صوت و فیلم

صوت:

پایداری، حماسه سیاسی، معیارهای اصلح

در همايش جبهه پايداری؛ حسينيه سيدالشهدای تهران
تاریخ: 
يكشنبه, 1 ارديبهشت, 1392

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

حضور در حماسه سیاسی

خدای متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیق عنایت فرمود که امروز در جمع یاران امام و دوست‌داران انقلاب، عرض سلام و ارادتی داشته باشم و به اندازه بهره وجودی ناقص و ناچیز خودم در این حماسه سیاسی که مقام معظم رهبری اشاره فرمودند، شرکت کنم.

روایت اهمیت اهتمام به امور مسلمین

 برای تبرک و تیمن، روایتی که همه شما بارها شنیدید قرائت می‌کنم و به اندازه‌ای که خدای متعال توفیق بدهد در اطراف آن صحبت می‌کنم تا نکته شرکت بنده در این مجلس هم ضمن توضیح این روایت بیشتر معلوم بشود. روایتی است که به طرق مختلف - با اندکی تفاوت در عبارت- نقل شده است. روایت این است: مَنْ أَصْبَحَ وَ لَم يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ ( یا مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ ) فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ کسی که صبح کند در حالی که اهتمامی به کار مسلمان‌ها ندارد، چنین کسی از دیدگاه پیغمبر اسلام و اهل‌بیت، مسلمان واقعی نیست.

 معنای مسلمان نبودن در این روایت

البته مسلمان نبودن به معنای کافر و مرتد بودن نیست تا حد ارتداد برایش جاری کنند؛ بلکه منظور این است که بهره کافی از اسلام ندارد و اسلام واقعی را نشناخته.

معنای اسلام

اسلام در یک جمله عبارت است از راه رسیدن به سعادت حقیقی انسان‌ها در دنیا و آخرت. به عبارت دیگر اسلام عبارت است از رنگی خدایی که در تمام عرصه‌ها و جهات مختلف به زندگی انسان زده می‌شود؛ صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً. در تفسیر این آیه آمده که صبغة الله هی الاسلام یا هی ‌التوحید؛ رنگ خدایی همان اسلام است یا همان توحید است. عقیده ما این است که خدای متعال برای این‌که انسان را به کامل‌ترین مراتبی که ممکن است هدایت بفرماید، انبیا را فرستاد و سایر انبیا مقدمه بودند برای آمدن پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام که کامل‌ترین ادیان و بهترین راه برای رسیدن به سعادت ابدی را به بشر نشان داد؛ بنابراین اسلام در واقع تمام جهات و ابعاد وجود انسان را به طرف هدف حقیقی که همان قرب خدای متعال باشد سوق می‌دهد و این هدف به یک جهت خاص از انسان اختصاص ندارد؛ یعنی این طور نیست که فقط چشم یا گوش انسان در حوزه اسلام باشد؛ بلکه دست و پا و زندگی فردی و زندگی خانوادگی و زندگی اقتصادی و امور فرهنگی و نظامی تا بین‌المللی، همه و همه در حوزه اسلام است؛ به تعبیر دیگر هر رفتاری که انسان باید در هر حوزه‌ای انجام دهد جزیی از اجزای اسلام است.

توجه اسلام به بعد اجتماعی

با این تعریف، عمده ابعاد وجود زندگی انسان که در ارتباط با انسان‌های دیگر تبلور پیدا می‌کند (یعنی بعد اجتماعی انسان) به طور قطع محل توجه اسلام است و خدا خواسته که راه صحیح را در بعد اجتماعی (یعنی در ارتباطی که با انسان‌های دیگر دارد) به انسان ارائه دهد تا در هر لحظه و در هر مسیر و در هر قدم، آنچه را که مرضی خداست انتخاب کند و بدین وسیله او را در معرض امتحان و آزمایش قرار دهد. حال چنین انسانی که باید در همه عرصه‌ها اطاعت و بندگی خودش را نسبت به خدا نشان دهد اگر نسبت به بخش اعظم زندگی‌‌اش که عبارت است از روابط اجتماعی، خدا را فراموش کند، روشن است که اسلام واقعی را نشناخته است.

معنای دقیق‌تر روایت

[بدین سان روایت] مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ بدین معناست که اگر آدمیزاد صبح کند در حالی که نسبت به بعد اجتماعی زندگی و ارتباط با انسان‌های دیگر وظیفه‌اش را نشناسد و دغدغه‌ای نداشته باشد، مسلمان نیست. به تعبیر دیگر، این فکر که دیگران هر چه می‌خواهند باشند و هر کاری که می‌خواهند بکنند و هر بلایی که می‌خواهد به سرشان بیاید به من چه؛ من باید فکر خودم باشم و کشک خودم را بسابم، فکر اسلامی نیست؛ انسان باید صبح که از خواب برمی‌خیزد، همان طور که به فکر سعادت خودش هست، به فکر همه انسان‌های دیگر هم باشد. منتها چون در بین انسان‌ها برخی دشمن انسانیت هستند و عناد دارند - چنانکه نمونه‌های آن را در هر زمان دیده‌ایم، و امروز هم می‌بینیم- طبعا خدمت به این‌ها یعنی دشمنی با انسانیت. بنابراین طبق این روایت، انسان باید اولین دغدغه‌‌اش صلاح و خیر آن کسانی باشد که در راه صحیح هستند و می‌خواهند به کمال برسند؛ یعنی آن‌هایی که دین اسلام را شناخته‌اند و در آن مسیر حرکت می‌کنند.

معنای اهتمام

حال سؤال می‌شود که اهتمام به امور مسلمان‌ها یعنی چه؟ انسان باید دغدغه چه چیزی را نسبت به مردم داشته باشد؟ با آن اشاره‌ای که کردم که همه ابعاد وجود انسان در معرض تکلیف و در معرض امتحان است بدین معنا رهنمون می شویم که همه امور انسان‌ها باید مورد دغدغه آدمی باشد.

نیازهای اقتصادی

اولین آن امور نیازهای مادی و به قول روان‌شناسان، نیازهای فیزیولوژیکی‌است؛ یعنی اگر انسان بداند که همسایه‌اش، رفیقش، فامیلش، دوستش، آشنایش، همشهری‌اش و سایر مسلمان‌هایی که در کشورهای دیگر هستند از لحاظ مادی در مضیقه هستند، گرسنه‌اند، نیازهای اولیه‌شان تأمین نمی‌شود، چنین انسانی اگر مسلمان باشد نمی‌تواند آرام بگیرد؛ باید به فکر ناراحتی آنها باشد و بررسی کند که چه خدمتی برای اقتصاد آن‌ها و برای تأمین معیشت‌شان و رفع نیازمندی‌هایشان می تواند انجام بدهد. پس چون همه ما مادی هستیم و اول نیازهای مادی‌مان را درک می‌کنیم طبعا نسبت به تأمین نیازهای مادی دیگران هم باید اهتمام داشته باشیم.

نیاز امنیتی

در مرتبه بعد، نیاز امنیتی است (اعم از داخلی و خارجی که شبیه نیاز اقتصادی است). اگر برای انسان ها غذا فراهم باشد؛ مسکن هم داشته باشند، اما امنیت نداشته باشند و دائما در اضطراب باشند که جان و مال و ناموس‌شان در خطر است، این زندگی توأم با مرگ خواهد بود؛ پس دغدغه دوم دغدغه نسبت به امنیت دیگران است که آن هم بالاخره به نیازهای مادی برمی‌گردد.

سایر نیازهای مادی

در اطراف این گونه نیازها، مسائل بهداشتی، درمانی و معالجه بیماران، و نیاز عمومی مردم به بیمه در مقابل امراض، به خصوص امراض واگیردار است و نیز بیمه بازنشستگان و از کارافتادگان و معلولین و جانبازان و امثال این افراد که خودشان نمی‌توانند کار بکنند و نیازهایشان باید از جای دیگری تأمین بشود. هیچ یک از این نیازها را آدمی نمی‌تواند نادیده بگیرد.

همه این نیازها (شکم، سلامتی بدن، امنیت جان و مال و ناموس و ...) به امور زندگی دنیایی برمی‌گردد و طبعا دوامش تا هنگام مرگ است؛ یعنی نیازی است در محدوه هفتاد هشتاد سال و حداکثر صد سال و ما همان طور که به فکر رفع این نیازها از خودمان هستیم، باید دغدغه رفع این نیازها از دیگران را هم داشته باشیم.

مادی‌گرایان و انبیاء

اما سؤال این است که آیا نیازها فقط همین‌هاست یا انسان‌ها نیاز دیگری هم دارند که آدمیزاد باید دغدغه آن‌ها را هم داشته باشد؟ آن‌هایی که تفکر ماتریالیستی (مادی گرایانه) دارند؛ یعنی ماورای ماده را یا نمی‌شناسند یا قبول ندارند یا به آن اهمیتی نمی‌دهند، نیازها را در همین نیازهای دنیوی که حداکثر تا دم مرگ همراه انسان است، خلاصه می‌کنند؛ ولی انبیا آمدند تا به انسان‌ها بفهمانند که شما یک نیاز بسیار مهم‌تری از نیازهای مادی دارید و آن نیازی است که تا بی‌نهایت ادامه دارد و هیچ محدودیت زمانی ندارد. به تعبیر دیگر، بعد از مرگ هم این نیاز موجود است. تا چه وقت؟ تا هزاران سال و میلیون‌ها سال و میلیاردها سال و تمام شدنی نیست؛ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ؛ تا روح انسان هست آن حیات و آن نیازمندی‌ها وجود دارد، ولو این‌که ما الان نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم که این نیازمندی‌ها چگونه باید مرتفع بشود.

دین و پاسخ به نیاز ابدی

 در یک کلمه آن‌چه می‌تواند این نیازمندی‌ها را برطرف کند اصالتا کار دین است؛ دین با ابعاد مختلفش، اعم از عقاید، اخلاق، ارزش‌های انسانی و سایر مفاهیمی که در حول و حوش مسأله دین مطرح می‌شود. نسبتی بین متناهی و نامتناهی وجود ندارد. اگر عمر انسان میلیاردها سال (و هر عدد بزرگ تری که فرض کنیم) هم بود و به مرگ تمام می‌شد در مقابل نامتناهی هیچ نسبتی نداشت. ما باید به آن نیازهای نامتناهی بیشتر فکر کنیم. چون ابتدا انسان خودش به آن‌ها پیدا توجه نمی‌کند خدا انبیا را فرستاده که مردم در کنار ایمان به خدا، ایمان به روز قیامت داشته باشند. در قرآن کریم موارد زیادی می‌بینیم که این دو کلمه با هم هست؛ آمَنُواْ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ. این اولین شوکی است که دین به انسان وارد می‌کند که فرجامت را بشناس که چیست و آن روز آخر کدام است، آن روز واپسین که تمام شدنی نیست. آن چیست و برای آن چه کار خواهی کرد؟ برای آن هیچ چاره‌ای نداری جز اطاعت انبیا. چون هیچ تجربه‌ای از آن روز نداری که چه به درد آن عالم و به درد آن روز نامتناهی خواهد خورد؟ اگر انبیا نفرموده بودند به عقل‌مان ابدا نمی‌رسید که چه نیازی در آنجا داریم. این است که مهم‌ترین رسالت انبیا بعد از توجه دادن به خدای متعال توجه به معاد است. بعد از این‌که انسان به چنین نیازی توجه پیدا بکند، آن وقت به این فکر می‌افتد که چه برنامه‌ای باید پیش بگیرم برای این‌که در آن‌جا آسایش و سعادت داشته باشم. در این هنگام است که انسان می‌فهمد دین به چه دردی می‌خورد و می فهمد که دین غیر از نیازهای دنیا، نیازهای ابدی او را هم برطرف می‌کند. کسی که این را باور کرد (یعنی دین را و اسلام را شناخت) بیش از هر چیز باید برای سعادت ابدی انسان‌ها اهتمام داشته باشد، هم درباره خودش و هم درباره دیگران. چون بالاخره دنیا هر چه سختی داشته باشد می‌گذرد و تمام می‌شود؛ اما آن که تمام‌نشدنی است چه فکری باید برای آن کرد؟ آن‌جا که انسان دستش خالی باشد چه خاکی به سر کند؟ چه طور می‌شود جبران کرد؟ هیچ راه جبرانی وجود ندارد. از خدا می‌خواهند که رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا؛ خدایا! ما را برگردان در دنیا! أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ؛ حالا دیدیم و شنیدیم و باور کردیم که چنین عالمی هست و چنین نیازهایی وجود دارد؛ حالا ما را برگردان به دنیا تا زاد و توشه‌ای برای این‌جا تهیه کنیم. چون می‌دانند آن عالم جای تهیه زاد و توشه نیست و فقط از هر چه در دنیا فراهم کرده‌اند می‌توانند استفاده کنند. در پاسخ آنها گفته می شود كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا؛ حرفی است که می‌زنند؛ دیگر برگشتی در کار نیست.

تقدم نیاز دین بر نیاز دنیا

ما اگر بخواهیم برای دیگران دغدغه داشته باشیم، یعنی بر اساس عاطفه انسانی بخواهیم درباره دیگران هم خیر آن‌ها را بخواهیم و به آنها خدمتی انجام بدهیم، اولین خدمت چیست؟ مهم‌ترین خدمت کدام است؟ خدمتی است که به درد زندگی ابدی‌شان بخورد. برای این‌جا هر خدمتی بکنیم تمام می‌شود. ما که باور داریم چنین زندگی‌ای وجود دارد، باید بیش از هر چیز نگران این باشیم که مبادا زندگی ابدی‌ آن‌ها به خطر بیفتد و آن هیچ راهی جز اسلام ندارد. نیازهای دنیا را به صورت‌هایی ولو ناقص می‌شود بدون دین هم تأمین کرد. بالاخره انسان کار می‌کند؛ زراعت می‌کند؛ گندمی برمی‌دارد یا میوه‌ای تحصیل می‌کند و شکمش پر می‌شود یا ارتباطی با جنس مخالف پیدا می‌کند و نیازهای جنسی‌اش برطرف می‌شود. اما آن نیاز ابدی را چگونه می‌تواند جبران کند در حالی که هیچ شناختی و هیچ تجربه‌ای از آن عالم ندارد و نمی داند که چه چیزی به درد آن‌جا می‌خورد؟ این جاست که انسان باید به فکر این باشد که دین را ابتدا خود بشناسد و بعد به دیگران بشناساند و هر اندازه دوستدار انسان است باید نگران این باشد که مبادا انسان‌ها به کج‌راه‌ها بروند و به سعادت ابدی نرسند. در مرتبه بعد نوبت به گرسنگی و تشنگی و مسکن و ازدواج و کار و شغل و از این قبیل نیازها می‌ر‌سد. ما که معتقدیم چنین حقیقتی وجود دارد و چنین روزی را در پیش داریم هم خودمان باید نگران آخرت‌مان باشیم و هم نسبت به دیگران باید دلسوز باشیم و کاری کنیم که آن‌ها هم خوشبخت شوند. اگر ما اهتمام داریم که دیگران اسلام را بشناسند غرضمان این نیست که دار و دسته خودمان را (یعنی مسلمانان را در مقابل غیر مسلمانان) تقویت کنیم و مثلاً یک میلیارد و نیم مسلمان را دو میلیارد بکنیم تا جمعیت‌مان بیش از مسیحی‌ها باشد، بلکه دلسوزی ما برای انسان های دیگر از یک طرف و انحصار راه سعادت در اسلام از طرف دیگر موجب می شود که آنها را به اسلام دعوت می‌کنیم.

اولویت رتبی نه زمانی

بنابراین اولین دغدغه ما این است که کاری بکنیم که انسان ها الی‌الابد سعادتمند باشند. مقصودمان از اولین، اولیت از لحاظ درجه‌بندی است نه اولیت از لحاظ زمانی؛ زیرا از نظر زمانی ممکن است از نیازهای مادی شروع کنیم؛ اول باید غذایی به انسان برسانیم تا زنده بماند و به فکر عاقبتش باشیم. پس مهم‌ترین چیزی که ما باید نسبت به دیگران توجه داشته باشیم این است که با دین حق آشنا بشوند و راه سعادت را که اسلام است بشناسند. طبعا در جامعه ما بالاترین دغدغه باید تأمین سعادت و رواج باورها و ارزش های اسلامی باشد؛ آنگاه نوبت به مادیات و مسکن و بهداشت و درمان و امنیت و چیزهای دیگر می‌رسد.

نسبت متناهی به نامتناهی

اهمیت دغدغه تأمین سعادت نسبت به تأمین امور دیگر بسان اهمیتی است که نامتناهی نسبت به متناهی دارد. بچه‌های دبیرستان و شاید بچه‌های دبستانی هم بدانند که بین متناهی و نامتناهی هیچ نسبتی نیست. بنابراین کسی که می‌خواهد به انسانیت خدمت کند در درجه اول باید فکر دین و سعادت ابدی خود و مردم باشد.

انقلاب و بازگشت به دین

قرن‌ها بود که در جامعه ما به دلایل مختلف دین کمرنگ شده بود؛ نهادهای دینی چندان فعال نبودند؛ بعضی‌ها به کلی تعطیل شده بودند؛ بعضی‌ها قاچاق شده بودند؛ مدارس دینی تعطیل شده بود. برگزاری مراسم دینی ممنوع بود؛ روضه‌خوانی قدغن بود و چیزهایی از این قبیل. البته فکر نمی‌کنم این‌ها را کسی از شما دیده باشد، ولی همه شما از پدران‌تان و بزرگ‌ترها شنیده‌اید که بر آنها چه گذشته است. خدا بر جامعه ما منت گذاشت و انسانی را از تبار انبیا و از خاندان پیغمبر برانگیخت تا فریاد خداپرستی را در جامعه ما بلند کند و مردم را به اطاعت خدا دعوت کند. آن‌چه از دستش برمی‌آمد در این راه خرج کرد و چیزی کم نگذاشت؛ زندان، تبعید، اتهام، بدگویی‌ها، تهمت‌های مختلف سیاسی و غیر سیاسی و ... همه این‌ها را با آغوش باز استقبال می‌کرد و هیچ نگران نبود. آن‌چه از دستش برمی‌آمد نسبت به خودش و افراد خانواده‌اش همه را در طبق اخلاص گذاشت و زبان حالش در پیشگاه الهی این بود که خدایا من این‌ها را برای هدایت بندگان تو هزینه می‌کنم. خدا هم اول کمکی که به او کرد این بود که یاران پاکبازی برای او رساند (گرچه ابتدا عده‌شان کم بود)؛ هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ؛ خدا هم خودش امام را یاری کرد و هم مؤمنینی را برانگیخت که اطرافش را بگیرند و برای اطاعت از او و حمایت از او، سر از پا نشناسند.

یاران امام

افراد زیادی را در عمر محدود خود دیده‌ام که برای اجرای فرمان امام سر از پا نمی‌شناختند. امام وقتی یک اعلامیه صادر می‌کرد، برای به چاپ رساندنش آن‌چه می‌توانستند به کار می‌گرفتند. یک‌بار در روز عاشورا، امام اعلامیه‌ای از نجف صادر کرده بودند و هیچ چاپخانه‌ای حاضر نمی‌شد آن را چاپ کند. بعضی چاپخانه‌ها بودند که گاهی نیمه شب بعضی اعلامیه‌ها را چاپ می‌کردند؛ ولی آن قدر ساواک سخت گرفته بود که هیچ چاپخانه‌ای حاضر نمی‌شد آن اعلامیه را چاپ کند. یک نفر که در قسمت ذوب فلزات هم تحصیلاتی داشت پیدا شد و تصمیم گرفت یک ماشین چاپ بسازد برای این‌که اعلامیه امام را چاپ کند (الان هم این شخص هست و من او را می‌شناسم). نیمه شبی بود آمد منزل ما و مرا از تصمیم خود مطلع کرد. گفتم تا تو ماشین چاپ بسازی دیر می شود! گفت من ماشین چاپ ساده‌ای درست می‌کنم. گفتم معلوم نیست امام چنین تکلیفی برای شما گذاشته باشد که برای چاپ اعلامیه بروی ماشین چاپ بسازی. گفت امام فرموده این اعلامیه را چاپ کنید؛ من هم هر چه از دستم برمی‌آید باید خرج کنم. اگر خدا کمک کرد و ساخته شد، چه بهتر و اگر نه من کار خودم را کرده‌ام تا پیش وجدانم شرمنده نباشم که امام دستوری بدهد و دستورش به زمین بماند. در زمان شاه با آن تسلطی که ساواک داشت، کسانی بودند که شب‌ها تا صبح بدون این‌که کسی بفهمد پشت بام منزل امام با سلاح کشیک می‌دادند برای این‌که خطری متوجه امام نشود. به احتمال قوی خود امام هم نمی‌دانست، نمی‌دانم اصلا در این عالم چند نفر باشند که از این جریان اطلاع داشته باشند.

یاران در گهواره امام

خدا چنین یارانی برای امام رساند. آن وقت امام یک جمله عجیبی فرمود که نمی‌دانم اسم این جمله را چه باید گذاشت. فرمود: یاران من در گهواره هستند! این را از کجا استنباط کرده بود؟ چه کسی به او خبر داده بود؟ یعنی نهضت آن قدر طول می‌کشد که بچه‌هایی که در گهواره‌اند بزرگ می‌شوند و آن‌ها هستند که این نهضت را به ثمر می‌رسانند. حال این شمایید که از گهواره آمده‌اید امام را یاری کنید. آن روز بسیاری از شماها که مقداری سن‌شان بیشتر است در گهواره بودند و خیلی از شماها هم هنوز متولد نشده بودید. این کمکی بود که خدا در این عالم به امام کرد.

مقام امام

بعد از رحلتش چه فیوضاتی شامل عالم اسلام شد و بعد در عالم ابدی چه اندازه خلایق مهمان امام باشند و امام شفاعت‌شان کند و آن‌ها را به بهشت ببرد، به واسطه‌ این‌که او واسطه در هدایت‌شان بود، خدا می‌داند. شاید اگر کسی ادعا بکند که دست کم پنجاه درصد کارهای خوبی که بعد از نهضت حضرت امام در ایران و سایر کشورهای اسلامی انجام می‌گیرد سهمی از ثوابش مال امام است حرف گزافی نگفته باشد. چون اگر حرکت امام نبود من که مطمئنم کجا بودم؛ اما شماها را نمی‌دانم چه فکر می‌کنید؟ چه اندازه از اسلام و تشیع می‌دانستیم؟ در کجا سیر می‌کردیم و چه خواسته‌ها و انگیزه‌هایی داشتیم و دنبال چه بودیم؟ من که خودم را می‌شناسم نمی‌گویم چه طور بودم. شماها خودتان فکر کنید اگر این حرکت امام نبود، اگر آن داستان دوهزار و پانصدساله احیا شده بود و تاریخ عوض شده بود و کم‌کم شعارهای اسلامی یکی پس از دیگری ترک شده بود، حجاب به کلی ممنوع شده بود، چه می‌شد؟ همه این‌ها به برکت امام بود. حالا من مبالغه نمی‌کنم و اغراق نمی‌گویم؛ اما دست کم نصف کارهای خوبی که بعد از رحلت امام انجام می‌گیرید امام در ثوابش شریک است. می‌فهمید یعنی چه؟ این چه مقامی است؟ خدا چه رحمتی و چه فیضی به این مرد می‌دهد، در مقابل اینکه فقط می‌گوید خدایا تو خدایی و من بنده‌ام. گفتی این کار را بکن؛ چشم؛ نتیجه چه می‌شود، نمی‌دانم. هر چه تو بگویی؛ ما مرد وظیفه‌ایم. اینکه چه می‌شود به ما مربوط نیست. می‌گویی این‌جا این کار را بکن؛ چشم. می‌دانید نتیجه‌اش چه می‌شود؟ نه. اما می‌دانم ـ به قول ما طلبه‌ها ـ وظیفه ظاهری‌ام این است. حجت دارم که این کار را بکنم. اگر نکنم کتک می‌خورم. حالا اینکه صد در صد مطابق واقع هست یا نه، نمی‌دانم. اما وظیفه‌ام این است. تعجب نکنید. همه شما مقلد مراجع هستید. آیا یقین دارید فتوای آن مرجعی که شما از او تقلید می‌کنید صد در صد مطابق با واقع است؟ اگر این طور بود پس معنایش این است که سایر مراجع فتوایشان باطل است! شما وظیفه‌تان این است که به فتوای مرجعی که او را اعلم شناخته‌اید عمل کنید، با اینکه مسلما در بعضی فتاوای آنها اشتباه هست. ولی وظیفه شما عمل به همین رساله‌ای است که برایتان ثابت شده از یک مرجع اعلم است. امام می‌فرمود من وظیفه‌ای را که برایم ثابت شد عمل می کنم. اینکه چه خواهد شد به من مربوط نیست. داستان‌هایی در این زمینه هست و خود بنده چیزهایی از لب‌های امام شنیده‌ام که اگر بخواهم برای شما عرض کنم ساعت‌ها وقت شما را می‌گیرد. منظور این بود که به برکت فداکاری‌های امام، یا به تعبیر دیگری به برکت اخلاص امام، این همه فضلیت شامل کشور ما شد و این کشور از یوغ بردگی استعمارگران به جایی رسید که امروز در معادلات جهانی بدون حضور ایران مسائل حل نمی‌شود. چه در زمینه علمی، چه در زمینه فضایی، چه در زمینه سیاست، و چه در زمینه روابط بین‌الملل و ... ولی همه این برکاتی که ما داریم و روی آن حساب می‌کنیم، آن‌چه مربوط به منافع مادی و دنیوی است محدود است. اگر بدانیم در آخرت چه قدر برکات بر این اطاعت امام مترتب می‌شود آن وقت خواهیم فهمید که خدا چه برکتی به این مرد داده که تا بی‌نهایت میلیاردها انسان سر سفره او می‌نشینند.

معنای اهتمام به امور مسلمین

این جامعه تشکیل شد و امروز ما به برکت آن فداکاری‌ها و رهنمودهای امام، این امنیت را داریم، این احترام را داریم، این موقعیت بین‌المللی را داریم و این پیشرفت‌های مادی، علمی و تکنولوژی را داریم. معنای این‌که ما در این جامعه اهتمام به امور مسلمان‌ها داشته باشیم چیست؟ اول این است که کسی که توان و ثروت دارد به فقرا رسیدگی کند، برای بیکاران کار تولید کند، به جوان‌هایی که ازدواج نکرده‌اند کمک کند. البته این امور را همه می‌فهمند. اما طبق مقدمه‌ای که عرض کردیم، بیش از همه باید نگران دین جوانان‌مان باشیم. از این رو است که بارها مقام معظم رهبری فرمودند: دشمنان قلب جوان‌های ما را هدف قرار داده‌اند و می‌خواهند ایمان آن‌ها را بدزدند. کسانی باید سر کار بیایند که دین نسل آینده‌مان را حفظ کنند و نگران تضعیف دین جوانان و کمرنگ شدن ارزش‌ها باشند. اگر ارزش‌ها کمرنگ شود ابتدا جوان از حرکت صعودی و تکاملی باز می ماند و سپس تنزل می کند. ما به توقف جوانان هم نباید راضی باشیم، چه رسد به تنزل آنها. متأسفانه یکی از ضعف‌های فرهنگی ما این است که بسیاری از خواص ما وقتی صحبت از خدمت به جامعه می‌شود، تنها خدمت‌های مادی، از قبیل تولید کار و مبارزه با گرانی مورد نظرشان است و اصلا به دین و سعادت ابدی انسان‌ها و به خدمت‌های فرهنگی و معنوی و دینی و الهی نمی‌اندیشند.

ارزش رأی به اصلح

هر کسی بخواهد خدمت به اجتماع بکند به ناچار از سرمایه‌ای از تجربیات و علوم و تخصص‌هایی استفاده می‌کند. آیا کار و خدمتی سراغ دارید که مربوط به همه ابعاد زندگی یک جامعه بشود و تخصص و سرمایه خاصی هم نخواهد؟ بله؛ این موقعیتی که امروز برای ما پیش آمده در تعیین کسی که مسئولیت مدیریت کشور را عهده‌دار بشود و همه می‌توانیم بدون نیاز به هیچ تخصصی دخالت کنیم. هر کس می‌تواند یک رأی بدهد و این رأی ها -اگر برای خدا باشد- باعث می‌شود که با سرکار آمدن دولتی اصلح همه امور جامعه تحت تأثیر واقع شود و به همه ابعاد زندگی مردم خدمت کند، مخصوصا اگر آن شخصی که سر کار می‌آید گرایش‌های فرهنگی و دینی هم داشته باشد و دلش برای دین مردم بسوزد. در این صورت یک رأی شما که در یک لحظه در صندوق می‌اندازید خدمتی است برای میلیون‌ها مسلمان و در همه ابعاد وجودی‌شان، بدون اینکه سرمایه یا تخصصی کسب کرده باشید. البته شرطش این است که هوای نفس را کنار بگذاریم و فقط و فقط کسی را انتخاب کنیم که بتواند به اسلام و مسلمین بهترین خدمت را بکند، ولو در ظاهر اصلا رابطه دوستی با ما نداشته باشد و حتی فرض کنیم که با وی کدورت داشته باشیم. برکات چنین رأی دادنی تا بی‌نهایت ادامه دارد.

توقع محدود و معقول

توجه داشته باشیم این عالم، عالم محدودیت‌هاست؛ امکانات محدود است؛ تزاحمات زیاد است؛ دشمنی‌ها از داخل و خارج فراوان است؛ توقع این‌که کسی سر کار بیاید که همه مشکلات را در ظرف مدت کوتاهی اصلاح بکند توقع به‌جایی نیست. از اول خلقت حضرت آدم تا حالا چند نفر را سراغ دارید که همه مشکلات یک جامعه را توانسته باشند حل کند؟ توقع باید محدود و معقول باشد تا دشمنان سوءاستفاده و سیاه‌نمایی نکنند.

حدیث نسیم الهی

حدیث نبوی: ‌انّ لله فی ایّام دهرکم نفحات را فریقین نقل کرده‌اند که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله فرمودند: شما در طول عمرتان (مثلا در صد سال) لحظاتی پیش می‌آید که نسیم‌هایی خاص می‌وزد؛ سعی کنید آن وقتی که آن نسیم می‌وزد خودتان را در معرض آن نسیم قرار بدهید و از آن استفاده کنید. فرصت رأی دادن در صندوق انتخابات ریاست جمهوری یا شورای شهر همشیه فراهم نمی‌شود. هر چهار سال یک مرتبه اتفاق می‌افتد. این فرصت یک نفحه و نسیم الهی است.

توجه به عنایت امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف 

بناست در خرداد آینده ان‌شاءالله در فضای کشور ما نسیم الهی وزیدن گیرد. اگر برای خدا رأی دادیم خدمتی به هفتاد و چند میلیون مردم ایران و چه بسا برای کشورهای اسلامی دیگر خواهیم کرد که آثارش تا بی‌نهایت ممکن است ادامه داشته باشد. فقط یک شرط دارد و آن این است که تلاش کنیم که اصلح را بشناسیم و هوای نفس را در آن دخالت ندهیم. به فکر این باشیم که کسی را انتخاب کنیم که اگر خدمت امام زمان رسیدیم حضرت با لبخند بگویند: آفرین! خوب کسی را انتخاب کردی، نه اینکه رویشان را از ما بگردانند و بگویند: تو در فکر این بودی که با این رأی دادن به پول و شغل و دنیای خودت برسی! ما حتی اگر بتوانیم باید از جیبت خودمان هم خرج بکنیم، اما به کسی رأی بدهیم که بتواند به اسلام و مسلمین خدمت بکند. امیدوارم همه شما موفق بشوید که از این نسیم الهی بهترین استفاده را ببرید.

خیانت غیر اصلح

دوستان [جبهه پایداری] به برادر عزیز ما [آقای دکتر لنکرانی] توصیه کردند که کاندیدا بشوند. اما اگر خود ایشان [به اصلح بودن خود] باور ندارد و کس دیگری را صد در صد بهتر از خودش می‌داند، نباید قبول کند، گرچه همه به او اصرار کنند. اگر با این‌که می‌داند دیگری اصلح هست خودش را کاندیدا بکند خیانت کرده و باید جواب خدا را بدهد.

شاخص‌های اصلح

اولین شاخص اصلح، اهتمام به ارزش‌های اسلامی و خدمت به دین است. دوم ولایت‌مداری است؛ اگر وضع این کشور را با کشورهای همسایه، مثل افغانستان، عراق، سوریه و مصر کنونی مقایسه کنید، می‌فهمید که کمبود آن‌ها چیست. چرا کشور ما سی و پنج سال پیش‌تر پیروز شد، اما مصر با این‌که در بعضی جهات پیش قدم بود، هنوز هم اندر خم یک کوچه است؟ چون آنها ولی‌فقیه ندارند. شرط سوم، عمومی است؛ هر کسی هر پستی را بخواهد عهده‌دار بشود باید صلاحیت انجامش را داشته باشد. باید کارآیی و تجربه مدیریت داشته باشد. یعنی باید لااقل در بخشی از وظایفش اطلاعاتی به حد نصاب داشته باشد و در بخشی دیگر از مشاورین کمک بگیرد. چون انسانی که در همه چیز تخصص داشته باشد در عالم پیدا نمی‌شود. امام و رهبر هم در همه چیز تخصص نداشتند و ندارند، ولی در جایی که تخصص ندارند از مشاورین مورد اعتماد بهره می‌گیرند.

وظیفه ما در قبال نظر جبهه پایداری

مقام معظم رهبری فرمودند که کسانی که نسبت به اصلح شناخت دارند باید به دیگران معرفی کنند. فقط خودشان را به جهاتی استثنا کردند؛ زیرا ایشان نقش پدری نسبت به کل جامعه دارند و مصلحت نیست که نسبت به شخص خاصی ابراز تمایل کنند؛ اما دیگران اگر اصلح را شناختند وظیفه دارند وی را به جامعه معرفی کنند. همان طور که شما اگر پزشک خوبی می‌شناسید او را به بیمار معرفی می‌کنید. رئیس جمهور هم پزشکی است برای مداوای دردهای جامعه. بر این اساس، عزیزان جبهه پایداری ماه‌ها مطالعه و فکر و تحقیق کردند تا اصلح را شناسایی و معرفی کنند؛ اما معرفی کردن کاندیدا معنایش این نیست که تکلیف از شما ساقط می‌شود، مگر اینکه با این معرفی شما به اطمینان برسید که در این صورت نیازی به تحقیق بیشتر نیست. اما اگر هنوز شک دارید باید بروید و درباره فرد اصلح تحقیق کنید.

محترم بودن سایر کاندیداها

 نکته دوم این که: معنای معرفی اصلح این نیست که در کشور هیچ فرد صالح دیگری وجود ندارد. تلاشی که این‌ها [جبهه پایداری] کردند برای این بوده که در حد تشخیص خودشان اصلح را بشناسند و به دیگران معرفی کنند و این به هیچ وجه معنایش این نیست که ما نسبت به دیگران بی‌مهری و بی‌اعتنایی ‌کنیم و کم‌ترین اهانتی داشته باشیم و خدمات و صلاحیت‌های آن‌ها را ندیده بگیریم. الحمدلله در کشور ما، به خصوص در این سال‌های اخیر، افراد صالحی هستند که ما به وجودشان افتخار می‌کنیم؛ اما طبعا از میان آنها یکی اصلح است که این عزیزان در صدد بودند وی را انتخاب و معرفی کنند. ما برای هر کسی که در این کشور عهده‌دار مسئولیتی است و صادقانه برای مردم خدمت می‌کند احترام قائلیم.

نکته سوم: ممکن است در بین آن کسانی که ما انتخاب نکردیم، کسانی باشند که برای پست دیگری از این منتخب، اصلح باشند. مثلاً یک فرمانده ارتشی با تجربیات سی ساله در مسائل نظامی، ممکن است از این شخص برای مسائل نظامی اصلح باشد. بنابراین این‌که گفته می‌شود اصلح، یعنی اصلح برای این پست و در این دوره. ممکن است در دوره دیگر کسی دیگر اصلح باشد. به این نکته توجه داشته باشید تا خدایی نکرده در گفت‌وگوهای سیاسی نسبت به شخصیت‌های دیگر توهین و جسارتی نشود. ما به همه کسانی که واقعا از دل و جان به این نظام و به اسلام خدمت می‌کنند محبت داریم و برایشان دعا می‌کنیم. گاهی که موفق به دعا کردن باشم به بسیاری از این‌ها با اسم دعا می‌کنم و واقعا از عمق دل دوستشان می‌دارم.

توسل به امام زمان

آخرین جمله که به همه دوستان سفارش می‌کنم این است که توسل به وجود مقدس ولی‌عصر‌ارواحنافداه را فراموش نکنید.

والسلام علیکم و رحمه‌الله

برای خواندن گزارش خبری این جلسه اینجا را کلیک کنید!

پرونده ویژه: