صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه دهم؛ اهل بیت علیهم السلام، مسیرهای فیض الهی

تاریخ: 
چهارشنبه, 2 آذر, 1390

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390/09/02 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

اهل‌بیت‌علیهم‌السلام، مسیرهای فیض الهی

نگاهی به آنچه گذشت

حاصل بحث جلسات اخیر این بود که هدف از آفرینش انسان این است که با رفتارهای اختیاری خویش لیاقت دریافت عالی‌ترین رحمت خدا را پیدا کند.این مقام «قرب خدا» و راه کلی برای رسیدن به این جایگاه«بندگی خدا» است. در جلسه گذشته به مناسبت دهه ولایت به بررسی رابطه ولایت با قرب الهی و عبادت پرداختیم و درباره مفهوم ولایت توضیحاتی عرض کردیم. اجمال آن سخن این است که معنای ولایت برقرار کردن نزدیک‌ترین ارتباط با خداست. البته مفهوم ولایت اختصاص به ارتباط با خدا ندارد، بلکه انسان با هر کسی نزدیک‌ترین رابطه را برقرار کند «ولیّ» او می‌شود. ولایت مفهومی شبیه به مفهوم پیوند است. لذا قرآن می‌فرماید: هم خدا ولیّ مؤمنین است و هم مؤمنین اولیای خدا هستند. ولایت وقتی به خدا نسبت داده می‌شود به معنای برقرار کردن رابطه عبودیت با اوست یعنی انسان کارهایی انجام دهد ‌که به خدا نزدیک شود و با او ارتباط برقرار کند و این همان عبادت است. پس اگر منظور از ولایت، رفتار ناشی از ولایت باشد، این رفتار مصداق عبادت است، و اگر منظور نتیجه نهایی این رفتاراست این نتیجه، همان قرب الهی است.

حد نصاب و مراتب ولایت اهل‌بیت‌علیهم السلام

اما ولایت اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و ولایت اولیای خدا دارای مراتبی است. آن مرتبه از ولایت اهل بیت علیهم‌السلام که در بین ما معروف است در حقیقت نازل‌ترین مرتبه ولایت ایشان است. اولین مرتبه ولایت ائمه اثنی‌عشرصلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین این است که انسان ایشان را جانشین پیغمبر و امر ایشان را مثل امر پیغمبر واجب‌الاطاعة بداند. این اعتقاد، او را وارد حوزه ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌کند، اما این تمام مسأله نیست؛ زیرا این وجوب اطاعت که امری اعتباری است مبتنی بر یک واقعیتی است و آن واقعیت این است که ایشان آن چنان در راه خدای متعال همه چیزشان را فدا کردند که برای خود حیثیت خاصی به گونه استقلالی باقی نگذاشتند (بذلتم أنفسکم فی مرضاة الله).1 به تعبیرعرفا، ایشان فانی فی‌ الله هستند و برای خودشان چیزی قائل نیستند. البته روی تعبیر و الفاظ، خیلی تکیه نمی‌کنیم. منظور این است که ایشان مقامی دارند که موجب شده رفتارشان از انگیزه شخصی برنخیزد. تمام حرکاتی که از آن‌ها سر می‌زند فقط به خاطر این است که خدا می‌خواهد. کسانی که چنین خط‌مشیی داشته باشند و با خدا عهد کنند که: خدایا! ما در زندگی کاری می‌کنیم که فقط تو دوست داشته باشی، و به این عهد خود وفادار بمانند خدا هم متکفل امور آن‌ها می‌شود. در روایت معروفی آمده است که: «لَایَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُه‏؛2بنده اگر در مقام انجام کارهایی باشد که من دوست دارم و با نوافل و مستحبات به من تقرب جوید و در این راه استقامت کند به جایی می‌رسد که محبوب من می‌شود و وقتی محبوب من شد آن‌گاه من چشم، گوش، دست و پای او می‌شوم و کاری که باید چشم و گوش او برای وی انجام دهد من برای او انجام می‌دهم.» کسیکه همه هستی‌اش را برای خداصرف کرده است، خداهم به جای چشم و گوش برای او کار می‌کند. شبیه این مضمون در دعای عرفه هم آمده است: «إلهی إغننی بتدبیرك عن تدبیری وباختیارك عن اختیاری؛ خدایا! با تدبیر خودت مرا از تدبیر خودم بی‌نیاز کن!» یعنی تو به جای من امور مرا طراحی کن!

آیا کسی هست که از اهل‌بیت علیهم‌السلام بیشتر به مستحبات عمل کرده باشد و بیشتر در مقام بندگی خدا برآمده باشد؟ ما معتقدیم که ایشان بالاترین و عزیزترین مخلوقات خدا هستند. آیا به جا نیست که خداوند متکفل همه کارهای ایشان شود و به جای چشم و گوش آن‌ها کار کند؟ به تعبیر دیگر مصداق اتمّ این حدیث، خود اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند. کارهایی که از ایشان صادر می‌شود در واقع اراده خداست که از این مجرا تحقق پیدا می‌کند. آبی که از سرچشمه می‌جوشد وقتی کانال‌کشی می‌شود در مسیرهای مشخص شده جاری می‌شود و از این طریق به ما می‌رسد. مسیر آب، تولید آب نمی‌کند. آب را چشمه تولید می‌کند اما مسیر جریان، به آن شکل وجهت می‌دهد و آن را در دسترس دیگران قرار می‌دهد. در حقیقت مسیر، واسطه‌ای است بین چشمه و کسانی که می‌خواهند از آب استفاده کنند. مسیر هیچ نقشی ندارد جز این‌که هر چه چشمه به او بدهد به دیگران برساند.او از خودچیزی به آن اضافه نمی‌کند. در حقیقت چیزی ندارد که به آن اضافه کند.
اهل‌بیت علیهم‌السلام همه هستی خود را در راه خدا تقدیم کرده و چیزی غیر از خواست خدانمی‌خواهند. از این رو می‌فرمایند: «قلوبنا اوعیة مشیة الله؛ دل‌های ما ظرف خواست خداست.» این سخن به این معناست که خواست خدا در دل‌ ما شکل می‌گیرد و خداست که این خواست را در ما به وجود می‌آورد. لذا اهل‌بیت علیهم‌السلام عالی‌ترین مقام ولایت را دارند یعنی خدا ولیّ آن‌ها و آن‌ها ولیّ خدا هستند. در دعا برای امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه می‌گوییم: «اللهم کن لولیک ... ولیاً؛ یعنی وجود مقدس حضرت بقیه‌الله ولی تو هستند. تو هم ولیّ او باش!» این همان ولایت طرفینی است. اگر کسی ولیّ خدا شد خدا هم ولیّ اوست. چون ارتباط، طرفینی است و دو طرف به هم گره می‌خورند. البته فلسفه این درخواستْ خود داستان دیگری دارد که بماند.
به خاطر وجود این رابطه طرفینی است که خدا اطاعت ایشان را مثل اطاعت خودش واجب کرده است. چون اینها از خودشان امر و نهی‌ای ندارند و به هر کس هر چه بگویند همان است که خدا می‌خواهد. از این روست که قرآن می‌فرماید: مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ؛ کسی که از پیغمبر اطاعت می‌کند در واقع از خدا اطاعت کرده است. از این دیدگاه باید به مسأله جانشینی علی علیه‌السلام نگاه کرد.پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از طرف خدا به ما دستور می‌دهد که از علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام اطاعت کنید.علی علیه‌السلام هم برای خود چیزی نمی‌خواهد، بلکه همان چیزی را می‌خواهد که خدا بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل کرده است. پس در واقع ما وقتی از امام اطاعت می‌کنیم از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اطاعت کرده‌ایم. در واقع ما برای رفتارمان همیشه یک کبرای مطویّ داریم که: هر کس از امام معصوم اطاعت کند از پیامبر اطاعت کرده و هر کس از پیامبر اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است. لذا در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: مَنْ أَطَاعَكُمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ‏وَ مَنْ عَصَاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّه‏.3 پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام مغازه‌ای در مقابل خدا باز نکرده‌اند، بلکه همان خواست خدارا به مردم تنزل و برای ما توضیح داده‌اند. پس امر و نهی ایشان در واقع امر و نهی خداست که به زبان آن‌ها جاری می‌شود. این سلسله مراتب هم در وجود و هم در مقام تشریع محفوظ است و هم حساب تکوینی دارد به این صورت که فیوضات الهی از خداوند به وسیله آن‌ها بر ما نازل می‌شود: (بِكُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْث‏).4 آیا اگر گفته شود: «به وسیله کانال‌های آب‌رسانی آب به شما می‌رسد» سخن اشتباهی است؟ هر فیضی که به ما برسد به وسیله آن‌هاست. در زیارت آل یاسین کبیر آمده است:«فَمَا شَیْ‏ءٌ مِنْهُ إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبِیل؛5هر خیری که ما داشته باشیم به سبب شما و از راه شما به ما رسیده است.» این حقیقت ولایت اهل‌بیت است و راه جدایی از راه ولایت خدا نیست، بلکه مرتبه‌ نازله‌ای و شعاعی از ولایت الله است.
اهل‌بیت علیهم‌السلام راه رسیدن به ولایت خودشان را اطاعت از خدا می‌دانند و می‌فرمایند: من کان لله مطیعا فهو لنا ولیّ؛6 ولایت ما از راه اطاعت خدا به دست می‌آید. ما از خودمان چیزی نداریم و برای خودمان چیزی نمی‌خواهیم. شأن ما این است که مردم را به خدا هدایت کنیم و اصلا برای همین خلق شده‌ایم که واسطه فیض خدا به مردم باشیم. کار انبیا هم همین است. لذا این ولایت مراتب پیدا می‌کند و حد نصابی دارد. ورود به این ولایت این است که اطاعت آن‌ها را واجب بدانیم. اما به دنبال آن مسائل زیادی مطرح می‌شود. در قدم بعد باید دلمان هم با ایشان باشد و هر کسی را که ایشان دوست می‌دارند دوست بداریم و هر کسی را که دشمن بدارند دشمن بداریم. حب و بغضی که برای ایشان باشد در حقیقت حب و بغض برای خداست. همه این‌ها در یک مسیر است و قدم به قدم بالا می‌رود تا به ذات مقدس حق تعالی می‌رسد.

ولی‌فقیه جامع الشرایط، مسیر فیض اهل‌بیت‌علیهم السلام

در ادامه این سؤال پیش می‌آید که هنگام عدم دست‌رسی به امام معصوم، از چه کسی باید اطاعت کنیم؟ یا در زمان حضور امام معصوم هنگامی که شیعیان به علت زندانی بودن امام، در تبعید بودن امام، دوری راه و ... به امام دسترسی نداشتند چه وظیفه‌ای داشتند؟ در چنین شرایطی اهل‌بیت علیهم‌السلام فرموده‌اند: باید از فقیه واجدشرایط اطاعت کنید و امر او مثل امر ما، اطاعت از او مثل اطاعت از ما و ردّ بر او مثل رد بر ماست. تنها به این‌جا هم ختم نمی‌شود بلکه می‌فرمایند: «وهو على حد الشرک بالله؛7 مخالفت کردن و رد کردن ولی‌فقیه واجدشرایط مثل شرک به خداست.» چراکه ولی‌فقیه واجد شرایط هم چیزی برای خود نمی‌خواهد، بلکه افتخارش این است که آنچه را امام زمان دوست دارد به مردم بگوید. ممکن است گفته شود: «از کجا خواسته امام را می‌فهمد؟» پاسخ آن این است که فهم خواسته امام منابعی دارد و آن قرآن، سنت و سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام و ... است و گاهی هم ممکن است الهاماتی به او شود. او به دنبال خواسته امام زمان است و مردم هم می‌توانند این ادعا را تجربه کنند و ببینند آیا او چیزی برای خود می‌خواهد یا نه؟ بررسی کنند ببینند چه‌قدر املاک به نام خود ثبت کرده و چه ویژگی‌هایی برای وابستگانش قائل شده است؟ اگر دیدند که واقعا رفتار و منش او به گونه‌ای است که برای خود چیزی نمی‌خواهد و واقعا خادم اهل‌بیت علیهم‌السلام است و افتخارش این است که کاری کند که امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه دوست دارد وظیفه دارند که از او اطاعت کنند. امام بارها صراحتا خطاب به امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه می‌گفت: «روحی لتراب مقدمه الفداء؛ جان من فدای خاک پای او باد!» او امام زمان را می‌شناخت و می‌فهمید خاک پای او چه قدر ارزش دارد که جان او باید فدای خاک پای او شود. اوائل انقلاب یکی از بزرگان که به حج مشرف شده بودند می‌گفتند: شخصی مصری که استاد دانشگاه بود در مسجدالحرام از من پرسید: «حقیقت این است که مطلبی ذهن مرا مشغول کرده و آن این است که ما وقتی امام را شناختیم معتقد شدیم که بعد از پیغمبر اکرم و بعضی از اصحاب او کسی مثل امام نیامده است. لذا معتقد بودیم که در حال حاضر هیچ کسی پیش خدا عزیزتر از این شخص نیست و ته دلمان عاشق او بودیم و هستیم. اما در حرف‌های امام گاهی می‌بینیم از کسی یاد می‌کند و می‌گوید: جان من فدای خاک پای او باد! این چه شخصی است که امامِ با آن عظمت درباره او چنین تعبیری به کار می‌برد؟» و من برخی از احادیثی که درباره حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه در کتاب‌های خود آن‌ها آمده است را برایش گفتم.
امام برای خود چیزی نمی‌خواست. هدف او این بود که کاری کند که وقتی نگاهش به چشم امام زمان افتاد تحسین او را ببیند. من معتقدم - عقیده شخصی است و نمی‌توانم برای شما دلیلی بیاورم و شما هم حق دارید نپذیرید- اگر روزی ایشان امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را ببیند (که خواهد دید و شاید هم قبلا دیده باشد) و ایشان تبسمی حاکی از رضایت به روی او بزنند برای پاداش او کافی است. ولایت یعنی همین. ولایت یعنی انسان برای خود چیزی نخواهد، بلکه آن چنان عشقْ دلش را پر کند که خواسته‌هایش تنها خواست محبوبش شود.

راه پیش‌رفت در ولایت

چه کنیم که کمی به این مقام نزدیک شویم؟ برای این منظور باید دو کار انجام دهیم. اولا: باید سعی کنیم معرفتمان به خدا بیشتر شود و همچنین اولیای او را بهتر بشناسیم. البته هر چه سعی کنیم نمی‌توانیم به کنه معرفت آن‌ها برسیم. به اجمال می‌توانیم بگوییم: ایشان مانند آیینه‌هایی هستند که نور به آن‌ها می‌تابد و آن‌ها با انعکاس آن نور، تاریکی‌ها را روشن می‌کنند. وقتی می‌خواهند با آیینه جای تاریکی را روشن کنند آیینه‌ای را با درجه خاصی مقابل خورشید تنظیم می‌کنند و گاه راه‌های پر پیچ و خمی را با چند آیینه ‌روشن می‌کند. نور همان نور خورشید است که با چند آیینه انتهای جاده تاریک را روشن می‌کند. خود آیینه نوری ندارد، اما این هنر را دارد که آن نور را به تاریکی‌ها برساند. اهل‌بیت علیهم‌السلام کاری کردند که آیینه شوند و هیچ زنگاری نداشته باشند و تنها منبع نور را نشان دهند.
کار دومی که ما برای رسیدن به ولایت ایشان باید انجام دهیم این است که به گونه‌ای زندگی کنیم که نشان‌دهنده زندگی امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه باشیم. خدا بر ما منت گذاشت و در این زمان نمونه‌ای از چنین انسانی را به ما نشان داد. همه زندگی امام نشان‌دهنده این بود که امام معصوم چگونه زندگی می‌کند. درس و بحث او، عبادت او، جهاد او، صبر او، محبت و مهربانی او، خیرخواهی او و ... همه نشان‌دهنده امام معصوم بود. ما هم باید سعی کنیم آیینه دوم، سوم و دهمی برای او شویم. دراینصورت ولیّ او می‌شویم. جابربن یزید جعفی از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمود: «جابر! اگر می‌خواهی ولایت ما را داشته باشی باید طوری باشی که اگر همه مردم شهر جمع شوند و به تو ناسزا بگویند ناراحت نشوی و اگر همه جمع شوند و از تو تعریف کنند خوشحال نشوی، بلکه خودت را با قرآن بسنج! اگر دیدی رفتارت قرآن‌پسند است خدا را شکر کن!» پس ولایت ما باید با معیارهای دینی سنجیده شود. کسانی اهل ولایت‌اند که اطاعت خدا در زندگی آن‌ها بیشتر دیده می‌شود ورفتارشان شبیه به رفتار پیغمبر اکرم و امامان معصوم علیهم‌السلام باشد و درزمان حاضر در مسائل سیاسی و اجتماعی پیرو ولی‌فقیه باشند.

وفقناالله وایاکم ان‌شاءالله


1. من لایحضره الفقیه، ج2 ص612. 

2. ارشاد القلوب الی الصواب، ج1 ص91.

3. من لایحضره الفقیه، ج2 ص617.

4. همان، ص615.

5. بحارالانوار، ج91 ص36.

6. همان، ج67 ص98.

7. الکافی، ج1 ص67.