درس‌نهم

 

درس نهم

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود با فراگیری این درس:

1. بتواند ارتباط روان‌شناسی و اخلاق را تبیین كند؛

2. به ابعاد و ویژگی‌های نفس پی ببرد؛

3. با حبّ بقا و شاخه‌های آن آشنا شود؛

4. بتواند دربارة‌ انگیزه‌های گوناگون نفس و ارتباط آنها توضیح دهد.

 

 

 

 

 

روان‌شناسی و اخلاق

اخلاق می‌خواهد كیفیّت تدبیر و تربیت نفس را به ما بیاموزد. این وظیفه و شأن علم اخلاق است كه در زمینه‌های تربیتی ما را راهنمایی كند؛ ولی ادای این وظیفه و اقدام به این راهنمایی تربیتی در علم اخلاق وابسته به آن است كه پیش از گام نهادن در محدودة علم اخلاق، روشن شده باشد كه نفس چیست، چه استعدادها و چه مایه‌هایی دارد تا در دانش اخلاق ـ كه علمی ارزشی است ـ بتوان در این باره بحث كرد كه نفس چه باید بشود، چه مراحلی از رشد و كمال را باید بپیماید، چه ملكاتی را باید كسب كند و كدام صفت رذیله است و باید آن را از صفحة نفس زدود، چه كاری خوب است و باید انجام داد و كدام كار زشت است و ترك آن لازم.

راز اصلی ارتباط روان‌شناسی با علم اخلاق در همین‌ نهفته است و در همین ارتباط است که علم اخلاق یك سلسله اصول موضوعه را پایة كار خود قرار می‌دهد؛ اصولی كه از روان‌شناسی گرفته می‌شود و به‌ویژه وابستگی بخش مربوط به «رابطة انسان با خود» به این اصول بیشتر و ارتباط آن با روان‌شناسی عمیق‌تر است.

ابعاد و ویژگی‌های نفس

ابتدا لازم است ساختمان نفس را در نظر بگیریم و آن را بررسی كنیم تا معلوم شود نفس چه ابعادی دارد كه می‌توان چهره‌ها و شئون خود نفس تلقّی كرد، سپس به بررسی

انگیزه‌هایی بپردازیم كه در واقع از ابعاد نامبردة نفس پدید آمده و به منزلة ثمرات پیوند این ابعاد با یكدیگرند.

نفس، هرمی سه بعدی

برای آنكه الگوی ویژه‌ای از نفس داشته باشیم، از روش تشبیه معقول به محسوسْ كمك گرفته، نفس را به هرمی تشبیه می‌كنیم كه سه سطح جانبی دارد. ممكن است با دقّت بیشتر معلوم شود كه نفس ابعاد بیشتری دارد و در این صورت شبیه به هرمی است كه ابعاد بیشتری داشته باشد.

حال اگر بپرسید چرا به هرم تشبیه شده و وجه شبه آن دو چیست؟ در پاسخ می‌گوییم تشبیه به هرم بدین لحاظ است كه نقطة رأس هرم نمایانگر وحدت مقام نفس باشد كه همة سطوح مفصل و متعدّد به اجمال در آن نقطه به وحدت می‌رسند؛ چنان‌كه برعكس نیز از نقطة واحد رأس با همین مقام وحدتی كه دارد شئون مختلفی پدید می‌آید یا ظاهر و متجلّی می‌شود. ابعاد سه‌گانه نفس به ترتیب عبار‌ت‌اند از:

1. بُعد آگاهی و شناخت. علم از ابعاد روشن نفس است و می‌دانیم كه نفس با آنكه بیش از یك حقیقت ندارد و یكی بیشتر نیست، در ذات آن، علم نهفته است و علم، عین وجود نفس می‌باشد.

2. بُعد قدرت. هر یك از ما در نهاد خود این معنا را درك می‌كنیم كه توانایی‌هایی داریم. توانایی یعنی آنچه مبدأ فعالیت است و فعالیت صرفاً به كارها و تلاش‌های جسمانی منحصر نمی‌شود؛ حتی وقتی بدن ما فعالیت نمی‌كند و نمی‌توانیم در خارج روی چیزی اثر بگذاریم، باز هم از قدرت بی‌بهره نیستیم و همان ما را توانمند می‌سازد و وامی‌دارد تا در نفس و روان خویش به فعالیّت‌های درونی و پنهان بپردازیم؛ مثل آنكه چیزی را درك كنیم، تصور كنیم، تصدیق كنیم یا تصمیمی بگیریم. اراده‌ای كه از نفس

برمی‌خیزد مبدأیی دارد، كه سرچشمة كارها و خاستگاه فعالیّت‌ها و تحرّك نفس و حقیقتی است نهفته در ذات نفس و درون روح.

3. بُعد محبّت. كمترین چیزی كه در این مرتبه بر آن تأكید می‌كنیم «حبّ نفس» است. قطعاً در مرتبة ذات نفس، محبّت به خود و به تعبیری خوددوستی وجود دارد.

البته ما معتقدیم كه محبّت موجود در ذات نفس منحصر به خوددوستی یا حبّ ذات نیست؛ بلكه عشق به خدا و پرستش او نیز جزو گرایش‌های فطری انسان است كه ریشه در ذات نفس دارد. چنان‌كه در مورد بُعد اول و نخستین چهرة نفس نیز بر این باوریم كه علم و آگاهی انسان منحصر در علم به نفس نیست؛ بلكه علم به علّت و آفریدگار و به اصطلاح خداشناسی نیز رویة دیگری از درك فطری و غیر اكتسابی انسان است كه در ذات نفس ـ هرچند به شكل ضعیف ـ وجود دارد و البته تقویت‌پذیر است و می‌تواند تا حدّ یك درك حضوری روشن برسد. چنان‌كه بُعد قدرت در نفس نیز منشأ سیر الی الله می‌شود و از این رو، می‌توان گفت قدرت نیز همانند علم و محبّت كه هر یك نسبتی با نفس و نسبتی با خدا می‌داشتند، نسبتی هم با خدا دارد و منشأ سیر الی الله می‌شود؛ یعنی انسان در نفس خود به طور فطری او را می‌شناسد و دوست می‌دارد و می‌تواند به سوی او سیر و حركت كند.

بنابراین، علم و قدرت و محبّت در عین اینكه ابعاد نفس انسان‌اند، از همان اول به طور فطری ـ هرچند به شكل ضعیف ـ جهت نامحدودی را نشان می‌دهند و ارتباطی با خدای متعال دارند.

سه بعدی كه برای نفس نام بردیم در مقام بساطت نفس، یعنی در نقطة رأس هرم عین نفس است؛ ولی وقتی به مقام تفصیل می‌آید چهره‌هایی مختلف و جداگانه از یكدیگر تجلّی می‌‌یابند كه با سه واژة علم، محبّت و قدرت از آنها یاد می‌كنیم.

با توجه به روح آموزه‌های اسلامی و محتوای آیات قرآن كریم، روح انسان حركتی است به سوی اللّه تبارك و تعالی. در این زمینه به یك آیه اشاره می‌كنیم كه خداوند در آن می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاَقِیهِ؛(1) ای انسان، محققاً تو به سوی پروردگارت سیر و تلاش می‌كنی، پس او را ملاقات خواهی كرد.

وقتی حركت نفس را به سوی هدف آن می‌سنجیم خواهیم دید كه از یك‌سو انجذابی است به سوی خدا، یعنی در واقع هدف است كه آن را به طرف خود می‌كشد، خداست كه انسان را به طرف خودش سیر می‌دهد و از سوی دیگر، حركت نفس مانند جاذبة میان آهن و آهن‌رباست. وقتی به آهن می‌نگریم، می‌بینیم به طرف آهن‌ربا سیر می‌كند و هنگامی كه به آهن‌ربا می‌نگریم، ملاحظه می‌كنیم آهن را به طرف خود می‌كشد و جذب می‌كند.

پیوند همیشگی ابعاد نفس

اتّصال و پیوند بین علم، قدرت و محبّت در نفس انسان تا به آخر و در همة فروع و شاخه‌ها و شعبه‌ها به نحوی وجود دارد؛ هرچند ممكن است كه در هر زمینه‌ای یكی از این سه بُعد تجلّی بیشتری از دو بُعد دیگر داشته باشد.

انگیزه‌های اصلی نفس

در مقام تفصیل، شاخه‌هایی از هرم سه بعدیِ نفسْ ظاهر می‌شود كه با سه بعد نفسانی علم، قدرت و محبّت (حبّ نفس) پیوند درونی دارند؛ یعنی این سه بعد در داخل نفس


1. انشقاق (84)، 6. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 10، ص 191؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 360.

با یكدیگر ارتباطاتی دارند كه در مقام تفصیل منشأ ایجاد شاخه‌های فرعی و تكثیر آنها می‌شوند. اما از جهت سنخیّت می‌توان گفت در اصل و اساس ریشة آنها حبّ نفس است و آنها از فروع و شاخه‌های این بعد از ابعاد نفسانی به شمار می‌روند و خود مبدأ افعال گوناگون انسان می‌شوند و او را به رفتارهای گوناگون وامی‌دارند.

می‌توان گفت ابتدا چند گرایش در نفس ایجاد می‌شوند كه در واقع شاخه‌های اصلی ظهور فعالیّت‌های انسان‌اند و می‌توان آنها را غرایز اصلی تلقّی كرد. البته منظور از غرایز در اینجا اصطلاحی نیست كه در معنای تمایلات مشترك میان انسان و حیوان و مربوط به بدن به كار می‌رود؛ بلكه غرایز را در اینجا در مفهوم عامّ گرایش و تمایل و انگیزه به كار می‌بریم. سپس دیگر گرایش‌ها و تمایلات انسان ـ كه از نظر كمّی بسیار و از جهت كیفی پیچیده‌اند و منشأ رفتارهای گوناگونِ التذاذی، مصلحتی، عاطفی، فردی، اجتماعی، مادّی و معنوی انسان‌اند ـ همگی از این شاخه‌های اصلی منشعب می‌شوند و هر یك از آنها به شكلی به این ریشه‌ها بازمی‌گردند، به آنها بستگی دارند و از آنها تغذیه می‌شوند.

به بیان روشن‌تر، منظور ما از غرایز اصلی سه نوع گرایش است كه از نفس سرچشمه می‌گیرند و همة تلاش‌های انسان به مدد این سه گرایش و با این سه انگیزه انجام می‌شود كه خود این سه شاخة اصلی نیز مظاهر گوناگون خوددوستی‌اند.

یكی از این سه شاخه «حبّ بقا» است كه منشأ یك سلسله از تلاش‌های انسان می‌باشد. اینكه انسان می‌خواهد باقی و همیشه زنده باشد، ریشه‌اش همان حبّ ذات و حركت ذاتی نفس است كه در یك مجرای ویژه جلوه می‌كند.

دومین شاخة اصلی و غریزة اساسی «حبّ كمال» است؛ یعنی صرف‌نظر از اینكه انسان می‌خواهد باقی بماند و عمر طولانی داشته باشد نیز دوست می‌دارد در این جریان بقا و گذران عمر روز به روز كامل‌تر شود و مسیر حركتش مسیر تكاملی باشد. این كمال مورد علاقه انسان بر دو شعبه تقسیم می‌شود و در دو شاخة جداگانه از هم روان

خواهد شد كه در عین جدایی و استقلال از یكدیگر، در واقع دو شاخه فرعی از حبّ كمال‌اند؛ چون كمالات انسان در دو شاخة اصلی «تكامل علمی» و «تكامل قدرت» شكل می‌گیرند. بنابراین، «حقیقت‌جویی» و «قدرت‌طلبی» دو میل‌اند، به منزلة دو شاخه اصلی میل اساسی‌تر «كمال‌خواهی» انسان.

سومین شاخة اصلی و غریزة اساسی انسان «لذّت‌جویی» و «سعادت‌طلبی» است. انسان افزون بر بقا و كمال، لذت را هم دوست می‌دارد و می‌خواهد همیشه شاد باشد و به خوشی زندگی خود را بگذراند.

سه غریزة مذكور در عین آنكه از یك ریشه، یعنی حبّ نفس می‌رویند، هریك به منزلة اصل و تنه‌ای است كه شاخه‌ها و فروع فراوان بر آن می‌روید و تحت تأثیر عوامل مختلف دیگری منشأ فعالیّت‌های گوناگون می‌شود.

الف. حبّ بقا و شاخه‌های آن

«حبّ بقا» كه نخستین غریزه از سه غریزة اصلی انسان است، تحت تأثیر عامل دیگری در دو شكل مختلف جلوه می‌یابد و به دو نوع كاملاً متمایز از فعالیّت‌های انسانی می‌انجامد. این عامل «علم و معرفت» است كه در افراد درجات متفاوتی دارد و داده‌ها و معلومات گوناگونی در ذهن انسان فراهم می‌آورد كه منشأ اختلاف و تنوّع رفتارهای ظاهری انسان می‌شود؛ یعنی انسان كه بر اساس علم و ادراك خود به تلاش و فعالیّت دست می‌زند، اگر چنین تشخیص داد و به این نتیجه دست یافت كه حقیقت نفس چیزی جز وجود مادّی بدن نیست، زندگی انسان در همین حیات دنیایی خلاصه می‌شود و پس از مرگ و متلاشی شدن جسم او دیگر هیچ گونه زندگی و هیچ موجودیّتی ندارد، مسلّماً، در این صورت غریزة حبّ بقا جلوه‌ای خاص می‌یابد و نمودی متناسب با این معرفت خواهد داشت؛ یعنی به شكل آرزوهای دراز و علاقة شدید به داشتن عمر طولانی

در این نشأة مادّی بروز خواهد یافت. چنین انسانی علاقه دارد كه در این دنیا و جهان مادی جاودان باقی بماند؛ كه چنین علاقه‌ای خود بیانگر چنان معرفتی است.

خداوند دربارة چنین افرادی می‌گوید:

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ؛(1) و آنان را [این گونه] می‌یابی كه حریص‌ترین مردم بر زندگی [دنیا] هستند و [نیز] از كسانی‌كه مشرك‌اند هر یك از آنان دوست می‌دارد كه كاش هزارسال عمر می‌كرد و اینكه عمر [دراز] پیدا كند او را از عذاب دور نخواهد ساخت و خداوند به آن [كاری] كه می‌كنند بیناست.

برعكس، اگر انسان در پیمودن نردبان معرفت به نقطه‌ای بالاتر رسید و دربارة خود و جهان به شناختی عمیق‌تر دست یافت و دریافت كه زندگی دنیا در واقع مرحلة گذرایی است از زندگی انسان و جنبة مقدّماتی دارد، به این زندگی دل نمی‌بندد؛ بلكه بیشتر به رسیدن به مراحل بالاتر می‌اندیشد و به كارهایی می‌پردازد كه برای آخرت و آینده‌اش مفیدتر است. در این صورت نیز همان انگیزة حبّ بقا است كه وی را به این كارها و عبادت‌ها و مجاهدت‌ها و ریاضت‌ها وامی‌دارد و سبب می‌شود تا در همة موارد معارض پشت به دنیا كند و روی به آخرت آورد.

ب. كمال‌خواهی در جلوه‌های مختلف

كمال‌خواهی انسان دو قسم عمده دارد و در دو میل نیرومند بروز می‌كند و شكوفا می‌شود: قدرت‌طلبی و حقیقت‌جویی.


1. بقره (2)، 96. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 230.

1. قدرت‌طلبی

قدرت‌طلبی یكی از گرایش‌های فطری و ذاتی انسان است و ریشه در نفس و فطرت دارد و هیچ‌گاه او را رها نخواهد كرد و در مقاطع سنّی مختلف به شكل‌های گوناگون بر رفتار وی حاكم خواهد بود.

تنوّع در قدرت‌طلبی

اكنون این سؤال قابل طرح و بررسی است كه چگونه قدرت‌طلبی انسان در شكل‌های مختلف بروز می‌یابد؟

پاسخ این است كه در تنوّع صور قدرت‌طلبی می‌توان بر دو عامل تكیه كرد كه یكی در اختلاف مراتب یك قدرت طولی نقش دارد و دیگری در تنوّع و صور گوناگون قدرت‌هایی كه در عرض یكدیگرند. دربارة مراتب مختلف یك قدرت طولی می‌توان گفت كه هر مرتبه‌ای از قدرت كه متعلّق قدرت‌طلبی انسان است، پس از حصول و تحقق در خارجْ سبب می‌شود كه قدرت‌طلبی انسان این مرتبه را رها سازد و به مرحلة بعد از آن تعلّق گیرد. بنابراین، هر مرتبه از قدرت كه فعلیّت یافت، در طلب مرتبة بعد نقش مثبت دارد. فی‌المثل كسی كه اكنون می‌تواند پهلوانی را به خاك بنشاند، پس از این، درجة بالاتری از قدرت را می‌طلبد تا با پهلوان نیرومندتری به مبارزه برخیزد.

عامل دوم كه در تنوّع قدرت‌طلبی نقش دارد، مراتب مختلف علم و شناخت انسانی است. تعلّق انسان به جلوه‌های گوناگون قدرت، به درجات مختلف آگاهی از مظاهر گوناگون قدرت بستگی دارد. شخصیّت‌طلبی و به اصطلاح پرستیژ، استقلال‌خواهی و میل به حرمت‌نهادن به او، همگی جلوه‌هایی از قدرت‌طلبی انسان شمرده می‌شوند. همچنین میل به آزادی، از میل به قدرت ریشه می‌گیرد. انسان مایل است آزاد باشد و در مشكلات و مسائلْ خودش تصمیم بگیرد و حاكم بر سرنوشت خویش باشد و

در صورتی‌ كه تحت فرمان دیگران باشد و آنان برای او تصمیم بگیرند، خود را مغلوب و تحت نفوذ و قدرت دیگران می‌بیند و از این وضع رنج خواهد برد.

2. حقیقت‌جویی

دومین جلوة كمال‌خواهی انسان، حقیقت‌جویی، علم‌دوستی و آگاهی‌طلبی است. همان گونه كه دربارة قدرت گفته شد، علم نیز یكی از چهره‌ها و ابعاد نفس است و انسان چون خود را دوست می‌دارد، این بُعد و چهرة خود، یعنی علم و آگاهی را نیز دوست می‌دارد. حقیقت‌طلبی در انسان ذاتی است و ریشة فطری دارد و چنان‌كه گفتیم، از انگیزه ریشه‌ای‌تر و اصیل‌ترِ كمال‌خواهی برگرفته می‌شود.

ج. لذّت‌جویی و سعادت‌خواهی

سومین غریزة اصلی انسان، میل به كامجویی، رفاه و سعادت‌خواهی است كه گسترة وسیع و فروع بسیار گوناگونی دارد و در كل می‌توان همة آنها را به سه بخش تقسیم كرد: یك بخش به بدن انسانی مربوط می‌شود، مثل غریزة تغذیه و جنسی؛ بخش دوم میان روان و بدن قرار دارد و به عبارتی به رابطة روح با بدن مربوط می‌شود، مثل زیبایی‌دوستی و جمال‌طلبی مادی و معنوی؛ بخش سوم مخصوص روح و روان است، مانند عواطف و احساسات و انفعالات.

نكات تكمیلی

1. ارتباط و آمیزش انگیزه‌ها

از ویژگی‌های نفس این است كه ‌جلوه‌‌های مختلف آن با هم مرتبط‌اند؛ گاهی ممكن است چند انگیزه انسان را به یك كار مشخّص وادار یا به چیزی علاقه‌مند سازند. برای

نمونه، غریزة جنسی غالباً با زیبایی‌طلبی همراه است و این دو به كمك هم، انسان را در مسیری خاص به حركت وامی‌دارند. همچنین حقیقت‌طلبی در اغلب موارد ـ به‌ویژه وقتی علم وسیله‌ای برای كسب قدرت یا جمع مال و ثروت شود یا به نحوی عامل التذاذ باشد و یا احترام و شخصیّت و عزّت و موقعیّتی را فراهم آورد ـ با انگیزه‌ها و تمایلات دیگری همراه می‌شود و با قوّت و قدرت بیشتری انسان را به تلاش وامی‌دارد.

2. تأثیر انگیزه‌ها در ارزش اخلاقی

انگیزه‌های موجود در نفس انسان در ارزش دادن به افعالی كه بر اساس آن انگیزه‌ها به وجود آمده‌اند ـ اعمّ از اینكه ارزش مثبت باشد یا منفی ـ نقش چشمگیری دارند و این از آن ویژگی‌های رفتار انسان است كه به‌خصوص در اخلاق باید مورد توجه قرار گیرد؛ از این رو، اختلاف ارزش افعال و رفتار انسانی تا حدّ زیادی به اختلاف انگیزة وی در آن كار بستگی دارد. بنابراین، هنگامی كه می‌خواهیم كاری را از نظر اخلاقی ارزیابی كنیم، لازم است انگیزة اصلی و منشأ و ریشه آن را در نفس انسان پیدا كنیم.

نقش انگیزه در ارزش اخلاقی دادن به كار، به‌ویژه در كارهای عبادی چشمگیرتر و آشكارتر خواهد بود. كارهای عبادی اگر به انگیزة كسب مقام و محبوبیّت و آبرو نزد مردم باشد، ارزش و اثر اخلاقی خود را از دست می‌دهد. ریشه‌یابی انگیزه‌ها در ارزیابی افعال اخلاقی بسیار مهمّ است و در آیات و روایات هم بر این رابطه فراوان تأكید شده تا آنجا كه اعمال میوة نیّت‌ها، و نیّت‌ها ریشه‌های اعمال معرفی شده‌اند.

برای تكمیل بحث رابطة انگیزه با ارزش اخلاقی، لازم است به این نكته نیز اشاره كنیم كه صِرف وجود این خواست‌ها و انگیزه‌ها در كمون نفس انسانی نمی‌تواند معیار ارزش اخلاقی باشد و هیچ‌كس را نمی‌توان نكوهش كرد كه مثلاً چرا میل جنسی داری یا چرا انگیزة قدرت و قدرت‌طلبی در نفس تو وجود دارد و... چنان‌كه هیچ‌كس را

نمی‌توان برای داشتن میل‌ها و انگیزه‌ها ستود. انگیزه‌ها و تمایلات موجود در نفس انسان، فطری و خدادادی‌اند و چون متعلّق ارزش اخلاقی فعل اختیاری انسان است، این انگیزه‌های فطری كه از دایرة اختیار بیرون‌اند، نمی‌توانند متعلّق ارزش اخلاقی باشند، نه ارزش مثبت و نه ارزش منفی. البته از آنجا كه انسان قادر است آنها را تقویت یا تضعیف كند، به آنها جهت دهد، به مقتضای آنها عمل كند یا عمل نكند و رهایش سازد، از افراط و تفریط بكاهد و به تعدیل آنها بپردازد ـ گرچه در اصل وجودمایة فطری آنها در نفس هیچ گونه قدرتی در ایجاد یا اعدام آنها ندارد ـ به لحاظ آنچه مقدور اوست داخل در محدودة اختیار وی می‌شوند و در نتیجه در قلمرو اخلاق و ارزش‌های اخلاقی قرار می‌گیرند و شخص، مورد مدح و ذمّ قرار خواهد گرفت و اگر امر و نهی هم وجود داشته باشد، در همین محدودة اختیار انسان خواهد بود.

3. تزاحم انگیزه‌ها

همة خواست‌های انسان یك‌جا برای وی حاصل نمی‌شود؛ به دلیل محدودیت خاصی كه از ویژگی‌های زندگی مادّی است و انسان ناگزیر است در بین این منابع محدود و غیر قابل جمع، یكی را برگزیند.

اكنون این پرسش مطرح می‌شود كه انتخاب انسان از میان خواسته‌های مختلف و متعارض بر چه اساسی انجام می‌گیرد؟ در پاسخ می‌توان گفت عامل گزینش انسان در نیروی طبیعی خلاصه نمی‌شود؛ بلكه یك عامل انسانی‌تر هم وجود دارد كه در بین انگیزه‌های متعارض راه گزینش را به روی انسان می‌گشاید و عامل حركت و تلاش وی خواهد شد و آن عبارت است از شناخت و ارزش‌یابی انگیزه‌ها و تشخیص انگیزه‌ای كه ارزشمندتر، بهتر و باقی‌تر است.

در تبیین عامل شناخت برای گزینش حدّ و حدود كمّی و كیفی انگیزه‌ها و رعایت

اعتدال باید به این نكته توجه كنیم كه سیر انسان باید به سوی هدفی مشخّص و ارزنده باشد و ناگزیر در اشباع انگیزه‌ها حدود و كمیّت و كیفیّت خاصی را رعایت كند، به گونه‌ای كه وی را به آن هدف ارزنده نزدیك كند؛ و در همین جاست كه اولاً پای شناخت به میان می‌آید، زیرا لازم است آن هدف ارزنده و اقتضائاتش را بشناسیم و حدود و كمیّت و كیفیّت لازم و مفید را تشخیص دهیم تا بتوانیم آگاهانه گزینش كنیم؛ ثانیاً پای اخلاق و ارزش‌های اخلاقی به میان می‌آید، چون رعایت این حدود و اندازه‌ها از نظر كمّی یا صفات و خصوصیات از نظر كیفی در اختیار ماست و در صورتی‌ كه رعایت كنیم، كار دارای ارزش مثبت وگرنه دارای ارزش منفی خواهد بود. بنابراین، می‌توان گفت كه میان هدف نهایی ارزشمند از یك‌سو و انگیزه‌ها و اهداف پایین‌تر از سوی دیگر نیز نوعی تزاحم و تعارض وجود دارد؛ ولی رسیدن به آن هدف نهایی ارزشمند، تعیین كنندة كمیّت و كیفیّت و جهت ارضای سایر خواست‌ها و تمایلات است.

4. انگیزه‌های پنهان

شناخت انگیزه‌ها و عوامل روانی و تأثیری كه در فعالیّت‌های انسان دارند، نیازمند دقّت فراوان است. گاهی كسی كاری را انجام می‌دهد و به گمان خود انگیزة ویژه‌ای را در انجام دادن آن كار مؤثر و دخیل می‌داند، در صورتی كه در بعضی موارد اگر كمی بیشتر دقّت كند، متوجه خواهد شد در واقع انگیزة دیگری بوده كه وی را به آن كار واداشته است. تفسیر این دوگانگی ـ میان آنچه انگیزة عمل می‌شناسیم و آنچه كه انگیزة واقعی آن بوده و تأثیر اصلی را داشته ـ این است كه در پشت پرده و در مراتب عمیق‌تر نفس انسان كه كمتر در معرض آگاهی و مورد توجه ما قرار دارند، فعل و انفعالاتی صورت می‌گیرد و عوامل و انگیزه‌هایی مخفی، بدون آنكه خود متوجه شویم ما را به كاری وامی‌دارد؛ آن‌چنان كه ما را به اشتباه می‌اندازند تا انگیزة كار خود را به غلط تفسیر كنیم.

بزرگان علم اخلاق و تربیت در مواردی از حیله‌های نفس خبر می‌دهند و انسان را هشدار می‌دهند و از آن برحذر می‌دارند و این حیله‌ها چیزی نیست جز همین فعالیّت‌های پنهانی نفس كه در اعماق نفس و پوشیده از نظر آگاهانة انسان صورت می‌پذیرد.

در اینجا شایسته است این مسئله را بررسی كنیم كه با توجه به اینكه در بسیاری از مباحث اخلاق ـ اسلامی و غیر اسلامی ـ خودخواهی و خوددوستی ملاك ارزش منفی تلقّی شده و در كتب اخلاق و سخنان بزرگان آمده است كه ریشة همة مفاسد «من» است و برای مبارزه با شرور و فسادها، بر انسان لازم است كه این وابستگی را در وجود خود ضعیف و نابود سازد و در این صورت می‌تواند به ارزش‌های والای اخلاقی برسد؛ چنان‌كه از بعضی روایات نیز برمی‌آید كه محور فضیلت، مخالفت با خواست‌ها و هواهای نفسانی است. پس به چه دلیل ما «حبّ ذات» را در این طرح، اساس همة فعالیّت‌های انسانی تلقّی كردیم و گفتیم حبّ ذات خودش اصالتاً بار ارزشی ندارد و از نظر اخلاقی نه خوب است و نه بد؟ در روایتی از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و اله) می‌پرسند: راه معرفت و خداشناسی چیست؟ آن حضرت در پاسخ می‌فرمایند: شناختن نفس یا خودشناسی. سپس می‌پرسند: راه موافقت با حق چیست؟ پاسخ می‌دهند: مخالفت با نفس. می‌پرسند راه تحصیل خشنودی خدا چیست؟ می‌فرمایند ناخشنودی از نفس. می‌پرسند: راه رسیدن به حق چیست؟ می‌گویند دور شدن از نفس. می‌پرسند راه اطاعت حق چیست؟ می‌گویند: سرپیچی و مخالفت با نفس، و همچنین پرسش‌های فراوان دیگر.(1)


1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 72؛ به نقل از: ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی: دخل علی رسول الله رجل اسمه مجاشع فقال: یا رسول ‌الله كیف الطّریق الی معرفة الحق؟ فقال رسول ‌الله(صلی الله علیه و اله) معرفة النفس. فقال: یا رسول‌ الله فكیف الطریق الی موافقة الحق؟ قال: مخالفة النفس. فقال: یا رسول ‌الله فكیف الطریق الی رضا الحق؟ قال: سخط النفس. فقال: یا رسول ‌الله فكیف الطریق الی وصل الحق؟ قال: هجر النفس. فقال: یا رسول‌ الله فكیف الطریق الی طاعة الحق؟ قال: عصیان النفس. فقال: یا رسول ‌الله فكیف الطریق الی ذكر الحق؟ قال: نسیان النفس. فقال: یا رسول ‌الله فكیف الطریق الی قرب الحق؟ قال: النباعة من النفس. فقال: یا رسول ‌الله فكیف الطریق الی انس الحق؟ قال: الوحشة من النّفس. فقال: یا رسول ‌الله فكیف الطریق الی ذلك؟ قال: الاستعانة بالحق علی النفس.

ممكن است گفته شود جملة نخست این روایت تا حدّی گویای حقیقتی است كه ما به آن اشاره كردیم؛ یعنی معرفت نفس مبدأ خداشناسی است، ولی از دیگر جملات و پرسش‌ها و پاسخ‌های روایت تا به آخر برمی‌آید كه «نفس» نقطة مقابل «الله» و مبدأ همة شرور و كژی‌هاست.

در پاسخ باید گفت در این بیان مغالطه‌ای صورت گرفته كه منشأ آن، اشتراك لفظیِ واژه‌های حبّ ذات و حبّ نفس است كه در دو مورد و در دو اصطلاح جداگانه به كار می‌روند. حبّ ذاتی كه ما در این طرح از ابعاد اساسی نفس دانسته‌ایم، با هواپرستی و خودخواهی كه در روایات، علم اخلاق و مكاتب اخلاقی نكوهش شده است تفاوت بسیار دارد. نیز واژة نفس در كلمات علمای اخلاق، مكاتب اخلاقی، روایات و به‌‌خصوص روایت مزبور، در مفهومی ویژه و اصطلاحی خاص به كار رفته است و در این طرح كه گاهی حبّ ذات و گاه حبّ نفس را به كار برده‌ایم، در معنا و مفهومی دیگر و متفاوت با مفهوم اخلاقی نامبرده به كار رفته است.

بنابراین، نفس به معنایی كه در علم اخلاق به كار می‌رود با نفس به معنای روح انسان كه در فلسفه كاربرد دارد فرق می‌كند و می‌توان گفت نفس به معنای اخلاقی آن، یكی از اعتبارات روح است و مبدئی شمرده می‌شود برای گرایش‌های نامطلوبی كه انسان را به پستی سوق می‌دهد.

اساساً حبّ نفس در اصطلاح فلسفی و آن‌چنان كه مورد نظر ماست، عین نفس یا خود و جوهرة وجود انسان است. هیچ موجود ذی‌شعوری نمی‌تواند موجود باشد و به نفس یا به خود محبّت نداشته باشد. بنابراین، فرضِ نیستیِ حبّ ذات و خوددوستی به نفیِ خودِ ذات و نبود نفس می‌انجامد. چنان‌كه علم به نفس نیز چیزی جز خود نفس نیست و نفس انسان نمی‌تواند وجود داشته باشد و عالم به خودش نباشد؛ یعنی خود نفس، حقیقتی جدا از علم به نفس نیست. بدیهی است حبّ نفس در این صورت

ـ مثل علم به نفس ـ از آنجا كه حقیقتی خارجی است، نمی‌تواند ارزشی باشد و نه‌تنها حبّ نفس بلكه هیچ‌یك از جهات فطری كه در نهاد و آفرینش انسان ریشه دارند و از محدودة اختیار خارج‌اند، نمی‌توانند در قلمرو امور ارزشی و اخلاقی قرار گیرند و از نظر اخلاقی خوب یا بد باشند.

برعكس، حبّ نفس و خودخواهی كه در اخلاق نكوهش می‌شود، امری است اختیاری و در محدودة امور ارزشی قرار دارد و در حقیقت بازگشت آن، به ترجیح خواست‌های حیوانی بر گرایش‌های والای انسانی و الهی است و این امری اختیاری و دارای ارزش منفی می‌باشد.

به گونة كلّی می‌توان گفت قرآن نیز هر جا امور نفسانی را نكوهش می‌كند، به لحاظ گرایش‌های حیوانی و شیطانی است كه مبدأ افعال نكوهیده و سقوط‌آور می‌‌شود، نه به ‌لحاظ اصل وجود روح و مایه‌های فطری آن.

آیات و قراین و شواهد قرآنی بیانگر این حقیقت است كه اولاً آدمی میل دارد برای همیشه در لذّت و خوشی به سر برد؛ ثانیاً ارضای این میل چیز نامطلوبی نیست و اگر گفته می‌شود در دنیا از بعضی لذّت‌ها خودداری كنید برای آن است كه به لذایذ عمیق‌تر و گسترده‌تر و نعمت‌های جاودانة جهان آخرت لطمه نزند. بنابراین، بهره‌مندی از نعمت‌های الهی در این دنیا تا آنجا كه معارض و مزاحم با لذت‌های جاویدِ آخرتی و سعادت ابدی انسان نباشد، هیچ اشكالی ایجاد نخواهد كرد.

چكیده

ـ ارتباط روان‌شناسی و اخلاق در این است كه اخلاق، برخی از اصول موضوعة مهم خود را از روان‌شناسی می‌گیرد.

ـ نفس همانند هرمی سه بُعدی است كه یك بُعد آن آگاهی،‌ بُعد دیگر قدرت، و بُعد سوم محبت است.

ـ تشبیه نفس به هرم برای آن است كه وحدت نفس (رأس هرم) را در عین كثرت (ابعاد هرم) نشان دهد.

ـ محبت موجود در ذات نفس منحصر به خوددوستی یا حبّ ذات ‌نیست؛ بلكه عشق به خدا و پرستش او نیز جزو گرایش‌های فطری انسان‌هاست كه ریشه در ذات نفس دارد. علم و قدرت نیز همین گونه‌اند.

ـ پیوند میان علم، قدرت و محبّت در نفس انسان همیشگی است.

ـ شاخه‌های اصلی حبّ ذات عبارت‌اند از: حبّ بقا، حبّ كمال، حبّ نفس.

ـ حبّ بقا تحت تأثیر عامل معرفت و علم به صورت‌های گوناگون جلوه می‌كند.

ـ كمال‌خواهی در دو میل نیرومند بروز می‌كند و شكوفا می‌شود: 1. قدرت‌طلبی؛ 2. حقیقت‌جویی.

ـ قدرت‌طلبی به صورت‌های گوناگون در انسان جلوه می‌كند و علت این امر، یكی مراتب مختلف یك نوع قدرت است، و دیگری تنوع و صور گوناگون قدرت‌های در عرض یكدیگر.

ـ لذّت‌جویی و سعادت‌خواهی را می‌توان به طور كلی به سه بخش تقسیم كرد: 1. بخش مربوط به بدن مثل غریزة تغذیه و غریزة جنسی؛ 2. بخش مربوط به روح و روان مثل عواطف و احساسات و انفعالات؛ 3. بخش مشترک بین روح و بدن مثل زیبایی‌دوستی مادی و معنوی.

ـ انگیزه‌های گوناگون انسان با هم مرتبط‌اند و بر هم اثر می‌گذارند.

ـ اختلاف ارزش كارها و رفتار انسانی به اختلاف انگیزه بستگی دارد و این وابستگی در كارهای اخلاقی و عبادی چشمگیرتر و آشكارتر است.

ـ از آنجا كه انسان و زندگی دنیایی دارای محدودیت‌های گوناگون است و همة خواسته‌های انسان برآورده شدنی نیست، میان‌ انگیزه‌های او تزاحم پیدا می‌شود.

پرسش

1. تشبیه نفس به هرم سه بعدی و حكمت این تشبیه را توضیح دهید.

2. شاخه‌های اصلی حبّ ذات را توضیح دهید.

3. قدرت‌طلبی و حقیقت‌جویی از نمادهای كدام شاخه از حبّ ذات هستند؟

4. شاخه‌های متمایز لذّت‌جویی و سعادت‌خواهی را نام ببرید.