صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه یازدهم؛ تعامل شناخت‌ها و امیال در تکامل انسان

تاریخ: 
چهارشنبه, 29 آذر, 1391

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/09/22 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تعامل شناخت‌ها و امیال در تکامل انسان

تناسب شناخت‌ها و امیال فطری

در جلسات اخیر گفتیم: رفتارهای اختیاری انسان از دو منبع سرچشمه می‌گیرند؛ یکی منبع شناخت و دیگری منبع خواست. در این جلسه همکاری این دو منبع را برای انجام کارهای اختیاری انسان بررسی می‌نماییم. گفتیم: برخی از امیال در آغاز تولد انسان توأم با نوعی شناخت پدید می‌آیند که هر دو فطری هستند. نوزادی که متولد می‌شود احتیاج به غذا دارد. دست قدرت الهی از یک طرف میل به غذا خوردن را در او به وجود آورده و از طرف دیگر همراه این میل غریزی، درک و شناختی غریزی هم به او عنایت کرده است که بدین وسیله راه بر طرف کردن آن میل را هم می‌شناسد. این هر دو به صورت ناآگاهانه در وجود او هست و او نمی‌داند چه می‌کند و برای چه این کار را انجام می‌دهد. در مراحل بعدی حیاتِ انسان هم این تناسب مشاهده می‌شود. اما هر قدر انسان رشد می‌کند به تدریج شناخت‌های او از ناآگاهی به آگاهی می‌رسد و به تدریج می‌فهمد که خودش و احساساتی مانند گرسنگی، تشنگی و ... در او وجود دارند و در جهان اطراف او اموری مانند غذا، آب و ... هستند که می‌توانند نیازهای او را برطرف کنند. کم‌کم شرایطی برای او فراهم می‌شود که کارهایی مانند بازی کردن را یاد بگیرد. این امر دیگر غریزی نیست. نیازهایی یکی پس از دیگری در وجود انسان رشد می‌کنند که هم شناخت آن‌ها و هم راه ارضای آن‌ها نیازمند آموزش و یادگیری هستند.

همچنین گفتیم خدای متعال شناخت خودش را هم به صورت فطری در نهاد انسان قرار داده و در کنار این شناخت فطری، میلی فطری به پرستش خود را نیز در وجود انسان به ودیعه نهاده است که بر اساس آن، انسانْ خود را نیازمند پرستش‌کردن می‌یابد. انسان باید این حقیقت را آگاهانه درک کند، و راه ارضای این نیاز را هم بیابد. اگر بخواهیم به صورت اجمالی در باره میل به پرستش توضیحی عرض کنیم می‌توانیم بگوییم: آدمی در هنگام مواجهه با کمالی برجسته و فوق العاده، به طور طبیعی، ناخودآگاه و بدون تفکر، علاقه‌مند به خضوع و سر خم کردن در برابر آن است. این واقعیت، میلی طبیعی است که همان میل به پرستش است و می‌تواند رشد نموده، به حد آگاهی کامل برسد. در حقیقت، انسان بر اساس این میل خواهان شناخت خدا و پرستش اوست. اما از آن‌جا که ابتدا شناخت کافی درباره اوصاف و کمالات الهی ندارد در مواجهه با مظاهر کمال او گمان می‌کند این‌ها دارای ارزشی مستقل هستند و بر این اساس در برابر آن‌ها خضوع می‌کند. بنابراین همان‌گونه که میل به شیرخوردن در نوزاد با معرفت به طریق ارضای آن همراه است، میل فطری به خداپرستی هم با شناخت فطری خدای متعال همراه است. انسان باید با کمک علوم حصولی، تفکر و ... شناخت خدا را در وجود خویش آگاهانه‌تر کند. علاوه بر این باید با عبادت خدای متعال میل به خداپرستی را ارضا نماید.

همان‌گونه که در جلسات قبل گفتیم، هم امیال به تدریج در وجود انسان پدید می‌آیند و هم شناختِ راه ارضای آن‌ها. دست قدرت و حکمت الهی، انسان را طوری آفریده است که متناسب با رشد تدریجی امیال وی، قدرت شناختش هم ترقی می‌یابد. برخی از امیال انسان تا پایان عمر همراه او خواهند بود مانند میل به تغذیه، چراکه با نبود آن‌ها حیات انسان در معرض فنا قرار می‌گیرد و شناخت متناسب با این امیال هم همیشه در دسترس انسان قرار دارد. البته انسان می‌تواند به تدریج آگاهی‌های خویش را تقویت کرده، و مثلا راه‌های تغذیه بهتر را فراگیرد.

جهت‌دهی به ارضای امیال، راه رشد انسان

با رشد تدریجی امیال، میل به پرستش خدای متعال هم در انسان پدید می‌آید و انسان به کمک شناختی که نسبت به خدای متعال پیدا می‌کند می‌تواند همه امیال قبلی خود را در راستای این میل قرار دهد. توضیح این‌که: انسان‌های معمولی در سنین کودکی این‌گونه‌اند که غذا را صرفا برای رفع گرسنگی می‌خورند و با درک لذت غذا سعی می‌کنند از غذاهای لذیذتر استفاده کنند. این میل تا پایان عمر انسان با او همراه است. اما مسأله این است که آیا حالِ او در سنین بالاتر باید همانند حال کودکی او باشد، بدین معنا که در سن هفتاد یا هشتاد سالگی هم، غذا را به خاطر لذت آن یا حداکثر برای سلامتی جسمش بخورد؟! انسانی که در سن هشتاد سالگی، انگیزه غذا خوردنش همانند انگیزه کودک سه یا چهار ساله است در حقیقت کودکی است هشتاد ساله! اما اگر انسان در مسیر تکامل قرار گیرد می‌تواند این میل را هم در مسیر میلی بالاتر قرار دهد. به عنوان مثال هنگامی که فهمید علم برای او کمال محسوب می‌شود و انسان عالم بسیار با کمال‌تر از انسان جاهل است در صدد تحصیل علم برمی‌آید. اما برای تحصیل علم به تغذیه مناسب احتیاج دارد. اگر میل به تحصیل علم در او تقویت گردد و حقیقتا علم‌آموزی برای او مهم شود، خوراک و تغذیه هم برای او مقدمه‌ای برای علم‌آموزی خواهد شد، بدین معنا که تغذیه او دیگر تغذیه‌ای کودکانه نیست، بلکه غذا هم که می‌خورد بدین خاطر است که بتواند درس بخواند. اکنون اگر همین شخص کم‌کم رشد نموده، به معرفتی دست یابد که بفهمد هدف از آفرینش او تقرب به خدای متعال است، تنها برای رضای او غذا می‌خورد و بدین ترتیب غذا خوردنش هم عبادت خواهد شد. تفاوت تغذیه این انسان با کودکان هشتاد ساله به انگیزه آنان برمی‌گردد و رشد انگیزه هم به شناخت و معرفت وابسته است. اگر شناخت انسان در حد شناخت کودکانه باقی بماند یعنی خدا، هدف آفرینش انسان، دین و ... را نشناسد انگیزه او هم در حد انگیزه کودکان باقی خواهد ماند.

انسان می‌تواند با اراده خود مسیر خویش را مشخص و طی نماید. اوست که مشخص می کند غذا را تنها برای سیر شدن استفاده کند یا برای قدرت یافتن بر اطاعت خدا؛ تنها به خاطر ارضای غریزه جنسی ازدواج کند یا در این کار تحقق حکمت آفرینش و رضای خدا را هم منظور نظر داشته باشد و ... . با قصد امتثال امر الهی، همان عمل حیوانی، عبادتی بزرگ خواهد شد. بنابراین به سبب تفاوت نیت، نتیجه اعمالی به ظاهر مشابه، متفاوت می‌گردد. البته نیت تنها به این نیست که انسان چیزی را در ذهن خویش بگذراند یا به زبان بگوید، بلکه نیت امری قلبی است و اگر به زبان هم نیاید ضرری به عمل نمی‌زند و پیدایش امور قلبی خود سازوکاری خاص دارند. بنابراین هر کسی نمی‌تواند هر نیتی داشته باشد. اگر کسی بخواهد عبادت‌هایش مانند عبادت‌های ائمه اطهار علیهم‌السلام گردد باید نیتش مانند نیت آن‌ها شود. اما چنین امری به دلخواه‌ ما نیست و ما نمی‌توانیم نیتی همچون نیت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را داشته باشیم. اصلا تصور نیتی مانند نیت ایشان در ذهن ما نمی‌گنجد. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمود: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏؛1 خدایا! من تو را نه به خاطر ترس از آتشت عبادت می‌کنم و نه به خاطر طمع در بهشتت، لکن تو را شایسته عبادت یافتم. پس تو را می‌پرستم.» ما نمی‌توانیم به درستی دریابیم که «وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ» به چه معناست تا چه رسد به این‌که چنین نیتی از ما متمشی گردد! بنابراین باید تعامل و رابطه بین شناخت و انگیزه را شناخت و از این طریق دریافت که چگونه می‌توان به رفتار خویش ارزش بخشید.

نقش عقل و شرع در رفع تزاحم امیال

موضوع بحث ما این است که چگونه می‌توان بین این دو منبع اراده (اندیشه و انگیزه) تعاملی برقرار کرد که به نتیجه مطلوب برسد؟ اگر خواست‌های ما یکی پس از دیگری پدید می‌آمدند و با یکدیگر تزاحمی نداشتند، رشد و تکامل ما هم به تدریج حاصل می‌شد و خود به خود به خواست‌های متعالی رسیده، انسانی کامل می‌شدیم. در این صورت قطعا همکاری خواست‌های فطری با شناخت‌هایی که پدید می‌آمد ما را در مسیری مستقیم با سرعت به پیش می‌بُرد. اما در این صورت مسیر زندگی ما یک سویه بود و راه انحرافی وجود نداشت و حیات ما شبیه به حیات ملائکه می‌گشت. حقیقت این است که همکاری دستگاه شناخت با دستگاه خواست در وجود ما بسیار فراتر از چنین حیاتی است. در وجود ما خواست‌هایی در عرض هم وجود دارند که با یکدیگر تزاحم پیدا می‌کنند، به گونه‌ای که نمی‌توانیم همه را ارضا کنیم. به عنوان مثال ممکن است مادری خود و فرزندش گرسنه باشند و غذای محدودی در اختیار داشته باشند که تنها یکی از آن‌ها می‌تواند از آن استفاده نماید. در چنین موقعیتی نیاز طبیعی مادر به غذا، خواهان این است که خود غذا را بخورد و عاطفه مادری او می‌گوید غذا را به فرزندش بدهد. در این‌جا دو نیاز وجود دارند که هر دو، هم فطری هستند و هم احتیاج به ارضا دارند، اما عملا هر دو با هم جمع نمی‌شوند و مادر یکی را می‌تواند ارضا نماید. در موقعیت‌های فراوانی تنها تعامل دستگاه شناخت و امیال به طور طبیعی نمی‌تواند مسأله را حل نماید، بلکه انسان باید دست به انتخاب زده، یکی را برگزیند. در این موارد انسان نیازمند دستگاهی قضاوت‌کننده است که یکی را بر دیگری ترجیح دهد. در اوایل حیات انسان به طور طبیعی خواستِ قوی‌تر ترجیح می‌یابد. اما در مراحل بعدی، این ترجیح، نه خود به خود انجام می‌گیرد و نه عامل سومی به صورت مشخص این کار را برای او انجام می‌دهد. این جاست که شناخت در یک مرتبه عالی‌تری می‌تواند نقش خود را ایفا نماید. به تعبیر دیگر باید عقل به میدان آید و مشخص کند که کدام یک از خواست‌ها ارجح است.

علاوه بر این ما متدینین معتقدیم که اگر مسأله به گونه‌ای است که عقل یارای حل آن را ندارد، دین باید به کمک عقل آمده، مشخص کند کدام یک مصلحت بیشتری دارد. در چنین مسائلی نقش شناخت در تحقق و شکل‌گیری اراده انسان بیشتر ظاهر می‌گردد. این توانایی انسان خود آیه‌ای است که زیبایی و هنر آفرینش را نشان می‌دهد. خدای متعال به انسان قدرتی عنایت فرموده که می‌تواند انتخاب کند و این توانایی، مزیت انسان بر فرشتگان محسوب می‌گردد. فرشتگان همواره مسیری واحد را طی می‌کنند و همیشه تسبیح خدا را می‌گویند و هیچ‌گاه مبتلا به ملال و خستگی هم نمی‌شوند. لذت آنان در همین تسبیح است. اما انسان هنگامی‌که به کاری مشغول می‌گردد پس از مدتی خسته می‌شود. معنای خستگی این است که در این هنگام دو میل و خواسته در وجود او هست که مزاحم یکدیگرند؛ یکی میل به انجام کار و دیگری میل به راحتی، استراحت و ترک کار. جوهر و حقیقت انسان با ظهور همین امیالِ متزاحم آشکار می‌گردد.

انسان برای بهشتی آفریده شده است که در آن‌جا ملائکه خادم او و مسئول تشریفات آن‌جا هستند؛ فرشتگان بر در  بهشت منتظر مؤمنان می‌ایستند و به آنان احترام می‌گذارند و خوش آمد می‌گویند: (سَلَامٌ عَلَیْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ؛2 سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمت‌ها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید). آن مقام هنگامی برای انسان حاصل می‌شود که از میان انگیزه‌های متضاد، آنچه را که خداوند دوست دارد انتخاب کند. حکمت آفرینشِ انگیزه‌های متزاحم برای انسان، فراهم شدن زمینه برای رسیدن به چنین مقامی است. اگر زمینه انتخاب برای انسان خلق نمی‌شد امکان چنین رشدی هم برای او پدید نمی‌آمد. آیه شریفه: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛3 بیانگر همین حقیقت است و بدین معناست که خدای متعال انسان را خلق کرد تا مشخص گردد که در انتخاب‌های خویش از فرامین خدای متعال اطاعت می‌کند یا نه. در حقیقت خدای متعال خطاب به انسان می‌فرماید: اگر با اختیار خویش راهی را که من برای شما بیان کرده‌ام انتخاب کنید به مقامی می‌رسید که فرشتگان خادم شما شوند. اما اگر آن راه را انتخاب نکردید ممکن است به جایی برسید که ارزش منفی یافته، به سوی اسفل‌السافلین – العیاذبالله – بروید. بنابراین انسان در هنگامه تضاد بین خواست‌ها باید تصمیمی صحیح اتخاذ کرده، راهی را انتخاب کند که رضای الهی در آن است.

آفرینش دوزخ، لازمه خلقت موجود انتخاب‌گر

هدف از خلقت انسان این نیست که وی حیوانی خوش‌خوراک، شیک‌پوش، راحت‌طلب، افزون‌طلب، سلطه‌طلب و ... شود. درست است که لازمه خلقتِ موجود انتخاب‌گر، پیدایش چنین موجوداتی هم هست، اما خدای متعال انسان را برای چنین هدفی  نیافریده است. به قول اهل معقول، چنین موجوداتی مقصود بالقصد الاولی نیستند، بلکه قصدی ضروری به آن‌ها تعلق می‌گیرد. بدین معنا که چون آفرینش انسان بدون چنین لوازمی ممکن نیست، این لوازم هم پذیرفته می‌شوند. خدای مهربان بهشت را به مقتضای رحمت خویش آفریده است، اما جهنم را به اراده اولی و به خاطر مطلوبیت اصلی خلق نکرده است، بلکه آفرینش آن بدین جهت است که لازمه خلقت موجود انتخاب‌گر این است که دو راه وجود داشته باشد؛ یکی صحیح که منتهای آن سعادت باشد و دیگری غلط که پایان آن شقاوت باشد و این مسیر غلط و پایان آن، مقصود به قصد ثانی است، وگرنه قصد اولی خداوند رحمت است. از این رو می‌فرماید: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ؛4 پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده‏ است.» و نفرمود: پروردگارتان، غضب را بر خود فرض كرده است. اقتضای ذات خدا افاضه رحمت است، اما این رحمت به کسی تعلق می‌گیرد که انتخاب صحیح داشته باشد، و انتخاب صحیح زمانی امکان دارد که دو مسیر متفاوت بر سر راه انسان وجود داشته باشد که یکی به بهشت ختم گردد و دیگری به جهنم.

زمینه‌های متنوع برای امتحان‌های الهی

حکمت وجود خواست‌های متعدد در وجود انسان، یکی آن است که شکل زندگی انسان را متنوع نماید و دست‌یابی به کمالات مختلف را برای او میسر کند، و دیگر برای این است که زمینه آزمایش او را فراهم نماید. عالم هستی عالمی است پیچیده با نقشه‌ای عظیم که جز خدای عالم به علم بی‌نهایتش، کسی را توان طراحی نقشه آن نیست. چه قدر زیباست رشد تدریجی انسان، تعامل خواست‌ها و دانش‌های او، پیدایش زمینه‌های مختلف انتخاب برای او، قدرت انتخاب او، نشان دادن راه‌های انتخاب صحیح به او و ... . حتی در دوران طفولیت هم انتخاب برای انسان صورت می‌گیرد، به عنوان مثال وقتی کودکی در هنگام بازی با کودک دیگر از او اسباب بازیش را می‌خواهد، کودک دیگر مختار است بین این که خود با اسباب‌بازی‌اش بازی کند یا آن را به هم‌بازی‌اش بدهد. بالاخره یکی را انتخاب می‌کند. اما او تکلیفی ندارد و بر انتخاب او ‌ثواب یا عقابی مترتب نمی‌گردد. ولی هنگامی که رشد کرد، به بازی‌هایی مبتلا می‌شود که انتخاب‌های او در آن‌جا ثواب و عقاب دارد. به عنوان نمونه می‌توان از بازی ریاست نام برد. ریاست عنوانی اعتباری است که یک بازی محسوب می‌شود و در هنگامه آن، انسان مختار می‌گردد که ریاست را برای خود انتخاب کند یا برای کسی که برای جامعه اسلامی اصلح می‌باشد. اما در پس این بازی واقعیاتی نهفته‌اند که می‌توانند تاثیراتی در زندگی بازی‌کنِ آن معرکه و دیگر افراد جامعه داشته باشند. ریاست، مالکیت و ... اموری قراردادی هستند نه واقعیاتی عینی، اما به دنبال همین امور قراردادی تأثیراتی تکوینی بر زندگی انسان مترتب می‌شوند.

خدای متعال عالم هستی را با نقشه‌های تکوینی پیچیده همراه با اوامر تشریعی و اعتباری گوناگون، بسیار متقن آفریده است تا زمینه‌ای فراهم شود که انسانِ آفریده شده از آبی نجس، بتواند به مقامی برسد که فرشتگان خادم او گردند (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ...).

و صلی‌الله‌علی‌محمدوآله‌الطاهرین


1 . بحارالانوار، ج67 ص186.

2 . زمر(39)، 73.

3 . ذاریات(51)، 56.

4 . انعام(6)،54.