ولایت فقیه؛ شاخص و محور تولی و تبری در عصر غیبت

در دیدار با اعضای شورای سیاست‌گذاری ستاد فجر انقلاب اسلامی
تاریخ: 
پنجشنبه, 1 ارديبهشت, 1390

بسم الله الرحمن الرحیم

بیانات حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (حفظه‌الله) در دیدار با اعضای شورای سیاست‌گذاری ستاد فجر انقلاب اسلامی
اردیبهشت 1390

خدا را شكر می‌كنم كه توفیق عنایت فرمود  تا بار دیگر خدمت عزیزان افتخار حضور پیدا كردیم و ان‌شاءالله با توسل به ذیل عنایت اهل‌بیت علیهم‌السلام مطالبی مورد بحث قرار بگیرد كه موجب رضای خدا و اولیایش باشد. اولا تداوم این هم‌فكری، هم‌یاری و هم‌اندیشی، در ستاد فجر یك نعمت است و نشان یك رشد اجتماعی است و ثابت قدم بودنش در خط ولایت نعمت دومی است. آثار خیری هم كه بر این کار مترتب شده نعمت سومی است. اقتضای شكر این نعمت‌ها این است كه سعی كنیم تا آنجایی كه در توانمان هست این اهداف را دنبال كنیم و از تجربیاتمان برای فعالیت‌های آینده هر چه بیشتر استفاده كنیم. این فعالیت‌ها هم فوائدی برای خود ما داشته و هم فوائدی برای دیگران در لایه‌های مختلف. فوائدی كه این کار برای خود ما می‌تواند داشته باشد افزایش تجارب و بصیرت است.
درست است كه خیلی چیزها را كمابیش حدس می‌زدیم و معتقد بودیم؛ اما شاید به این روشنی نمی‌دانستیم و تجربه‌های چند ساله، به خصوص تجربه‌های دو سه سال اخیر خیلی از مطالب را کاملا روشن كرد و اگر نگوییم بر كمیت شناخت ما افزود، لااقل كیفیت آن را افزایش داد. این فایده نسبت به افرایش بینش خودمان است. فایده دوم این تجربیات نسبت به راهكارهایی است كه تجربه كرده‌ایم و باید با توجه به نتایجی که از آنها گرفته‌ایم، آنها را ادامه بدهیم و ارتقاء هم ببخشیم.
از جمله نتایجی كه از این تجربیات گرفتیم اهمیت مسأله ولایت‌فقیه است، گرچه همه ما می‌دانستیم و باور داشتیم، ولی بر روشنی آن افزوده شد.
این مسأله را از پیش از انقلاب می‌دانستیم. در دوران انقلاب و بعد از فرمایشات حضرت امام (رضوان‌ا... تعالی علیه) بر معرفتمان افزوده شد و در طول این سی‌وچند سال هم تجربیات نشان داد كه این مسأله چه اندازه اهمیت دارد و در واقع، ولایت‌فقیه عمود خیمه انقلاب است. اما آنچه در این دو سه سال اتفاق افتاد، بر روشنی مطلب افزود، هم از جهت نقش مؤثر و كارسازی که در مسائل اجتماعی و انقلابی دارد و هم از این جهت که دشمن چقدر نسبت به این مسأله حساس است و چه برنامه‌هایی برای تضعیف و از كار انداختن این اصل دارد. اگر كسی ادعا كند كه هیچ نقشه‌ای از دشمنان داخل و خارج در طول این چند سال نبوده مگر این كه نوك پیكان آنها متوجه مسأله ولایت‌فقیه بوده است، شاید ادعای گزافی نکرده باشد. آنچه ابرقدرت‌ها از آن می‌ترسند این است كه نقش ولایت‌فقیه در داخل كشور پررنگ‌تر بشود و به دنبال آن، دیگران مثل ملت مصر، عراق و جاهای دیگر هم یاد بگیرند و بخواهند مشابه‌سازی كنند. انسان خوب می‌فهمد كه دشمنان اسلام خیلی اهمیت مسأله را درك كرده‌اند و برای تضعیف ولایت‌فقیه خیلی نقشه دارند.
این را از همان اوائل انقلاب حدس می‌زدیم كه وقتی نقش امام در انقلاب روشن شد، دشمنان هم حساسیتشان نسبت به این مسأله افزوده خواهد شد، اما آنچنان كه باید آن را به روشنی درك نمی‌كردیم، یعنی اگر كسی می‌گفت اولین هدف آمریكا تضعیف نقش ولایت‌فقیه است، شاید باور نمی‌کردیم و گمان داشتیم که آمریكا به فكر منافع اقتصادی خود است و کاری به ولایت‌فقیه ندارد!
ولی امروز بیشتر متوجه شده‌ایم كه این مسأله از بسیاری از مسائل دیگر برای آنها اهمیت بیشتری دارد و تضعیف ولایت‌فقیه شرط موفقیتشان در سایر برنامه‌هایشان است. اجمالاً می‌دانستیم در داخل هم بسیاری از گروه‌های سیاسی آنچنان مسأله ولایت‌فقیه را جدی نمی‌گیرند، اما امروز خیلی روشنتر شده كه در مقام شعار ممكن است این مسأله خیلی مطرح شود، اما در عمل، ‌خیلی جدی گرفته نمی‌شود. این‌که چرا این گونه است و افراد تا چه اندازه مسئولند و چه انگیزه‌ای دارند و چه چیز موجب این کم‌توجهی شده، خود به تحلیلی جامعه‌شناختی نیاز دارد. ولی نباید تعجب كنیم. این مسأله‌ای است كه حتی در درون روحانیت و در میان كسانی كه در درجه اول استفاده از این نظریه هستند و كسانی كه 50 یا 60 سال كارشان دست و پنجه نرم كردن با این مسائل بوده درست جا نیافتده و حتی گاهی مورد كم لطفی هم قراد می‌گیرد. حتی شنیده‌ام بعضی از اساتید تصریح كرده‌اند كه ما در اسلام چیزی به نام حكومت نمی‌شناسیم؛ اسلام احكامی آورده که باید به آنها عمل كنیم و اگر هم عمل نشد که هیچ؛ مسأله امامت مسأله‌ای كلامی است و جای بحث آن جدا است، اما در مسائل فقهی چیزی به نام حكومت اسلامی سراغ نداریم. اگر كسانی جذب این سخنان شوند و مورد حمایت عوامل خارج از حوزه قرار گیرند، چه نتیجه‌ای خواهد داد؟! حتی كسانی كه حامی ولایت‌فقیه هستند و قوام زندگی ایشان به این مسأله است خود آنها نیز این مسأله برایشان چندان روشن نیست. اگر من بگویم چه كسانی در این مسأله ضعف دارند نمی‌دانم چند نفر باقی بماند. خدا رحمت كند پروین اعتصامی را؛ می‌گوید «گر حكم شود كه مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند». این واقعیتی است كه روز به روز بیشتر روشن می‌شود.
بنابراین، نباید توقع داشته باشیم که یك دانشگاهی، هر چند مؤمن و مسلمان باشد برخورد مناسبی با این مسأله داشته باشد، مخصوصا اگر زیردست كسی بار آمده باشد كه تز اسلام منهای روحانیت را مطرح كرده و از ابتدا روحانیت را آفتی برای پیشرفت‌های اجتماع می‌شمرده، آن را ضلع سوم مثلث زر و زور و تزویر می‌دانسته است. اگر كسانی فریب چند شعار را خورده باشند اشتباه كرده‌اند. کار سیاست‌مدار این است كه شعاری بدهد که مردم بپسندند؛ اما این‌که چه اندازه به آن شعارها باور داشته باشد و در عمل به آنها ملتزم باشد بستگی به بینش او و معلوماتی دارد كه اندوخته و اینكه كجا و زیر دست چه كسی تربیت شده است.
از سوی دیگر، در این مدت فعالیت‌هایی به شكل‌های مختلف انجام گرفته، گاهی به صورت هیأت‌های مذهبی، گاه به صورت تشكیل حزب، گاهی به صورتی كه شما عمل كرده‌اید و احیاناً اشكال دیگر. به نظر من موفقیت شما در این تجربیاتتان نشان داده كه این شكل كار صحیح‌تر و مفید‌تر است. البته من نمی‌خواهم اشكال دیگر یا افراد دیگر را نفی كنم یا بگویم بهتر از این روش ممكن نیست، شاید راه دیگری وجود داشته باشد. اما به نظر می‌رسد در میان انواع روش‌هایی که ما می‌شناسیم و با آنها سروكار داشته‌ایم، این فعالیت كه محورش روشنگری، هم‌اندیشی، هم‌فكری و تبادل فكر و تبادل نظر و تجربه است هم مفیدتر است و هم اصیل‌تر بوده، با ارزش‌های اسلامی سازگارتر است.
اکنون بر اساس تجربه‌هایی كه در طول این چند سال اندوخته‌ایم و از حوادث عبرت گرفته‌ایم، چه درسی باید برای آینده‌مان بگیریم؟ یكی از چیزهایی كه در طول این چند سال آموختیم این است كه اگر كسانی، هر چند با حسن نیت، بخواهند فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی داشته باشند، اما از روحانی و عالم دین كنار بیافتند، احتمال لغزششان خیلی زیاد است. نزدیك به 60 سال پیش عده‌ای از دانشگاهیان فعالیتی اجتماعی، سیاسی و دینی را شروع كرده بودند، نشریاتی داشتند و جلسات بحث و گفت‌وگویی داشتند و محور آنها آقای مهندس بازرگان و آقای دكتر سحابی بودند. مسجد دانشگاه تهران را اینها ساختند. یکی از مجله‌هایی که منتشر می‌‌كردند به نام «گنج شایگان» بود. همین آقای سحابی آن وقت یك جوان دانشجو بود و این فعالیت‌ها را سامان می‌داد. متدینین آنقدر خوشحال بودند كه در كل دانشگاه‌های كشور كسی مثل مهندس بازرگان وجود دارد که كار می‌كند و كتاب درباره مطهرات در اسلام می‌نویسد. از این كه یك استاد دانشگاه مسجد بسازد، كتاب درباره اسلام بنویسد و از قرآن تعریف كند، به وجد می‌آمدند كه اسلام چقدر پیش رفته است و این برای متدینین الگویی ایده‌آل بود و حقیقتاً‌ نسبت به آن زمان و آن محیط همینطور بود. در شرایطی كه رییس دانشكده الهیات ماتریالیست و كمونیست بود، رییس دانشگاه فنی مثل مهندس بازرگان بود، و این کارها خیلی امید بخش بود. ولی دیدیم در آخر كار، نهضت آزادی به كجا رسید كه امام فرمود خطر نهضت آزادی از منافقین بیشتر است و به یك معنی اصلا منافقین دست پرورده اینها بودند. عمده سران منافقین شاگردان مهندس بازرگان بودند. اینها با انگیزه دینی شروع كردند. اما نقطه ضعف آنها البته آن دسته از آنها كه از روحانیت به کلی بركنار نبودند این بود كه عملاً با روحانیت سنتی رابطه خوبی نداشتند و همواره از آنها فاصله می‌گرفتند، گرچه با چند روحانی مانند آقای زنجانی و آقای طالقانی ارتباط داشتند. مرحوم آقای طالقانی در یكی از سخنرانی‌هایشان، شریعتی را به عنوان «فرزندم» یاد كردند.
اگر این مسأله را ادامه بدهیم می‌بینیم در جریاناتی كه در این سی و چند سال اتفاق افتاده، هر جا ارتباط با روحانیت اصیل، متخصص و عالمی دینی که واقعاً به مبانی دینی آگاه و به عمل به آنها ملتزم باشد نسبتاً بیشتر بوده، موفقیت، محبوبیت و خدمات واقعی بیشتر بوده است، و هر جا این ارتباط كمتر بوده، موفقیت کمتر بوده است، خواه خود فرد روحانی یا غیر روحانی بوده باشد. به عنوان نمونه، مرحوم رجایی نه از خانواده روحانیت بود نه در حوزه درس خوانده بود، بلکه یك معلم مستضعف بود، اما صریحا و از ته دل می‌گفت كه من فرزند مجلس هستم و مقلد امام. این‌که یك رییس جمهور یا نخست وزیر در سطح بین‌المللی بگوید من مقلد فلان آقا هستم برای او افتخار نیست، بلكه چه بسا نقطه ضعف محسوب شود، چون می‌گویند چرا یك سیاست‌مدار مقلد است؟ اگر منظور، تقلید در نماز و روزه است كه دیگران هم مقلد هستند. اما او كه می‌گفت من مقلد هستم معنایش این بود که اگر امام بگوید این كار را بكن می‌كنم و اگر بگوید نكن نمی‌كنم و همین روحیه را داشت. اما حتی بعضی از معممین این روحیه را نداشتند و لذا رفتارشان نسبت به مقام معظم رهبری، به قول خودشان، رفتار دوتا دوست بود. کسی که با رفیقش حرف می‌زند، گاهی حرف او را قبول دارد و گاهی رد می‌كند، گاهی هم ممكن است به او ایراد بگیرد. این غیر از این است كه او را ولی بداند و خودش را مُوَلّی علیه. آن یكی می‌گفت من ولایت‌فقیه را قبول دارم، چون در قانون اساسی آمده است، یعنی اگر روزی این قانون را که قابل تغییر است برداشتند، ولایت‌فقیه را هم قبول نداریم. اینها شاهد بر این است كه مسأله ولایت‌فقیه علی‌رغم اینكه دنیا را پر كرده و همه مردم دنیا این حكومت را به نام حكومت ولایت‌فقیه می‌شناسند، اما در درون حکومت خودش چقدر غریب است، حتی در میان روحانیت، سیاستمداران و مدیران كشور. بالاخره در دوران اخیر معلوم شد ولایت‌فقیه برای بعضی چه موقعیتی دارد. گویا آنها مفهوم ولایت‌فقیه را طوری دیگر تعریف می‌کنند، كما اینكه بعضی گفته‌اند ولایت یعنی دوستی. اما این كه اطاعت ولی شرعاً واجب باشد و حكم او مثل حکم امام (ع) باشد، پذیرفتن آن برایشان خیلی مشکل است؛ البته اگر امام زمان (عج) را هم فردی واقعی بدانند، نه امام زمان نوعی و شخصیتی حقوقی.
نتیجه‌ای كه باید بگیریم این است كه اگر باور داریم كه مسأله ولایت‌فقیه مسأله‌ای محوری است و دشمنان فراوانی دارد و بسیاری از دوستان و حامیانش هم سست و ضعیف‌اند، باید بفهمیم كه اولین وظیفه ما تقویت این مسأله، هم از جهت فكری و نظری و هم از لحاظ سیاسی و عملی است، مخصوصاً كه خدای متعال بر ما منت گذاشته و كسی را برای تصدی ولایت به ما مرحمت كرده كه باید بگوییم تالی تلو معصوم (ع) است و او را نه می‌توان با هیچ رهبری در دنیا، و نه حتی از لحاظ جامعیتی كه نسبت به فضائل و شرایط رهبری دارد، با هیچ مرجعی مقایسه كرد. اینها حاصل تجربه سی و چند سال بعد از پیروزی انقلاب و دهها سال پیش از پیروزی انقلاب است که ایشان در همه جا و در كوران مسائل مهم بین‌المللی موفق و پیروز از میدان خارج شدند و نقطه ضعفی نشان ندادند. شكر این نعمت اقتضا می‌كند كه هر چه توان داریم در این راه بگذاریم. اگر توانی، ارادتی، عشقی و حمایتی داریم، برای چه كسی ذخیره كنیم؟ این مسأله اول است.
در نقطه مقابل هم باید بدانیم خطر از كدام روزنه بیشتر ممكن است در مسأله ولایت‌فقیه نفوذ پیدا كند؟ درك این مسأله مقداری نیاز به تأمل دارد. اگر حوادث این دو سه سال اخیر نبود، من هم باور نمی‌كردم كه این همه خطر بتواند از ناحیه یك نفر، هرچند با حمایت هزاران نفر، متوجه مسأله ولایت‌فقیه بشود. برنامه‌های اقتصادی، ارتباطات با خارج و با سرمایه‌داران خارجی و این قدر نفوذ در مسئولین رسمی كشور نشان می‌دهد که این مسأله تنها مسأله‌ای سیاسی و برای در دست گرفتن پست دولتی نیست! اگر این جریانات اتفاق نمی‌افتاد باور نمی‌كردیم که به همان اندازه كه باید برای تقویت ولایت‌فقیه فعالیت كنیم، باید برای تضعیف این نقطه مقابل هم تلاش كنیم. این عین مسأله تولی و تبری است. تولی بی‌تبری یعنی هیچ. اگر كسی را دوست می‌داریم، باید دشمنانش را هم دشمن بداریم. مسامحه كردن و باری به هر جهت بودن همان بلایی است كه از صدر اسلام متوجه ما شده است. الان در میان بیش از یك میلیارد مسلمان، چند نفر می‌شناسید كه دشمن اهل‌بیت (ع) باشند، یعنی واقعاً‌ با حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) دشمنی داشته باشند؟ عموماً همه مسلمانان اهل‌بیت (ع) را دوست دارند، ولی چون این تولی، همراه با تبری نیست، نتیجه‌ای ندارد. «اتقرب الی الله بحبكم و البرائة من اعدائكم»، 1 «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه... »2 «قل یا أیها الكافرون لا أعبد ما تعبدون ولا أنتم عابدون ما أعبد»3 این تعیین خط مرزی است. اگر این‌ها را دوست داریم باید با دشمنان آنها دشمن باشیم. بنابراین، از جهت هدف‌گذاری برای فعالیت‌ها، محور ایجابی، تقویت ولایت‌فقیه است، و محور سلبی، مبارزه با كسانی كه برای ولایت‌فقیه خطر آفرین هستند و آن را به بازی می‌گیرند. چه چیزی از این بالاتر كه کسی بگوید ولایت‌فقیه برای زمان غیبت بود، اما حالا زمان غیبت گذشته، و زمان ظهور صغری است!
از جهت برنامه‌های اجرایی باید بیشترین فعالیت‌ها را در روشنگری قرار بدهیم. صرف اینكه یك جا جمع بشویم و شعار بدهیم، کاری است که از دیگران هم بر می‌آید. آنچه وظیفه فرهیختگان و آشنایان با مبانی دینی و انقلابی است، این است كه در فكر مردم اثر بگذارند. تا وقتی فكر افراد درست شكل نگرفته باشد، «مذبذبین بین ذلك» مانند فرصت‌طلبان یك روز طرفدار یكی و روز دیگر طرفدار دیگری خواهند بود. اگر ما بتوانیم باید وقتمان را صرف این کنیم که به دیگران بینش بدهیم و سطح فهمشان را بالا بیاوریم. در این صورت، خودشان تشخیص می‌دهند كه چه باید كرد. این‌که همت ما این باشد كه فلان شخص از فلان شهر نماینده مجلس بشود، چه ارزشی دارد؟!‌ اگر نماینده‌های خوبمان را در چند دوره مجلس بررسی كنیم، متوجه می‌شویم كه خوبانمان چطور عمل كردند! برخی به راحتی تغییر نظر می‌دهند. در میان دویست سیصد نفر، چند نفر مستقل فكر می‌كنند و تا آخر می‌ایستند؟ اگر انسان برای یكی از اینها در فلان شهر كلی هزینه كند، وقت صرف كند، تبلیغات کند و پول خرج كند كه نماینده شود، معلوم نیست كه وقتی نماینده شد می‌خواهد چه كار بكند. اما اگر سعی كنیم بینش آنها و بینش مردمی را كه می‌خواهند رأی بدهند تقویت كنیم، این امر ثابتی است وهمیشه مفید است.
معمولا با دوستان می‌گوییم كه سوراخ دعا را گم نكنیم. این همه به مردم می‌گوییم دعا و توسل داشته باشید، چرا خودمان انجام نمی‌دهیم؟ آیا واقعاً‌ این کار ما مثل شعار بعضی از به اصطلاح طرف‌داران ولایت‌فقیه نیست که به مردم می‌گویند ولی خودشان عمل نمی‌کنند؟! ما که به مردم می‌گوییم توسل داشته باشید، خودمان چه برنامه‌ای برای دعا و توسل داریم؟ ما در طول این سی سال خیلی تجربه داریم كه دعا و توسل، حتی در جبهه‌ها چقدر كارساز بوده است!
ان‌شاءالله خدا توفیق بدهد كه قدر اهل‌بیت علیهم‌السلام را بیشتر بدانیم و از توسل به آنها بیشتر استفاده كنیم.

والسلام علیكم و رحمة الله


1 - زیارت حضرت معصومه (س).

2 - ممتحنه 4.

3 - كافرون 1ـ3.