بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
إِنَّمَا لَكَ مِنْ دَنْیَاكَ مَا أَصْلَحْتَ بِه مَثْوَاكَ فَأَنْفِقْ فِى حقٍّ وَ لاَ تَكُنْ خَازِنًا لِغَیْرِكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَازِعًا عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْكَ فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْكَ؛
همانا بهره تو از دنیایت همان است كه خانه آخرت خود را آباد ساختهاى. پس بهجا انفاق كن و خزانهدار دیگران مباش. اگر بر آنچه از دستت رفته زارى مىكنى پس بر همه آنچه به آن دست نیافتهاى زارى كن.
مولىالموحدین على(علیه السلام) در این نامه در موارد بسیارى بر ماهیت گذرا بودن دنیا، زندگى در آن و بىارزشى آن تصریح نمودهاند و این واقعیت را به تعابیر مختلف بیان فرمودهاند كه لذایذ دنیا را مىباید در راه كسب سعادت آخرت به كار گرفت و اِلاّ نه پایدار مىمانند نه ارزشى دارند. تكرار این حقیقت در خطبهها و نامههاى ایشان كه گاه در یك خطبه یا نامه چندین بار تكرار مىشود، نشان از شدت اهمیت آن دارد، كه اگر بیش از این هم تكرار مىشد مفید مىبود؛ چون انسان آنچنان در این جهت گرفتار غفلت مىشود كه اگر هر روز و هر شب هم به او متذكّر شوند باز هم احتمال دارد كه آن را فراموش كند و در انتخاب مسیر زندگى و بهرهبردارى از لذایذ دنیا طریق انحراف پیش گیرد؛ لذا بیان شیوه صحیح زندگى و بهرهمندى از دنیا، براى سعادت او بسیار مهم است.
تصور ابتدایى انسان از شیوه صحیح زندگى این است كه باید به فكر تأمین نیازهاى دنیایى و
لذتبردن از دنیا باشد؛ لذا نخست مىباید در فكر تأمین نیازهاى ضرورى؛ مانند خوراك و پوشاك و در مرحله بعد در پى نیازهایى همچون همسر و مسكن و لوازم زندگى برآید. در حالى كه انسان مسلمانِ معتقد به خداوند و روز جزا، با خود مىگوید كه براى زندگى آخرت نیز باید اندیشهاى نمود و در كنار امر معاش در امر آخرت نیز مىباید تلاش كرد تا در آخرت از ثمرات آن برخوردار باشیم. پایینترین حد این تلاش آن است كه در كنار كسب درآمد و برخوردارى از لذایذ و نعمتهاى دنیایى، بخشى از تلاشهایمان را نیز صرف آخرت كنیم و نماز و روزهاى هم در پرونده اعمالمان ثبت نماییم. درصد زیادى از افراد جامعه ما چنین روشى دارند. گروه كمترى از اهل ایمان و آنان كه كم و بیش در ایمان خود راسخند، سعى مىكنند افزون بر این، امور دنیاى خود را نیز بهگونهاى تنظیم كنند كه محدوده واجبات و محرمات الهى رعایت شود. شكى نیست كه این گروه دوم، انسانهایى خوب و صالحند و در مسیر خدا و پیامبر و ائمه(علیهم السلام) گام برمىدارند؛ اما باید بدانیم حد تربیت در مكتب انبیا و ائمه(علیهم السلام) و قرآن كریم منحصر به این حدود نازل نیست. افقهاى بسیار بالاتر و وسیعترى پیش روى آدمى وجود دارد كه انبیا و ائمه(علیهم السلام) ما را به آن دعوت مىكنند و از این منظر، انجام تكالیف شرعى و رعایت دستورات اخلاقى از مراتب بسیار نازل كمال محسوب مىگردد. در واقع، انجام واجبات و ترك محرمات، قدم اول است و همّت انسان باید بسیار بلندتر و عالىتر از این حد باشد. براى عبور از این حد و ورود به آن مراتب عالىتر، نخستین قدم این است كه انسان بینش خود را نسبت به زندگى دنیا اصلاح كند. باید جایگاه خود و خداوند را در هستى بشناسد و هدف از خلقت خویش را دریابد.
اما باید اعتراف كنیم كه معمولا معرفت ما در این زمینه بسیار ناقص و ناچیز است. گاه به دلیل معرفت كم و ناقص دچار اشتباهات فاحشى مىشویم كه خسارات جبرانناپذیرى به بار مىآورد. حتى برخى افراد گاه تا درجهاى از سقوط پیش مىروند كه مىگویند: اصولا تكالیف شرعى به چه كار مىآیند و براى چه هستند؟ عصر تعیین تكلیف مربوط به دوران بردهدارى و جوامع عقبافتاده بود و گذشت. انسان این عصر در پى تكلیف نیست؛ بلكه به دنبال استیفاى حقوق خویش است و به مطالبه آنها آمده است؛ حقوقى كه طى صدها و هزاران سال از انسان
دریغ داشته شده و نادیده انگاشته شده است. «تكلیف» براى انسان امروزى واژهاى ناآشنا و غریب است. امروزه ما نهتنها در پى شناخت تكالیف خود در برابر خدا نیستیم؛ بلكه حتى از خدا نیز حقوق انسانى خود را مطالبه مىكنیم!
ریشه این تفكر در تلقى خاص فرهنگ غرب از هستى، خدا و انسان نهفته است و با مقایسه این دو نوع بینش مىتوان به اختلاف عمیق فرهنگ انبیا و آنچه فرهنگ غرب القا مىكند، پى برد. به هر حال فرهنگ مادّى الحادى همیشه وجود داشته و خواهد داشت. تا شیطان هست این فرهنگ هم وجود دارد و نزاع بین فرهنگ الهى انبیا با فرهنگ شیطان، كه در فرهنگ امروز غرب متجلى است، براى همیشه باقى است. به همین دلیل اگر روز و شب با فرهنگ انبیا ارتباط داشته باشیم، باز هم كم است؛ چون القائات فرهنگ شیطانى غرب دست از سر بشر برنخواهد داشت.
بنیان اختلاف این دو فرهنگ بر نگرش آنها به عالم استوار است كه یكى آغاز و انجام زندگى را در همین دنیا مىبیند؛ ولى قرآن تأكید مىكند كه در واقع زندگى آدمى در این دنیا مانند زندگى جنین در داخل رحم است. انسان براى رسیدن به آن دنیا مىباید مانند جنین، چندى در این عالم زندگى كند تا زمان ورود به عالم دیگر فرا برسد؛ همانگونه كه یك جنین باید مدتى در شكم مادر بماند تا به مرحلهاى از رشد برسد و لیاقت تولد و ورود به دنیاى دیگر را پیدا كند. البته فرق ما، در این عالم، با جنین داخل رحم در این است كه جنین در رحم از خود اختیارى ندارد و شرایط طبیعى و قوانین تكوینى او را به مرحله ورود به دنیاى دیگر مىرساند؛ اما در رَحِمِ دنیا، باید خودمان تلاش كنیم و رشد نماییم، تا لیاقت لازم را كسب كنیم و آن گاه در عالم رحمت الهى متولد شویم. درواقع زندگى ما از این جا شروع مىشود؛ لذا كسانى كه مىپندارند زندگى، محدود به حیات در این دنیاست، وقتى پاى به عرصه آخرت مىگذارند، مىگویند: یَالَیْتَنِى قَدَّمْتُ لِحَیَاتِى.(1) نكته قابل توجه این است كه در این آیه مباركه خداوند نمىفرماید:
1. فجر (89)، 26.
یَالَیْتَنِى قَدَّمْتُ لِحَیَاتِ الاَْخِرَة؛ بلكه مىگوید یَالَیْتَنِى قَدَّمْتُ لِحَیَاتِى؛ اى كاش براى زندگى خود كارى كرده بودم؛ یعنى زندگى دنیا حیات نبوده است. زندگى حقیقى در عالم آخرت است و بس؛ لذا در آیه شریفه وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ اْلحَیَوَان؛(1) با تأكید و حصرِ فراوان؛ مانند «إِنّ» كه از حروف تأكید است، لام تأكید، ضمیر فصل «هى» و «الف و لام» در لفظ «الحیوان»، آن هم بعد از ضمیر فصل «هى» مىفرماید: إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةِ لَهِىَ الْحَیَوَان؛ حیات فقط آن جاست و بس.
بر این اساس ما بىجهت زندگى دنیا را حیات مىنامیم. این جا زندگى نیست؛ «دار الغرور» است؛ این گولزنك است. زندگى حقیقى آن جاست. تفاوت عقیده و دیدگاه ما با نظر خداوند متعال و پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام) در همین جاست. آنها مىگویند زندگى حقیقى آن جاست؛ ولى ما مىگوییم نخیر؛ زندگى این جاست. ما اینگونه مىاندیشیم كه آن جا مرگ و نیستى است؛ اما سخن خداوند سبحان و پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام) این است كه اصل آنجاست. این زندگى یك دوره بسیار كوتاه، مثل یك چشم بر هم زدن است؛ تا بلكه در این مدت رشد و ترقى كنیم؛ در حالى كه آن زندگى، اصیل و بىنهایت است و زندگى این دنیا، اگر بتوان آن را زندگى نامید، فرعى و مقدمه ورود به زندگى اصیل اخروى است.
اگر ما این واقعیت را درك كنیم و به آن ایمان بیاوریم، رفتارمان بسیار تغییر مىكند؛ زیرا وقتى تصور ما نسبت به هستى، عالم و انسان و جامعه و... تغییر كند، خواستههایمان نیز تغییر مىكند و آرزوهایمان از بنیان دگرگون مىشود و بر همین اساس نوع رفتار و اعمالمان نیز متحول مىشود. حتى كمیت و كیفیت آنها نیز تغییر مىیابد. اما تا زمانى كه بینش ما درباره هستى و عالم و انسان مطابق آنچه خداوند سبحان و ائمه اطهار(علیهم السلام)فرمودهاند نباشد بىتردید به شكل دیگرى رفتار مىكنیم و تمام آرزوها، امیال، خواستهها و اعمال و كردار ما با آن اندیشهاى كه درباره هستى، عالم و انسان داریم هماهنگ و مطابق مىشود. به سبب تأثیر این نوع بینش است كه با تأكید فراوان توصیه مىشود كه جایگاه و رابطه زندگى دنیا و آخرت را فراموش نكنید؛ حقیقت دنیا و آخرت را بفهمید و براى هر یك به میزان ارزش آن تلاش كنید. با این همه، وضع اكثر مردم همینگونه است كه ما هستیم. اكثر ما بعد از اینكه با استدلال به
1. عنكبوت (29)، 64.
واقعیت دست یافتیم و حقیقت زندگى دنیا و آخرت را فهمیدیم، باز در مقام عمل تمام این یافتهها، باورها و عقاید را فراموش مىكنیم و صبح كه از خواب بر مىخیزیم تنها به فكر زندگى همین دنیا هستیم و بس. گرچه با لطف خداوند و به بركت تربیت اسلامى و تلاش پدر و مادر، در ابتداى هر روز با یاد خداوند متعال از خواب بر مىخیزیم و صبح را با نماز آغاز مىكنیم؛ اما فقط همین چند لحظه را در یاد زندگى اخروى و آبادانى حیات آنجهانى هستیم و دو ركعت نماز صبح كه تمام شد دیگر تمام فكر و همّ و غمّ ما همین دنیاست تا اینكه زمان نماز بعدى فرا برسد. با این حساب، افراد بیگانه با این تربیت، دیگر نیازمند توصیف نیستند و حال و روزگارشان معلوم است.
در هر حال اگر قدرى تأمل كنیم، خود تصدیق مىكنیم كه مىتوانیم بسیار بهتر و كاملتر و شایستهتر از این باشیم. مىتوانیم تمام تلاشهایى كه در این زندگى انجام مىدهیم با كیفیتى بسیار برتر و با جدیت بسیار بیشتر براى زندگى آخرت خود انجام دهیم؛ اگر درس مىخوانیم بسیار جدىتر و با انگیزه جلب رضایت خداوند باشد: إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلَى،(1) و اگر اهل كار و تلاش فیزیكى هستیم با جدیت بیشتر و براى اطاعت خداوند سبحان: إِبْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه.(2)این كارها شدنى است و به فعالیتهاى مادّى ما هم هرگز لطمهاى نمىزند؛ بلكه حتى مىتواند آنها را تقویت كند؛ چه در شكل فیزیكىِ دو نوع عمل، تفاوتى نیست و اختلاف عمل دنیایى با عمل آخرتى تنها در بعد انگیزه و نیت است. وقتى بینش ما نسبت به دنیا عوض شود هدفمان هم تغییر مىكند و در نتیجه انگیزه ما براى فعالیت متحول مىگردد. حال همان كارها را مىتوانیم با اتّكا به آن بینش و انگیزه، براى خدا و براى سعادت آخرت خود انجام دهیم.
پس باید تلاش كنیم ابتدا شناخت خود را نسبت به عالم و آدم اصلاح كنیم و در مرحله بعد باور كنیم كه این زندگى مقدمه رسیدن به زندگى حقیقىِ بىپایان است. این عالم، رَحِمى است كه به عالم بسیار گستردهترى منتهى مىشود: وَ جَنَّة عَرْضُهَا السَّمَوَاتُ وَ الاَْرْض(3).
پس علت تأكید بر شناخت دنیا و آخرت و تكرار این مطلب به بیانها و تعبیرهاى مختلف
1. لیل (92)، 21.
2. نساء (4)، 114.
3. آل عمران (3)، 133.
كاملاً روشن شد. حال مشاهده مىكنید كه این تأكیدات هرگز زیاده از حد نیست و هر قدر هم تكرار بشود باز هم لازم است و دامنه وسیع تأثیر این بینش و عمقِ نفوذ آن در تمام ابعاد وجودى و رفتارى و احساسى و اعتقادى انسانها، تأكیدها و تكرارهاى بیشتر از این را مىطلبد. از همین روى در اوایل این وصیتنامه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) یك فصل مفصّل درباره این مطلب ایراد سخن فرمودند و مثل همه نامهها و خطبههاى دیگر با بیانى مشروح، این حقیقت خطیر را شرح دادند كه زندگى دنیا چیست و آدمى براى چه در این جا آفریده شده است و هدف او كجاست و... . اكنون در این قسمت نیز بر این حقیقت تأكید كرده، مىفرمایند: اِنَّمَا لَكَ مِنْ دُنْیَاكَ مَا اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاك؛ از متاع این دنیا چیزى براى تو و به نفع تو است كه با آن به اصلاح اقامتگاه خود یعنى عالم آخرت بپردازى. هر چه از این دنیا براى آبادى آخرت خود استفاده كنى برایت مىماند و به نفع تو است؛ اما اگر از اینها تنها براى آبادى همین دنیا و لذات آن استفاده كنى و به همین میزان اكتفا نمایى، نابود مىگردد و تمام مىشود. با این تفاوت كه اگر آن لذات از راه حلال و با رعایت احكام شرع به دست آید، عقاب اخروى ندارد، و اگر براى آبادى این دنیا و رسیدن به لذتهاى گذراى آن احكام شرعى را زیر پا بگذارى، به واسطه همین لذتهاى زودگذر دنیا، مؤاخذه خواهى شد.
صرف پاىبندى و رعایت احكام شرعى و تحصیل روزى حلال و پرهیز از كارهاى حرام هرگز نیل به مقامى عالى محسوب نمىشود؛ بلكه زیربناى این اعمال همان مطابقت و هماهنگى با خداوند و ائمه اطهار(علیهم السلام) در بینش و گرایش به دنیا و آخرت است. وگرنه اكتفا به رعایت احكام شرعى و پرهیز از محرمات و كسب روزى حلال مانند این است كه آدمى گوهر گرانبهایى را كه در اختیار دارد، بدهد و در عوض یك وعده غذاى چرب و نرم بخرد؛ یعنى در حالى كه مىتواند با این گوهر گران قیمت قصر و باغ دلگشا و زیبایى تهیه كند، آن را با یك وعده غذا معاوضه مىكند! آیا این داد و ستد عاقلانه است؟! بىتردید علاقلان او را سرزنش مىكنند و این عمل را كارى احمقانه مىشمارند. اگرچه مثلا چلوكباب چیز خوبى است و شكم
انسان را سیر مىكند اما در مقایسه با خرید قصر و باغى دلگشا، بىارزش و ناقابل است و اصلا قابل مقایسه نیست.
عملكرد ما نیز در این دنیا بهتر از این نیست. ما نیز با همین لحظههاى كوتاه عمر مىتوانستیم یك قصر ابدى در عالم آخرت تهیه و تدارك كنیم؛ در حالى كه اوج هنر ما در دنیا این است كه گناه نمىكنیم و موجب عذاب خود را فراهم نمىسازیم. در واقع با عملكرد و رفتار خود در این دنیا هیچ نفعى براى زندگى اخروى به دست نمىآوریم و تنها هنر ما این است كه اسباب عذاب خود را فراهم نمىكنیم؛ اما آن نفعى كه مىتوانستیم به دست آوریم، حاصل نمىشود و تنها به این مقدار دل خوش كردهایم كه خسارتى متوجه ما نمىشود. روشن است كه این عملكرد؛ یعنى اكتفا به دفع ضرر و خسارت با وجود امكان تحصیل سودِ فراوان هرگز عاقلانه نیست. به بیان صریح، جز عملى احمقانه نمىتوان نام دیگرى بر آن نهاد؛ چه وقتى تنها به رعایت احكام شرعى بسنده مىكنیم، ثمرهاى جز نفى عذاب عاید ما نمىشود و در واقع خسارتى را متحمل شدهایم كه هیچ عاقلى آن را نمىپذیرد.
سود واقعى در آن است كه تمام لحظات و امكانات خود را در مسیر تحصیل زندگى جاودان آخرت و رضایت خداوند صرف كنیم؛ زیرا آنچه باقى مىماند و فنا و زوال ندارد سعادت آخرت و رضایت حضرت سبحان است و بس، و سایر امور، هر قدر هم حلال و خوب باشند از بین مىروند: مَا عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاق.(1) باقیات آنهایى است كه مىماند و پیش خداست: اَلْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الحَیَوةِ الدُّنْیَا وَاَلْبَقِیَتُ الصَّلِحَتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً...؛(2) این لذایذ دنیا زیورى بیش نیستند و براى سر و سامان دادن به همین زندگى و زرق و برق خانه دنیا به كار مىآیند و در پایان این زندگى، آنها هم از بین مىروند و تمام مىشوند: وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا كَمَاء اَنْزَلَنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیًما تَذْرُوهُ الرِّیح؛(3) و براى آنان زندگى دنیا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستادیم؛ سپس گیاه زمین با آن در آمیخت و [چنان] خشك گردید كه بادها پراكندهاش كردند. در این رابطه مناسب است به سرگذشت قارون كه در قرآن كریم آمده، اشاره كنیم.
1. نحل (16)، 96.
2. كهف (18)، 46.
3. كهف (18)، 45.
خداوند آنقدر به قارون ثروت داده بود كه مردان قوى نمىتوانستند دسته كلید گنجهاى او را جابهجا كنند: إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ أُوْلِى الْقُوَّة.(1) در آن زمان بانكى وجود نداشت تا مردم اموالشان را نزد آن به امانت بگذارند. مردم ثروت و اموال خود را داخل خزاینى مخفى مىنمودند و درِ آنها را محكم مىبستند و با قفلهاى سنگینى كه كلیدهاى محكمى داشت آنها را نگهدارى مىكردند و از این طریق مال و ثروت خود را از دستبرد سارقان مصون نگه مىداشتند. طبعاً آن خزاینى كه بزرگتر بود، قفلهاى محكمتر و سنگینترى داشت؛ ثروت انبوه، تعداد خزاین بسیارى مىطلبید و كلیدهاى آنها نیز به اندازهاى زیاد بود كه خود، وزنه سنگینى تشكیل مىداد و كسى قادر به جابهجایى آنها نبود. بزرگترین سرمایهدار آن عصر قارون بود كه گروهى از مردان نیرومند و قوى دسته كلیدهاى خزاین او را جابهجا مىكردند. مردم مؤمن قارون را نصیحت مىكردند: اِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ وَابْتَغِ فیَما ءَاتَیكَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاَْرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ المُفْسِدِین.(2) آنها به قارون چند نصیحت مىكردند: 1. به او مىگفتند خیلى سرمست و مغرور مشو: لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِین. آنهایى كه مغرور و سرمست مال دنیا مىشوند همه چیز را فراموش مىكنند و بىتردید خداوند نیز اینان را دوست نمىدارد. منظور از «لاَتَفْرَحْ» این نیست كه شاد نشو و خوشحال مباش؛ بلكه مقصود، شادىها و تفریحهاى مذموم است. به بیان بهتر منظور، مستىهاى مغرورانه و انحرافانگیز برخاسته از باد نخوت است كه فرد به ثروت خود مىنازد و مىبالد. پرواضح است كه غرور برخاسته از ثروت و مال دنیا جز انحراف از حق و پشت كردن به فرمان الهى نتیجهاى ندارد و خدا هم چنین افرادى را دوست نمىدارد؛ 2. نصیحت دوم آنها این بود: وَابْتَغِ فِیمَا ءَاتَیكَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَة؛ این نعمتهایى را كه خدا به تو داده، وسیله رسیدن به آخرت قرار بده و به كمك آن، سراى آخرت خود را آباد كن. «اِبْتغاء» به معناى در جستجوى چیزى بودن است؛ «وَابْتَغِ» یعنى
1. قصص (28)، 76.
2. قصص (28)، 76 و 77.
با این ثروت و سرمایه در جستجوى سراى آخرت باش و آن را هدف خویش بدان؛ 3. سفارش دیگر آنان این بود كه: وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا؛ بهره خودت را از دنیا فراموش مكن. درباره این جمله چند گونه سخن گفتهاند:
بعضى از مفسران مىفرمایند، وقتى كه مردم مؤمن به نصیحت قارون پرداختند، اول به او نصیحت كردند كه به فكر آخرت خود باش. بعد، از بیم افراط در عمل به این سفارش و پرداختن افراطگونه به امور آخرت و بىارزش انگاشتن دنیا، به وى گوشزد كردند كه بهره خویش از آخرت را فراموش نكن. به تعبیرى مقصود آنها این است كه اگر مىگوییم به فكر آخرت خود باش به این معنا نیست كه دنیا را رها سازى و دست از دنیا بشویى. خیر؛ نصیب و بهره خود را در دنیا فراموش مكن و بهرهات را از دنیا بستان و از دنیا هم لذت ببر؛ ولى در كنار آن مبادا آخرت را فراموش كنى.
گروهى دیگر از مفسران این قسمت آیه را به این بیان تفسیر مىفرمایند كه منظور از عبارت لاَ تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا، این است كه مبادا دنیا را به طور كلى فراموش كنى و هیچ لذتى از آن نبرى. نه؛ دنیا را هم فراموش نكن؛ اما اصل و هدف خود را آخرت قرار بده.
دسته دیگر از مفسران مىفرمایند این بخش از آیه در واقع متمم قسمت اول آیه كریمه است كه مىفرماید: وَابْتَغِ فیَما ءَاتَیكَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَة؛ یعنى فراموش نكن كه بهره تو از دنیا كسب آخرت است و باید از نعمتهاى دنیایى به نفع آخرت خود استفاده كنى؛ لذا بهره خود را از این دنیا فراموش نكن؛ چه بهره تو از دنیا آن است كه آخرت خود را آباد سازى و از رهگذر دنیا به سراى رحمت جاودان برسى، وگرنه چیزى براى تو باقى نمىماند كه صرف لذتهاى دنیا كنى.
از بین تفسیرهاى بیان شده براى این بخش از آیه شریفه، شاید تفسیر اخیر مناسبتر باشد؛ چون قارون هیچ وقت التذاذ از دنیا را فراموش نكرده بود تا به وى بگویند مبادا از دنیا بهره نبرى و نصیب خود را از دنیا فراموش كنى. تمام همّ و غمّ او رسیدن به لذایذ دنیا بود. آنچه قارون فراموش كرده بود بهرهبردن از دنیا براى آباد ساختن آخرت بود؛ لذا لازم بود به او بگویند به فكر آخرت خود باش و فراموش نكن كه آنچه براى تو از این لذایذ و نعمتهاى
دنیایى مىماند، همان چیزى است كه به وسیله آن آخرت خود را آباد مىسازى. آن بهره و نصیبى كه نباید از دنیا فراموش كنى همین است كه همه نعمتهاى این دنیا را در راه آخرت صرف كنى. نعمتهاى دنیا را مصرف كن و از آن لذت ببر؛ اما بهگونهاى كه براى سعادت آخرت تو مفید باشد. لذتبردن از خوبىهاى مشروع دنیا اگر در راه عبادت خدا و به منظور كسب قوّت براى انجام وظایف الهى باشد، براى آخرت مفید است.
با توجه به مطالب فوق به نظر مىرسد عبارت إِنَّمَا لَكَ مْن دُنْیَاكَ مَا اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاكَ از وصیت امام(علیه السلام)، مؤید همین تفسیر اخیر است. مفهوم «لَكَ» در عبارت فوق همان نصیب و بهره از دنیاست. و كلمه «إِنَّمَا» نیز از ادات حصر است و مفهوم انحصار را مىرساند؛ یعنى همانا بهره تو از دنیا چیزى جز این نیست كه با آن آخرت خود را آباد سازى؛ همان گونه كه خداوند متعال در آیه كریمه مىفرماید: لاَ تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا؛(1) بهره خودت را از دنیا فراموش نكن. آن بهرهاى كه قارون فراموش مىكرد و لازم بود به وى تذكر داده شود بهره او از دنیاست كه آن را وسیلهاى براى آخرت قرار دهد.
البته همان گونه كه گذشت این یك نوع تفسیر براى آیه است و اشاره كردیم كه تفسیرهاى دیگرى هم بیان شده است؛ ولى از بین تفاسیر ارائه شده، گویا این تفسیر صحیحتر است؛ چراكه این تفسیر با كلام حضرت على(علیه السلام) تأیید مىشود و منظور آیه شریفه و حضرت(علیه السلام)این است كه بهره انسان از دنیا و چیزى كه از این دنیا به نفع انسان است، بهرهبردن از آن براى آخرت است والاّ اگر دنیا در هر مسیر دیگرى غیراز این راه هزینه و صرف گردد نتیجهاى جز زیان ندارد؛ چه اگر آدمى دنیا را در مسیر دنیا و به خاطر دنیا صرف كند سرمایهاى را كه مىتوانسته با آن منافع بىشمارى كسب كند از دست داده است. در واقع اگر این سرمایه در راهى جز تجارت آخرت صرف شود، دیگر سودمند نیست و نمىتوان آن را بهره و فایده نامید. وقتى مىتوان آن را فایده نامید كه این ثروتها و نعمتها در راه كسب ثروت بیشتر و جاودان؛ یعنى تحصیل سراى آخرت به كار رود.
1. قصص (28)، 77.
بعد از بیان این قاعده و دستور كلى براى زندگى و تحصیل آخرت، حضرت على(علیه السلام) به بیان یكى از مصادیق مهم آن مىپردازند. قبل از پرداختن به این عبارت ثمین و گرانسنگ، مناسب است مقدمهاى را بیان كنیم.
ما وقتى به رفتارها و حالات خود مراجعه مىكنیم متوجه مىشویم كه سرمایه به دست آمده را هرگز ارزان از كف نمىدهیم؛ مثلاً اگر مقدارى پول داخل كیف خود داریم به محض اینكه موردى پیش آید آن را خرج نمىكنیم؛ چه آن را با زحمت به دست آوردهایم و نمىتوان آن را بیهوده هدر داد یا در برابر متاعى كمارزش هزینه نمود. از این روى آن را در جایى كه ضرورت یا سود بیشترى دارد یا مشكل اساسىترى را حل مىكند هزینه مىنماییم. حال آیا اگر آن را در راه خدا صرف كنیم باز هم موجب خسران مىشود؟ بىتردید هرگز صرف مال و دارایى در راه خدا موجب ضرر و زیان نمىشود و این تنها راهى است كه سودآوربودن آن تضمین شده است.
اینك با عنایت به این تضمین الهى چه چیز مانع مىشود تا این پول را در راه خدا خرج كنیم؟ آیا جز این است كه مىپنداریم اگر آن را صرف زندگى دنیا كنیم بهتر است؟! یا گمان مىكنیم بهتر است هزینه نشود و باقى بماند تا در روز مبادا صرف زندگى شود؟ این موانع چیزى جز همان تعلق به لذتهاى دنیا نیست كه مانع مىشوند انسان انفاق كند. لذا براى این كه از شُحّ و بخل و گرفتگى و امساك نجات پیدا كنیم باید بفهمیم كه نفع ما در این است كه آن را براى آخرت صرف كنیم؛ نه اینكه صرف زندگى دنیایى یا ذخیره روز مبادا سازیم. آنچه سودمند و جاودان است انفاق در راه خداست: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون.(1) این تعبیر در چندین جاى قرآن آمده است. خداوند سبحان مىفرماید: كسانى به فلاح و رستگارى مىرسند كه از بخل و امساك و گرفتگى نجات پیدا كنند؛ لذا آن كسانى كه به بخل مبتلایند و مالاندوزى مىكنند، هرگز به رستگارى نمىرسند. رستگارى از آنِ كسى است كه از بخل و امساك و گرفتگىِ دست رها شود.
1. حشر (59)، 9.
«شحّ» تقریباً به معناى «گرفتگى» است و معناى آن خیلى نزدیك معناى «بُحّ» مىباشد. اگر صداى كسى بگیرد به این حالت «بُحّ» مىگویند. حال به گرفتگىِ دست، كه مانع عطا و بخشش مىگردد «شحّ» مىگویند. «گرفتگى دست» كنایه از سخت به دنیا چسبیدن و رهانكردن آن است. چسبیدن به دنیا باعث بدبختى انسان مىشود؛ لذا كسى كه در پى سعادت است باید سعى كند از این گرفتگى رها شود؛ اما مهم آن است كه بدانیم چه وقت انسان مىتواند از این مانع سعادت رهایى یابد؟ با توجه به مطالب گفته شده پاسخ این پرسش حیاتى و حساس واضح است. آدمى وقتى مىتواند از تعلق دنیا رهایى یابد كه از عمق جان بفهمد بخشش و عطاى او در این دنیا به نفع خود او است و اگر مال و ثروت خود را براى زندگى دنیا صرف كند لذت آن كوتاه و گذراست؛ چون دنیا ماندنى نیست. اما اگر انسان براى خدا و در راه خدا خرج كند افزون بر اینكه در همین دنیا لذت مىبرد، خداوند نشاط روحىیى به او عطا مىكند كه همیشگى و دایمى است. وقتى انسان به خاطر رضایت خدا به دیگران خدمت مىكند علاوه بر پاداش دنیایى، تأثیر این عمل تا ابد براى او باقى مىماند و ثمرات كار نیكِ خداپسندانه خود را در آخرت مىچشد. از این روى حضرت(علیه السلام) در ادامه وصیت مىفرمایند: فَأَنْفِقْ فِى حَق؛ در راه حق انفاق كنید و اگر مالى دارید در راه صحیح خرج كنید. این مال را براى دیگران نگه ندارید و خزانهدار دیگران نباشید: وَ لاَ تَكُنْ خازِناً لِغَیْرِك.
عاقبت فزونطلبى كسانى كه یك عمر تلاش مىكنند تا لحظه به لحظه بر ثروت خود بیفزایند چیست؟ آنها مىخواهند به كجا برسند؟ مگر غیر از این است كه این افراد خزانهدار دیگرانند و مانند یك نگهبان عمل مىكنند و هر چه به دست مىآورند در ساختمانى كه نگهبانى آن را بر عهده دارند جمعآورى و نگهدارى مىكنند. مگر انباردار یك كاروانسرا عملى غیر از كار این گروه انجام مىدهد؟ اگر انباردار یك تجارتخانه از كالاى انبار شده استفاده كند و سود ببرد، این گروه هم سود خواهند برد! بدیهى است ذرهاى سود و بهره به آن انباردار نمىرسد؛ بلكه مرتب كالاها و اموال را تحویل مىگیرد و داخل انبار مىگذارد و درب آن را مىبندد و از آنها نگهدارى مىكند؛ ولى خودش بهرهاى از آنها نمىبرد.
حال شما هم كه این اموال را انفاق نمىكنید مانند آن انباردار هستید كه آنها را جمع و
نگهدارى مىكند. در یك كلام انباردار دیگران هستید، منتهى انباردار بىجیره و مواجب؛ چون یك انباردار حداقل دستمزد و حقوق انباردارى خود را دریافت مىكند و در واقع شغل انباردارى به نفع او است؛ اما گاه همین مقدار نیز عاید شما نمىشود. چه بسا بعد از مردن شما و به سر آمدن مدت انبارداریتان، وارثان بر سر تقسیم ارث و اموال ذخیره شده با یكدیگر به نزاع و مشاجره بپردازند و هر یك از صاحبان سرمایه و كالا هزار فحش و لعنت و نفرین نثار روح شما نمایند و اگر حقوق دنیایتان را پرداخت نكردهاند در آخرت شما را از لعن و نفرین بىنصیب نمىگذارند! حال نیك اندیشه كنید كه آیا انباردارِ بىحقوقِ دیگران بودن ارزش دارد یا نه؟ آیا ما براى این كار آفریده شدهایم؟ پس فَأَنْفِقْ فِى حقٍّ وَلاَتَكُنْ خَازِنًا لِغَیْرِك؛ اموال خود را در راه صحیح خرج كنید و خزانهدار و انباردار در دیگران نباشید.
در ادامه این وصیت، امام متقین على(علیه السلام) موعظه دیگرى به امام حسن(علیه السلام) مىفرمایند. بىتردید مردم بر اثر تعلقى كه به امور دنیا و لذتها و متاع آن دارند، اگر اندكى از این متاع و ثروت را از دست بدهند، یا آن را مفقود ببینند، دلتنگ مىشوند و غصه فراوان مىخورند. شاید همه ما برخى از مراتب این دلتنگى و ناراحتىِ ناشى از فقدان متاع دنیا را تجربه كرده باشیم؛ مثلا با گمكردن یك جلد كتاب یا انگشترى یا قطعهاى اسكناس؛ حتى در حال نماز قادر به تمركز حواس نبوده، بارها دچار حواسپرتى مىشویم و شىء مفقود شده را مىجوییم. چه بسا به پرخاشگرى پرداخته، باعث ناراحتى خود و دیگران مىشویم و ممكن است اعمال خلاف ادب و اخلاق از ما سرزند. این روحیه ما به هنگام گمشدن یك قطعه اسكناس است. حال اگر مالالتجاره كسى در دریا غرق شود چه مىكند؟ اگر زلزله یا سیل خانه و سرمایه كسى را از بین ببرد، او چه بر سر روز و روزگار خود و دیگران مىآورد؟ به هر حال گاه مفقود شدن یك انگشترى یا یك تسبیح قیمتى، چندین روز آدمى را غصهدار و چه بسا مریض مىكند یا او را از كارهاى مهم دیگر باز مىدارد و تمام ذهن و فكر او را مشغول مىدارد و نیرویى كه باید صرف كار و عبادت شود صرف دلمشغولى فقدان متاع دنیا مىكند. این نگرانى و غصه و
دلمشغولى گاه انسان را فلج مىكند و شیرینى زندگى را در كام وى چون زهر مىنماید. در حالى كه همگان مىدانیم زندگى این دنیا هرگز بدون آفت و بلا و گرفتارى و از دست دادن اموال و حتى خداى ناكرده عزیزان نیست و به طور حتم آدمى به این امور مبتلا مىشود. لذا آنچه مهم مىنماید كیفیت برخورد با این حوادث و پدیدههاى حتمى است. اگر بنا باشد آدمى با از دست دادن اندك ذرهاى از متاع دنیا ماتم بگیرد هیچ وقت در زندگى روى خوش نخواهد دید. چنین كسى از انجام وظایف عبادى و دینى خود باز مىماند و كار و تحصیل و شغل خود را نمىتواند دنبال كند. به هنگام نماز تمركز حواس نخواهد داشت و با دیگران تلخى مىكند. رفتار و اخلاقش را در زندگى با زن و بچهاش هم تغییر مىدهد و... .
این روحیه و انجام این گونه اعمال نشانه نوعى بیمارى است و امام على(علیه السلام) بر اساس همین تلقى، براى علاج آن مىفرماید: با خود بیندیش كه كل دارایى تو در دنیا چهقدر است و چه چیزهایى در دنیا هست كه تو آنها را ندارى. بىتردید ما در دنیا خیلى چیزها را نداریم. اموال بسیارى در دست دیگران هست كه ما هیچیك از آنها را نداریم. هزاران گنج در زیر زمین نهفته است كه ما آنها را نداریم. انبوه معادن طلا و نقره و نفت و الماس و... در دنیا و در اختیار انسانهاست كه ما ذرهاى از آن را نداریم. حال آیا هیچ عاقلى غصه مىخورد كه چرا آن معادن نفت و طلا و نقره و آن جواهرات مال من نیست؟ بىتردید هرگز هیچ عاقلى چنین غصهاى نمىخورد. پس اگر تو هم چیزى را از دست دادهاى، اینگونه تصور كن كه این شىء هم از جمله آن امورى است كه از ابتدا تو آن را نداشتهاى. چگونه براى اموالى كه در اختیار تو نیست غصه نمىخورى، حال نسبت به اموالى كه از دست تو رفته است نیز غصه نخور و غمگین مباش؛ به دیگران تعرض نكن و هستى خود را نباز؛ بلكه خداوند را شاكر باش كه توانستى مدتى از آن بهره بگیرى و از این لحظه كه آن را از دست دادهاى مثل سایر چیزهایى است كه مال تو نیست. چیزهاى زیادى وجود دارند كه شما آنها را ندارید. مگر باید براى هر چیزى كه در دست ما نیست غصه بخوریم؟! باید خداوند منان را شاكر باشیم كه مدتى از این نعمت استفاده كردیم و اكنون نیز مدت آن به سر رسیده و از بین رفته یا در دست فرد دیگرى است و او از آن استفاده مىكند و بود و نبود آن به ما ربطى ندارد تا در اندیشه آن باشیم. اگر دوباره به
دست ما رسید، نعمت جدیدى است كه خداوند بخشنده و مهربان به ما داده است و باید شكر آن را به جا آوریم.
پس بهترین راه رهایى از غصه فقدان اموال از دست رفته این است كه آن شىء را همانند بسیارى از اشیایى بدانیم كه هرگز در اختیار نداشتهایم. مگر نداشتن آنها غصه داشت كه از دستدادن این یكى موجب غصه گردد!؟ إِنْ كُنْتَ جَازِعًا عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِن بَیْنِ یَدَیْكَ فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ اِلَیْك؛ اگر بناست وقتى چیزى از دستت رفت نارحت بشوى و جَزَع و فزَع كنى پس باید براى هر چه به تو نرسیده و ندارى نیز غصه بخورى و ماتم بگیرى. اینها از آن جهت كه الان در اختیار تو نیستند مثل هم مىباشند؛ چه هر دو، نداشتن است. همانطور كه این نداشتن غصه ندارد، اگر از نعمتى برخوردار بودى و استفاده كردى و اكنون آن را ندارى نیز غصه مخور؛ چه مثل چیزهاى دیگرى است كه اصلاً تو مالك آنها نبودهاى.