فهرست مطالب

درس بیستم: تحلیل رابطه ایمان و عمل

 

درس بیستم

تحلیل رابطه ایمان و عمل

 

پرسشى كه مطرح كردیم این بود كه، چگونه مى‌توان ایمان را تقویت كرد؟ اكتفا كردن به مراتب پایین و پایین‌ترین مرتبه ایمانْ این خطر را دارد كه انسان پیوسته در معرض افتادن در دامان كفر واقع مى‌شود؛ چرا كه به مرز ایمان و كفر بسیار نزدیك است و با كوچك‌ترین خطا و لغزشى به پرت‌گاه كفر سقوط خواهد كرد. اگر راهى را كه انبیا نشان داده‌اند در پیش بگیریم مسیر حركتمان به سوى قله كمال و معرفت خواهد بود. امّا این كه تا چه حد به این قله نزدیك شویم، امرى است كه بستگى به اراده و همت خودمان و میزان توفیق الهى دارد.

ایمان و تقویت آن، در گرو دو عامل

براى پیمودن این مسیر و نزدیك شدن هر چه بیشتر به آن قله چه باید كرد؟ حاصل بحث‌هایى كه پیش از این داشتیم این شد كه ایمان، برآیندِ مجموع دو عامل است: یكى شناخت و علم، و دیگرى اراده ترقى و تكامل و تقرب به سوى خدا. از این رو تقویت ایمان و بالا رفتن در مراتب و درجات آن، بسته به تقویت این دو عامل است. هر چه شناختمان نسبت به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه‌اطهار(علیهم السلام)

بیشتر شود ایمانمان بیشتر خواهد شد. گاهى تجربه كرده‌ایم كه اگر كرامتى از یكى از اولیاى خدا ببینیم یا آن را از طریقى موثق و یقین‌آور بشنویم، مى‌بینیم گویا نورانیتمان بیشتر مى‌شود و گرایشمان به انجام كارهاى خیر و پیمودن مسیر كمال بیشتر مى‌شود. این همان ازدیاد ایمان در اثر افزایش شناخت است.

عامل دوم براى تقویت ایمان، تقویت اراده نسبت به انجام اعمال صالح و كارهاى خیر است. اراده، تنها با معرفت و شناخت حاصل نمى‌شود، بلكه نیاز به تمرین و ممارست دارد؛ چیزى كه عرب به آن «ریاضت» مى‌گوید. ریاضت شرعى كشیدن نیز از همین جا است؛ یعنى انسان براى تقویت جنبه‌هاى معنوى در خویش، به یك سرى تمرین‌ها روى بیاورد. یكى از آثار مهم روزه، تقویت اراده است. سایر عبادات و دستورات شرعى و تمامى اعمال خیر، تمرین‌هایى براى تقویت اراده حركت به سوى كمال و تقرب الى الله است. اراده تقرب به خدا، در واقع نوعى حركت درونى است. این اراده امرى اختیارى است و موجب به پیش رفتن روح انسان به سوى مقصد مى‌شود؛ زیرا تغییرى تدریجى در باطن انسان پدید مى‌آید و «تغییر تدریجى» همان «حركت» است.

به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) دستور داده شد: قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛(1) بگو: «در حقیقت، نماز من و [سایر ]عبادات من و زندگى و مرگم، براى خدا، پروردگار جهانیان است. وقتى انسان رو به سوى او بود، نه تنها نماز و عبادتش، كه همه چیزش، تمام حركات و سكناتش و زندگى و مرگش براى خداى متعال خواهد بود.

اما خداى متعال قدرتى به انسان داده كه مى‌تواند در همان حال كه رو به سویى كرده و به پیش مى‌رود، بلافاصله رویش را از آن سو برگرفته و به سوى


1. همان، 162.

دیگر كند. همان انسانى كه تا یك لحظه پیش رویش به سوى خدا بود و به سمت خدا و تكامل انسانى حركت مى‌كرد، به یك باره رویش را برمى‌گرداند و به طرف شیطان متوجه مى‌شود! انسان باید موقعیت خود را در عالم هستى بشناسد و بداند حركتش چگونه است؛ چطور حركتش تكاملى و رو به رشد مى‌شود و چگونه سیر نزولى پیدا مى‌كند.

در مسیر زندگى و براى تكامل، اولین كارى كه انسان باید انجام دهد این است كه جهت حركت خود را مشخص كند.

تبیین رابطه ایمان و عمل صالح

چگونه انجام اعمال صالح موجب تقویت ایمان انسان مى‌شود؟ مثلا اگر صدقه بدهیم، یا نماز بخوانیم، یا براى خدا به كسى كمك كنیم و...، موجب مى‌شود كه ایمان ما زیاد گردد؟ بیانى كه تا حدّى بتواند انسان را قانع كند این است كه:

ارزش همه كارهایى كه نام آنها را «عمل صالح» مى‌گذاریم به این است كه داراى روح خاصّى هستند، و آن روح، توجه به خداى متعال است.

از آن‌جا كه ما با عالم محسوسات و مفاهیم مادى سروكار داریم، از این رو چاره‌اى نداریم كه براى بیان مطالب معنوى و غیر مادى نیز از همین الفاظ مادى استفاده كنیم. مثلا لفظ «علىّ» یا «عظیم» براى علوّ و بالایى و بزرگى مادى وضع شده است. اما همین مفاهیم را عیناً براى خداى متعال نیز به كار مى‌بریم و مى‌گوییم: «خداوند علىّ و عظیم است». در این جا این دو مفهوم را از آن خصایص مادى خود جدا مى‌كنیم و سپس آن را به خدا نسبت مى‌دهیم؛ گرچه كه در هر صورت چون ذهن ما مشوب به معانى مادى است، باز هم نمى‌تواند حقیقت بالایى و بزرگى معنوى را درك كند.

در مورد بیان سیر تكاملى یا تنازلى انسان نیز از چنین تمثیل‌ها و توسعه‌هایى استفاده مى‌شود. یكى از مفاهیمى كه قرآن در این باره به كار مى‌گیرد مفهوم نور و ظلمت است: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ؛(1) خداوند ولىّ كسانى است كه ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریكى‌ها به سوى روشنایى به در مى‌برد. و[لى] كسانى كه كفر ورزیده‌اند، سرورانشان طاغوت[ها] هستند، كه آنان را از روشنایى به سوى تاریكى‌ها به در مى‌برند. خداى متعال، عالَمى از نور را براى انسان‌ها به تصویر مى‌كشد و در مقابل آن، عالَمى ظلمانى و تاریك؛ كه برخى از افراد از عالَم ظلمت به عالم نور راه مى‌یابند و برخى دیگر به به عكس از عالم نور به عالم ظلمت وارد مى‌شوند.

فردى كه از عالم ظلمت وارد عالم نور مى‌شود ابتدا یك نقطه نورانى را مى‌بیند و هر چه جلوتر مى‌رود شعاع‌هاى نور بیشتر و قوى‌تر مى‌شود، تا وقتى كه به خود منبع مولّد نور مى‌رسد، كه در آن جا قوى‌ترین و شدیدترین نور را مشاهده مى‌كند. ما در نوك آن مخروط نورانى هستیم كه از ذات اقدس الهى تا وجود ما كشیده شده است. حركت تكاملى ما بدین معنا است كه ما از انتها و رأس این مخروط شروع به حركت به سمت قاعده آن كنیم. هر چه به قاعده مخروط نزدیك شویم نور بیشتر و شدیدتر مى‌شود و وجود ما را بیشتر روشن مى‌كند. پشت سر ما نیز دریایى از ظلمت قرار دارد؛ دریایى كه به تعبیر قرآن، ظلمتى فوق ظلمتى دیگر در آن موج مى‌زند. كافران و كسانى كه وارد این دریاى ظلمت مى‌شوند هر چه دست و پا مى‌زنند راه به جایى نمى‌برند و


1. بقره (2)، 257.

چیزى غیر از ظلمت عایدشان نمى‌شود. هر موجى از ظلمت را كه پشت سر مى‌گذارند موجى عظیم‌تر از آن از راه مى‌رسد و آنان را در خود فرو مى‌بلعد.

اما فرد مؤمن كه خدا او را از دریاى ظلمت رهانیده و به عالم نور وارد كرده، اكنون مى‌تواند در نور به پیش برود. این به پیش رفتن حد و مرز ندارد. هر چه به پیش رویم باز هم جاى این هست كه جلوتر برویم. اما باید توجه داشته باشیم كه این نور، نور حسّى نیست؛ گرچه قرآن با تعبیر «نور» از آن یاد مى‌كند. حركت تكاملى ما این است كه دنبال این جرقه نور را، كه همان مرتبه اولیه ایمان است، بگیریم و قدم به قدم به سمت منبع مولد نور، یعنى خداى متعال، جلو برویم. خداى متعال نیز در این مسیر انسان را مدد مى‌كند.

در مقابل عالم نور، عالم ظلمت است. هر چه انسان به طرف هواهاى نفسانى و شیطان برود از آن منبع و عالم نور فاصله مى‌گیرد و در عالم ظلمت به پیش مى‌رود. اگر بخواهیم خدا دست ما را بگیرد و از عالم ظلمت به عالم نور وارد كند شرط آن «ایمان» است؛ چرا كه فرمود: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور؛(1) یعنى ملاك این كه خداوند ولایت و هدایت برخى را به عهده مى‌گیرد این است كه «آمنوا» هستند و «ایمان» آورده‌اند.

براى پیش رفتن در عالم نور، «عمل صالح» لازم است. «عمل صالح» عملى است كه روح ایمان در آن دمیده شده و برخاسته از ایمان است. هر چقدر این روح قوى‌تر باشد ، عمل صالح‌تر و قدرت پیش‌برندگى آن بیشتر است و نورانیت بیشترى به انسان مى‌دهد. ایمان به توحیدْ انسان را به سوى خدا به پیش مى‌برد؛ و آنچه باعث رفعت این ایمان مى‌شود عمل صالح است؛


1. بقره (2)، 157.

چرا؟ چون عمل صالح چیزى است كه جوهرش با ایمان سنخیت دارد؛ جوهر عمل صالح توجه به خدا است. نمازهایى كه ائمه اطهار(علیهم السلام)مى‌خواندند از این قبیل بود. آنان در آن حال از همه چیز غافل مى‌شدند و فقط به خداى متعال توجه مى‌كردند. چنین عمل صالحى، مى‌تواند در یك لحظه انسان را فرسنگ‌ها به پیش ببرد. نماز بهترین عمل صالحى است كه مى‌تواند این تأثیر را داشته باشد؛ كه فرمود: حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَل؛ بشتابید به سوى بهترین كار.

گناه، دشمن ایمان

همان‌گونه كه عمل صالح با جوهر ایمان سازگار است و موجب رشد ایمان مى‌شود، در مقابل، عكس آن نیز همین‌گونه است. روح گناه، تبعیت از شیطان و دور شدن و روى گرداندن از خدا است. با اولین گناه و روى‌گردانى از خدا، انسان یك قدم افت مى‌كند. گناه دوم، قدم دوم، و همین‌طور هر چه گناه ادامه پیدا كند سقوط بیشتر مى‌شود. اگر گناه به صورت ملكه درآید، دائماً در حال سقوط و تنزل به سوى جهنم و اسفل سافلین خواهد بود، مگر آن‌كه جرقه‌اى زده شود و توفیقى نصیبش گردد كه بازگردد و جبران كند.

در آیه‌اى دیگر قرآن مى‌فرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن؛(1) سرانجام كار آنان كه بسیار به اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. آرى، سرانجام گناه و زشت كردارى، تكذیب و تمسخر آیات الهى است. كسانى كه گناه روى گناه انجام مى‌دهند و توبه نمى‌كنند، كم‌كم كارشان به جایى مى‌رسد كه نه تنها میل و رغبتى به حركت به سوى خدا ندارند، بلكه به


1. روم (30)، 10.

مقابله با خدا برخاسته، آیات او را تكذیب كرده و به سخریه مى‌گیرند! دل انسان فطرتاً خدا آشنا است؛ آنچه باعث رمیدن آن از خدا مى‌شود تاریكى گناه است. بسیار بوده‌اند كسانى كه ابتدا مؤمن بوده‌اند، اما گناه آنان را به خاك سیاه نشانده است. استمرار گناه موجب مى‌شود روز به روز دل انسان تاریك‌تر شود، تا به جایى مى‌رسد كه نور ایمان به كلى از آن سلب مى‌گردد. در این حال، دیگر حقیقت را با آن‌كه از آفتاب روشن‌تر است، نمى‌بیند و آن را انكار مى‌كند!