درس هجدهم: مراتب فعل الهی (1)

 

درس هجدهم

مراتب فعل الهی (1)

 

 

 

مراتب فعل الهی در قرآن

    علم

    كتاب (علم در كتاب)

    اذن الهی

    مشیت

    اراده

 

 

 

 

انتظار می‎رود دانش‌پژوه پس از فراگیری این درس بتواند:

1. مراتب تحقق فعل در انسان و خداوند را به‌طور اجمالی مقایسه كند؛

2. كیفیت انتزاع برخی از مراتب فعل الهی (علم‌، اذن، مشیت و اراده) را تبیین كند؛

3. چگونگی تقدم و تأخر مراتب فعل الهی را توضیح دهد؛

4. اقسام علم الهی (علم ذاتی، فعلی و علم در كتاب) و رابطه آنها با یكدیگر را با تكیه بر آیات قرآن بیان كند؛

5. چگونگی سازگاری علم الهی پیش از تحقق اشیا را با اختیار انسان توضیح دهد؛

6. هدف از منوط كردن همه افعال بر اذن الهی را تبیین كند.

 

 

 

 

عَنْ أبِی‌عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) أنَّهُ قَالَ لَا یَكونُ شَیْ‏ءٌ فِی الْأرْضِ وَ‌لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ بِمَشِیئَةٍ وَ‌إِرَادَةٍ وَ‌قَدَرٍ وَ‌قَضَاءٍ وَ‌إِذْنٍ وَ‌كتَابٍ وَ‌أجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أنَّهُ یَقْدِرُ عَلَی نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ كفَرَ؛(1) «امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: هیچ‌چیز در زمین و آسمان تحقق نمی‌یابد، مگر با این هفت خصلت؛ با مشیت و اراده و قدر و قضا و اذن و كتاب و اجل [الهی]. هر‌كس گمان كند كه می‌تواند یكی از اینها را نقض كند، [به خدای متعال] كفر ورزیده است».

 

در دو درس گذشته به مبحث اهداف افعال الهی پرداختیم و هدف نهایی و برخی از اهداف متوسط افعال الهی را با تكیه بر آیات قرآن بیان كردیم. در این درس، به مسئله‌ای دیگر در‌زمینه افعال الهی می‌پردازیم.

یكی از مسائل قابل توجه درباره افعال الهی، مسئله مراتب فعل الهی است. انسان با تأمل در كارهای ارادی و اختیاری خود، درمی‌یابد كه این كارها از مبادی خاصی سرچشمه می‏گیرد و مراتبی را می‏گذراند تا به تحقق خارجی برسد. هنگام انجام یك‌


1. محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص149 (باب فی أنه لا یكون شی‏ء فی السماء و‌الارض الا بسبعة).

كار، نخست تصوری از آن در نفس ما حاصل می‌شود؛ سپس فایده‌اش را تصور می‌كنیم و بعد، فایده را تصدیق می‌كنیم. این سه مرحله (تصور فعل، تصور فایده و تصدیق فایده) همه از مقوله علم‌اند. پس از تصدیق فایده، میلی به انجام آن كار در ما پدید می‌آید كه از آن به «مشیت» تعبیر می‌كنیم. هنگامی‌كه مشیت به تحققِ آن كار نزدیك شود، بدان اراده می‌گوییم. همچنین در ذهن خود محاسبه می‌كنیم كه این كار در چه زمان، مكان و شرایطی انجام گیرد. حال پرسش این است كه آیا درباره افعال الهی نیز می‌توان چنین مراتبی فرض كرد كه از مبادی خاصی شروع ‏شود و مراحلی را بگذراند تا به مرحله تحقق عینی برسد؛ مثلاً بگوییم: درباره افعال الهی نیز نخست علم و سپس مشیت و اراده تحقق می‌یابد.

به آن دلیل كه فعل خدا ـ به‌معنای مصدری، یعـنی حیثیت صدور از پروردگار ـ امر تدریجی و زمان‌دار نیست، برای فعل خدا نمی‌توان مراتب زمانی قایل شد؛ ولی ازلحاظ حاصل مصدر و نتیجة فعل، چون ممكن است كه «زمانی» باشد، این پرسش جا دارد كه آیا فعل خدا (مخلوق و مصنوع خدا: متَعلَّقِ فعل به‌معنای مصدری)، مراتبی دارد یا نه.

البته موجودات مادّی، خود مراتبی دارند و حركات و تغییراتی در آنها پدید می‏آید تا به مرتبه كامل‌تری می‏رسند؛ ولی منظور از مراتب فعل، تغییراتی كه در خود آن پیدا می‏شود نیست؛ بلكه مراد مراتبی است كه فعل می‌گذراند تا به مرحله تحقق عینی می‌رسد. آیا برای اشیای خارجی، از آن جهتی كه مخلوق خدایند و به او انتساب دارند و خدا آنها را ایجاد كرده است، در این ایجاد می‌توان مراتبی فرض كرد كه به خدا نسبت داده شود یا خیر؟

درباره فعل الهی، به‌طوركلی گفتیم آن افعالی كه زمانی‌اند، انتساب و اضافة آنها به خدای متعال، دو جهت دارد؛ یكی، از آن جهت كه به خدا انتساب دارند و خدا موجودی است مجرد و فوق زمان و مكان؛ و یكی، از آن جهت كه به اشیای خارجی انتساب دارند كه متغیر و در ظرف زمان و مكان‌اند. گفتیم كه افعال الهی از آن جهتی كه به اشیای

خارجی انتساب دارند، قابل اتصاف به زمان‌اند و حتی صفاتی هم كه از این افعال انتزاع می‏شوند، ازلحاظ انتسابشان به مخلوق، به یك معنا قابل اتصاف به زمان و مكان‌اند؛ مثل صفت خالقیت؛ از آن جهتی كه خلق ـ خواه به‌صورت فعل بیان شود، خواه به‌صورت صفت ـ به مخلوق زمانی انتساب دارد، ممكن است ظرف زمان برایش فرض شود؛ مثلاً بگوییم كه خدا این موجود را در این زمان آفریده است، نه در زمان قبل و نه بعد. این به‌لحاظ یك طرفِ اضافه است كه موجودی است زمانی. حال می‏خواهیم ببینیم، آیا می‌توان برای همین فعلی كه به خدا انتساب دارد، پیش از تحقق عینی، مراحلی فرض كرد، یا اینكه در‌نظر گرفتن چنین مراتبی، دربارة‏ فعل الهی جا ندارد؟

در پاسخ می‌گوییم: تصور اینكه در ذات خداوند حالت‌های گوناگونی، یكی پس از دیگری پدید آید، تصور نادرستی است كه هم برهان عقلی و هم دلایل نقلی (آیات و روایات) آن را رد می‌كنند. ذات مقدس خداوند متعال، مادی نیست كه حالت‌های مختلف بر آن عارض شود: الحمد لله الذی لم تسبق له حالٌ حالاً؛(1) «ستایش از آنِ خدایی است كه صفت و حالتی، به صفت و حالت دیگرش پیشی نگرفته است»؛ به‌تعبیر فلسفی، خداوند در معرض حوادث قرار نمی‌گیرد.

پس اگر مراتبی برای فعل خدا فرض شود، مراتبی بنابر نظر عقل است؛ یعنی تقدم و تأخر زمانی بین اینها نیست؛ عقل چند مفهوم انتزاع می‏كند كه ممكن است برخی بر برخی دیگر، بنابر رتبة عقلی مقدم باشند. از‌نظر برهانی، فرض چنین مراتبی برای افعال الهی كه اختلافشان نه برحسب مصداق، بلكه بر‌حسب مفهوم، و ترتبشان هم نه بر‌حسب زمان، بلكه به‌نظر عقل باشد، اشكالی ندارد؛ همان‌گونه‌كه عقل، صفات متعددی را برای واجب تعالی اثبات می‏كند، به‌ضمیمة اینكه همه این صفات، یك مصداق بسیط بیشتر ندارند؛ برای نمونه، علم و قدرت و حیات و... صفاتی‌اند كه عقل برای ذات‌


1. نهج ‌البلاغه، خطبة 65؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج4، ص308، روایت37، باب4.

واجب اثبات می‏كند و برهان هم می‌آورد كه تعدد این صفات، به‌معنای تركب در ذات واجب نیست؛ این اشكالی تولید نمی‏كند.

درباره افعال الهی نیز عقل می‌تواند مفاهیم مختلفی را اثبات كند؛ با توجه به اینكه مصداق همه این مفاهیم در خارج، یك چیز بیشتر نیست؛ حتی اگر بین این مفاهیم ترتّبی قایل شود، باز با توجه به این است كه این ترتّب برحسب رابطه مفاهیم با یكدیگر است، نه رابطه مصادیق متعدد؛ یعنی عقل این مطلب را درك می‌كند كه خدا هم وقتی می‏خواهد كاری كند، می‏داند كه چه كاری می‏خواهد انجام دهد؛ كارش آگاهانه است. این یك مفهوم است كه عقل از كار خدا انتزاع می‌كند. همچنین خدا كارش را ناخواسته و باكراهت انجام نمی‏دهد؛ یعنی در كار خود مجبور نیست. این هم مفهوم دیگری است. عقل، از امر اول، مفهوم علم و از امر دوم، مفهوم مشیت را انتزاع می‌كند و هنگام مقایسه بین این‌دو مفهوم، می‌یابد كه یكی بر دیگری مقدم است؛ یعنی مفهوم دانستن، مقدم بر خواستن است و خواستن، پس از علم قرار دارد؛ ولی تأخر زمانی در كار نیست. این اقتضای مفهوم علم است كه پیش از مفهوم خواستن، در مرتبه مقدم لحاظ شود. ترتیبی این‌گونه، بین مبادی و مراحل تحقق فعل باری‌تعالی، اشكالی ندارد. پس، عقل از افعال الهی مفاهیمی انتزاع می‌كند كه برحسب مفهوم و انتزاع عقلی بر یكدیگر ترتب دارند؛ ولی مصداق همه این مفاهیم در خارج، یك چیز بیشتر نیست و حتی ترتب هم، ترتب مفاهیم است، نه ترتب مصداق‌ها بر یكدیگر. بنابراین، درخصوص خدا، تعدد و ترتب این مفاهیم بر یكدیگر، به‌معنای تعدد و ترتب زمانی مابازای آنها در خارج نیست.

مراتب فعل الهی در قرآن

اكنون ببینیم قرآن كریم در‌این‌باره چه بیاناتی دارد؟ آیا چنین مراتبی را برای افعال الهی اثبات می‌كند یا خیر؟

از مجموع آیات و روایات به‌دست می‌آید كه هر‌چه در خارج تحقق می‌یابد، مسبوق به علم، كتاب، اذن، اجل، قدر و قضاست. ابتدا به بررسی مرتبه علم می‌پردازیم.

1. علم

وقتی به قرآن مراجعه می‏كنیم، می‏بینیم آیاتی هست درباره اینكه كارهایی كه خدا انجام می‏دهد و آنچه را در خارج ـ چه بی‌واسطه چه با‌واسطه ـ ایجاد می‏كند، ناآگاهانه و بی‌توجه نیستند؛ ازروی علم تحقق می‌یابند.

ألَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (ملك:‌14)؛ «آیا كسی كه چیزی را آفریده، نمی‏داند چه آفریده است و حال‌آنكه او خود باریك‌بین و آگاه است»؟ خدایی كه این موجودات بزرگ و فراوان و بی‌شمار را آفریده و آثار حكمت او در تمام آنها ظاهر است؛ آیا ندانسته كه چه آفریده است؟ استفهام در آیه شریفه، استفهام انكاری است كه پاسخش منفی است؛ یعنی خدا هرچه را می‏آفریند، می‏داند كه چه می‏آفریند و به آن آگاه است.

البته از این آیه درباره چگونگی علم خدا و اینكه آیا همانند علم ما، یا به‌گونه‌ای دیگر است، چیزی به‌دست نمی‌آید؛ ولی از محكماتی كه درباره خدا داریم، همچون: لَیْسَ كمِثْلِهِ شَیْءٌ (شوری:‌11) و نیز برخی از روایات،(1) استفاده می‏شود كه خدا صفات مخلوق‏ها (صفات مادی و امكانی) را ندارد؛ خدا ذهن، علم حصولی، و تصور و تصدیق ندارد؛ اینها تنها در مخلوقات مصداق دارند. دانستن خدا چیزی غیر از ذاتش‌


1. در حدیث زیر، مبادی مادی این صفات ـ كه تنها در مخلوقات مصداق دارد ـ از خداوند متعال نفی شده است: عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَن(علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ‌مِنَ الْخَلْقِ. قَالَ: فَقَالَ: الْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِیرُ وَ‌مَا یَبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِك مِنَ الْفِعْلِ وَ‌أَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَی فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَیْرُ ذَلِك لِأَنَّهُ لَا یُرَوِّی وَ‌لَا یَهُمُّ وَلَا یَتَفَكرُ وَ‌هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِیَّةٌ عَنْهُ وَ‌هِیَ صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَةُ اللَّهٌ‏ٌُّّ الْفِعْلُ لَا غَیْرُ ذَلِك یَقُولُ لَهُ كنْ فَیَكونُ بِلَا لَفْظٍ وَ‌لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ‌لَا همه وَ‌لَا تَفَكرٍ وَ‌لَا كیْفَ لِذَلِك كمَا أَنَّهُ لَا كیْفَ لَه (محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص147، باب صفات الذات و‌صفات الافعال، ح17؛ محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص109ـ110).

نیست. در مرحله ذات، خودِ ذات عین علم است. روایات دیگر همین مطلب را تأیید می‌كنند.(1) اما آیا علم الهی فقط به همان معنای علم ذاتی است كه عین ذات است، یا نوع دیگر علم هم برای خدا اثبات شده است؟

برخی از آیات بر این دلالت دارند كه برای خدا در زمان خاصی، علمی تحقق یافته است یا محقق می‌شود؛ البته اگر كسی به معارف اسلامی آشنا نباشد، از این‌گونه آیات كه نوعی تشابه در آن هست، معانی توأم با نقص و امكان می‏فهمد: فَأمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ (آل عمران:‌7). چنان‌كه در سایر آیات متشابه مانند جاءَ رَبُّك (فجر:‌22) و ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ (اعراف:‌54)، ممكن است در ابتدا معانی نادرست و ناسازگار با آیات محكم قرآن به ذهن اشخاص ناآگاه از معارف اسلامی بیاید؛ ولی پس از اینكه دانستیم خدای متعال، مانند مخلوقات نیست كه زمانی چیزی را نداند و بعد علم پیدا كند، آن‌گاه جای این پرسش است كه معنای این آیات كه می‏فرماید در زمانی علم برای خدا پیدا شده یا می‏شود، چیست؟

در اینجا برای روشن شدن بحث، چند آیه را كه علم زمانی را برای خداوند اثبات كرده‌اند، مورد توجه قرار می‏دهیم: برای نمونه، خداوند پس از آنكه در آیه 65 سوره انفال می‌فرماید: ... إِن یَكن مِّنكمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْن...؛ «اگر از شما بیست تن شكیبا و استوار باشند، بر دو‌صد تن چیره می‏شوند»، چنین بیان می‌دارد كه الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكمْ وَعَلِمَ أنَّ فِیكمْ ضَعْفًا (انفال:‌66)؛ «حالا خدا تكلیف شما را سبك كرد و دانست كه در شما ضعفی است»؛ یعنی مسلمانان صدر اسلام در ابتدا موظف بودند كه هر بیست نفر در‌برابر دویست نفر بایستند و از جنگ روی برنتابند؛ ولی بعد، این تكلیف سبك‌تر شد و به این حد رسید كه اگر صد نفر مسلمان در‌برابر دویست نفر از كفار قرار گیرند، باید جنگ كنند؛ ولی اگر از نصف كمتر بودند، لازم نیست بجنگند.


1. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) یَقُولُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ‌جَلَّ رَبَّنَا وَ‌الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ‌لَا مَعْلُوم و...‏ (محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص107، باب صفات الذات).

شاهـد ما آیه دوم اسـت. در این آیه، علی‌الظاهر «اَلاْن» ـ عـلاوه بر خفَّف ـ ظـرف برای «عَلِمَ» نیز هست.

آیاتی دیگر هست كه می‏فرمایند: خدا كاری را انجام می‏دهد تا بداند چه می‏شود؛ مثلاً درباره شیطان می‌فرماید:

وَمَا كانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَة... (سبأ:‌21)؛ «یعنی ما كه شیطان را آفریدیم، برای او تسلطی بر مؤمنین قرار ندادیم [تا مردم مجبور به عصیان شوند؛ بلكه او را وسیله قرار دادیم تا مردم به‌وسیلة او آزمایش گردند] تا بدانیم چه كسانی ایمان به آخرت دارند و چه كسانی درباره آخرت در شك‌اند». پس حكمت آفرینش شیطان بنابر این آیه، این است كه خدا بداند چه كسانی معتقد به آخرت‌اند و چه كسانی شك دارند. ظاهر تعبیر این آیه این است كه این علم، پس از آفرینش انسان و وسوسة شیطان پیدا می‏شود.

آیه دیگر می‌فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنكمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أخْبَارَكمْ (محمد:‌31)؛ «شما را می‌آزماییم تا بدانیم چه كسانی اهل جهاد و صبرند و چه كسانی فرار می‏كنند». ظاهر آیه این است كه علم خدا پس از آزمایش پیدا می‏شود. آیا خدای متعال پیش از آزمایش علم نداشت كه چه كسانی جهاد، و چه كسانی فرار می‏كنند؟

پاسخ همان است كه پیش از این نیز به آن اشاره كردیم. علم درباره خدای متعال، گاه به‌صورت صفت ذات و گاهی به‌صورت صفت فعل به‌كار می‌رود. علمی كه صفت ذاتی و عین ذات خداست، «تغییرپذیر»، «زمانی» و «مكانی» نیست و بر همه زمان‌ها و مكان‌ها احاطه دارد؛ ولی گاهی علم به‌صورت صفتِ فعل، ذكر می‏شود. همه چیزهایی كه درباره صفات فعل گفته شده، درباره این علم هم صادق است؛ همان‌گونه‌كه درباره اراده، مشـیت و سایر صفات فعل گفتیم كه اینها اموری حادث‌اند؛ به این معنا كه عقل از مقایسة فعـل خـدا با ذات الهـی، این مفـاهیم را انتزاع می‏كند؛ و چـون دو طـرف دارند

ـ ‌یك‌طرف ذات مقدس حق‌تعالی و یك‌طرف مخلوقات ممكن‌، زمانی و محدود ـ آنچـه از این مقام حكایت می‏كند، به‌لحاظ متعلقات مادی زمانی، به زمان هم متصف می‏شوند؛ یعنی همان‌گونه‌كه آفرینش هریك از این موجودات در زمانی خاص صورت می‌گیرد، عقل رابطه بینِ خالق و مخلوقش را می‏سنجد كه آیا آفرینش این مخلوق زمانی با علم صادر شده است یا بدون علم؛ آن‌گاه می‏گوید: خدا دانست. این «دانست» مفهوم انتزاعی و از صفـاتِ فعل است كه از مقـایسة مخلوق ـ كه امـری است زمـانی ـ درارتباط‌با خـدای متعال انتزاع می‏شود و به‌تبع طرف زمانی‌اش، قابل اتصاف به زمان است.

چنین علمی را می‌توانیم مانند اراده، امری حادث بدانیم؛ اما نه به این معنا كه چیزی در ذات خدا حادث می‏شود؛ بلكه بدین معنا كه عقل وقتی این موجود را با ذات واجب می‏سنجد، چنین مفهومی را در ظرف خاصی انتزاع می‏كند. به‌عبارت‌دیگر، پیش از این زمان، مفهومی برای صفت فعل نیست تا اثبات یا نفی شود. پیش از آفرینش انسان، جای این نیست كه بگوییم: آیا خدا پیش از آفرینش حضرت آدم(علیه السلام)، عالِم به حضرت آدم(علیه السلام) بوده است یا نه. باید حضرت آدمی باشد تا سخن از عالم بودن خدا به او به‌میان آید.(1) صفت فعل، صفتی است كه حاكی از رابطه فعل خدا با مخلوقاتش باشد. همه صفات فعل، در‌رابطه‌با مخلوق و اموری اضافی‌اند؛ یك‌طرفه نمی‏شود آنها را انتزاع كرد؛ بلكه باید وجود مخلوقی فرض شود تا بتوان چنین صفاتی را انتزاع كرد.

علم ذاتی و فعلی خداوند

پس می‌توان گفت علم درباره خدا دو گونه به‌كار می‏رود:


1. درباره سایر صفات فعل نیز چنین است؛ مثلاً درباره صفت خالق، پیش از آنكه آدم آفریده شود، معنا ندارد بگوییم: خدا، خالقِ آدم به‌منزلة یك مخلوق است. البته خالق بدین معنا كه كونه بحیث اذا شاء یخلق درست است؛ ولی این معنا به قدرت بر‌می‌گردد؛ یعنی خدا قدرت بر آفرینش آدم دارد، نه آنكه پیش از آفریدن آدم، خالقِ آدم است؛ هنوز آدمی آفریده نشده است تا خدا خالق او باشد.

1. صفت ذات كه عین ذات است؛ زمان ندارد و تغییرناپذیر است.

2. علمی كه از مقام فعل انتزاع می‏شود. برای چنین علمـی به‌لحـاظ متعلقش ـ كه زمانی است ـ می‌توان قید زمان آورد. پس هرچیزی تا تحقق نیافته است، معنا ندارد كه بگوییم: آیا برای خدا معلوم است یا نه. باید چیزی باشد تا گفته شود كه این شی‏ء معلوم است یا نه.

در قرآن كریم، غیر از صفت علم، صفات دیگری نیز به خدا نسبت داده شده است كه به‌لحاظ متعلقشان می‌توان آنها را زمانی دانست؛ مانند: سمع، رؤیت و بصر؛(1) برای نمونه، در آیه 46 سوره طه می‌فرماید: قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَكمَا أسْمَعُ وأرَی؛ «نهراسید، من با شما هستم. [آنچه روی می‌دهد] می‌شنوم و می‌بینم». روشن است تا مأموریت حضرت موسی و هارون(علیهما السلام) كه امری دیدنی و شنیدنی است، تحقق نیابد و كاری از آن‌دو سر نزند، شنیدن و دیدنِ كارهای آن‌دو معنا ندارد. همچنین، در آیه اول سوره مجادله می‌فرماید: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُك فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَكی إِلَی اللَّهِ؛ «خداوند گفتار زنی را كه درباره شوهرش با تو بگو‌مگو می‌كرد، شنید».

مسلّم است تا بگومگویی در كار نباشد، شنیدن معنا ندارد؛ اما شنیدن نه بدین معنا كه در ذات خدا چیزی پیدا شده كه قبلاً نبوده است؛ علم به این شنیده، قبلاً بود، ولی شنیدن نبود.(2)


1. این صفات، گاهی به‌لحاظ ادبی به‌صورت اسم فاعل یا صفت مشبهه و مانند آن به خدا نسبت داده می‌شوند؛ مانند: خالق، رازق، سمیع و بصیر؛ و گاهی به‌صورت فعل به خدا نسبت داده می‌شوند؛ مانند: خلق الله، رزقكم، سمع الله. البته خود سمع و بصر به‌منزلة ابزار شنیدن و دیدن به خدا نسبت داده نشده‌اند.

2. بنابراین، صفاتی مانند سمیع و بصیر، گاهی درباره علم به شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها، حتی پیش از تحقق متعلق آنها به‌كار می‌رود و گاهی به‌هنگام تحقق متعلق آنها در خارج، انتزاع شده و به خدای متعال نسبت داده می‌شود. در‌صورت اول، این صفات، صفات ذات و در‌صورت دوم، صفات فعل شمرده می‌شوند. روایت زیر اشاره به هردو نوع كاربرد این صفات دارد: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) یَقُولُ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ‌جَلَّ رَبَّنَا وَ‌الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ‌لَا مَعْلُومَ وَ‌السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ‌لَا مَسْمُوعَ وَ‌الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ‌لَا مُبْصَرَ وَ‌الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ‌لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْیَاءَ وَ‌كانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَی الْمَعْلُومِ وَ‌السَّمْعُ عَلَی الْمَسْمُوعِ وَ‌الْبَصَرُ عَلَی الْمُبْصَرِ وَ‌الْقُدْرَةُ عَلَی الْمَقْدُور... (محمدبن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص139، باب صفات الذات وصفات الافعال، ح1؛ محمد‌بن‌یعقوب كلینی، الكافی، ج1، ص107، باب صفات الذات).

باید چیزی باشد تا گفته شود خدا شنید یا نشنید. شنیدن، از مقام فعل انتزاع می‏شود و حاكی از نوعی علم فعل درباره خداوند متعال است كه به‌لحاظ متعلقش زمانی است.

پس با توجه به اینكه صفات فعل از مقام فعل انتزاع می‏شوند و ما‌بازایی در ذات ندارند، نباید چیزی در ذات پدید آید تا مصداق آن شوند؛ بلكه مقایسه‏ای است كه عقل انجام می‏دهد؛ می‏گوید: خدا كه این مخلوق را آفرید، قطعاً به آن آگاهی دارد و چون در حضور اوست، آن را می‏بیند. این «دیدن و شنیدن» ظرفش وقتی است كه خدا آن را به وجود آورد؛ پیش از آفرینش مخلوق، «دیدن» جا ندارد؛ چون «دیدن» صفتِ فعل است و از سنجش فعل الهی با ذات او انتزاع می‌شود. مراد از شنیدن و دیدن خداوند، علم فعلی او به وجود مسموعات (شنیدنی‌ها) و مرئیات (دیدنی‌ها) است. این علم در مقام فعل است. چنین علمی كه از مقام فعل انتزاع می‏شود، به‌لحاظ متعلقش، می‌تواند ظرف زمان هم داشته باشد.

از آنچه گذشت، معنای آیاتی كه در آنها علم خداوند مقید به زمان حاضر شده‌اند، روشن می‌شود؛ برای نمونه، این آیه كه می‌فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنكمْ وَالصَّابِرِینَ (محمد:‌31)؛ «شما را می‌آزماییم تا مجاهدان و صابران شما را بشناسیم»، یعنی، تا عمل شما در حضور او تحقق یابد. وقتی در حضور او تحقق یابد، عقل مفهوم علم را انتزاع می‏كند؛ چون فرض این است كه پس از آزمایش و تحقق عمل می‏داند؛ از‌این‌رو می‏فرماید: حَتَّی نَعْلَمَ. این دانستن، صفت فعل است و جا ندارد كه پیش از وجودِ آن، خدا بداند. پس معنای این آیه چنین نمی‏شود كه شما را می‏آزماییم تا رفع جهل شود؛ بلكه شما را می‏آزماییم تا فعل شما در حضور و منظر ما تحقق یابد.

پس راه‌حل این آیات، همین است كه بگوییم: علم دو اعتبار دارد:

1. صفتِ ذات كه عین ذات خداوند و بی‌زمان است؛ 2. صفت فعل كه در ظرف تحقق فعل انتزاع و به خدا نسبت داده می‏شود یا به‌صورت فعل، به خدا نسبت داده می‏شود و به‌لحاظ متعلقش زمان دارد.

در قرآن كریم تعبیر دیگری درباره علم خدا وجود دارد كه ما را به دقت بیشتری درباره علم خدا وا‌می‌دارد و آن، «علم در كتاب» است كه در چندین آیه و ازجمله، آیات زیر مطرح شده است:

قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی كتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَی (طه:‌52)؛ «گفت: آگاهیِ مربوط به آنها نزد پروردگارم، در كتابی منعكس است. پروردگارم چیزی را گم و فراموش نمی‏كند»؛

ألَمْ تَعْلَمْ أنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَالْأرْضِ إِنَّ ذَلِك فِی كتَاب... (حج:‌70)؛ «آیا ندانستی كه خدا آنچه كه در آسمان و زمین است، می‌داند؛ همه اینها در كتابی ثبت است»؛

... لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأرْضِ وَلَا أصْغَرُ مِن ذَلِك وَلَا أكبَرُ إِلَّا فِی كتَابٍ مُّبِینٍ (سبأ:‌3)؛ «هیچ‌چیز هرچند به اندازه سنگینی یك ذره باشد، از خدا پنهان نیست(1) و نه‌تنها ذره، كوچك‌تر و بزرگ‌تر از ذره هم در كتابی آشكار وجود دارد».

این تعبیر كه «علم خدا در یك كتاب است»، سؤال‌برانگیز است؛ زیرا علم ذاتی خدا كه عین ذات است و در كتاب خدا نیست؛ علم فعلی هم كه از مقام فعل انتزاع می‏شود، همراه خود فعل است؛ پس «علم در كتاب» چه علمی است؟ مگر خدا نیاز دارد بنویسد تا فراموش نكند؟ این تعبیر، چنین مطلبی را به ذهن ایهام می‏كند كه خدا برای اینكه فراموش نكند، می‏نویسد تا هر‌گاه بخواهد مراجعه كند؛ به‌ویژه كه بی‌درنگ می‏فرماید: لا یَنْسَی.

پاسخ این است كه از همین آیات به‌دست می‌آید كه خدا مخلوقی به‌نام كتاب دارد و این مخلوق، به‌گونه‏ای است كه نمایانگر مخلوقات دیگر است و هركس بتواند با آن تماس پیدا كند و در آن بنگرد، از احوال مخلوقات دیگر باخبر می‏شود و چون این كتاب، مخلوق خداست، وجودش هم نوعی علم خدا به‌شمار می‏آید؛ یعنی همان علم خداست كه در این كتاب منعكس شده و نمایانگر حوادثی است كه تحقق می‏یابد.


1. «مثقال ذرّه» تعبیری است در عربی كه كنایه از كوچك‌ترین چیز است.

پس، افزون بر علمِ ذات و علمِ فعل، علم دیگری هم برای خدا هست كه اسمش كتاب است و همه‌چیز در آن منعكس است. علم خداست، بدین معنا كه همه یا برخی از مخلوقات خدا در آن منعكس‌اند؛ كتاب است، چون هر‌كس بتواند با آن تماس پیدا كند، از احوال موجودات دیگر آگاه می‏شود. مخلوقی خارج از ذات الهی و متعلق به خداست؛ خدا به‌گونه‌ای آن را آفریده كه همه اشیا در آن منعكس است.

پس این «كتاب»، از مراتب علم الهی است. در بحث از مراتب فعل الهی دانستیم كه عقل می‌تواند برای فعل الهی مراتبی را در‌نظر بگیرد كه بر‌حسب رتبه، بعضی بر بعضی مقدم‏اند؛ گرچه از‌نظر ظرفِ تحقق، همه با‌هم‌اند؛ یعنی عقل، می‌بیند كه خدا موجودی را می‌آفریند و كاری انجام می‏دهد و می‌داند كه صدور این فعل از او ناآگاهانه نیست؛ بلكه پیش خدا حضور دارد و خدا آن را می‏بیند و می‏شناسد و می‏داند؛ چون ذات الهی ذاتی است كه بر همه‌چیز احاطه دارد و هرچه پیدا شود، در حضور او پیدا شده و علم هم غیر از این نیست كه چیزی نزد ذاتی كه شایستگی درك و علم دارد، حاضر باشد. در اینجا عقل همان‌گونه‌كه صفات فعلیه را انتزاع می‏كرد، مفهوم علم را نیز در این مرتبه انتزاع می‏كند. اگر این شی‏ء، زمانی باشد، صفت علم هم به زمان متصف خواهد شد؛ چنان‌كه سایر صفات الهی مانند خلق، رزق و تدبیر كه از مقام فعل انتزاع می‏شوند، در‌صورتی‌كه متعلَق فعل، امری زمانی باشد، به‌لحاظ متعلقشان زمانی می‌شوند.

درباره علمی كه در این مرتبه به خدا نسبت داده می‏شود، درست است كه گفته ‏شود: این علم، در این زمان است؛ ولی بدین معنا نیست كه اكنون علم پیدا كرده و قبلاً نبوده است؛ بلكه مفهوم، مفهومی است كه از امری حادث حكایت می‏كند؛ مثل خلق، رزق، تدبیر و مفاهیمی كه در خودِ مفهوم، تعلق به شیء حادثی نهفته است. مفهوم به‌گونه‏ای است كه تابع متعلقش است. اگر متعلقِ آن، زمانی باشد، از‌طرف

متعلق، مفهوم هم زمانی می‏شود؛ ولی از آن طرفِ اضافه كه به خدا مربوط می‏شود، دیگر زمانی نیست.

به‌هر‌حال با بررسی آیات قرآن به‌دست می‌آید كه علاوه بر علم ذاتی و فعلی، علم دیگری برای خداوند هست كه خداوند از آن به «علم در كتاب» تعبیر كرده است؛ البته این علم‌ها در ذات اثر نمی‏گذارند و باعث تغییر در ذات نمی‌شوند؛ زیرا علم ذاتی كه عین ذات است؛ علم فعلی هم از مقام فعل انتزاع می‌شود و ما‌بازایی در ذات ندارد و ظرفش، ظرف تحقق فعل است. «علم فی كتاب» هم عین ذات نیست؛ چون در كتاب است و كتاب مخلوق خداست؛ پس روشن می‏شود علمی دیگر پیش از آفریدن موجودات به خدا نسبت داده می‏شود؛ به‌لحاظ اینكه خدا چیزی آفریده كه در آن حوادث گذشته و آینده منعكس است و این، طبعاً مرتبه‌ای از علم خداست و خدا آن را آفریده است. بنابراین، وقتی عقل آن را ملاحظه می‏كند، آن را نیز مرتبه‏ای از ظهور علم الهی تلقی می‌كند؛ البته نه بدین معنا كه با آفریدن این موجود، چیزی به علم خدا افزوده شود و ذات الهی واجد چیزی شود؛ بلكه اینها جلوه‏هایی از چیزهایی است كه او داراست.(1)


1. برای اینكه دفع استیحاش شود، می‏گوییم: آیا خدا پیش از آفرینش عالم با پس از آن، تفاوتی در ذاتش حاصل شد؟ آیا با آفریدن چیزی را از ‌دست داد یا چیزی را دارا شد؟ خیر؛ ذات الهی غنای مطلق است، با آفریدن، نه چیزی از ذاتش كم و نه چیزی را دارا می‏شود. به‌لحاظ ذات، ما مفهوم قدرت را انتزاع می‏كنیم؛ قدرت بر خلق؛ این قدرت، عین ذات است، پیش از آفرینش، پس از آن، و هنگام آفرینش. ولی مفهوم خالق و مفهوم خلق كردن، پیش از آفریدن خدا نبود؛ پیش از آن نمی‏توان گفت: خدا آفرید. این مفهوم وقتی انتزاع می‏شود كه مخلوقی در خارج تحقق یابد. آفریدن و ایجاد، مفهومی انتزاعی است؛ عقل است كه این مفهومِ ذوالاضافه را با مقایسه بین این وجود و وجود واجب، انتزاع می‏كند و می‏گوید: «او را ایجاد یا خلق كرد»؛ ولی بدین معنا نیست كه خدا قبلاً فاقد خالقیت بود و حالا واجد شد؛ بلكه انتزاعی است كه عقل انجام می‏دهد. علمِ در مقام فعل نیز چنین مفهومی است. علم ذاتی سر جایش هست و تغییری نمی‏كند؛ ولی گاهی علم، به مفهوم انتزاعی هم به‌كار می‏رود؛ همان‌گونه‌كه خلق و ایجاد، مفهوم انتزاعی است؛ یعنی عقل ملاحظه می‏كند كه مخلوق خدا در حضور اوست و می‏گوید: خدا به آن علم دارد؛ وقتی وجود یافت، خدا به آن علم پیدا كرد؛ نه اینكه علم نداشت و حالا پیدا كرد و علمی به ذاتش اضافه شد. این علم مثل مفهوم رؤیت و شنیدن، مفهومی انتزاعی از مقام فعل است.

پس، از مجموع آیات، استفاده می‏شود كه نسبت دادن علم به خدا، به سه لحاظ است:

1. علم ذاتی كه عین ذات خداوند است؛

2. علم فعلی در مقام خلقِ كتاب، كه این علم پیش از وجود موجودات هم هست؛

3. علم فعلی كه در ظرف تحقق حادثه و توأم با وقوع حادثه انتزاع می‌شود.

برای روشن شدن علمی كه در كتاب است و كتاب، مظهر آن علم است، آیات مربوط به آن را بررسی می‏كنیم. پیش از‌ این گفتیم كه از مجموعه آیات و روایات به‌دست می‌آید كه هر‌چه در خارج تحقق می‏یابد، مسبوق به چند چیز است: علم، كتاب، اذن، اجل، قدر و قضا. البته در برخی از روایات، مشیت و اراده هم ذكر شده است. اینها مراحل تحقق فعل الهی‌اند. نخست مرحله علم در مقام فعل بود كه ذكر شد. مرحله دوم مرحله كتاب است؛ یعنی این مخلوق در ظرفی انعكاس دارد؛ به‌گونه‌ای‌كه اگر كسی بر آنجا اشراف پیدا كند، آن را می‏فهمد؛ اما آن مخلوق چیست؟ در اینجا به بررسی این مخلوق از دیدگاه قرآن می‌پردازیم.

2. كتاب (علم در كتاب)

برای بررسی آیات مربوط به این مرحله از علم الهی، مقدمتاً مفهوم كتاب را توضیح می‏دهیم.

مفهوم كتاب

كتاب به‌معنای نوشته است و در عربی هم به همین معنا به‌كار رفته است؛ اما اینكه اصل ریشة‏ كتَبَ چه بوده است و چرا و به چه لحاظ به نوشته، كتاب می‏گویند و آیا به‌معنای جَمَعَ است یا ثَبَتَ و...، چیزهایی است كه نه‌تنها به ما كمك نمی‏كنند، بلكه موجب آشفته شدن ذهن می‏شوند. اصولاً الفاظی كه در قرآن كریم و روایات به‌كار می‌روند، اگر مفهوم

روشنی دارند، پس ابهامی ندارد و اگر با قراین قطعی می‏دانیم كه فلان لفظ در چه معنایی به‌كار رفته است، حقیقی است یا مجازی و...؛ در‌این‌صورت، پیگیری ریشه كلمه، ذهن را گمراه می‏كند. پس كتابت در عربی، عیناً همان نوشتن در فارسی است. آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد، موارد كاربرد این واژه در قرآن است. این كلمه در قرآن به‌صورت‌های زیر به‌كار رفته است:

كاربردهای كتاب در قرآن

الف) حكم تشریعی

كتاب درباره نوشتن و نوشته و در‌زمینه حكم تشریعی به‌كار می‏رود:

إِنَّ الصَّلاَةَ كانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ كتَابًا مَّوْقُوتاً (نساء:‌103)؛ «نماز برای مؤمنان نوشته‌ای زمان‌بندی شده است». منظور از كتاب در اینجا، تكلیف واجب است. در اینجا حتی فهمیدن اینكه آیا كاربرد كتاب در این معنا به‌گونة مجازی است یا حقیقی نیز فایده‏ای ندارد. آنچه برای ما اهمیت دارد، مراد از این واژه درآیه یاد‌شده است كه ابهامی ندارد.

ب) كتاب‌های آسمانی

... وأنزَلَ مَعَهُمُ الْكتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیه... (بقره:‌213)؛ «... و با ایشان (پیامبران) كتاب فرو ‌فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف دارند، حكم كند...».

... وأنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط... (حدید:‌25)؛ «و با ایشان (پیامبران) كتاب و میزان فرستادیم تا مردم عدالت را به‌پا دارند».

حال، چرا مجموعه تعالیم الهی كه پیامبران به مردم ابلاغ كرده‌اند، كتاب نامیده شده است؟ آیا صرفاً به این دلیل كه امری نوشتنی است (ما مِنْ شَأنِهِ اَنْ یُكتَب) و یا اینكه چون در عالمی دیگر نوشته شده است و یا مانند الواح تورات است كه نوشته شده بود

و كتاب‌های آسمانی دیگر هم نوشته‏هایی بودند كه به‌وسیلة‏ ملایكه برای پیامبران می‏آمدند؟ همه اینها محتمل است؛ اما به‌هر‌حال، می‏دانیم كه چه قرآن بر چیزی نوشته شود و چه تنها در سینه‏ها باشد، اسمش «كتاب اللّه‏» است. می‏دانیم خدا نام آنچه را كه بر پیامبران نازل فرموده و دارای حقایق و مسائل، و معارف و احكامی است، كتاب گذاشته است.

ج) نامه اعمال

یكی از اعتقادات ما كه برگرفته از نصّ قرآن و روایات است، این است كه هر‌كس نامة اعمالی دارد و خدا فرشتگان بلندمرتبه و بزرگواری (كراماً كاتِبِین) را امر فرموده كه كارهای مردم را بنویسند؛(1) بنابر ظاهر آیات و روایات، روز قیامت این نامه‏ها را بیرون می‏آورند و به‌دست اشخاص می‏دهند؛ برخی به‌دست راست، برخی به‌دست چپ. آیات فراوانی دراین‌زمینه است؛(2) ازجمله: وَكلَّ إِنسَانٍ ألْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ كتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا * اقْرَأْ كتَابَك كفَی بِنَفْسِك الْیَوْمَ عَلَیْك حَسِیبًا (اسراء:13ـ‌14)؛ «و كارنامة هر انسانی را به‌گردن او بسته‏ایم و روز قیامت برای او نامه‏ای كه آن را گشوده می‏بیند، بیرون می‏آوریم [و به او می‌گوییم:] نامه‏ات را بخوان. كافی است كه امروز، خود حسابرس خود باشی». به‌هر‌حال، این هم كتابی است كه به‌وسیلة‏ ملایكه نوشته می‏شود و تا روز قیامت ضبط می‏شود تا به‌دست مردم برسد.

از برخی آیات استظهار می‏شود كه ملایكه وقتی اعمال مردم را می‏نویسند، از كتاب دیگری استنساخ می‏كنند:

... كلُّ أمَّةٍ تُدْعی إِلی كتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كنْتُمْ تَعْمَلُونَ * هذا كتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْكمْ بِالْحَق


1. برای نمونه، ر.ك: زخرف:‌80؛ و انفطار:‌11.

2. برای نمونه، ر.ك: اسراء:‌71 و حاقه:‌19ـ25 و انشقاق:‌7ـ10.

إِنّا كنّا نَسْتَنْسِخُ ما كنْتُمْ تَعْمَلُون (جاثیه:28ـ29)؛ «...هر امتی به‌سوی كارنامة خود فراخوانده می‏شود [و بدیشان می‏گویند:] آنچه را می‏كردید امروز پاداش می‏یابید. این است كتاب ما كه علیه شما به‌حق سخن می‏گوید. ما از آنچه می‏كردید، نسخه برمی‏داشتیم».

امام صادق(علیه السلام) درباره اینكه ملایكه از كجا می‏نویسند، می‏فرمایند: «مگر شما عرب نیستید؟ چگونه معنای این كلام را نمی‌دانید؟ مگر نه اینكه استنساخ در زبان عربی به‌معنای نسخه‌برداری از كتاب دیگر است؟»(1) به‌حسب این روایت، ملایكه هنگام نوشتن اعمال، به «لوح محفوظ» یا كتاب دیگری نگاه می‏كنند و ازروی آن می‏نویسند.

این سه قسم از كاربرد كتاب، به بحث ما ربطی ندارد. بحث ما در كاربرد چهارم است:

د) كتابی كه همه‌چیز در آن ثبت است

طبق برخی آیات، خدا كتابی دارد كه همه‌چیز در آن هست؛ مانند: ... وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كتَابٍ مُّبِینٍ (انعام:‌59)؛ «هیچ تر و خشكی نیست؛ مگر اینكه در كتابی روشن، [ثبت] است».

برخی گمان كرده‌اند مراد از كتاب مبین، قرآن است؛ ولی ظاهراً چنین نیست. این آیه علم را به كتاب ارتباط داده و كتاب را جانشین علم كرده است. به‌جای اینكه بفرماید: لا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ اِلاّ فی عِلْمِ اللّه، فرموده است: لاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كتَابٍ مُّبِین.


1. امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به كسی كه درباره آیه شریفة ن وَالْقَلَم پرسید، پس از اشاره به اینكه آنچه قلم می‌نویسد، در كتابی مكنون (پوشیده) ثبت شده است، فرمود: فَهُوَ الْكتَابُ الْمَكنُونُ الَّذِی مِنْهُ النُّسَخُ كلُّهَا، أَ وَ‌لَسْتُمْ عرباً فَكیْفَ لاَ تَعْرِفُونَ مَعْنَی الْكلاَمِ وَ‌أَحَدُكمْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ انْسَخْ ذَلِك الْكتَابَ أَ وَ‌لَیْسَ إِنَّمَا یُنْسَخُ مِنْ كتَابٍ آخَرَ مِنَ الأَصْلِ وَ‌هُوَ قَوْلُهُ إِنَّا كنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كنْتُمْ تَعْمَلُون؛ «آن [كتابی كه نوشته‌های قلم در آن ثبت است] همان كتاب مكنونی است كه تمام نسخه‌برداری از آن صورت می‌گیرد. آیا شما عرب نیستید؟ چگونه معنای این جمله را نمی‌فهمید؟ وقتی یكی از شما به دیگری می‌گوید: این كتاب را نسخه‌برداری می‌كنم، آیا مرادش این نیست كه از كتاب اصلـی نسخه برمی‌دارم؟» (محمدباقر مجلسـی، بحـار الانوار، ج57، ص366ـ367، باب القلم و‌اللـوح المحفـوظ والكتاب المبین، ح3).

درباره این كتاب، تعبیرهای مختلفی شده است؛ مانند:

الف) بلندمرتبه و محكم نزد ما: وَإِنَّهُ فِی أمِّ الْكتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكیمٌ (زخرف:‌4)؛ ‌«و آن (قرآن) در كتاب اصلی (لوح محفوظ) نزد ما، بلندمرتبه و دارای «اِحكام» است».

ب) كتابی آشكار یا آشكاركننده: فِی كتَابٍ مُّبِین (انعام:‌59 و یونس:‌61).

ج) كتابی حفظ‌كننده یا حفظ‌شده: وَعِندَنَا كتَابٌ حَفِیظٌ (ق:‌4)؛ «و نزد ما كتابی حفظ‌كننده [یا حفظ‌شده] است».

در آیه پیشین به مبین (آشكار یا آشكار‌كننده) و در اینجا به حفیظ (به‌معنای حافظ = حفظ‌كننده) توصیف شده است و احتمالاً حفیظ به‌معنای محفوظ (حفظ‌شده)(1) نیز هست؛ مانند آیه‏ای دیگر كه می‏فرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ (بروج:21ـ‌22)؛ «بلكه آن قرآنی (خواندنی) با‌عظمت است كه در لوحی محفوظ است»؛ یعنی خود كتاب از ‌بین نمی‏رود.

د) كتابی نهفته و پنهان: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كرِیمٌ * فِی كتَابٍ مَّكنُونٍ (واقعه:77ـ‌78)؛ «وحقیقتاً این [پیام] قرآنی (خواندنی) است ارجمند، در كتابی نهفته (پوشیده)».

ﻫ) كتاب مادر: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أمُّ الْكتَابِ (رعد:‌39)؛ «خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات می‏كند و اصل كتاب نزد اوست». تعبیر ام‌الكتاب، این مفهوم را تداعی می‌كند كه كتاب‌های متعددی وجود دارد كه یكی اصل و بقیه فرعی‌اند؛ مانند دفتر كل و دفاتر فرعی كه بخش‌هایی از آن در اینها منعكس است. یك كتاب اصلی است كه همه‌چیز، از هركس، هر حادثه و هر زمان و مكان در آن هست: وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كتَابٍ مُّبِینٍ (انعـام:‌59) و نیز كـتاب‌های فـرعی ـ‌ مثل دفاتر جـزئی ـ برای اقوام یا افراد خاص وجود دارد. از این كتاب‌های فرعی، با تعابیری مانند كتاب‌


1. مرحوم علامه طباطبایی همین احتمال را در تفسیر المیزان مطرح كرده است. به‌گفتة وی، منظور از كتاب حفیظ، كتابی است كه همه‌چیز را در خود ثبت و ضبط كرده و از هر تغییر و تحریفی، محفوظ است.

الابرار(1) و كتاب‌ الفجار(2) یاد شده است. آیاتی نیز مانند كلُّ أمَّةٍ تُدْعَی إِلَی كتَابِهَا (جاثیه:‌28) و یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِت (رعد:‌39) به این‌گونه كتاب‌های فرعی اشاره دارند. پس كتاب اصلی، «ام‌الكتاب» است و بقیه، فرعی‌اند. روایات نیز كم‌و‌بیش این حدس را تقویت می‌كنند.(3)

از آنچه بیان شد، استفاده می‌شود كه «ام‌الكتاب» مرتبه‌ای از علم الهی و مخلوق است؛ در‌نتیجه، عین ذات خدا نیست؛ چون می‏فرماید: «عِنْدَنا». مخلوقی است كه همه‌چیز، ازجمله خود قرآن كریم در آن هست؛ چون می‌فرماید: وَإِنَّهُ فِی أمِّ الْكتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكیمٌ. موجودی است بسیار ارزنده كه دستخوش تحولات نمی‏شود. مكنون و محفوظ است؛ یعنی هیچ عاملی نمی‏تواند در آن اثر بگذارد.[4] چیزی است كه می‌توان درباره آن گفت: «عنداللّه»‏ است؛ به‌ویژه، با توجه به اینكه در قرآن، از موجودات زوال‌ناپذیر با این تعبیر یاد شده است كه مَا عِندَكمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاق (نحل:‌96)، تا این اندازه را می‏شود به‌دست آورد كه این كتاب، موجودی تغییرناپذیر و زوال‏ناپذیر است؛ اما اینكه حقیقتاً این كتاب چیست، كجاست و حقایق گذشته، حال و آیندة عالم چگونه و به چه شكلی در آن ثبت شده است، پرسش‌هایی است كه قرآن درباره آن سكوت كرده است. ما هم طبق روایت اُسْكتُوا عَمّا سَكتَ اللّه‏،(5) از‌


1. مطففین:‌18.

2. مطففین:‌7.

3. با تأمل در آیاتی مانند: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكتَاب (رعد:‌39)، و مقایسة آن با آیاتی كه از وجود كتابی حفیظ (مصون از تغییر و تبدیل) خبر می‌دهند، می‌توان چنین حدس زد كه مرتبه‌ای از علم الهی در كتابی ثبت شده است كه می‌توان از آن با عنوان «لوح محو و اثبات» یاد كرد و حوادث در این كتاب، بر‌اساس مقتضیات و برخی علل ناقصه ثبت شده‌اند و برخی از تغییرات (بدا) در آن، صورت می‌گیرد. درباره این مرتبه از علم الهی، در مبحث تقدیر سخن خواهیم گفت. درباره چگونگی تغییرات در این مرتبه از علم الهی، ر.ك: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج4، ص99، باب 3، روایت 9 و ص96، باب3، روایت 2 و ص97، باب 3، روایت 4.

4. در‌این‌باره، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص136؛ همان، ج18، ص339.

5. ابن‌ابی‌جمهور احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة‌ فی الاحادیث الدینیة، ج3، ص166، ح61.

پیش خود چیزی نمی‏گوییم. اجمالاً می‏فهمیم، موجودی است كه خدا آن را آفریده و نمایانگر موجودات دیگر است و كسانی كه شایستگی مراجعه به آن را داشته باشند، می‌توانند حقایق آن را درك كنند. تماس با این كتاب، برای كسانی ممكن است كه مصداق لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ باشند؛ یعنی كسانی كه مطهر باشند و قدر متیقن آن،پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله)، حضرت زهرا(علیها السلام) و امامان معصوم(علیهم السلام)‌ اند كه قرآن در شأن ایشان می‌فرماید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكمْ تَطْهِیرًا (احزاب:‌33)؛ «خدا چنین اراده كرده است كه آلودگی را تنها از شما اهل‌بیت [نبوت] بزداید و شما را پاك و پاكیزه گرداند».

علم الهی و افعال اختیاری انسان

آنچه باید روی آن تأمل كرد، این است كه آیا كارهای اختیاری انسان و همه حوادثی كه برای بشر واقع می‌شود، در «امّ‌الكتاب» ثبت است یا نه؟

این پرسش مهمی است؛ چون انسان خیال می‏كند كه اگر همة‏ كارهای اختیاری او قبلاً معلوم باشد، یك نوع جبر ایجاد می‏كند و یا اگر حوادث پیش‌آمده برای هركسی، نوشته شده باشد، پس كارهای او جبری است و هر‌كس سرنوشتی دارد كه خواه‌ناخواه خواهد شد.

این مسئله ابعاد بسیار گسترده‌ای دارد و ازجمله، با گسترة علم الهی ارتباط دارد و از آن، پرسش یا پرسش‌های دیگری نیز برمی‌خیزد. در اینجا به دو پرسش مهم و اصلی در‌این‌باره می‌پردازیم:

اولاً، آیا از دیدگاه قرآن، همه حوادث و كارهایی كه ما با اختیار انجام می‏دهیم، در آن كتاب ثبت شده است؟

ثانیاً، به‌فرض اینكه تمام حوادث و كارهای اختیاری انسان در كتابی ثبت شده باشد،

آیا چنین چیزی موجب جبر نیست؟ پاسخ قرآن درباره پرسش اول مثبت است؛ برخی از آیات به عموم خود، بر این دلالت دارند كه تمام حوادث و پیشامدهایی كه برای هر‌كس رخ می‌دهد، در كتابی ثبت است؛ قرآن دراین‌باره می‌فرماید: وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كتَابٍ مُّبِینٍ (انعام:‌59)؛ «آنچه در خشكی و دریاست، می‌داند و هیچ برگی از درختی نمی‌افتد، مگر اینكه او می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریكی‌های زمین و هیچ تر و خشكی نیست، مگر اینكه در كتابی آشكار است». طبق عموم این آیه، همه‌چیز، ازجمله تمام كارهای اختیاری انسان در كتابی ثبت شده و خدا از آن آگاه است؛ اما قرآن به این عموم بسنده نمی‌كند؛ بلكه تصریح می‌كند كه هر حادثه‌ای كه برای هر‌كس پیش می‏آید، دانه‌به‌دانه، تمام آنها پیش از وقوع در كتابی ثبت شده است: مَا أصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأرْضِ وَلَا فِی أنفُسِكمْ إِلَّا فِی كتَابٍ مِّن قَبْلِ أن نَّبْرأهَا إِنَّ ذَلِك عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (حدید:‌22)؛ «هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفس‌های شما [به شما] نرسد، مگر پیش از آنكه آن را پدید آوریم، در كتابی [ثبت شده] است؛ این [كار] بر خدا آسان است».

اگر از آیه إِنَّا كنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كنتُمْ تَعْمَلُونَ (جاثیه:‌29)، استفاده كردیم كه اعمال ما را از لوح دیگری بازنویسی می‏كنند، پس این آیه هم شاهد بر این است كه تمام حوادث، حتی اعمال اختیاری ما هم قبلاً مكتوب است.

 اما پاسخ این پرسش كه آیا ثبت تمام حوادث و پیشامدها، حتی كارهای اختیاری انسان، موجب سلب اختیار، و جبر است، منفی است؛ زیرا این حوادث، همان‌گونه‌كه واقع می‏شوند، در علم الهی ثبت شده‌اند. آنچه با اختیار ما انجام می‏شود، در علم الهی ثبت شده است كه با اختیار واقع می‏شود؛ یعنی نوشته شده است كه فلان كس در فلان زمان، با اختیار خود چنین خواهد كرد. این تثبیت اختیار است، نه جبر. اگر جبری باشد، بر‌خلاف علم و كتابت الهی است. هر حادثه آن‌گونه‌كه واقع می‏شود، نوشته شده است.

آنجا منعكس‌كننده حوادث است به همان‌‌گونه‌ای‌كه واقع خواهد شد (علی ما هی علیها)؛ هر حادثه‏ای با اسباب و مسببات خودش، در آنجا منعكس است.

پس صرف اینكه خدا می‏داند و می‏نویسد و یا حتی قبلاً هم اعلام می‏كند كه شخصی با اختیار خود در وقتی معین چنین خواهد كرد، موجب جبر نمی‏شود؛ چون فرض این است كه خدا می‌داند كه با اختیارِ خودِ فرد انجام می‌گیرد. این از‌آن‌روست كه حیثیت علم خدا، نمایش واقعیت است، نه تغییر واقعیت؛ پس به‌هیچ‌وجه علم الهی و ثبت قبلی، موجب جبر نمی‏شود؛ سرنوشتِ ما، آن‌گونه‌كه خود، آن را می‏سازیم، قبلاً در آنجا نوشته شده است.

3. اذن الهی

از تعبیراتی كه در قرآن كریم درباره افعال الهی به‌كار رفته، تعبیر «اذن» است. مفهوم اذن‌ ـ آن‌‌گونه‌كه در گفت‌و‌گوهای عرفی استعمـال می‏شود ـ در جایی به‌كار می‏رود كه فاعل بخواهد در چیزی كه مملوك دیگری است، تصرف قانونی كند و قانوناً حق تصرف در آن را ندارد و برای اینكه تصرفش قانونی باشد، از مالك، اذن می‏گیرد؛ مثلاً ما اگر بخواهیم كتابِ كسی را بخوانیم یا وارد خانه كسی شویم، باید اذن بگیریم. اذن، به همین معنا در قرآن شریف وارد شده است. یكی از دستورهای شرعی این است كه كودكان وقتی می‏خواهند وارد اتاق پدر و مادر شوند، اذن بگیرند؛ اگر كسی بخواهد وارد خانه دیگری شود باید اذن بگیرد. این كاربرد عرفی اذن است كه در‌واقع موارد كاربرد آن، امور اعتباری است؛ یعنی چنین نیست كه بدون اذن مالك، تصرف ممكن نباشد و كاری بدون اذن انجام نگیرد؛ بلكه تصرف ممكن است، ولی قانونی نیست.

كاربردهای قرآنی اذن

كاربرد اذن در قرآن كریم بسیار گسترده‏تر از كاربردهای عرفی آن است؛ یعنی تعبیر اذن

در قرآن كریم افزون بر امور تشریعی و اعتباری، در امور تكوینی هم به‌كار رفته است و درباره هر فاعلی كه فعلش را انجام می‏دهد، تعبیر اذن الهی به‌كار رفته است؛ خواه فاعل ارادی باشد، مثل انسان یا فاعل طبیعی، مثل گیاه؛ خواه در امور دنیوی باشد، خواه در امور اخروی. در همة‏ این موارد، تصرفاتی كه فاعل‌ها انجام می‏دهند، مشروط به اذن خدا شده است. در اینجا به بیان اقسام كاربردهای قرآنی اذن می‌پردازیم:

الف) امور تشریعی و اعتباری

یكی از كاربردهای قرآنی اذن، همان كاربرد عرفی آن، یعنی امور تشریعی و اعتباری است. نمونه‌های این كاربرد در قـرآن فراوان است؛ برای نمـونه ـ چنان‌كه پیش از این اشاره شد ـ یكی از دستورهـای شرعـی این اسـت كه كودكان وقتی می‌خـواهند وارد اتاق پدر و مادر شوند، اجازه بگیرند: یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنكمُ الَّذِینَ مَلَكتْ أیْمَانُكمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَكم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكمْ (نور:‌58)؛ «ای كسانی كه ایمان آورده‏اید، باید كسانی كه مالكشان شده‏اید و كسانی از شما كه به‌حد بلوغ نرسیده‏اند [برای در‌آمدن به‌نزد شما] در سه هنگام اجازه خواهند: پیش از نماز بامداد، و هنگام نیم‌روز كه جامه‏های خویش فرو می‏نهید، و پس از نماز خفتن. اینها سه وقت خلوت شماست».

درباره جهاد نیز تعبیر اذن به‌كار رفته است: أذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (حج:39)؛ «به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است؛ چرا‌كه به آنان ستم شده است و البته خدا بر یاوری آنان سخت تواناست».

مسلمانان، پیش از هجرت، تا در مكه بودند، به‌سبب نداشتن قدرت كافی برای دفاع

از خود، اجازة‏ دفاع نداشتند و دستور داده شده بود كه دست نگه‌دارند: ألَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ كفُّواْ أیْدِیَكم... (نساء:‌77)؛ «آیا ندیدی كسانی را كه به آنان گفته شد، [فعلاً] دست از جنگ بدارید...»؛ ولی پس از مهاجرت به مدینه كه هستة جامعة‏ اسلامی در آنجا بسته شد و قدرت دفاعی پیدا كردند، به آنان اذن جنگ با كفار داده شد. آیه 39 سوره حج اشاره به همین است.

در مواردی نیز كسانی كه قانون‌هایی بدون اذن خدا وضع و جعل می‏كنند، سرزنش شده‌اند؛ چنان‌كه خطاب به مشركان می‏فرماید: ... قُلْ آللّهُ أذِنَ لَكمْ أمْ عَلَی اللّهِ تَفْتَرُونَ (یونس:59)؛ «[این قانون‌هایی كه وضع می‏كنید] آیا خدا به شما اذن داده است یا بر خدا دروغ می‏بندید».

 این موارد و مانند آن، ناظر به اذن تشریعی و اعتباری‌اند؛ در‌واقع، لزوم اذن تشریعی، نتیجة اعتقاد به ربوبیت تشریعی است. وقتی ما معتقد شدیم به اینكه ربوبیت تشریعی از آنِ خداست و اوست كه باید اصالتاً امرونهی كند، نتیجه‏اش این است كه هر‌كس بخواهد حكمی یا قانونی را وضع كند، باید با اذن الهی باشد؛ كسی اصالتاً حق وضع قانون ندارد.

ب) امور تكوینی

كاربردهای قرآنیِ «اذن» در امور تكوینی، فراوان‌اند. تقریباً می‌توان گفت كه قرآن كریم اذن خداوند را شرط تحقق همه پدیده‌ها و حوادث دانسته است، حال از هر‌یك نمونه‏ای را یادآور می‏شویم:

درباره روییدن گیاه:

وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه... (اعراف:‌58)؛ «زمین خوب و پاكیزه، گیاه خود را به‌اذن پروردگار می‏رویاند».

این یك عمل طبیعی است كه اگر بذری در زمینی بود و آن زمین، قابلیت روییدن گیاه را داشت و شرایط مساعد بود، گیاه در آن زمین به‌طور طبیعی می‏روید؛ ولی قرآن شریف رویش گیاه را منوط به‌اذن خداوند می‏داند.

درباره تأثیر سحر:

فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ (بقره:‌102)؛ «از آن‌دو [فرشته] چیزهایی می‌آموختند كه بدان، میان زن و شوهر جدایی می‌افكندند؛ هر‌چند بدون اذن خدا نمی‌توانستند به احدی زیان برسانند».

این آیه درباره دو فرشته به‌نام‌های هاروت و ماروت است كه در سرزمین بابل به‌هدف مقابله با سحر ساحران به مردم سحر می‌آموختند. می‏فرماید: آنها سحر آموزش می‏دادند؛ ولی ساحران با سحر خود نمی‏توانند به كسی ضرر بزنند، مگر به‌اذن خدا.

درباره افعال طبیعی انسانی:

وَمَا كانَ لِنَفْسٍ أنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله ‏ِ... (آل عمران:‌145)؛ «هیچ‌كس نمی‏تواند بمیرد، مگر به‌اذن خدا».

مرگ، پدیده‏ای است طبیعی كه در شرایط خاصی تحقق می‏یابد؛ ولی قرآن همین پدیدة طبیعی را منوط به‌اذن خدا می‌داند.

درباره كارهای اختیاری انسان:

وَمَا كانَ لِنَفْسٍ أن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ‏ِ... (یونس:‌100)؛ «هیچ‌كس را نرسد، كه بی‌اذن خدا ایمان بیاورد».

درباره معجزات پیامبران:

وَمَا كانَ لِرَسُولٍ أن یَأْتِیَ بِآیه إِلاَّ بِإِذْنِ اللّه... (رعد:‌38)؛ «هیچ پیامبری را نرسد كه جز به‌اذن خدا معجزه‌ای بیاورد».

البته درباره معجزات خاص هم آیات فراوانی داریم؛ به‌ویژه درباره حضرت عیسی‌بن‌مریم(علیه السلام) بر این تأكید شده است كه تمام كارهایی را كه او انجام می‏داد باذن اللّه‏ بود و شاید تأكید فراوان قرآن درباره وی بدین سبب است كه برخی قایل به الوهیت وی بوده‌اند و این معجزات را هم دلیل الوهیت او می‌شمردند؛ از‌این‌رو، قرآن به‌ویژه در این مورد، تعبیر «بِاِذْنی» و «بِاِذْنِ اللّه‏ِ» را تكرار می‏فرماید.(1)

إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَكونُ طَیْرًا بِإِذْنِی وَتُبْرِیءُ الأكمَهَ وَالأبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَی بِإِذْنِی (مائده:‌110)؛ «و آن‌گاه كه به‌اذن من از گل [چیزی] به‌شكل پرنده می‌ساختی، پس در آن می‌دمیدی و به‌اذن من پرنده‌ای می‌شد و به‌اذن من كور مادرزاد و مبتلا به پیسی را شفا می‌دادی و آن‌گاه كه مردگان را به‌اذن من [زنده از قبر] بیرون می‌آوردی».

درباره هدایت پیامبران:

الَر كتَابٌ أنزَلْنَاهُ إِلَیْك لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ (ابراهیم:‌1)؛ «الر؛ [این] كتابی است كه ما آن را بر تو نازل كردیم تا مردم را به‌اذن ربّشان از تاریكی‏ها به‌سوی نور بیرون آوری».

درباره سخن گفتن در قیامت:

... لَّا یَتَكلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا (نبأ:‌38)؛ «سخن نگوید مگر كسی كه [خدای] رحمن به او رخصت دهد و سخن راست گوید».

درباره شفاعت:

... مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ ... (بقره:‌255)؛ «كیست كه نزد خدا بی‌اذنش شفاعت كند؟»‌


1. ر.ك: آل عمران:‌49.

درباره خلود بهشتیان در بهشت:

وأدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ... (ابراهیم:‌23)؛ «و كسانی كه ایمان آورده‌اند و كارهای شایسته كرده‌اند به بهشت‌هایی درآورده می‌شوند كه زیر [درختان] آن، جویبارها روان است كه به‌اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به‌سر می‌برند و...».

درباره حوادثی كه برای انسان رخ می‌دهد:

مَا أصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (تغابن:‌11)؛ «هیچ مصیبتی به كسی نمی‌رسد، مگر به‌اذن خدا».

درباره كارهای فرشتگان:

تَنَزَّلُ الْمَلَائِكةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم (قدر:‌4)؛ «در آن شب، فرشتگان، با روح به‌اذن پروردگارشان، برای هر كاری [كه مقرر شده است] فرود می‌آیند».

درباره كارهای جنیان:

وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... (سبأ:‌12)؛ «برخی از جنیان نزد او (حضرت سلیمان(علیه السلام)) به‌اذن پروردگارش كار می‌كردند».

با تأمل در این آیات به‌روشنی درمی‌یابیم كه آنچه در عالم روی می‌دهد، چه كارهای موجودات با‌شعور، مانند انسان، جن و فرشته و چه غیر آن، مانند گیاه، و خواه كارهای اختیاری، مانند ایمان، و خواه غیر‌اختیاری، مانند مصیبت‌های غیر‌اختیاری همچون مرگ، همه به‌اذن خدا وابسته‌اند. هیچ حادثه‏ای در عالم، نه در دنیا و نه آخرت، نه به‌وسیلة‏ انسان و نه موجودات دیگر، بدون اذن الهی تحقق نمی‏یابد. پس كاربرد اذن در قرآن بسیار گسترده‌‏تر از آن اذنی است كه در امور اعتباری به‌كار می‏رود. منوط بودن تحقق یك پدیدة تكوینی، بدین معنا نیست كه اگر آن پدیده بدون اذن الهی تحقق یابد، قانونی نیست؛ مثلا

وَمَا كانَ لِنَفْسٍ أنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله (آل عمران:‌145)، بدین معنا نیست كه مرگ به‌غیر اذن خدا قانونی نیست و یا معنای مَا أصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (تغابن:‌11)، این نیست كه مصیبت به‌غیر اذن الهی قانونی نیست؛ بلكه این اذن‌ها از وجودِ رابطه حقیقی حوادث و ارادة الهی حكایت می‏كنند؛ یعنی هیچ حادثه‏ای در عالم بدون استناد تكوینی به خدا تحقق نمی‏یابد، و چگونه ممكن است تحقق پیدا كند، با‌اینكه هیچ موجودی از خودش هیچ‌گونه استقلالی در هیچ كاری ندارد؟ هر فاعلی، هرنوع كاری بخواهد بكند و هر تصرف و تأثیری بخواهد داشته باشد، باید به نیروی الهی وابسته باشد: لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ (كهف:‌39)؛ «هیچ نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست». و این مقتضای توحید افعالی است كه استقلال در تأثیر، منحصر به خدای متعال است و هر موجودی هر تأثیری دارد، به‌واسطة‏ قدرتی است كه خدا به او داده است؛ اما گاهی رسماً فعل به خدا نسبت داده شده است؛ همچون تعبیرات فراوانی كه در توحید افعالی بیان كردیم و گاهی اعتبار نازل‌تری است؛ یعنی فعل به خدا نسبت داده نشده، بلكه به فاعلی نسبت داده شده است كه آن فاعل، باذن اللّه‏ كار را انجام می‏دهد؛ مانند نمونه‌هایی كه اخیراً بیان كردیم.

فهمیدن توحید افعالی به‌معنای دقیق آن، كار آسانی نیست؛ از ذهن‌های عادی دور است. فهم دقیق این حقیقت كه هر تأثیری ازجانب خداست، برای همه آسان نیست؛ برای نمونه، همه نمی‏توانند هضم كنند كه كارهایی كه بر‌خلاف قوانین تشریعی الهی انجام می‏گیرد، چگونه مستند به ارادة‏ الهی می‏شوند؟ یعنی فرق ارادة تكوینی و تشریعی، فرق ساده‏ای نیست كه همه بتوانند درك كنند؛ ولی استناد كارها به اذن الهی، فهمش آسان است؛ تا خدا اذن ندهد، كسی نمی‌تواند در ملك او تصرف كند. در‌واقع، آیاتی كه بر تحقق هر پدیده‏ای به‌اذن او دلالت دارند، مرتبه‏ای پایین‌تر از توحید افعالی را بیان می‏كنند؛ به‌طور‌كلی، پس از اینكه توحید افعالی برای ما قابل هضم و پذیرفتنی باشد، در فهم این‌گونه آیات دچار اشكال نمی‏شویم.

وابستگی فعل خدا به اذن الهی

یكی از تعبیراتی كه درباره اذن در قرآن شریف به‌كار رفته، این است كه خدا كارهای خودش را هم گویی منوط به «اذن» خودش فرموده است: ... وَاللّهُ یَدْعُو إِلَی الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ... (بقره:‌221)؛ «و خدا به‌اذن خودش [مردم] را به‌سوی بهشت و آمرزش فرا می‌خواند».

وابستگی كار دیگران به اذن خدا، فهمیدنی است؛ ولی اینكه كار خدا منوط به اذن خودش باشد، قدری تأمل‌برانگیز است؛ اما با اندكی تأمل در كاربردهای اذن در گفت‌و‌گوهای عرفی، معنای آن روشن می‌شود. گاهی درباره كاری كه در قلمرو اختیارات ماست، از ما پرسیده می‏شود: شما این كار را با اجازة چه كسی انجام دادی؟ و ما در پاسخ می‌گوییم: به‌اجازة خودم. معنای این سخن این است كه نیاز به اذن دیگری نداریم.(1)

در آیه شریفه نیز این‌گونه است. خدا می‏فرماید: خدا برای آنكه كسی را به بهشت ببرد، نیاز به اذن دیگری ندارد. در‌واقع، تأكید بر این است كه خدا در كارهایش نیاز به اذن كسی ندارد؛ دیگران در كارهایشان نیازمند به‌اذن خدایند و استقلالی در تصرف ندارند؛ ولی خدا غنی بالذات و از هرجهت مستقل است.

پس درمجموع، از این آیات می‌توان استفاده كرد كه یكی از مراحل تحقق افعال الهی، پس از مرتبه علم، «اذن» است؛ یعنی عقل این مفهوم را انتزاع می‏كند كه كارهایی كه در قلمرو‏ قدرت خدا انجام می‏گیرند، بدون اذن تكوینی او محقق نمی‌شوند.(2)


1. مانند تعبیراتی كه در فلسفه به‌كار می‏رود: واجب‌الوجود بالذات، در‌برابر واجب بالغیر؛ یعنی وجوب وجود به‌سبب ذات است، در‌حالی‌كه ذات، علت وجود نیست و بین ذات او و وجودش علیت نیست؛ و اصلاً تعدد نیست و وجوب او هم تأكد وجود است؛ پس واجب‌الوجود به‌سبب الذات؛ یعنی لا بالغیر.

2. البته برخی از امور، افزون بر اذن تكوینی، اذن تشریعی هم دارند؛ مانند كارهای واجب، مستحب و مباحی كه از انسان‌ها صادر می‏شود؛ ولی كارهای حرام و خلاف قانون، اذن تكوینی دارند.

با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود كه اذن، یك مفهوم انتزاعی است؛ بدین معنا كه وقتی حوادث جهان را با خدا می‌سنجیم، می‌بینیم كه اگر كاری بدون اذن خدا صادر شده باشد، بدین معناست كه خدا به صدور این فعل رضایت نداشته، و لازمه‏اش این است كه خدا مغلوب عامل دیگری قرار گیرد؛ ولی می‏دانیم كه خدا مغلوب چیزی نشده و تأثیری بر او وارد نمی‏شود؛ پس هر‌چه در عالم هستی تحقق می‌یابد، به‌اذن خداست؛ اگر خدا نمی‏خواست، جلویش را می‏گرفت. از این دیدگاه كه نگاه می‏كنیم، مفهوم اذن انتزاع می‏شود.

4. مشیت

پس از اذن كه نسبت به تمام حوادث و پدیده‏ها عمومیت دارد، نوبت به «مشیت» و «اراده» می‏رسد. این‌دو تعبیر گاهی در فارسی به‌جای یكدیگر و به‌معنای «خواستن» به‌كار می‌روند. در عربی هم در بسیاری از موارد، این‌دو به‌جای هم به‌كار می‏روند. در قرآن نیز در برخی جاها، تعبیر مشیت و در آیه‏ای دیگر، در همان مورد تعبیر اراده به‌كار رفته است كه نشان می‌دهد مشیت و اراده، یا مترادف‌اند، یا معانی آنها نزدیك به یكدیگر است؛ مانند دو آیه ذیل:

إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء (حج:‌18)؛ «خدا آنچه بخواهد، انجام می‌دهد».

إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (حج:‌14)؛ «خدا آنچه را اراده كند، انجام می‌دهد».

تنها فرق این‌دو در مواردی كه باهم به‌كار می‌روند، این است كه مشیت به مرتبة‏ مقدم بر اراده اطلاق می‏شود.

ما گاهی می‏خواهیم كاری را انجام دهیم، ولی وسایلش فراهم نیست یا انجام آن را به‌مصلحت نمی‌دانیم؛ در اینجا مشیت (خواست) هست، ولی اراده (تصمیم بر انجام كار) نیست؛ بدین‌لحاظ، مشیت، رتبه‌ای پیش از اراده است.

درباره افعال الهی نیز عقل می‌تواند این‌دو مرتبه را از هم جدا كند و در مرحله‏ای، مشیت و در مرحله‏ای دیگر، اراده را انتزاع نماید. البته چنان‌كه پیش‌تر نیز یاد‌آور شدیم، این مفاهیم درباره خدا، ما‌بازای خارجی ندارد و این‌دو، ترتب خارجی بر هم ندارند؛ این‌گونه نیست كه در ذات الهی نخست چیزی به‌نام اذن، سپس امر دیگری به‌نام مشیت و در‌نهایت چیز سومی به‌نام اراده تحقق یابد. ذات الهی تغییرپذیر نیست؛ بلكه عقل با ملاحظات خاصی، این مفاهیم را از مقایسة ذات الهی با افعالش انتزاع می‌‌كند.

مفهوم مشیت، اندكی دقیق‌تر از مفهوم اذن است. پس از انتزاع مفهوم اذن، برای عقل این پرسش پیدا مـی‌شود كه آیا ممكن است خـدا چیزی را نخـواسته باشـد ـ یعنـی همـان حالت استوا؛ نه بخواهـد و نه نخواهـد كه تحـقق یابد ـ ولی تحقق یابد؟ اگـر چنین باشـد، لازمه‏اش این است كه ممكن‌الوجود بدون استناد به فاعلی، از حالت استوا خارج شود. عقل با دقت بیشتری می‌یابد كه پاسخ این پرسش نیز منفی است و امكان ندارد كه چیزی محقق شود، مگر آنكه خدا آن را خواسته باشد. این مرحله، از مرحله اذن دقیق‌تر است؛ یعنی پس از مرحله اذن كه عدم‌المانع است، باید نوعی خواست خداوند به تحقق فعل نیز وجود داشته باشد و عقل با ملاحظة این حقیقت ‌كه هرچیزی از‌سوی خدا بر‌اساس مصلحت تحقق می‌یابد، چنین قضاوت می‌كند كه تحقق آن شیء، دارای مصلحت و مطلوب خداوند است؛ از اینجا عقل مفهوم مشیت را انتزاع می‌كند.(1)

با تأمل در آیات قرآن به‌دست می‌آید كه به‌مقتضای توحید افعالی، مشیت الهی نیز مانند علم و اذن او فراگیر است؛ یعنی هر كاری كه در عالم واقع می‌شود، به مشیت او بستگی دارد؛(2) حتی همه كارهای اختیاری انسان به مشیت الهی وابسته‌اند: وَلَا تَقُولَن


1. به‌تعبیر‌دیگر، عقل وقتی ملاحظه می‎كند كه كار صادر از خدا بر‌خلاف رضای او نیست و با كمالات ذات او موافقت و هماهنگی دارد، می‎گوید: این كار طبق مشیت الهی صورت گرفته است. در‌این‌باره، ر.ك‌: درس سیزدهم.

2. در‌این‌باره، ر.ك: درس سیزدهم، گسترة قدرت، مشیت و ارادة خداوند.

لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِك غَدًا * إِلَّا أن یَشَـاء اللَّهُ (كهف:‌23ـ24)؛ «درباره هیچ كار مگـو كه من فردا آن [كار] را انجام خواهم داد، مگر آنكه خدا بخواهد»؛ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (تكویر:‌29)؛ «و تا خدا، پروردگار جهانیان نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواست».

حال پرسش این است كه آیا گناهان را هم خدا می‏خواهد؟ پاسخ این است كه مشیت تكوینی، به گناهان هم تعلق می‏گیرد؛ یعنی وقتی خدا خواسته است موجودی مختار به‌نام انسان وجود داشته باشد، لازمة اختیار این است كه گاهی معصیت را اختیار كند و معنایش این است كه معصیت هم از آن جهت كه به‌اختیار انسانِ مختار انجام می‌گیرد، متعلق مشیتِ تكوینی است كه شامل همه‌چیز می‏شود.(1)

5. اراده

چنان‌كه در درس سیزدهم گفتیم، اراده دست‌كم در دو معنا به‌كار می‌رود؛ یكی خواستن و دوست داشتن، و دیگری تصمیم و عزم بر انجام كار؛(2) در قرآن نیز در این‌دو معنا به‌كار رفته است.(3) در اینجا معنای دوم مراد است. ما با تأمل در كارهای خود درمی‌یابیم كه پس از مرحله مشیت (خواستن)، بر انجام كاری عزم می‌كنیم و تصمیم قطعی می‌گیریم. سپس نفس فرمان می‏دهد؛ عضلات به حركت درمی‏آیند و كار انجام می‏شود. اراده در انسان، كیفیتی نفسانی است و در خدا مصداق ندارد؛ اما‌


1. در‌این‌باره در درس سیزدهم، تحت عنوان قدرت خدا و امور قبیح توضیحاتی دادیم و گفتیم كه مشیت و ارادة الهی، بالتبع به چنین اموری تعلق گرفته است؛ وگرنه مشیت و ارادة الهی، در اصل به این تعلق گرفته است كه انسان‌هایی آفریده شوند و با حسن اختیار و اطاعت خود، موجب دریافت بیشترین رحمت الهی گردند.

2. قال ثعلب: الإِرادَة تكون مَحَبَّة و‌غیر محبة... قال ابن ‌سیده: و‌اری سیبویه قد حكی: إِرادتی بهذا لك؛ أَی قصدی بهذا لك (ر.ك: جمال‌الدین محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ماده «رود»).

3. اراده به‌معنای خواست و محبت، مانند: آل ‌عمران:‌152؛ و اراده به‌معنای عزم و تصمیم، مانند: توبه:‌46 (ر.ك‌: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، درس38، ص95).

عقل وقتی كارهای الهی را در‌نظر می‌گیرد كه كسی او را مجبور نكرده و خداوند آگاهانه و آزادانه كارش را انجام داده است، اراده را به خداوند نسبت می‎دهد و می‎گوید: این كار طبق ارادة الهی صورت گرفته است. پس اراده بدین‌لحاظ عقلی، قابل اسناد به خداوند متعال است.

بنابراین، طبق آیات قرآن، تمام آنچه در هستی تحقق می‏یابد، همه‌و‌همه وابسته به علم، اذن، مشیت و ارادة‏ تكوینی الهی است و چنین مراتبی، افزون بر اینكه به‌حكم عقل درباره كارهای الهی قابل انتزاع‌اند، بر‌حسب ظاهر آیات قرآن، قابل اسناد به خداوندند.

خلاصه

1. مراحل متعددی كه در نفس انسان پیش از تحقق فعل ارادی، یكی پس از دیگری رخ می‌دهد، در خداوند متعال مصداق ندارند؛ زیرا خداوند در معرض حوادث قرار نمی‌گیرد؛ اما عقل می‌تواند با مقایسة فعل الهی با ذات او، مفاهیمی مانند علم، اذن، مشیت و اراده را انتزاع كند كه همه، در یك رتبه نیستند؛ بلكه بر‌حسب مفهوم و انتزاع عقلی بر یكدیگر ترتب دارند.

2. عقل درك می‌كند كه خدا موجودی را كه می‌آفریند، ازروی علم می‌آفریند و در آفرینش آن، مقهور قدرتی دیگر نیست؛ بدین‌لحاظ، مفهوم علم و مشیت را به‌منزلة صفات فعل انتزاع می‌كند و به خدا نسبت می‌دهد. مفهوم علم به‌لحاظ رتبی بر مفهوم مشیت مقدم است؛ زیرا تا كسی چیزی را نداند، خواستن یا نخواستن درباره آن معنا ندارد.

3. كارهای الهی از‌آن‌رو‌ كه به مخلوقات زمانی انتساب دارند، قابل اتصاف به زمان‌اند؛ اما از‌آن‌رو‌ كه به خدا انتساب دارند، زمان‌بردار نیستند؛ زیرا زمان یكی از ابعاد مخلوقات مادی است.

4. علم درباره خداوند، گاهی به‌صورت صفت ذاتی و گاه به‌صورت صفت فعل به‌كار می‌رود. علم ذاتی خداوند كه عین ذات اوست، تغییرناپذیر است و علمِ فعلی خداوند كه از مقایسة فعل او با ذاتش انتزاع می‌شود، زمان‌بردار است؛ زیرا پیش از آفرینش یك مخلوق (فعل الهی)، دانستن درباره او مطرح نیست. آیاتی كه در آنها علمی زمان‌دار به خدا نسبت داده شده است، مانند: وَلَنَبْلُوَنَّكمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنكمْ وَالصَّابِرِینَ (محمد:‌31)، ناظر به علم فعلی خداوندند.

5. طبق برخی از آیات، خداوند علاوه‌بر علم ذاتی و علم فعلی در مقام فعل، از نوع دیگری از علم با عنوان «علم در كتاب» برخوردار است. این علم، طبق برخی از آیات قرآن (حدید:‌22)، پیش از تحقق فعل موجود است؛ ولی عین ذات نیست.

6. علم در كتاب، مرتبه‌ای از علم الهی است كه در آن، هرچیزی آن‌گونه‌كه هست، منعكس است؛ هر‌كس به چنین علمی دست یابد، می‌تواند از حوادث گذشته و آینده آگاه شود و البته، تنها كسانی كه از طهارت كامل باطنی برخوردار باشند، به چنین حقیقتی دست می‌یابند و مصداق آن، با توجه به آیه تطهیر و روایات، پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل‌بیت(علیهم السلام) اویند.

7. علم الهی به كارهای اختیاری انسان پیش از وقوع آن، و ثبت آن در لوح محفوظ، موجب سلب اختیار انسان نمی‌شود؛ زیرا حیثیت علم، نمایش واقع است، نه تغییر آن؛ و سرنوشت ما در لوح محفوظ، آن‌گونه‌كه به‌اختیار خود، آن را می‌سازیم، از پیش نوشته شده است.

8. واژه اذن در قرآن، افزون بر امور اعتباری، در امور تكوینی نیز به‌كار رفته است. به‌مقتضای توحید افعالی، استقلال در تأثیر، به خدای متعال منحصر است. این حقیقت، گاهی در قالب استناد مستقیم همه كارها به خداوند و گاهی در سطحی پایین‌تر، در قالب استناد همه كارها به‌اذن الهی بیان شده است.

9. مراد از وابستگی فعل الهی به اذن خودش كه در امثال آیه وَاللّهُ یَدْعُو إِلَی الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ (بقره:‌221) بیان شده است، این است كه خداوند در انجام كارهایش به دیگری وابسته نیست و نیاز به اذن دیگری ندارد.

10. عقل با دقت در كارهای الهی، این حقیقت را درمی‌یابد كه تحقق هر كاری، افزون بر اینكه منوط به اذن الهی است و در قلمرو قدرت و اختیار خداوند است، به خواست الهی نیز وابسته است؛ بدین معنا كه آن كار با كمالات ذاتی او تناسب و هماهنگی دارد؛ و‌گرنه تحقق نمی‌یابد؛ عقل بدین‌لحاظ، مفهوم مشیت را انتزاع می‌كند.

11. از مجموعه آیات قرآن به‌دست می‌آید كه تحقق هر كاری در عالم، افزون بر اذن و مشیت الهی، منوط به ارادة الهی است.

12. عقل وقتی ذات الهی و فعلی را كه از او صادر شده است لحاظ می‎كند و درمی‎یابد كه كسی او را مجبور نكرده و خداوند، آگاهانه و آزادانه كارش را انجام داده است، اراده را به خداوند نسبت می‎دهد و می‎گوید: این كار طبق ارادة الهی صورت گرفته است. اراده، به چنین معنایی، از صفات فعل است.

پرسش‌ها

1.    تفاوت علم ذاتی و علم فعلی خدا را تبیین كنید.

2.    آیا می‌توان میان علم و مشیت الهی، نوعی تقدم و تأخر قایل شد؟ توضیح دهید.

3.    چگونه می‌توان افعال الهی مانند خلق و رزق را، باوجود انتساب به ذات مقدس الهی، زمانی دانست؟

4.    موارد مختلف كاربرد واژه كتاب در قرآن را بیان كنید.

5.  آیه شریفة مَا أصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأرْضِ وَلَا فِی أنفُسِكمْ إِلَّا فِی كتَابٍ مِّن قَبْلِ أن نَّبْرأهَا (حدید:‌22)، ناظر به كدام علم خداوند است و رابطه آن با سایر اقسام علم الهی چیست؟

6.    تفاوت كتاب محو و اثبات با ام‌الكتاب در چیست؟

7.  آیه شریفة قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِك فِی السَّمَاء... (بقره:‌144)، ناظر به كدام صفت الهی است و چنین صفتی چگونه از ذات مقدس الهی قابل انتزاع است؟

8.    آیه شریفة ... إِنَّا كنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كنتُمْ تَعْمَلُونَ (جاثیه:‌29)، ناظر به كدام علم الهی است؟ توضیح دهید.

9.    ثبت همه امور در كتاب، چگونه با اختیار الهی سازگار است؟

10.مفهوم عرفی اذن و انواع كاربردهای قرآنی آن را بیان كنید.

11.مراد از اینكه خداوند، برخی از كارهای خودش را منوط به اذن خویش كرده است را با اشاره به آیه‌ای بیان كنید.

12.اراده از صفات ذات است یا فعل؟ توضیح دهید.

فعالیت تكمیلی

1. با مراجعه به تفسیر المیزان، چگونگی دلالت آیه شریفة ألَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر (ملك:‌14) بر احوال و اعمال مخلوقات را تقریر كنید.

2. به‌نظر شما، اراده در آیه شریفة إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكمْ تَطْهِیرًا (احزاب:‌33)، صفت ذات است یا فعل؟ با یكدیگر و با استاد در‌این‌باره بحث كنید.

 

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص270ـ273؛ و همان، ج14، ص363 (منوط بودن افعال به اذن الهی).

2. ـــــــــــــــــــــــــ ، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص252ـ254 (بحث علمی متعلق بالعلم).

3. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج2 (توحید در قرآن)، ص319ـ 336 (اقسام علم الهی).

4. سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج6، ص312ـ353 (علمه سبحانه...).

5. ـــــــــــــ ، مفاهیم القرآن، ج10، ص50ـ55 (علمه سبحانه و‌ارادته السابقة).