صوت و فیلم

صوت:
,

ایمان، معیار وحدت

در دفتر مقام معظم رهبری؛ قم
تاریخ: 
چهارشنبه, 27 بهمن, 1389

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید سخنان حضرت آیت ‌الله مصباح یــزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389/11/27 بیان فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

معیارهای وحدت و محبت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا.1
فرا رسیدن ایام میلاد رسول اکرم صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و هم‌چنین میلاد مسعود امام جعفر صادق صلوات‌الله‌علیه‌ را به پیشگاه مقدس ولی‌عصر ارواحنافداه و همه علاقه‌مندان به اهل‌بیت علیهم‌السلام تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم و از خدای متعال می‌خواهیم که عیدی ما را تعجیل در ظهور فرزندشان قرار دهد. بحث ما در این محفل شریف درباره خطبه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود؛ ولی به مناسبت این ایام که ویژگی فوق‌العاده‌ای دارد و دو میلاد بزرگ در یک روز متقارن شده‌اند و نیز به مناسبت هفته وحدت – که می‌دانید روزهای بین دو قول در تاریخ میلاد رسول اکرم یعنی دوازدهم و هفدهم ربیع‌الاول، به نام هفته وحدت نامیده شده است – و هم‌چنین به خاطر مناسبت‌های دیگر، به نظرم رسید که خوب است استثنائا در این جلسه برنامه خاصی داشته باشیم و اگر حیاتی بود در جلسه بعد، بحث قبلی را ادامه دهیم.

ویژگی‌های امت رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌وآله

آیه‌ای که تلاوت کردم آخرین آیه سوره فتح است. این آیه پیغمبر اکرم را به عنوان رسول‌الله معرفی می‌فرماید و بعد به معرفی یاران آن حضرت می‌پردازد. این آیه با این سبک و سیاق تقریبا منحصربه‌فرد است و بیشتر به بیان مشخصات پیروان پیغمبر اکرم می‌پردازد. ابتدا ترجمه مختصری از این آیه عرض می‌کنم و بعد به اندازه‌ای که خدای متعال توفیق دهد درباره بعضی از نکات مناسب توضیحاتی می‌دهم.
خدای متعال در این آیه شریف دو مَثل نقل می‌کند که قبل‌تر آن مثل‌ها را در کتاب‌های آسمانی پیشین (تورات و انجیل) درباره امت پیامبر خاتم بیان کرده است و این نشان‌دهنده این است که در کتاب‌های پیشین، از امت پیغمبر اکرم ذکری به میان آمده و اوصافشان در هر یک از این کتاب‌ها به صورت خاصی بیان شده است. آن اوصافی که در تورات ذکر شده، بیشتر ویژگی‌های منش و شخصیت پیروان پیغمبر اسلام است، اما مثلی که در انجیل آمده به این نکته اشاره دارد که امت اسلامی چگونه شکل می‌گیرد؛ این‌که ابتدا با ضعف به وجود می‌آید، به تدریج رشد می‌کند و بعد مایه حسرت و بلکه خشم دشمنان می‌شود؛ بنابراین در هر یک از این کتاب‌های آسمانی بخشی از خصوصیات این امت بیان شده است.

سرسخت با دشمنان، صمیمی با دوستان

مثلی که در تورات آمده، این است: «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛ از ویژگی‌های شخصیتی پیروان پیغمبر آخرالزمان دو چیز است و آنان دو نوع عاطفه مثبت و منفی دارند، عاطفه مثبت نسبت به خودی‌ها و عاطفه منفی نسبت به بیگانگان و دشمنان.»؛ این آیه ابتدا رابطه‌ امت پیامبر را نسبت به دشمنان ذکر می‌کند و این خود نکته عجیبی است و این سبک و سیاق کمتر دیده می‌شود. اولین وصفی که از قول تورات می‌آورد این است که وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ؛ در برابر دشمنان اسلام خیلی سرسخت و انعطاف‌ناپذیرند. ویژگی دوم این است که«رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛ در میان خودی‌ها بسیار با هم مهربان‌اند.»؛ اینان نسبت به پیروان اسلام عواطفی مثبت و در حد بسیار بالا دارند؛ اما درباره دشمنان خیلی سرسخت و مقاوم هستند و در برابر آن‌ها هیچ انعطافی نشان نمی‌دهند. این دو وصفی است که در ابتدای این آیه ذکر می‌شود. بعد می‌فرماید: «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ؛ از مشخصات دیگرشان این است که بسیار اهل عبادت‌اند. آن‌ها را دائما در حال رکوع و سجود و در حال جست‌وجوی رضای خدا می‌بینیم و اثر سجده در پیشانی‌شان ظاهر است.»؛ برخی گفته‌اند منظور از این‌که اثر سجود در پیشانی‌شان ظاهر است این است که در روز قیامت از پیشانی‌شان نور می‌بارد. و برخی هم گفته‌اند منظور این است که چون بسیار روی خاک سجده می‌کنند اثر خاک در پیشانی‌شان پیداست و این نشانه کمال تواضع و کرنش در پیشگاه خدای متعال و بی‌اعتنایی به ظواهر دنیاست، و این‌گونه نیستند که به محض این‌که پیشانی‌شان مثلا خاکی شد فورا با صابون تمیز کنند. آن قدر علاقه‌مند به عبادت‌اند که این آثار در چهره‌شان ظاهر می‌شود. این مثلی است که در تورات آمده است. مَثل یعنی توصیف و ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ؛ یعنی وصف این امت در تورات این طور آمده است.

کشت‌زاری عجیب

وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ؛ در انجیل، توصیف دیگری هم ذکر شده که نشانه‌ای از کیفیت پیدایش و رشد این امت دارد. انجیل، امت پیامبر اسلام را این‌گونه توصیف می‌کند: امت پیامبر خاتم همچون گیاهی می‌ماند که ابتدا می‌روید، بعد کم‌کم اطرافش جوانه می‌زند و تولیدمثل می‌کند. به تدریج شاخه‌های اطرافش قوی می‌شود و هر کدام از آن‌ها خود گیاه مستقلی می‌شود و زمین را می‌پوشاند. این گیاه آن‌چنان رشد می‌کند که کشاورز را شگفت‌زده می‌کند و از سر اعجاب می‌گوید: «چگونه این گیاه این قدر رشد کرد؟!»؛ خدا این کار را انجام می‌دهد و این گیاه را این‌‌چنین رشد می‌دهد لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ، تا دشمنانِ این گیاه (دشمنان امت پیامبر اسلام) را به خشم در‌آورد.

شروط ورود به بهشت

بعد از این دو مَثل، قرآن این مطلب را اضافه می‌کند که وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا؛ اوصافی که از تورات و انجیل نقل شده، توصیف وضع دنیای امت رسول خاتم بود، و آنچه قرآن اضافه می‌کند توصیف وضع آخرت این امت است. در تورات ویژگی‌های اخلاقی و رفتاریشان بیان شد و در انجیل ویژگی جامعه‌شان آمد و این نکته که جامعه اسلامی از ضعف، رو به کمال و رشد و ترقی می‌رود. قرآن نیز وصف آخرتی‌ این امت را بیان می‌کند؛ یعنی آن کسانی که ایمان واقعی و عمل صالح داشته باشند خدا به آن‌ها پاداشی نیک در آخرت می‌‌دهد و آمرزش گناهانشان را مقرر فرموده است.

الفت مؤمنان؛ تفضلی الهی

برای بیان ارتباط این آیه با مناسبت این ایام فقط روی یک کلمه از این آیه شریف تکیه می‌کنم و آن این‌که فرمود: «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛ از اوصاف امت اسلام این است با یکدیگر خیلی مهربان‌اند.»؛ این مسأله یعنی رابطه عاطفی بین امت اسلامی و دوستی و مهربانی با همدیگر، در قرآن مورد توجه خاص قرار گرفته است. قرآن می‌فرماید: «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ؛2؛ ای پیامبر! خدا تو را با نصرت خود و با مؤمنین تأیید فرمود.»؛ یعنی مؤمنان وسیله تأیید خدا برای پیغمبر هستند. بعد می‌فرماید: «وَ أَلَّفَ بَینْ‏َ قُلُوبهِِم‏؛ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ؛ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیم‏؛3 و بین دل‌های مومنین الفت برقرار کرد. ای پیغمبر! اگر تمام اموال روی زمین را صرف می‌کردی و با برنامه‌ریزی این اموال را به کسانی می‌بخشیدی تا الفت بین مؤمنین برقرار شود چنین کاری از تو برنمی‌آمد. خداست که بین دل‌های مؤمنان محبت و الفت برقرار می‌کند و او عزیز و حکیم است.»؛ یعنی اگر همه اموال روی زمین و همه ثروت‌ها در اختیار تو بود و تو همه را هزینه می‌کردی تا این مردم با هم مهربان باشند، چنین کاری از تو برنمی‌آمد. این شعر نیست؛ بلکه بیانی بسیار دقیق و محکم است. این نعمت و این الفتی که بین مؤمنین برقرار شد باعث شد که تو به کمک این‌چنین مؤمنانی بر دشمانت پیروز شوی. این نصرت، نعمت خداست ولی وسیله‌اش این مؤمنین بودند. راه و ابزارش هم این بود که خدا دل‌های آن‌ها را با هم مهربان کرد.
بنده با صداقت و از سر حقیقت عرض می‌کنم: آن اندازه که من از عظمت این نعمت می‌فهمم قدرت بیان عشری از اعشارش را هم ندارم که این چه نعمت عظیمی است. اگر انسان یک دوست داشته باشد و با او رابطه الفت و محبت برقرار کند – مرادم دوستی واقعی است که نایاب است، نه هر دوستی – گرچه نیمی از کمالات دوستی را داشته باشد، چه قدر در دنیا برایش ارزش دارد؟ چه‌قدر می‌تواند کمک‌کار و یاور او ـ چه کمک مادی و چه معنوی ـ در زندگی باشد؟ با کمک روحی او آرامش پیدا می‌کند و با او انس می‌گیرد. اگر مشکلی داشته باشد به او کمک می‌کند. اگر نیازی داشته باشد برطرف می‌کند. اگر دشمنی داشته باشد در مقابل آن دشمن او را یاری می‌کند. حال اگر کسی یک میلیون دوست از چنین دوستانی داشته باشد چه نعمت بزرگی در اختیار دارد؟ دوستانی که هیچ چشم‌داشتی از او ندارند و چیزی از او نمی‌خواهند؛ اما اگر از آن طرف دنیا خبردار شوند که دوست مؤمنشان ناراحت است هر کمکی از دستشان بر‌آید انجام می‌دهند. شما می‌توانید نمونه‌های این را در جامعه خودتان تجربه کنید. ما از شروع انقلاب تاکنون این تجربه‌ها را داشته‌ایم. شما در این ایام چند بار چنین تجربه‌ای را داشته‌اید. محبتی که در دل‌های شما نسبت به مردم لبنان در جنگ 33روزه و نسبت به مردم غزه در جنگ 22روزه بود و در این ایام نسبت به مردم مصر و تونس هست از این سنخ محبت است.
در طول شصت‌ سال تسلط اسرائیل بر سرزمین مسلمانان، داوطلبان فراوانی از بسیاری از کشورهای اسلامی حاضر بودند تا جانشان را در طبق اخلاص بگذارند و برای کمک به مردم فلسطین بجنگند؛ اما شرایط بین‌المللی اجازه نمی‌دهد. در خاطرم هست که در خود ایران گروه‌های مختلفی برای این کار تشکیل شد. البته شاید تعدادی معدود به طور غیررسمی رفته باشند و کمک‌هایی کرده باشند. اما مقصود من اصل وجود این محبت است. خداوند متعال چگونه بین شما و کسانی الفت ایجاد کرد که اصلا آنها را ندیده‌اید و شاید تا آخر عمر هم هیچ‌کدامشان را نبینید. چه بسا قرن‌ها بگذرد و آن‌ها هیچ کمکی هم به شما نکنند؛ اما شما نسبت به آن‌ها محبتی احساس می‌کنید به گونه‌ای که حاضرید جانتان را فدای آن‌ها و در واقع فدای اسلام آن‌ها کنید؛ چون مسلمان و مؤمن‌اند. به همان اندازه‌ای که ایمان دارند آن‌ها را دوست دارید. این نعمت‌ کمی نیست؛ بلکه نعمت بسیار عظیمی است.
نمونه دیگر، محبتی است که از آغاز نهضت روحانیت در ایران، مردم نسبت به امام داشتند و اکنون نسبت به مقام معظم رهبری دارند؛ البته مراتب محبت فرق می‌کند. نمونه‌هایی هست که انسان واقعا گیج می‌شود و بهتش می‌زند. بنده خودم شاهد بعضی نمونه‌ها بوده‌ام که واقعا متحیر شده‌ام و نمی‌توانم آن‌ها را توصیف کنم که این عشق چه عشقی است. این‌ها مصادیق همان کلام خداست که فرمود: «الف بین قلوبهم». این الفتی را که خداوند بر اساس ایمان بین دل‌ها برقرار می‌کند، با هیچ قیمت و هزینه‌ای نمی‌توان پدید آورد. آثار و برکات این الفت نیز با هیچ نعمتی قابل مقایسه نیست. این اوصافی است که مؤمنین نسبت به همدیگر دارند و بین خودشان این مهربانی برقرار است.

معیار خودی و غیر خودی

وحدتی که در این ایام بین طوایف مسلمین به مناسبت و به برکت میلاد مسعود پیغمبر اکرم (ص) مطرح شده نمونه کوچکی از این الفت است. به همین مناسبت می‌خواهم مقداری درباره این مسأله صحبت کنم؛ چون از این وحدت، هم‌سویی، هماهنگی و محبت بین مؤمنین، تفسیرهای مختلفی می‌شود که برخی از آن‌ها صحیح نیست. چون نقطه‌های مبهمی هست که برخی در تفسیر آن‌ها به خطا رفته‌اند. عده‌ای تصور می‌کنند که هر کس فاقد آن معرفت و آن ایمان و ولایتی بود که ما نسبت به اهل‌بیت داریم، دشمن است و مصداق این آیه شریف است که می‌فرماید: أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ، و باید با او بستیزیم، سرسخت باشیم و هیچ انعطافی نداشته باشیم. این تفسیر نادرستی است. در میان طوایف مسلمین، مسلمانانی هستند که محبتشان از بسیاری از ما شیعیان نسبت به اهل‌بیت کمتر نیست. من خودم موارد زیادی را دیده‌ام. چندی پیش در کردستان ماموستا شیخ‌الاسلام را به شهادت رساندند. ایشان نماینده مردم استان کردستان در مجلس خبرگان بودند. ما غالبا به مناسبت مجلس خبرگان در ایام برگزاری اجلاس‌ها با هم احوال‌پرسی و گفت‌وگویی داشتیم. چه قدر ایشان به امام، مقام معظم رهبری و نظام اسلامی اظهار علاقه می‌کرد. این جمله را هم می‌خواهم شما برای یادگاری داشته باشید. خداوند ان‌شاءالله او را با آن کسانی که دوست دارد محشور کند. می‌گفت: «من معتقدم که اگر کسی به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها جسارت کند کافر است.»؛ این جمله را یک روحانی سنی اهل کردستان در جلسه‌ای که من حضور داشتم گفت. بعد نقل کرد که: «در خانواده ما پدر و اجداد من حتی خانم‌های خانواده ما آن‌چنان علاقه‌مند به اهل‌بیت بودند که مردم برای تبرک و تیمن از آن‌ها استشفا می‌کردند. پدرم که رئیس یک قوم و قبیله‌ای بود در مقابل هیچ کس از جایش بلند نمی‌شد؛ ولی اگر فرزند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها وارد مجلس می‌شد تمام قد بلند می‌شد. اواخر عمر که پیر شده بود و نمی‌توانست از جایش بلند شود به واسطه علاقه‌ای که به حضرت زهرا داشت اگر سیدی وارد مجلس می‌شد می‌گفت: «زیر بغلم را بگیرید و جلوی پای سیدی که وارد مجلس شده مرا بلند کنید.»
افراد زیادی هستند که واقعا به اهل‌بیت علاقه‌مندند؛ اما در اثر عواملی نتوانسته‌اند آن‌ها را آن‌طور که لازم است بشناسند و توفیق ولایت اهل‌بیت به این معنایی که ما معتقدیم نصیبشان نشده است. این‌چنین نیست که هر کس اعتقادات ما شیعیان را درباره ائمه علیهم‌السلام و جانشین پیغمبر نداشت حتما دشمن مؤمنین و دشمن شیعه تلقی می‌شود. علت بسیاری از این اختلاف‌ها جهل است. بسیار از افراد غیر شیعه بر اثر خوش‌بینی نسبت به بزرگان، علما و گذشتگانشان باور نمی‌کنند که اکثریت مسلمانان در طول تاریخ نسبت به سفارش پیغمبر اشتباه کرده باشند. می‌گویند: «مگر چنین اشتباهی امکان دارد؟! شیعه اقلیتی است و ممکن است آن‌ها اشتباه کرده باشند!»
بنابراین باید دید این رُحَمَاء بَیْنَهُمْ شامل چه کسانی می‌شود. به عبارت دیگر باید دید ضمیر «هُم» در «بینهم» چه کسانی هستند. وقتی می‌گوییم: «این‌ها در بین خودشان با هم مهربان‌اند»؛ مقصود از خودی‌ چه کسی است؟ در مقابل، عده‌ای هم می‌گویند: «هر کس شهادتین را گفت جزء خودی‌هاست. مگر در رساله‌های عملیه نمی‌نویسند که هر کس شهادتین گفت مسلمان است؟! الذین آمنوا؛ یعنی مسلمانان؛ آن‌هایی که همراه پیغمبرند مسلمان‌اند. پس همه مسلمانان خودی‌ هستند و ما نسبت به همه باید همین محبت را داشته باشیم!»

حد نصاب ایمان

این دو تفسیر در دو قطب مخالف‌اند و هر دوی آن‌ها ناقص هستند. حقیقت امر این است که در میان کسانی که مسلمان نامیده می‌شوند، چه شیعه و چه غیرشیعه، کسانی هستند که حد نصاب ایمان به خدا و پیغمبر را ندارند. حد نصاب ایمان یعنی کمترین اعتقادی که مؤمن باید داشته باشد تا مؤمن شمرده شود. اجمالا باید باور داشته باشد که هر چه پیغمبر از طرف خدا گفته صحیح است و به اندازه سر سوزنی اشکال، اشتباه و نقص ندارد. هستند کسانی که ادعای اسلام، ایمان، تشیع، ولایت و ... می‌کنند ولی این حد نصاب را ندارند. اگر دقت کنید نمونه‌های بارزی را در طول تاریخ سی و چند ساله بعد از انقلاب می‌بینید. عده‌ای در لباس‌های مختلف و به بهانه‌های مختلف احکام اسلام را انکار می‌کنند، زیر پا می‌گذارند و می‌گویند: «تاریخ مصرف این احکام گذشته است و برای امروز مفید نیست!»؛ این چه ایمانی است؟! در بین اهل تسنن هم چنین افرادی هستند.
از طرف دیگر هم در شیعه‌ و هم در سایر مذاهب اسلامی کسانی هستند که اگر واقعا بفهمند که پیامبر اسلام از طرف خدا امری فرموده است صددرصد می‌پذیرند، اما در حال حاضر تنها به آن چیزی که معتقدند عمل می‌کنند. اگر از این‌ افراد سؤال شود: «اگر بفهمید که این اعتقاد شما اشتباه است و در واقع پیغمبر چیز دیگری فرموده است کدامش را قبول می‌کنید؟»؛ می‌گویند: «ما فعلا این عقیده را داریم، اما اگر بفهمیم که پیامبر اسلام چیز دیگری فرموده است قبول می‌کنیم. ما عنادی نداریم.»؛ این حد نصاب ایمان است و در میان غیر شیعه هم واقعا کسانی پیدا می‌شوند که اگر بفهمند رفتار، فتوا و فقه شیعه همان چیزی است که پیغمبر از طرف خدا آورده، با جان و دل قبول می‌کنند، اما با ما در تشخیص اختلاف دارند. در بین شیعیان هم کسانی هستند که از لحاظ مذاهب فقهی با هم اختلاف‌های زیادی دارند. الحمدلله در حال حاضر این اختلافات خیلی کم شده است؛ ولی سابقا چنین اختلافاتی خیلی بیشتر وجود داشته و در تاریخ هم نقل شده است و آثار آن هم هنوز هست. در بین برخی از علمای بزرگ اختلافات روشنی وجود داشته است. مثلا یک دسته اخباریین بودند و یک دسته اصولیین که با هم اختلافات زیادی در فتوا داشتند و این اختلافات فقط در عمل خودشان نبوده است، بلکه طرف مقابل را خیلی تخطئه می‌کرده‌اند. به هر حال در یک دوره، اخباریین و اصولیین با هم اختلافات زیادی داشته‌اند. طبعا در این اختلافات یک طرف صحیح بوده و هر دو مصداق امر خدا نبوده است. حال که چنین است آیا باید بگوییم: «چون یکی از این دو طرف به چیزی معتقد بوده که خدا نفرموده است پس آن طرف خودی نیست و نباید او را دوست داشته باشیم؟!»؛ آیا باید نسبت به او دشمنی کنیم؟ او اشتباه کرده است اما غرض و مرضی ندارد.

مراتب خودی‌ها

پس چه بگوییم؟ باید گفت خودی بودن مراتبی دارد. کسانی صددرصد در عقاید، اخلاق، رفتار و فتاوای فردی و اجتماعی با هم نزدیک و یکسان‌اند و به اصطلاح، همه انقلابی و پیرو خط امام هستند، اما عده‌ای دیگر هستند که بدون این‌که غرضی داشته باشند ضعف‌هایی دارند؛ یعنی چنین اعتقادی برایشان ثابت نشده و بعضی چیزها را نفهمیده‌اند. آیا ما باید نسبت به آن‌ها دشمنی کنیم یا نه، آیه ؛ رُحَمَاء؛ بینهم شامل آن‌ها هم می‌شود؟ باید گفت: مصادیق رُحَمَاء؛ مراتب دارند و باید نسبت به آن‌هایی که در همه چیز با ما شریک‌اند خیلی مهربان باشیم و نسبت به آن‌هایی که کمی کمتر از این حد هستند به همان میزان باید محبت ما کمتر باشد. این اختلاف در محبت در تزاحمات بروز می‌کند و معلوم می‌شود؛ یعنی در تزاحمات باید دسته اول را مقدم بداریم، اما معنای این سخن این نیست که دسته دوم دشمن‌اند. این مراتب ادامه دارد تا می‌رسد به آن‌جایی که کسانی رسما شیعه نیستند؛ اما واقعا محب اهل‌بیت و سر تا پا عاشق اهل‌بیت‌اند. به طوری که اگر بفهمند اهل‌بیت چیزی فرموده‌اند قطعا می‌پذیرند، اما در حال حاضر انکار می‌کنند و رفتار، فتاوا و نمازخواندنشان احیانا با ما تفاوت‌هایی دارد و این انکار به خاطر دشمنی و عناد با اسلام و اهل‌بیت نیست. ما باید نسبت به این چنین افرادی هم به اندازه مرتبه ایمان و تقیدشان به دین علاقه داشته باشیم.
این نکته را می‌توان در روایاتی که از اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین‌ درباره رفتار با مخالفین وارد شده است ملاحظه کرد. امام صادق صلوات‌الله‌علیه‌ نامه‌ای نوشتند و برای شیعیان بلاد مختلف از قم، خراسان و... فرستادند. شیعیان، خود را موظف می‌دیدند که روز جمعه دور هم بنشینند و این نامه را بخوانند تا آن سفارش‌ها را فراموش نکنند. امام صادق علیه‌السلام در آن نامه سفارش می‌فرماید که: «در نماز جماعت مخالفان در صف اول حاضر شوید. اگر مریض شدند به عیادتشان بروید. اگر نیازی داشتند به آن‌ها کمک کنید. اگر به شما ستم کردند تحمل کنید (تَحَمَّلُوا الضَّیْمَ مِنْهُم)4؛ تا بی‌جهت بین مسلمانان اختلاف نیافتد و دشمن بر آن‌ها چیره نشود.»؛ بله، اگر کسی عناد داشت و به خاطر هوای نفس، پول، مقام و ... حاضر بود حقایق اسلام را زیر پا بگذارد، چه اسم شیعه داشته باشد و چه اسم سنی، نباید نسبت به او محبت داشت. مگر در میان کسانی که اسم شیعه داشتند ما نمی‌شناسیم کسانی را که حاضر بودند تیشه به ریشه اسلام بزنند؟! در نظام قبلی، شاه برای تظاهر نماز می‌خواند و در کاخش مراسم عزاداری سیدالشهدا علیه‌السلام برپا می‌کرد. از کاخ گلستان به طور مستقیم صدای مراسم عزاداری پخش می‌شد. حج می‌رفت و لباس احرام می‌پوشید و عکسش را با لباس احرام در ادارات و جاهای دیگر می‌زدند. طوری تظاهر می‌کرد که بسیاری از عالمان ساده می‌گفتند: «این تنها پادشاه شیعه است و ما باید از او حمایت کنیم؛ چون در عالَم، پادشاه شیعه‌ نداریم!»؛ اگر درون دل شاه را می‌شکافتید می‌دیدید که نه تنها شیعه نیست بلکه اصلا اعتقادی به اسلام ندارد. همان‌طورکه بعدها از رفتارش معلوم شد. صرف اسم شیعه که کاری را درست نمی‌کند، از این‌رو در ذیل آیه‌؛ 29 سوره فتح وقتی می‌خواهد ثواب آخرتی امت پیامبر را ذکر کند با لحن دیگری غیر از لحنی که اوصاف دنیایی آن‌ها را ذکر کرد می‌فرماید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا؛ نمی‌گوید: ما به همه آن‌هایی که با پیامبر بودند وعده مغفرت و اجر عظیم دادیم، بلکه می‌گوید: «خداوند از میان آن‌ها به کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند اجر عظیمی وعده داد.»؛ وقتی اوصاف جامعه اسلامی را ذکر می‌کند می‌گوید: «امت اسلامی جامعه‌ای در حال ضعف بود که کم‌کم قوت پیدا کرد.»؛ گرچه در بین این کشت‌زار وسیع که بسیار رشد کرد علف‌های هرزه هم هست اما کسی به آن‌ها اعتنایی نمی‌کند. وقتی می‌فرماید:؛ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ،؛ این‌جا بحث بر سر کشت‌زار است؛ اما پای حساب که به میان می‌آید که چه کسی بنا است به بهشت برود، دیگر به صورت کلی نمی‌گوید همه شما را به بهشت می‌برم، بلکه می‌گوید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا.
پس صرف اسم مسلمان و اسم شیعه کار را درست نمی‌کند. در برخی از روایاتی که اوصاف شیعه را بیان می‌کنند صریحا آمده است که کسانی که اسم شیعه دارند اما این اعمال را انجام نمی‌دهند از ما نیستند و ما از آن‌ها بری هستیم. در روایت صحیحی که در اصول کافی آمده از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که می‌فرماید: «فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ فَرَسُولُ اللَّهِ خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ؛5؛ اگر گفتن این‌که من علی را دوست ‌دارم خوب و کافی بود، می‌گفتند ما محمد را دوست ‌داریم.»؛ باید از آن‌هایی که افتخارشان این است که می‌گویند: «ما علی را دوست ‌داریم» پرسید که آیا علی علیه‌السلام افضل است یا محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله؟ این از ضروریات اسلام است که پیغمبر اکرم افضل از امیرالمومنین است. خب پس چرا نمی‌گویند «محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را دوست می‌داریم»؟ اگر به گفتن مشکل حل می‌شود، به جای علی علیه السلام بگویید محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را دوست می‌داریم. صرف گفتن که مشکلی را حل نمی‌کند. حضرت در ادامه می‌فرمایند: ؛ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ. اهل‌بیت علیهم‌السلام آمدند تا مردم را با خدا آشنا کنند. قصد ایشان این نبود که مغازه دیگری در کنار مغازه خدا درست کنند و رقیب خدا شوند! اگر ما با اهل‌بیت علیهم‌السلام ارتباط داریم و شیعه و دنباله‌رو آن‌ها هستیم باید اعمال و رفتارمان به آن‌ها شباهت داشته باشد.
پس در پاسخ این سؤال که چه کسی خودی و چه کسی غیرخودی است، باید گفت: خودی بودن مراتب دارد. بله، هر کس شهادتین گفت در ظاهر مسلمان است و جان و مالش محفوظ است. این حکمی ظاهری از احکام ظاهری اجتماع است، اما برای دوستی و محبت از صمیم قلب، باید به ایمان افراد نگاه کرد. باید دید چه قدر به خدا ایمان دارد؛ چه قدر پیغمبر و امام را قبول دارد؛ در دلش چه قدر محبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام هست. این ملاک محبت‌ورزی است. اعمال و ادعاهای ظاهری دردی را دوا نمی‌کند. گاهی ما وظیفه داریم در مقابل کسانی که به دروغ دم از شیعه‌گری می‌زنند با اسلحه بایستیم. کسی که حاضر است با آمریکا و اسرائیل سازش کند و برای حکومت به اصطلاح مردم‌سالاری دموکراتیک! و به خیال خودش برای جمهوری ایرانی! حاضر به حذف اسم اسلام، قانون اساسی و ولایت‌فقیه شود تا خود به حکومت برسد، آیا این واقعا مسلمان است؟ آیا چنین کسی به خدا اعتقاد دارد؟ اگر چنین کسی مسلمان است پس عمرسعد هم مسلمان بوده است! عمرسعد هم نماز می‌خواند. صبح روز عاشورا لشکرش به امامت او نماز جماعت خواند. اگر اسلام به این امور است پس یزید و ابن‌زیاد هم مسلمان بوده‌اند. شمر لعنة‌الله‌علیه سال‌ها در رکاب امیرالمومنین علیه‌السلام بود. سرباز علی بود و در جنگ صفین در رکاب امیرالمومنین علیه‌السلام با معاویه می‌جنگید. آیا به خاطر این‌که سابقه شرکت در جنگ صفین را دارد باید به او احترام گذاشت؟ ملاک محبت‌ورزی و خودی‌؛ بودن، داشتن ایمان واقعی است. باید دید دل تا چه اندازه خدا، اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام را را باور دارد.
البته این باور، مراتب دارد؛ از این‌رو محبت ما هم باید مراتب داشته باشد. باید هر کس را که ایمانش قوی‌تر و محبتش به خدا و اولیای خدا بیشتر است بیشتر دوست بداریم و دوستی هر کسی را که ایمان و محبش به خدا و اولیای خدا کمتر است به همان اندازه کمتر در دل حس کنیم. ملاک ایمان است. اگر بنا باشد در جامعه اسلامی که به فرموده قرآن ابتدا با یک نهال کوچکی پدید می‌آید، کم‌کم رشد می‌کند و بعد جهان را فرا می‌گیرد، علف‌های هرز و مسمومی پیدا شود که کشت‌زار را بخشکانند، چه باید کرد؟ با کسانی که حاضرند به روی مسلمانان به خاطر این‌که با حزب آن‌ها مخالف‌اند اسلحه بکشند چگونه باید رفتار کرد؟ باید چنین علف‌هرزه‌هایی را کند. این امرِ شوخی‌برداری نیست. این‌جا جای تماشا نیست. اگر به خانه و ناموس انسان حمله کنند می‌نشیند و نگاه می‌کند؟ مگر اسلام ناموس خدا نیست؟! مگر این نظام ناموس امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه نیست. آیا وقتی ببینیم که می‌خواهند به این ناموس الهی خیانت کنند باید بنشینیم ببینیم چه می‌شود؟ آیا باید بگوییم: «لازم است با این‌ها وحدت داشته باشیم!»؛ وحدت با چه کسی؟! وحدت با دشمنی که می‌خواهد ریشه ما را بکند؟! این وحدت است یا حماقت؟! مگر قرآن نفرمود: أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ؟ آیا با کسی که می‌گوید باید با آمریکا و اسرائیل سازش کرد! و از آن‌ها فرمان می‌گیرد، به او پول می‌دهند و از او حمایت می‌کنند باید مهربان بود یا سرسخت؟ آیا این‌جا جای وحدت است؟!

رهبری؛ ملاک و محور وحدت

جامعه اسلامی برای وحدت، محور می‌خواهد. محور جامعه اسلامی امام و بعد از امام، جانشین امام است. اگر کسی واقعا طالب وحدت امت اسلامی است و نمی‌خواهد امت اسلامی از هم پاشیده شود باید حول محور رهبری جمع شود و او را ملاک قرار دهد. هر کس به او روی می‌‌آورد خودی است و هر کس به او پشت می‌کند بیگانه است. روایات ما «حبل‌الله» را در آیه شریف وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا،6؛ به امام تفسیر کرده‌اند. البته حبل‌الله به قرآن هم تفسیر شده است، اما قرآن و امام از هم جدایی‌ناپذیرند (لن یفترقا).7؛ امروز اگر کسی طالب وحدت است باید گوش به فرمان رهبری باشد. او حافظ این وحدت و محوری است که همه باید دور او بچرخند. اگر از حول او پراکنده شوند امانی برای وحدت امت اسلامی نیست و آبرویی برای اسلام باقی نمی‌ماند. بی‌جهت نیست که همه تیرها به سوی رهبری هدف‌گیری شده است و به هر شکل ممکن می‌خواهند رهبری را تضعیف کنند. گاهی می‌گویند «باید دوره رهبری محدود شود.»، گاهی می‌گویند «باید انتخاب رهبری یک مرحله‌ای باشد و نیازی به خبرگان نیست.»؛ و گاهی درصدد حذف شرایط دیگر برمی‌آیند. مقصود اصلی‌شان حذف رهبری است. معتقدند وقتی مردم می‌توانند به رئیس‌جمهور رأی بدهند دیگر رهبر چه کاره است؟! چنین آرزویی فقط در دل کفار نیست، بلکه برخی به ظاهر خودی‌ها هم چنین آرزویی دارند، اما جامعه ما مسأله رهبری را پذیرفته و آن‌ها نمی‌توانند با آن مبارزه کنند. این‌ها هم خودی‌اند اما در یک مرحله بسیار نازلی.
ممکن است سؤال شود که شما گفتید ملاک خودی بودن رهبری است. پس چگونه می‌گویید این‌ها هم خودی‌اند؟»؛ در پاسخ می‌گوییم این‌ها ادنی‌مراتب خودی‌اند که دست‌کم آن‌طور که خودشان می‌گویند اصل اسلام یا ضروریاتش را قبول دارند، اما باید بدانیم که اگر محبت به این‌ها با محبت به رهبری تعارض پیدا کرد، دیگر محبت به این‌ها ساقط است. همان‌طور که عرض کردم مهربانی مراتب دارد؛ یعنی اگر مرتبه‌ای با مرتبه بالاتر تعارض پیدا کرد به طوری که مجبوریم یا این مرتبه پایین را بگیریم یا آن مرتبه بالا را، باید آن کسی را انتخاب کنیم که ایمانش قوی‌تر است؛ چراکه به رهبری نزدیک‌تر است. باید این محور را داشته باشیم.
امیدواریم که خدای متعال به برکت این مولود عظیم که با هیچ نعمتی در عالم قابل مقایسه نیست دل‌های ما را به نور ایمان، معرفت و ولایت روشن‌تر بفرماید.

والسلام علیکم و رحمةالله


1؛ . فتح، 29.

2؛ . انفال، 62.

3؛ . انفال، 63.

4؛ . الکافی، ج8، کتاب‌الروضة، ص2.

5؛ . الکافی، ج2 ص74.

6؛ . آل‌عمران، 103.

7؛ . الکافی، ج2 ص415.

برای خواندن گزارش خبری این جلسه اینجا را کلیک کنید!