فهرست مطالب

درس بیست و هشتم: راهى براى خشوع در نماز (1)

درس بیست و هشتم

راهى براى خشوع در نماز (1)

«خشوع»، «خوف» و «خشیت»

هنگامى كه انسان با عظمتى فوق‌العاده مواجه مى‌شود و خود را در مقابل آن، حقیر و ناچیز احساس مى‌كند، حالتى از خودباختگى و فروشكستگى برایش پیدا مى‌شود. البته این حالت قابل توصیف نیست و انسان خود باید آن را درك كند. شاید براى ما پیش آمده باشد كه گاهى در مقابل شخصیت بزرگى واقع شده باشیم و دست و پایمان را گم كرده و لكنت زبان پیدا كرده باشیم. این همان حالتى است كه براى بیان آن مى‌گوییم: «از هیبت فلانى زبانم بند آمد و نتوانستم حرف بزنم».

حالت «هیبت»، گاهى با شناخت‌ها و توجهات دیگرى نیز توأم است. انسان گاهى پس از درك عظمت آن فرد و معرفت نسبت به شخصیت او، به این امر توجه مى‌كند كه با چه شخصیت عظیمى مخالفت كرده و نسبت به او نافرمانى و بى‌حیایى روا داشته است. این جا است كه علاوه بر حالت «خشیت» حالت «خشوع» نیز در انسان پیدا مى‌شود. گاهى علاوه بر اینها به این امر توجه مى‌كند كه در قبال نافرمانى‌ها و گناهانى كه در مورد آن شخصیت بزرگ انجام داده، مستحق عقوبت شده و آن شخصیت، براى

گناه‌كاران عذاب‌ها و عقوبت‌هایى را مهیا كرده است. در این جا علاوه بر حالت «خشیت» و «خشوع»، انسان دچار ترس و «خوف» نیز مى‌گردد.

«خشیت» و «خشوع» لزوماً همیشه با «خوف» همراه نیستند و به سبب ترس از عذاب الهى پدید نمى‌آیند، بلكه ممكن است صرفاً تحت تأثیر درك عظمت الهى پدیدار شوند.

پدید آمدن حالت خشیت و خودباختگى و ترس در انسان، نسبت به خداى متعال، اعم است از این كه خاستگاه آن، احساس گناه و ترس از عذاب باشد یا این كه صرفاً به سبب درك عظمت خداى متعال پدید آید. در روایات نقل شده كه وقتى امام حسن مجتبى(علیه السلام) مشغول وضو گرفتن مى‌شدند، بدنشان به لرزه مى‌افتاد و رنگ مباركشان مى‌پرید.(1) درباره حضرت زهرا(علیها السلام) نیز آمده است كه آن حضرت وقتى در محراب عبادت مى‌ایستادند بندبند بدنشان مى‌لرزید! و خداى متعال در این حال، خطاب به ملایكه مى‌فرمود، اى فرشتگان مقرب من! بنگرید كه این بنده و كنیز من چگونه از خشیت من به خود مى‌لرزد! شاهد باشید كه دوستان او را (به سبب همین خشیت وى) مورد شفاعت قرار خواهم داد.(2)

توجه به بزرگى خداوند، عامل پیدایش خشوع

براى آن كه به هنگام نماز در ما خشوع پیدا شود، باید سعى كنیم عظمت خدا را درك كنیم و كوچكى و حقارت خویش را در مقابل عظمت الهى، در حد توان و فهم خود بسنجیم. نماز هم با اشاره به همین مسأله شروع مى‌شود. ابتداى نماز باید «الله اكبر» بگوییم؛ یعنى باید به بزرگى و عظمت خداوند توجه و


1. ر. ك: مناقب، ج 4، ص 14.

2. ر. ك: بحار الانوار، ج 28، باب 2، روایت 1.

اعتراف كنیم. این ذكر بارها در طول نماز و حتى پس از پایان نماز و در تعقیبات آن تكرار مى‌شود.

بنابراین درك عظمت الهى خشوع‌آور است. اگر ما در نماز به دنبال خشوع هستیم، یكى از راه‌هاى بسیار مؤثر آن این است كه به درك عظمت الهى نایل آییم.

معناى عظمت الهى

براى نیل به درك عظمت خداوند ابتدا باید ببینیم اصولا چه مفهومى از این امر در ذهن داریم. ابتدا، بزرگى را با مصادیق جسمانى آن درك مى‌كنیم، كه از مقوله «كمّیّت» است. در ابتدا وقتى مى‌گوییم چیزى بزرگ است، منظورمان این است كه حجمش زیاد است. هر چه طول و عرض و ارتفاع چیزى بیشتر باشد، مى‌گوییم آن چیز بزرگ‌تر است. موجوداتى هستند كه حجم ندارند و جسمانى نیستند، اما ما مفهوم «بزرگى» را در مورد آنها هم به كار مى‌بریم؛ مثلا مى‌گوییم فلانى «روحش» بزرگ است؛ در حالى كه روح، ماهیتى مادى و جسمانى نیست. به همین منوال وقتى بخواهیم خدا را به این وصف متصف كنیم، باز هم از همین الفاظ استفاده مى‌كنیم؛ در حالى كه مصداق بزرگى در این‌جا كاملا متفاوت از بزرگى جسمانى و حتى روحانى است. هر اندازه كه معرفت ما بالاتر رود، مفاهیمى را هم كه درباره خداوند به كار مى‌بریم از آلودگى‌هاى مادى و پیرایه‌هاى جسمانى تنزیه مى‌شود. در مراتب ابتدایى معرفت، ما از «علىِّ اعلى» بودن خداوند، مفهوم بالایى و پایینى به ذهنمان مى‌آید؛ در حالى كه خداوند بالا و پایین ندارد.

خدا به چشم سر كه دیده نمى‌شود؛ رؤیت قلبى و دیدن به چشم دل هم كه

امثال امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارند براى ما میّسر نیست؛ پس ما چگونه عظمت خداوند را بفهمیم؟! «خشوع» پس از درك عظمت الهى حاصل مى‌شود.

براى آن كه گوشه‌اى از عظمت الهى را درك كنیم، باید ذهن خود را حركت دهیم و در وسعت بى‌كران هستى به پرواز درآوریم. باید به هنگامى كه مى‌خواهیم «الله اكبر» بگوییم و وارد نماز شویم، كوچكى و حقیرى خود در برابر عالم وجود را در نظر آوریم و بسنجیم كه در برابر این عظمت واقعاً هیچ هستیم! اگر انسان این حقیقت را درك كند، آن‌گاه بدون هیچ تصنّعى، ظاهر و باطن او حالت خشوع پیدا خواهد كرد.

ترس از خدا؛ چرا؟!

اما اصولا «خوف از خدا» به چه معنا است؟ آیا امكان دارد در عین حال كه انسان از چیزى و كسى مى‌ترسد، رابطه محبت و مودت نیز با او داشته باشد و به عبارتى از ترس خود لذت ببرد و برایش امرى مطلوب باشد؟! این سؤال به ویژه در این زمانه كه همه به دنبال شادى و هستند تا گریه و زارى و ترس، جدى‌تر مى‌شود.

وجود این مطلب (خوف از خدا) در فرهنگ اسلامى و در قرآن و روایات، وترغیب و تشویق به آن، و ممدوح بودنش، امرى انكارناپذیر و مسلّم است. با این همه، برخى خواسته‌اند با طرح برخى شبهات بى‌مایه و ضعیف، در این مسأله تردید روا دارند. مثلا گاهى گفته مى‌شود انسان از موجودات وحشتناك مى‌ترسد؛ مگر خداى متعال موجودى ترسناك است كه از آن بترسیم؟! پاسخ همه این قبیل شبهات این است كه خوف از خدا در واقع به سبب اعمال خود ما، و نظامى است كه خداوند براى اعمال زشت مقرر فرموده است. خداى

متعال نظام هستى را طورى قرار داده كه در آن، ارتكاب گناه آثارى سوء در پى دارد. خداوند در روز قیامت انسان را زنده مى‌كند و اگر فرد با ارتكاب گناه مستحق عقاب گردیده باشد او را به جهنم مى‌برد و عذاب مى‌كند. ما از آن مى‌ترسیم كه در اثر اعمال زشت و گناهان خویش به آتش قهر الهى گرفتار آییم. بنابراین خدا موجودى وحشتناك و ترسناك نیست، بلكه آنچه ترسناك است اعمال و رفتارهاى سوء خود ما است كه ممكن است بر اساس نظامى كه خداوند مقرر فرموده، ما را به سوى جهنم و عذاب الهى سوق دهد.

تفاوت خوف ما با خوف اولیاى الهى از خدا

خوف افراد از خداوند، بر حسب مراتب ایمان و معرفت آنان بسیار متفاوت است. خوفى كه اولیاى خاص الهى از خدا دارند با خوفى كه امثال ما داریم بسیار فرق مى‌كند. ما حقیقت خوف آنها را نمى‌توانیم درك كنیم، اما از برخى قراین مى‌توانیم به اندازه معرفت خود، دورنمایى مبهم از آن را تصویر نماییم.

براى نمونه، این تعبیر حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در دعاى كمیل است كه خطاب به خداى متعال عرضه مى‌دارد: فَهبْنى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِك؛(1) گیرم كه توانستم بر عذاب تو صبر كنم، اما چگونه دورى‌ات را تحمل نمایم؟!! از این كلام انسان مى‌فهمد كه بزرگان دین ترسشان در مورد خدا از چیزهایى دیگر و از ترس‌هاى ما بسیار قوى‌تر بوده است. با این كه آنان عظمت عذاب الهى را به مراتب بیش از ما درك مى‌كردند، اما مناجاتشان این‌گونه است. آنان بسیار بهتر از ما مى‌دانستند و مى‌فهمیدند


1. مفاتیح الجنان، دعاى كمیل.

كه عذاب‌هاى آخرت تا چه حد سخت و دردناك است، ولى با این حال چنین عرضه مى‌داشتند كه خدایا! تحمل آن عذاب‌ها آسان‌تر از تحمل درد فراق و دورى از تو است!

اجمالا، اگر بخواهیم كمى به فضاى این‌گونه مطالب نزدیك شویم، باید به رابطه محبتى كه بین محب و محبوب وجود دارد توجه كنیم. كسانى كه كمابیش با عوالم محبت آشنایى دارند، مى‌دانند كه بزرگ‌ترین نیاز یك محب و عاشق این است كه مورد توجه محبوب و معشوق خود قرار گیرد و به وصال محبوب خود برسد. «وصال» در مقابل «فراق» است، و اگر كسى از فراق خدا مى‌نالد، حتماً معناى وصال خدا را نیز درك كرده است. از این رو وقتى امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید: «گیرم كه بر عذابت صبر كردم، با غم فراقت چه كنم» معلوم مى‌شود آن حضرت، لذت وصال الهى را چشیده كه براى از دست دادن آن و تبدیلش به فراق این‌گونه ناله مى‌زند! براى درك معناى وصال نیز باید اهل عالم محبت بود. كسانى كه با این عالم سر و كار دارند، مى‌دانند كه گاهى چنان رابطه‌اى بین محب و محبوب برقرار مى‌شود كه احساس مى‌كنند هیچ چیز بین آنان حایل نیست. این همان حالت «وصال» است. در این‌حال، هر كس به اندازه مرتبه محبت خود و به اندازه كمال وجودى محبوبش، آن‌چنان لذتى مى‌برد كه با هیچ كلمه‌اى قابل وصف نیست.

كسانى كه مرتبه‌اى از محبت الهى را داشته باشند و مزه محبت او را چشیده باشند، هیچ چیز دیگرى براى آنها ارزش ندارد! چنان‌كه در همین مناجات المحبین، امام سجاد(علیه السلام) مى‌فرماید: اِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا؛(1) خدایا كیست كه شیرینى محبت تو را چشیده باشد و


1. ر. ك: مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره.

از تو روى گرداند و به سراغ دیگرى رود؟! كسانى كه از این معانى چیزى فهمیده‌اند و چشیده‌اند، نهایت آرزویشان این‌است كه به وصال محبوبشان برسند، و در مقابل، بالاترین ترسشان نیز این است كه از وصال او محروم گردند و به فراقش مبتلا شوند.

ترس محرومیت از نگاه خداوند!

نوعى دیگر و مرتبه‌اى دیگر از خوف این است كه فرد مى‌ترسد از نعمت‌هاى الهى و آخرت محروم شود. كسانى كه معرفت كاملى نسبت به خدا داشته باشند بزرگ‌ترین نعمت معنوى خداوند را توجه و اعتناى الهى به خود مى‌دانند. از این رو آنان بیشترین ترسشان از این‌است كه خداوند در عالم آخرت، این نعمت خود را از آنان دریغ بدارد و به آنها اعتنا ننماید. خداى متعال نیز هنگامى كه مى‌خواهد بالاترین عذابش را نسبت به برخى از انسان‌ها كه بسیار پست هستند بیان كند، مى‌فرماید: وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة؛(1) و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى‌گوید، و به ایشان نمى‌نگرد. براى یك محب هیچ چیز دردناك‌تر از این نیست كه محبوبش به او بى اعتنایى نماید، قهر كند و حرف نزند. حتى كودكان نیز در عالم خودشان این معنا را مى‌فهمند. بزرگ‌ترین ناراحتى و غصه یك كودك این است كه مادرش با او قهر كند، به او نگاه نكند و هر چه او خودش را براى مادر لوس مى‌كند، مادر به او اعتنایى نداشته باشد. یكى از عذاب‌هاى خداوند در روز قیامت نسبت به كافران و گناه‌كاران همین است كه به آنها بى‌اعتنایى مى‌كند.

در هر حال یك نوع «خوف از خدا» این است كه كسانى از این بیم دارند كه


1. آل عمران (3)، 77.

مبادا مورد بى‌اعتنایى خداوند قرار گیرند و خدا با آنها حرف نزند و صدایشان را نشنود. این بى‌اعتنایى براى آنها از عذاب جهنم دردناك‌تر است. كودكى كه مادرش با او قهر كرده، التماس مى‌كند كه: «مادر مرا بزن و هر بلایى كه مى‌خواهى بر سرم بیاور اما با من قهر مكن»! كسانى هم هستند كه به خداى متعال عرض مى‌كنند! «خدایا ما را به آتش جهنمت بسوزان اما نگاه و عنایتت را از ما دریغ مدار!»

ترس از عواقب گناه

ما كه بهره‌اى از این‌گونه معرفت‌ها نداریم، خوفمان باید به سبب گناهانمان و آثار سوئى باشد كه از آنها دامن‌گیرمان مى‌شود. ما باید بترسیم از عواقب و تبعاتى كه ممكن است گناهان و اعمال زشتمان به همراه داشته باشد. متأسفانه ما به سبب ضعف معرفت و ایمان، همین مرتبه نازل از خوف را نیز جدّى نمى‌گیریم. در حالى كه در خود قرآن كریم ده‌ها و صدها آیه درباره جهنم و توصیف عذاب‌هاى آن وجود دارد. اگر ما به همان توصیفاتى كه از جهنم در ضمن آیات قرآن آمده به درستى توجه كنیم جا دارد حالتى شبیه جنون به ما دست دهد! این درحالى است كه تفصیلات و توصیفاتى كه در روایات در این باره آمده بسیار بیشتر و دهشتناك‌تر است؛ و ما از كنار همه اینها عبور مى‌كنیم و آنها را جدّى نمى‌گیریم.

علاوه بر عقوبت گناه، باید به زشتى خود گناه و نفس مخالفت با خداى متعال نیز توجه كنیم. انسان حتى اگر فقط یك مرتبه در عمرش خدا را معصیت كند بسیار زشت است و جا دارد كه از خجالت آن آب شود! خدایى كه همه هستى ما و نعمت‌هایى كه داریم از او است و حتى اگر امر و نهیى هم

كرده به سبب منافعى است كه به سبب رعایت آنها عاید ما مى‌گردد؛ آن‌گاه ما به جاى تشكر، عَلَم مخالفت با او را بلند مى‌كنیم!

خدا مى‌فرماید، اگر از امر و نهى من تخطى كنى دشمن خودت و دشمن من را شاد خواهى كرد؛ با این حال ما با گناه، دشمن خود و خدا را شاد مى‌كنیم!

هر گناهى كه از ما سر بزند در واقع اطاعت دشمن خود و خدا را كرده‌ایم. خداوند از روى مهربانى، براى آن‌كه ما در چاه نیفتیم و دچار گرفتارى و مصیبت نشویم دستوراتى به ما داده است، آن‌گاه ما این محبت خدا را رد مى‌كنیم و با دشمن خود و خدا هم‌دست مى‌شویم!

امام سجاد(علیه السلام) در یكى از دعاهاى خود مى‌فرماید: خدایا! اگر آن‌قدر گریه كنم تا مژه‌هاى چشمانم بریزد: لَوْ بَكَیْتُ اِلَیْكَ حَتّى تَسْقُطَ اَشْفارُ عَیْنى؛(1) اگر آن‌قدر گریه كنم تا صدایم خاموش شود و دیگر از حنجره‌ام بیرون نیاید! خدایا! اگر از خجالت سرم را به آسمان بلند نكنم و همیشه از شرمسارى سرم به زیر باشد!... و اگر همه این كارها را بكنم باز هم استحقاق محو حتى یك گناه را پیدا نمى‌كنم.

فكر كردن درباره گناهان و عقوبات آنها و توجه به این‌كه هر چه طرف مقابل كه در برابر او عصیان مى‌كنیم شخصیتش بزرگ‌تر باشد گناه نیز زشتى و جرمش بیشتر خواهد بود، در ایجاد حالت خشوع بسیار مؤثر است. یكى از گناهان كبیره، سبك شمردن گناه است. حتى كوچك‌ترین گناه را اگر انسان با این حالت و اعتقاد انجام دهد كه «زیاد مهم نیست» آن گناه، گناه كبیره محسوب مى‌شود؛ استخفاف گناه، بى‌اعتنایى به عظمت خداوند و كوچك


1. صحیفه سجادیه، دعاى 16.

شمردن فرمان و امر و نهى او است؛ و این بالاترین گناه است. ما باید مراقب باشیم خداى ناكرده به استخفاف گناه دچار نشویم.

اگر این مطالب را درست تصور كنیم، پى‌آمد آن بروز حالت شكستگى در ما است كه مى‌تواند در نماز هم تأثیر بگذارد و آن را با خشوع همراه نماید. از سوى دیگر نیز، به یقین، نمازى كه تؤام با خشوع باشد بسیارى از زشتى‌ها و پلیدى‌ها و حق ناشناسى‌هاى ما نسبت به خداوند را جبران خواهد كرد.

براى خشوع در نماز، یكى از راه‌هاى مؤثر این است كه قبل از نماز درباره زشتى گناهانمان و عواقب بد آن بیندیشیم. كسانى كه با دعاها و مناجات‌هاى ائمه(علیهم السلام) سروكار داشته باشند و مرتب آنها را تكرار كنند، به تدریج این حالت برایشان به صورت «ملكه» در مى‌آید و دیگر نیازى ندارند هر روز یك ساعت بنشینند و به این مسایل فكر كنند. آنان همین‌كه وقت نماز نزدیك مى‌شود یا قدم در مسجد مى‌گذارند حالشان تغییر مى‌كند. آنان وقتى نداى «قد قامت الصلوة» را مى‌شنوند و توجه مى‌كنند كه بایستى به ملاقات با چه كسى بشتابند، وضعشان منقلب مى‌گردد و حالت خشوع به آنان دست مى‌دهد.

به هرحال، براى ایجاد حالت خشوع در نماز، اشاره كردیم كه عواملى مى‌تواند در نرم شدن قلب انسان و پیدا شدن خشوع در آن مؤثر باشد. عامل اول، توجه به عظمت الهى و حقارت و ناچیزى خویش است؛ و عامل دوم، توجه به دنائت و پستى و زشت‌كارى خود در برابر ذات اقدس و جلالت پروردگار. گرچه ممكن است این دو عامل شبیه هم به نظر آیند، ولى تفاوت آنها از قبیل تفاوت «كمّ» و «كیف» است. همان‌طور كه در جلسات پیشین توضیح دادیم، ما افراد معمولى، براى درك عظمت الهى، بیشتر ناچاریم از مفاهیم و معیارهاى كمّى استفاده كنیم. از این رو توجه به عظمت پروردگار را

مى‌توانیم مقوله‌اى كمّى به حساب آوریم. اما توجه به زشتى و زشت‌كارى و پلیدى خود در مقابل قداست، جلالت و طهارت ذات پروردگار، مقوله‌اى كیفى است. در اثر توجه به امر اول، حالت خُردى و حقارت در مقابل پروردگار به انسان دست مى‌دهد و در مقابل عظمت الهى خود را ناچیز و كوچك یافته، كرنش مى‌كند. در اثر توجه به امر دوم نیز انسان با در نظر گرفتن این‌كه در مقابل چه شخصیت مهربان و بزرگوارى بى‌حرمتى كرده و دست به زشت‌كارى و پلیدى زده است، احساس شرمندگى نموده حیایى فوق‌العاده مى‌كند و در مقابل خداوند سرافكنده و فروشكسته مى‌گردد.

عامل سوم براى ایجاد حالت خشوع در قلب، توجه به این مطلب است كه گذشته از قداست و جلالت خداوند، ما نسبت به كسى گناه مى‌كنیم و جفا روا مى‌داریم كه ولى‌نعمت ما است و نعمت‌هاى فراوان و بزرگى به ما داده است. ما در عوض قدردانى و سپاس نسبت به این ولى‌نعمت و الطاف و نعمت‌هاى بى‌شمار او، حقش را نادیده گرفته، نمك مى‌خوریم و نمكدان مى‌شكنیم. ما به جاى سپاس‌گزارى در مقابل نعمت‌هاى خداوند، با نافرمانى و عصیان در مقابل او، دل دشمن خدا را شاد مى‌كنیم. توجه و تأمل در این مطلب نیز مى‌تواند حالت شكستگى و خشوع را در ورح و قلب انسان پدید آورد.

چهارمین عامل براى خشوع

عامل چهارم در این راه، توجه به «صفات جمال» الهى است. این راه در واقع راه عشق و محبت است. هنگامى كه انسان به صفات جمالیه خداوند توجه مى‌كند او را موجودى دوست‌داشتنى و قابل ستایش و پرستش مى‌یابد و از این رو در مقابل او خضوع و خشوع مى‌كند. هر چقدر محبت خدا در دل انسان

بیشتر باشد، شوق نزدیكى و ارتباط و اتصال با او نیز در انسان بیشتر خواهد بود. و محبت خدا، در نتیجه معرفت نسبت به صفات جمالیه الهى و توجه به آنها پیدا مى‌شود. شوق لقاى الهى در دل كسانى بیشتر است كه صفات جمالیه الهى را بیشتر و بهتر شناخته‌اند و محبت خدا در دلشان بیشتر است. پیدایش اصل این حالت و نیز درجه شدت و ضعف آن، بستگى دارد به این‌كه انسان تا چه حد شوق لقاى الهى را داشته باشد. شوق لقاى الهى نیز تابع میزان محبت انسان نسبت به خداى متعال است. محبت نیز تابعى از میزان معرفت انسان نسبت به صفات جمالیه الهى است. بر این اساس، گرچه انسان در حین نماز محبوبش را به چشم سر نمى‌بیند، اما آتش شوق وصال و گرمى لحظه دیدار معنوى تمام وجودش را فرا مى‌گیرد.

رابطه «محبت» و «خشوع»

انسان وقتى كه محبوبى دارد، اما دستش از دامان او كوتاه است و نمى‌تواند او را ببیند، همیشه نگران و دلواپس او است. این حالت وقتى به اوج خود مى‌رسد كه انسان بداند گرچه او محبوبش را نمى‌بیند و از او بى‌خبر است، اما محبوبش او را مى‌بیند و از حال و روز او خبر دارد. شبیه این مضمون در دعاى شریف ندبه است؛ كه خطاب به امام زمان(علیه السلام) عرضه مى‌داریم: عَزیزٌ عَلَىَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلاتُرى وَ لا اَسْمَعُ لَكَ حَسیساً وَ لا نَجْوى؛(1) سخت است بر من كه همه را ببینم اما تو را نبینم و نه صدا و نجوایى از تو بر گوشم رسد. امام زمان(علیه السلام)محبوبى است كه قابل دیدن است و كسانى او را مى‌بینند و در


1. مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

خدمتش هستند. محبوبى كه گرچه ما او را نمى‌بینیم و صدایش را نمى‌شنویم، اما او ما را مى‌بیند و صداى ما را مى‌شنود.

این حالتى است كه انسان مى‌تواند در نماز، نسبت به خداى متعال، به آن توجه كند و این معنا را در نظر بیاورد كه در مقابل خداى متعال ایستاده است؛ خدایى كه از هر محبوبى دوست داشتنى‌تر و زیباتر است.

ما چرا امام زمان(علیه السلام) را دوست داریم؟ چون بنده «خدا» است. كدام خدا؟ خدایى كه امام زمان(علیه السلام) را با یك اراده خلق كرده است. امام زمان(علیه السلام) با همه عظمت و جذابیت و صفایش و همه انبیا و اولیاى الهى، تنها جلوه‌اى از جمال ذات اقدس متعال‌اند. هریك از این انبیا و اولیا آن‌قدر دوست داشتنى و دل‌ربا هستند كه انسان مى‌خواهد جانش و همه چیزش را فداى یك لحظه دیدار و وصال آنها نماید. اگر آنها كه جلوه‌اى از جلوات جمال خداوند هستند تا بدین حد دوست داشتنى‌اند، پس خداى خالق آنان چه جمالى دارد و محبت او با دل انسان چه مى‌كند؟! وقتى محبت خدا در دل، استقرار پیدا كرد، آن‌گاه آتش شوق لقاى او در دل شعله مى‌كشد و انسان براى دیدار محبوبش بى‌تابى مى‌كند. این‌جا است كه وقتى به نماز مى‌ایستد، در اثر شوق دیدار، قلبش خاشع مى‌گردد و حالت خشوع به او دست مى‌دهد. چه كنیم تا این مراتب را طى كنیم و این حالات براى ما پیدا شود.

راهى براى ایجاد محبت خدا در دل

آنچه در این مختصر در پاسخ مى‌توان گفت این است كه بهترین راه، راهى است كه خداى متعال آموزش داده است. در حدیثى قدسى، خداى متعال خطاب به حضرت موسى(علیه السلام)این‌چنین مى‌فرماید: حَبِّبْنى اِلى خَلْقى و حَبِّب

خَلْقى اِلَىَّ قال یا رَبِّ كَیْفَ اَفْعَلُ قالَ ذَكِّرْهُمْ آلائى وَ نَعْمائى لِیُحِبُّونى؛(1) اى موسى! مرا پیش خلقم محبوب ساز، و خلقم را نزد من محبوب ساز. موسى(علیه السلام) عرض كرد، خدایا! چگونه این كار را انجام دهم؟ خداوند فرمود: مواهب و نعمت‌هاى مرا به یادشان بیاور تا مرا دوست بدارند.

فطرت انسان به گونه‌اى است كه وقتى كسى به او خوبى كند، محبت او در دلش جاى مى‌گیرد. خداوند نیز بر همین فطرت تأكید كرده و مى‌فرماید:اى موسى! نعمت‌هایى را كه به بندگانم داده‌ام و خوبى‌ها و الطافى را كه در حق آنان كرده‌ام به یادشان بیاور؛ اگر به این امر توجه كنند فطرتشان به گونه‌اى است كه خود به خود به من علاقه‌مند خواهند شد و مرا دوست خواهند داشت.

راهى كه در این روایت بدان اشاره شده، یكى از بهترین راه‌ها براى نیل به محبت الهى است. راهى است بسیار ساده و آسان كه براى همه كس قابل توصیه و عمل است. اگر انسان سعى كند نعمت‌هاى خدا را درست بشناسد و درك كند و تأثیر آنها را در زندگى خود مورد مداقّه قرار دهد، به طور طبیعى خدا را دوست مى‌دارد و محبت او در دلش جاى مى‌گیرد.

نعمت‌هاى خداوند و الطاف او نسبت به ما بى‌شمار و بى‌حد و حصر است. ما غرق در دریاى نعمت‌هاى الهى هستیم. گاهى لطف الهى شامل حالمان گردیده و مشكلمان به نحوى غیرمنتظره حل شده است. در این مواقع حالتى خاص به انسان دست مى‌دهد و احساسى از شرمندگى و انكسار در مقابل خداى متعال در انسان پیدا مى‌شود و حتى گاهى بى‌اختیار اشك شوق مى‌ریزد؛ شوق از این‌كه چگونه خداى متعال لطف خود را شامل حال بنده ناچیزش كرده است.


1. بحار الانوار، ج 2، باب 8، روایت 6.

دل‌شكستگى فقط به هنگام گرفتارى و توجه به عذاب الهى، براى انسان پیش نمى‌آید. گاهى گریه و دل‌شكستگى از سر شوق است، و یا گاهى از سر شرمسارى است.

اگر ما آن حالتى را كه خداوند به یك باره نعمتى غیرمنتظره را به ما ارزانى داشته به یاد بیاوریم، برایمان تجدید خاطره مى‌شود و همان حالت شوق و رقت قلبى كه آن زمان به ما دست داده بود دوباره دست مى‌دهد.

نعمت‌هاى خدا هم فقط این نعمت‌هایى كه ما معمولا به آنها توجه مى‌كنیم، نیست. سر تا پاى عالم و هستى براى هر انسانى نعمت است. در شمردن نعمت‌ها و توجه به آنها امام حسین(علیه السلام) چه دقایق و ظرایفى را برمى‌شمارد. آن حضرت در روز عرفه، در گرماى سوزان و آفتاب ایستاده و آن‌چنان مى‌گرید كه گویى از چشمان مباركش باران مى‌بارد! با این سوز و حال چه مى‌گوید؟! نعمت‌هاى خدا را بر مى‌شمارد؛ از مژه چشم گرفته تا پیچیدگى لاله گوش و دندان‌ها و تا قلب و كبد و تمام اعضا و اندام‌ها را یك به یك ذكر مى‌كند. پس كدامین نعمت‌هایت را اى معبودم بشمارم و یاد آورم؟ یا كدامین عطایت را سپاس گویم؟ و حال آن كه اى خداى من بیش از آن است كه شمارندگان توانند بشمارند و یا به یاد دارندگان بتوانند آنها را به خاطر بسپارند. و من گواهى مى‌دهم اى معبود من، با حقیقت ایمانم... و آویزه‌هاى راه‌هاى جریان نور دیده‌ام، و چین‌هاى صفحه پیشانى‌ام، و درزهاى حفره‌هاى گردش نَفْسم (خونم)، و پرّه‌هاى نرمه تیغه بینى‌ام، و حفره‌ها (تارها)ى پرده شنوایى گوشم، و آنچه ضمیمه شد و بر هم نهاد دو لبم، و گردش‌هاى سخن‌سازانه زبانم، و جاى فرورفتگى كام دهانم، و آرواره‌هایم، و رستن‌گاه‌هاى دندان‌هایم، و دستگاه گوارش خوردنى و آشامیدنى‌ام، و تكیه‌گاه پوسته مغز سرم، و رسائى

كامل طناب‌هاى گردنم، و آنچه مشتمل بر آن است قفسه سینه‌ام، و كمربندهاى پىِ حیاتىِ متصل به دل و جگرم، و پیوندهاى درآویخته پوشش دلم، و قطعات كناره‌هاى جگرم، و آنچه در بر گنجانده غضروف‌هاى دنده‌هایم، و گیره‌هاى بندهاى مَفْصَل‌هایم، و انقباض عضلاتم، و گوشه‌هاى سرانگشتانم، و گوشتم، و خونم، و مویم، و رویه پوستم، و عصبم، و نایم، و استخوان‌هایم، و مغزم، و رگ‌هایم، و همه اعضایم... .(1) ائمه ما و اهل بیت(علیهم السلام) در دعاها و مناجات‌هاى خود به نعمت‌هاى معنوى خداوند نیز توجه داشته‌اند. در مناجاتى از امام سجاد(علیه السلام) این چنین مى‌خوانیم: وَ مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَینا جَریانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعائِك؛(2) خدایا! از بزرگ‌ترین نعمت‌هایت بر ما ذكر و یاد تو بر زبان ما، و اجازه‌ات به ما در خواندن تو است. خدایا، همین كه مى‌توانم تو را یاد كنم و به من اجازه دادى كه با تو سخن بگویم، از بزرگ‌ترین نعمت‌هایى است كه به من ارزانى داشته‌اى.

هركسى حق سخن گفتن در برابر خداى متعال را ندارد. تا او خود اجازه ندهد ما چه لیاقتى داریم كه با حضرتش حرف بزنیم؟! مجلسى بزرگ را تصور كنید كه شخصیتى بزرگ، در آن حضور داشته باشند. در این مجلس هركسى حق ندارد سخن بگوید، و باید قبلا اجازه بگیرد. در مقابل خدایى كه عظمتش بى‌نهایت است، ما بندگان ناچیز و حقیر كه هر چه داریم از عطاى او است، بى‌اجازت او نمى‌توانیم و نباید زبان به سخن بگشاییم. البته خداى متعال از سر لطف و رحمت بى‌انتهایش، با بزرگوارى تمام، به همه بندگانش اجازه داده تا هرگاه كه اراده كنند رو به درگاهش آورند و با او سخن بگویند؛ از این رو یكى


1. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.

2. بحار الانوار، ج 91، باب 32، روایت 21.

از بزرگ‌ترین نعمت‌هاى خداوند به بندگانش همین است كه به آنان اجازه سخن گفتن با خود را داده است. نه تنها اجازه داده، كه اصلا خود از ما دعوت كرده و امر فرموده تا در شبانه‌روز چندین بار به حضورش شتافته و در قالب «نماز» از فیض هم‌صحبتى‌اش بهره‌مند گردیم!

خداى متعال با دعوت ما به نماز، بزرگ‌ترین لطف‌ها را در حق ما كرده و بیشترین بزرگوارى را به خرج داده است. او نه تنها در مقابل نافرمانى‌ها و گناه‌هاى مكرر، ما را از خود نرانده، كه خواستار حضور ما در بارگاه قدسش نیز شده است! به جاى آن كه ما التماس و تضرع كنیم كه خدایا به ما راه بده كه به آستانت درآییم و لحظه‌اى با تو سخن بگوییم، او خود از ما خواسته كه از عطاى لقایش بهره گیریم!

عظمت نعمت‌هاى معنوى در مقایسه با نعمت‌هاى مادى

انسان براى این‌كه محبتش به خدا زیاد شود، باید ابتدا از نعمت‌ها و الطاف خاصى كه خدا به او عنایت فرموده شروع كند و آنها را به خاطر بیاورد. سپس باید این تذكر و یادآورى را به سایر نعمت‌ها تعمیم دهد؛ چرا كه همه نعمت‌هاى خداوند در جاى خود مهم است و همه مثل همان نعمتى هستند كه به صورت غیرمنتظره شامل حال ما شده است. مرحله سوم این است كه علاوه بر نعمت‌هاى مادى به نعمت‌هاى معنوى كه خدا به او عنایت كرده نیز توجه كند. ارزش بسیارى از نعمت‌هاى معنوى بسیار بیشتر از نعمت‌هاى مادى است. گاهى كه جایى میهمان هستیم، یك احترام صاحب‌خانه به ما همین است كه زحمتى كشیده و سفره‌اى انداخته و غذایى تهیه كرده است؛ اما احترام بیشتر او به خود را وقتى احساس مى‌كنیم كه با استقبال و احترام و لبخند به

استقبال ما بیاید و با گرمى و محبت و عنایتى خاص، به ما خوش‌آمد بگوید. این به مراتب بیش از آن دعوت و غذا براى ما ارزش دارد. این نعمتى معنوى است كه در مقایسه با آن غذاها و نعمت‌هاى مادى، ارزشى بسیار والاتر دارد. نعمت‌هاى معنوى خداى متعال نیز به همین صورت است. كسانى كه مقرب‌ترند لذت این نعمت‌ها را بهتر درك مى‌كنند.

گاهى لطف و عنایت تا بدان حد است كه در هنگام سخن گفتن با او در حالى كه ما غافلیم و توجهمان به چیزهایى دیگر است، خداى متعال خود دست ما را مى‌گیرد و قلب ما را متوجه خود كرده و مى‌فرماید: «بنده من كجایى؟! من با تو و به یاد تو هستم، تو در كجا سیر مى‌كنى؟! بیا و روى دلت را به من بنما و با من نجوا كن!»

در پایان از الطاف بى‌پایان الهى مدد مى‌جوییم و از حضرتش مسألت داریم ما را از خواب غفلت بیدار كرده، به سوى خود متوجه نماید، و قلب و دل ما را نسبت به خود خاشع گرداند و نمازهاى ما را «نماز خاشعان» قرار دهد؛ آمین.