بخش دوم: معیار جامعه صالح و فاسد از دیدگاه قرآن كریم

 

بخش دوم

 

معیار جامعه صالح و فاسد

از دیدگاه قرآن كریم

 

 

مروری بر مباحث گذشته

در بخش پیشین، از صلاح، فساد و مشتقات آن‌ها به عنوان واژه‎هایی كلیدی در قرآن نام برده شد كه فهم بسیاری از مطالب قرآن متفرع بر شناخت دقیق آن‌ها است. عدم اطلاع دقیق از معنا و مصادیق این واژگان، منجر به سوء استفاده برخی از افراد شده است. در جهان هستی همواره در كنار اصلاح، افساد نیز مطرح می‎باشد و اصولاً اصلاح در بسیاری از زمینه‎ها، مستلزم وجود افساد در جایی دیگر است. انسان نیز از این امر مستثنی نبوده و برای رسیدن به كمال، ناگزیر باید در انتخاب صلاح یا فساد آزاد گذاشته شود. در صورتی كه صلاح بر فساد غلبه داشته باشد، می‎توان امید به نزول رحمت الهی داشت وگرنه باید منتظر عذاب‌های الهی، به ویژه عذاب استیصال بود.

 

جایگاه اصلاح و افساد در دعوت انبیا

انبیا الهی(سلام الله علیهم اجمعین) در مقام دعوت و ارشاد اقوام خود، مردم را به اصلاح دعوت و از افساد بر حذر می‎داشتند. آنان در موارد متعددی قوم خود را خطاب قرار داده و ایشان را از افساد در روی زمین منع می‎كردند. خطاب‌هایی هم‎چون وَلاَ تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا؛(1) و در زمین پس


1. اعراف (7)، 56.

از اصلاح آن فساد مكنید، و نیز وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِین؛(1) و در زمین به فساد سر برمدارید، گویای این مطلب است كه در دعوت انبیا، اصلاح و افساد نقشی اساسی داشته است. هم‌چنین در قرآن كریم، در مقام توبیخ و نكوهش مردمی كه مورد عذاب الهی واقع شده‎اند، تعبیر الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ یُصْلِحُون؛(2) آنان كه در زمین فساد كرده و اصلاح نمی‏كنند، به كار رفته است. تعبیرات مشابه دیگری نیز در قرآن كریم وجود دارد كه ذكر تمام آن‌ها موجب اطناب كلام می‎شود. اجمالاً از این‎گونه آیات استفاده می‎شود كه یكی از شعارهای انبیا، دعوت به اصلاح و مبارزه با فساد بوده است. بدین منظور، شیوه‎های تحقق اصلاح در جوامع توسط خود انبیا، بیان گردیده و در بسیاری از جوامع نیز آنان در صدد تحقق این آرمان برآمده‎اند. از این پس، تلاش خواهد شد تا این شیوه‎ها مورد بررسی قرار گیرد و بهترین روش برای تشخیص صلاح و فساد مشخص گردد تا زمینه سوء استفاده از این مفاهیم از میان برداشته شود.

 

برترین شیوه تشخیص مصادیق صلاح و فساد در عرصه‎های مختلف زندگی

در برداشت عمومی از مفاهیم صلاح و فساد، صلاح مساوی با شایستگی و بی‌عیب بودن كارها و فساد به معنای ناشایستگی، تباهی، ناكارآمدی و نابسامانی می‎باشد. براساس برداشت مذكور، صلاح مساوی با خوبی و فساد برابر با بدی است؛ لذا جامعه صالح به معنای جامعه خوب و عمل صالح به معنای عمل شایسته و خوب می‎باشد. مفهوم خوبی و بدی نیز از


1. بقره(2)، 60؛ اعراف(7)، 74؛ هود(11)، 85؛ شعراء(26)، 183و عنكبوت(29)، 36.

2. شعراء (26)، 152.

بدیهی‎ترین مفاهیمی است كه تمام انسان‌ها نسبت به آن دو شناخت كافی دارند. در عین حال، تعریف همین مفهوم واضح و بدیهی، به‎گونه‎ای كه با توجه به آن تعریف، مصادیق و حد و مرزهای آن مشخص شود، كاری بس دشوار است. از این رو، تعریف خوبی و بدی، یكی از مباحث مهمی است كه در محافل فلسفی دنیا مطرح بوده و اندیشمندان بزرگ، سالیان متمادی وقت خود را صرف این موضوع نموده‎اند. مفاهیم صلاح و فساد نیز دچار سرنوشتی همانند سرنوشت مفاهیم خوب و بد گردیده ‎است. همگان می‎پذیرند كه عمل صالح، عملی پسندیده است و جامعه باید بدان سمت حركت نماید و بر كسی پوشیده نیست كه فساد امر نامطلوبی است و باید با آن به مبارزه برخاست. اما برای روشن شدن مفاهیم صلاح و فساد و شناخته شدن مصادیق هر یك از آن‌ها، باید تعریف روشن‌تری از این دو مفهوم ارائه داد؛ تا ماهیت صلاح و فساد، به خوبی شناخته شود و از این طریق، مصادیق خوب و بد یا شایسته و ناشایسته از هم تمییز داده شود تا افرادی نتوانند از این تعبیرات، سوء استفاده كنند و مطالب نادرست را به جای مطالب صحیح عرضه نمایند.

یكی از شیوه‎های تشخیص شایسته یا ناشایسته بودن هر امری این است كه مصادیق مسلم یك مفهوم، كه كسی در مورد خوب یا بد بودن آن تردید ندارد، مورد بررسی قرار گیرد و ویژگی مشتركی كه در آن‌ها وجود دارد، به دست آید. بدین ترتیب، در صورتی كه از این طریق، خصوصیتی در آن امور شناخته شود كه آنان را تحت عنوان امور شایسته یا ناشایسته قرار دهد، راز صالح یا فاسد بودن آن امور نیز مشخص می‎گردد. براساس این روش، خصوصیات هر یك از مصادیق، نادیده گرفته شده است و تنها به كشف جهات مشتركی كه آن‌ها را در ردیف

امور شایسته یا ناشایسته قرار می‎دهد، اكتفا می‎شود. پیش از این، برای این شیوه، نمونه‎هایی ذكر گردید؛ تفاوت میان میوه فاسد ومیوه سالم، تفاوت میان انسان‌های شایسته و افراد فاسد، و نیز تفاوت میان عملی كه به خوبی و شایستگی انجام شده است با عملی كه به طور نادرست و ناشایست انجام گرفته است، از جمله مواردی بودند كه به آن‌ها اشاره گردید. در صورتی كه بتوان در چندین مصداق از امور طبیعی، مصنوعی و انسانی، خصوصیات صلاح و فساد را شناخت، بهتر می‎توان تعریف نسبتاً قابل قبولی از این مفاهیم به دست آورد.

 

میوه بر روی درخت، ویژگی خاصی دارد كه باید از ابتدای پیدایش، به تدریج به سوی آن پیش رود تا آن‌كه به كمال مطلوب خود نایل آید. هر میوه‎ای با آن ویژگی خاص خود شناخته می‎شود و كسانی كه از میوه‎ای استفاده می‎كنند، قصد دست یافتن به آن ویژگی خاص را دارند. به عنوان نمونه، برخی از میوه‎ها دارای مزه‎ای ترش و برخی دیگر شیرین هستند. هر كس كه میوه‎ای شیرین همانند خربزه را مورد استفاده قرار می‎دهد، آن میوه را به خاطر شیرین بودنش می‎خواهد و در صورتی كه مزه شیرین آن تغییر كند، آن میوه، میوه‎ای فاسد شمرده می‎شود. هم‌چنین در صورت از بین رفتن مزه ترش میوه‎ای كه ترش بودن آن مطلوب است، آن میوه فاسد محسوب می‎گردد. در صورتی كه مزه ترش میوه‎ای كه آن را برای تهیه ترشی فراهم نموده‎اند، از بین برود، حكم به فاسد شدن آن میوه، داده می‎شود.

مثال دیگری را كه می‎توان برای بیان این شیوه تشخیص صلاح و فساد آورد، این است كه انسان، دارو را برای خواص طبی آن مورد استفاده قرار می‎دهد. در صورتی كه یك دارو خواص طبی خود را از دست بدهد، دارویی فاسد شمرده می‎شود. به عبارتی دیگر، هر یك از امور طبیعی از

ویژگی‌های ذاتی خاصی برخوردار است و دارای غایتی می‎باشد كه در صورت از دست رفتن آن ویژگی‌های ذاتی و عدم دست یابی به آن غایت طبیعی، فاسد قلمداد می‎گردد.

علاوه بر كاربرد صلاح و فساد در امور طبیعی، در مورد امور مصنوعی نیز چنین كاربردی مشاهده می‎شود. انسان برای رسیدن به هدف خاصی، با صرف وقت، انرژی و مواد اولیه، اشیایی را می‎سازد. حال اگر آن مصنوع، هدف مورد نظر سازنده آن را تأمین نماید، این عمل به خوبی و شایستگی انجام شده است؛ در غیر این صورت، عمل انجام شده، عملی نادرست و فاسد خواهد بود.

براساس مثال‌های مذكور، برای قضاوت نمودن در زمینه رو به صلاح یا فساد بودن یك جامعه، باید هدف از پیدایش آن جامعه در نظر گرفته شود. در صورتی كه وضعیت آن جامعه به‎گونه‎ای باشد كه در جهت تحقق اهداف مورد نظر در حركت بوده و ارگان‌ها، اقشار و طبقات مختلف جامعه به‎گونه‎ای عمل نمایند كه هدف مطلوب از مجموع جامعه تحقق پیدا كند، آن جامعه، جامعه‎ای صالح دانسته خواهد شد و در غیر این صورت، جامعه‎ای فاسد به شمار خواهد رفت. مطابق این بیان، شایسته و صالح بودن یك جامعه به این است كه وضعیت این جامعه با هدفی كه برای پیدایش آن در نظر گرفته شده است، متناسب باشد. در صورتی كه وضعیت آن جامعه به‎گونه‎ای باشد كه زمینه تحقق ضد آن هدف مطلوب را فراهم سازد، جامعه‎ای فاسد قلمداد خواهد شد.

هدف از آفرینش انسان و تشكیل جامعه انسانی

پس از آن‌كه مشخص گردید كه برای تشخیص صالح یا فاسد بودن جامعه‎ای، باید هدف از پیدایش آن جامعه را در نظر داشت و وضعیت

موجود آن جامعه را با آن هدف سنجید، بایسته است كه در این‌جا به مسأله‎ای بنیادین و ریشه‎ای پرداخته شود و هدف از تشكیل جامعه انسانی مورد بررسی قرار گیرد. برای پرداختن به این موضوع می‎توان از طریق تحلیل‌های عقلانی و فلسفی به نتیجه رسید، لیكن ارائه چنین بحثی، نیازمند ذكر مقدمات مفصلی است كه موجب اطاله كلام خواهد شد. از این رو، تكیه خود را بر روی آیات قرآن قرار خواهیم داد تا با پیمودن مسیری كوتاهتر، جامعه صالح را از جامعه فاسد تشخیص داده و نظر قرآن كریم را در این زمینه جویا شویم. برای نایل آمدن به این مقصود، باید در ابتدا، هدف پیدایش انسان و تحقق جامعه انسانی از دیدگاه قرآن كریم مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان معیاری برای جامعه صالح و فاسد به دست آورد.

برخی از انسان‌ها بر این اعتقادند كه آفرینش انسان و جامعه انسانی هیچ‎گونه هدفی را دنبال نمی‎كند: مَا هِىَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر؛(1)غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست؛ می‏میریم و زنده می‏شویم و ما را جز طبیعت هلاك نمی‏كند. به تصور چنین افرادی، انسان‌ها همانند علفی هستند كه روزی از زمین می‎رویند و روزی دیگر، زرد و خشك شده و در نهایت از بین می‎روند و هدفی از پیدایش انسان وجود ندارد. قرآن كریم با صراحت این دیدگاه را رد نموده و حتی صاحبان این دیدگاه را نیز مذمت می‎نماید: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُون؛(2) آیا پنداشتید شما را بیهوده آفریده‏ایم و به سوی ما بازگردانیده نمی‏شوید؟ در صورتی كه هدفی از آفرینش انسان وجود نداشته باشد، خلقت انسان عبث و بیهوده و این


1. جاثیه (45)، 24.

2. مؤمنون (23)، 115.

امر با حكمت خداوند ناسازگار خواهد بود. در این‌جاست كه هدف از آفرینش انسان از دیدگاه قرآن كریم مورد توجه قرار می‎گیرد. در این مجال به اختصار به این بحث اشاره می‎نماییم، هرچند كه این بحث به قدری گسترده است كه نوشتاری مفصل و مستقل را می‎طلبد.

از دیدگاه قرآن كریم هدف نهایی از آفرینش انسان، بندگی خداوند است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون؛(1)جنیان و انسان را جز برای بندگی نیافریدم. بنابراین، كمال انسان جز در سایه عبادت، بندگی و اطاعت خدا حاصل نمی‎شود و تا زمانی كه انسان به پرستش خدا نپردازد، انسان واقعی نخواهدشد. برخی از فیلسوفان جدید غرب نیز تعبیرات مشابهی در این زمینه دارند. به عنوان نمونه، كی‎یِركه‎گارد(2)، كشیشی كه ساكن آلمان بوده و دارای اصالت دانماركی می‎باشد و یكی از رهبران فلسفه اگزیستانسیالیسم به شمار می‎رود، افراد بشر را زمانی شایسته نام انسان می‎داند كه با خدا ارتباط برقرار نموده باشد. به عبارت دیگر، حقیقت انسانیتِ انسان و رسیدن او به كمال، جز در سایه عبودیت خداوند حاصل نمی‎شود و تا زمانی كه این رابطه برقرار نشود، انسان، در واقع، حیوانی است كه از قدرت فكركردن، راه رفتن، خندیدن و خصوصیاتی از این قبیل برخوردار است، لیكن در حقیقت امر، انسان محسوب نمی‎شود. در بیان دلیل منحصر بودن راه نایل شدن به كمال در عبودیت خداوند، می‎توان هم از عقل و هم از تجربه كمك گرفت. در صورتی كه انسان وارد این مسیر شود و راه بندگی خدا را طی نماید، به سرّ این كار پی خواهد برد و به راحتی، دلیل این‌كه انسان در سایه بندگی خداوند، انسان


1. ذاریات (51)، 56.

2. Keirkegaard

واقعی خواهد شد و در غیر این صورت، برازنده نام چهارپایان خواهد بود، را متوجه خواهد شد.

حاصل آن‌كه، هدف از آفرینش انسان، شناخت خداوند و ارتباط با او از طریق عبادت و بندگی می‎باشد. اگر انسان تنها می‎بود و خدا را عبادت می‎كرد، هدف از آفرینش او تحقق پیدا می‎كرد؛ لیكن علاوه بر وجود فرد انسانی، یك اجتماع انسانی نیز وجود دارد كه دارای هدفی است. هدف از زندگی اجتماعی این است كه افراد از طریق كمك به یكدیگر، آسانتر به كمال مطلوب خود نایل گردند. شناخت این هدف و تلاش برای رسیدن به این هدف برای انسانِ تنها و منزوی مشكل خواهد بود. شخصی كه به تنهایی، در غار یا جنگلی زندگی می‎كند، اوّلاً معلوم نیست كه بتواند این‌گونه مسایل را درك نماید و بر فرض كه پس از تلاش فراوان موفق به درك چنین مسایلی گردد، مدتها زمان خواهد برد تا متوجه وجود خداوند و ضرورت و كیفیت ارتباط با او گردد. چنین شخصی در صورتی كه از عقل سالمی برخوردار باشد و آن را نیز به كار گیرد، به آرامی به این مسایل پی خواهد برد؛ اما اگر انسان در دایره اجتماع زندگی كند، زمینه تكامل او بیشتر و بهتر فراهم خواهد شد، زیرا انسان در اجتماع می‎تواند از معلم و كتاب بهره گیرد و به دستورات انبیا الهی دست یابد و از این طریق، راه و هدف را بهتر شناخته و در آن راستا حركت نماید.

انسان ناگزیر است كه برای رسیدن به هدف مذكور و فراهم ساختن زمینه هم‎كاری در اجتماع، لوازمی را در نظر بگیرد. در صورتی كه زندگی اجتماعی انسان‌ها به طور دائم، در معرض تهدیدهای جانی، مالی و ناموسی باشد و انسان در هیچ حالتی از امنیت برخوردار نباشد و همواره از ترور و تجاوز به جان، مال و ناموس خود در هراس باشد، هیچ‎گاه فرصت

خودسازی پیدا نخواهد شد. از جمله شرایط برقراری روابط سالم در میان انسان‌ها این است كه هر فردی در اجتماع، با خاطری آسوده به حیات خود ادامه دهد و از امنیت كامل برخوردار باشد، غذای كافی در دسترس داشته باشد تا دچار رنج گرسنگی نگردد، نیازهای طبیعی او برآورده شود، و روابط دوستانه و سالمی با دیگر انسان‌ها داشته باشد. در صورت تحقق این شرایط، انسان بهتر خواهد توانست به هدف زندگی خود كه همان پرستش خدا و ارتباط با اوست، نایل شود؛ والّا مجالی برای انسان برای خودسازی پیدا نخواهد شد.

بنابراین، دو نوع هدف را می‎توان برای آفرینش انسان و وجود جامعه انسانی تصور نمود: هدف متوسط و هدف نهایی. هدف نهایی آن است كه انسان‌ها، تبدیل به افراد شایسته و خداپرست شوند. به آیه شریفه زیر توجه فرمایید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِى لاَ یُشْرِكُونَ بِى شَیْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون؛(1)خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده‏اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد ـ همان گونه كه كسانی را كه پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد ـ و آن دینی را كه برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند. اهل ایمان مرا عبادت می‎كنند و چیزی را با من شریك قرار نمی‎دهند و كسانی كه پس از آن كفر ورزند، فاسق و نابكار خواهند بود. آیه فوق، به خوبی هدف از آفرینش انسان و وجود جامعه انسانی را بیان نموده است.


1. نور (24)، 55.

براساس این آیه شریفه، خداوند متعال به كسانی كه ایمان دارند و كار شایسته انجام دهند، وعده داده است كه آنان را خلیفه خود بر روی زمین قرار دهد و دین و آیین آن‌ها را با ثبات و مستقر گرداند و پس از آن‌كه زمانی را با ترس، بیم و ناامنی گذراندند، ناامنی كسانی را كه در آن حال، ایمان خود را حفظ كرده و عمل صالح به جا آوردند، تبدیل به امنیت نماید.

جامعه‎ای كه این ویژگی‌ها در آن تحقق یافته و امنیت در همه ابعاد بر آن حكم‎فرما باشد، شرایط اولیه در آن فراهم گردیده و اهداف میانی در آن جامه عمل به خود پوشیده است. پس از فراهم شدن این مقدمات، زمینه رسیدن چنین جامعه‎ای به هدف نهایی نیز فراهم می‎گردد؛ آن هدف نهایی نیز چیزی جز عبادت خداوند متعال بر روی زمین نیست. جامعه ایده‎آل از نظر قرآن، جامعه‎ای است كه نیازهای اولیه افراد را تأمین نماید و امنیت را برای آنان به ارمغان آورد تا در سایه این اطمینان خاطر، بتوان خدا را پرستش نمود و به سوی او حركت كرد تا عاقبت به او رسید: وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَی؛(1) و همانا پایان [كار] به سوی پروردگار توست.

از بیان مطالب پیشین می‎توان به این نتیجه دست یافت كه خداوند متعال، هدف اصلی جامعه را ایجاد زمینه خداپرستی در سطحی وسیع می‎داند. نمی‎توان تردید نمود كه خداپرستی همراه با ترس و هراس و در زیر شكنجه نیز امكان‎پذیر است و فردی هم‎چون عمار، علی‎رغم شهادت پدر و مادرش، سمیه و یاسر(سلام الله علیهما)، در زیر شكنجه، دست از دین خود بر نداشت. بسیاری از افراد با ایمان، برای تحقق عبودیت خداوند، از جان خود گذشتند و در حالی كه نام خدا را بر زبان جاری می‎نمودند، در


1. نجم (53)، 42.

زیر شكنجه‎های دژخیمان، جان به جان آفرین تسلیم كردند و حاضر به دست برداشتن از ارزش‌های الهی نگردیدند. امّا باید توجه داشت كه این شیوه با هدف اجتماعی اسلام سازگار نیست و آن جامعه‎ای كه در آن، تنها عده‎ای معدود خدا را پرستش نمایند، از نظر اسلام، جامعه‎ای ایده‎آل نیست، بلكه باید علاوه بر افراد، جامعه نیز خداپرست باشد. بنابراین، جامعه‎ای مطلوب اسلام خواهد بود كه در آن نیازهای طبیعی افراد برطرف شود، امنیت بر آن حكم‎فرما باشد، زمینه معرفت افراد آن نسبت به دین حق فراهم گردد و در سایه این امكانات، انسان‌ها به پرستش خداوند پرداخته، تنها هدف آن‌ها در زندگی رسیدن به قرب الهی باشد.

حاصل آن‌كه، بر اساس آموزه‎های قرآن كریم، هدف نهایی از تشكیل زندگی اجتماعی انسان، فراهم شدن زمینه مناسب برای عبادت خداوند است. ولی برای دست‎یابی به این هدف، اهداف متوسطی نیز از جمله تأمین امنیت جامعه و برآورده شدن نیازهای ضروری همه مردم وجود دارد. این موارد، از اهداف اولیه‎ای محسوب می‎گردد كه مقدمه‎ای برای تبدیل شدن انسان‌ها به انسان واقعی است. این قبیل امور برای حیوانات هم وجود دارد و خواب، خوراك و امنیت برای حیوانات نیز مطلوب است. انسان شدنِ انسان به امری است كه ورای اهداف مشترك بین انسان و حیوان است و انسان، زمانی وارد مرحله انسانیت می‎شود؛ كه از خواب، خوراك، تأمین نیازهای مادی و حتی امنیت اجتماعی فراتر رفته و در پی ارتباط با خداوند برآید.

 

جامعه صالح از دیدگاه اسلام

برای بررسی جامعه صالح از دیدگاه اسلام، باید خطراتی را كه تهدیدی برای دست‎یابی به اهداف متوسط شمرده می‎شوند، یادآور گردیم، چرا كه

با شناسایی این خطرات ‎می‎توان زمینه را برای دست‎یابی به هدف نهایی فراهم ساخت. این خطرات غالباً به چهار امر تعلق می‎گیرند:

الف) برخی از خطرات منجر به تهدید اصل جان شخص می‎شود. در صورتی كه زندگی انسان‌ها به‎گونه‎ای باشد كه همواره از جان خود بیمناك بوده و در هر لحظه منتظر خطری باشند، این زندگی ارزشی نخواهد داشت. بنابراین، تأمین جانی افراد، به عنوان یكی از اهداف زندگی اجتماعی قرار داده شده است.

ب) برخی از خطرات نیز باعث از بین رفتن امنیت مالی می‎شود. هر انسانی برای اداره زندگی اجتماعی خود و فراهم ساختن خوراك، پوشاك، مسكن و حوایج ضروری زندگی مادی خود به اموالی نیاز دارد. اما گاهی خطراتی باعث تهدید نمودن مال حلالی می‎شود كه افراد با رنج و زحمت به دست آورده‎اند. گاهی دزدی از دیوار بالا رفته و مال انسان را به سرقت می‎برد و گاهی نیز افرادی حق اشخاص دیگر را غصب می‎نمایند. از دیدگاه اسلام، غصب اموال نیز نوعی سرقت محسوب می‎گردد؛ عدم پرداخت حق فردی افراد، عدم پرداخت خمس و زكات، استفاده از اموال بیت المال در مصارف شخصی یا در غیر مواردی كه برای آن مقرر شده است، گرفتن رشوه در ادارات و مواردی از این قبیل، در واقع نوعی سرقت محسوب می‎گردد كه ناامنی مالی را در پی دارد. در هر صورت، عدم وجود امنیت مالی، نگرانی دائم را بر انسان حكم‎فرما می‎كند، او را از رسیدن به هدف اصلی باز می‎دارد و در حركت او به سوی كمال وقفه ایجاد می‎نماید. بنابراین، برای تحقق زمینه‎های عبادت خداوند متعال در جامعه باید اموال انسان‌ها از امنیت برخوردار گردد تا در هنگام عبادت، مشغله‎های مادی، ذهن انسان را به خود مشغول نسازد.

ج) برخی از خطرات نیز ناموس انسان را با تهدید روبه‌رو می‎سازد. اگرچه در بعضی از فرهنگ‌ها و جوامع اصلاً بحث ناموس مطرح نمی‎باشد، لیكن انسان به طور فطری نسبت به ناموس خود غیرت دارد و اگر از این جهت آسودگی نداشته باشد و دائماً نگران تجاوز به ناموس خود باشد، نمی‎تواند در زندگی راحتی برخوردار گردد و آن‎گونه كه شایسته است به عبادت خداوند بپردازد. بنابراین، امنیت ناموسی نیز یكی از اموری است كه باید در جامعه تحقق پیدا كند تا زمینه پرستش خداوند فراهم گردد.

د) برخی از خطرات نیز آبرو و حیثیت انسان را تهدید می‎نماید. هر شخصی در جامعه از حیثیت و آبرویی برخوردار است كه در صورت مورد تهدید قرار گرفتن آن، ذهن شخص را به خود مشغول نموده و از عبادت خداوند غافل می‎سازد. در صورتی كه آبروی فردی در معرض تهدید قرار گیرد و بدون دلیل به او ناسزا گفته شود، مورد غیبت واقع شود، به او اتهام ناروا زده شود و یا در روزنامه‎ها، نشریات و رسانه‎های دیگر به او اهانت شود، موجبات نگرانی او را فراهم خواهد ساخت و چنین شخصی نخواهد توانست آن‏گونه كه باید، به پرستش خداوند بپردازد. بنابراین، امنیتِ آبرو و حیثیت نیز در فراهم ساختن عبودیت خداوند در جامعه از اهمیت خاصی برخوردار است.

از نظر اسلام، جامعه‎ای ایده‎آل خواهد بود كه در مرحله اول، این چهار امنیت بر آن حكم‎فرما باشد؛ به‎گونه‎ای كه فقر در آن جامعه ریشه‎كن گردد، اموال اشخاص مورد احترام واقع شود و هر شخصی به حقوق مالی خود دست یابد، جان انسان در معرض تهدید قرار داده نشود، به ناموس او تجاوز نشود و حیثیت اجتماعی او هم محفوظ بماند. پس از تحقق این موارد، نوبت به هدف نهایی خواهد رسید كه براساس آن، انسان باید در

جهت پرستش خداوند تلاش نموده و برای كسب رضای الهی و تقرب به او گام بردارد.

حاصل آن‌كه، برای بررسی نمودن صالح یا فاسد بودن یك جامعه، باید آن را با معیارهای ذكر شده سنجید و آن را مورد ارزیابی قرار داد. در صورتی كه معیارهای مذكور در جامعه‎ای مو به مو پیاده شود، آن جامعه، جامعه‎ای مطلوب و صالح خواهد بود و در صورتی كه یكی از این چهار امنیت در آن برقرار نباشد، آن جامعه، جامعه‎ای معیوب و رو به فساد خواهد بود. در نهایت، اگر آن هدف نهایی نیز به فراموشی سپرده شود، این مصیبت، بسیار بزرگتر و برای جامعه ویرانگر خواهد بود.

ذكر نمونه‌‎هایی از جوامع فاسد از زبان قرآن

قرآن كریم برای معرفی جوامع فاسد، به ذكر نمونه‎هایی از اقوام پیشین پرداخته و با معرفی آن جوامع، برخی از فسادهای آنان را نیز یادآور شده است. حكایت قوم حضرت شعیب(علی نبینا و آله و علیه السلام)، یكی از مواردی است كه در قرآن كریم بارها از آن یاد شده است. حضرت شعیب در شهری به نام مدین، كه از تمدنی دیرین برخوردار بود، زندگی می‎كرد. یكی از مفاسدی كه این قوم در آن گرفتار آمده بود، پول پرستی بود. افراد این قوم كه از تمكن مالی برخوردار بودند، از هر روشی برای سوء استفاده مالی بهره می‎بردند. كم‎فروشی در آن جامعه به شدت رونق داشت و عادت آنان بر این قرار گرفته بود كه در زمان خرید جنس، بیشتر تحویل ‎گرفته و در زمان فروش، كم‌تر تحویل دهند. این عمل در میان آنان بسیار شایع شده بود و به طور طبع، فروشندگان و تجّار كه اقتصاد این جامعه به دست آنان اداره می‎شد، بیشتر از دیگران از این روش استفاده می‎كردند.

حضرت شعیب به ارشاد و نصیحت افراد این قوم پرداخت و به آنان امر ‎فرمود: وَأَوْفُوا الْكَیْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیم؛(1) و چون پیمانه می‏كنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید. هم‌چنین آن حضرت بارها آنان را مورد خطاب قرار می‎داد: وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِین؛(2) و از ارزش اموال مردم مكاهید و در زمین سر به فساد بر مدارید. از این تعابیر استفاده می‎شود كه این قبیل اعمال، موجب فساد شده و مرتكبین چنین اعمالی نیز اهل فساد شمرده می‎شوند.

چندین سال، حضرت شعیب با دل‎سوزی، نصیحت و موعظه خود را ادامه داد. امّا آنان در جواب آن حضرت اظهار می‎داشتند: یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِى أَمْوَالِنَا مَا نَشَاؤُا إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِید؛(3) ای شعیب، آیا نماز تو، به تو دستور می‏دهد كه آن‌چه را پدران ما می‏پرستیده‏اند، رها كنیم یا در اموال خود به میل خود تصرف نكنیم؛ راستی كه تو بردبارفرزانه‏ای. از این فراز از آیات استفاده می‎شود كه ویژگی بارز آن حضرت در میان قوم خود این بوده كه وی اهل عبادت بوده است و مردم نیز با دیدگان خود مشاهده می‎نمودند كه آن حضرت، وقت زیادی را به نماز و عبادت خداوند اختصاص می‎دهد. بر خلاف آن حضرت، مردم آن قوم اهتمام چندانی نسبت به عبادت خداوند و نماز نداشتند و معمولاً هم بت‎پرست و مشرك باقی مانده بودند.

آن حضرت در عین حال كه مردم قوم خود را به توحید دعوت می‎كرد، در كنار آن، در مورد فساد مالی نیز آنان را نصیحت می‎نمود.


1. اسراء (17)، 35.

2. شعراء (26)، 183.

3. هود (11)، 87.

همین امر نشان می‎دهد كه عدم تحقق اهداف اولیه موجب می‎شود تا جامعه‎ای به سوی فساد گام بردارد و به توحید واقعی دست نیابد. جامعه صالح، جامعه‎ای است كه امنیت اولیه در آن تأمین شده، افراد برای رسیدن به حق خود اطمینان داشته باشند. زمانی كه هر یك از افراد جامعه بدانند كه اموالشان در معرض چپاول دیگران بوده و مورد سوء استفاده قرار می‎گیرد، آنان نیز به فكر فریب دیگران خواهند افتاد و دیگر چنین جامعه‎ای روی امنیت مالی را نخواهد دید. به عنوان نمونه، كسی كه هم این كه تا وارد اداره‎ای می‎شود، از او رشوه طلب می‎كنند، در آینده، خودِ او نیز تبدیل به یك رشوه‎گیر خواهد شد. بدین طریق، به تدریج رشوه‏گیری در میان مردم رواج پیدا می‎كند و در جامعه امنیت مالی به خطر خواهد افتاد.

حضرت شعیب سالیان زیادی تلاش نمود تا مردم قوم خود را از این‎گونه اعمال برحذر دارد. از این رو، به آنان یادآوری می‎فرمود كه داد و ستد سالم و اَدای حقوق مردم به نفع خود آن‌هاست و هر چند ممكن است كه افرادی از طریق سوء استفاده‎های مالی از حقوق دیگران، اموالی را جمع‎آوری نمایند، لیكن در نهایت، این كار به انجام نخواهد رسید و دود آن ظلم‌ها به چشم خودشان خواهد رفت: وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا؛(1) و چون پیمانه می‏كنید، پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست بسنجید كه این بهتر و خوش فرجام‏تر است. این سخنان نصیحت‎گونه حضرت شعیب به مذاق آنان خوش نیامد و حتی كار به آن‌جا كشید كه آن حضرت را مورد تهدید قرار داده، اظهار داشتند: یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا


1. اسراء (17)، 35.

أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیز؛(1) ای شعیب بسیاری از آن‌چه را كه می‏گویی نمی‏فهمیم و واقعا تو را در میان خود ضعیف می‏بینیم و اگر عشیره تو نبود، قطعا سنگسارت می‏كردیم و تو بر ما پیروز نیستی. خواسته آنان از حضرت شعیب این بود كه دخالتی در كار آنان ننماید و آنان از آزادی اقتصادی بهره‎مند باشند. ولی آن حضرت فریاد برمی‎آورد كه این آزادی، جامعه را به فساد می‎كشاند و پیامدهای آن، وبال گردن خود آنان خواهد شد.

یكی دیگر از مصادیق فساد، كه در قرآن نیز از آن یاد شده است، فسادی است كه گریبان‏گیر قوم حضرت لوط(علی نبینا و آله و علیه السلام) شده بود. در هر جامعه‎ای، در صورتی كه ارتباطات جنسی سالم، فطری و خداپسندانه برقرار نباشد، آن جامعه، روی آسایش و خوشی را به خود نخواهد دید. از همین رو خداوند متعال، راه مشروع و صحیحی را برای ارضای غریزه جنسی و برقراری روابط سالم میان مرد و زن پیشنهاد كرده است و تأكید می‎نماید كه تنها باید از همین طریق بین زن و مرد ارتباط برقرار شود. تأكید فراوان خداوند بر این مطلب نشان می‎دهد كه سعادت انسان در سایه زندگی خانوادگی تأمین می‎شود. در روابط بین زن و شوهر نیز باید مهر و محبت، حاكم باشد؛ در غیر این صورت، آرامش خانوادگی، امنیت زندگی زناشویی و نیز زمینه اعتماد بین آنان از بین خواهد رفت.

قوم حضرت لوط از جمله كسانی بودند كه از این مسیر صحیح منحرف شده و به روابط نامشروع، از جمله هم‌جنس‌بازی، روی آوردند. حضرت لوط به قوم خود نهیب می‎زند كه در این جهان هستی، كسی قبل از آنان مرتكب چنین اعمال زشتی نگشته است: إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَه مَا


1. هود (11)، 91.

سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍٍ مِّنَ الْعَالَمِین؛(1) شما به كار زشتی می‏پردازید كه هیچ یك از مردم زمین در آن [كار] بر شما پیشی نگرفته است. آن حضرت تا جایی كه در توان داشت مردم را نصیحت می‎كرد و به آنان هشدار می‎داد كه در صورت تداوم این اعمال شنیع، جامعه به فساد كشیده خواهد شد و عذاب الهی بر آنان فرود خواهد آمد. ولی آنان در جواب آن حضرت، او را به تمسخر می‎گرفتند و از او طلب عذاب می‎كردند: فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِین؛(2) و[لی] پاسخ قومش جز این نبود كه گفتند اگر راست میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور. كار این قوم به جایی رسید كه فساد به درون خانواده خود حضرت لوط نیز سرایت نمود و همسر آن حضرت به یكی از دلاّلان این عمل ناپسند تبدیل شده بود.

هنگامی كه فرشتگان بر حضرت ابراهیم(علی نبینا و آله و علیه السلام) نازل شدند، آن حضرت را از مأموریت خود برای نابودی شهر لوط خبر دادند: وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَه إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِین؛(3) و چون فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند گفتند ما اهل این شهر را هلاك خواهیم كرد زیرا مردمش ستمكار بوده‏اند. حضرت ابراهیم تلاش زیادی كرد تا در صورت امكان از نزول عذاب و نابودی آن‌ها جلوگیری شود. اما در نهایت فرشتگان، این قضای الهی را غیر قابل تغییر دانسته و عرضه داشتند: یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُود؛(4) ای ابراهیم از این [چون و


1. عنكبوت (29)، 28.

2. عنكبوت (29)، 29.

3. عنكبوت (29)، 31.

4. هود (11)، 76.

چرا] روی برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و برای آنان عذابی كه بی‏بازگشت است،‏ خواهد آمد.

كار این قوم حتی به آن‌جا رسید كه در زمانی كه فرشتگان به صورت جوانان زیبایی وارد خانه حضرت لوط شدند، مردم تصور كردند كه طعمه خوبی برای اهداف پلید آنان پیدا شده و لذا اطراف خانه آن حضرت گرد آمدند. حضرت لوط نزد ایشان آمد و از آنان خواست تا برای حفظ آبروی او از این كار خودداری نمایند. آن حضرت به آنان وعده داد كه در صورت اطاعت امر او در این زمینه، دختران خود را به ازدواج آنان درآورد: وَجَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِى ضَیْفِى أَلَیْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِید؛(1)و قوم او شتابان به سویش آمدند، در حالی كه پیش از آن كارهای زشت می‏كردند. [لوط] گفت: ای قوم من، اینان دختران منند، آنان برای شما پاكیزه‏ترند؛ پس از خدا بترسید و مرا در مورد مهمانانم رسوا مسازید. آیا در میان شما آدمی فهمیده پیدا نمی‏شود!؟اما آنان این خواسته را نیز رد كرده، اظهار داشتند: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِید؛(2) تو خوب می‏دانی كه ما را به دخترانت ‏حاجتی نیست و تو خوب می‏دانی كه ما چه میخواهیم. تا این‌كه آن حضرت از هدایت آنان مأیوس گردید؛ لذا دست به دعا برداشته و خطاب به خداوند عرضه داشت: رَبِّ انصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِین؛(3)پروردگارا مرا بر قوم فسادكار غالب گردان.


1. هود (11)، 78.

2. هود (11)، 79.

3. عنكبوت(29)، 30.

یكی دیگر از فسادهایی كه در میان برخی از پیشینیان رایج بود و قرآن كریم نیز از آن یاد كرده است، كشتن افراد بی‎گناه است. این عمل، بارها، توسط قوم بنی اسرائیل انجام گرفته است. آنان در زمانی كه به قدرت می‎رسیدند، دشمنان خود را كشته یا دست به ترور آن‌ها می‎زدند و گاهی به بهانه‎هایی واهی، آنان را، به ناحق، محكوم به اعدام می‎كردند. برخی از پیامبران الهی نیز، به ناحق، به دست بنی اسرائیل كشته شدند: فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بَآیَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ أنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْف؛(1)پس به [سزای] پیمان‏شكنی‏شان و انكارشان نسبت به آیات خدا و كشتار ناحق انبیا و گفتارشان كه دلهای ما در غلاف است [لعنتشان كردیم]. قرآن كریم در مورد این قوم نیز، به سبب انجام این گونه اعمال، تعبیر افساد به كار برده است: وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِى إِسْرَائِیلَ فِى الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِى الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِیرًا؛(2) و دركتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم كه قطعا دو بار در زمین فساد خواهید كرد.

حاصل آن‌كه، هر یك از این اقوام كه گرفتار عذاب الهی گشتند، مبتلا به فساد شده بودند. قوم حضرت شعیب درگیر فساد مالی، قوم حضرت لوط درگیر فساد جنسی، و قوم بنی اسرائیل درگیر فساد تجاوز به جان بی‎گناهان بود. تجاوز به هریك از حقوق مشروع افراد، كه می‎توان نام حقوق طبیعی را برای آن‌ها قرار داد، نوعی فساد محسوب می‎گردد. تنها در صورتی زمینه برای تحقق اصلاح واقعی در یك جامعه فراهم خواهد شد كه این حقوق، در آن جامعه، به درستی تأمین شود؛ زیرا با تأمین این حقوق، زمینه پرستش خداوند فراهم ‎گشته و پس از سیر به سوی خدا، افرادی تبدیل به بندگان صالح خدا خواهند شد و این


1. نساء (4)، 155.

2. اسراء (17)، 4.

شایستگی را پیدا خواهند كرد كه از جانب خدا بر روی زمین حكومت نمایند: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون؛(1) و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. بدین ترتیب، وعده الهی مبنی بر جانشینی بندگان صالح خدا در زمین و استقرار یافتن دین حق محقق خواهد شد و امنیت واقعی به ارمغان خواهد آمد: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِى لاَ یُشْرِكُونَ بِى شَیْئًا؛(2) خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده‏اند، وعده داده است كه حتما آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانی را كه پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را كه برایشان پسندیده است به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چیزی را با من شریك نگردانند.

دین‎داری و بی‎دینی، معیار واقعی جامعه صالح و فاسد

از مجموع مباحث گذشته می‎توان به این نتیجه رسید كه انسان بودن انسان، به این است كه پس از تأمین تمام نیازهای طبیعی خود در زندگی اجتماعی، به دنبال ارتباط با خداوند متعال باشد. با تأمین نیازهای طبیعی و محفوظ ماندن جان، مال، آبرو و ناموس افراد، در واقع، آنان حیوانات خوبی خواهند بود و آن جامعه نیز جامعه عادلی محسوب خواهد گردید.


1. انبیا (21)، 105.

2. نور (24)، 55.

چنین محیطی همانند كندوی عسلی است كه اعضای آن، مواد طیب و طاهر را تناول نموده و با ذخیره كردن عسل، به دیگران خدمت می‎نمایند و با یكدیگر هم جنگ و نزاعی ندارند و محیط آنان، محیطی سالم، امن و آرام می‎باشد. جامعه‎ای كه این شرایط در آن برقرار باشد، جامعه حیوانی خوبی است، لیكن انسان شدن انسان به این است كه با خدا ارتباط پیدا كند، به مقام جانشینی خداوند در روی زمین دست یابد، و در مسیر خلافت الهی قدم بردارد.

برای سنجش هر جامعه‎ای باید این شرایط را در آن جامعه مورد ارزیابی قرار داد. در صورتی كه نیازهای طبیعی انسان در آن جامعه تأمین شده باشد، آن جامعه، جامعه حیوانی خوبی خواهد بود و در صورتی كه در مرحله بعد، به مسأله ارتباط با خداوند اهمیت داده شود، آن جامعه، جامعه‎ای صالح خواهد بود و در غیر این صورت آن جامعه، فاسد شمرده خواهد شد. در قرآن كریم نیز می‎توان آیاتی را نشان داد كه افراد بی‎دین را افرادی فاسد معرفی نموده است. آیه شریفه وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَـكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِین؛(1) و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‏كرد، قطعاً زمین تباه می‏گردید؛ ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد، یكی از آیاتی است كه می‎توان برای اثبات این مطلب بدان تمسك جست. مطابق این آیه شریفه، در صورت فقدان دفاع و قانون جهاد در اسلام، زمین به فساد كشیده می‎شود. این آیه به همین اندازه اكتفا كرده است و از چگونگی فساد زمین سخنی به میان نیاورده است.


1. بقره (2)، 251.

اما آیه دیگری وجود دارد كه به تفسیر این آیه پرداخته است و چگونگی به وجود آمدن فساد را تشریح كرده است. در این آیه شریفه، خداوند متعال تصریح می‎فرماید: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزیزٌ؛(1) به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است؛ چرا كه مورد ظلم قرار گرفته‏اند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست، همان كسانی كه به ناحق از خانه‏هایشان بیرون رانده شدند [آن‌ها گناهی نداشتند] جز این‌كه می‏گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی‌كرد صومعه‌ها و كلیساها و كنیسه‏ها و مساجدی كه نام خدا در آن‌ها بسیار برده می‏شود، سخت ویران می‏شد و قطعا خدا به كسی كه [دین] او را یاری می‏كند، یاری می‏دهد؛ چرا كه خدا سخت نیرومند شكست‏ناپذیر است. براساس این آیه شریفه در صورت فقدان دفاع در جامعه، پرستش‎گاه‌های خدا در روی زمین ویران می‎شود، در حالی كه آیه قبل تأكید داشت كه ترك دفاع، زمینه فساد را فراهم می‎سازد. با تأمل در این آیات می‎توان به این نتیجه رسید كه این دو آیه مطالب متضادی را بیان نمی‎كنند، بلكه حتی اگر نتوان گفت كه منظور از فساد در آیه پیشین دقیقاً همان چیزی است كه در آیه اخیر آمده است، حداكثر می‎توان این ادعا را مطرح ساخت كه این آیه به بیان یكی از مصادیق فسادی پرداخته كه در آیه پیشین، سخن از آن به میان آمده است.


1. حج (22)، 39 و40.

به عبارت دیگر، فلسفه وضع قانون جهاد و دفاع این است كه پرستش‌گاه‌های خداوند در روی زمین آباد بماند و مردم با مشاهده پرستش‌گاه‎ها به یاد خدا افتاده و مشغول عبادت شوند. در صورت عدم وجود قانونی برای دفاع، زمینه تسلط ظالمین فراهم می‎شود كه از ویران نمودن پرستش‌گاه‎های خداوند و از بین بردن شعائر الهی در جامعه ابائی ندارند. در آن صورت توجه افراد به پرستش خداوند كاهش یافته و به تدریج، شعائر دینی كم‎رنگ‎تر می‎شود. در صورت مسلط شدن ظالمین، مساجد به اماكنی هم‎چون محل جمع‎آوری فقرا، توزیع مواد مخدر و فرهنگ‎سرایی تبدیل خواهد شد كه جز ترویج فحشا و منكرات، كاری دیگر از آن ساخته نیست و در آن‌جا، از طریق آموزش موسیقی و رقاصی، به تبلیغ اعمال شیطانی پرداخته خواهد شد.

حاصل آن‌كه، این آیه شریفه در صدد بیان مصداق فساد بوده و ویرانی پرستش‌گاه‎ها، فراموش كردن یاد خدا و دور شدن مردم از عبادت را به عنوان بزگترین مصداق فساد معرفی كرده است. روی‎گردان كردن مردم از دین خود، بالاترین فسادی است كه هر شخصی می‎تواند مرتكب آن شود: وَالْفِتْنَه أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّی یَرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا؛(1) و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما می‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند. این آیه شریفه تأكید می‎كند كه افرادی كه با مسلمانان در جنگ بوده و هر روز در صدد انجام توطئه و براندازی نظام اسلامی هستند، تنها به دنبال چپاول و غارت اموال، منابع زیر زمینی و نفت این كشور نیستند، بلكه آنان تا آن زمان كه مسلمانان دست از دین خود برندارند، به جنگ ادامه


1. بقره (2)، 217.

خواهند داد. البته اینان قدرت بر انجام این كار را نخواهند داشت و نه خداوند و نه بندگان شایسته خدا اجازه تسلط ظالمین را بر جامعه اسلامی نخواهند داد.

بنابراین، فساد در دین از اهمیت فوق العاده‎ای برخوردار است و از آن‌جا كه تمامی اهداف قبلی، اهداف مقدمی است، لذا تمام فسادهای قبلی نیز جنبه مقدمی دارد. تأمین امنیت جان، مال و ناموس افراد و در واقع، تأمین حقوق افراد، مقدمه‎ای برای پرستش خداوند است. در صورتی كه در جامعه‎ای خداپرستی در معرض خطر قرار گیرد و شرایط به‎گونه‎ای شود كه روز به روز مساجد خلوت‎تر شود و فرهنگ‎سراها و سینماهایی كه در آن‌ها فیلم‌های مبتذل نمایش داده می‎شود، رونق پیدا كند، آن جامعه رو به صلاح نخواهد بود، بلكه این قبیل امور نشان دهنده آن است كه آن جامعه مسیر خود را گم كرده است. كسانی كه ادعای اصلاح‎طلبی دارند، باید با این‎گونه مفاسد مبارزه كنند تا عذاب الهی بر آن جامعه نازل نشود: فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّه یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأرضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِینَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِیُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُون؛(1) پس چرا از نسل‌های پیش از شما خردمندانی نبودند كه [مردم را] از فساد در زمین باز دارند جز اندكی از كسانی كه از میان آنان نجاتشان دادیم. و كسانی كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتی كه در آن بودند، رفتند و آنان بزهكار بودند. و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهایی را كه مردمش اصلاح‎گرند، به ستم هلاك كند.


1. هود (11)، 116 و 117.