أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- إِلى دَاوُدَ عَلىنبیناوآلهوعلیهالسَّلَامُ: لَاتَجْعَلْ بَیْنِی وَبَیْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا؛ با عالمی که شیفته دنیاست، کاری نداشته باش! او را بین من و خودت قرار نده! خیال نکن که برای تقرب به من میتوانی از این عالم استفاده کنی. فَیَصُدَّكَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولئِكَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ؛ اگر با این عالم ارتباط برقرار کنی، تو را از راه محبت من باز میدارد و نمیگذارد به راهی که من دوست دارم بروی. اینها راهزنانی هستند که جلوی بندههایی که میخواهند به راه حق بیایند، را میگیرند. إِنَّ أَدْنى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ؛ کمترین عقوبت این عالمان این است که شیرینی مناجاتم را از دلشان برمیدارم.
انسان برای بهشتی آفریده شده است که در آنجا ملائکه خادم او و مسئول تشریفات آنجا هستند ... آن مقام هنگامی برای انسان حاصل میشود که از میان انگیزههای متضاد، آنچه را که خداوند دوست دارد انتخاب کند. حکمت آفرینشِ انگیزههای متزاحم برای انسان، فراهم شدن زمینه برای رسیدن به چنین مقامی است.
وقتی انسان حاضر به پذیرش قید و بندی میشود که احساس کند اگر این کارها را نکند خطر عظیمی او را تهدید میکند؛ یعنی بزرگترین عامل حرکت انسان مخصوصا در پذیرفتن محدودیت، خوف از خطر است. حتی احتمال جلب منفعت آن قدر اثر ندارد. از اینرو، روش انبیاء در ایجاد انگیزه در مردم برای اطاعت خدا، بیشتر توجه دادن به خطرها، انذار و هشدار است و اصولاً یکی از اسماء عام پیغمبران «نذیر» یعنی «انذار کننده» است.
اعتقادى كه امام حسین(ع) و یاران پاکش را واداشت تا در روز عاشورا آن حماسه جاوید را بیافرینند ــ بهگونهای که با هر مصیبت، چهره آنان برافروختهتر شود ــ این باور بود كه بعد از این عالم، عالم دیگرى است که در آن پیغمبر اكرم(ص)، انبیاء، و اولیاء حضور دارند و الىالابد در جوار رحمت الهى خواهند بود. اعتقاد به معاد و عالم ابدی منشا عشق به شهادت است. پس باید در تقویت این اعتقاد بکوشیم، تا براساس آن عشق به شهادت برای ما ارزش شود و نهال آن در دلهای ما رشد کند و ریشه دواند. مواظب باشیم این فرهنگ از بین نرود وعشق به شهادت همیشه به عنوان یك ارزش زنده در جامعه ما محفوظ باشد؛ خودمان با این فرهنگ زندگى كنیم و فرزندانمان با همین فرهنگ بزرگ شوند.
خدا برای این که انسانها هدایت شوند و هرچه بیشتر به رحمت او نائل شوند، از هیچ چیز فروگذار نکرده است. هر راهی که میشده باز کرده برای اینکه بندهای یک قدم به خدا نزدیکتر و یک قدم از جهنم دورتر شود. دستگاه شهادت سیدالشهدا نیز برای این است که هرچه بیشتر انسانها به رحمت خدا نزدیک شوند؛ البته این رحمت برای خود سیدالشهداء نیز هست. برای خود سیدالشهدا نیز درجهای است که بدون شهادت به آن نمیرسد؛ و إنّ لك فی الجنان لدرجات لن تنالها إلّا بالشهادة.
سیدالشهداعلیهالسلام؛ باب وسیع رحمت الهی؛ بیانات حضرت آیتالله مصباح درجمع طلاب مدرسه رشد
یکی از کارهای شیطان برای از بینبردن ایمان، این است که سعی میکند حق و باطل را با هم مخلوط کند. یک خوشه از حق و یک خوشه از باطل را میگیرد و با هم مخلوط میکند. این جاست که شیطان قدرت پیدا میکند. او در چنین صحنهای وارد میشود، با زبان حق سخن میگوید و آن بخش باطل را ترویج میکند. چنین وانمود میکند که این دو از هم انفکاکناپذیرند. از همین جا آن مطلب باطل را در ذهن طرف جا میدهد. این نقش مهم شیطان در باب معرفت است.
میفرماید: اگر عیب ما فقط همین بود که چیزی را که پیغمبر دشمن میداشت، دوست میداریم و چیزی که ایشان کوچک میشمرد، بزرگ میشماریم، کافی بود که ما از در خانه خدا رانده بشویم. خداوند دنیا را دشمن دانسته است، ولی ما آن را دوست میداریم. آیا این برای رویارویی با خدا کافی نیست؟
انسان به طور طبیعی در دامن طبیعت پرورش پیدا میکند و علاقهاش به لذتهایی مادی جلب میشود، ولی برای این آفریده شده است که از این مرحله ترقی کند و به مراتبی برسد که حتی فرشتگان خادم او شوند. انسان در این مسیر ناچار است از این تمایلات مادی صرفنظر کرده، کمکم تمایلات معنوی و الهی را در خودش تقویت کند. البته از آنجا که نمیتواند به طور کلی از لذائذ و کالاهای دنیا چشم بپوشد، باید اعتدال را رعایت کند و مرزهایی را قبول نماید. این مرزها را نیز کسی به اندازه خدا نمیتواند بشناسد و معرفی کند.
چقدر شرایط عجیب و غریب باید پیش بیاید تا یک «حُرّ» در یک روز از عمق جهنم به اعلی علیین بیاید و کنار اولیای خدا بنشیند؟ کسی که اجازه حرکت به امام حسینعلیهالسلام نمیداد، صبح عاشورا آمد و توبه کرد؛ حضرت توبهاش را پذیرفت و مثل دوستان و شاگردان خودش او را تحویل گرفت، و بعد یکی از کسانی شد که ما افتخار میکنیم که در مقابلش بایستیم و بگوییم: بابی انتم وامی؛ پدر و مادر ما فدای شما!
امیرالمؤمنین علیه السلام دو قافله را معرفی میفرماید: یک دسته کسانی که میدانند کجا میروند و هدفی دارند. میدانند دنیا مسیری است که باید آن را طی کنند و زود به هدف برسند. یک دسته نیز کسانی که متحیرند و نمیدانند باید به کدام طرف بروند. یک دسته میدانند کجا میروند و از دنیا استفاده میکنند و به سعادت میرسند. اما یک دسته نمیدانند؛ این است که با آن بازی میکنند و به آن سرگرمند. اینها در حیرت فرو میروند و در آخر بدبخت میشوند.