قرب خدا، جز در سایه بندگی خدا ممکن نیست. گرچه ما حقیقت این رابطه را درك نمیكنیم، ولی با استفاده از آیات شریفه قرآن، می توان کلیاتی از این حقیقت را بیان کرد؛ آنجا که فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ «جن و انس را نیافریدم، جز برای اینکه مرا عبادت کنند.»
یعنی قرب الهی و كمالی كه شایسته انسان است، تنها در سایه معرفت و شناخت خدا و در نتیجه عبادت و بندگی، برای او حاصل میشود
کتاب صهبای حضور، ص281
از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نقل شده که لَا تَسُبُّوا الدُّنْیَا فَنِعْمَتْ مَطِیَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَیْهَا یَبْلُغُ الْخَیْرَ وَ بِهَا یَنْجُو مِنَ الشَّرِّ؛ دنیا را سب و لعن نکنید! دنیا مرکبی برای مؤمن است که با آن میتواند از زشتیها فرار کند و به طرف خوبیها برود. کارهایی که ما در این دنیا میکنیم و موجب ثواب میشود، از همین امور دنیاست؛ بدنمان، نفسی که میکشیم، سلامتی و قوتی که داریم، و پولی که داریم همه مال دنیاست. بنابراین دنیا مرکبی است که ما سوارش هستیم. بستگی به این دارد که ما این مرکب را به کدام طرف حرکت دهیم و مقصد را کجا تعیین کنیم.
درسهای اخلاق سال تحصیلی 94-95؛ جلسه سیام؛ دنیا در روایات اهلبیت علیهمالسلام
اهل دنیا شكر نعمتها را به جا نمیآورند، از خدمات دیگران تشکر نمیکنند، و در مصیبتها صبور نیستند و جزع و فزع میکنند. اگر دنیایی از نعمتهای الهی بر سرشان ببارد، باز فریادشان بلند است كه فلان چیز كم است! اگر كسی دهها كار خوب برایشان انجام دهد، در برابر یك اشتباه او را به باد ناسزا میگیرند؛ اهل دنیا همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند؛ اما اهل آخرت به محض رسیدن به نعمتی، ابتدا خدا را سپاس میگویند و در پایان هم خدا را شاكرند و اعتراف میكنند كه توانایی شكرگزاری همه نعمتهای خدا را ندارند. اینان همیشه خوبیها را میبینند، از همه چیز زندگیشان راضیاند و خدا را هم به خاطر همه آنها شكر میكنند. به نظر شما كدام یك از این حالات خوب است؟
به یاد داشته باشیم وقتی که ما از لحاظ اسباب ظاهری در نهایت ضعف بودیم، امام میفرمود: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. این سخن از باب اعتمادی بود که او به خدا داشت. این را به یاد داشته باشیم و در مقاطع مختلف زندگیمان به کار بگیریم. این طور نشود که اگر احساس ضعف کردیم، تسلیم شویم؛ این شأن مؤمن نیست. خدا نیز دوست ندارد که مؤمن در مقابل کافر و دشمن خدا سر تسلیم فرود بیاورد و با آنها پنهانی قرارداد ببندد. ان شاء الله مسئولین ما توجه داشته باشند و به این آفات مبتلا نشوند.
درسهایاخلاق سالتحصیلی95-96؛ جلسه هفدهم: فینظر کیف تعملون
میگویند اصلا ما برای آزادی و توسعه پایدار کشور انقلاب کردیم و میخواهیم ترقی کنیم. ترقی هم به این است که مثل یکی از کشورهای کافر دنیا شویم؛ اصلا کاری با اسلام و دین نداریم، و پسوند اسلامی هم تشریفاتی است! درحالی که اسلامی بودن نظام و اخلاق، یک عنوان تشریفاتی نیست، بلکه برای این است که ماهیت انقلاب و نظام ما را نشان دهد. نتیجه حرف کسانی که ولایت فقیه را صرفا به عنوان بخشی از قانون اساسی قبول دارند این است که اولاً اصل قانون اساسی است، و نه اسلام. نتیجه دوم آن این است که مردم حق دارند اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنند، و وقتی مردم این کار را کردند،از اعتبار میافتد! درحالی که امام میفرمود: ولایتفقیه شعاع ولایت الله است. این منصب جعلی و قراردادی نیست که با وضع و رأی ما بیاید یا برود. خدا آن را تعیین کرده است و وظیفه شرعی ماست که در جایی که جای اعمال نظر ولی فقیه است از او اطاعت کنیم.
خداوند فرعون زمان ما را از بین برد، ولی ما در معرض امتحانی سختتر از امتحان زمان پهلوی هستیم زیرا هر چه انسان رشد کند، هر چه نعمتهای خدا برایش بیشتر باشد، امتحاناتش سختتر خواهد بود. ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَیْفَ تَعْمَلُونَ؛ شما را جانشین پهلویها کردیم تا ببینیم شما با دین خدا، احکام خدا و خلق خدا چه میکنید. آیا وظیفهتان را درست میشناسید؟ آیا به دنبال آن میروید که یاد بگیرید و عمل کنید یا خودتان را به نشنیدن میزنید و هر چه خودتان دوست دارید، مطرح میکنید؟! آیا شما هم آن بخش از دین را میگیرید که با ذوق و سلیقهتان وفق میدهد و آنهای دیگر را به فراموشی میسپارید؟! سنت الهی امتحان استثناناپذیر است، و از هیچ فرد و هیچ قومی برداشته نخواهد شد.
درسهایاخلاق سالتحصیلی95-96؛ جلسه پانزدهم: توکل بر خدا و پایداری بر حق؛ رمز پیروزی
همانگونه که فرعون با آن قدرتش، در مقابل اراده خدا کاری از پیش نبرد، امثال فرعون نیز محکوم به شکستاند. اگر باز هم فرعونی در عالم باشد، خدا همین اراده را دربارهاش دارد. سنتهای الهی در همه جا ساری و جاری است. متأسفانه این درس را ما کم میگیریم؛ گاهی انسان از خیلی چیزهای پست هم میترسد، اما از عظمت خدا باکی ندارد. خدا میخواهد نشان دهد که حتی در چنین حالی نباید ناامید شد.! اوست که قدرتش نامتناهی است و هیچ قید و شرطی ندارد. مؤمن هیچ گاه در مقام انجام وظیفه احساس ناتوانی نمیکند. هیچگاه تنبلی نمیکند و نمیگوید این کار ناشدنی است. خدا همان خداست؛ ما باید بندههای خوبی باشیم.
درسهایاخلاق سالتحصیلی95-96؛ جلسه دوازدهم: نقش امدادهای الهی در هدایت و موفقیت مؤمنان
ما وقتی با فسادهای اجتماعی روبهرو میشویم ابتدا باید ببینیم ریشه این فساد از کجاست. عامل عمده این حالت تقلید و تبعیت کورکورانه است که در اکثر جوامعی که پیشرفت نکردهاند وجود دارد و کمابیش در جوامع ما نیز هست. این عامل از عوامل روانشناختی اجتماعی است، و براساس آن وقتی جمعیتی با کسانی روبهرو میشوند که امتیازاتی دارند، بیدلیل میخواهند شبیه آنها شوند. برای مبارزه با این عامل فساد باید سعی کنیم سطح فکر و عقل مردم بالا برود و عادت کنند که وقتی میخواهند دست به کاری ببرند، ابتدا به نتیجهاش بیاندیشند و آثار و عواقب آن را حساب کنند. تبعیت در جایی صحیح است که انسان بداند آن کسی که از او تبعیت میکند، شخص حکیمی است و رفتار صحیحی دارد، اما اگر جامعهای امتیازاتی مثل صنعت، تکنیک، علم و پیشرفت دارند، خب از این امتیازاتشان یاد بگیرید؛ اگر صفت خوبی دارند، اگر پیشرفت علمی هم حتی در امور مادی دارند، آنها را یاد بگیرید؛ اما چرا از رفتارهای دیگرشان پیروی میکنید که ربطی به این امتیازات ندارد؟
درسهایاخلاق سالتحصیلی95-96؛ جلسه پانزدهم: ریشهیابی فسادهای اجتماعی
حضرت امیر خطاب به کوفیان میفرماید: دلیل اینکه آنها پیروز میشوند، این نیست که حق با آنهاست، بلکه به خاطر آن است که آنها برای اجرای حکم باطل حاکمشان سرعت به خرج میدهند، اما شما نسبت به حق امامتان کوتاهی میکنید. امام شما امام حق است و به حق دعوت میکند، اما شما کندی میکنید و به سخنانش گوش نمیدهید. او باطل است و آنها را به جهنم دعوت میکند، ولی آنها تمام قدرت و توان خودشان را در اختیار او میگذارند. روشن است که مزد کارشان را میگیرند و پیروز خواهند شد.
میگویند اصلا ما برای آزادی و توسعه پایدار کشور انقلاب کردیم و میخواهیم ترقی کنیم. ترقی هم به این است که مثل یکی از کشورهای کافر دنیا شویم؛ اصلا کاری با اسلام و دین نداریم، و پسوند اسلامی هم تشریفاتی است! درحالی که اسلامی بودن نظام و اخلاق، یک عنوان تشریفاتی نیست، بلکه برای این است که ماهیت انقلاب و نظام ما را نشان دهد. نتیجه حرف کسانی که ولایت فقیه را صرفا به عنوان بخشی از قانون اساسی قبول دارند این است که اولاً اصل قانون اساسی است، و نه اسلام. نتیجه دوم آن این است که مردم حق دارند اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنند، و وقتی مردم این کار را کردند،از اعتبار میافتد! درحالی که امام میفرمود: ولایتفقیه شعاع ولایت الله است. این منصب جعلی و قراردادی نیست که با وضع و رأی ما بیاید یا برود. خدا آن را تعیین کرده است و وظیفه شرعی ماست که در جایی که جای اعمال نظر ولی فقیه است از او اطاعت کنیم..
آنچه در گذشته درباره اشخاص حقیقی تحقق پیدا میکرد، امروزه در قالب شخصیتهای حقوقی و سیاسی تحقق مییابد. امروز در عالم، دولتی داریم که مثل فرعون آن زمان است. آن فرعون نسبت به اشخاص مستکبر بود، و آمریکا دولتی است که نسبت به دولتهای دیگر استکبار میورزد؛ میگوید من کدخدای عالم هستم و همه باید مطیع من باشند. باید این درس را بگیریم و بدانیم همانطور که خداوند با فرعون آنگونه رفتار کرد، ما نیز اگر شرایط را فراهم و از خداوند اطاعت کنیم، خداوند با این فرعون هم همان کار را خواهد کرد.
درسهایاخلاق سالتحصیلی95-96؛ جلسه سیزدهم: عوامل فسادهای اجتماعی