بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام مخصوصاً شهدای دفاع مقدس صلواتی اهدا میکنیم.
خدای متعال را شکر میکنم که توفیق مرحمت فرمود که در این مجلس نورانی شرکت کنم و یکی از وظایفی که به عهده امثال بنده است در حد توان انجام دهم و از فیوضات این مجلس نورانی بهرهمند شوم. این مجلس برای بزرگداشت شخصیتی ممتاز، روحانی، عالمی محقق، نویسندهای فرزانه و خدمتگزاری برای اسلام و تشیع برپا شده و وظیفه امثال ماست که برای اظهار تشکر و قدردانی از وجود چنین عزیزانی مراتب ارادت خودمان را ابراز کنیم. در واقع این یک وظیفه اخلاقی برای همه ماست. بنده کمتر توفیق نصیبم میشود که در اینگونه مجالس شرکت کنم ولی در عین حال شرکت در این جلسه را با کمال اشتیاق پذیرفتم و افتخار میکنم که در حضور شما عزیزان به بعضی از وظایفی که بر عهده دارم اقدام کنم. مهمترین انگیزه بنده که تشویقم میکرد اهتمام بیشتری برای انجام این وظیفه داشته باشم این بود که تشکیل این مجالس در واقع معرفی الگویی برای روحانیان جوان و دانشپژوهان حوزه است تا بدانند در سایه تحصیلات حوزوی و رعایت شرایط خاصِ آن میتوانند چه موفقیتهایی را کسب کنند.
از مسائلی که در علوم تربیتی بر آن تأکید فراوان شده ارائه الگو برای جوانان است. این مسأله بسیار مهمی است. یکی از روشهای تربیتی قرآن کریم و پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله؛ هم ارائه الگوهای مناسب است. قرآن کریم انبیای عظام و بندگان شایسته خدا را به عنوان الگو معرفی میکند و حتی به پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که اشرف خلایق است میفرماید: «أُولئِكَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه؛1؛ آنان كسانى هستند كه خداوند هدایتشان كرده است. پس به هدایت آنان اقتدا كن.»
به نظر بنده انتخاب این شخصیت بزرگوار به عنوان الگو برای طلاب و دانشپژوهان عزیز ما بسیار حائز اهمیت است. چراکه ایشان از ویژگیهای ممتازی بهرهمندند و به خاطر همین ویژگیها مورد احترام فوقالعاده علما و بزرگان و محققین قرار گرفتهاند و ذکر این ویژگیها میتواند توجه دانشپژوهان جوان را برای الگوگیری و اقتباس در روش و منش و رفتار جلب کند. عاجزانه از خدای متعال درخواست میکنیم که امثال این عزیز را زیاد فرماید و بر طول عمر و عزت و توفیقاتشان بیافزاید و به امثال ما هم توفیق اقتباس و یادگیری از روشهای پسندیده ایشان مرحمت فرماید و به دانشجویان و طلاب عزیز هم توفیق دهد که بهترین بهره را از آثار و منش و رفتار ایشان ببرند تا بتوانند خدمات شایستهای برای اسلام و مسلمین انجام دهند. در این فرصت ویژگیهایی از ایشان که توجه بنده را جلب کرده و موجب ارادت خاص و خالصانهام نسبت به این عزیز شده است را در دو بخش خلاصه میکنم.
بخش اول ویژگیهایی است که به منش و شخصیت ایشان مربوط میشود و نقش مهمی در موفقیتهای ایشان داشته و جا دارد که تمام این ویژگیها مورد تأسی و اقتباس قرار گیرد و بخش دوم ویژگیهای آثار و روشهای ایشان در خلق این آثار و انجام این وظیفه بزرگ فرهنگی و معنوی است که شایسته است آنها هم جداگانه مورد توجه قرار گیرد تا نویسندگان، مبلغان و محققان این نکات را در آثارشان مورد توجه قرار دهند و آثار بهتر و خدمات ارزندهتری را ارائه دهند.
در مورد شخص ایشان چند ویژگی را یادداشت کردهام که مورد تأکید قرار دهم. ویژگی اول همت بلند ایشان است. هر کسی که مختصر آشنایی با زندگینامه ایشان از آغاز اشتغال به تحصیل، فعالیتهای مختلف فرهنگی در زادگاهشان، در حوزه علمیه قم و بعد در سراسر جهان داشته باشد اولین چیزی که توجهاش را جلب میکند این است که ایشان چه همت بلندی داشتهاند؛ همتی بلند برای برنامهریزی در کارها، تلاشهای مستمر و خستگیناپذیری که در طول این مدت انجام دادهاند و إنشاءالله خدای متعال سالیان زیادی بر عمر ایشان بیافزاید و توفیقاتشان را روزافزون بگرداند تا بتوانند باز هم خدمات بهتری ارائه دهند. فکر میکنم این ویژگی خیلی احتیاج به توضیح ندارد. هر کس نگاهی به زندگی ایشان داشته باشد میتواند این را به آشکاری و در کمال وضوح درک کند. ما هم باید سعی کنیم همتی بلند داشته باشیم و نظرمان را از این زندگی محدود و از این چهارچوب محصور فراتر ببریم و ببینیم چه کارهای مهمی میتوانیم انجام دهیم و نگوییم که «مگر از یک نفر چه کاری برمیآید؟ شرایط لازم فراهم نیست. دیگران کمک نمیکنند و ...!»؛ این حرفها به بهانه نزدیکتر است. وقتی انسان ببیند یک نفر به تنهایی با همت بلند خود و با اراده خستگی ناپذیرش چه خدمات بزرگی انجام داده از گفتن این بهانهها صرفنظر میکند. الان فرصت نیست که به نوع آن خدمات اشاره کنم. کسانی هستند که برای تبیین این خدمات عظیم و برکات فراوانی که بر این خدمات مترتب شده از بنده اولی باشند.
ویژگی دوم ایشان داشتن پشتکار و جدیت در ادامه راه است برای برنامهریزی و تلاشهای گوناگونی که آن هدف میطلبیده است. معمولاً افراد ضعیفالاراده یا حتی افراد متوسط وقتی کار عظیمی را شروع میکنند که مقدمات زیادی میطلبد در مواجه شدن با موانع و مشکلات کمکم دلسرد میشوند. احیاناً علاقهمندند که خدماتی بزرگی انجام دهند اما در مواجه با مشکلات، بیمهری و کم مهریهای دوستان و آشنایان، دلسرد میشوند و عقبنشینی میکنند. شخصیت عظیم مورد بحث ما در هر مرحلهای از مراحل زندگیشان با سختیهای فراوانی مواجه بودهاند به خصوص که کارهای ایشان قبل از انقلاب شروع شده و با موانع خاص خودش در آن زمان مواجه بوده است. یک رفیق دائمی ایشان را از اول جوانی همراهی میکرده است و آن بیماری ممتددی است که به آن مبتلا هستند و در مقاطع مختلف زندگیشان مدتها وقتشان صرف معالجه و سفرهایی برای معالجه آن شده و اگر فردی معمولی جای ایشان بود واقعاً از سلامتی خودش ناامید میشد. اما ایشان این مشکلات را به هیچ انگاشتند و گویا هیچ مشکلی چه از لحاظ سلامتی و چه از لحاظ مشکلات پیرامونی وجود ندارد. این پشتکار واقعاً قابل تقدیر، تحسین و تشکر است و از حقایقی است که جوانان ما به خصوص طلاب و روحانیان نسل معاصر و إنشاءالله نسلهای آینده باید از آن درس بگیرند و هیچ گاه از انجام کارهای خیر و وظایفی که به دوش دارند به واسطه موانع و مشکلات خسته نشوند.
ویژگی سومی ایشان که شخصا خیلی مایه ارادت بنده به ایشان شده و برای دیگران قابل اقتباس میدانم بلکه توصیه میکنم که همکاران عزیز ما و طلاب و فضلای جوان به این مسأله توجه کافی داشته باشند «عزت نفس»؛ ایشان است. خدای متعال به وسیله قرآن کریم، به وسیله سیره پیغمبر اکرم و ائمه اطهار سلاماللهعلیهمأجمعین همواره خواسته که ما را طوری تربیت کند که دارای این منش باشیم. راه اصلی کسب این صفت توجه به خدای متعال، معرفت روزافزون به صفات الهی و به تعبیری که خود ایشان در فرمایشات و در نوشتههایشان فراوان بیان کردهاند «بینش توحیدی»؛ است. انسان در هر حال، در هر مقام، در هر کار و در هر شرایطی باید توجهاش به خدای متعال باشد. نباید تنها به صورت شعار و در لفظ یا ذکر و ورد خلاصه شود؛ بلکه مهم این است که اعماق دل انسان به خدا وابسته باشد و به هیچ کس دیگری اعتماد نداشته باشد. این پیوند قلبی با خدای متعال باعث عزت نفس انسان میشود و موجب میشود که دستش پیش کسی دراز نباشد و کسی بر او منتی نداشته باشد. خدای متعال این چنین بندگانی را خیلی دوست دارد؛ آنهایی که فقط امیدشان به خود اوست و گوشه دلشان به جای دیگری بند نیست. خداوند متعال چنین بندگانی را از راههایی که گمان نمیکنند فراوان کمک میکند و برای آنها عوامل موفقیت را فراهم میکند.
در میان بزرگان ما نمونههای فراوانی از این بندگان وجود دارد. نمونه این چنین بندگانی همین عزیز مورد بحثمان است که یکی از ویژگیهای شخصیتی ایشان عزت نفسشان است. عزت نفس ایشان باعث شده که ایشان از ابتدا روح استقلال خودشان را که بر اساس امید به خدا و توکل بر اوست حفظ کنند و خودشان را به هیچ شخص یا گروهی - نه در داخل روحانیت و نه در خارج از روحانیت - وابسته نکنند. البته کمک گرفتن از بندگان خدا و استفاده از نعمتهایی که خدا فراهم میکند در واقع مرتبهای از شکر آن نعمتهاست. از این نکته نباید غفلت کرد. وقتی امکاناتی برای توسعه کار، برای تعمیق کار و برای پیشرفت کار فراهم میشود انسان باید استفاده کند و نباید آنها را رها کند و بگوید: «خدا خودش درست میکند!»؛ این نظام را او برقرار کرده و این نعمتها را او فراهم کرده تا از آن استفاده شود. مهم این است که ببیند اعتمادش به چه کسی است؟ دلش به این اسباب بسته است یا به خدای مسبب الاسباب؟ یکی از علائم وابستگی به اسباب این است وقتی اسباب فراهم نبود انسان سرخورده و ناامید میشود. علامت دیگر آن این است که در مقابل کسانی که امکاناتی در اختیارشان هست خضوع میکند و برای اینکه بتواند از امکاناتشان استفاده کند تملق میگوید. اما کسی که توکل و اعتمادش به خداست و عزت نفس دارد در عین استفاده از امکاناتی که خدا برایش فراهم کرده است و تشکر از مخلوقاتی که به او کمک میکنند - این هم یک وظیفه الهی است که خدا تعیین کرده - در عمق دلش هیچ وابستگی به اشخاص حقیقی یا حقوقی احساس نمیکند و بود و نبود آنها چندان تأثیری در امید، در رفتار و در فعالیتهایش ندارد. البته بسیار کماند انسانهای ایدهآلی که به طور کلی بود و نبود این اسباب برایشان مساوی باشد. غیر از انبیاء و ائمه معصومین صلوتاللهعلیهمأجمعین بسیار کم یافت میشود کسانی که به این حد از توحید رسیده باشند که کوهی از طلا با کوهی از خاکستر برایشان مساوی باشد و یا وقتی همه مردم به آنها بگویند: مرده باد با آن وقتی که همه بگویند: زنده باد، برایشان مساوی باشد. گو اینکه از طرف بزرگان دین سفارش شده که باید به این سو حرکت کنیم. جابر جعفی از اصحاب سرّ ائمه علیهمالسلام است. امام باقر علیهالسلام به او فرمودند: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ؛ ذَلِكَ؛2؛ بدان به ولایت ما نمیرسی - ولایتی که او درک میکرد غیر از این ولایت لفظی است که ما میگوییم و فقط اظهار محبت و عزاداری و سینهزدنی است؛ آن ولایت یعنی پیوند با امام به حدی که بگوید: نگویید سلمان فارسی بگویید سلمان محمدی - تا اینکه اگر همه اهل شهر جمع شوند و بگویند: زنده باد جابر! عجب مرد شریفی است، این گفتار تو را شاد نکند و اگر همه مردم علیه تو شعار دادند و گفتند: مرگ بر جابر! عجب آدم بدی است، اصلا نارحت نشوی؛ و لکن اعرض نفسَک عَلی کتابِ الله ...؛؛ ولی خودت را به قرآن عرضه کن! ببین کارهایت با قرآن وفق میکند یا نه؛ اگر وفق میکند خدا را شکر کن و اگر وفق نمیکند توبه و استغفار کن. به حرف مردم کار نداشته باش؛ بد بگویند یا تعریف کنند برای تو مساوی باشد.»؛ این چنین حالتی خیلی کم پیدا میشود. ولی اهلبیت صلواتاللهعلیهمأجمعین دوست دارند که شیعیانشان به این سمت و سو حرکت کنند و سعی کنند اینگونه شوند.
تا آنجا که معرفت بنده میرسد یکی از افرادی که در این مسیر قدمهای بلندی برداشت این عزیز بزرگوار هستند که در مراحل مختلف زندگی عزت نفس و استقلالشان و عدم اعتماد به دیگران را عملاً نشان دادند. این صفتی بسیار شایسته و قابل اقتباسی است. ما هم باید سعی کنیم به اندازه توانمان امیدمان منحصر به خدا باشد و دیگران را تنها ابزاری برای تحقق اراده الهی بدانیم. لازمه این استقلال و آن عزت نفس توکل است.
بعد از تلاش برای کسب این اعتقاد، باید در مقام عمل، ارزشهای اسلامی را رعایت کرد. تعبیر شایع در فرهنگ ما برای این مرحله «تقوا»؛ است؛ یعنی انسان در هر کاری مواظبت کند که کاری برخلاف رضای الهی از او سر نزند. اگر حرفی میزند حرفی نباشد که خدا از آن ناراضی باشد. اگر کاری انجام میدهد مواظب باشد که از حدود شرع تجاوز نکند. اگر مدح و تعریفی از کسی میکند تملق نباشد. اگر مذمتی میکند وقتی مذمت کند که وظیفه اوست و اگر نکند مسئول خواهد بود. تشخیص و رعایت این حدود الهی بسیار کار مشکلی است. یادم هست که در اوایل طلبگی –؛ شاید شصت سال پیش –؛ روایتی را از امام صادق علیهالسلام دیدم که از حضرت درباره تقوا سؤال کردند. حضرت فرمودند: اگر کسی در شب تاریک بخواهد در بیابانی که پر است از خار و خاشاک، حشرات موذی، مار و عقرب راه برود چگونه راه میرود؟ چگونه مواظب است که پا روی خار یا دم عقرب نگذازد؟ یک چنین مواظبتی برای انجام اعمال، تقواست.
شایسته است که ما در این صفت بزرگ هم از این عزیزمان اقتباس کنیم. خطاب من بیشتر به طلبههای جوان است که در حال شکل دادن به شخصیت علمی و روحانیشان هستند. ایشان از الگوهای شایستهای چون این مرد بزرگ میتوانند استفادههای فراوانی ببرند.
تقوا، لازمهای دارد و آن این است که انسان کارهایش را فقط برای خدا انجام دهد. در این صورت میوه و ثمره این تلاش میشود اخلاص. ما انگیزههای خودمان را در کارهای گوناگون میشناسیم. هر کسی به نفس خودش مراجعه کند میفهمد که کمتر کاری است که فقط برای رضای خدا باشد. البته ما کارهای زیادی انجام میدهیم که رضای خدا حتما در آن منظور است؛ اصلاً شرط نماز این است که قربةً إلی الله و امتثالاً لامرالله باشد. حتما باید رضای خدا را در نماز خواندن، روزه گرفتن، إنشاءالله در درس خواندن، در درس دادن و بسیاری کارهای دیگر رعایت میکنیم. اما معمولا در کنار این قصد امور دیگری هم مؤثر است. اخلاص این است که آن ضمائم به تدریج حذف شود و فقط انگیزه اصلی یعنی «اراده خدا»؛ و «چون خدا میخواهد»؛ بماند. این کار بسیار مشکلی است و به همان اندازه که مشکل است پیش خدا خیلی عزیز و خیلی مؤثر و کارساز است؛ هم در دنیا تاثیرات عجیبی دارد و هم در مقامات اخروی. ما دسترسی به مقامات أخروی نداریم تا به تماشای آنها بنشینیم و ببینیم که اهل اخلاص در آن عالم چه مقاماتی دارند؛ اما آثار دنیوی را میتوانیم ببینیم. کسانی که در کارهایشان اخلاص داشتند خدا برکاتی به کارهایشان داده که نه خودشان فکرش را میکردند و نه دیگران میتوانند حسابش را بکنند. بنده غالبا با دوستان که گفتگو میکنم وقتی حرف به اینجا میرسد یاد مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه میافتم. چند صباحی ما توفیق داشتیم که از نزدیک ایشان را ببینیم و از زندگی ایشان و گاهی هم از درسها و علوم ایشان استفادهای ببریم. شرایط زندگی ایشان با شرایط زندگی ما خیلی فرق داشت. اجمالا به شما عرض کنم که: از همان وقتی که ایشان مشغول نوشتن تفسیر المیزان بودند - که بیش از ده سال طول کشید - با ناشری قرارداد بسته بودند که در مقابل هر جلد تفسیر المیزان که شش ماه برآورد شده بود به ایشان سه هزار تومان یعنی هر ماه پانصد تومان حق تألیف بدهند. ایشان زندگیشان را براساس این حقالتألیف تنظیم کرده بودند. از این پانصد تومان باید مبلغی را برای اجاره خانه میدادند. تازه از لحاظ مادی این بهترین دوران زندگی ایشان بود؛ دورانی که درآمد ثابتی داشتند و میتوانستند روی آن حساب کنند. در این مجال یک اشاره کافی است؛ اما داستانی یادم آمد که خدمتتان نقل میکنم و ثوابش را به برادر عزیزمان جناب آقا سید مجتبی موسوی لاری تقدیم میکنم. مرحوم آقای دوانی این داستان را نقل کردند. العهدة علیهم. خدا إنشاءالله درجاتشان را عالیتر کند و روح ایشان را با موالیشان محشور کند. ایشان سالها در درس مرحوم آقای طباطبایی شرکت میکردند. ایشان نقل کردند که: «زمانی به ذهنم رسید که درس اسفار خیلی طولانی است و گاه بحثها تکراری است. خوب است که این درس تلخیص شود و وقت کمتری را بگیرد. به مشهد خدمت مرحوم طباطبایی رفتم. ایشان تابستان به مشهد میرفتند. به ایشان پیشنهاد کردم که: آقا خوب است شما کتاب اسفار را تلخیص کنید تا آن بحثهایی که تکراری است و یا احتیاج به تدریس ندارد - گاهی خود ایشان در درس قسمتهایی از اسفار را تدریس نمیکردند و میفرمودند: این قسمت را خودتان مطالعه کنید - حذف شود تا طلبهها زودتر کتاب اسفار را بخوانند و به نتیجهای برسند و به عنوان قدم اول شما این کتاب را ملاحظه بفرمایید و زیر آنجاهایی که به نظرتان نیاز به تدریس ندارد خط بکشید.»؛ خود مرحوم دوانی باز توضیح میداد که «وقتی آقای طباطبایی ناراحت میشدند حالتی پیدا میکردند که این پرههای بینیشان کمی میلرزید. وقتی من این پیشنهاد را خدمت ایشان عرض کردم ایشان ناراحت شدند و آن حالت خاص بر ایشان عارض شد. مقداری سرخ شدند و سکوت کردند. من ادامه دادم که آقا این کار لازم است و در وقت طلبهها صرفهجویی میشود. این کار مؤونه زیادی هم ندارد. ایشان در یک کلمه فرمود: «باید یک کتاب اسفار باشد که من خط بکشم!»؛ یعنی من توان خرید یک کتاب اسفار را هم ندارم تا مطالعه کنم و زیر مطالب غیرضروری خط بکشم.»؛ این زندگی مردی بود که افتخار حوزه، افتخار روحانیت و افتخار شیعه در مقابل سایر طوایف مسلمین بود. با این شرایط شما میبینید که چه برکاتی از این خانه در عالم منتشر شد. در زمان حیات ایشان قسمتی از المیزان به زبان اندونزیایی، به زبان انگلیسی و به زبانهای دیگری هم ترجمه شد. امروز کمتر عالم شیعهای یا کسی که بخواهد در معارف اسلام تحقیق کند پیدا میشود که به تفسیر المیزان نیاز نداشته باشد. مرحوم علامه مطهری رضواناللهعلیه میفرمود: «من تا به حال مشکلی علمی برایم پیش نیامده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان نیافته باشم.»؛ وقتی که این کتاب نوشته میشد این امکاناتی که امروز هست وجود نداشت. برای پیدا کردن یک آیه باید سطر سطر قرآن را ورق میزدند. چه کسی این برکت را میدهد؟ این نتیجه اخلاص است. ایشان این کار را برای خود عبادت و یک وظیفه میدانست. برخی پیش خودشان گمان میکنند که اگر مثلا چنین کاری انجام دهند چقدر طلبکار خدا میشوند. اما در یک داستان دیگری –؛ اگر بخواهم همه آن داستان را نقل کنم از مطلب خودم باز میمانم –؛ از ایشان نقل شده که عرض کرده بودند: «پروردگارا! من برای این کار انتظار ثوابی نداشتم؛ اما اگر ثوابی دارد نصفش را به روح پدرم و نصفش را به روح مادرم اهدا میکنم.»؛ میفرماید: «اگر ثوابی دارد.»؛ این مطلب را عرض کردم تا بدانیم اخلاص چه نتایجی دارد.
اکنون یک نمونه؛ از نتایج اخلاص را در شخص آقای موسوی ملاحظه بفرمایید. یک طلبهای از لارستان –؛ نمیدانم آقایان تا چه اندازه این منطقه را میشناسند –؛ که یکی از گرمترین مناطق ایران است به قم میآید و چند سالی مشغول تحصیل میشود. به خاطر احساس وظیفه مشغول به کار و تلاش میشود بدون اینکه به کسی عرض حاجت کند و بدون اینکه کسی از او حمایت کند و یا متصدی مقام و منصبی شود. فقط با امید به خدا و برای انجام وظیفه، شروع به تلاش میکند. مگر یک طلبه چه قدر میتواند کار کند؟ امروز ایشان با بیش از یکصد کشور دنیا ارتباط علمی دارد. مردم سؤال میکنند، نامه مینویسند، بحث میکنند و ایشان برایشان کتاب میفرستد. ما با چند کشور دنیا ارتباط داریم؟ علمای ما با چند کشور دنیا ارتباط دارند؟ کتابهای ایشان به دهها زبان زنده دنیا ترجمه شده و غالبا هم داوطلبانه ترجمه شده است. ایشان هیچ حقالترجمهای به کسی نپرداختهاند. معمولا داوطلبانه و از روی عشق و علاقهای که به شخص ایشان و به کتابهای ایشان داشتهاند –؛ البته ایشان را از لایبهلای کتابهایشان شناختهاند –؛ کتابهای ایشان را به زبانهای مختلف دنیا ترجمه کردهاند. گاهی بعضی از این کتابها به دهها هزار و شاید مجموع چاپها به بیش از صد هزار چاپ رسیده و در دنیا منتشر شده است. برخی همت نوشتن یک مقاله قابل استفاده یا قابل چاپ را ندارند یا وسایل آن برایشان فراهم نمیشود. چه کسی این برکت را به کار میدهد؟ انسان میتواند در کنار دلایل عقلی و نقلی با تجربه هم دریابد که کار برای خدا چه قدر برکت دارد. تازه اینها مزد دنیایی انسان مخلص است. خداوند همه اجرها را فقط برای آخرت نگذاشته است؛ بلکه گاهی نمونهای از پاداش را هم در دنیا عطا میکند تا باعث تشویق دیگران شود؛ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ.3
از دیگر ویژگیهای ایشان که مربوط به ویژگیهای روانی و شخصیتی ایشان است روح امید و خوشبینی به کار در مقابل این همه سختیهاست که فرصتی برای اشاره به آن سختیها نیست. ایشان هیچ وقت از کار خودش ناامید نشد و همواره با خوشبینی و امید به آینده به تلاش ادامه داد. البته وقتی از همه دنیا استقبال میشود و آثار تلاش انسان ظاهر میشود تدریجا انسان امیدش هم افزایش مییابد و این اثر طبیعی موفقیت است. جدای از این آثار اصلاً ایشان شخصاً هم یک انسان خوشبین و امیدواری است و منفیباف و منفینگر نیست که بگوید: «نه نمیتوان کاری کرد. روزگارش گذشته و آخرالزمان است. آخرالزمان همهاش بلا و فتنه؛ است!»؛ نه اینگونه نیست؛ در آخرالزمان هم خیلی کارهای خوب میتوان انجام داد. همانطور که در جبهههای نبرد نوجوانهای سیزده ساله توانستند کاری کنند که امام امام شوند در حوزههای علمیه هم چنین شخصیتهایی میتوانند این همه خدمات علمی و فرهنگی ارائه دهند و دنیا را تحت تاثیر خودشان قرار دهند. چرا نمیشود؟! اینها که این خدمات را انجام دادند چگونه توانستند؟ بله، یک رمزی در کارشان بود؛ فوت و فن کوزهگری را داشتند و آن اخلاص بود. اگر آن رمز را داشته باشیم خیلی کارها را میتوانیم انجام دهیم.
صفت دیگر ایشان که به خصوص هر کسی با ایشان ملاقات میکرد این را درک میکرد حالت مهربانی، صمیمیت، خیرخواهی و دلسوزی ایشان برای همه است. هر کس یک جلسه چند دقیقهای با ایشان مینشست این حالت را لمس میکرد. ایشان دوست دارد هر کاری از دستش برمیآید برای دیگران انجام دهد. چه قدر این صفت، صفت شریف و عزیزی است و چه آثار عجیبی دارد! طبعاً هر کسی با ایشان ملاقات میکرد از ته دل ایشان را دوست میداشت و طبیعتاً باعث میشد که در نشر آثار ایشان کمک کند و در خدمات ایشان به اندازهای که میتواند شریک شود. این نعمتی خدادادی است. اصل این نعمت از خداست که آدم چنین روح پاکی داشته باشد و خیر همه انسانها را بخواهد.
ویژگی دیگر ایشان روح تواضعی است که در وجود ایشان است و موجب شده که ایشان هیچگاه نگوید: من این کار را کردم یا من این امتیاز را دارم. گاهی ایشان تحقیقاتی علمی داشتند که جنبه انحصاری داشت یعنی تحقیق شخص خود ایشان بود اما نمیگفت: ما این را تحقیق و کشف کردیم و ...؛ بلکه میگفت: این مطلب به نظر من رسیده ببینید قابل قبول است یا نه؟ اگر اشکالی دارد به من تذکر دهید. این روحیه تواضع علمی و تواضع در رفتار چه قدر میتواند برای مخاطب مؤثر باشد و این حقیقتی است که ما باید سعی کنیم یاد بگیریم.
اما آن صفتی که عامل موفقیت بیشتر ایشان بوده است در این برنامهای که در طول عمرشان دنبال کردهاند این است که همیشه در این اندیشه بودهاند و هستند که جامعه در حال حاضر و در آینده نزدیکی که قابل پیشبینی است چه نیازهایی دارد؛ یعنی نیازسنجی وضعیت موجود و آیندهنگری. متأسفانه نداشتن این صفت یکی از نقاط ضعف ماست. نگاه ما غالباً فقط به پیش پایمان است. امروز خیلی هنر کنیم فردایمان را ببینیم. در فکر این نیستیم که نیازهای جامعه را دقیق درک کنیم و بفهمیم که چه کار باید بکنیم؟ فکرمان این است که صرفیین چنین کردند ما هم چنین میکنیم. متأسفانه در اندیشه کارهای ابتکاری نیستیم. در فکر کشف راهکارهای جدید و تازهای برای رفع نیازهای جامعه نیستیم. همتش را نداریم که قدمی برای انجام کارهای انجام نشدهای که جامعه به آن احتیاج دارد برداریم. یاد گرفتهایم که بگوییم: صرفیین چنین کردند ما هم چنین میکنیم. اما ایشان در این اندیشه بود که جامعه در شرایط فعلی چه نیازهایی دارد. ایشان با استفاده از تجربههای شخصی، ارتباط با جوانهای دبیرستانی و ارتباط با مردم در طول مسافرتهای مختلف سعی میکردند بفهمند که جامعه به چه اموری بیشتر احتیاج دارد و مشکلاتش چیست، و پاسخی برای این نیازها تهیه کنند. این تلاشها موجب میشد که یک قدم جلوتر را ببینند و درک کنند که این نسل با این حرکتی که در پیش گرفته فردا به چه چیزهای نیازمند خواهد بود و در صورت امکان از هماکنون مقدماتش را فراهم کنند.
ما هم باید مسیر را طوری قرار دهیم که دستکم همپای پیشرفت نیازها پاسخگوییها هم پیش برود و عقب نمانیم. اگر جلوتر نیستیم دستکم خیلی هم عقب نمانیم. امروز جامعه نیازهای جدیدی دارد اما متأسفانه ما مشغول جواب دادن به سؤالهای صد سال پیش هستیم. متأسفانه ما مسائلی را مطرح و بحث میکنیم که اصلاً صورت مسألهاش از اذهان محو شده است و اصلاً سؤالش مطرح نیست. درباره اینگونه مسائل تحقیق میکنیم و جواب تهیه میکنیم در حالیکه نیاز جامعه ما و جوانهای ما چیز دیگری است. توجه نمیکنیم که دشمنان ما چه شبهههایی را القا و پخش میکنند و اگر توجه هم کنیم طبعاً جوابی را که جوان بفهمد و تحت تاثیر واقع شود حاضر نداریم. ما به سبک پانصد سال پیشتر بحث میکنیم. این مطالب را از باب مبالغه نمیگویم. اگر دوست داشته باشید فهرست مطالبش را خدمتتان ارائه میدهم. ما درباره مسائلی که نهصد سال پیشتر هزار سال پیشتر مطرح بوده و علماء و بزرگان ما با سعی و تلاش برای آنها جواب تهیه کردند و اکنون دیگر سؤالش مطرح نیست بحث میکنیم ولی برای جواب دادن به شبهاتی که امروز اصل دین جوان را زیر سؤال میبرند و اعتقاد به خدا و پیغمبر و امام در گروی پاسخ به این سؤالهاست کمتر تلاش میکنیم.
این بزرگوار از اول سعی کرد که ببیند امروز جوانها به چه اموری احتیاج دارند و به دنبال آن تلاش کرد جوابهای متناسب با آن نیازها را تهیه کند و رفتارش را، سبکش را، نگارشش را و بحثهایش را به این سمت و سو سوق دهد. این ویژگیهایی که عرض کردم ویژگیهای شخصیتی ایشان بود (صلواتی بفرستید).
آثار ایشان هم ویژگیهای خاصی دارد. بعد از این که ما فهمیدیم چه وظایفی داریم و در چه زمینههایی باید تحقیق کنیم و قلم بزنیم باید بدانیم که برای انجام این وظایف و خلق این آثار چه شیوهای را در نگارش، تحقیق و ... انتخاب کنیم. گاهی انسان درباره مطلبی تحقیق کرده و با زحمت آن را آماده کرده است؛ اما وقتی بیان میکند به گونهای است که با مخاطبش زبان مشترک ندارد به گونهای که ما یک چیزی میگوییم او یک چیز دیگری میفهمد؛ ما اصطلاحی به کار میبریم که مربوط به دوران گذشته است. ممکن است این اصطلاح برای خودمان خیلی عزیز باشد اما مخاطب با آن آشنا نیست؛ لذا چیزی نمیفهمد. نظیر داستان آن قصابی که سؤال کرد: ما گوسفندی به فلان نحو کشتهایم؛ آیا حلال است؟ فرمودند: اگر فری اوداج اربعه مستقبل القبله با آلت حدیدیه شده باشد حلال است و الا حرام است. قصاب به رفیقش گفت پا شو برویم آقا مشغول خواندن تعقیبات است. حالا وقت جواب دادن ندارند. جواب سؤال باید طوری باشد که مخاطب بفهمد و با زبان و بیانی متناسب با فرهنگ او باشد و اگر اصطلاحاتی به کار میرود معنای آن اصطلاحات را بداند. این کاری است که این سید بزرگوار در نوشتههایشان رعایت کردهاند. قلم رسا، بیان شیوا و سبک نگارش زیبا و دلنشین از عواملی است که موفقیت ایشان را چند برابر کرده است. ما باید این روش را هم یاد بگیریم.
نکته دوم این است که ایشان فهرستی از نیازهای جامعه را به دست آوردهاند و سعی کردهاند که برای پاسخ به آنها آثاری را ارائه دهند. وقتی شما آثار ایشان را ملاحظه میفرمایید میبینید که مثل متخصصی نیست که فقط چشم پزشک باشد و با معالجه سایر اندام آشنا نباشد. ایشان سعی کردهاند که همه نیازهای پیکر جامعه اسلامی را بررسی کنند و برای هر عضوی داروی مناسبی ارائه دهند. این هنر بزرگی است. البته این چنین کاری نیاز به تحقیق و مطالعه سنگین دارد. اینکه انسان در همه این زمینهها مطالعات کافی داشته باشد و بتواند در هر زمینهای مطلب قابل ارائهای داشته باشد این خیلی هزینه تحقیقاتی و مطالعاتی نیاز دارد، و الحمدالله خدا این توفیق را به این بزرگوار مرحمت کرده است. ایشان قشرها و طیفهای وسیعی از مخاطبان، گروههای سِنی مختلف، قومیتهای مختلف حتی از مذاهب و ادیان مختلف را تحت آموزش قرار میدهند و قانع میکنند. معمولا هر نویسندهای توانایی جذب مخاطبان خاصی را دارد. یکی برای جوانها مطالب خوب مینویسد ولی پیرمردها نمیپسندند یا تحصیلکردهها عمیق آن روش را نمیپسندند؛ یکی در سطح علمی مینویسد جوانها نمیپسندند؛ یکی برای شیعهها مینویسد اهل تسنن نمیپذیرند یا برعکس؛ اما یکی چنان هنری دارد که میتواند به گونهای بنویسد که همه مخاطبان و قشرهای مختلف را جذب کند یا انواعی از نوشتهها داشته باشد که مخاطبان مختلف را پوشش دهد و همه بتوانند استفاده کنند. البته معنای این سخنان این نیست که در همه زمینهها به قدر اشباع کار شده و در تخصصیترین مسائل هم کار به حد نهایی رسیده است. نه، من چنین ادعایی نمیکنم. میخواهم بگویم که ایشان سعی کردهاند طیف بسیار وسیعی از مخاطبان را جذب کنند و نیازهای علمی و دینیشان را با بیانات سازنده، حساب شده و زیبا پوشش دهند.
انگیزه بنده از برای بیان این سخنان عرض ارادت به پیشگاه ایشان به خاطر ویژگیهای شخصیتی ایشان بود و قدردانی از این نعمتی بود که خدای متعال به جامعه ما مرحمت کرده است. تنها نعمت وجود ایشان برای مخاطبانی نیست که از کتابهای ایشان استفاده میکنند؛ بلکه برای جامعه روحانیت و برای علما و حتی بزرگان ما هم وجود ایشان نعمت است. چرا؟ زیرا یکی از سؤالاتی که از ما میپرسند این است که آخوندها چه کار میکنند؟ وقتی در پاسخ یکی دو نمونه نشان بدهیم و بگوییم: ببینید یک طلبه چه کارهایی انجام میدهد. چه قدر وجودش در جامعه مؤثر است. وجود یک شخص چه قدر میتواند برکت داشته باشد! این برای همه ما افتخاری است. اگر خودمان همت کار کردن نداریم دستکم بگوییم: چنین کسانی هستند، و خدا را شکر کنیم که خدا در جامعه ما چنین افرادی را قرار داده است که بتوانیم به وجودشان افتخار کنیم.
بیشترین انگیزه بنده سعی در ارائه الگو به جوانها بود تا امیدوار باشند که از تحصیلاتشان میتوانند نتیجههای خوبی بگیرند. شاید این انگیزه از انگیزههای دیگر مهمتر باشد به شرط اینکه إنشاءالله پیگیری شود و برای توسعه این گونه کارها برنامهریزی صحیحی انجام گیرد.
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم عزت اسلام و مسلمین را روزافزون بفرما!
ساعت به ساعت بر علو درجات امام بیافزا! –؛ چراکه هر چه ما داریم به برکت آن بزرگوار است.
شهدای عزیزمان را با شهدای کربلا محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام بدار!
ما را شکرگزار این نعمت عظیم قرار بده!
ما را به وظایفمان آشناتر و به انجامش موفقتر بدار!
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!
با عرض تشکر مجدد.
وفقنااللهوایّاکم
1؛ . انعام، 90.
2؛ . بحارالانوار، ج75 ص162.
3؛ . نحل، 122.