آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389/12/11 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
موضوع بحث ما خطبه حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود که به خطبه فدکیه معروف است. برای حفظ ارتباط بحث، خلاصهای از مباحث گذشته را عرض میکنم. داستان از این قرار است که بعد از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عدهای جمع شدند و به این عنوان که مبادا جامعه اسلامی بیرهبر بماند، برای پیغمبر خلیفه تعیین کردند. مخالفان هم حرفشان به جایی نرسید و غلبه با آن گرایشی بود که میگفت: «باید مردم برای پیغمبر جانشین تعیین کنند!» از جمله کارهایی که حکومت از همان روزهای اول انجام داد این بود که ملکی که پیغمبر اکرم با دستور الهی به حضرت زهرا سلاماللهعلیها واگذار کرده بود از ایشان گرفتند و گفتند: «این اموال باید در اختیار حاکم قرار بگیرد!» حضرت زهرا سلاماللهعلیها چند مرتبه درباره این تصرف به حاکم وقت اعتراض کردند. طبق روایات ما و بعضا اهل تسنن، در یک مرحله خلیفه اول دست خطی نوشت که این ملک مال حضرت زهراست؛ ولی کسانی دیگر این را برنتافتند و آن دست خط را گرفتند و از بین بردند.
نکتهای که نباید فراموش شود این است که برخلاف گمان افراد سادهانگار، اصرار حضرت زهرا سلاماللهعلیها بر این مسأله به خاطر منافع اقتصادی نبود؛ بلکه بعد از ناامیدی از بازگشت خلافت به مسیر اصلی خودش، احساس وظیفه کردند که دو مسأله را هم برای معاصرین خود و هم برای آیندگان روشن کنند؛ مسأله اول اینکه باید همه بدانند این عملی که صورت گرفت به اجماع مسلمانان نبوده است و مسأله دوم اینکه انتخابی که صورت گرفت انتخاب خوبی نبوده و کسانی که امور را به دست گرفتهاند صلاحیت این کار را ندارند. حضرت زهرا سلاماللهعلیها به این منظور چند مرتبه به مسجد که محل حکومت بود تشریف بردند و با خلیفه وقت صحبتهایی کردند. حضرت در یک جلسه فرمودند: «فدک ملکی است که پدرم به من بخشیده است (نحلة أبی) و در زمان خود پیغمبر و بعد از ایشان هم در اختیار من بوده است. اکنون شما به چه دلیل آن را تصرف کردید؟!» به ایشان گفته شد: «شما برای این ادعا باید دلیل و شاهد بیاورید!» این پاسخ برخلاف اصول قضاوت اسلامی بود؛ چراکه وقتی ملکی در تصرف کسی باشد به اصطلاح بر آن ید دارد و اگر کسی ادعایی نسبت به آن داشته باشد قاضی نباید از صاحب ید دلیل بخواهد؛ بلکه کسی که علیه آن ادعا میکند باید بینه بیاورد (البینة علی المدعی). ولی آنها اصرار داشتند که: «فعلا ملک در دست ماست و شما اگر حرفی دارید باید بینه اقامه کنید!» حضرت زهرا سلاماللهعلیها، امیرالمؤمنین علیهالسلام و امایمن را به عنوان شاهد معرفی کردند. مطابق سنت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وقتی یک شاهد آن قدر معتبر باشد که کسی او را دروغگو نمیداند شهادت او به جای دو شاهد قبول میشود. خزیمة بن ثابت کسی بود که پیغمبر اکرم شهادت او را به جای دو شهادت قبول کردند و لقب «ذوالشهادتین» گرفت. در اینجا شایسته بود وقتی مثل علی (ع) شهادت میدهد دیگر سراغ شاهد دیگری را نگیرند. اما این شهادت را هم نپذیرفتند. سرانجام این جلسه بدون اینکه ادعای حضرت را بپذیرند تمام شد. یکی دو مرتبه دیگر رفتوآمدها و گفتوگوهایی انجام شد که در یک مرتبه بالاخره خلیفه نتوانست جواب متقنی بدهد. لذا نوشتهای به عنوان سند به حضرت داد که آن سند هم از بین رفت.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها بار دیگر به مسجد تشریف بردند و فرمودند: «حال که نحله بودن فدک را نپذیرفتید، باید بدانید که من یگانه دختر پیغمبرم و اگر پیغمبر ارثی داشته باشد به من میرسد. باید آن را به عنوان ارث به من بدهید.» این مسأله هم در واقع زمینهای برای اثبات عدم صلاحیت متصدیان حکومت و قضاوت بود. وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها ادعای ارث کردند در جواب ایشان گفته شد که: «پیغمبران ارثی به جا نمیگذارند. قانون ارث برای مردم عادی است. وقتی پیغمبران از دنیا بروند اموالشان هم باید در راه خدا مصرف شود!»
پس از این مسائل بود که حضرت برای ایراد خطبه فدکیه با اعلان قبلی به مسجد تشریف بردند. در مسجد پردهای زدند و حضرت به پشت پرده تشریف بردند و این خطبه را انشا کردند. آن بخش از خطبه فدکیه را که در این جلسه میخواهم عرض کنم استدلال حضرت زهرا سلاماللهعلیها بر بطلان این ادعاست که پیغمبران ارثی نمیگذارند. حضرت میخواهند ثابت کنند که این ادعا بر خلاف قرآن است. حضرت خطاب به خود خلیفه میفرمایند: « به چه دلیل میگویید من از پدرم ارث نمیبرم؟!» حضرت برای این ادعا چند وجه را ذکر میکنند که نشان از قوت استدلال و عمق نظر این بزرگوار و این شخصیت معصوم دارد. با دقت در عبارات این خطبه شریف فضای بیان این فرمایشات بهتر معلوم میشود. حضرت میفرمایند: وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا؛ یعنی به فرض که پیامبر فدک را به من نبخشیده باشد، به هر حال مال خودش بوده و بعد از ایشان به من به ارث میرسد. پس چرا گمان میکنید که اکنون ما ارثی نداریم؟! أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؛ آیا میخواهید بر اساس قضاوت دوران جاهلیت حکم کنید و بگویید: دختر از پدر ارث نمیبرد؟! وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛ این عبارت اقتباسی از آیات قرآن1 است. در فرازهای مختلف این خطبه، از آیات قرآن اقتباس میشود که بسیاری از این اقتباسها کوبنده و پرمعناست. در اینجا حضرت میخواهند بفرمایند: «اگر میگویید: من چون دخترم، از پدرم ارث نمیبرم، باید بدانید که این حکمِ دوران جاهلیت است و اسلام این حکم را نسخ کرد.»
أفلا تعلمون؟! بلى تجلى لكم كالشمس الضاحیة أنی ابنته؛ ممکن است بگویید: «ما نمیدانیم تو دختر پیغمبر هستی یا نه!» آیا واقعا نمیدانید؟! مثل آفتاب نیمروز برایتان روشن است که من دختر پیغمبرم. پس این احتمال هم مبنایی ندارد.
أفعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؛ هم در کتابهای روایی اهل سنت و هم در کتب تاریخی آمده است که خلیفه گفت: «من خودم از پیغمبر شنیدم که فرمود: نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة؛ ما پیغمبران، ارثی به جا نمیگذاریم. هرچه از ما باقی بماند صدقه است.» شاید این فراز خطبه به این ادعا اشاره دارد. حضرت میفرمایند: این نقل بر خلاف قرآن است. مگر پیغمبر برخلاف قرآن حرف میزند؟! کتاب خدا را پشت سر انداختید و برخلاف قرآن قضاوت میکنید. إذ یقول: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ»؛2 چراکه قرآن میفرماید: «سلیمان از داوود ارث برد.» مگر داوود پیغمبر نبود؟! پس چگونه میگویید: پیغمبران ارث به جا نمیگذارند؟ و قال فیما اقتص من خبر یحیى بن زكریا إذ قال «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب»؛3 زکریا هم از خدا این چنین درخواست کرد که: «خدایا! فرزندی به من بده که وارث من و وارث آلیعقوب باشد.» مگر زکریا پیغمبر نبود؟!
و قال: «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّه»؛4 احتمال دیگر این است که بگویید: «پیغمبران هم ارث به جا میگذارند اما وارثین طبقاتی دارند و تا طبقه اول هست به دوم ارث نمیرسد.» اگر چنین است، چه کسی از من به پیغمبر نزدیکتر است؟ و قال: «یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ»؛5 و قال: «إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»؛6 قبل از اینکه قانون ارث ابلاغ شود سفارش شده بود که مردم برای فرزندانشان وصیت کنند. بعد از این، قانون ارث به صورت الزامی ابلاغ شد. حضرت میخواهند بفرمایند که: «کسی از من به پیغمبر نزدیکتر نیست تا مانع ارث بردن من باشد».
و زعمتم أن لا حظوة لی و لا إرث من أبی أفخصّكم الله بآیة أخرج أبی منها؛ اگر بگویید: «با اینکه از نظر قرآن، انبیا ارث میگذارند و برای این حکمِ قرآن ناسخی هم نیامده اما تو از پدرت ارث نمیبری!» یعنی آیات ارث به شما اختصاص دارد و شامل پدر من نمیشود! در حالیکه آیاتی که قرائت شد هیچ یک پیامبر را استثناء نمیکردند. احکام حقوقی برای پیغمبر و برای مردم یکسان است مگر موارد خاصی که استثنا شده باشد و قرآن تصریح کند که این حکم مخصوص توست. اما در غیر چنین مواردی پیغمبر با مردم در احکام خدا شریک است.
أم هل تقولون إن أهل ملتین لا یتوارثان أو لست أنا و أبی من أهل ملة واحدة؛ احتمال دیگر این است که بگویید: «وارث در صورتی ارث میبرد که اهل دین مورثش باشد.» آیا من دین پدرم را ندارم؟! یا میگویید: «اگر کسانی اهل دو ملت باشند اصلا از همدیگر ارث نمیبرند؛ یعنی اگر مثلا مورث مسلمان بود و وارثش مرتد و کافر شده بود دیگر ارث نمیبرند.» آیا میگویید من از اسلام خارج شدهام؟! مگر من و پدرم اهل یک دین نیستیم؟! پس این احتمال هم وجهی ندارد.
ام أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبی و ابن عمی؛ این احتمال باقی میماند که بگویید: «این آیات معنای دیگری دارد و قرائت شما با قرائت ما فرق میکند!» و شما عام و خاص قرآن را از پدرم و از شوهرم علی بهتر میدانید. در بعضی از نسخهها در ادامه این مطالب میفرمایند: فدونكها مخطومة مزمومه مرحولة تلقاك یوم حشرك؛ وقتی میخواهند شتر را رام کنند چیزی در بینیاش میاندازند و افسارش را به آن میبندند. به چیزی که در بینی شتر انداختهاند خطام و به شتری که در بینیاش خطام انداختهاند مخطومه گویند. به شتری که آماده سواری و رحل است مرحوله و به افسارش زمام گویند. به شتری که افسارش آماده است مزمومه میگویند. حضرت زهرا سلاماللهعلیها خطاب به خلیفه میفرمایند: این شتر خلافت را بگیر که آماده سواری است و دیگر هیچ مزاحمی نداری. افسارش در دستت و جهازش آماده است. بگیر و بتاز تا روزی که خدای متعال حق من را از شما بگیرد.
سخن به اینجا که میرسد حضرت میفرمایند: فنعم الحكم الله؛ من دیگر خدا را داور بین خودم و شما قرار میدهم. و الزعیم محمد؛ و پدرم را در این جریان کفیل خودم قرار میدهم که مدافع من باشد و از طرف من اقامه دعوا کند. و الموعد القیامة؛ و دادگاهم دیگر تا روز قیامت عقب بیفتد. و عند الساعة «یخسر المبطلون»7؛ این تعبیر نیز اقتباس از آیات قرآن است. میفرمایند: روز قیامت کسانی که راه باطل را انتخاب کردند زیان میکنند. و لا ینفعكم إذ تندمون؛ و آن روز پشیمان خواهید شد اما پشیمانی سودی به شما نخواهد داد. و «لِكُلِّ نَبَأٍ مُستَقرٌّ وَ سَوف تَعلَمُونَ»8 «مَن یَأتِیه عَذابٌ یُخزِیه وَ یَحِلُّ عَلیه عَذابٌ مٌقیمٌ»9 اینجا نیز اقتباس از آیات قرآن است. حضرت میفرمایند: به زودی خواهید دانست که چه کسی رسوا میشود و چه کسی عذاب دائمی خواهد داشت. حضرت آنها را تهدید میکنند به اینکه شما مشمول این آیه واقع میشوید و در روز قیامت خدا علیه شما حکم خواهد کرد و به عذاب ابدی مبتلا خواهید شد.
بار دیگر تأکید میکنم که همه اینها برای ایناست که برای مردم اثبات شود که اینها صلاحیت این مقام را ندارند و حتی یک قضاوت ساده را نمیتوانند براساس قرآن انجام بدهند. اینها چگونه میخواهند جانشین پیغمبر باشند در حالیکه نمیدانند در دعوا، از چهکسی باید بینه خواست؟! اگر میخواستید جانشین انتخاب کنید دستکم باید کسی را انتخاب کنید که صلاحیت بیشتری داشته باشد. عمده این دلسوزیها و محاجهها برای این بود که امروز بعد از 1400 سال کسانی که بخواهند بفهمند آیا آن انتخاب، انتخاب درستی بود یا نبود، راهی برای تشخیص داشته باشند و گرنه برای حضرات معصومین سلاماللهعلیهم، یک تل خاکستر با یک کوه طلا مساویاند و برای مال دنیا بهائی قائل نیستند.
به هر حال ما در عین حال که وظیفه خودمان میدانیم که نسبت به برادران اهلتسنن رفتار دوستانه و صمیمانه و خیرخواهانه داشته باشیم از این مسأله هم غافل نیستیم که از جمله خیرخواهیهایی که ما برای همه برادران مسلمان داریم این است که باید تلاش کنیم راه تشخیص حق همیشه باز باشد و اگر اختلافنظری هست برای حل آن به مدارک مربوط مراجعه کرد. باید فضای سالمی برای بحث وجود داشته باشد تا هر که بخواهد حق را تشخیص دهد بتواند تشخیص دهد. کسانی از خاندان پیغمبر بودند که با این روشها مخالف بودند. اگر کسی میخواهد بداند حق با چهکسی است باید اسناد و مدارک را بررسی کند. اگر ما نگذاریم این مدارک به گوش مردم برسد تا دربارهاش فکر کنند در واقع ما راه تشخیص حق را مسدود کردهایم و روزی خواد آمد که همین برادران اهلتسنن پیش خدا علیه ما شکایت کنند و بگویند: «اگر شما این حقایق را بیان کرده بودید ما گمراه نمیماندیم.» ما وظیفه داریم که در عین حفظ دوستی و صمیمیت و خیرخواهی با همه طوایف مسلمین و در عین جلوگیری از تنش و خصومت و دشمنی بین مسلمانان، راه تحقیق را باز بگذاریم. امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق شناختن حق را مرحمت بفرماید.
1 . مائده، 50.
2 . نمل، 16.
3 . مریم، 5 و6.
4 . انفال، 75.
5 . نساء، 11.
6 . بقره، 180.
7 . جاثیه، 27.
8 . انعام، 67.
9 . هود، 39.