صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه نهم؛ ایمان، شرط نجات

تاریخ: 
جمعه, 28 تير, 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/04/28، مطابق با دهم رمضان 1434 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

ایمان، شرط نجات

در جلسه گذشته در باره آیاتی از سوره رعد بحث شد. یکی از بشارت‌های قرآن کریم به اهل صبر كه در این آیات ذكر شده، این است که علاوه بر خودِ صابرین، پدران، فرزندان و همسران‌شان هم وارد بهشت خواهند شد و از نعمت‌های آن متنعم می‌گردند. سوالی كه در این جا مطرح می‌شود این است که پدرانی که به واسطه فرزندان‌شان وارد بهشت می‌شوند، و یا فرزندانی که به خاطر پدران‌شان به بهشت می‌روند، آیا در هر شرایطی به بستگان‌شان ملحق می‌شوند، یا شرط خاصی برای الحاق آنها لازم است؟ این سوال در خود آیه پاسخ داده شده، آن‌جا كه می‌فرماید: «یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ‏ مِنْ‏ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِم‏؛1 آنها داخل بهشت می‌شوند و کسانی از پدران، همسران و فرزندانشان كه صلاحیت داشته باشند». در پی این پاسخ، ممكن است كسی سوال كند آیا صلاحیت پدران و همسران در نتیجه اعمالی كه در آیه گفته شده، برای ایشان حاصل شده، یعنی آنها هم اهل صبر و اقامه نماز و انفاق بودند؛ یا این‌كه بدون انجام این اعمال صلاحیت خواهند داشت؟ اگر صلاحیت آنها ناشی از انجام دادن این اعمال باشد، پس خودشان مستقلاً مستحق پاداش هستند و ملحق شدن به دیگری معنا ندارد؛ و اگر این كارها را انجام نداده‌اند چگونه این صلاحیت را کسب كرده‌اند؟

برای روشن شدن مساله به این مثال توجه كنید: فرض كنید قرار است حافظان قرآن در جلسه‌ای كه اختصاص به ایشان دارد، به محضر مقام معظم رهبری شرفیاب شوند و از دست ایشان جوایزی را دریافت کنند. در میان كسانی كه به این جلسه دعوت شده‌اند، پدران و فرزندانی هستند كه هر دو حافظ قرآن‌اند. آیا در این‌جا درست است گفته شود میهمانان این مجلس حافظان قرآن و فرزندانشان هستند؟ اگر هر دو اصالتاً و قطع نظر از ارتباطی كه بین آنها است، به عنوان حافظ قرآن دعوت شده‌اند، معنا ندارد یكی به دیگری ملحق شود؛ و اگر یكی از آنها حافظ قرآن نیست، چرا به مجلسی كه اختصاص به حافظان قرآن دارد، دعوت شده است؟

در بیانات هیچ یك از عقلا و حکمای عالم چنین ادعایی وجود ندارد که یكی از مزایایی كه نصیب اهل خیر و سعادت می‌شود، ملحق شدن همسر و فرزندانشان به ایشان است. در قرآن هم آیاتی وجود دارد كه این مطلب را تأیید می‌كند؛ «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛2 هیچ كس بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌گیرد»؛ «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهینَة؛3 هر کسی در گرو اعمال خودش است». با این وجود، چگونه در آن آیه گفته شده خوبان را به همراه پدر، همسر و فرزندانشان به بهشت می‌برند؟ اگر بستگانشان اهل بهشت نیستند، چرا آنها را به بهشت راه می‌دهند؟ و اگر اهل بهشت هستند، ملحق كردن آنها به دیگران چه معنایی دارد؟

در دو آیه از قرآن مساله الحاق بعضی افراد به وابستگانشان برای ورود به بهشت مطرح شده است؛ اول: در آیه 23 سوره رعد كه در ابتدای جلسه به آن اشاره شد؛ دوم در آیه 21 سوره طور كه می‌فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِینٌ؛ کسانی که ایمان آوردند و فرزندان‌شان هم در ایمان از ایشان تبعیت ‌کردند، فرزندانشان را در بهشت به ایشان ملحق می‌کنیم.» از این دو آیه می‌توان فهمید که مساله الحاق وجود دارد؛ اما شرط ملحق شدن كسی به دیگری این است که او هم صلاحیت و لیاقتی را کسب کرده باشد. اما اگر هر دو در یك درجه از صلاحیت باشند، ملحق شدن یكی به دیگری ضرورتی ندارد؛ چون هر دو از كسانی هستند كه به خاطر اعمال و رفتار خود لیاقت ورود به بهشت را كسب كرده‌اند.

اصلی که همه مسلمانان، از شیعه و سنی به آن معتقدند مساله شفاعت است؛ البته شیعه ویژگی‌های خاصی برای شفاعت قایل است. این حدیث از پیامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله بین شیعه‌ و سنی متواتر است: «إِنَّمَا شَفَاعَتِی‏ لِأَهْلِ‏ الْكَبَائِرِ مِنْ‏ أُمَّتِی‏ فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ فَمَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیل‏؛4 شفاعت من برای کسانی است که مرتکب گناهان بزرگ می‌شوند؛» چون کسانی که مرتکب صغائر،‌ یا به تعبیر قرآن «لمم» می‌شوند، اگر از گناهان كبیره اجتناب كنند، به واسطه ترك كبائر، در همین دنیا شرایطی برایشان پیش می‌آید كه آمرزیده می‌شوند. بخشی از گناهان کبیره هم در عالم برزخ پاك می‌شود؛ ولی بخشی از آن باقی می‌ماند که مانع ورود صاحب آن به بهشت می‌شود. چنین كسانی اصل ایمان به خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و معاد را دارند، اما مرتکب گناهان بزرگی شده‌اند كه در طول عالم برزخ پاک نشده و بخشی از آن هم‌چنان باقی مانده است. این افراد را می‌توان به کسانی تشبیه كرد که امتیاز آنها در آزمون یك صدم از حد نصاب لازم كمتر شده و با توجه به نمره‌شان در آزمون رد شده‌اند؛ اما بعضی تبصره‌ها و ارفاق‌هایی كه شامل افرادی با شرایط و امتیازات خاص می‌شود، كمبود نمره آنها را جبران می‌كند.

افراد مورد بحث ما نیز حد نصاب لازم برای ورود به بهشت را از طریق كارهای خود كسب نكرده‌اند و نقصی در اعمالشان وجود دارد كه در روز قیامت ظهور پیدا می‌کند؛ اما همین افراد از امتیاز خاصی مثل دلبستگی به اهل بیت علیهم السلام نیز برخوردارند كه نورانیت آن امتیاز ظلمت نقصشان را تحت‌الشعاع خود قرار می‌‌دهد. در واقع بهشتی شدن آنها بی‌حساب نیست؛ بلكه به واسطه خصوصیت و امتیازی است كه از آن بهره‌مند هستند. به عبارت دیگر چنین خصوصیت، وابستگی و امتیازاتی كه  بعضی افراد از آن برخوردارند، همانند اعمال و رفتار نیك، یکی از مجاری و اسباب نجات از عذاب است.

اصل شفاعت را همه مسلمانان قبول دارند؛‌ البته اهل سنت شفاعت را مختص قیامت می‌دانند؛ در حالی‌كه شیعیان انواع دیگری از شفاعت را در همین دنیا و در برزخ قایل‌اند. اما شفاعت تنها اختصاص به پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله ندارد؛ بلكه این سلسله طولیه از آن حضرت كه در رأس سلسله قرار دارند شروع می‌شود و در مراتب بعد اهل بیت علیهم السلام، اولیاء الهی و بعضی افراد دیگر هم با اختلاف مرتبه از این امكان برخودار هستند. در این زمینه روایت معروفی به طرق مختلف از اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین نقل شده كه می‌فرمایند: ما در روز قیامت دامن پیامبر را می‌گیریم؛ شیعیان خالص ما دست به دامان ما می‌شوند و سایر شیعیان به آنها متوسل می‌شوند. یعنی سلسله مراتبی كه حتی به شفاعت معلم برای شاگردش نیز می‌رسد. حتی در روایتی نقل شده که مؤذنی که اذان گفته و با اذان او کسی به یاد نماز افتاده، یا از خواب بیدار شده، و نماز خوانده، آن مؤذن از این شخص شفاعت می‌کند. یعنی همه اسبابی که در هدایت دیگران به سوی خدا و جذب آنها به سعادت و رحمت الهی تأثیر دارد، در عالم دیگر ظهور پیدا می‌کند. در آن عالم کسانی به شفاعت استادشان، ‌گروهی به شفاعت پدرشان و بعضی هم به شفاعت فرزندشان وارد بهشت می‌شوند.

بنابراین آیه مورد بحث در مقام بیان یکی از مراتب شفاعت است. یعنی كسانی اصالتاً به خاطر اعمال و رفتارشان استحقاق یافته‌اند وارد جنات عدن شوند و فرشتگان به استقبال‌شان بیایند و به آن‌ها تحیت بگویند؛ اینان کسانی هستند که صبر کامل داشتند؛ (سَلاَمٌ عَلَیْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ). اما اگر بستگان این افراد، با این كه افراد صالحی هستند، صبر کامل نداشتند که به خاطر آن مستقلاً مشمول عنایت الهی و مورد تحیت و تکریم ملائکه واقع شوند، ممكن است طفیل و مهمان گروه اول بشوند. این مرحله‌ای از شفاعت است.

 پس، دانستیم گروه دوم خودشان استحقاق بهره‌مندی از آن مزایا را ندارند و قطع نظر از وابستگیشان نمی‌توانند به بهشت وارد شوند؛ ولی چون در خانه پدری بزرگ شده‌اند كه جزء صابران است، ممكن است مشمول شفاعت او قرار گیرند؛ چه بسا روابط این افراد با یك‌دیگر و تأثیر و تأثراتی که در این عالم بوده، باعث شده که گروه دوم به نوعی صلاحیت پیدا کنند و جزء مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ  بشوند.

در آیه 21 سوره طور كه می‌فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ» این نکته لطیف و دقیق دیده می‌شود كه در مسیر هدایت و سعادت انسان‌ها در جامعه یا خانواده کسانی پیشگام بوده‌اند و این راه را باز کرده‌اند كه بستگانشان به برکت تبعیت از آنها صلاحیت پیدا کرده‌اند؛ یعنی اگر این فرزندان در خانواده دیگری بودند، این‌گونه تربیت نمی‌شدند؛ اگر دقت کنیم، در می‌یابیم  بدون برخی عوامل ما امروز این جا نبودیم؛ آشنایی ما  با فضایل بدون آنها امكان‌پذیر نبود. اگر ما چند روز با افراد فاسدالاخلاق معاشرت داشتیم، تدریجاًً ما نیز میل به گناه پیدا می‌کردیم؛ چه رسد به این‌كه عمری را در چنین خانواده‌ای زندگی می‌كردیم. خانواده خوب نعمت بزرگی است که خدا به ما داده و به وسیله آن زمینه هدایت ما را فراهم کرده تا اسلام، تشیع و اهل بیت را بشناسیم و بتوانیم راه صحیح را انتخاب كنیم.  

در روز قیامت كه همه حقایق و اسرار آشكار می‌شود، معلوم می‌شود که هر کسی از چه راهی به سعادت رسیده و چه اعمال خوبی او را به آن جا کشیده است. البته گناهانی که موجب شرمندگی افراد می‌شود، به فضل و کرم خدا پوشیده می‌ماند؛ مگر گناهان اهل عناد كه در این عالم به فساد شناخته می‌شدند و در آن عالم برای همیشه در جهنم هستند و خودشان هم از افشای اسرارشان ابایی ندارند. در روز قیامت مجرای تکامل همه روشن می‌شود و كسانی كه موجب هدایت دیگران شده‌اند در عالم دیگر هم نورانیتی دارند كه به دیگران می‌تابد و وسیله نجات آنها می‌شود. این‌ نور نماد همان صلاحیت‌‌هایی است که در دنیا نصیب دیگران شده و زمینه را برای هدایتشان فراهم كرده است. کسی که بیش از همه عنایتش شامل دیگران می‌شود حضرت زهرا سلام‌الله علیها است،‌ البته خود ایشان هم نیازمند عنایت پدرشان هستند.

پس ملحق کردن بعضی افراد به دیگری از یک سو نعمت و مزیتی است برای کسانی که اصالتاً لیاقت داخل شدن به بهشت را پیدا کرده‌اند؛ چون آنها، از آن جهت كه  مظهر رحمت و عطوفت الهی هستند، فرزندان و بستگان مومن خود را دوست دارند و مایل‌اند كه آنها نیز در كنارشان باشند. البته عواطف مومنان  همیشه در مسیر حق ظهور می‌کند؛ یعنی کسی را دوست می‌دارند که خدا او را دوست دارد و کسی که خدا او را دشمن بدارد، مومن نیز او را دوست نخواهد داشت و به همنشینی با او تمایلی ندارد. بر همین اساس مومن هم به خاطر عاطفه‌اش دوست دارد كه بستگان با ایمانش در کنارش باشند. خدای متعال هم به خاطر جایگاهی كه مومن نزد او دارد به كسانی از بستگانش كه کمبودی برای ورود به بهشت دارند، نورانیت بخشیده و نقصشان را جبران کرده و آنها را به مومن ملحق می‌کند تا به طفیل او وارد بهشت شوند و مهمان او باشند.

به یک معنا همه ما در بهشت میهمان رسول خدا صلی‌الله علیه و آله هستیم و یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های اهل بهشت درک همین معنا است که مهمان رسول خدایند. در دنیا به خاطر آلودگی‌ها و غبارهایی که بر دلمان نشسته، ممكن است طفیلی اولیاء خدا شدن در روز قیامت را برای خود کسر شأن بدانیم؛ اما در عالم آخرت  كه همه تاریكی‌ها از دل مومنین زدوده می‌شود، افتخار می‌کنند که طفیل رسو‌ل‌الله باشند؛ چون در آن‌جا قدر و منزلت خودشان را می‌فهمند و درمی‌یابند که خودشان به خاطر نقایصی كه در دنیا داشته‌اند، ناچیزند و لیاقت حضور در میهمانی بهشتیان را ندارند. در آن دنیا نهایت افتخار مومن این است كه رسول خدا او را همراه خودش ببرد.

البته در دنیا حفظ استقلال و عزت نفس در مقابل انسان‌های دیگر مطلوب است؛ در آخرت اصل عزت مؤمن به وابستگی به رسول گرامی و خاندان او صلوات‌الله علیهم اجمعین است. هر چه عزت است در درجه اول برای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم است؛  عزت دیگران در شعاع عزت او است و نهایت افتخار این است که به کسی اجازه دهند در شعاع نور او حرکت کند.

بر اساس آیه شریفه فرزندان و بستگانی كه از شخص مومن تبعیت كنند به او ملحق می‌شوند؛ (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم). اما اگر ذریه‌‌ای اهل عناد باشد یا اصلا با مومنین سر و کاری نداشته باشد، مشمول این آیه نخواهد بود. فرزندان ناخلفی که روی خوش به پدر و مادر مومن‌شان نشان نمی‌دهند، در قیامت شفاعت‌شان خواسته مومنین نیست. كسی اشكال نكند که چگونه حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه‌السلام از خدا خواست كه فرزند كافرش را به او ملحق كند. حضرت نوح هنوز در این عالم بود و به زبان این عالم گفت: «إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی»5؛ اما خداوند جوابش را با ادبیات آن‌جهانی داد و فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ؛6 او از اهل تو نیست». ارتباطات در آن عالم  بر اساس صلاح و فساد است و همه نسبت‌‌ها بر این اساس تنظیم می‌شود. اگر کسی فاسق، فاجر یا معاند بود، اصلا جزء خانواده مومن به حساب نمی‌آید و مومن هرگز توقع ندارد فرزند کافرش در کنارش باشد. در روز قیامت کسانی با مومنین ارتباط دارند که با خدا ارتباطی داشته باشند؛ پس اتباعی كه در آیه مورد بحث از آنها یاد می‌شود بستگانی هستند که دنبال‌روی مومن در ایمان او هستند. تعبیر آیه از این جهت نیز قابل دقت است؛ چون نمی‌فرماید: وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم «بالایمان» یا «فی الایمان»؛ بلكه  می‌فرماید «بِإِیمَانٍ». از این تعبیر می‌توان فهمید ایمان آنها کامل نیست؛ چون اگر ایمانشان کامل بود، خودشان جزء مومنین بودند و استحقاق بهشت را داشتند. هم‌چنان‌كه در سوره رعد، آن‌جا كه فرمود وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ، منشاء صلاحیت مشخص نشده است. اما از تطبیق دو آیه می‌توان فهمید ملاک صلاحیت، تبعیت در ایمان است.

بنابراین آن چه موجب دخول در بهشت می‌شود، ایمان است. اگر كسی حد نصاب لازم از ایمان را داشته باشد، می‌تواند وارد بهشت شود؛ اما اگر كسی ایمانش به حد نصاب نرسد، ممکن است نقائصش با ضمائمی جبران شود. هم چنان‌كه ما معتقدیم در ارتباط با اهل بیت علیهم السلام نورانیتی در وجود ما پیدا می‌شود که در آخرت ظلمت گناهان را پوشش می‌دهد و بقایای گناهان را جبران می‌کند.

الحاق بستگان مومن به او هم برای خود او نعمت و امتیازی است؛ چون دوست داشت كه آنها هم با او باشند؛ هم نعمتی است برای كسانی كه مشمول شفاعت مومن شده و به خاطر او وارد بهشت می‌شوند. لطف و عنایت الهی نظمی را برقرار کرده که حتی این ریزه‌کاری‌ها هم در آن لحاظ شود و اگر کسی  نقصی در ایمانش وجود دارد، محروم نماند.

البته كسانی كه  ـ‌العیاذ بالله‌ـ ایمان‌شان به کلی از بین رفته و نه تنها خودشان بهره‌ای از ایمان ندارند، بلكه اهل ایمان را مسخره می‌کنند و سعی می‌کنند آنها را هم به کفر بكشانند، مشمول چنین شفاعتی قرار نمی‌گیرند؛ كسانی كه تلاش می‌کنند راه نفوذی در دل مومنین پیدا كنند و با القای شبهه‌‌ آنها را از ایمان خارج کنند و به تصور خودشان مومنان را از تحجر و دگم‌اندیشی نجات دهند و وارد فضای روشنفکری كنند!

کسانی که تحت تاثیر این حرف‌ها واقع نمی‌شوند ایمان‌شان باقی می‌ماند و گناهان‌شان به حدی نیست که ظلمت آن‌ها براصل ایمانشان غلبه كند و نور ایمان را از آنها بگیرد؛ اما کار گناهکار به جایی می‌رسد که اصلا دین را مسخره می‌کند و نماز و عبادت و گریه و توسل را عوامانه معرفی می‌كند؛ «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون»7. كارشان به جایی می‌رسد كه در دل باورشان نمی‌شود که اعجاز و شفاعت و مسایلی مانند آن‌ها واقعیت داشته باشد. بازی کردن با دین خدا نتیجه‌ای جز این ندارد و  كسی كه حرام خدا را حلال كند به اصحاب سبت ملحق می‌شود.

ما عوام‌ها افتخار می‌کنیم که به لطف خدا هنوز این ایمان را كه كسانی اسم آن را تحجر و دگم‌اندیشی می‌گذارند، داریم و امیدواریم تا آخرین لحظه‌ای که در این دنیا هستیم، این ایمان برایمان بماند و در روز قیامت‌ هم امیدمان به همین ایمان است که موجب نجات ما بشود؛ ان‌شاءالله.

و صلی ‌الله علی محمد و آله الطاهرین

 


1. رعد(13)، 23.

2. انعام(6)، 164؛ اسراء(17)، 15؛ فاطر(35)، 18؛ زمر(39)، 7؛ نجم(53)، 38.

3. مدثر(74)، 38.

4. بحارالانوار، ج 8، ص 30.

5. هود(11)، 45.

6. هود(11)، 46.

7. روم(30)، 10.