌ و اساسُ الاسلامِ حُبُّنا اهلَ البیتِ. اگر این محبت بود، كاخ اسلام پابرجا مى‌ماند، گرچه ممكن است در و دیوارش خرابى پیدا كند و سقفش سوراخ شود؛ اما چون پایه محكم است آن خرابى‌ها قابل ترمیم و جبران است. اما اگر پایه سست شد، هرچند هم كه در دیوار این كاخ را رنگ و روغن بزنیم و به انواع زینت‌ها بیاراییم، این كاخ عاقبت بر سر صاحبش خراب خواهد شد.

از خداى متعال مى‌خواهیم این ذخیره گران‌بهاى محبت و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را براى ما تا روز قیامت حفظ فرماید و هرگز آن را از قلب ما بیرون مبرد.


1. احزاب (33)، 10.