ولایت فقیه، آماج فراماسونری جدید

در جلسه‌ با اعضای شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده
تاریخ: 
يكشنبه, 21 فروردين, 1390

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تشریف‌فرمایی بزرگواران را به این مؤسسه که خانه خود شماست خوش‌آمد می‌گوییم و خدا را شکر می‌کنیم که نعمت‌هایی به ما عطا فرموده که بتوانیم در جهت شناخت و اجرای بهتر احکام اسلام یعنی برنامه سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها تلاش کنیم. وظیفه خودم می‌دانم خدا را به‌خاطر نعمت پیروزی انقلاب، رهبری حضرت امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و جانشین شایسته‌شان شکر ‌کنم و طول عمر و مزید توفیقات مقام معظم رهبری را در پناه امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف درخواست کنم.

همه ‌ما در این جهت شریک هستیم که یکی از دغدغه‌ها یا بالاترین دغدغه‌‌مان برقراری نظام اسلامی واقعی است. شاید هیچ کدام از ما به اندازه حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نسبت به این مسأله حساس نبودیم؛ نه به این اندازه در این‌باره شناخت داشتیم و نه کار کردیم، ولی خوشحالیم که به برکت رهبری‌ها و رهنمودهای ایشان، نسبت به این مسائل حساس‌تر شدیم و کوشیدیم وظیفه خودمان را در این زمینه‌ها بشناسیم و هرچه بیش‌تر و بهتر عمل کنیم.

بیش از سی‌سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و در این مدت، فعالیت‌های بسیاری در این زمینه‌ها انجام گرفته که بسیاری از آن‌ها موفقیت‌آمیز بوده و نتایج چشم‌گیری داشته است. بخش‌های دیگری هم هست که همه می‌دانیم هنوز به حد مطلوب نرسیده و می‌بایست درباره آن‌ها کار کرد. خود امام هم می‌فرمودند که فقط بویی از اسلام در کشور آمده است. مقام معظم رهبری در همین فرمایشات اخیرشان در سفر قم مکرر بر این مسأله تأکید کردند که تا رسیدن به حد ایده‌آل خیلی فاصله داریم و باید خیلی کار بشود.

نگاه‌های کل‌نگر و جزءنگر به اسلام

گاهی ما نگاهی جزءگرا به اسلام داریم و در حدی که شرایط طبیعی و اجتماعی ما اقتضا می‌کند یک گوشه‌ کار را می‌گیریم و پیش می‌رویم. فرض بفرمایید نسبت به احقاق حقوق خانم‌ها احساس مسئولیت می‌کنیم. می‌بینیم از یک طرف در طول تاریخ محرومیت کشیده‌اند و از سوی دیگر افراط‌هایی در جهان غرب وجود دارد که بیشتر در جهت ضربه زدن به شخصیت زن و حقوق زن است. می‌خواهیم در این زمینه کار بکنیم؛ کار علمی، فرهنگی، تحقیقی، آموزشی، تربیتی، تا برسد به کار سیاسی و قانون‌گذاری و بالاخره تا حد اجرا پیش برویم.

این یک نگاه است. کار بسیار خوب و دید مقدسی است. سایر اقشار هم به تناسب می‌توانند کارهایی را که مقتضای صنف، امکانات و موقعیت اجتماعی‌شان است، دنبال کنند بدون این‌که نگاهی کلان و کل‌نگر به مسائل جامعه داشته باشند. بسیاری از مسائلی که فرمودید[1] از این قبیل است که هم نشانه علاقه و انگیزه شما نسبت به اجرای احکام اسلامی است و هم‌ نشانه وسعت نظر، عمق فکر و وسعت مطالعاتتان در این زمینه‌هاست. ما هم به سهم خودمان این تلاش شما را تقدیس می‌کنیم؛ اما خوب است قبل از این‌که در بخش خاصی تلاشی را شروع کنیم، ادامه بدهیم، یا تکمیل کنیم، نظری کلان نسبت به مسائل جامعه‌مان داشته باشیم. من با اجازه شما در این مسأله مقداری صحبت می‌کنم و سپس اگر فرصتی ماند و چیزی به نظرم رسید به جهات دیگر هم می‌پردازم.

اسلام، مجموعه‌ای ارگانیک

بیش از سی‌سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد که تقریبا ده سال آن در زمان حیات حضرت امام بود. در این مدت با مشکلاتی روبه‌رو بودیم که آن اسلام واقعی ـ به فرمایش حضرت امام، اسلام ناب ـ در کشورمان اجرا نشد. من فکر می‌کنم بعد از این تجربه سی‌وچند ساله، خوب است قدری بازنگری کنیم، که چرا آن‌گونه که باید بشود نشد؟ چرا کمبودها و کاستی‌هایی پیش آمد و حتی بعضی از آن‌ها تشدید شد؟ البته در سایه انقلاب و به برکت خون شهدا پیشرفت‌های عظیم و موفقیت‌های بسیار بزرگی حاصل شده که نباید هیچ کدام از آن‌ها را فراموش کنیم، ولی چرا کامل‌تر نشد؟

به نظر من دو مشکل اساسی وجود دارد که هر دو به نحوی به بینش و شناخت برمی‌گردد. ما باید اسلام را به‌عنوان یک مجموعه سیستماتیک بلکه یک مجموعه ارگانیک بنگریم؛ مجموعه‌ای که اعضایش تأثیر و تاثر متقابل در هم دارند و با فعالیت‌های متقابلی که انجام می‌دهند زمینه رسیدن به هدف واحدی را فراهم می‌کنند که فوق هدف فعالیت‌های هر بخش از این سیستم است. متأسفانه این نگرش به اسلام چه در جامعه ما و چه در سایر کشورهای اسلامی درست تبیین نشده است. وقتی بخواهیم خیلی خوب اسلام را تعریف کنیم می‌گوییم اسلام همه چیز دارد؛ اسلام اقتصاد دارد، فرهنگ دارد، سیاست، حقوق، حکومت و روابط بین‌الملل دارد؛ اما آیا این‌ها را در مجموعه‌ای کنار هم قرار می‌دهیم که باید به هم متصل کرد، یا این‌ها رابطه‌ ارگانیک درونی دارند و اصلا امکان انفکاک بین آن‌ها نیست. وقتی اسلام را درست شناخته‌ایم که آن را به عنوان پیکری ببینیم که اندام‌های گوناگونی دارد. دستگاه‌های گوارش، تنفس و اعصابش، حقیقت واحدی را تشکیل می‌دهند و هیچ کدام به تنهایی انسان نیستند و جزء حقیقی انسان به شمار نمی‌روند. وقتی انسان‌ هستند که با یکدیگر ارتباط داشته باشند. قلب وقتی که در درون بدن و با مغز و اعصاب و سیستم عصبی و سایر دستگا‌ه‌های تنفس و گوارش در ارتباط باشد قلب انسان است وگرنه اگر قلب را بیرون بیاورند و در محفظه‌ای بگذارند، هر چند مشغول کار خودش باشد قلب انسان نیست. وقتی قلب انسان است که در ارتباط با مغز، فکر، احساسات و عواطف انسان باشد وگرنه موجودی مستقل است که کار خودش را می‌کند و تا شرایط طبیعی‌اش فراهم است قبض و بسطش را دارد. چه‌بسا بعضی از اندام‌های دیگر هم این‌گونه باشند. ممکن است خون انسان را بیرون بیاورند و در محفظه‌ای در شرایط بهداشتی حفظ کنند و سال‌ها گلبول‌هایش سالم بماند، اما این انسان نیست. اسلام هم این‌گونه است؛ این‌که می‌گوییم اسلام همه چیز دارد معنایش این نیست که بخش‌های جداگانه‌ای به نام اقتصاد و فرهنگ و حقوق و... دارد؛ بلکه همه این‌ها در هم تنیده است و با هم تأثیر و تأثر متقابل دارد. وقتی اسلام ناب است که همه بخش‌ها به صورت یک کل منسجم و دارای تأثیرات متقابل و با هدف واحد در نظر گرفته شود که متأسفانه این مسأله درست تبیین نشده است.

لزوم درک لایه‌های عمیق‌تر

مسأله دوم این است که نگرش به هر بخشی از اسلام دارای لایه‌هایی است؛ لایه‌ای سطحی دارد که هر کسی نگاه کند این لایه‌ را می‌بیند و اگر این اندازه را درک نکند اصلا اسلام را نشناخته است؛ ولی لایه‌های عمیق‌تری هست که اگر آن لایه‌ها را درست نشناسیم ممکن است در درازمدت، اسلام لطمه بخورد. گیاهی را فرض کنید که در گلدانی رشد می‌کند، ممکن است گل هم بدهد، خوش‌بو هم باشد، اما این گیاه هیچ وقت درختی نمی‌شود که صد سال عمر کند. اگر بخواهد عمری صدساله داشته باشد باید در زمین حاصل‌خیزی رشد کند و بتواند در اعماق زمین ریشه بدواند وگرنه مثل خیلی از گیاهانی که امروز به صورت مصنوعی پرورش می‌دهند دوامی نمی‌آورد. قرآن در این‌باره بیان زیبایی دارد؛ ...كَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ؛[2] چون درختى ناپاك است كه از روى زمین كنده شده و قرارى ندارد. باید اسلام را در لایه‌های مختلفش ببینیم و به اعماقش پی ببریم؛ كَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء؛ تُؤْتِی أُكُلَهَا كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا.

لایه عمیق ولایت

در این‌باره نمونه‌های بسیاری وجود دارد. همین مسأله ولایت در اسلام ـ صرف‌نظر از مسأله ولایت‌فقیه و حکومت ـ این ولایت یعنی ‌چه؟ در مجموعه مفاهیم اسلامی چه جایگاهی دارد؟ آن‌چه ما یادمان می‌آید و از کودکی در این زمینه یاد گرفته‌ایم همین محبت اهل‌بیت بوده است. در خیلی جاها تصور بر این است که اهل ولایت، کسانی‌ هستند که زیاد روضه می‌خوانند، گریه می‌کنند و توسلات دارند! اما به برکت انفاس قدسیه امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه ما به لایه‌ای عمیق‌تر از این معنا پی بردیم که خیلی از لایه ‌اول مهم‌تر است؛ ولایتی که درباره آن می‌گویند وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ ءٍکمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ؛[3] تنها همین سفره حضرت ابوالفضل و امثال آن نیست. آن چیزی که اهمیتش از نماز بیشتر است باید تأثیر خیلی عمیق‌تری در سعادت انسان داشته باشد. بالاخره همین اندازه فهمیدیم که ولایت‌فقیه‌ای هست که اصل نظام است. ولی اکنون که همه دنیا نظام جمهوری اسلامی ایران را به‌عنوان نظام ولایت‌فقیه می‌شناسند، مردم ما به‌خصوص اقشار و گروه‌های مؤثر که شامل بالاترین مسئولان کشور هم می‌شود از ولایت‌فقیه چه می‌دانند و چه اندازه به آن معتقدند؟ اگر کسی ادعا کند که بعد از سی ‌و ‌چند سال، بعد از این همه بحث‌هایی که خود امام فرمودند، کتاب‌هایی که فقها در این‌باره نوشتند، بحث‌های تلویزیونی، رادیویی وغیره‌ای که انجام گرفت، هنوز در عالی‌ترین سطوح مسئولیت کشور، ولایت‌فقیه به معنای واقعی‌اش جا نیفتاده، ادعای گزافی نکرده است. البته ما علم غیب از دل‌ کسی نداریم اما آثار نشان می‌دهد که هنوز در اعماق دل خیلی‌ها این است که این یک فرصتی بود که امام فرصت را غنیمت شمرد و برای آخوندها دکانی باز کرد! می‌گویند: وقتی مردم باید رأی بدهند و رئیس‌جمهور یا رئیس حکومتی انتخاب کنند، دیگر ولی‌فقیه چه کاره‌ است؟! قوای سه‌گانه که داریم. ده‌ها سال پیش‌تر مونتسکیو گفت، دیگران هم تصریح کردند و توجیهات عقلی خوبی هم دارد. قوه مقننه و قضائیه داریم، یک رئیس قوه مجریه هم می‌خواهد که آن مصوبات را عمل کند. دیگر چه می‌خواهد؟! رهبر یعنی‌چه؟! ولی‌فقیه چه کاره است؟! بله عده‌ای از آخوندها در مبارزه با نظام قبلی زحمت کشیدند و کشته و زندانی دادند. امام هم به پاس تشکر، چیزی به نام ولایت‌فقیه درست کردند. مردم هم به امام احترام ‌گذاشتند و قبول کردند!!!

نمی‌دانم تا چه اندازه باور دارند که این ولایت را باید به عنوان اسلام پذیرفت. گاهی در عمل نشان می‌دهند که باور ندارند. گاهی کسی مقام رسمی قانونی پیدا می‌کند، خیال می‌کند دیگر مالک کشور است. می‌گوید مردم به من رأی دادند و اختیار را به دست من داده‌اند دیگر رهبر چه کاره است؟! حتی در حوزه‌های علمیه هم کسانی پیدا می‌شوند که هنوز بعد از این همه بحث‌ها شک می‌کنند که اصلا آیا ما ولایت‌فقیه داریم یا خیر، و اگر داریم قلمروش چه‌قدر است و آیا اصلا حکومت اسلامی داریم یا نداریم؟ متأسفانه این حرف‌ها تحت تأثیر برخی عوامل وسعتی نسبی در بعضی از حوزه‌ها پیدا کرده است.

با این اوصاف ملاحظه بفرمایید هرچند ما درباره حقوق زن تحقیق علمی بکنیم، اجتهاد کنیم، خانم‌ها خودشان مجتهد بشوند، به حد اعلمیت برسند، در این خصوص فتوا بدهند، تحقیق کنند و حکم مسأله را اثبات کنند یا فقهای حوزه و مراجع بیایند، حمایت کنند و نظر بدهند که باید چنین کرد، اگر مسئولان کشور، آن‌هایی که در قوه مقننه مؤثر هستند تصویب نکنند چه می‌شود؟ ما قوانینی داشتیم که با اکثریت قاطع تصویب شده و شورای نگهبان هم تأیید کرده، ولی سال‌ها متروک ماند، چون مجری دلش نمی‌خواسته، سلیقه‌اش نبوده و هر روز به بهانه‌ای قانون را کنار گذاشته است. بنابراین با این کارها مسائل حل نمی‌شود. باید یک فکر کلانی داشته باشیم، باید کاری کنیم که مسائل اصلی و زیربنایی نهادینه بشود، نه این‌که بعد از سی، چهل سال هنوز هم مشکوک باشد و با آن برخوردی شعاری بشود. وقتی از عمق دل باور کردند و فهمیدند اسلام و اقتضای اسلام همین است، آن‌هایی که واقعا مسلمانند پایش می‌ایستند و پای آن جان هم می‌دهند، اما وقتی باور نکردند، می‌گویند حالا آخوندها یک چیزهایی گفتند و نوشتند؛ این بحث‌ها زیر و رو زیاد دارد و اختلاف‌نظر زیاد است! در آخر هم یا آدم کج‌سلیقه‌ای را پیدا می‌کنند و فتوایش را می‌گیرند، یا فتوایی می‌تراشند تا در مقابل به آن استناد کنند. حالا اگر شما صد تا فقیه داشته باشید که همه حکمی داده باشند و در مقابل، کسی سخن خلافی گفته باشد، اگر دلشان با آن حکم مخالف باشد، سخن این یکی را می‌گیرند و همه چیز را فراموش می‌کنند.

لزوم حرکت هماهنگ

ما باید در این دو جهت یعنی طرح کلان اسلام برای جامعه و ارتباط درونی بخش‌های مختلف اسلام فعالیت کنیم. این‌که توقع داشته باشیم حقوق زن رعایت بشود یا مثلا نکاح موقت درست اجرا شود، اما از سایر مسائل غفلت کنیم به جایی نمی‌رسیم. وقتی آموزش و پرورش ما به گونه دیگری است؛ دستگاه‌های ارتباطی ما، و فیلم‌ها طور دیگری است؛ اینترنت دائما جوان‌های ما را بمباران می‌کند، در این شرایط، این‌که فتوای علما این است که این حلال یا حرام است، هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. آن مسئولی که دختر، پسر، عروس یا دامادش با همین مشکلات دست به گریبانند چطور می‌خواهد به صورت دیگری عمل کند؟ این تلاش‌ها وقتی ثمر می‌دهد که این مجموعه، هماهنگ حرکت کند. وقتی یک قدم پیش می‌رود همان یک قدم را همه بروند، نه این‌که در یک قسمت پیش برویم و خیلی پیشرفت کنیم اما قسمت‌های دیگر مورد غفلت قرار بگیرد. این مثل انسانی است که دست و پایش خیلی دراز است، اما سر کوچکی دارد. این انسان ناموزون به جایی نمی‌رسد. در آخر هم دست‌های درازش جایی گیر می‌کند و می‌افتد، سرش می‌شکند و نابود می‌شود. ما باید اسلام را در یک کل ببینیم که باید همه بخش‌هایش با هم متناسب و متوازن رشد کند. تصور این‌که می‌توانیم مسائل حقوقی زن را بدون توجه به مسایل دیگر اصلاح کنیم نادرست است. مخصوصا اگر این مسائل با اعتقادات تماس داشته باشد. اگر خدای‌ نکرده روزگاری شد که بعضی مسئولان ما در این‌که احکام اسلام ابدی است و همیشه باید اجرا بشود تشکیک کردند[4] اساس اسلام زیر سؤال می‌رود. چندین سال از طرف عالی‌ترین سطوح رسمی کشور به جامعه القا می‌شد که اسلام را طوری تعریف کنید که دنیا بپذیرد، و آن‌هایی که به فرمایش امام اسلام ناب را معرفی می‌کردند، متهم به خشونت می‌شدند. می‌گفتند شما به اسلام خیانت می‌کنید؛ اسلام را به گونه‌ای معرفی می‌کنید که دنیا نمی‌پذیرد؛ باید طوری معرفی کنید که همه بپذیرند. همان‌طور که در کنفرانسی در آلمان معرفی کردند و حتی مارکسیست‌ها هم گفتند اگر اسلام این است ما هم قبول داریم!

تلاش در جهت تغییر فرهنگ

باید توجه پیدا کنیم که کارمان یک اشکال اساسی دارد. وقتی مسائل اقتصادی[5] شرایط زندگی را سخت کند، اگر بخواهیم به خانمی که طلاق گرفته بگوییم طبق دستور اسلام عمل کن، مهرت را بگیر و برو، نمی‌پذیرد. فرض کنید به اندازه چند ماه خرجش را هم بدهند، بعد از آن می‌خواهد چه کار کند؟ مخصوصا در جامعه‌ای که ازدواج مجدد برای یک خانم پسندیده نیست. در زندگی‌‌های قبائلی مسایل ازدواج این‌گونه پیچیده نبود؛ امروز کسی زن می‌گرفت، فردا طلاق می‌داد و همین خانم با مرد دیگری ازدواج می‌کرد. خیلی هم عادی بود، ولی حالا این‌گونه نیست؛ یک خانم که شوهرش از دنیا برود زشت می‌دانند که مجددا ازدواج کند. متأسفانه این مسأله در کشور ما به فرهنگی عمومی تبدیل شده است. مسأله ازدواج موقت را که اصلا حرفش را نزنید. بودند کسانی که تصریح می‌کردند ما به گناه حاضریم اما به ازدواج موقت حاضر نیستیم؛ یعنی ازدواج موقت را زشت‌تر از فحشا می‌دانستند! هنوز هم گوشه و کنار در جامعه چنین تفکری هست. این شرایط فرهنگی باید عوض بشود. تا این فرهنگ حاکم است این طور حکم‌ها اجرا نمی‌شود. ما باید برای تغییر فرهنگ جامعه برنامه‌ریزی داشته باشیم و مسئولان ما باور کنند که این کارها را باید انجام بدهند.

لزوم توجه به مسایل اساسی

ما باید حواسمان جمع باشد. تمام نیرو، وقت‌ و کارمان را صرف یک موضوع جزیی نکنیم که معلوم نیست به جایی برسد یا نرسد. به نظر بنده در عین‌حالی که هر کسی باید طبق شرایط خاص خودش و وظیفه‌، امکانات و تخصصی که دارد برای حفظ نظام و پیشبرد اهداف اسلام حرکت کند اما مهم‌ترین کار توجه به مسأله کلان جامعه است. باید بیندیشیم این مجموعه فعالیتی که داریم در کجای این جامعه واقع می‌شود، چه تعاملی با سایر بخش‌ها دارد و چه قدر شرایط اجرایش در جامعه فراهم شده است. اگر کسانی برخوردشان با مقام ولایت‌فقیه از نوع برخورد سیاسی با یک باند یا رقیب سیاسی باشد، یعنی سی و چند سال تلاش برای ولایت‌فقیه همه بر باد است. اگر این طور شد تلاش‌هایی که برای مسأله فقاهت و مرجعیت می‌کنید چه فایده‌ای دارد؟ کسانی ‌که احساس مسئولیت می‌کنند، کسانی ‌‌که فکر و هوش و انگیزه‌ای دارند، آن‌هایی که دلشان برای انقلاب می‌سوزد، باید برای مسائل اساسی دلسوزی کنند، بود و نبود مسایل دیگر چندان فرقی نمی‌کند. نمی‌گویم نباید تلاش کرد، اما اگر اصل مسأله ولایت‌فقیه انکار بشود، اگر اصل امام زمان به‌گونه دیگری تفسیر بشود دیگر چه باقی می‌ماند؟! این‌ها خطرهایی است که کمتر کسی به آن توجه پیدا می‌کند و متأسفانه وقتی خطر واقع شد رفع کردنش شبیه محال می‌شود.

خطر فراماسونری

آن‌هایی که تیزبین هستند باید آینده را پیش‌بینی کنند، خطرها را احساس کنند، دیده‌بان‌ها باید از دور بنگرند که چه چیزی پیش می‌آید. من احساس می‌کنم در درون جامعه ما دستگاه فراماسونری در حال تقویت مجدد است. فراموش نکنید از همان وقتی که مشروطیت در ایران با دستگاه فراماسونری بر سر کار آمد با شعارهای اسلامی و آیات قرآن و با این حرف‌ها پیش آمد. امروز هم اگر بخواهد پیش بیاید حتما از همین شعارهایی که از انقلاب سرچشمه گرفته استفاده خواهند کرد. همین‌ها را می‌گویند و در زیر این پوشش‌ها حرف خودشان را می‌زنند. همان چیزی که همیشه گفته‌اند که «قالب را حفظ کنید و محتوا را عوض کنید.»؛ قالب، امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف و این حرف‌هاست اما محتوای امام زمان یک چیز دیگری (مثل انسان کامل نوعی) می‌شود.

شما می‌فرمایید بیاییم با علما و مراجع تبادل‌نظر کنیم، ولی به کسی که اصلا در طول عمرش با هیچ عالمی میانه خوبی نداشته و اکنون نیز حاضر نیست داشته باشد و هرچه بتواند لگد می‌زند چه امیدی می‌توان داشت؟ کسانی هم دل‌باخته این‌ها شده‌اند و فریب‌شان را خورده‌اند و با تمام قوا همه چیزهایی را که بر دیگران عیب می‌گرفتند، از استفاده از امکانات دولتی برای مسایل شخصی و... درباره این شخص فراموش می‌کنند. روزی چشم باز می‌کنیم می‌ببینیم که ای وای اصلا روز، شب شده است. دیگر همدیگر را نمی‌شناسیم. اصلا این‌جا کجاست؟ این‌ها از کجا پیدا شدند؟ این‌ها از درون همین دستگاه درآمدند. خود ما حمایتشان کردیم. این بودجه‌هایی که در این راه صرف می‌شود از کجا می‌آید؟ این بند و بست‌هایی که می‌شود، این عزل و نصب‌هایی که انجام می‌گیرد به چه دلیل است؟ این حرف‌های نچسبی که هر روز در قالب نویی زده می‌شود از کجا می‌آید؟ چه انگیزه‌ای برای طرح این‌ها وجود دارد؟ این همه سخن از ملی‌گرایی آن هم در زمانی که کشورهای اسلامی عربی بیدار شده‌اند و یک نهضت اسلامی جهانی در حال شکل‌گیری است برای چیست؟ طرح اسلام ایرانی چیزی جز این را به دنبال دارد که ما را به ملی‌گرایی متهم کنند و بگویند شما با اسلام سر و کار ندارید؟ این کار چه انگیزه عقلایی می‌تواند داشته باشد؟ فرض کنید اگر روزی از ما بپرسند که چرا برای احیای حقوق زن کار نکردید شاید عذری داشته باشیم اما اگر یک روزی بپرسند که چرا اساس اسلام بر باد رفت و ساکت ماندید، چه جواب بدهیم؟!

شدیدترین خطر برای نظام

زمانی که دستگاه بنی‌امیه سر کار آمد چند سال از تولد اسلام گذشته بود؟ آن‌ها با چه نامی بر مسند حکومت نشستند؟ آیا جز به نام اسلام و خلیفه رسول‌الله حکومت می‌کردند؟ اما به فرمایش امیرالمؤمنین ظرف اسلام را واژگون کردند و پوستین اسلام را وارونه پوشاندند و ملت هم پذیرفتند! وقتی روی منبرها ـ العیاذبالله ـ امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام را لعن می‌کردند در کدام کشور اسلامی مقاومت شد؟ همه جا رسم بود. هر جا نمازجمعه خوانده می‌شد و لعن علی‌علیه‌السلام هم بود. تا زمان عمربن‌عبدالعزیز که کم‌کم نسبت به این مسأله مقاومت شد. قبل از این‌که جنازه پیغمبر دفن بشود چه کسانی برای پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله جانشین درست کردند؟ مشرکین آمدند؟! زرتشتیان و یهودیان آمدند؟! خیر، همین اصحاب پیغمبر بودند. پس تعجبی ندارد کسانی به نام ولایت‌فقیه و به نام طرفداری از خط امام بیایند و اسلام را از امام کنار بزنند. مگر نکردند؟! مگر به نام طرفداری از خط امام نیامدند اسلام را از بین ببرند؟ آیا دیگر تمام شد؟ فردا فتنه عمیق‌تری در پیش است. ابزارش از همین‌جا و از همین الان تهیه شده است. از آسمان نازل نمی‌شود. مگر سران فتنه از آسمان آمدند و فتنه برپا کردند؟! همین‌ها بودند که حکومت اسلامی را در عالی‌ترین سطوح در طول چند دهه اداره می‌کردند. حالا تعجب می‌کنیم! بعید نیست یکی دو سال دیگر وضع عوض بشود و همین‌هایی که در همین نظام به وجود می‌آیند و رشد می‌کنند و از بودجه مملکت، از همین امکانات صرف به قدرت رسیدن آن‌ها می‌شود سر کار بیایند و ریشه همه چیز را بزنند. حالا بنشینیم گوشه‌ای یک تحقیق علمی بکنیم و حداکثر طرحی تهیه کنیم و برای تصویب به مجلس بفرستیم. آیا تصویب شود یا نشود، فردا بعد از این‌که تصویب شد شورای نگهبان آن را تأیید کند یا نکند، شورای نگهبان تایید کرد آیا دولت اجرا کند یا نکند. آیا این تنها کاری است که از ما برمی‌آید و هیچ وظیفه دیگری نداریم؟! ان‌شاءالله که من اشتباه می‌کنم. ان‌شاءالله که همه‌اش اشتباه باشد، اما آن خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطرهایی است که تا به حال نظام ما را تهدید کرده است و دیگر جایی برای اسلام و ولایت‌فقیه و ارزش‌های اسلام نخواهد گذاشت؛ اعاذنا الله و ایاکم.

از خدای متعال درخواست می‌کنیم به برکت حضرت زینب و حضرت فاطمه‌سلام‌الله‌علیهما که این ایام متعلق به این بزرگواران است همه ما را از آفت‌های دینی و معنوی حفظ بکند و توفیق انجام وظیفه به همه ما آن طوری که مرضیّ خودش هست مرحمت کند. ان‌شاءالله سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد که بزرگ‌ترین نعمتی که ما برای حفظ اسلام به آن امیدواریم این شخصیت عظیم‌الشأن و الهی است که ذخیره بزرگی است برای حفظ این نظام.

وفقنا‌الله و ایاکم ان‌شاءالله

 



[1]. اشاره به سخنان و پیشنهاد‌های میهمانان در جلسه.

[2]. ابراهیم، 26.

[3]. کافی،‌ جلد2، ص18.

[4]. همان‌طور که در زمانی گرایش بعضی از مسئولان درجه اول کشور این بود که احکام اسلام، احکامی موقتی مربوط به زمان پیامبر بود وگرنه دیگر مسأله حد زدن و دست بریدن و این گونه مسایل اصلا جا ندارد. اگر می‌گفتیم دلیل روایی، حدیث متواتر، نص قرآن داریم، فایده‌ای نداشت. اصلا روی همان چیزی تکیه می‌کنند که آیه قرآن نهی کرده است. می‌گویند دو تا جوان اشتباهی کردند و لغزشی مرتکب شدند، چرا آبرویشان را جلوی مردم می‌ریزید؟ قرآن روی همین مسأله تکیه می‌کند و می‌گوید: «...وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ...؛ و در كار دین خدا نسبت به آن دو دلسوزى نكنید». (نور، 2) این‌جا جای اعمال عاطفه نیست. ولی فرهنگ عمومی ما این طور نیست. در بین مسئولان سطح عالی کشور ما چند نفر قلبا به این آیه معتقدند؟

[5]. الحمدلله در این دولت‌های اخیر روی بسیاری از مسایل اقتصادی کار شده و زمینه جهاد اقتصادی را فراهم کرده‌اند به صورتی که مقام معظم رهبری فرصت را مناسب دانستند که این سال را به‌نام جهاد اقتصادی نام‌گذاری کنند، اما در دولت‌های سابق این‌گونه نبود. بسیاری از احکام اسلام در این زمینه‌؛ نادیده گرفته می‌شد، و رانت‌خواری‌ها، سوءاستفاده‌ها و رباخواری‌ها همه به اسم اسلام و احکام حکومت اسلامی اجرا می‌شد و متأسفانه هنوز هم ریشه‌اش کنده نشده است.