بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ كانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ فَإِنَّهُ یُسارُ بِهِ وَإِنْ كانَ لا یَسیرُ. أَبَى اللّهُ إِلاّ خَرابَ الدُّنیا وَ عِمارَةَ الاخِرَةِ.
یا بُنَىَّ! فَإنْ تَزْهَدْ فیما زَهَّدَكَ اللّهُ فِیهِ مَنَ الدُّنْیَا وَ تَعْزِفْ نَفْسَكَ عَنْها فَهِى أَهْلُ ذلِكَ، وَ إِنْ كُنْتَ غَیْرَ قابِلِ نَصیحَتِى إِیّاكَ فِیهَا فَاعْلَمْ یَقیِناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ وَاِنَّكَ فِى سَبیِلِ مَنْ كانَ قَبْلَكَ فَاخْفِضْ فِى الطَّلَبِ، وَ أَجْمِلْ فِى الْمُكْتَسَبِ فَاِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إِلى حَرَب وَ لَیْسَ كُلُّ طالِب بِناج وَ كُلُّ مُجْمِل بِمُحْتاج، وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ كُلَّ دَنِیَّة وَ إنْ سَاقَتْكَ إِلىَ رَغْبَة، فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً؛
و بدان! هر كه شب و روز مركب اوست، او را براند گرچه وى ایستاده ماند. خداوند جز ویرانى دنیا و آبادانى آخرت را نخواسته است.
اى پسرم! اگر آنگونه كه خداوند تو را از دنیا بازداشته است، خود را از آن بازداشتى، دنیا شایسته این است و اگر نصیحت مرا درباره دنیا پذیرا نبودى، به یقین بدان كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهى یافت و از اجل خود، روى نتوانى برتافت. بدان كه تو در راه كسانى قدم بر مىدارى كه پیش از تو بودند، پس در طلب دنیا مدارا كن و آرام باش و در راه تحصیل آن به نیكى عمل كن! چه بسا طلبكردنى كه به از دست دادن سرمایه انجامد. نه هر جویندهاى، یابنده است و نه هر میانهروى، محتاج. خود را از هر پستى گرامى بدار، هر چند كه تو را به مرادت رساند؛ زیرا هرگز برابر آنچه [از دین و آبروى خود] صرف مىكنى، عوض نخواهى گرفت.
به یقین بهترین و گاه یگانه راه مصونیت یافتن از انبوه انحرافات و نفوذ وساوس شیطان، استناره از انوار علوم و ارشادهاى اهلبیت(علیهم السلام) مىباشد. در این راستا و در ادامه مباحث جلد اول از این مجموعه، به شرح و توضیح وصیت امام على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام)مىپردازیم. بدان امید كه نویسنده و خواننده از این چشمه فیض سبحانى بهرهمند گردند و از این رهگذر رضایت خداوند منان و حضرت ولى عصر (عجّل اللّه فرجه الشّریف) فراهم آید.
قبل از هر كلام و سخنى از خداى متعال مسألت مىنماییم كه به بركت انوار پاك معصومان و به حرمت خون شهداى والامقامِ اسلام همه ما را هدایت فرماید، دلهاى ما را لایق استفاده از انوار علوم اهلبیت(علیهم السلام) گرداند و قابلیت جرعهنوشى از كوثر معارف الهى و ذخایر علوم سبحانى را به ما ارزانى فرماید. همانگونه كه در جلد اول بیان شد، وصیتنامه امیرالمؤمنین على(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) را مىتوان به سه بخش تقسیم نمود: در بخش اول، حضرت على(علیه السلام)به معرفى وصیتكننده و وصیتشونده مىپردازند و اوصافى را براى خودشان به عنوان وصیتكننده و براى فرزندشان به عنوان وصیتشونده ذكر مىفرمایند. همچنین جایگاه و اهمیت وصیتنامه را در فرهنگ اسلام كاملا روشن نموده، به تبع آن ارزش وصیتهاى خود را گوشزد مىفرمایند و دیگران را به بهرهبردارى و استناره از این انوار هدایت تشویق مىكنند. در بخش دوم، حضرت على(علیه السلام) به مقایسه دنیا و آخرت مىپردازد و با تأكید بر گذرابودن زندگى دنیا زیربناى یك اندیشه الهى را پىریزى مىنماید كه عهدهدار ایجاد بینشى صحیح از زندگى دنیا و ارتباط آن با زندگى اخروى است. شاید بهترین بیانى كه درباره بیان حقیقت زندگى دنیا مىتوان سراغ گرفت، در همین وصیتنامه شریف آمده است كه آن را «گذرگاه» معرفى مىكند و بدین وسیله زمینه بیان مطالب بخش پایانى را فراهم مىآورد. در قسمت سوم، آن حضرت، به بیان پندها و دستورهایى عملى مىپردازند كه در قسمت اول و دوم وصیتشان زمینه پذیرش آنها را فراهم آوردهاند. در واقع مباحث قبلى زمینهساز ورود به قسمت سوم، یعنى دستورالعملهاى عملى، مىباشد؛ چرا كه با اعطاى بینش صحیح است كه زمینه عمل نیك و اصلاح فراهم مىگردد. عمل صحیح و خالص، خودسازى و اصلاح معنوى خویشتن در صورتى تحقق مىیابد كه انسان، بینشى صحیح از خویش و جهان هستى داشته باشد. از
اینروست كه آن حضرت(علیه السلام) در بخش اوّل، این دستورهاى عملى را بیان نفرمودند؛ بلكه بعد از بیان دو بخش پیشین و زمینهسازى لازم، وارد قسمت سوم وصیتنامه كه به صورت عباراتى كوتاه و كلماتى قصار بیان شده است، مىشوند؛ عباراتى كه هر كدام خود گنجینهاى گرانبهاست كه دنیایى از معانى را در خود نهفته دارد.
اینك به شرح و بررسى قسمت سوم این پندنامه الهى یعنى دستورهاى عملى كه در قالب عبارات كوتاه و كلمات قصار بیان شده است مىپردازیم. البته این سخنان، گرچه كوتاه است و لیك عمقى بىمنتها دارد كه دست فكر غواصان حقیقت از رسیدن به ژرفناى آن كوتاه است. این واقعیت مسلم، بهانه به دست گروهى از دانشمندان داده است تا با ارائه توضیحى كوتاه از كنار این دریاى حكمت عملى عبور و كمتر در عمق آن غور نمایند؛ در حالى كه همین حقیقت عدهاى را به شرح مبسوط و بسیار گسترده و توضیح آن فرامین فراخوانده است. در كنار این دو روش راه سومى را انتخاب مىكنیم كه حد اعتدال بین این دو باشد؛ یعنى نه خیلى وسیع و پردامنه به شرح و تفسیر عبارات و مقدمات و مؤخرات آن مىپردازیم. و نه به بیانى ساده و ترجمهاى ابتدایى و گذرا اكتفا مىكنیم؛ بلكه بین این دو روش، روش اعتدال را برگزیده، به تفسیر و توضیحى گویا از این درهاى ثمین مىپردازیم.
از آنجا كه یكى از بهترین راههاى بیان یك مطلب ـ كه گویا با طبیعت انسان نیز عجین گشته است ـ استفاده از تشبیه و تمثیل مىباشد، حضرت على(علیه السلام) نیز از این شیوه بهره مىگیرند و در قالب یك تشبیه و تمثیل ضمنى، زندگى انسان در این دنیا را به مسافرى كه در حال سفر است، تشبیه مىفرمایند و در پرتو این تشبیه بدیع، نكات بسیار لطیفى را بیان مىنمایند. بدین معنا كه انسان بر اساس شهود، تعبد، علم و مشاهده و... پذیرفته است كه روزى از این خانه ویران دنیا خواهد رفت و زندگى وى در این دنیا در حقیقت، شبیه یك سفر است، اما با سفرهاى معمولى تفاوت دارد. ما در سفرهاى معمولى، در اتخاذ تصمیم براى سفركردن، كیفیت سفر، زمان و مكان توقف یا حركت، انتخاب مسیر، زمان استراحت و... جملگى آزاد بوده، به انتخاب و
اختیار خود عمل مىكنیم. بىتردید آن گاه كه با وسیله شخصى خود سفر مىكنیم، حتى سفر واجب و شرعى مانند حج، این آزادى و اختیار كاملا مشهود است، اما در سفر دیگرى به نام سفر روزگار و طى نمودن ایام عمر، اینگونه آزاد نبوده، نمىتوانیم خود تصمیم بگیریم كه سفر كنیم یا نه! چه بخواهیم و چه نخواهیم ما را مىبرند. این سفر، سفرى است كه اختیار آن در دست ما نیست كه اگر بخواهیم، نرویم بلكه ما را مىبرند، هر چند نخواسته باشیم. این، فرق اساسى سفر اخروى با سفرهاى دنیوى است. در سفرهاى دنیوى، آدمى خود وسیلهاى را انتخاب مىكند و سرعت و كیفیت حركتش را كنترل مىنماید؛ مثلا خود تصمیم مىگیرد كه با اتومبیل شخصى یا وسایل عمومى و یا كشتى و یا هواپیما كه هر یك سرعت معینى دارند، سفر كند در حالى كه سفر به سوى آخرت، سفرى اجبارى است كه چه بخواهیم و چه نخواهیم ما را مىبرند و باید برویم؛ نه در انجام این سفر، اختیارى داریم و نه در ترك آن، حق اظهار نظرى؛ نه در زمان شروع آن حق انتخاب داریم و نه در دیر یا زودشدن آن تأثیرى؛ سرعت این سفر، غیر قابل كنترل است و كند یا تندشدن آن و شتاب و یا خموشى آن به دست ما نیست. خلاصه این كه در این سفر، نه تنها حق هیچگونه تصمیمگیرى و اظهار نظرى نداریم بلكه ناتوان از ابراز هر عكسالعملى هستیم. این سفر، سفرى اجبارى است كه براى ما متعین شده است و به زور ما را مىبرند، مركب آن هم مركبى تندرو مىباشد كه هیچ قابل مهار و كنترل نیست. ما را بر مركب زمان و گذر ایام سوار كردهاند و با سرعتى كه خود مىخواهند مىبرند. این مركب رهوار، بهگونهاى حركت مىكند كه نه سرعت آن تحت كنترل ما مىباشد و نه مهار آن براى ما ممكن است. ما را با خود به سوى هدفى مىبرد كه اعمال و رفتار ما معینكننده آن است. بنابراین باید حقیقت این سفر را بشناسیم، قدر آن را بدانیم و در لحظه لحظه آن، مواظب اعمال و رفتار خود باشیم كه مبادا با رفتارى نسنجیده، از مسیر خارج و از هدف مورد نظر دور شده، هلاك گردیم. باید توجه داشته باشیم كه سرعت زیاد و حساسیت فوقالعاده این زمانپیما، دقت بیشترى را مىطلبد.
در اینجا مجدداً اشاره مىكنیم كه امیر المؤمنین(علیه السلام) در این بیان الهى و آسمانى، اگرچه در ظاهر فرزندشان امام حسن(علیه السلام) را مخاطب قرار دادهاند، اما در واقع همه جوانها را مورد
خطاب قرار مىدهند و از حقیقت زندگى دنیا آگاه مىسازند؛ یعنى اگر چه در ظاهر به فرزند خودشان، امام حسن(علیه السلام)، سفارش مىكنند، ولى در حقیقت همه افرادى كه در فرزند بودن و برخوردارى از ویژگىهاى یك جوان عادى همانند امام حسن(علیه السلام) مىباشند، مخاطب حضرت على(علیه السلام) قرار مىگیرند. از آنجا كه تمام انسانها همچون فرزندانى عزیز، مورد لطف بىمنتهاى آن حضرت مىباشند، از این سفارش بهرهمند مىگردند و مخاطب آن حضرت(علیه السلام) واقع مىشوند. گویا به تمام جوانان جویاى ترقى گوشزد مىكنند كه اگر مىخواهید راه خیر و كمال را پیدا كنید گمان مبرید راهى بهتر از آنچه من، براى فرزندم امام حسن(علیه السلام) معرفى كردهام، پیدا مىكنید. آیا پدرى دلسوزتر از على(علیه السلام) و فرزندى شایستهتر از امام حسن(علیه السلام) مىشناسید؟ اینك شما به نوعى مورد محبت پدرانه على(علیه السلام) قرار گرفته و هم طراز با امام معصوم در نظر گرفته شدهاید؟ پس قدر خودتان را بدانید كه مخاطب چه نامهاى هستید!
حال با توجه به این تمثیل غنى و گویا، حضرت على(علیه السلام) به فرزند خود مىفرمایند: وَاعْلَمْ اَنَّ مَنْ كانَتْ مُطِیَّتُهُ اللَّیْل وَ النَّهارَ فاِنَّهُ یُسارُ بِهِ و اِنْ كانَ لا یَسیر؛ هر كس مركبش شب و روز است، او را مىبرند هر چند كه خودش راهپیمایى نكند. چه كسى بر مركب زمان، سوار است؟ واضح است كه شخص خاصى بر مركب شب و روز سوار نیست، بلكه همه ما و هر كه در این دنیا زندگى مىكند، بر مركب زمان سوار است و با سرعتى به پیش مىرود كه هیچ توقف و درنگى در حركت خود ندارد؛ تمام اهل روزگار بر مركب زمان سوارند و چه بخواهند و چه نخواهند شب و روز آنها را با خود مىبرد و حتى یك لحظه هم توقف ندارد. تا چشم به هم بزنند مىگذرد و دیگر لحظه قبلى باقى نیست. با این توصیف، بىتردید مىبایست از این سیر و سفر بهرهبردارى و براى مقصد، سوغات و تحفهاى بىبدیل و اسباب زندگى راحت و آسودهاى را تدارك نمایید. چرا كه به هر حال روزى، این مسیر را طى خواهید كرد و به مقصد خواهید رسید. در آن جا نیازمند وسایل آسایش و راحتى هستید. از این رو وسایل آسایش خود را قبل از رسیدن به مقصد تأمین نمایید.
از آن جهت كه این زندگى، راه و مسیر حركت به سوى آخرت است و شما در حال حركت به سمت آخرت مىباشید، دیگر نباید تصور كنید این سَرا، جاى ماندن و محل قرار و آرمیدن و
آسایش است، بلكه باید بدانید كه اقامتگاه، جاى دیگرى است و بایستى براى زندگى آسوده و آرام خود در مقصد و اقامتگاه خود اندیشه كنید. مبادا بپندارید كه همیشه این خانه، آباد و این ساختمان، محكم و پابرجا مىماند و شما در آن زندگى خواهید كرد، بلكه باید توجّه داشته باشید كه اساس این دنیا بر ویرانى استوار شده است و این سراى، ویران خواهد شد: اَبَى اللّهُ اِلاّ خَرابَ الدُّنیا وَ عِمارةَ الاخِرَة؛ تقدیر حتمى الهى بر ویرانى این زندگى رقم خورده است و هیچ حكم و چارهاى غیر از این وجود ندارد كه این دنیا خراب و آخرت آباد خواهد شد، و این سراى آخرت است كه جاى زندگى و حیات واقعى است؛ ... وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ...(1). حیات فقط آنجاست و اینجا گذرگاهِ نیل به حیات جاودان اخروى است. این دنیا نه تنها جاى زندگى دائم و مكان ماندن نیست، بلكه این دنیا اساساً خانه و محل قرار و سراى آرمیدن و آسایش نیست. این دنیا، معبر و گذرگاه و یا جاده است. از این روى ذاتاً ناپایدار و در حال گذر و پشت نمودن است و امكان ندارد بتوان یك لحظه در آن توقف نمود. حال كه زندگى دنیا واقعیتى جز گذر ندارد، آیا ارزش دل بستن دارد؟
با این بیان تمثیلى، به طور كامل تبیین شد كه زندگى دنیا در چه موقعیتى نسبت به كل زندگى و حیات قرار گرفته است و به خوبى آشكار شد كه زندگى دنیا نسبت به زندگانى آخرت، همانا یك معبر كوتاه مدت است كه ما را به یك زندگى پایانناپذیر، ابدى و جاودان مىرساند.
اینك كه به جایگاه دنیا در عالم هستى پى بردیم و درك نمودیم كه در كجا هستیم و به كجا مىرویم و...، كیفیت، مقیاس و معیار كاركردن براى دنیا و آخرت به دست مىآید. حال، نیك مىدانیم كه چگونه و به چه كیفیتى باید براى آخرت و دنیا تلاش نماییم؛ حضرت على(علیه السلام) در این خصوص مىفرمایند: یا بُنَّى فَاِنْ تَزْهَدْ فیما زَهَّدَكَ اللّه فیهِ مِنَ الدّنیا وَ تَعْزِفْ نَفْسَكَ عَنْها فَهِىَ اَهْلُ ذلِك؛ اى پسرم! اگر آنگونه كه خدا خواسته است، از دنیا اعراض نموده، زهد ورزیدى، دنیا شایسته اینگونه رفتار است.
1. عنكبوت (29)، 64.
در مقام شرح این فراز از وصیتنامه مجدداً این ادعا تقویت مىگردد كه مخاطب حقیقى این پندنامه الهى تمام انسانها مىباشند، نه فقط امام حسن(علیه السلام)؛ بدین معنا كه این قسمت از وصیت، خود شاهد و دلیلى است بر ادعاى فوق؛ چراكه پرواضح است كسى مثل امام حسن(علیه السلام) كه امام معصوم است اصلا به دنیا توجه ندارد تا دل بردارد و اعراض كند. این طرز بیان حضرت على(علیه السلام) كه مىفرمایند: اگر از حرف من پند گرفتى و آن را قبول كردى و نسبت به این دنیا بىاعتنایى نمودى، درخواهى یافت كه حق دنیا همین است كه من گفتم و دنیا شایسته دل كندن است و باید به آن بىاعتنا باشى و...، درباره شخصى مثل امام حسن(علیه السلام) جاى ندارد؛ یعنى معنا ندارد كه امام حسن(علیه السلام) از كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) پند نگیرند و به آن عمل نكنند یا آن را نشنیده بگیرند و با بىاعتنایى از آن بگذرند. پیداست كه مخاطب بودن امام حسن(علیه السلام) در واقع یك نوع مخاطبه از نوع خطاب صورى است و مخاطب واقعى، تمام مردم عادى هستند. این كیفیت سخن گفتن، مصداق این ضرب المثل است كه «به در مىگویم، دیوار تو بشنو»؛ یعنى كلام، مخاطبِ خود را پیدا مىكند. مخاطبِ ظاهرىِ حضرت على(علیه السلام)، امام حسن مجتبى(علیه السلام) مىباشند، اما مفاد سفارشها در خور مردم عادى است و براى آنها بیان شده است.
هدف اساسى حضرت(علیه السلام) از بیان حقیقت دنیا و آخرت و مشخص نمودن موقعیت دنیا و نسبت آن با آخرت همانا تبیین كیفیت رفتار آدمى در زندگى دنیوى است و مىفرمایند: اگر نصیحت من را قبول نمایى و نسبت به زندگى دنیا و متاع آن بىرغبت شده، زهد ورزى و دل به آن نبندى، همانا آنگونه كه سزاوار دنیا و شایسته آن است، عمل نمودهاى. گویا در برابر دنیا هیچ عملى جز زهد ورزیدن شایسته نیست و تنها یك عمل وجود دارد كه شایسته دنیاست و آن؛ بىرغبتى به دنیا و متاع آن مىباشد و بس.
واضح است كه منظور از زهد در دنیا این نیست كه آدمى در غار و یا جنگل و بیابان زندگى كند و از مردم كناره بگیرد، بلكه منظور این است كه به دنیا دل نبندد، وگرنه زندگى كردن در این دنیا وظیفه و یك عمل واجب است و كوتاهى كردن در انجام وظایف این دنیا ـ چه فردى و چه اجتماعى، چه مادّى و چه معنوى ـ مذموم بوده و باعث هلاك ابدى او خواهد شد. بنابراین منظور این نیست كه دنیا را رها كرده و در گوشهاى دور از دیگران زندگى كنیم، بلكه دل نبستن
به دنیا و محبت دنیا را از دل زدودن، هدف و مطلوب است. همانگونه كه خود امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز هرگز در زندگى از مردم كناره نگرفتند و هیچگاه به كسى هم چنین توصیهاى نفرمودهاند. پس معناى زهد، بىرغبتى به دنیاست و این كه دنیا را هدف زندگى قرار ندهیم و به آن دل نبندیم. زهد، هرگز به این معنا نیست كه در دنیا كارى نكنیم؛ باید در دنیا كار كرد، اما نه براى دنیا. بایستى براى آباد نمودن آخرت و به منظور تحصیل رضایت خداوند سبحان، با نهایت همت، كوشش، تلاش و فعالیت كرد. همانگونه كه حضرت مولى الموحدین على(علیه السلام)غرق در عرق جبین تلاش مىكردند، مزارع را آباد مىنمودند و بعد از آبادانى آن را وقف مىفرمودند. زهد ورزیدن و زاهد بودن، هرگز به معناى تنبلى نیست و آن زهد مطلوب در آیات و روایات با تنآسایى و تنبلى كاملا متفاوت است. باید در دنیا با هدف رضایت خداوند متعال و آباد ساختن زندگى اخروى، نه براى زرق و برق فریبنده دنیا، نهایت جدیت و كوشش را به خرج دهیم.
حضرت على(علیه السلام) به خوبى مىدانند كه برخوردارى از روحیه زهدورزى بسیار سخت مىباشد و افراد زیادى نمىتوانند نصایح او را قبول كنند و یا اگر بپذیرند توان عمل نمودن به آن را ندارند. از این رو بعد از به تصویر كشیدن فضاى ذهن و بیان كیفیت زندگى و وضعیت روحى چنین افرادى آنها را اینگونه راهنمایى مىفرمایند كه: اگر نصیحت مرا به طور كامل نمىتوانید قبول كنید و یا خود را ناتوانتر از عمل كردن به آن مىبینید و مىگویید نمىتوانیم به طور كامل دل از دنیا كنده، همانند سلمان، ابوذر و... در این دنیا زندگى كنیم و باید كم و بیش تمایلاتى به دنیا داشته باشیم و این همّت را نداریم كه دل از دنیا و از لذتهاى آن ببُریم و به آن بىرغبت باشیم، پس به قدر توان، زهد ورزید و دل از محبت دنیا و متاع آن خالى سازید. حال كه توان زهد ایدهآل را ندارید، نباید خود را كاملا رها نمایید بلكه بازهم باید در حد توان، همت خود را مصروف این اندیشه نموده و حداقل زهد ورزیدن را تمرین كنید. مبادا در افكار خود، حقیقت این دنیاى گذرا را فراموش كنید و فكر حق را از ذهن خود دور سازید.
بدین ترتیب امیرالمؤمنین(علیه السلام) افراد ناتوان و سست اراده را نیز رها نساخته و دست محبت و هدایت خود را از سر آنها دریغ نداشتهاند، بلكه براى راهنمایى آنها در مراحل بعدى
نیز رهنمودهایى ارائه مىفرمایند. در واقع، مقصود حضرت(علیه السلام) آن است كه انسان به قله رفیع زهد و مرتبه ایدهآل اعراض از دنیا برسد و كاملا دل خود را از دنیا تهى سازد، ولى به محض این كه در این مسیر اندكى احساس ناتوانى كرد، اجازه نمىدهند تا دل را خانه امنِ رغبتِ دنیا سازد و قلب خود را از عشق به دنیا و متاع آن پرنماید. درست است كه آدمى چارهاى جز تلاش در دنیا ندارد. شبانهروز تلاش مىكند تا زندگى دنیاى خود را بگذراند، ولى نباید ذرهاى دل به لذتهاى دنیا بسته و دنیا را هدف خود قرار دهد.
مرتبه ایدهآل زهد، آن است كه انسان هیچ كارى را در دنیا به خاطر لذت دنیوى آن انجام ندهد و هر كارى را به خاطر رضایت خداوند سبحان دنبال كند و این اعمال را صرفاً به خاطر تأثیرى كه در سعادت ابدى دارد، انجام دهد. اما بر كسانى كه چنین همتى ندارند و نمىتوانند به طور كامل دل از دنیا تهى سازند، لازم است به قدر توان به دستورهاى معتدلتر عمل كنند. اینگونه نیست كه صد در صد از زهدورزى معاف باشند. وَ اِنْ كُنْتَ غَیْرَ قابِلِ نَصیحَتى اِیّاكَ فِیها فَاعْلَمْ یَقیناً اَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَك...؛ اگر نصیحت مرا قبول نكردید و یا در عمل به آن، كاملا دنیا را طلاق ندادید و از آن دل نكندید و اگر هنوز تمایلات و محبتهایى نسبت به دنیا در گوشه دلتان خانه دارد و نمىتوانید از آنها كاملا صرف نظر كنید و اگر همچنان در پى تحصیل و نیل به آرزوهاى دنیوى خود هستید، بدانید كه هیچ كس در این دنیا به همه آرزویش نرسیده است و نمىرسد. پس شما هم كمى مدارا كنید و در آرزوهاى خود، اعتدال را رعایت كنید. شما اگرچه آن مرحله ایدهآل زهد را كه همان توجه به خدا و آخرت است، كنار گذاشتید و نتوانستید كاملا به دنیا بىتوجه باشید و در این دنیا به دنبال خواستهها و آرزوهایى مىباشید، باید توجه داشته باشید كه مبادا به آرزوهاى دور و دراز دل ببندید و هر چه دلتان خواست دنبال كنید و بلند پروازىهایى دنیوى داشته باشید و تمام عمر خود را صرف تحصیل آن آرزوها نمایید و تمام فكر و ذهن شما را آن آرزوها پركند!! چون آنهایى كه تمام عمرشان را صرف دنیا كردند دنیا همه خواستههایشان را تأمین نكرده و به تمام آرزوهایشان پاسخ نداده است.
دنیا، محل تزاحم است و در آن تمام آرزوها و خواستههاى انسان، فرصت تحقق نمىیابند. چه بسا آن چه را كه شما مىخواهید، دیگران هم بخواهند و اینگونه نیست كه همه
بتوانند به یك مطلوب خاص برسند و یا همه به تمام خواستههاى خود نایل گردند. گاه آنچه را كه انسان مىطلبد، هزاران اسباب و وسایل لازم دارد كه همه آنها در اختیار ما نیست و لذا به طور طبیعى نمىتوانیم به هر آنچه مطلوب ما مىباشد، برسیم. از جانب دیگر، تجربه و استقرا نشان داده كه هیچ كسى به همه خواستههایش نرسیده و نمىرسد. حال كه چشم محبت از دنیا نبسته و دل رغبت از دنیا نبریدهاید، پس باید بدانید و توجه داشته باشید كه آرزوهاى دنیا نه تمامشدنى هستند و نه همگى آنها به دست مىآیند. بىتردید همانگونه كه تمام آرزوهاى دنیا تحققیافتنى نیستند، تمام آرزوهاى تو هم مثل آرزوهاى دیگران تأمین نمىشوند و تو هم به همه آرزوهایت نخواهى رسید، بلكه تنها بعضى از آنها تحقق پیدا مىكند و برخى دیگر نه. پس حداقل، آرزوهایت را كم كن. اگر دل كندن از دنیا سخت است و تو توان آن را ندارى حداقل از نظر كمیت آنها را تحت كنترل خود بگیر. به علاوه از نظر زمان هم خود را تسلیم محض آنها نساز و همیشه و تمام عمر، خود را مصروف آن آرزوهاى اندك و بىبها مگردان.
توجه داشته باش كه هر كسى عمرى محدود دارد، مبادا آرزوهاى هزار ساله در سر داشته باشى. خداوند سبحان در مورد آرزوهاى بىپایان یهود و بنىاسرائیل مىفرماید: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَوة وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة...(1)؛ یهود و بنىاسرائیل آن قدر دنیازده و دل به دنیا بستهاند كه هر كدام آرزو مىكنند هزار سال زنده باشند. اگر به این آرزوى خود رسیدند و هزارسال هم عمر نمودند، مجدداً آرزو مىكنند كه یك هزار سال دیگر هم زنده باشند. اینگونه آرزوهاى دنیوى پیاپى دل آنها را به خود مشغول كرده است. البته شاید این بیان، خیلى واقعبینانه نباشد كه كسى آرزوهاى هزار ساله داشته باشد. مگر كسى عمر هزار ساله داشته است تا چنین آرزوهاى بلندى را در سر بپروراند؟!
شاید مقصود، بیان فراتر بودن آرزوهاى انسانى از عمر او و طولانىتر بودن آنها از طول زندگى دنیا باشد و حضرت حق جل جلاله مىخواهد به ما بفهماند چنین آرزوهایى به دست نمىآیند و قبل از تأمینشدن آنها، عمر شما به پایان مىرسد. البته در تاریخ، تعداد معدودى هزار سال عمر نمودهاند، اما در عصر حاضر نهایت عمر، صد و بیست سال است. طبق همان
1. بقره (2)، 96.
مَثَل معروف، صد و بیست سال، خط پایان حیات دنیوى است. عمر كسى به هزار سال نمىرسد تا آرزوهاى هزارساله در سر داشته باشد. با وجود چنین واقعیتى مسلّم، چگونه برخى انسانها آرزوهایى را دنبال مىكنند كه در طول این صد سال عمر به ثمر نمىنشیند؟
یكى از مشهودترین نابخردىها، تلاش طاقتفرساى آن كسى است كه میلیاردها ثروت دارد و با وجود این كه مىداند فرصت هزینه نمودن آن را ندارد، دیوانهوار حرص مىورزد و اگر صد سال دیگر زندگى كند، هزینه خودش و بچهها و نوههایش و... را كفایت مىكند و به بهترین وجه مىتواند ارتزاق نماید، ولى روز به روز مال بیشترى جمع مىكند. مگر محصول این حرص چیست؟ نقطه پایان و نهایت این حرص و تكاثر كجاست؟ او چه در سر دارد، در حالى كه زمانى تا مرگش باقى نمانده است؟! آیا این عمل جز «جنون تجمیع مال» نام دیگرى دارد؟ چون با این كه مىداند از این ثروت و پول، بهرهاى نخواهد برد، حریصانه آن را جمع مىكند. گویا تنها پولدار بودن، آرزوى اوست و صرف این كه پولى به اسم او سند بخورد، برایش لذتبخش است.
خلاصه كلام آن كه اگر بنا شده است كه مقدارى از امور دنیا استفاده بكنیم و آرزوهاى دنیوى هم داشته باشیم، باید به طول عمر خود نیز توجه داشته، از كوتاهى عمر خود غفلت نكنیم. در این عمر كوتاه، آرزوهاى مناسب با آن را تعقیب كنیم و آرزوهاى نامحدود دنیوى را كه این عمر گنجایش آن را ندارد، در سر نپرورانیم و تمام عمر خود را براى آنها صرف نكنیم. آیا مىدانید چهقدر عمر خواهید نمود و چهقدر از عمر شما باقى مانده است كه اینگونه حریصانه دنبال متاع دنیا هستید؟ امروزه انسانها به طور متوسط بین شصت الى هفتاد سال عمر مىكنند. حال چطور آرزوهایى را در دل مىپرورانید كه صد سال بعد به بار مىنشینند؟! حالا كه بنا شد آرزوهاى دنیایى داشته باشیم حداقل باید آن آرزوها از نظر زمان و كمیت محدود باشند و بهگونهاى باشند كه عمر ما در این دنیا گنجایش آنها را داشته باشد. بایستى به آرزوهاى خود شكل منطقى و عقلانى بدهیم كه براى عمر كوتاه دنیا مفید و در این مدت محقق شوند.
اِنْ كُنْتَ غَیْرَ قابِلِ نَصیحَتى اِیّاكَ فیها، فَاعْلَمْ یقیناً اِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُو اَجَلَكَ فَاِنَّكَ فِى
سَبیلِ مَنْ كانَ قَبْلَكَ فَاخْفِضْ فِى الطَّلَب؛ اگر نصیحت مرا در خصوص دنیا نمىتوانى پذیرا باشى، پس به این نكته توجه داشته باش كه تو هرگز به آرزویت دست نخواهى یافت و از مرگ خود گریزان نخواهى بود! بدان كه تو در راه كسانى پاى مىگذارى كه پیش از تو بودند، پس در دنیاطلبى خود مدارا كن! مگر كسانى كه پیش از تو بودند چهقدر در این دنیا زندگى كردند؟ وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَر مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ...(1)؛ به آنهایى كه قبل از تو بودند عمر جاودان ندادیم، پس به تو هم عمر پایدار و جاودان نخواهیم داد. مگر قبل از تو به كسى عمر جاوید داده شده است؟ همه رفتنى هستند. دیگران رفتند و تو هم خواهى رفت. حال كه دریافتى همه رفتند و تو هم خواهى رفت و تا زمانِ رفتن، همه آرزوها به دست نمىآیند، پس تمام توان خود را براى لذتهاى دنیا به كار مگیر! اگر هم دنبال دنیا هستى، لااقل آرام دنبال نما! این قدر تركتازى نكن، بلكه روشى محتاطانه را انتخاب كن! اگر به كلى از دنیا دل نمىكنى پس حداقل به دنبال خواستههاى محدود برو و بدون هیچ حرص و شتابى با آرامى و نرمى آن را دنبال نما!
از آنجا كه زهد به معناى بىرغبتى به دنیاست نه ترك دنیا، همانند قضاوت عقل كه رسول باطن است، شرع مقدس نیز كه رسول ظاهر است، مجال و مجوزى براى بهرهمندى از دنیا فرا روى انسان مىگشاید. اما میزان این بهرهمندى چهقدر است؟ حد و مرز برخوردارى از دنیا تا كجاست؟ اگر آدمى براى ادامه حیات ناچار است كه از متاع دنیا بهره بگیرد تا بتواند زنده بماند و حق بندگى خدا را به جا آورد، چگونه باید با دنیا برخورد كند كه محبت دنیا در دل او آشیانه نسازد و قلب وى را اسیر نگرداند؟
به مقتضاى این ضرورت عقلى و شرعى در اینجا حضرت(علیه السلام) بعد از توصیه به زهد، روش صحیح بهرهمندى از متاع دنیا را بیان مىفرمایند تا مخاطب به شكلى زیبا و به صورتى صحیح دنبال تحصیل متاع دنیا برود و از آن بهرهمند شود: فَاخْفِضْ فِى الطَّلَبِ وَ اَجْمِلْ فِى الْمُكْتَسَب؛ در طلب دنیا مدارا كن و آرام باش و در تحصیل آن به نیكى عمل كن!
این تعبیر، در فرهنگ اسلامى و روایات اهل بیت(علیهم السلام) هم زیاد مطرح شده است. در كتب
1. انبیاء (21)، 34.
فقهى و روایى(1) در بحث مكاسب، ذیل مبحث «الاجمال فى الطلب» تعبیرى نزدیك به همین اصطلاح وارد شده است كه مقصود، انتخاب راه نیك جهت تحصیل متاع دنیاست. فضاى بیان اینگونه تعابیر آنجاست كه آدمى براى به دست آوردن متاع دنیا گاه خودش را به آب و آتش مىزند تا از هر طریق ممكن اعم از صحیح و ناصحیح، مشروع و غیر مشروع آن را به چنگ آورد. مثلا اگر مىخواهد پولى به دست آورد و یا به مقامى برسد و یا خانه و ماشینى تهیه كند و یا همسرى برگزیند و... خیلى تندروى كرده، خود را به آب و آتش مىزند، حلال و حرام را فراموش مىكند، از مسیر عزت، شرافت و كرامت انسانى عبور كرده، آنها را زیر پا مىگذارد تا متاع دنیا را به چنگ آورد. در حالى كه مىبایست از راهى صحیح و پسندیده خواستههاى خود را دنبال كند تا ارزش انسانى محفوظ بماند، حلال و حرام الهى در آن رعایت شود، از كرامت انسانى و شرافت مسلمانى براى نیل به خواستههاى دنیوى هزینه نشود، دنائت و پستى را به دنبال نداشته باشد و در یك كلام، باید از راه صحیح و به طریق جمیل دنیا را طلب نماید.
حال كه نمىتوانید از دنیا و زرق و برق آن دل بكنید و چشم بپوشید و به ناچار باید از متاع دنیا بهرهمند گردید، پس حداقل در این بهرهگیرى شتاب نكنید و راه صحیح و شرعى و آبرومندانه آن را برگزینید و خود را به حرام آلوده نسازید و براى برخوردارى از دنیا تن به هر پستى ندهید و عزت خود را نفروشید. چه بسا كسانى كه تلاش فراوان كردند، اما به جاى این كه سودى ببرند سرمایه را هم از دست دادند. تُجار فراوانى بودند كه حرص ورزیدند ولى در عوض تحصیل سود، حتى سرمایه خود را از كف دادند و ورشكست شدند. هرگز اینگونه نیست كه هر كه بیشتر تلاش كند، بیشتر خودش را به آب و آتش زند و بهتر كار كند، حتماً بهره بیشترى به كف خواهد آورد: فَاِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ اِلى حَرَب وَ لَیْسَ كُلُّ طالِب بِناج وَ كُلُّ مُجْمِل بِمُحْتاج؛ چه بسیار دنیا طلبىهایى كه به از كف دادن سرمایه اولیه و اصلى پایان یافت. اینگونه نیست كه هر شخصى كه بیشتر دنیا را طلبد، آن را بیشتر بیابد و هر كس كه بیشتر تلاش كند بیشتر كامیاب گردد. چه بسیار كوششهایى كه به باختن مال و از دست دادن سرمایه انجامیده
1. بحارالانوار، ج 73، باب 122، ص 92 و ج 87، باب 12، ص 257 و ج 103، باب اول، ص 103 و مستدركالوسائل، ج 8، باب 47 و ج 13 باب 10.
است و بر عكس، چه بسیار افرادى كه با كمترین تلاش بیشترین بهره را از دنیا مالك شدهاند. افراد زیادى با رفتار كاملا حساب شده، مؤدبانه، محترمانه، همراه با عزت نفس، مناعت طبع، حفظ دین و رعایت اصول اخلاقى، انسانى، دینى و بدون كمترین دغدغه خاطر، بیشترین بهره را از زندگى دنیا كسب نمودهاند. اینگونه نیست كه هر كه در راه تحصیل متاع دنیا طریق اجمال را برگزید و راه پسندیده و جمیل را انتخاب نمود و خودش را به آب و آتش نزد، حتماً محتاج و نیازمند باقى خواهد ماند و بهرهاى به كف نخواهد آورد!
بنابراین راهى را انتخاب نما كه عاقلانه است و دین، كرامت، عزت نفس و آبروى تو محفوظ مىماند. هرگز براى به دست آوردن متاع بىبهاى دنیا آبروى خود را نریز و عزت نفس خود را پایمال نكن و دین خود را از كف مده: وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ دَنِیَّة وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلى رَغْبَة فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ [دینِكَ وَ عِرْضِكَ و] نَفْسِكَ عِوَضا؛ خودت را از چیزهاى پست، برتر بدان و كرامت و عزت خود را حفظ كن و بپرهیز از این كه به چیزهاى پست آلوده شوى و از راه تملق گفتن و ارتكاب حرام و فروختن آبروى خود، حاجت روا گردى؛ زیرا هرگز برابر آنچه از دین، آبرو و عزت خود صرف مىكنى، عوض نخواهى یافت. مؤمن باید براى خود احترام و عزت نفس قایل باشد و به هنگام نیازمندى حاجت خود را به هركسى عرضه ندارد. قرآن كریم در مدح چنین افراد نیازمندى چه زیبا مىفرماید كه انسانهاى بىاطلاع، این گروه از مردم فقیر را از شدت خویشتندارىشان مردمانى غنى به حساب مىآورند؛ اما آنها را از چهرههایشان مىشناسى كه هرگز با اصرار چیزى از مردم نمىخواهند؛ ... یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَهُمْ لاَ یَسْئَلوُنَ النَّاسَ إِلْحَافاً ...(1). آنهایى كه در مكتب اهل بیت(علیهم السلام)تربیت شدهاند على رغم نیازمندى سخت و شدید هرگز از كسى چیزى نمىخواهند و اگر كسى احسانى به آنها نماید و به طور پنهانى هدیهاى به آنها بدهد، رنگ رخسار آنها سرخ مىشود و حاضر نیستند آن را بپذیرند. اما برخى براى رسیدن به متاع مختصر و بىارزش دنیا كرامت نفس و عزت خود را هزینه مىكنند، و پیش هر كس و ناكسى حاجت و نیاز خود را مىنمایند؛ در حالى كه مؤمن حقیقى هرگز براى رسیدن به اهداف زودگذر دنیوىِ خود به اینگونه كارهاى پست تن نمىدهد
1. بقره (2)، 273.
و به هر عمل زشتى دست نمىزند. چون از مولاىِ خود شنیده است كه مىفرماید: اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَن دَنِیَّة وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَى الرَّغائِبِ...؛ از كار پست بپرهیز هرچند تو را به خواسته هایت برساند. ممكن است آدم راهى را انتخاب كند كه او را به خواستههاى دنیوىاش مىرساند، اما به قیمتى سخت گران؛ یعنى به قیمت دادن آبرو، حیثیت، شرافت و از راهى پست و مذلتآفرین به خواسته خود رسیده است. در ازاى آبرو و عزت خویش به این خواستهاش رسیده است كه معامله احمقانهاى بیش نیست. اگر یك سر سوزن از آبرو، عزت نفس و دین تو كم شود و در برابر آن همه دنیا را به تو بدهند، جاى آن را نمىگیرد. گمان مىبرى در برابر عزت نفس، شرف و كرامتى كه از دست مىدهى چه به دست مىآورى!؟ چیزى را به دست مىآورى كه هرگز در برابر آن ارزش ندارد هر چند كه بسیار بزرگ باشد؛ یعنى در مقابل آن دین، كرامت و عزت نفسى كه دادهاى، عوض بىبهایى دریافت كردهاى.
بنابراین اگر كاملا دست از دنیا نمىكشید حداقل از راه حلال به دنبال تحصیل آن باشید و بهگونهاى آن را تحصیل نمایید كه به قیمت عزت نفس، آبرو و دین شما تمام نشود. ارزش آبرو و دین تو از تمام دنیا و هزاران دنیا و متاع دنیوى بیشتر است. مبادا این دو را در دو كفه ترازو بگذارى و با هم معاوضه و معامله نمایى كه نه تنها سرمایه را از كف دادهاى، بلكه صاحب سرمایه را نیز بفروختهاى.