در گفتار پیشین از دو منظر به اهمیت بررسی موضوع بدعت، و خطری که برای دین، و جامعه بدعتگذار دارد، پرداختیم. از جنبة فردی، فقدان ایمان در بدعتگذار موجب میشود که او عقاید باطل خود را در برابر اعتقادات و آموزههای حق مطرح سازد و حکم و قانون جعل کند و برای خودْ حق تشریع قائل شود و خویش را در ربوبیت تشریعی شریک خداوند بداند. همچنین از جنبة اجتماعی به خطر و زیان بدعت و بدعتگذار برای جامعه و گمراه ساختن دیگران پرداختیم. شکی نیست که رسالت و نقش پیامبران رساندن پیام خدا، بدون کاستن و افزودن، به مردم بود. اگر کسی در دین خدا تصرف کرد و چیزی را که خدا و پیامبرش نفرموده به نام دین مطرح ساخت یا بخشی از دین را که از سوی خداوند فرستاده شده، نپذیرفت و آن را حذف کرد، در نقطة مقابل انبیا و در جبهة شیطان قرار گرفته است و باعث گمراهی مردم و حرمان آنان از هدایت و سعادت میشود.
نکتة سومی که در نهج البلاغه نیز مورد توجه و تأکید قرار گرفته این است که بدعت موجب پیدایش فتنه(1) در جامعة اسلامی میشود: وقتی کسی به بدعت در دین پرداخت و گروهی به او پیوستند و از وی حمایت کردند، کسانی که بدعت و فساد در دین را برنمیتابند در برابر آنان قد علم میکنند. در نتیجه بین آنان مجادلههای گفتاری و درگیریهای فیزیکی رخ میدهد، و چهبسا کار به ایجاد فسادهای بزرگ اجتماعی و ریخته شدن خون انسانها میانجامد. اگر وقایع و فتنههای صدر اسلام را بررسی كنیم، درمییابیم که خاستگاه آنها بدعتهایی بود که در عقاید، اخلاق و احکام دین نهاده شد و آن فتنهها وضعیتی را پیش آوردند که پس از گذشت چند دهه از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، کسانی که خود را مسلمان میدانستند و برخی با ادّعای قصد قربت و به امید دستیابی به بهشت، با سیدالشهدا(علیه السلام) و یاران ایشان جنگیدند و همه، حتی كودك ششماهه را شهید کردند. در تاریخ آمده است، وقتی عمر بن سعد میخواست فرمان حمله به سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) را صادر کند فریاد زد: «یَا خَیْلَ الله ارْكَبی و بِالْجَنَّةِ أَبْشری».(2)
در آن زمان آتش فتنهها و انحرافات چنان در جامعة اسلامی دامنگستر بود که
(ذاریات، 13). اما با توجه به لوازم یک معنای لغوی، آن معنا به لوازم یا ملزومات آن نیز سرایت میکند و با استعمال آن لغت در لازمة معنا، رفتهرفته آن لازم به صورت معنای دوم و سوم برای لغت درمیآید. گرچه «فتنه» در اصل به معنای در آتش افکندن است، چون در آتش افکندن، بهویژه دربارة انسان، لازمهای دارد که اضطراب است و این اضطراب گاهی ظاهری است که مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانی است و گاهی ناشی از امور باطنی و روحی است، از باب گسترش در معنای لفظ، به چیزهایی که باعث اضطرابهای معنوی و باطنی میشود نیز «فتنه» میگویند، و چون از گونههای اضطرابهای روحی و روانی، اضطراب، نگرانی و تردیدی است که در زمینة اعتقادات پیش میآید، به آنچه چنین اضطرابهایی را موجب شود نیز «فتنه» گفتهاند. به امتحان نیز «فتنه» گفتهاند؛ زیرا موجب اضطراب و نگرانی است (ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، قرآن در آیینة نهج البلاغه، ص 103، 104).
2 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، باب 37، ص 391، ح 1.
گروهی مسلمان، و از جمله برخی اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که شاهد محبتها و اظهار علاقههای فراوان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به سیدالشهدا(علیه السلام) بودند و سخنان آن حضرت را دربارة فرزند خود شنیده بودند، با فرزند وی جنگیدند. البته فتنهها به صدر اسلام اختصاص ندارد و طی تاریخ اسلام، در گوشه و کنار، فتنههای فراوانی رخ داده و اکنون نیز جامعة اسلامی از فتنههایی که به دلیل انحراف و بدعت در دین پدید میآید مصون نیست. از این روی جا دارد که تحلیلی دربارة عوامل و انگیزههای فتنه صورت گیرد، تا جامعه با علم و آگاهی جلو فتنهها را بگیرد و خود را از انحرافات حفظ کند. امیر مؤمنان(علیه السلام) در یکی از خطابههای خویش دربارة برخی عوامل فتنه میفرمایند:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا كِتَابُ اللهِ، وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَىٰ غَیْرِ دِینِ اللهِ. فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ، وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ، وَلَكِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَـٰذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ، فَهُنَالِكَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَىٰ أَوْلِیَائِهِ، وَیَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى؛(1) همانا آغاز هر فتنه و فساد، پیروی از هوسها و احکام بدعتآمیزی است که با کتاب خدا سازگار نیست و بر اساس آن (بدعت)ها و برخلاف دین خدا، کسانی بر دیگران ولایت مییابند. پس اگر باطل از آمیزة حق جدا شود (و با آن مخلوط نگردد) بر حقجویان مخفی نماند (و امر برایشان مشتبه نشود)، و نیز اگر حق از باطل جدا و خالص گردد، زبان (نكوهشگر) دشمنان بسته شود. ولی هنر دشمن این است که مشتی از این و مشتی از آن برگیرد و درهم سازد و در چنین موقعیتی است که شیطان بر دوستانش چیره شود. اما آنان که از پیش در پرتو هدایت و لطف الاهی بودهاند، نجات یابند.
1. نهج البلاغه، خطبة 50.
امیر مؤمنان(علیه السلام) در تحلیل پدیدة اجتماعی فتنه میفرمایند پارهای افراد که بالطبع، در مقایسه با دیگران، هوش بیشتر و موقعیت اجتماعی برتری دارند، برای تحقق هوسهای خویش و رسیدن به ریاست، ثروت و موقعیتهای برتر اجتماعی، به دلخواه خویش و برخلاف آموزههای قرآن و سنت احکامی را برمیسازند و به نام دین در اختیار مردم مینهند. در نتیجة این بدعتآوری و حلال شمردنِ حرام خداوند و حرام شمردنِ حلال خداوند، کتاب الاهی و احکام اصیل دین متروک میشوند. بهرغم آنكه در جامعة اسلامی باید دین محور پیوند و روابط بین مسلمانان باشد و افراد در سایة آن و برای حمایت از دین و تقویت و اجرای ارزشهای الاهی گرد هم آیند و پیوندهای خویش را شکل دهند یا تحکیم بخشند، در نتیجة بدعت و تلاش برای گسترش آن، روابط، دوستیها و پیوندها بر محور باطل و در مخالفت با دین خدا شکل میگیرند.
طبیعی است اگر باطل با پوشش حق عرضه نمیشد، کسانی که جویای حقاند، فریب نمیخوردند و در دام باطل گرفتار نمیآمدند، و نیز اگر حق خالص عرضه میشد و با باطل نمیآمیخت، زبان عیبجویان و دشمنان حق بسته میشد و آنان نمیتوانستند جویندگان حقیقت را از پیمودن راه حق باز دارند. ولی بدعتگذاران فتنهگستر، حق را با باطل میآمیزند و باطل را با پوشش زیبای حق به دیگران عرضه میكنند و مشاهدة صورت و ظاهر، افراد سطحینگر را از درک باطن زهرآگین کالای عرضه شده باز میدارد، و در نتیجه، آنان در مسیر باطل و گمراهی قرار میگیرند و عنان اختیار خویش به شیطان میسپرند، و او نیز آنان را گام به گام و مرحله به مرحله به سقوط و انحطاط و تهیگشتن از فضایل و نیکیها و حیات معقول انسانی سوق میدهد. اما هدایتشدگان و رهجویان صادق که در سایة عنایت و لطف الاهی طریق نجات و رستگاری را جستهاند، از ورای ظاهر بدعتها و اندیشههای باطل، باطن فاسد و آلودة
آنها را میبینند، و در نتیجه، از بیراهههای شیطان و بدعتگذاران دوری میگزینند و لحظهای از پیمودن مسیر حق غافل نمیشوند.
آری مروّجان مکاتب انحرافی و بدعتها، اندیشههای خود را با پوشش حق و در قالبی زیبا و فریبنده عرضه میکنند تا بدین شیوه مردم را بفریبند و در دام افکار باطل خود گرفتار سازند و از پیمودن راه حق باز دارند:
وَكَذٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلٰـى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛(1) و همچنین هر پیغمبری را [مانند تو] دشمنی از شیطانهای آدمی و پری قرار دادیم که برخی از آنها به برخی، برای فریب دادن، گفتار آراسته و فریبنده القا میکنند و اگر پروردگار تو میخواست چنین نمیکردند. پس آنان را با آنچه برمیبافند واگذار، و نیز برای اینكه کسانی که ایمان به آخرت ندارند بدان سخن دل بدهند و آنچه میخواهند انجام دهند.
در آیة فوق خداوند از سنت تقابل حق و باطل و مبارزة همیشگی شیاطین با انبیا و راه آنان خبر میدهد. بنابر مفاد این آیه، همواره کسانی در برابر حق و مسیر هدایت مانع ایجاد میکنند و این رویارویی حق و باطل بستر امتحان انسانها را فراهم میآورد. راه و ابزار موفقیت در این آزمون دشوار، توجه به محتوا و ریشة اندیشهها و رفتاری است که فراروی انسان قرار میگیرد و سنجش آنها با محک معیارهای اصیل اسلامی است. پس
1. انعام (6)، 112.
نباید از ظاهر افکار و اندیشهها فریب خورد؛ زیرا افکار انحرافی با ظاهری فریبنده عرضه میشوند و چون مردم عادی از تشخیص حق و بازشناسی آن از باطل ناتواناند، فریفتة اندیشههای انحرافی میشوند. تعیین عیار طلا و تشخیص خالص از ناخالص کار هرکس نیست و تنها زرشناس میتواند به وسیلة محک، عیار طلا را مشخص کند و خالص آن را از ناخالصیهایش تشخیص دهد. همچنین وقتی حق با باطل درمیآمیزد، تشخیص حق از باطل بسیار دشوار میشود و تنها با محک قرآن و عرضة افکار بر آن میتوان حق را از باطل، و ناخالصی افکار را از خالصیهای آنها باز شناخت و در طوفان فتنهها، که غبار بر چهرة حق میپوشانند، راه درست را یافت. از این روی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْكُمْ بِالْقُرْآنِ؛(1) آنگاه که فتنهها چون ظلمت و تاریکی یکپارچة شب شما را فرا گرفت بر شماست که به قرآن پناه برید.
پس در برابر انحرافهایی که ایمان و دین انسان را تهدید میکنند و ظلمت و تاریکی باطل را بر دلها میگسترند، باید از نورانیت قرآن بهره گرفت و به وسیلة آن، امواج تاریکیهای افکار انحرافی را شکافت و به طریق نجات و سعادت دست یافت. همچنین باید از سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت(علیهم السلام) که خود از قرآن اعتبار یافتهاند، در مسیر تعالی و رسیدن به کمال بهره جست. باید توجه داشت که بدون پیروی از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت آن حضرت و چنگ زدن به سنت نمیتوان به سعادت رسید و حق را شناخت. با توجه به این حقیقت که قرآن و سنت، محک شناخت حق و تشخیص آن از باطل و سبب نجات و سعادت انساناند، خداوند میفرماید:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، باب 1، ص 17، ح 16.
وَأَطِیعُوا الله والرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛(1) خدا و رسول را فرمان برید باشد که مشمول رحمت قرار گیرید.
همچنین خداوند در آیة دیگر دربارة لزوم پیروی از رسول خود و اعتماد و عمل به آنچه ایشان آوردهاند، میفرماید:
وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا؛(2) و آنچه را پیامبر به شما داد بگیرید و از آنچه شما را باز داشت باز ایستید.
برخی نادانان، احکام دین را کهنه، و برای این دوران نامناسب میدانند و ما را به کهنهپرستی متهم میکنند و خواهان نوآوری در دین و طرح احکام و قوانین جدید در آن هستند و به ساختارشکنی در دین افتخار میکنند. چند سال پیش در استانبول ترکیه کنفرانسی برگزار شد و در آن از یک دگراندیش و نوپرداز معروف مصری که برخی کتابهایش نیز به فارسی ترجمه شده است، برای سخنرانی دعوت کرده بودند. او در سخنان خود گفت: فرهنگ اسلامی ما به کهنهپرستی مبتلا شده و بسیاری آموزههای اسلام در بسیاری زمینهها کهنه و فرسوده شدهاند و ما به فقه نو و حدیث نو نیاز داریم. پس از آنكه او بارها از نوپردازی و نوگرایی در ساحتهای گوناگون دین دم زد، بنده نتوانستم تحمل کنم و برخلاف رسم معمول برخاستم و به او گفتم: یکباره بگو ما دین نو و پیغمبر جدید میخواهیم و تو اگر معتقدی که باید احکام و اعتقادات جدید مطرح شود، چرا دم از اسلام میزنی؟! بگو ما دین جدید، پیغمبر جدید و خدایی جدید میخواهیم!
در ادیان پیشین انحرافها و تحریفها و بدعتهای فراوانی رخ داده و دربارة اسلام نیز
1 . آلعمران (3)، 132.
2 . حشر (59)، 7.
قرآن از انحرافات در عقاید و احکام خبر میدهد و زمینه و دستاویز بدعت را متشابهات قرآن معرفی میکند:
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ...؛(1) اوست [آن خدایی] که [این] کتاب را بر تو فرو فرستاد. برخی از آن، آیههای محکماند که آنها اصل کتاباند و برخی دیگر متشابهاند. اما آنها که در دلشان کژی (انحراف از راه راست) است آنچه را متشابه است پی میگیرند برای فتنهجویی و درصددِ جستن تأویل آن.
از موارد كاربرد «محکم» در آثار لغتشناسان برمیآید که محکم چیزی است که ثبات و قوام دارد و راه فساد بر آن بسته است. اما از منظر دانشمندان علوم قرآن و تفسیر، محکمات آیاتی هستند که بر دلالت بر معانی و مدالیل خویش چنان واضح و رسایند که زمینهای برای احتمال معانی گوناگون و متفاوت باقی نمیگذارند.
معنای لغوی کلمه «تشابه» نیز همگونی و همسانی است؛ چه همگونی و همسانی بین دو شیء و چه بین اجزای فرضیِ یک شیء. اما از نظر دانشمندان علوم قرآن و تفسیر، «متشابه» آیهای است که پذیرای معانی گوناگون است و در آن معنای درست از نادرست به آسانی باز شناخته نمیشود.
چرا خداوند آیات متشابه را نازل کرده است؟ آیا نمیشد همة آیات قرآن محکم میبودند تا کسی نتواند تأویل نادرستی از آنها ارائه دهد؟ در پاسخ این پرسشها میتوان گفت همة
1. آلعمران (3)، 7.
کارهای خداوند حکیمانهاند و بیتردید وجود آیات متشابه در قرآن نیز برخاسته از حکمت الاهی و از آن روست که قرآن در قالب کلام بشری نازل شده است و باید در قالب قواعد کلام انسانی باشد. در کلام بشری، از سادهترین تعبیرهای روزمره تا عالیترین سخنان و تعابیر ادبی، از مجاز، استعاره، تمثیل و کنایه استفاده میشود و طبعاً زمینة تشابه فراهم میشود. مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله) دربارة حکمت استفاده از متشابهات در قرآن میفرمایند:
القای مفاهیم و معانی به انسان جز از طریق معلومات ذهنیای که در طول زندگی وی برایش فراهم گردیده، ممکن نخواهد بود. اگر فردی مأنوس با امور حسی باشد، القا از طریق محسوسات و در حدی که او مراتب درک حسی را پشت سر نهاده فراهم میآید. مثلاً برای کودک که از درک لذت آمیزش عاجز است، آن لذت را با شیرینی حلوا برایش مجسم میسازند. اما کسی که قدمی فراتر نهاده و از غیر محسوسات نیز ادراکاتی دارد، رتبهاش بالاتر میباشد و برای درک معانی، هم میتواند از راه محسوسات بهره برد و هم ادراکات عقلی، و از هر دو راه به حقایق برسد. همچنین هدایت دینی به گروه خاصی اختصاص ندارد، بلکه همة گروهها و تمامی طبقات را دربر میگیرد. اختلاف سطح افکار مردم از یک سوی، و عمومیت امر هدایت برای همه از سوی دیگر باعث شده است که بیانات قرآن در قالب امثال صورت گیرد. بدین صورت که آن دسته از معانی و مفاهیمی که انسان به آنها آشناست و ذهنش با آنها معهود است انتخاب میشود تا از رهگذر این معانی، آنچه را نمیداند برایش تبیین گردد.(1)
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دربارة امتحانها و فتنههایی که پس از ایشان رخ میدهد، فرمودند:
یَا عَلِیُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ یَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ
1 . سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 3، ص 60، 61.
یَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَ یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِیَةِ، فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِیذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِیَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَیْعِ؛(1) ای علی، مردم پس از من به وسیلة اموالشان آزمایش میشوند و به اینكه مسلماناند و دین دارند بر خداوند منّت مینهند و امید برخوردار گشتن از رحمت خدا را دارند و از قدرت او خود را در امان میدانند. به وسیلة شبهههای دروغینْ حرام خدا را حلال میشمرند، پس حلال میشمرند شراب را به نام آب کشمش، و نیز رشوه را با عنوان هدیه، و ربا را با عنوان بیع حلال میشمرند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) از کسانی خبر میدهند که شراب را حلال میشمارند و در توجیه این كار میگویند شراب حرام آن است که از انگور گرفته میشود، و شراب کشمش (نبیذ) یا میوههای دیگر را حلال میدانند. همچنین با اینكه میدانند رشوه حرام است، به اسم هدیه و برای آنكه كارشان سریعتر انجام شود یا اقدامی به نفع آنان صورت پذیرد و یا حکمی صادر گردد، اموالی را به نام هدیه به قضات یا مأموران حکومتی تقدیم میکنند، در حالی که آنان در واقع رشوه دادهاند و با تغییر نام و عنوانْ ماهیت چیزی تغییر نمیكند. نیز با آنكه میدانند ربا یکی از بدترین و شنیعترین گناهان است و در برخی روایات از هفتادبار زنای با محارم در کنار کعبه بدتر شمرده شده(2) و در قرآن به مثابة جنگ با خدا معرفی شده است،(3) به اسم معامله و دادوستد مرتكب آن میشوند. برای
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 32، باب 4، ص 241، ح 191.
2. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 18، باب 1، ص 117.
3. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا بترسید و اگر ایمان دارید هرچه از ربا [بر مردم] مانده است رها کنید؛ و اگر [رها] نکنید، بدانید به جنگ با خدا و فرستادة وی برخاستهاید و اگر توبه کنید سرمایههای شما از آنِ شماست، در حالی که نه ستم میکنید به خواستن ربا و نه بر شما ستم میرود به باز ندادن سرمایه» (بقره 278، 279).
نمونه، امروزه برخی رباخواران برای اینكه کار خود را حلال جلوه دهند، مثلاً یک میلیون تومان پول را با مقداری نبات به گیرنده قرض میدهند و از او میخواهند که پس از یک سال یک میلیون و پانصد هزار تومان به آنان برگرداند. گویا پانصد هزار تومان را قیمت آن نبات قرار میدهند! بیتردید این ظاهرسازیها ماهیت ربا را تغییر نمیدهد و این نوع معاملهها مشمول حكم ربا و حراماند.
در پایان این گفتار یادآور میشویم كه آموزههای دینی بر مبارزه با بدعتگذاران در دین تأكید فراوان كردهاند؛ از جمله امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
مَنْ مَشَى إِلَى صَاحِبِ بِدْعَةٍ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ مَشَى فِی هَدْمِ الْإِسْلَامِ؛(1) کسی که نزد بدعتگذار برود و او را احترام و تکریم كند، به سوی ویران کردن اساس اسلام گام برداشته است.
همچنین رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(2) آنگاه که بدعتها در امت من ظاهر گردند عالم باید علمش را ظاهر سازد و به مقابله با آنها بپردازد و اگر چنین نکند، لعنت خداوند بر او باد.
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، باب 24، ص 304، ح 45.
2. همان، ج 108، ص 15.