جلسه دهم: رمز عزّت و ذلّت

تاریخ: 
شنبه, 16 آبان, 1383

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت بركاته) است كه در تاریخ 1383/08/16 مصادف با 22 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبری (دام ظله‌‌‌العالی) ایراد فرموده‌‌؛ اند.

بحث ما در چند شب گذشته شرح خطبه شریفه قاصعه بود. محور كلی مطالب این خطبه، نكوهش تكبر و ارتباط آن با مسأله آزمایش الهی است و این‌‌كه تكبر ریشه بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی است. گفتیم كه تكبر منشأ عصبیت می‌‌شود و تعصبات بی‌‌جا و رفتارهای نامعقولی كه از تعصبات كور و بی‌‌منطق پدید می‌‌آید، مفاسد زیان‌باری را در سطح جامعه به وجود می‌‌آورد. این تعصبات منشأ اختلاف، دشمنی و كینه‌‌توزی می‌‌شود و وقتی این صفات در جامعه گسترش یابد، صفا و صمیمت از جامعه رخت بر می‌‌بندد و چنین جامعه‌‌ای محكوم به ذلت خواهد بود.
امیرالمؤمنین(ع) می‌‌فرمایند: درباره سرگذشت اقوام گذشته بیندیشید كه چگونه به عزت و تعالی رسیدند و چه وقت به عذاب خدا و ضعف و سقوط گرفتار شدند. از آنان عبرت بگیرید و بكوشید كه آن چه را موجب عزت اقوام گذشته شده، در خودتان ایجاد كنید و آن چه را سبب ذلت و خواری آن‌‌ها شده، از خودتان دور كنید؛ «وَ احذَروا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمثلاًتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِیمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِی الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ...»؛ از عقوبت‌‌هایی كه بر اثر رفتارهای بد و اعمال ناشایست امت‌‌های پیشین بر آنان نازل شده، بپرهیزید و حالاتشان را در خیر و شر یادآور شوید. هم بهره‌مندی ایشان از نعمت‌‌ها را بنگرید و هم سقوط و پستی‌‌شان را؛ و سپس بكوشید ترقی و تكامل آن‌‌ها را در خودتان ایجاد كنید. «وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَیْهِ حَبْلَهُمْ»؛ بیندیشید كه چه چیز سبب كرامت و بزرگی آن‌‌ها شد. سپس خود حضرت نمونه‌‌هایش را می‌‌فرمایند: «مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ...»؛ آن چه موجب عزت و سعادت اقوام گذشته شد، پرهیز از اختلاف بود. تعصبات قومی و نژادی باعث ایجاد اختلاف بین افراد می‌‌شود؛ پس شما سعی كنید وحدت خودتان را حفظ كنید و با هم‌‌دیگر الفت و مهربانی داشته باشید. «وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُم...»؛ از جمله اسبابی كه پشت امت‌‌های گذشته را شكست و توان آن‌‌ها را به سستی تبدیل كرد، آن بود كه دل‌‌هایشان از كینه لبریز گشت، نسبت به هم دشمنی ورزیدند و دست یاری هم‌‌دیگر را رها كردند.
هر ملتی، هر چند مشرك، در سایه وحدت، دوستی و صمیمیت به عزت دنیایی رسیدند و آن چه موجب ذلت اقوام گذشته شد، اختلاف، پراكندگی و دشمنی بود. سپس حضرت(ع) به این نكته اشاره دارند كه: بعضی از امت‌‌های مؤمن قبل از شما سختی‌‌های بسیار كشیدند، ولی این بلاها به عزت و عظمت تبدیل شد. درباره آن‌‌ها به خوبی بیندیشید و ببینید چه چیزی سبب شد تا از آن مشكلات نجات یابند؟ از شواهد و قرائن بر می‌‌آید كه منظور حضرت، قوم بنی‌اسرائیل بود كه سال‌‌ها در چنگال فرعونیان تحت شكنجه و اسارت بودند. به تعبیر قرآن كریم «یسومونكم سوء العذاب یذبحون ابنائكم و یستحیون نسائكم‌‌»1؛ فرعونیان شما را به انواع عذاب مبتلا می‌‌كردند؛ فرزندانتان را سر می‌‌بریدند و زن‌‌هایتان را برای كنیزی به كار می‌گرفتند. با همه این بلاها، بنی‌اسرائیل دست از ایمان به خدا برنداشتند و به توصیه علمایشان، با دعا و تضرع به درگاه خدا متوسل شدند؛ تا آن كه خدا حضرت موسی(ع) را برای نجات آن‌‌ها مبعوث فرمود. در برخی روایات آمده كه مقدر شده بود بنی‌اسرائیل چهارصد سال دیگر در چنگال فرعونیان باشند، ولی به واسطه تضرع و توبه‌‌ای كه كردند، آن چهارصد سال به چهل سال تبدیل شد. از این جا استفاده می‌‌شود كه دعا و تضرع چگونه می‌‌تواند تقدیرات ما را عوض كند.
امیر مؤمنان(ع) در ادامه می‌‌فرمایند: «وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَیْدِی وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ...»؛ در سرگذشت مؤمنان پیشین بیندیشید كه وقتی خدا می‌‌خواست امتحانشان كند، آیا گرفتاری‌‌شان از همه سنگین‌‌تر و بلاهایشان از همه سخت‌‌تر نبود؟ بلا از این سخت‌‌تر كه ایشان اختیار جوان‌‌هایشان را نداشتند و به محض این‌‌كه جوانی در خانواده‌‌ای از بنی‌اسرائیل رشد می‌‌كرد، سرش را می‌‌بریدند؛ و یا حتی جاسوس‌‌ها در خانه‌‌های بنی‌اسرائیل جست‌وجو می‌‌كردند، تا اگر نوزاد پسری بیابند، نابودش كنند؟ چون منجمان پیش‌‌بینی كرده بودند كه بناست كسی از بنی‌اسرائیل ظهور كند كه تاج و تخت فرعونیان را بر باد دهد. «فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَة...»؛ شربت تلخ و زهرآگینی را به آن‌‌ها ‌‌نوشاندند، و این حال ذلت و بدبختی هم‌‌چنان ادامه داشت. نه توانایی خودداری از این تكالیف سخت را داشتند و نه می‌‌توانستند خود را از این مهلكه نجات دهند. پس چگونه اوضاعشان دگرگون شد؟ چرا خدا موسی(ع) را برای نجات آن‌‌ها فرستاد؟ از دیدگاه اسلامی و فرهنگ دینی ما، «اتفاق»؛ معنی ندارد. همه چیز تحت تدبیر الهی است و هیچ چیز به گزافه نیست. پس چه شد كه این‌‌ها از آن گرفتاری‌‌ها نجات یافتند؟
«حَتّی إِذَا رَأَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَی الْأَذَی...»؛ وقتی خدا امتحانشان كرد و دید برای حفظ ایمانشان همه سختی‌‌ها را تحمل می‌‌كنند، وقتی صبر و بردباری راستین آنان را درباره دین مشاهده كرد، ذلت‌‌شان را به عزت و ترس و ناامنی‌‌شان را به امنیت تبدیل كرد. «فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً». روزگاری این‌‌ها برده بودند؛ ولی بعد از این به سلطنت رسیدند و پیشوایانی معروف و مورد توجه گشتند.؛ «وَ قَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الآمَالُ إِلَیْهِ بِهِمْ»؛ خدا به قدری آن‌‌ها را عزیز كرد كه در خیالشان هم نمی‌‌گنجید. «فَانْظُرُواكَیْفَ كَانُوا حَیْثُ كَانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَِفقَةً»؛ بنگرید كه چه چیز موجب نجات آنان شد. آنان افزون بر این كه در برابر خدا تسلیم بودند و حاضر نشدند از دین‌‌شان دست بردارند و پذیرای كفر و شرك شوند، دل‌‌هایشان نیز با هم بود؛ به هم‌‌دیگر محبت می‌‌ورزیدند و نسبت به هم خدمت می‌‌كردند. بعدها همین بنی‌اسرائیل وقتی كه این روح وحدت و الفت را از دست دادند و به دنبال اختلافات قومی و طایفه‌‌ای برآمدند، به چند دستگی و عصیبت مبتلا شدند.
بنی‌‌اسرائیل فرزندان حضرت یعقوب بودند. آن حضرت دوازده پسر داشت كه نسَب هركدام از بنی‌اسرائیل به یكی از این پسرها می‌‌رسید. این اختلاف‌‌ها باعث شد كه بنی‌اسرائیل به دوازده تیره تقسیم شوند. آن قدر این‌‌ها نسبت به طایفه و تیره و عشیره خودشان عصبیت می‌‌ورزیدند كه حتی وقتی در بیابان گرفتار شدند و از فرط تشنگی در معرض مرگ قرار گرفته بودند، و حضرت موسی(ع) با عنایت الهی معجزه كرد و چشمه آبی جاری شد، گفتند: ما دوازده طایفه هستیم، باید دوازده چشمه باشد؛ ما نمی‌‌توانیم با هم‌دیگر از یك چشمه آب بخوریم. وقتی چنین روحیه‌‌ای پیدا شد بار دیگر به ذلت و بدبختی گرفتار شدند.
مؤمنان باید میان خود محبت و الفت و صمیمیت برقرار كنند و از دشمنی‌‌ها و اختلافات ــ‌كه شیطان سبب‌ساز آن است‌ــ بپرهیزند؛ «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»2. هر جا شیطان ببیند كه دو مؤمن با یك‌‌دیگر دوست هستند، بدنش می‌‌لرزد؛ و هرجا ببیند بین دو مؤمن كدورتی ایجاد شده، شاد می‌‌شود. باید اسباب كدورت را از خودمان دور كنیم و دل‌‌ها را از كینه خالی سازیم؛ البته كینه‌‌هایی كه بر اثر امور دنیوی پیدا می‌‌شود. اما نباید در برابر كسانی كه می‌‌خواهند دین‌‌مان را از بین ببرند، محبت داشته باشیم. ما در كنار تولّی، تبرّی هم داریم. اگر تبرّی نداشته باشیم، تولّی‌‌مان هم ناقص است. «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّه و رسوله‌‌»3؛ نمی‌‌شود مؤمنی با دشمنان خدا و رسول خدا(ص) دوست باشد. منظور این است كه حفظ وحدت و الفت و صمیمیت بین مؤمنین براساس وحدت ایمانی آن‌‌هاست.
«فَانْظُرُوا كَیْفَ كَانُوا حَیْثُ كَانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَة...». اگر تاریخ بنی اسرائیل را بررسی كنید، می‌‌بینید وقتی كه با هم یكی بودند، افتراق و دوئیت بین ایشان نبود و همه یك چیز را می‌‌خواستند، نسبت به هم‌‌دیگر بغض و كینه‌‌ای نداشتند، دست‌‌ها به كمك هم‌‌دیگر دراز می‌‌شد و شمشیرها به پشتیبانی هم كشیده می‌‌شد، بصیرت‌‌ها نافذ و عمیق بود و فریب نمی‌‌خوردند. مردمی كه سطحی‌‌نگر هستند با چند تبلیغ و فیلم و سخنرانی فریب می‌‌خورند. «أَ لَمْ یَكُونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْأَرَضِین...»؛ آن وقتی كه چنین حالت وحدت و الفتی داشتند، در سراسر زمین آقایی می‌‌كردند. اما وقتی عوض شدند و بین‌‌شان اختلاف به وجود آمد، نسبت به هم كینه‌‌توزی و دشمنی كردند، ببینید سرانجام كارشان به كجا انجامید. سخن‌‌ها و دل‌‌ها از هم جدا شدند؛ آرزو و آرمانشان یكی نبود؛ هر كدام برای خودشان هدف و آرمانی خاص داشتند. «وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِینَ»؛ گروه، گروه پراكنده شدند؛ تا جایی كه به جنگ هم‌‌دیگر رفتند. «قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ»؛ وقتی این چنین شد، خدا هم لباس عزت و كرامت را از تن آن‌‌ها بیرون كرد و خرمی نعمت‌‌ها را از آن‌‌ها گرفت. «وَ بَقِیَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِینَ مِنكم»؛ بعد از این پراكندگی‌‌ها، از آن همه عزت، عظمت و شكوه، امروز فقط داستانی از آن‌‌ها برای شما باقی مانده، از این داستان‌‌ها پند بگیرید.


1؛ بقره: 49

2؛ مائده: 91

3؛ مجادله: 22