صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه نهم؛ نقش موضوع، نیت، و عمل در ارزش علم

تاریخ: 
چهارشنبه, 19 آذر, 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1393/09/19، مطابق با هفدهم صفر 1436 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

(9)

نقش موضوع، نیت، و عمل در ارزش علم

اشاره

در جلسات گذشته درباره فضلیت علم صحبت کردیم و گفتیم فطرت انسان خواستار آگاه بودن و دانستن است و علم در همه ادیان، اقوام و مکاتب عالم جایگاه برجسته‌ای دارد، ولی این سخن بدین معنا نیست که همه دانستنی‌ها در یک سطح از ارزش باشند؛ بلکه براساس دلائل عقلی می‌توانیم اثبات کنیم که ارزش علوم مختلف براساس تأثیری که در سعادت ابدی انسان دارد، متفاوت است.

عامل دیگری که در همه امور ارزشمند دینی و از جمله علم مطرح است، نیت است. در جلسه گذشته عرض کردم که روایات بسیاری هم درباره اصل فضلیت علم و هم درباره درجات علوم و ارزش‌های آن‌ها و هم درباره نیت و سایر مسائلی که مربوط به علم و عالم است وجود دارد که مجموعه آنها کتاب‌های بزرگی را تشکیل داده است. ضمنا  اشاره کردم که از افتخارات مذهب شیعه این است که حتی در قدیمی‌ترین مجموعه‌های روایی شیعه، اولین باب مربوط به عقل و علم است و این نشانه آن است که بزرگان ما که در مکتب اهل بیت تربیت شده بودند، می‌دانستند که در هر زمینه‌ای بخواهند کار کنند، ابتدا باید بدانند که چه علمی ارزش دارد و از چه راهی باید آن را کسب کرد و چه وظایفی بر عهده عالم می‌آید. در جلسه گذشته به عنوان نمونه چند روایت از هر باب را بررسی کردیم و به دنبال آن امشب نیز چند روایت خدمت عزیزان قرائت می‌کنیم.

نشانه‌های عالم

روایت اول از نصیحت‌های لقمان به فرزندش است که مرحوم صدوق در کتاب خصال‌ آن‌را از امام صادق صلوات‌الله‌علیه نقل کرده است: وَلِلْعَالِمِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ: الْعِلْمُ‏ بِاللَّهِ‏ وَبِمَا یُحِبُ‏ وَبِمَا یَكْرَهُ؛[1] عالمی که مطلوب و ارزشمند است، سه علامت دارد. اول این‌که خدا را بشناسد. دوم ببیند خدا چه چیزی را دوست دارد، و سوم ببیند که خدا چه چیزی را دوست ندارد. این سه علم، ضروری‌ترین علم‌هایی است که ما باید آن‌ها را کسب کنیم. علوم دیگر به تعبیر برخی از روایات، علوم لازم نیستند بلکه فضل است، و هرچند اگر انسان آن‌ها را داشته باشد خوب است ولی اگر نداشته باشد نیز ضرری نمی‌کند.

 در روایت دیگری امام صادق علیه‌السلام چهار چیز را به عنوان علم مهم ذکر فرموده‌اند؛ وَجَدْتُ‏ عِلْمَ‏ النَّاسِ‏ كُلِّهِمِّ فِی أَرْبَعٍ: أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَالثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ؛[2] علم همه انسان‌ها را بررسی کردم و محور آن‌ها را چهار چیز یافتم. اول؛ شناخت خداست. دوم؛ بدانی که خدا برای تو چه کارهایی انجام داده است. یعنی نعمت‌های خدا را بشناسی. چه نعمت‌هایی که در وجود تو قرار داده و چه نعمت‌هایی که در بیرون از وجود توست. شناخت نعمت‌ها باعث می‌شود که انسان درصدد شکر نعمت‌ها برآید و قدر نعمت‌های خدا را بداند. وَالثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ؛ پس از آن‌که نعمت‌ها را شناختی، باید بدانی که خداوند چه چیزی از تو می‌خواهد. البته هر چه بخواهد برای نفع توست و او نیازی به اعمال تو ندارد، ولی باید بدانی که خدایی که تو را خلق کرده است، این امتیازات و نعمت‌ها را به تو داده است که چه کنی؟

تا این‌جای روایت تقریبا بر روایت دیگر نیز تطبیق می‌کند، اما این روایت یک جمله اضافه دارد که نکته مهمی است و آن این است که أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُكَ مِنْ دِینِكَ؛ گاهی انسان به‌دنبال تحصیل علم می‌رود و چیزهایی را که خداوند از او می‌خواهد یاد می‌گیرد، اما در مقام تطبیق، غفلت‌هایی می‌کند یا  کسانی مغالطه می‌کنند و شبهه‌هایی را به او القا می‌کنند. بنابراین غیر از این که ما باید دین را بشناسیم، باید بدانیم چه چیزی موجب این می‌شود که ما از دین جدا شویم. باید مرزها را خوب بشناسیم. مثلا عبادت خدا خیلی خوب است، اما کسانی به بهانه عبادت خدا راه‌هایی را پیشنهاد می‌کنند و چیزهایی می‌گویند که مبغوض خداست. وقتی انسان نداند که این‌ها او را از راه خدا دور می‌کند، تصور می‌کند که این هم بندگی خداست. نمونه‌هایش همیشه فراوان بوده است، اما در این زمان نمونه‌های بارزی داریم که عده‌ای به بهانه این‌که کسانی کاری که به نظر آن‌ها خلاف اسلام است انجام داده‌اند، می‌گویند این‌ها کافر شده‌ و قتل‌شان واجب است. این برای این است که مرز دین را درست نمی‌شناسند و نمی‌دانند که چه چیزی باعث می‌شود انسان دین‌دار شود و چه چیزی باعث  می‌شود از دین خارج شود.

عقوبت عالمان بی‌عمل

در روایت دیگری از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده که فرمودند: خداوند به یکی از انبیا این‌گونه وحی کرد که قُلْ‏ لِلَّذِینَ‏ یَتَفَقَّهُونَ‏ لِغَیْرِ الدِّینِ وَیَتَعَلَّمُونَ لِغَیْرِ الْعَمَلِ وَیَطْلُبُونَ الدُّنْیَا لِغَیْرِ الْآخِرَةِ- یَلْبَسُونَ لِلنَّاسِ مُسُوكَ الْكِبَاشِ وَقُلُوبُهُمْ كَقُلُوبِ الذِّئَابِ؛[3] خداوند ابتدا عده‌ای را معرفی می‌کند. سپس به پیامبر خود می‌گوید به این‌گونه افراد این پیغام مرا برسان! آن‌ها چه  کسانی هستند؟ اولین ویژگی‌ آن‌ها این‌ است که ‏ یَتَفَقَّهُونَ‏ لِغَیْرِ الدِّینِ؛ درس می‌خوانند، تفقه می‌کنند، اما منظورشان خدمت به دین نیست، منظورشان این است که عنوان دنیوی پیدا کنند و از این راه منافع دنیا نصیب‌شان شود. وَیَتَعَلَّمُونَ لِغَیْرِ الْعَمَلِ؛ ویژگی دیگر آن‌ها این است که درس می‌خوانند برای این‌که چیزهایی یاد بگیرند تا برای دیگران بگویند ولی برای عمل خودشان درس نمی‌خوانند. وَیَطْلُبُونَ الدُّنْیَا لِغَیْرِ الْآخِرَةِ؛ در این دنیا همه انسان‌ها ناچارند که از امور دنیا استفاده کنند و از نعمت‌های دنیا بهره‌مند شوند و نیازهای خود را تأمین کنند، بعضی این‌ها را می‌خواهند تا بتوانند به مصالح اخروی و نعمت‌های ابدی برسند؛ یعنی دنیا وسیله است برای این‌که بتوانند سعادت اخروی را کسب کنند، ولی کسانی هستند که خود دنیا برایشان هدف است. خدا می‌فرماید: اینان گرگانی در لباس میش هستند. أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَأَعْمَالُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ؛ زبان‌هایشان از عسل شیرین‌تر است و حرف‌های زیبا می‌زنند، اما کارهایشان از صبر تلخ‌تر است. صبر نام درختی است که از عصاره آن برای ساخت دارو استفاده می‌کنند و مسکّن بسیار تلخی است. می‌فرماید به چنین کسانی این پیغام مرا برسان! بگو! إِیَّایَ یُخَادِعُونَ وَبِی یَسْتَهْزِءُونَ؛ آیا مرا فریب می‌دهند و مرا مسخره می‌کنند؟! لَأُتِیحَنَّ لَهُمْ فِتْنَةً تَذَرُ الْحَكِیمَ حَیْرَانا؛ آن‌ها را به فتنه‌ای مبتلا می‌کنم که حکیم‌ترین انسان‌ها در مقابل آن حیران بمانند! این عقوبتی است که چنین  اشخاصی در دنیا به آن‌ مبتلا می‌شوند. کسانی‌که دنبال متاع دین می‌روند ولی مقصودشان دنیاست.

 روایت دیگر را مرحوم شهید در منیة المرید از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده است که فرمودند: مَا ازْدَادَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ فِی‏ الدُّنْیَا رَغْبَةً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْدا؛[4] اگر کسی علمی را تحصیل کرد، ولی به دنبال افزایش علم، رغبت و علاقه‌اش به دنیا افزوده شد، بداند که هر قدمی برای تحصیل علم برمی‌دارد، باعث دوری او از خدا می‌شود؛ هر چه  علمش بیشتر می‌شود، از خدا دورتر می‌شود. بنابراین هر علمی آن ارزش مطلوب را ندارد، بلکه برای ارزش‌مند شدن علم دو چیز شرط است؛ هم علم باید علم صحیحی باشد و حسن فعلی داشته باشد، و هم تحصیل علم باید به نیت کسب رضای خدا باشد. باز در روایت دیگری آمده است؛ كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى‏ صَاحِبِهِ‏ إِلَّا مَنْ‏ عَمِلَ‏ بِهِ؛[5] اگر علم بیاموزد ولی خودش به آن علم عمل نکند، این علم وبال او می‌شود.

عاقبت کسب علم برای یافتن موقعیت اجتماعی

از امام باقر سلام‌الله‌علیه نیز روایت شده است که فرمودند: مَنْ‏ طَلَبَ‏ الْعِلْمَ‏ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛[6] این روایت اهمیت نیت را بیان می‌کند. نمی‌فرماید علم بدی است. نه همان علم خوب و مطلوب (بلکه علم واجب) را اگر کسی یاد بگیرد، لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ؛ به نیت مفاخره و مباهات با علما؛ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ؛ بخواهد باب مناظره را باز کند و این و آن را بکوبد تا بگویند این آدم خیلی حرّاف و سخن‌دان است؛ و یا این علم را وسیله‌ای قرار بدهد که توجه مردم را به خودش جلب کند، چنین کسی از هم‌اکنون جایگاه خودش را در آتش تعیین کرده است. این شاید کوبنده‌ترین حدیثی باشد که تأثیر نیت را در تعیین ارزش رفتار انسان بیان می‌کند.

روایت دیگر از مواعظ حضرت عیسی علی‌نبینا‌و‌آله‌وعلیه‌السلام به حواریینش است. معمولا برای موعظه از دو راه انذار و تبشیر استفاده می‌شود. در تربیت نیز به حسب شرایط مختلف، گاهی مربی بیشتر روی نقطه‌های ضعف مستمعان تکیه می‌کند و آن‌ها را ملامت‌ و  توبیخ می‌کند، و گاهی برعکس آن‌ها را تشویق‌ می‌کند تا به انجام کار خوب بیشتر مایل شوند. هر دو روش به‌جای خود صحیح است. در این‌جا نیز حضرت عیسی سلام‌الله‌علیه از روش توبیخ استفاده ‌کرده‌، می‌فرماید: تَعْمَلُونَ لِلدُّنْیَا وَأَنْتُمْ‏ تُرْزَقُونَ‏ فِیهَا بِغَیْرِ عَمَلٍ؛[7]‏ شما می‌بینید که در دنیا گاهی بدون هیچ تلاشی روزی داده می‌شوید. از همان ابتدا که متولد می‌شویم بدون این‌که خود تلاشی کنیم روزی می‌خوریم. خداوند روزی ما را در سینه مادر قرار می‌دهد. بعد از آن نیز همین‌گونه است. بسیاری از منافعی که نصیب انسان می‌شود و روزی‌های عامی که از آن‌ها استفاده می‌کنیم مثل هوا، نور خورشید و آب دریا و رودخانه‌ها همه‌ مجانی است. تازه برای آن‌چه باید تلاش کنیم نیز قدرت، توفیق و  وسایلش را خداوند فراهم می‌کند و بالاخره این‌طور نیست که اگر کسی کار نکند حتما از گرسنگی بمیرد. بنابراین روزی دنیا فقط در گرو عمل نیست؛ البته عمل بی‌تأثیر نیست و اثر خودش را دارد، اما این طور نیست که اگر یک کسی کاری نکرد از گرسنگی حتما بمیرد. حضرت عیسى می‌فرماید: شما هر چه تلاش دارید برای همین روزی دنیا انجام می‌دهید و با این که روزی‌تان در گرو عمل‌تان نیست، اما هر چه نیرو دارید صرف کسب همین دنیا می‌کنید. وَلَا تَعْمَلُونَ لِلْآخِرَةِ وَأَنْتُمْ لَا تُرْزَقُونَ فِیهَا إِلَّا بِالْعَمَل؛ ولی می‌دانید که یک زندگی ابدی در پیش دارید که روزی آن‌جا را فقط با عمل به شما می‌دهند، ولی برای آن‌جا کار نمی‌کنید. این چه عقلی است که شما دارید؟! وَیْلَكُمْ عُلَمَاءَ سَوْءٍ؛ الْأَجْرَ تَأْخُذُونَ وَ الْعَمَلَ تُضَیِّعُونَ؛ ای عالمان بد وای بر شما! شما مزد را می‌گیرید، اما عملش را انجام نمی‌دهید. یُوشكُ رَبُّ الْعَمَلِ أَنْ یطلب عَمَلهُ؛ به زودی صاحب کار از شما کارش را مطالبه خواهد کرد، و از این فضای بازی که برای کارکردن دارید، به جایگاه تنگ قبر منتقل می‌شوید که در آن جا هیچ کاری از شما ساخته نیست.‌ چرا فرصت را غنیمت نمی‌شمارید و تا فرصت دارید کاری برای صاحب کارتان انجام نمی‌دهید؟ در انتهای روایت نیز می‌فرماید: كَیْفَ یَكُونُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مَنْ یَطْلُبُ الْكَلَامَ لِیُخْبِرَ بِهِ وَلَا یَطْلُبُ لِیَعْمَلَ بِه؛ چگونه می‌توان  کسی را از اهل علم شمرد که درس می‌خواند تا به دیگران بگوید، اما یاد نمی‌گیرد که خود عمل کند؟!

اهمیت ارشاد و تبلیغ

این‌ها انواع نیت‌هایی است که برای ارزش‌ دادن به تحصیل علم مؤثر است. اولا این‌که انسان علم را برای عمل کردن خودش تحصیل کند؛ البته یکی از اعمالی که بر ما واجب است، ارشاد و هدایت دیگران است. آن نیز در جای خودش تشویق شده است. این توبیخ  مربوط به کسانی است که فقط درس می‌‌خوانند برای این که چیزی یاد بگیرند و به دیگران عرضه کنند. این اشتباه، نادانی و غفلت است؛ البته همان‌طور که اشاره کردم ما فقط برای عمل خودمان درس نمی‌خوانیم. خداوند متعال بر اساس حکمت بالغه خود این عالم را عالم اسباب و وسایل قرار داده است. او می‌توانست زندگی انسان را نیز همانند پرندگان بیافریند. همان‌گونه که پرندگان صبح گرسنه از لانه‌ بیرون می‌آیند و دانه‌هایی پیدا می‌کنند و شب‌هنگام  سیر به لانه برمی‌گردند. خداوند می‌توانست انسان‌ها را نیز این‌گونه بیافریند که روزی هر کسی برای خودش فراهم باشد و از آن استفاده کند و دیگر نیازی به کار دیگران نداشته باشد، ولی حکمت او اقتضا می‌کند تا انسان‌ها به یک‌دیگر نیازمند باشند تا زمینه امتحان برای همه فراهم شود. مگر نه این است که خدا این دنیا را برای آزمایش آفریده است؛ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً[8]. اگر بنا بود هر کسی روزی خودش را به راحتی همانند پرنده‌ها از گیاهان و دانه‌های بیابان به‌دست آورد، دیگر این همه تلاش برای کسب، کار، ارتباطات اجتماعی، و حلال و حرام فراهم نمی‌شد. دیگر امتحانی انجام نمی‌گرفت و تکاملی نیز پیدا نمی‌شد. کسانی‌که برای خدا کار می‌کنند و صبح تا شب عرق می‌ریزند، هر قدمی برمی‌دارند عبادت است و بر کمال‌شان افزوده می‌شود. اما اگر غذایشان حاضر و آماده بود، تلاشی نمی‌کردند، ثوابی نمی‌بردند، امتحانی نمی‌شدند، و درجاتی هم به آن‌ها داده نمی‌شد. خداوند برای این‌که انسان‌ها به رحمت‌هایی برسند که در سایه انتخاب خودشان پیدا می‌شود، آن‌ها را در این عالم آفرید.

لازمه این زندگی آن است که زندگی افراد چنان به هم مربوط، و خیر و شرشان در هم تنیده باشد که زمینه انواع امتحانات فراهم شود. اگر کسی در این زمینه بیاندیشد واقعا از حکمت  الهی مبهوت می‌شود که چگونه این عالم را برای انسان‌ها آفریده است که هر لحظه انواعی از امتحانات برای انسان پیدا می‌شود. در این نظام، نعمت خدا از یکی به دیگری می‌رسد؛ یکی باید زراعت کند، یکی باید صنعت داشته باشد، یکی باید تجارت کند، یکی کارفرما و یکی کارگر باشد تا زمینه امتحانات گوناگون فراهم شود. عین این مسأله در علم هم وجود دارد. خدا می‌توانست به هر کس هر چه لازم دارد، الهام کند؛ همان‌طور که خداوند به حیوانات هر چه را لازم دارند، الهام کرده است. حتى وقتی مریض می‌شوند، می‌دانند چه علفی بخورند تا خوب شوند. اما در چنین فرضی، زمینه امتحانات و انتخاب فراهم نمی‌شد و انسان «انسان» نمی‌شد. انسانیت انسان به همین است که سرنوشت خودش را با رفتار اختیاری خودش بسازد. خداوند در مورد علم هم چنین مقرر داشته که هر کس می‌خواهد علم بیاموزد باید درس بخواند؛ و اگر خدا به هر کسی هرچه لازم داشت الهام می‌کرد، دیگر کمالی از این راه که برود برای خدا تحصیل کند و زحمت‌های مختلفی را تحمل کند تا مستوجب رحمت‌های خاصی بشود، برایش فراهم نمی‌شد؛ کمالی که ارزش یک ساعت تفکرش از شصت سال عبادت بالاتر بشود. بنابراین خداوند خواسته است که دیگران نیز علم‌شان به ما بستگی داشته باشد. باید به دیگران تعلیم بدهیم، ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر کنیم.

در روایت پر مغز و سازنده‌ای پیغمبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌وآله خطاب به امیرمؤمنان در موقعیتی که ایشان را برای عملیات نظامی به یمن می‌فرستادند، فرمودند: علی جان! من تو را برای این که امور مردم را در آن جا اصلاح کنی و فتنه‌ها را بخوابانی، می‌فرستم، اما بدان لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْكَ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ خَیْرٌ لَكَ‏ مِمَّا طَلَعَتْ‏ عَلَیْهِ الشَّمْسُ مِنْ مَشَارِقِهَا إِلَى مَغَارِبِهَا؛[9] اگر یک نفر را بتوانی هدایت کنی، برای تو از آن چه آفتاب بر آن می‌تابد بهتر است. آفتاب بر چه چیزهایی می‌تابد؟ همه کره زمین به‌اضافه کرات دیگر منظومه شمسی. اگر یک نفر را هدایت کنی برای تو بهتر از این است که تمام کرات منظومه شمسی در اختیار تو باشد! این اراده خداست. او خواسته است که علم نیز به‌وسیله اسباب منتقل شود؛ همان‌طور که روزی جسمانی به وسیله اسباب منتقل می‌شود و ما وظیفه داریم اگر توانایی داریم، در راه خدا انفاق، و به دیگران رسیدگی کنیم.

بعضی‌ها همین جاها از دین سوءاستفاده می‌کردند. قرآن می‌فرماید وقتی به برخی می‌گوییم که از این نعمت‌هایی که خدا به شما داده انفاق کنید، می‌گویند: أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ؛[10]  چرا ما به آن‌ها غذا بدهیم؟! اگر خدا می‌خواست این‌ها زنده بمانند، غذا بخورند و زندگی مرفهی داشته باشند خودش به آن‌ها می‌داد؛ عجب گمراه‌هایی هستید! شما نمی‌دانید خدا هر کس را بخواهد، خودش روزی می‌دهد؟! در آیه 35 سوره نحل نیز خداوند از کسانی یاد می‌کند که وقتی به آن‌ها می‌گفتند که به خدا شرک نورزید! می‌گفتند: لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا؛ اگر خدا می‌خواست ما این‌ها را عبادت نمی‌کردیم. این‌ها مغالطاتی است که در خداشناسی هست. بله همه چیز به اراده خداست، اما او خواسته است که شما با اختیار خودتان عبادت کنید. این را نیز خدا خواسته است وگرنه اصلا آمدن انبیا و ادیان و شرایع معنا نداشت. همان‌طور که ما وظیفه داریم نسبت به فقرا رسیدگی کنیم، نسبت به فقرای علم نیز وظیفه داریم. باید به کسانی‌که کمبودی در شناخت دارند (به تعبیر روایات، ایتام آل محمد صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) رسیدگی کنیم، اما این وظیفه وقتی برای خود ما مفید است که به نیت اطاعت خدا باشد نه برای خودنمایی و کسب منافع مادی و موقعیت اجتماعی. اگر نیت «لله» باشد البته آن ارزش را دارد؛ ارزش هدایت کردن یک نفر از همه نعمت‌های زمین بالاتر است. این است که هم حسن فعلی می‌خواهد و هم حسن فاعلی. هم باید کار خوب باشد، هم باید نیت من پاک باشد. هر قدر خالص‌تر ارزشش بیشتر.

 وفقناالله وایاکم ان‌شاءالله


[1]. الخصال، ج1، ص121.

[2]. امالی، ص651.

[3]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص79.

[4]. منیة‌المرید، ص135.

[5]. همان.

[6]. همان.

[7]. همان، ص141.

[8]. هود،7.

[9]. بحارالانوار، ج1، ص216.

[10]. یس، 47.