درس سوم:آفرینش انسان (2)

 

درس سوم

آفرینش انسان (2)

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگیرى این درس:

1. منشأ آفرینش انسان از نگاه قرآن را فراگیرد؛

2. بر تبیین مراحل آفرینش انسان از منظر قرآن توانا شود؛

3. كاربردهاى روح در قرآن را بازشناسد؛

4. به وجه اشتراك كاربردهاى روح در قرآن پى ببرد؛

5. بتواند به این پرسش كه روح بر چه موجوداتى اطلاق نمی‌شود، پاسخ گوید.

 

منشأ آفرینش انسان در قرآن

آیات مربوط به آفرینش انسان مطالب متنوع و گوناگونى را بیان می‌کنند. در برخى آیات آمده است كه خدا انسان را آفرید در حالی كه قبلاً او چیزى نبود:

وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَیْئًا؛(1)و (2)«و همانا قبلاً تو را آفریدم در حالى كه چیزى نبودى».

هنگامى كه خداوند به زكریا بشارت فرزند داد و او شگفت‌زده شد، براى رفع شگفتى او فرمود: خود تو را آفریدیم در حالی كه چیزى نبودى. به تعبیر ساده، یعنى انسان از نیستى آفریده شده است.(3)

برخى آیات دیگر دربارة آفرینش كل انسان‌ها می‌فرماید:

أَوَلاَ یَذْكُرُ الإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَكُ شَیْئاً؛(4)و (5)«آیا انسان به یاد نمى‌آورد كه ما پیش از این او را آفریدیم در حالى كه چیزى نبود؟»


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 14.

2. مریم (19)، 9.

3. نه بدین معنا كه نیستی ماده‌ای است كه انسان از آن آفریده شده است؛ بلكه بدین معنا كه او نبوده است و خدا او را به وجود آورده است.

4. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 5، ص 443.

5. مریم (19)، 67.

هَلْ أَتَى عَلَى الإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُن شَیْئًا مَّذْكُوراً؛(1)و (2)«آیا زمانی طولانى بر انسان نگذشت كه چیز قابل ذكرى نبود؟»(3)

مفاد دو آیة اول این است كه خدا انسان را آفرید در حالی كه سابقاً چیزى نبود و «لاشىء» بود و مفاد آیة اخیر این است كه چیزى به نام «انسان» وجود نداشت.

ممكن است این توهم به وجود آید كه بنابراین، هر انسانى بدون مادة قبلى و به صورت ناگهانی، از نیستی ایجاد می‌شود؛ ولى پیداست كه منظور آیات این نیست. بهترین گواه این مطلب آن است كه خداوند در آیات فراوان دیگرى به این مطلب اشاره می‌کند که انسان را از خاك و آب آفریدیم؛ یعنى مادة قبلى را به‌تصریح بیان می‌فرماید.

بى‌شك منظور این است كه مادة قبلى وجود داشته و زمینة پیدایش انسان را فراهم آورده، اما باید چیزى بر آن افزوده مى‌شد تا انسان به وجود مى‌آمد و آن چیز در خود ماده نبوده است. فعلیّت جدیدى در ماده پدید آمده كه قبلاً وجود نداشته است. خاك بود، نطفه بود، ولى انسان نبود. این صورت انسانى را خدا افاضه و ابداع فرمود. همة آیات تصریح دارند بر اینكه انسان ماده‌اى در این جهان داشته است؛ ولى آیا چه بوده است؟ لحن آیه‌ها در این مورد متفاوت‌اند؛ اما می‌توان موارد ذیل را از قرآن به دست آورد:

 

1. زمین

چند آیه، زمین را منشأ آفرینش انسان می‌داند:

هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ؛(4)«او شما را از زمین آفرید».


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 208؛ ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 406 و ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 10، ص 93.

2. انسان (76)، 1.

3. این استفهام، استفهام تقریری است و به معنای اثبات آن چیزی است كه پس از حرف استفهام آمده.

4. هود (11)، 61.

هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ؛(1)«او به شما داناتر است آن‌گاه كه شما را از زمین آفرید».

مشابه این تعبیرات در این آیه آمده است:

وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الأَرْضِ نَبَاتًا؛(2)و (3)«و خدا شما را از زمین رویاند».

این تعبیر استعارى است؛ یعنى همان گونه كه گیاه از مواد زمینى می‌روید، رشد می‌كند و حیات گیاهى مى‌یابد، شما نیز همین مواد زمین بوده‌اید كه خدا به شما حیات بخشید. نخست یك «اِسپرم» بوده‌اید و خدا شما را به صورت انسانى كامل آفرید، یا هنگامى كه خاك بودید و خدا در آن خاك روح دمید و به صورت حضرت آدم درآمد، این هم رویاندن از زمین محسوب می‌شود.

 

2. خاك

مشابه این آیات، آیاتى است كه منشأ پیدایش انسان را «تراب» می‌داند كه باز بخشى از زمین است:

فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ؛(4)«به راستی ما شما را از خاك آفریدیم».

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ؛(5)و (6)«و از نشانه‌های او (خدا) آن است که شما را از خاك آفرید».

وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ؛(7)«و خدا شما را از خاك آفرید».


1. نجم (53)، 32.

2. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 10، ص 22.

3. نوح (71)، 17.

4. حج (22)، 5.

5. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 173 و ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 8، ص 238.

6. روم (30)، 20.

7. فاطر (35)، 11.

3. صلصال

در چهار آیه، منشأ پیدایش انسان «صلصال» ذكر شده است:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(1)و (2)«و همانا انسان را از گِل خشكیده كه از گِل بدبوى گرفته شده بود، آفریدیم».

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(3)«و به یاد آور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى از گِل خشكیده‌اى كه از گِل بدبویى گرفته شده می‌آفرینم».

قَالَ لَمْ أَكُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(4)«گفت: من نه آنم براى بشرى سجده كنم كه او را از گِل خشكیده‌اى آفریده‌ای كه از گِل بدبویى گرفته شده است».

خَلَقَ الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ؛(5)و (6)«انسان را از گِل خشکیده‌ای همچون سفال آفرید».

در مورد صلصال، مفسران بحث‌های بسیار کرده‌اند كه نتیجة قطعى از آنها به دست نمی‌آید. آنچه قاطعاً می‌توان گفت این ا‌ست كه صلصال یعنى گِلِ خشك. گواه این مطلب آن است كه قرآن در سورة «رحمن» آن را به «فخّار» تشبیه می‌کند و فخّار یعنى سفال و گِلِ پخته.

پس، از مجموعة این دسته آیات چنین برمی‌آید كه گِلى سرشته و خشك، مادة نخستینِ آفرینش انسان بوده است.


1. ر.ك: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 335؛ محسن فیض كاشانی، الصافی، ج 3، ص 106 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 158.

2. حجر (15)، 26.

3. حجر (15)، 28.

4. حجر (15)، 33.

5. ر.ك: ملافتح الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 120.

6. الرحمن (55)، 14.

4. طین (گِل)

دسته‌اى از آیات، مادّه نخستینِ آفرینش انسان را گِل معرفى کرده‌اند:

هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن طِینٍ؛(1)و (2)«اوست آنكه شمایان را از گِل آفرید».

خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ؛(3)و (4)«مرا از آتش و او را از گِل آفریدى».

 

5. آب

در برخى آیات آب منشأ پیدایش انسان شمرده شده است:

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا؛(5)و (6)«او كسى است كه از آب، انسانى را آفرید، سپس او را (دارای) نسب و سبب قرار داد».

این آب، قابل دو تعبیر است:

یك. آب به اصطلاح عرفى: در این صورت جزو آیاتى است كه موجودات زنده را از آب می‌داند:

وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء؛(7)«و خدا هر جنبنده‌ای را از آب آفرید».

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَیْء حَیٍّ؛(8)«و هر موجود زنده‌ای را از آب پدید آوردیم».

دو. نطفه: احتمال قوى‌تر هم همین است كه مبدأ نزدیك‌تر، یعنى نطفه، منظور است و گواه، آیاتی ا‌ست كه از نطفه به «ماء مهین» یا «ماء دافق» تعبیر كرده است:


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 5 و عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 1، ص 702.

2. انعام (6)، 2.

3. شیطان در پاسخ خداوند كه فرمود «چرا بر آدم سجده نكردی؟» مفاد این آیه را گفت.

4. اعراف (7)، 12.

5. ر.ك: محسن فیض كاشانی، منهج الصادقین، ج 4، ص 19.

6. فرقان (25)، 54.

7. نور (24)، 45.

8. انبیاء (21)، 30.

أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ؛(1)«آیا شما را از آبى پست و ناچیز نیافریدیم؟!»

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ؛(2)«سپس نسل او را از عصاره‌اى از آب ناچیز آفرید».

فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ؛(3)و (4)«پس انسان باید بنگرد از چه آفریده شده است، از آبى جهنده».

پس اطلاق «ماء» بر نطفه، در قرآن، ناآشنا نیست و بعید به نظر نخواهد آمد اگر منظور از «ماء» در آیة خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا(5) نطفه باشد. بعداً خواهیم گفت كه این آیه و آیات دیگرى كه تصریح به نطفه در آفرینش انسان دارد، عمومیت ندارد؛ چنان‌كه عیسى و آدم(علیه السلام) از نطفه خلق نشده‌اند. پس این آیات، فقط جریان طبیعى خلقت انسان را بیان می‌کند و آن افرادِ استثنایی از سیاق آیات خارج‌اند.

 

6. نطفه

دسته‌ای دیگر از آیات، منشأ آفرینش آدمى را تنها نطفه می‌داند:

خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ؛(6)و (7)«انسان را از نطفه آفرید».

أَوَلَمْ یَرَ الإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ؛(8)«آیا انسان نمى‌بیند كه راستی او را از نطفه آفریدیم».


1. مرسلات (77)، 20.

2. سجده (32)، 8.

3. ر.ك: ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 472 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 381.

4. طارق (86)، 5، 6.

5. فرقان (25)، 54.

6. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 223.

7. نحل (16)، 4.

8. یس (36)، 77.

إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ؛(1) «به راستی ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم».

 

7. نطفه و تراب

در برخى آیات تراب و نطفه با هم آمده‌اند:

فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ؛(2)و (3)«پس به راستی شما را از خاك و سپس از نطفه آفریدیم».

وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ؛(4)«و خداوند شما را از خاك و سپس از نطفه آفرید».

در مورد این آیات، دو وجه به نظر می‌آید:

1. مراحل آفرینش هر فرد، جدا مورد نظر است؛ یعنى خاك است كه به مواد غذایى و مواد غذایی به نطفه تبدیل می‌شود. پس خاك مبدأ نطفه و نطفه مبدأ انسان است؛ خاك مبدأ دور، و نطفه مبدأ نزدیك است.

2. چون حضرت آدم از خاك است و هر انسانى در آفرینش منتهى به آدم می‌شود، پس مبدأ آفرینش آدم، مبدأ آفرینش دیگران نیز خواهد بود.

 

مراحل آفرینش انسان

در آیة زیر به مراحل مختلف آفرینش انسان اشاره شده است:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِی


1. دهر (76)، 2.

2. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 6، ص 135 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 377.

3. حج (22)، 5.

4. فاطر (35)، 11.

الأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ؛(1)«ای مردم اگر شما در زنده شدنِ دوباره تردید دارید، به راستی ما شما را از خاك آفریدیم، سپس از نطفه، آنگاه از خون بسته شده، سپس از مضغه (= گوشت جویده‌شده)، كه بعضی دارای شكل و خلقت است و بعضی بدون شكل، تا برای شما روشن سازیم (كه بر هر چیز قادریم) و جنین‌هایی را كه بخواهیم تا مدت معینی در رحم قرار می‌دهیم، بعد شما را به صورت طفل بیرون می‌آوریم، سپس هدف این است كه به حد رشد و بلوغ خویش برسید».

سیاق آیه در مقام آن است كه مراحل گوناگون آفرینش انسان را بیان فرماید.

در آیات دیگرى نیز به این «مراحل مختلف» اشاره شده است:

وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا؛(2)و (3)«و هر آینه شما را در طى مراحل آفرید».

خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ؛(4)«آفرینشى پس از آفرینش دیگر، در تاریكى‌هاى سه‌گانه».

در سورة حج آن مراحل را تفسیر فرموده است كه ببینید شما آفرینش‌هایى پی‌درپی داشته‌اید و در هر مرحله‌اى خداست كه دگرگونی‌ها را به وجود مى‌آورد؛ آفرینشى از پى آفرینش دیگر و فعلیتى از پس فعلیت دیگر به شما مى‌بخشد:

مرحلة نخست: از خاك به نطفه.

مرحلة دوم: از نطفه به علقه. گفته‌اند كه علقه را به مناسبت «حالتِ بستگى» داشتن علقه می‌گویند. برخى نیز گفته‌اند چون نطفه در این مرحله به شكل زالو است، به آن علقه گفته‌اند كه به معناى زالو نیز هست. عدّه‌ای دیگر گفته‌اند نطفه در رحم ابتدا حالت


1. حج (22)، 5.

2. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 10، ص 21.

3. نوح (71)، 14.

4. زمر (39)، 6.

استقرار ندارد، در مرحلة علقه چون به دیوارة رحم مى‌چسبد، بدین نام نامیده شده است. شماری هم می‌گویند چون به صورت «خون بسته» درآمده است علقه می‌گویند. به هر حال، آنچه مسلّم است، پس از مرحلة نطفه، مرحله‌ای است كه به آن علقه می‌گویند و پس از آنكه مصداق آن را دریافتیم، به وجه نام‌گذاری آن نیازى نداریم.

مرحلة سوم:مُضغه: مفسران گفته‌اند از مادة مضغ (جویدن) است؛ زیرا در این مرحله، مانند گوشت جویده شده است.

اما آنچه بیشتر به توضیح نیاز دارد تعبیر «مخلّقه» و «غیرمخلّقه» است. بى‌شك منظور این نیست كه هر انسانى هم از مضغة مخلّقه و هم از غیرمخلّقه آفریده می‌شود. بنابراین، چنین نیست كه اینها، دو مرحلة پیاپى براى مضغه است، بلكه منظور این است كه مضغه در مرحلة تكامل خود به دو بخش تقسیم می‌‌شود: گاه به صورت مخلّق درمی‌آید و گاه ساقط می‌شود و به مرحلة بعد یعنى جنین نمی‌رسد.

به هر حال، پس از مضغه، گاهى جنین به حدى مى‌رسد كه اعضای آن معلوم است و تصویر پیدا می‌کند كه در آن صورت مخلّق است و گاهى در همان حد قبل از تصویر ساقط می‌شود كه در این صورت غیرمخلّق است. در بعضى آیات نیز مرحلة پیدایشِ «عظم» (استخوان) را ذكر فرموده است كه آن هم بر همان مرحلة تسویه منطبق می‌شود. در ادامه می‌فرماید:

نُقِرُّ فِی الأَرْحَامِ مَا نَشَاء؛(1)«در رحم‌ها آنچه را اراده كنیم، قرار می‌دهیم».

ظاهر این آیه اشاره به آن است كه بعد از مرحلة مخلّق شدن (یا در همین مرحله) است كه دختر یا پسر بودنِ جنین ظاهر می‌شود:

یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّكُورَ؛(2)«به هر كس اراده كند دختر می‌بخشد و به هر كس بخواهد پسر می‌دهد».


1. حج (22)، 5.

2. شورى (42)، 49.

إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى؛(1)«تا زمانی معین».

ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً؛(2) «سپس شما را به صورت كودكى (از رحم مادرانتان) بیرون می‌فرستیم».

این مراحل آفرینش انسان است، از خاك شروع می‌شود و مراحلى را كه گفتیم مى‌گذراند.(3)

ولَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ...؛(4)و (5)«هر آینه ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم، سپس او را نطفه‌ای در قرارگاه استواری قرار دادیم، سپس نطفه را خون بسته ساختیم، پس خون بسته را (چونان) گوشتی جویده آفریدیم، پس آن گوشت را استخوان ساخته، آنگاه استخوان را گوشت پوشاندیم، سپس او را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم».

در این آیه، به جاى مخلّقه و غیرمخلّقه، تعبیر فرموده است كه مضغه به عظام تبدیل می‌شود و روى عظام، گوشت می‌روید.

برخى احتمال داده‌اند كه ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ دنباله همان عظم و لحم است؛ ولى برخى دیگر تأكید كرده‌اند كه منظور دمیدن روح است و نه‌تنها این موضوع، بلكه اتحاد روح و بدن و اینكه روح جسمانیّة‌الحدوث است نیز استفاده می‌شود.(6)

هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُم


1. حج (22)، 5.

2. حج (22)، 5.

3. دو احتمالی كه در مورد آیة «خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ» گفتیم كه آیا ویژة انسانِ نخستین است یا مربوط به هر انسانی، در این آیه ظاهراً به جای خود باقی است و قرینة آشكاری به دست نیامده است.

4. تنها همین یك مورد با این تعبیر در قرآن كریم آمده است.

5. مؤمنون (23)، 12 ـ 14.

6. به مناسبت دیگری دوباره دربارة این موضوع سخن خواهیم گفت.

لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُیُوخًا وَمِنكُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛(1)و (2)«او كسی است كه شما را از خاك آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه، سپس شما را به صورت طفلی بیرون می‌فرستد، سپس (امکان می‌دهد) تا به مرحله كمال قوّت برسید، و پس از آن تا پیر ‌شوید، و در این میان گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله می‌میرند و تا سرانجام به سرآمد عمر خود ‌رسید، و شاید بیندیشید».

بارى، از آیاتى كه ذكر كردیم برمی‌آید كه قرآن كریم مبدأ آفرینش انسان را گاه به صورت آفرینش هر فرد بیان می‌کند مبنى بر اینكه از نطفه است و مراحلى دارد تا به جنین كامل مى‌رسد و گاه به خلقت نخستینِ انسان توجه دارد و گاهى نیز هر دو را جمع می‌کند.

 

نفخ روح(3)

قرآن كریم پس از ذكر مراحل آفرینش انسان از نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم، به نفخ روح اشاره می‌فرماید؛ یعنى پس از آنكه ساختمان جسمى جنین كامل شد، عنصر دیگرى به آن افزوده می‌شود و مرتبة وجودى تازه‌اى مى‌یابد كه قرآن از آن مرحله با نفخ روح یاد می‌کند. در برخى آیات نیز، با اشاره و ابهام می‌فرماید آفرینش دیگرى نیز به انسان دادیم:

ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ...؛(4)«سپس او را در آفرینشی دیگر پدید آوردیم...».

در پنج آیه، نفخ روح به كار رفته است. دو مورد دربارة حضرت آدم(علیه السلام) می‌باشد كه


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 367.

2. مؤمن (40)، 67.

3. ر.ك: مرتضی مطهری، معاد، ص 109؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، ص 17؛ جعفر سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 9 ـ 46 و محمود رجبی، انسان‌شناسی، ص 85 ـ 105.

4. مؤمنون (23)، 14.

بر سایر انسان‌ها نیز صادق است؛ و مورد سوم ظاهراً در مورد مطلق انسان است؛ گرچه احتمال مى‌رود آن هم دربارة حضرت آدم(علیه السلام) باشد و دو مورد آخر دربارة حضرت مریم(سلام الله علیها) است.

 

نفخ روح و انسان

موردى كه ظاهراً عام و شامل همة انسان‌هاست، آیة ذیل می‌باشد:

الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْكُرُونَ؛(1)و (2)«(خدا) همان كسی است كه هرچه را آفرید نیكو آفرید، و آفرینش انسان را از گل آغاز كرد. سپس نسل او را از عصاره‌ای از آب ناچیز آفرید. سپس او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید، و برای شما گوش و چشم و دل‌ها قرار داد، اما كمتر (نعمت‌های او را) سپاس می‌گزارید».

اینكه مى‌گوییم «ظاهراً»، بدین جهت است كه ممكن است ضمیر سوّاه به نوع انسان برگردد، یا به نخستین انسان كه مصداق بَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ (آغاز خلقت انسان) است. اما به نظر مى‌رسد كه اگر به مطلق انسان بازگردد با سیاق آیه مناسب‌تر است؛ زیرا ابتدا خلقتِ انسانِ نخستین را می‌فرماید و سپس خلقت نسل انسان را كه از «ماءٍ مهین» است و سپس حكم كلى را كه شامل انسان نخستین و نسل اوست، بیان مى‌دارد و می‌فرماید سوّاه، یعنى «و انسان را موزون و به‌هنجار كرد، خواه انسان نخستین را و خواه نسل او را»؛ یعنى همه آفرینششان كامل می‌شود و بعد از اینكه جنین همة انسان‌ها كامل شد، یا آفرینش انسان نخستین كامل گشت، در آنها از روح خود مى‌دمد. به نظر مى‌رسد این


1. ر.ك: حسین الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 15، ص 313؛ ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 7، ص 258 و محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 262.

2. سجده (32)، 7 ـ 9.

احتمال قوى‌تر است و بر پایة آن، این مورد یگانه آیه‌اى است كه در آن، دربارة همة انسان‌ها تعبیر «نفخ روح» به كار رفته است.

 

نفخ روح و آدم

آیه‌هاى زیر ویژة حضرت آدم(علیه السلام) است:

إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛(1)«من از گل خشكیده‌ای كه از گل بدبویی گرفته شده، بشری می‌آفرینم، پس هنگامی كه او را موزون ساختم و در او از روح خود دمیدم، برای او سجده كنید».

إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛(2)«من از گِل بشری می‌آفرینم. هنگامی كه آن را موزون ساختم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید».

پیش‌تر گفتیم كه بشر، در آیات مورد بحث، با وجود حضرت آدم تحقق مى‌یابد و چون با قرائن خارجى، سجده نیز ویژة حضرت آدم بوده است؛ پس می‌توان گفت كه این آیات مخصوص حضرت آدم است. خواه از آن ‌رو كه آدم نماد همة انسان‌ها بوده و خواه به واسطة آنكه نور انبیا و اولیا در وجود او بوده است.

 

نفخ روح و حضرت مریم

آیات نفخ روح مربوط به حضرت مریم(سلام الله علیها) هم بدین قرار است:

وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ؛(3)و (4)


1. حجر (15)، 28، 29.

2. ص (38)، 71، 72.

3. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 7، ص 276.

4. انبیاء (21)، 91.

«و آن زن (مریم) را به یاد آور كه دامان عفت خود را پاك نگه داشت، پس ما از روح خود در آن دمیدیم و او و فرزندش را نشانة بزرگی برای جهانیان قرار دادیم».

وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا؛(1)«و مریم دختر عمران كه دامان عفتِ خود را پاك نگه داشت، و ما از روح خود در آن دمیدیم».

بى‌گمان، این نفخ روح همان است كه موجب پیدایش عیسى شد و نه آنكه موجب حیات مریم شده باشد؛ چراكه او پیش از آن هم زنده بوده است.

اینك ببینیم اصولاً خود روح از دیدگاه قرآن چیست.

موارد كاربرد واژة روح در قرآن(2)

واژة روح در قرآن بسیار به كار رفته كه از جهت موارد استعمال و چگونگى كاربرد متفاوت‌اند. در سه مورد، تعبیر «روح‌القدس» در مقام تأیید حضرت عیسى آمده است:

وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛(3)و (4)«و به عیسی پسر مریم دلایل روشن دادیم، و او را با روح‌القدس تأیید كردیم».

إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسى ابْنَ مَرْیَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِی عَلَیْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَیَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛(5)«و به یاد آور آنگاه را كه خدا فرمود: ای عیسی بن مریم! نعمتم را بر تو و مادرت به خاطر داشته باش، آنگاه که با روح‌القدس تو را تأیید کردم».


1. تحریم (66)، 12.

2. ر.ك: عبد علی العروسی الحویزی، نور الثقلین، ج 1، ص 98.

3. ر.ك: جعفر سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 25ـ27 و مرتضی مطهری، معاد، ص 129.

4. بقره (2)، 87، 253.

5. مائده (5)، 110.

چنانكه مى‌بینیم، آیات از موجودى نام مى‌برند كه وسیلة تأیید حضرت عیسى بوده است.

در یك مورد نیز از كسى به همین نام یاد شده كه قرآن را به قلب مقدس پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل كرده است:

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ؛(1)«بگو روح‌القدس آن (قرآن) را از سوی پروردگارت به حق فرود آورده است».

در برخى آیات آمده است كه «روح»، مؤمنان را تأیید می‌كند:

وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ...؛(2)«و آنان را با روحی از جانب خودش تقویت فرمود».

در برخى موارد به خود حضرت عیسى(علیه السلام) روح اطلاق شده است:

وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ؛(3)«و كلمة اوست، كه او را به مریم القا كرد...».

پسر خدا نبود، بلكه كلمة خدا و روحى از خدا بود و شاید منشأ اینكه حضرت عیسى «روح‌الله» نامیده می‌شود، همین باشد. مناسبت این لقب براى او نیز شاید این باشد كه پیدایش وى، چون دیگران بر اساس قوانین مادى و این‌جهانى نبوده است؛ یعنى عوامل طبیعى در آفرینش او نقش مهمى نداشت. پس می‌توان گفت قوام او به همان روحی است كه خدا به مریم(سلام الله علیها) القا كرد. به این اعتبار، روح نامیده شدن، نوعى عنایت به اوست و تعبیرى مجازى است نه حقیقى، و در واقع، اشاره به روحانیت و معنویت اوست كه با وجودِ داشتنِ جسم، روح نامیده می‌شود.


1. نحل (16)، 102.

2. مجادله (58)، 22.

3. نساء (4)، 171.

در یك مورد نیز در قرآن تعبیرى هست كه احتمالاً به خود قرآن روح اطلاق شده است:

وَكَذَلِكَ أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا؛(1) «همان ‌گونه به فرمان خود روحی را بر تو وحی كردیم».

در مواردی، روح و فرشتگان را با هم آورده است:

یُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ؛(2)«فرشتگان را با روح از سوی خدا نازل می‌کند».

تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم؛(3)«در شب قدر فرشتگان و روح فرود می‌آیند».

تَعْرُجُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ؛(4)«فرشتگان و روح به سوی خدا عروج می‌کنند».

جای سؤال است كه آیا این روح از سنخ فرشتگان است یا برتر از آنان و یا پایین‌تر از ایشان؟

در برخی روایات آمده است كه: الرّوح خلق اعظم من جبرئیل؛ «روح مخلوقی بزرگ‌تر از جبرئیل است».

شاید از برخی روایات دیگر نیز برآید كه نام یكی از فرشتگان بزرگ، روح است. از این رو، این عطف و این همراهی روح و فرشتگان، از نوع «ذكر خاص بعد از عام» است: فرشتگان را همراه با یكی از آنان كه سرپرست یا فرمانده آنان است، ذكر می‌کند. چنان‌كه در مورد جبرئیل جای دیگر یاد كرده است كه فرمانده فرشتگان است: مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ؛ در عالم بالا، جبرئیل مطاع و فرمانده است. اگر مصداق روح در آیة مورد نظر ما جبرئیل باشد، به همین خاطر، یعنی فرماندهی اوست، و ذكر خاص بعد از عام است.


1. شورى (42)، 52.

2. نحل (16)، 2.

3. قدر (97)، 4.

4. معارج (70)، 4.

نیز احتمال دارد كه روح، موجودی بزرگ‌تر از فرشتگان و حتی جبرئیل باشد. به هر حال، حقیقت ملك و حقیقت روح را نمی‌دانیم؛ ولی موجودی است كه با فرشتگان سنخیت دارد و با آنان نزول و عروج دارد.

مورد دیگر كاربرد روح:

فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا؛(1)و (2) «ما روح خود را به سوی او فرستادیم و در شكل انسانی بر مریم ظاهر شد».

روحی كه در این آیه آمده است، در همان حال كه به شكل و صورت انسان برای حضرت مریم(سلام الله علیها) ظاهر شده، از سنخ موجودات فرابشری و فرشتگان و شاید خود فرشته یا حتی جبرئیل است و روحِِ انسان نیست و همان روحی نیست كه عیسی شد؛ بلكه می‌گوید: من رسول پروردگارم: أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لأَهَبَ لَكِ غُلاَماً زَكِیّاً و پس از اجرای رسالت خود به مقام خویش باز می‌گردد.

پس آنچه مسلّم و متیقّن است، روح در قرآن دو مورد استعمال حقیقی دارد:

1. در مورد روح انسان؛

2. در مورد موجودی كه از سنخ فرشتگان است.

یك آیه نیز هست كه در آن مشخص نیست منظور روح انسان است یا فرشته:

وَیَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی؛(3)و (4)«و از تو دربارة روح می‌پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است».

ممكن است روحی كه از آن پرسش شده است، همان روحی باشد كه به عنوان نازل كنندة قرآن مطرح شده بود و نیز ممكن است روح انسان باشد.


1. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 34.

2. مریم (19)، 17.

3. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 208.

4. اسراء (17)، 85.

روح، مشترك معنوی یا لفظی

اكنون دربارة استعمال كلمة روح این پرسش مطرح است كه آیا روح در این دو مورد با معنای واحد به كار رفته یا مشترك لفظی است؟ آنچه از موارد استعمال روح برمی‌آید این است كه بی‌گمان اطلاق روح بر فرشتگان و موجود همسنگ فرشته، با اطلاق روح به روح انسانی وجه مشتركی دارد. این وجه مشترك، بدین معناست كه لفظ یا برای همان وجه اشتراك وضع شده و مشترك معنوی است، یا اگر مشترك لفظی باشد، دست‌كم به همان مناسبت (وجه اشتراك)، از یك معنا به معنای دیگر منتقل شده است.

توضیح آن مناسبت (وجه اشتراك) این است كه در همة موارد مذكور، روح بر موجودی اطلاق می‌شود كه حیات و شعور دارد و موجودی است مخلوق و بر موجودات فاقد شعور اطلاق نمی‌گردد؛ همچنین بر خداوند كه خالق همة هستی از جمله روح است اطلاق نمی‌‌شود.

 

معنای انتساب روح به خدا

انتساب روح به خدا در تعابیری چون:

مِن رُّوحِی؛(1)«از روح خودم»؛ مِن رُّوحِنَا؛(2) «از روحمان» و مِن رُّوحِهِ؛(3) «از روحش» یعنی چه؟ و این اضافه چگونه اضافه‌ای است؟

از روایات برمی‌آید كه در صدر اسلام و در زمان ائمه(علیهم السلام) این توهم برای برخی پیش آمده بود كه ناگزیر چیزی از خدا در انسان وجود دارد؛ گویی در ذهنشان می‌گذشته است كه جزئی از خدا جدا شده و به درون انسان آمده است. كم یا بیش در برخی مكاتب فلسفی چنین گرایش‌هایی به چشم می‌خورد. گاهی بیان می‌شود كه انسان از دو عنصر الاهی و شیطانی شكل یافته است و چه‌بسا وجود همین اندیشه در عمق ذهن


1. حجر (15)، 29.

2. انبیاء (21)، 91.

3. سجده (32)، 9.

گویندگانِ آن، موجب شده است كه بپندارند انسان در تكامل خود، سرانجام خدا خواهد شد! از امام معصوم(علیه السلام) در برخی روایات پرسیده‌اند: هل فیه شیءٌ من جوهریّة الرّب؛ «آیا چیزی از جوهریّت خداوندی در انسان وجود دارد؟»

اصطلاح «جوهریّت» می‌تواند نشانة آن باشد كه این سؤال‌ها وقتی مطرح شد كه كسانی از مذاهب غیراسلامی با مسلمانان ارتباط فرهنگی برقرار كردند و این ‌گونه اصطلاحات (جوهر، عرض و...) كم‌كم در بین مسلمانان، به‌ویژه متكلّمان، رواج یافت.

در این روایات به شدت با این افكار مبارزه شده و در پاسخ آمده است كه این حرف‌ها كفر است و آن كس که این سخن‌ها را بر زبان آورَد، از دین خارج شده است. روح انسان مخلوق خداست؛ از «امر» خداست و خدا جزء ندارد. خدا بسیط است، چیزی از خدا كم نمی‌شود و بر او افزون نمی‌گردد و كسی كه با این‌ گونه مسائل كه ضروری‌ترین مسائل اعتقادی اسلام در مورد خداست آشنا باشد، نباید چنین توهمی بكند.

 

پس منظور از «مِنْ روحنا» و امثال آن، این نیست كه چیزی از خدا جدا شده باشد و از قبیل اضافة جزء و كل نیست؛ بلكه اضافه‌ای ا‌ست كه ادبا آن را اضافة تشریفی می‌نامند. در اضافه، كمترین مناسبت كافی است و در همة زبان‌ها نیز رایج است؛ مثلاً در فارسی، خدای ما، عالَم ما، آسمانِ ما... این قبیل اضافات ملكیّت و جزئیت را نمی‌رساند، بلكه نوعی اختصاص كه از كمترین مناسبت به هم می‌رسد، برای ادای آن بسنده است.

 

ممكن است سؤال شود اگر چنین است، پس چرا خدا به جای «روح ما» نفرموده است «بدن ما»؟ مگر بدن نیز مانند روح، مخلوق خدا نیست؟

در پاسخ می‌توان گفت: در اضافة «روحنا»، چیزی بیش از رابطة خالق و مخلوق را

لحاظ كرده است؛ چنان‌كه دربارة كعبه می‌فرماید: بیت‌الله. چرا؟ مگر نه آن است كه همه چیز با خدا نسبت مخلوقیت دارد، پس چرا برخی از چیزها را به‌ویژه به خود نسبت می‌دهد؟ این به دلیل شرافت آن چیزهاست؛ یعنی انتساب بدن به خدا و انتساب روح به خدا، با هم برابر نیست. اگرچه از جهت مخلوقیت مساوی‌اند، ولی روح از جهت شرافت به خدا نزدیك‌تر است.

پس، از این اضافه و نسبت نباید تصور كنیم كه چیزی از خدا به انسان منتقل شده و یك عنصر خدایی در انسان وجود دارد. حتی در شعر نیز ادب اسلامی اقتضا می‌کند كه هرگونه تشبیه و تعبیری را در مورد خداوند ـ جلّ جلاله ـ به كار نبریم. انسانِ مخلوق باید نسبت به خدای خالق، حریمی قائل شود. فهم ما بدانجا نمی‌رسد كه خدا را بشناسیم و حقیقت اوصاف و افعال الاهی را درك كنیم. پس چه بهتر كه در تعبیرات خویش، در حد تعبیرات كتاب و سنت اكتفا كنیم، مگر به عنوان اطلاق و وصفی كه ناگزیر باشیم در مقام بیان لفظی به كار ببریم. نتیجه اینكه اجمالاً از قرآن برمی‌آید كه در آدمی، جز بدن، چیزی بسیار شریف نیز وجود دارد، ولی مخلوقِ خداست نه جزئی از خدا و تا آن چیز شریف در انسان به وجود نیاید، آدمی انسان نمی‌شود و چون در حضرت آدم به وجود آمد، شأنی یافت كه باید فرشتگان در برابر او خضوع كنند. البته شرطِ كافی نیست، شرطِ لازم است. تا این نباشد انسان صلاحیت مسجود واقع شدن نمی‌یابد؛ اما آیا چیز دیگری می‌خواهد یا نه، این را باید از كتاب و سنت دریافت.

در درس نهم دربارة وجود، بقا و تجرد روح از دیدگاه قرآن به تفصیل بحث خواهیم كرد.

خلاصه

* برخی آیات به مراحل گوناگون آفرینش انسان اشاره دارد.

* بیان قرآن دربارة منشأ آفرینش انسان گوناگون است: گاه از آب جهنده، گاه از گِل، گاه از نطفه، گاه از گِل خشك شده و گاه از گِل چسبنده به عنوان مادة اولیة آفرینش انسان نام برده است.

* میان این منشأهای گوناگون تعارضی وجود ندارد، بلكه هریك به مرحله‌ای خاص اشاره دارد و برخی نیز مخصوص حضرت آدم(علیه السلام) است.

* در آیات قرآن پنج بار به نفخ روح اشاره شده است.

* روح در قرآن كاربردهای متنوع و گوناگونی دارد؛ نظیر روح‌القدس، روح‌الامین، روحٌ منه و روح.

* آنچه مسلّم است روح در قرآن دو كاربرد حقیقی دارد: یكی در مورد روح انسان؛ دیگری در مورد موجودی كه از سنخ فرشتگان است.

* اطلاق روح بر فرشتگان و موجود همسنگ فرشته، با اطلاق روح به روح انسان، وجه مشتركی دارد. وجه اشتراك عبارت است از مخلوقی دارای حیات و شعور.

* در تعبیرهایی نظیر «من روحی» اضافه شدن روح به «یاءِ» نسبت، اضافة تشریفی است، نه اضافة ملكی یا اختصاصی.

 

پرسش

1. منشأ آفرینش انسان از دیدگاه قرآن چیست؟ توضیح دهید.

2. چند نمونه از كاربردهاى روح در قرآن را بیان كنید و تفاوت آنها را شرح دهید.

3. دو كاربرد حقیقى روح در قرآن را بیان كنید.

4. وجه مشترك مفهومى در كاربردهاى گوناگون روح كدام است؟

5. اضافه شدن روح به «یاءِ» نسبت در تعابیرى نظیر «من روحى» بیانگر چیست؟