درس دوازدهم: فاعلیت خدا و سایر موجودات

 

درس دوازدهم

فاعلیت خدا و سایر موجودات

 

 

 

انواع ارتباط یك پدیده با چند عامل

استناد پدیده‎ها به خدا و سایر عوامل

نمونه‎هایی از تأثیر طولی ارادة خداوند

هدف از استناد مكرر پدیده‎ها به خداوند

توحید افعالی و فاعلیت انسان

 

 

 

 

انتظار می‎رود دانش‌پژوه پس از فراگیری این درس بتواند:

1. برای مسئله رابطه فاعلیت خدا و سایر موجودات، راه‌حلی كلی ارائه دهد؛

2. با ذكر نمونه‎هایی از استناد یك پدیده به خدا و سایر عوامل در قرآن، رابطه آنها را با یكدیگر تبیین كند.

 

 

 

 

ذَلَّتْ لِقُدْرَتِك الصِّعَابُ وَ‌تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِك الْأسْبَابُ وَ‌جَرَی بِقُدرَتِك الْقَضَاءُ وَ‌مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِك الْأشْیَاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِك دُونَ قَوْلِك مُؤْتَمِرَةٌ وَ‌بِإِرَادَتِك دُونَ نَهْیِك مُنْزَجِرَة؛(1) «كارهای دشوار به‌نیروی تو آسان شده و به‌لطف تو، اسباب [هر كاری] سبب گردیده‌اند و به‌قدرت تو، قضای الهی جاری شده است و اشیا طبق ارادة تو به‌كار رفته‌اند. پس، آن اشیا به‌خواست تو، بی‌گفتنت، فرمان‌بردار و به‌ارادة تو، بی‌نهی تو بازداشته‌اند».

 

در مباحث گذشته بیان شد كه از دیدگاه قرآن، قلمرو خالقیت و تدبیر الهی بسیار گسترده است و همه موجودات و پدیده‎های عالم را دربرمی‎گیرد. از‌سوی‌دیگر، تأثیر و علیت سایر موجودات، امری مسلم و مورد تأیید قرآن است. اكنون این پرسش رخ می‎نماید كه چگونه می‌توان از‌یك‌سو خدا را آفریننده و مدبّر همه موجودات دانست و از‌سوی‌دیگر، تأثیر عوامل دیگر را بر تحقق پدیده‌ها پذیرفت؛ به‌دیگر‌سخن، چگونه می‌توان در پیدایش یك پدیده، فاعلیت خدا را با فاعلیت دیگر عوامل، سازگار كرد؟ بررسی یكایك این آیات و تبیین نسبت این‌دو در تمام آیات، در این بحث فشرده‌


1. امام علی‌بن‌الحسین(علیه السلام)، الصحیفة السجادیة الجامعة، دعای 24 (یا مَنْ تُحَلُّ بِه عُقَدُ الْمَكارِهِ...)، ص67.

ممكن نیست؛ از‌این‌رو، این مسئله را از دیدگاهی كلی مورد توجه قرار می‎دهیم تا به ضابطه‌ای عام و پاسخی فراگیر دراین‌زمینه دست یابیم.

انواع ارتباط یك پدیده با چند عامل

در نگاهی كلی، ارتباط یك پدیده با دو یا چند علت یا فاعل بر سه قسم است:

1. گاهی آن چند علت، اجزای علت تامه‌اند؛ هنگامی‌كه باهم اجتماع كنند، آن پدیده تحقق می‌یابد و اگر یكی از آنها نباشد، آن پدیده به وجود نمی‌آید؛ برای نمونه، پدید آمدن گلی زیبا و شاداب به عواملی چند، ازقبیل دانه، زمین، نور و آب و هوای مناسب بستگی دارد؛ اگر یكی از اینها نباشد، چنین گلی نمی‎روید. در اینجا اگر بگوییم: چندین عامل در رویش این گل سهیم بوده‎اند، مطلبی كاملاً‌ صحیح و واقعی است.(1) به مجموعة‎ عواملی كه در رویش و رشد این گل دخالت دارند، علت تامّه و به هر‌یك از اجزا، علت ناقصه می‎گویند.

2. گاهی استناد یك پدیده به دو عامل، به‌صورت جانشینی است؛ یعنی یا این عامل باید اثر كند یا آن عامل؛ اگر یكی اثر كند، دیگری اثر نمی‎كند؛ مانند كلیدهای تبدیل در یك مدار كه با فشردن هر‌یك، جریان برق برقرار و چراغ روشن می‎شود. در اینجا ممكن است یك پدیده را به دو عامل نسبت بدهیم؛ اما آنچه واقع می‌شود، همیشه یكی از اینهاست؛ دیگری جانشین اوست.(2)


1. عامة‎ مردم به‌طور معمول، عواملی را كه تقریباً همیشه حضور دارند، به‌شمار نمی‎آورند و بر عاملی كه گاه حضور دارد و گاه غایب است، تكیه می‎كنند؛ برای نمونه، با دیدن گلی زیبا و باطراوت در باغچة‎ منزل، چنین می‌گویند كه باغبانی ماهر آن را رویانیده است؛ اما با نگاه دقیق باید گفت كه در روییدن این گل، عوامل فراوانی مانند نور، آب و املاح معدنی، هوا، زمین، باغبان و هزاران عامل دیگر به‌گونه‌ای تأثیر داشته‌‌اند. همة‎ اینها در پیدایش گل به‌گونه‌ای تأثیر داشته‎اند، اما تأثیر یكی، جانشین دیگری نمی‌شود؛ نه نور آفتاب جای باران را می‌گیرد و نه باران جای باغبان را؛ هر‌یك به‌گونه‌ای در پیدایش آن گل سهیم بوده‎اند.

2. به‌گفتة اهل منطق، این‌دو عامل نسبت‌به‌هم مانعةُ الخُلُوّند؛ یعنی وجود یكی از آنها برای پدید آمدن اثر مطلوب، لازم است؛ اما اجتماع یا توارد آنها بر یك معلول، ممكن نیست.

برای نمونه، در نیروگاه‌های برقابی، از انرژی مكانیكی، در نیروگاه‌های حرارتی از انرژی گرمایی و در نیروگاه‌های اتمی از انرژی هسته‌ای برای تولید برق استفاده می‏شود. در اینجا می‌توان انواعی از انرژی را عامل تولید برق دانست، اما در هر مورد، در‌واقع یكی از انواع انرژی به برق تبدیل می‎شود.

3. گاهی استناد به دو عامل، در طول یكدیگر است؛ یعنی دو عامل در دو سطح مختلف تأثیر می‎كنند؛ نه به‌صورت مجموعه‎ای‌ كه در‌كنار‌هم قرار بگیرند یا یكی جانشین دیگری شود؛ بلكه یكی بر دیگری اثر می‎گذارد و آن دومی، واسطه می‌شود تا اثر عامل اول را به‌شكلی خاص به معلول منتقل كند.

این‌گونه تأثیر در امور اعتباری، طبیعی و ماورای طبیعی، مثال‌های فراوانی دارد. در امور اعتباری، مانند فرمانده‌ای كه به یك سرباز دستور می‎دهد تا كاری را انجام دهد. كار انجام‌شده را، هم می‌توان به فرمانده (مُسبِّب) و هم به سرباز (فاعل مباشر) نسبت داد؛ ولی كار این‌دو در عرض هم نیست و جای یكدیگر را نمی‌گیرد؛ یكی، تنها فرمان داده و دیگری تنها به فرمان عمل كرده است.(1) گاهی كار را بیشتر به فرمانده می‌توان نسبت داد تا كسی كه فرمان را اجرا كرده است؛ در‌این‌صورت، فرمانده را «مسبب اقوا» می‎گویند.

در امور عینی و حقیقی نیز این‌گونه ارتباط را می‌توان یافت. وقتی شخصی چیزی را با قلم می‌نویسد، اگر كسی بگوید این قلم است كه می‌نویسد، یا بگوید این دست اوست كه می‌نویسد، یا بگوید خود شخص است كه می‌نویسد، هر سه درست است؛ اما باید توجه داشت كه حركت قلم از حركت دست، و حركت دست از اراده و وجود شخص بی‌نیاز‌


1. كاملاً روشن است كه كار خدا، تنها فرمان دادن نیست؛ بلكه بسیار بیش از، یك فرمان ساده و امر اعتباری‌ است. اساساً هیچ كاری در عالم بدون اذن و مشیت و ارادة خداوند صورت نمی‌گیرد؛ زیرا هیچ موجودی در هیچ كاری، از خداوند، مستقل و بی‎نیاز نیست.

نیست؛ اگر قلم نباشد، چیزی نوشته نمی‌شود و اگر دست یا ارادة نوشتن یا خود شخص نباشد، چیزی نگاشته نمی‌شود و هیچ‌یك جای دیگری را نمی‌گیرد. در امور ماورای طبیعی نیز، چنین مراتبی وجود دارد؛ یعنی تأثیر فاعل ماورای طبیعی، در عرض فاعل طبیعی نیست؛ بلكه تأثیری در طول آن است؛ بدین‌ترتیب كه فاعل ماورایی، فاعل طبیعی را ایجاد می‌كند و آن را برای ایجاد پدیدة طبیعی دیگر به‌كار می‎گیرد؛ نه اینكه یكی جای دیگری بنشیند؛ بنابراین، نسبت پدیده به هردو، به‌صورت حقیقی درست است؛ اما اینكه به‌كارگرفتن چگونه است و آیا نیازی به این به‌كارگیری دارد یا نه، بحث دیگری است كه ان‌شاء‌الله در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

استناد پدیده‎ها به خدا و سایر علل

استناد پدیده‌های این جهان به عوامل طبیعی و به خدا، در یك سطح نیست؛ این‌گونه نیست كه خدا و طبیعت با همكاری یكدیگر كاری را انجام دهند. چنین خدایی كه برای انجام كارهایش نیازمند به غیر خودش است، در‌واقع خدا نیست. افزون بر این، چنین اعتقادی شرك به خداست؛ پس وقتی می‎گوییم: خدا گیاه را می‌رویاند، جانوران را به وجود می‌آورد، باد را به‌جریان می‎اندازد، یا شب و روز را به‌دنبال‌هم پدید می‏آورد، معنایش این نیست كه خدا باید كنار خورشید و زمین بنشیند و هر سه با‌هم كار كنند تا روز و شب پدید آید. این تصور از نظام آفرینش، مطابق با واقع و منطبق بر بینش قرآنی نیست. از‌نظر قرآن، تأثیر ارادة خداوند در بالاترین سطح قرار می‎گیرد و در طول عوامل دیگر است؛ نه در عرض و به‌صورت جانشینی. مراد از اختلاف مراتبِ تأثیر، این است كه تأثیر اَصالی و استقلالی از آنِ خداست؛ تأثیر خداوند به‌قدری اصالت دارد كه در آن سطح، هیچ‌چیز دیگری را نمی‌توان مؤثر دانست. اشیای دیگر در شعاع تأثیر او و به اندازه‌ای كه اراده‌اش تعلق

گرفته، مؤثرند و اگر ارادة‎ خدا برداشته شود، همة‎ عوامل دیگر به‌معنای واقعی هیچ‌اند؛ نه اینكه هستند، ولی تأثیری ندارند. رابطه فاعلیت الهی با دیگر موجودات به‌گونه‎ای است كه قابل مقایسه با هیچ رابطه‎ای میان دو موجود دیگر نیست؛ بلكه بسی ژرف‌تر و عمیق‌تر است؛ حتی معجزات پیامبران و كرامات اولیای الهی، مانند زنده كردن مردگان و شفا دادن بیماران، با كارهای خدا تفاوت اساسی دارد؛ زیرا استناد این كارها به خدا، استناد به فاعلی است كه هستی‎بخش عالم است و در كار خود، نیاز به غیر ندارد؛ اما استناد این‌گونه كارها به پیامبران و اولیای الهی، استناد به فاعل‎هایی است كه از خود هیچ ندارند و در اصل، وجود و تمام حركات و آثارشان به ارادة خداوند وابسته‏اند. البته چنان‌كه اشاره شد، ما نمی‌توانیم حقیقت آن رابطه را بفهمیم؛ ولی می‌توانیم بفهمیم كه اگر خدا و ارادة او نباشد، هیچ‌چیز باقی نخواهد بود و این، به‌معنای پذیرفتن فاعلیت الهی در عالی‌ترین سطح و فاعلیت‌های دیگر در سطوحی پایین‌تر است.

بنابراین، استناد پدیده‎ها به خدا، به‌معنای نفی تأثیر علل و عوامل دیگر نیست؛ برای نمونه، اگر می‎‎گوییم: خداست كه شب و روز را می‎آفریند، بدین معنا نیست كه خدا این كار را بدون زمین و خورشید انجام می‎دهد؛ بدون زمین و خورشید و حركت وضعی زمین، شب و روز معنا نخواهند داشت؛ همان خدایی كه شب و روز را آفریده است، زمین، خورشید و سایر كرات آسمانی و نیروهای میان آنها را نیز آفریده و هر‌یك را در مسیری معین، به‌جریان انداخته است. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كلٌّ فِی فَلَك یَسْبَحُونَ (انبیاء:33)؛ «و اوست كه شب و روز، و خورشید و ماه را آفرید، هر‌یك در چرخه‏ای شناورند». ارادة‎ خداوند، به همان اندازه كه در گردش زمین به‌دور خود و خورشید و پیدایش شب و روز مؤثر است، در پیدایش خود خورشید و سایر كرات آسمانی تأثیر دارد. اساساً هستی و دوام همه

عالم، یك‌سره به‌ارادة‎ اوست. همچنین اگر می‎گوییم: خدا مریضی را شفا داد، بدین معنا نیست كه هیچ عامل مادی در آنجا اثر نمی‌كند و اگر می‌گوییم: خدا به كسی روزی داد، بدین معنا نیست كه هیچ عامل طبیعی در كار نیست و ناگهان این روزی از عالمی دیگر نازل شد، یا به‌قول آن ظریف، از عدمستان رویید! خدا روزی می‌دهد؛ اما با همان نانی كه گندمش را كشاورز می‎كارد؛ بارانش از آسمان نازل می‎شود و نور و حرارتش را خورشید تأمین می‌كند. خدا روزی می‌دهد؛ یعنی اگر ارادة‎ او نباشد، نه درختی هست و نه باغبانی، نه خورشیدی و نه دریایی، نه زمینی و نه هیچ‌چیز دیگر. مگر روزی دادن غیر از آفرینش و تدبیر پدیده‌های جهان است، به‌گونه‎ای‌كه به تأمین نیاز غذای هر جانداری بینجامد؟ چه كسی جز خدا، این نظام هماهنگ را كه این نتایج را می‎دهد، آفریده و برقرار كرده است؟ پس روزی‎دهنده، اوست؛ احیا‌كننده، اوست؛ میراننده، اوست و در یك كلمه، همه كارها به‌دست اوست؛ اما چنان‌كه گفتیم، تأثیر خدا در پیدایش پدیده‌ها، در عرض عوامل دیگر و به‌جای آنها نیست؛ بلكه سایر عوامل در طول ارادة الهی قرار می‌گیرند. البته جزئیات فراوانی وجود دارد كه نمی‌توان در این درس به آنها پرداخت؛(1) زیرا مقصود ما در اینجا تنها ارائة‎ معیاری كلی برای حل این‌گونه مسائل است تا بدانیم چگونه پدیده‎ای در قرآن، هم به طبیعت، هم به انسان و هم به خدا نسبت داده می‌شود، بدون اینكه تناقضی پیش بیاید و بدون اینكه برای حل آن، خود را به‌زحمت‌


1. برای نمونه، باید توجه داشت كه نظام تأثیر و تأثرات در این عالم، به عوامل مادی و محدودی كه برای ما مشهود و ملموس است، منحصر نمی‌شود؛ بلكه عوامل اثر‌گذار و روابط ناشناخته و نامحسوس بسیاری وجود دارد كه اگر بیان قرآن نبود، فكر بشر هرگز به آن نمی‌رسید؛ چه رسد به اینكه چگونگی تأثیر آنها را درك كند؛ مثلاً نباید تأثیر عوامل معنوی، مانند تقوای الهی و دعـا را ـ كه نقشی مهم در جذب عنایات ویژة خداوند و تعیین مقـدرات بشـر دارد ـ از‌نظر دور داشت. همچنین، در معجزات، عـوامل ماورای طبیعی نقشی ویژه‎ ایفا می‌كنند كه توضیح مفصل آن، در كتاب راهنماشناسی آمده است.

اندازیم.(1) البته گاهی اسباب ماورای طبیعی ممكن است جانشین سبب طبیعی شوند (غیر از الله تبارك‌و‌تعالی) و نیز، گاهی ممكن است به‌جای یك عامل طبیعی، عامل ماورای طبیعی كار كند؛ آن‌‌گونه‌كه درباره اعجاز گفتیم؛ مثل شفای بیماران توسط حضرت عیسی(علیه السلام). همچنین، وقتی حضرت عیسی(علیه السلام) به مرده‌ای كه زیر خاك بود، می‌فرمود: قم باذن الله، در آنجا عامل طبیعی برای زندگانی آن مرده وجود نداشت؛ مگر اینكه عامل طبیعی را همان ارتباط با شخص حضرت عیسی(علیه السلام) كه بدنی جسمانی داشت، حساب كنیم؛ وگرنه قوانین طبیعی برای زنده شدن مرده، موجود نبود و اگر بود، دیگر معجزه نمی‌بود.

پس كلید حل مسئله استناد یك پدیده به خدا و سایر عوامل طبیعی و ماورایی، به این است كه رابطه خدا را با این عوامل، به‌صورت طولی ببینیم و تأثیر ارادة‎ او را در سطحی فراتر از سطح تأثیر عوامل مادی و غیر‌مادی بدانیم. باید توجه داشته باشیم كه‌


1. برخی از گروه‎های التقاطی، راه‌حل‎های دیگری برای جمع میان این‌نوع آیات مطرح كرده‎اند؛ برای نمونه گفته‎اند: وقتی قرآن در یك‌جا پدیده‌ای را به خدا و در جای دیگر، به عوامل طبیعی نسبت می‌دهد، برای آنكه این‌دو نسبت، متناقض نباشند، باید بگوییم: مراد از خدا در آیاتی كه در آنها پدیده‎های طبیعی به خدا نسبت داده شده‌اند، به‌قرینة آیات دیگری كه در آنها، همین پدیده‎ها به عوامل طبیعی نسبت داده شده‌اند، «طبیعت»، «دینامیزم طبیعت»، «مجموعة‎ قوانین طبیعی» و یا چنین چیزهایی است. همچنین مراد از خدا در آیاتی كه پیروزی را به خدا نسبت داده است، به‌قرینة آیاتی كه پیروزی را به مردم نسبت داده، «مردم»، «جامعه» و مانند آن است؛ وگرنه این‌دو‌ نسبت، متناقض می‌شوند. برخی نیز در مقام جمع و تفسیر این‌گونه آیات گفته‎اند: خدا حقیقتی است كه نسبت آن به جهان، مانند نسبت روح به بدن است! ولی حقیقت این است كه خدا، نه طبیعت است و نه قوانین طبیعت و نه دینامیزم طبیعت و نه جامعه و مردم؛ خدا، خداست و طبیعت، طبیعت و جامعه، جامعه است؛ همه اینها مخلوق خدایند و خدا فوق اینهاست. وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِه (انعام:‌91)؛ كسانی كه خدا را مساوی یكی از مخلوقاتش یا امری انتزاعی و یا روح كلی جهان دانسته‎اند، خدا را نشناخته‎اند. خداوند متعال، عالی‎ترین حقیقت هستی است؛ وجودی است كه همة‎ هستی شعاعی از وجود او و بسته به یك ارادة‎ اوست. هیچ‌چیز را نمی‎توان هم‎رتبه و مانند او دانست. چنین خدایی را چگونه می‎توان مساوی با طبیعت، مردم یا امور انتزاعی، مانند مجموعه قوانین طبیعت دانست؟! این سخن نیز كه «خدا روح كلی جهان و نسبت او به جهان، مانند نسبت روح به بدن است»، نادرست است؛ زیرا بدن، هویتی جدای از روح دارد و با خروج روح نیز باقی است؛ در‌صورتی‌كه اگر آنی ارادة‎ خدا به ادامة‎ هستی جهان تعلق نگیرد، هیچ‌چیز باقی نخواهد ماند.

هر سببی در این عالم، آفریدة‎ خداست و خداوند، آن را برای تحقق امر دیگری، سبب قرار داده و در‌هر‌حال، اصل هستی و تأثیر آن، لحظه‌به‌لحظه به وجود خدا و ارادة‎ او وابسته است.

نمونه‌هایی از تأثیر طولی ارادة‎ خداوند

در اینجا نمونه‌هایی از تأثیر طولی ارادة‎ خداوند بر پدیده‎های این عالم را از زبان قرآن كریم ذكر می‌كنیم.

الف) دریافت جان‌ها

خدای متعال در یك آیه می‌فرماید: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا (زمر:42)؛ «خداست كه جان‌های انسان‌ها را هنگام مرگ می‌گیرد». در اینجا گرفتن جان، به خدا نسبت داده شده است. در آیه دیگری می‎فرماید: قُلْ یَتَوَفَّاكم مَّلَك الْمَوْتِ الَّذِی وُكلَ بِكم (سجده:‌11)؛ «بگو: فرشتة مرگی كه بر شما گمارده شده است، جان شما را می‌ستاند». در جای دیگر می‎فرماید: حَتَّی إِذَا جَاء أحَدَكمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا (انعام:‌61)؛ «تاهنگامی‌كه مرگ یكی از شما فرارسد، فرستادگان ما (فرشتگان) جانش را می‎گیرند». ابتدا ممكن است كسی بگوید كه بین این آیات، تناقض وجود دارد؛ یك‌جا می‌فرماید: خدا جان‌ها را می‎گیرد؛ در جای دیگر، ملك‎الموت و سایر فرشتگان الهی! حقیقت این است كه این سه آیه، بیانگر ارتباط طولی میان ارادة الهی و سایر عوامل در تحقق یك پدیده است. مؤثر حقیقی، ارادة خداست كه در رأس همه‌چیز قرار دارد و ارادة او از راه ملك‌الموت جریان می‌یابد. ملك‌الموت نیز به فرشتگان زیردست خود فرمان می‌دهد. در‌نتیجه، نسبت دادن دریافت جان‌ها به فرشتگان، ملك‌الموت و خداوند درست است و مستلزم تناقض نیست؛ زیرا این نسبت‌ها در عرض یكدیگر نیستند؛ بلكه تأثیر استقلالی،

تنها از آنِ خـداست و تأثیر بقیه، در طـول تأثیـر الهـی اسـت. تأثیر عـوامل طبیعـی‌ ـ ماننـد نارسـایی قلبی و كبـدی ـ نیـز در طـول همـین عوامـل اسـت و هیچ‌یك جـای دیگـری را نمی‌گیرد.(1) بنابراین، همه این نسبت‌ها درست است؛ هم رُسُل جان‌ها را گرفته‎اند؛ یعنی فرستادگان خاص كه مباشرند و مستقیماً جان می‌گیرند، هم ملك‌الموت گرفته است؛ چون این فرستادگان تحت فرمان ملك‎الموت‌اند و هم خدا می‎گیرد؛ چون وجود و تأثیر تمام اینها از خداست و آنها مقدرات الهی را به‌اجرا می‎گذارند.(2)

ب) هدایت انسان‌ها

امور معنوی نیز همین داستان را دارد. قرآن در آیه‎ای امر هدایت را به خدا نسبت داده است: وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (بقره:‌213)؛ «خداوند، هركه را بخواهد به راه راست هدایت می‎كند». در آیه‎ای دیگر، امر هدایت به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) استناد داده شده است: وَإِنَّك لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (شوری:‌52)؛ «تو به راهی مستقیم راهنمایی می‎كنی». در آیه‎ای دیگر قرآن، هدایتگر مردم شمرده شده است: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِّلنَّاس... (بقره:‌185)؛ «ماه رمضان كه در آن قرآن نازل شده است؛ [قرآنی] كه مآیه هدایت مردم است». جمع این نسبت‎ها به این است كه بگوییم: هدایت‌


1. البته در معجزات، یك عامل ماورای طبیعی جانشین عامل طبیعی می‌شود كه در بحث معجزه به آن خواهیم پرداخت (ر.ك: محمدتقی‌ مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، مبحث معجزه).

2. شبیه این‌گونه نسبت‌های طولی در زندگی روزمره انسان، فراوان است؛ مثلاً در حركت یك اتومبیل در مسیر معین، ابزار و عوامل مكانیكی متعددی در كار است تا ماشین به‌حركت درمی‌آید؛ اما پذیرش تأثیر همه اینها به این معنا نیست كه راننده‌ای در كار نیست؛ بالاخره دست، عضلات، مغز و اعصاب، و روح و جان راننده است كه این اتومبیل را به‌حركت در‌می‌آورد و در مسیر معین هدایت می‌كند. البته رابطه خدا با سایر عوامل، با رابطه سایر عوامل با یكدیگر، متفاوت است و این مثال‌ها نمی‌توانند حقیقت امر را درباره رابطه خدا با سایر عوامل كاملاً روشن كنند؛ زیرا این رابطه بسیار عمیق‌تر از اینهاست. (وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَی؛ نحل:60). اصل وجود سایر عوامل و تأثیر آنها، وابسته به ارادة الهی است.

اصالتاً و استقلالاً ازجانب خداست؛ خداوند برای تحقق این امر درمیان انسان‌ها، پیامبری را از جنس خود ایشان برانگیخته و پیام هدایتگر خویش را به‌زبان وحی قرآنی، به ایشان ابلاغ كرده است؛ بنابراین، هدایت را می‌توان به خدا، پیامبر و كتاب الهی نسبت داد؛ اما باید توجه داشت كه این سه در عرض یكدیگر نیستند؛ بلكه پیامبر، كتاب‎ و دیگر عواملی كه در این مسیر قرار می‎گیرند، ابزار و مجرای هدایت الهی‌اند؛ از‌این‎رو، اثربخشیِ همه‎ به‌دست خداست. این‌گونه نیست كه پیامبر بتواند هر‌كه را خود می‎خواهد هدایت كند. گفتار و كردار پیامبر، آن‌گاه اثربخش است كه در دایرة‎ خواست و ارادة الهی قرار بگیرد؛ و‌گرنه منشأ هیچ اثری نمی‎تواند باشد. از‌این‌رو، در آیه‎ای دیگر چنین می‎خوانیم: إِنَّك لَا تَهْدِی مَنْ أحْبَبْتَ وَلَكنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء... (قصص:‌56)؛ «تو نمی‎توانی هر‌كه را دوست داری هدایت كنی؛ ولی خداوند هر‌كه را بخواهد هدایت می‎كند». این حقیقت، درباره احدی استثنا نمی‎پذیرد؛ اراده و قدرت هر انسان، امانتی است كه چند روزی ازجانب خداوند به او سپرده شده است و همین قدرت محدود و موقت نیز، نه‌تنها در حدوث و بقایش وابسته به ارادة خداست، بلكه همان هنگام كه اِعمال می‌شود، اثربخشی آن نیز وابسته به ارادة خداست و اگر او نخواهد، اثر نمی‌كند.

ج) نوشتن اعمال

در آیه‎ای از قرآن، خداوند، نویسندة اعمال بندگان معرفی شده است: وَاللّهُ یَكتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ (نساء:‌81)؛ «و خدا آنچه را شبانه در سر می‌پرورند، می‌نویسد» و در آیه‎ای دیگر، فرستادگان الهی، نویسندگان اعمال قلمداد شده‎اند: بَلَی وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَكتُبُونَ (زخرف:80)؛ «آری؛ فرستادگان ما پیش آنان [حاضرند و سرّ و نجوای آنان را] می‌نویسند».

انطباق ضابطة كلی بر این آیات نیز روشن است. خداوند، اعمال بندگان را ثبت و ضبط می‎كند و این كار را از مجرای فرشتگان مقرب الهی انجام می‎دهد؛ یعنی فرشتگان به‌اذن خداوند و به‌فرمان او، چنین كاری می‎كنند.

هدف از استناد مكرر پدیده‎ها به خدا

تكیة قرآن بر اینكه خدا این كارها را می‌كند، برای این است كه نوع مردم، تنها به عوامل طبیعی توجه دارند؛ ولی به مؤثر اصالی و استقلالی توجه ندارند. می‎خواهد آن كسی را كه فراموش كرده‎ایم، به‌یادمان بیاورد. مراد قرآن این نیست كه وجود عوامل طبیعی یا تأثیرات آنها را نفی كند؛ بلكه می‎خواهد بصیرتی در ما پدید آورد تا به جهان و عوامل تأثیرگذار آن، تنها به‌چشم ابزار و مجاری كار بنگریم؛ ابزاری كه از خود هیچ استقلالی ندارند.

شخص مادی و ظاهربین، چشمش را به عوامل طبیعی محصور می‌كند و عوامل فرا‌طبیعی را كه بر او حاكم‌اند و تسلط دارند، نمی‌بیند؛ اما انسانی كه بینش الهی یافته است، همه اینها را در طول ارادة الهی و وابسته به آن می‎بیند. كوشش پیامبران بر این است كه ما قدری چشم باز كنیم و پشت این پرده را هم ببینیم و گمان نكنیم كه عوامل مؤثر، در سطح همین طبیعت محصور می‌شوند. فراتر از اینها، عوامل و عوالمی است؛ نیروهایی است كه اینها، تجلیاتی از آن نیروها و ابزارهایی در دست برخی از آن نیروهایند؛ نه اینكه اینها مستقلاً خود مؤثر باشند و چیز دیگری در كار نباشد. اگر قرآن بر این نكته تأكید می‌كند كه خدا این كارها را انجام می‌دهد، برای این است كه خدا را فراموش نكنیم. همه طبیعت را می‌بینند، ولی خدا می‌خواهد آن عواملی را كه ما توجه نداریم، به‌یادمان بیاورد.

می‌گوید: چشمانت را باز كن و نگو تنها قلم می‌نویسد؛ آن دستی كه قلم را به‌حركت

در‌می‌آورد و آن مغزی را كه فرمان می‎دهد نیز ببین؛ آن‌گاه خود قضاوت كن كه كدام‌یك از اینها نویسندة اصلی است؛ قلم، عضله، مغز و اعصاب، انسان، عضلة دست یا ...؟ این مثال‎ها نیز نمی‎توانند حقیقت امر را دربارة‎ رابطه خدا با عوامل طبیعی كاملاً روشن كنند؛ زیرا این رابطه بسیار عمیق‎تر از اینهاست.(1) ... وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأعْلَی... (نحل:‌60).

خلاصه اینكه، همه عوامل و پدیده‎های مادی، طبیعی و ماورای طبیعی، حقیقتاً تأثیر‌گذارند؛ اما از خود هیچ استقلالی ندارند؛ بلكه اصل وجود، ادامة‎ هستی و تأثیر همة‎ آنها وابسته به ارادة خداوند است و به اندازه‌ا‎ی كه ارادة او تعلق گرفته، اثر خود را در طول تأثیر خداوند اظهار می‎كنند. به‌شكل قانونی عام باید گفت: هر رابطة‎ سببی كه بین دو موجود برقرار باشد، آن رابطه در سطحی بالاتر از فهم ما، میان خدا و آن‌دو موجود برقرار است. خداست كه آن سبب را ایجاد می‎كند و آن را واسطه قرار می‎دهد تا تأثیرات دیگری در این عالم تحقق یابد.

بدین‌ترتیب، «فاعلیت طولی» را می‌توان پاسخی كلی برای حل مشكل «رابطه خالقیت و ربوبیت مطلق خداوند با تأثیر سایر عوامل» دانست.

توحید افعالی و فاعلیت انسان

پیش‎تر گفتیم كه قلمرو خالقیت خداوند، به اندازه‌ای گسترده است كه تمام پدیده‎های عالم، ازجمله كارهای اختیاری انسان‌ها را در‌بر‌می‌گیرد؛ اكنون به این نكته اشاره می‎كنیم كه استناد این افعال به خداوند، موجب سلب اراده و اختیار انسان نمی‎شود؛ زیرا چنان‌كه گفتیم، ارادة تكوینی خداوند در سطحی فراتر از عوامل دیگر، كارگر است؛ بنابراین، تعارضی با آزادی و اختیار انسان ندارد. مشیّت تغییرناپذیر خداوند بر این قرار‌


1. وجود قلم نیازی به انسان ندارد؛ حتی اگر انسان هم نباشد، قلم هست؛ اما وجود اسباب مادی، افزون بر تأثیر آنها، وابسته به ارادة خداوند متعال است.

گرفته است كه آدمیان بتوانند به‌ارادة‎ خود، راه خود را برگزینند و تنها با چنین زمینه‎ای، فرستادن پیامبران، و هدایت انسان‌ها، پاداش صالحان و جزای بدكاران معنا خواهد داشت. پس در اینجا نیز همان ضابطة كلی برقرار است.

خداوند با اعطای اراده و اختیار به انسان، او را توانا كرده است كه در شرایطی محدود، بتواند كارهایی را انجام دهد؛ اما ارتباط فعل هرگز از مبدأ اصلی آن قطع نمی‎شود. قرآن این حقیقت را در قالب‌های گوناگونی بیان كرده است. از‌نظر قرآن، هر كاری كه در عالم صورت می‎گیرد و هر فعلی كه از بشر سر می‎زند، منوط به اذن، مشیت و ارادة خداوند است؛ آیات فراوانی بر این مطلب دلالت دارند كه در مبحث فعل الهی به آنها خواهیم پرداخت.

خلاصه

1. ارتباط یك پدیده با چند عامل، به‌صورت‌های گوناگون تحقق می‌یابد:

الف) گاه چند عامل، اجزای علت تامة تحقق یك پدیده‌اند. در این قسم، آن پدیده با اجتماع تمام عوامل تحقق می‌یابد و نبود یكی از عوامل، مساوی با پدید نیامدن آن است.

ب) گاه برای تحقق یك پدیده، چند عامل وجود دارد كه هر‌یك می‌تواند جانشین عامل دیگر شود؛ در‌این‌صورت، هر‌چند ممكن است پیدایش آن پدیده را به چند عامل نسبت دهیم، ولی در‌حقیقت، یكی از عوامل در تحقق آن تأثیر داشته است.

ج) گاه چند عامل در چند سطح در تحقق یك پدیده مؤثرند؛ بدین‌ترتیب كه یكی در دیگری اثر می‌گذارد و دومی، اثر اولی را به‌شكلی خاص به معلول منتقل می‌كند؛ بدون اینكه پیوند آن اثر با عامل نخست قطع شود. قسم اخیر، نمونه‌های فراوانی در امور اعتباری، طبیعی و ماورای طبیعی دارد. تأثیر خداوند و سایر عوامل طبیعی و ماورای طبیعی در پیدایش پدیده‌ها، از این قسم است. تأثیر اصلی و استقلالی از خداست و تأثیر عوامل دیگر در شعاع تأثیر خداوند و به اندازه‌ای است كه ارادة او تعلق گرفته است و اگر ارادة خدا برداشته شود، دیگر عوامل، به‌معنای واقعی هیچ‌اند.

2. نمونه‌ای از تأثیر طولی ارادة خداوند بر پدیده‌های این جهان را می‌توان در آیاتی كه دریافت جان‌ها را به خدا، ملك‌الموت و دیگر فرشتگان نسبت داده‌اند، مشاهده كرد. میان این آیات تناقضی وجود ندارد. مؤثر حقیقی ارادة خداست كه در رأس همه‌چیز قرار دارد؛ ارادة او از راه ملك‌الموت جریان می‌یابد و ملك‌الموت نیز به فرشتگان زیردست خود فرمان می‌دهد.

3. تأكید قرآن بر اینكه خدا زنده می‌كند، می‌میراند، روزی می‌دهد، شفا می‌دهد و در یك كلمه، تمام كارها به‌دست اوست، به‌معنای نفی عوامل طبیعی و دیگر عوامل نیست؛ بلكه برای ایجاد بینشی در ماست تا به جهان و عوامل تأثیرگذارِ آن، نه به‌طور مستقل، بلكه تنها به‌چشم ابزاری در دست خداوند بنگریم كه هستی و تأثیر آنها به‌ارادة خداست.

4. استناد تمام پدیده‌های جهان، ازجمله افعال اختیاری انسان به خدا با اراده و اختیار انسان منافات ندارد؛ زیرا ارادة تكوینی الهی در سطحی فراتر از عوامل دیگر كارگر است. مشیت و ارادة الهی بر این قرار گرفته است كه آدمیان بتوانند به ارادة خود راهشان را از میان خوب و بد برگزینند و مستوجب پاداش یا عذاب شوند.

پرسش‌ها

1.   ارتباط یك پدیده با چند عامل یا فاعل، به چند صورت ممكن است؟ توضیح دهید.

2.   فاعلیت طولی را با ذكر مثال بیان كنید.

3.   تفاوت فاعلیت خدا با سایر عوامل در چیست؟

4.   نمونه‌هایی از فاعلیت طولی خدا را در قرآن بیان كنید.

5.   چگونه توحید افعالی با فاعلیت و اختیار انسان سازگار است؟

فعالیت تكمیلی

با مراجعه به قرآن، دو نمونة دیگر از فاعلیت طولی خداوند را بیان كنید.

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص439ـ479.

2. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص400ـ404؛ همان، ج8، ص197ـ198.