بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/03/31، مطابق با چهارم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وَ قَضَاؤُكَ خِیَرَةٌ؛ «و اجرای تو بهترین است.»
مضمون این جمله این است: خدایا! تو برای قضای خویش چیزی را انتخاب میکنی که آن گزینه برتر و بهترین است. این جمله از دعا ممکن است قدری ابهام داشته باشد، چراکه بحث در باره آن بحثی عمیق است و در جاهای دیگر هم کم مطرح شده است. ازاینرو لازم است قدری درباره این جمله توضیح دهیم. ابهامی که دارد این است که منظور از قضای الهی چیست؟ دایره قضا تا کجاست؟ ارتباط قضا با افعال انسان چگونه است؟ آیا قضای الهی با اختیار انسان منافات ندارد؟ میدانیم که تعبیر قضا و قدر به این صورتی که در بحثهای ما مطرح میشود در واقع از ادبیات دینی سرچشمه گرفته است. حتی این مفهوم در ادبیات فلسفی هم به این صورت مطرح نبوده است. این تعبیر را انبیا مطرح کردند و در کتابهای آسمانی وارد شد و بعد اهل معقول هم به تفسیر آن پرداختند.
قرآن کریم میفرماید: وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُ؛1 «و هنگامی که قضای خداوند به چیزی تعلق گیرد تنها به آن امر میکند که باش و آن هم به وجود میآید.» اما این آیه بر این دلالت ندارد که قضای الهی شامل همه چیز میشود. همچنین این آیه دلالتی ندارد بر اینکه آیا امور اختیاری انسان هم مورد قضا و قدر هست یا نه. اما آیات و روایات دیگری هست که بهخصوص در مورد قدر تصریح میکنند که همه چیز مشمول قدر است. مانند این آیه شریفه که میفرماید: إِنَّا كُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ.2 آیا شیء شامل افعال ما هم میشود؟ آیا حوادثی که برای ما اتفاق میافتند شیء محسوب میشوند؟
اصولا این سوال هم مطرح میشود که چرا ادیان این تعبیر را مطرح کردند؛ تعبیری که موجب سوالاتی برای مردم میشود و گاهی هم ممکن است بدآموزیهایی داشته باشد؟
پاسخ اجمالی این است: حکمت طرح مساله قضا و قدر، ارتقای معرفت انسان نسبت به خدا و صفات و افعال الهی است. زیرا سعادت حقیقی انسان در سایه تقرب به خداست و تقرب بدون معرفت محقق نمیشود. هر قدر شناخت انسان به خدا بیشتر باشد بهتر میتواند عبادت کند و به خدا تقرب پیدا نماید. ازاینرو یکی از اهداف بزرگ انبیا معرفی درست خدا، صفات الهی و افعال الهی به بشر بوده است.
توحید که مهمترین معرفت است و اثبات و تبیین آن بزرگترین هدف انبیا میباشد شامل توحید در ذات و توحید در صفات و توحید در افعال میشود. درباره ذات خدا و صفات خدا خیال ما راحت است که نه تنها ما بلکه هیچ مخلوق دیگری کنه آنها را درک نمیکند و ما هم طمعی به این امر نداریم. بعد از بحثهای بسیار طولانی و تخصصی سرانجام اعتراف میکنیم که حتی کنه صفات را هم نمیتوانیم بشناسیم. اما در ابتدا به نظر میرسد که افعال خدا را به خوبی درک میکنیم. برای مثال گمان میکنیم رازق بودن خدا را به خوبی میفهمیم. اما وقتی دقت میکنیم میبینیم حتی کنه افعال الهی را نمیتوانیم درک کنیم. توحید افعالی به این معنا که فعل خدا به نحوی شامل همه موجودات شود ابهامهایی دارد که همه افراد نمیتوانند بهدرستی آن را درک کنند. حضرت ابراهیم علیهالسلام که یکی از بزرگترین انبیای الهی با مقاماتی والا است یکی از درخواستهایش از خدا این بود که رَبِّ أَرِنِی كَیْفَ تُحْیِـی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی؛3 او از خدا درخواست کرد که به من نشان بده چگونه مرده را زنده میکنی. کسی مثل حضرت ابراهیم علیهالسلام با آن مقامات، کنه این فعل خدا را نمیداند و از خدا درخواست میکند که این حقیقت را به من نشان بده. رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله هم میفرماید: ما عرفناک حق معرفتک.4 شاید معنایش این باشد که ما تو را آن طور که تو خودت را میشناسی نمیتوانیم بشناسیم.
خدای متعال برای اینکه معرفت انسان را بالا ببرد پیغمبران، کتابهای آسمانی و اولیای خود را فرستاد. اما آیا امکان دارد که همه آن معارف والا را توسط رسولان و کتب آسمانی بیان کند؟ جلسه گذشته عرض کردم حتی خدا هم وقتی بخواهد یک حقیقتی را بیان کند باید با مفاهیم و الفاظی که برای ما قابل فهم است بیان کند تا ما بتوانیم آن را بفهمیم. اما مشکل اینجاست که بیان حقایق، آن چنانکه خدا آنها را میداند شدنی نیست. خدا عاجز نیست بلکه این کار شدنی نیست. به ناچار در این زمینه آیات متشابه نازل شدهاند تا هر کسی به اندازه معرفتش چیزی از آنها دریابد. این یکی از هنرهای بزرگ تعلیم و تربیت است که کتب آسمانی بهخصوص قرآن کریم آن را عهدهدار شده است و انسانها را با سطوح مختلف استعدادی آموزش میدهد. گاهی الفاظی را به صورتی بیان میکند که هر کسی در حد فهم خودش معنایی از آن میفهمد و از آنجا که ممکن است برخی اشتباه کنند جلوی اشتباه آنها را از راه دیگر و با بیان آیاتی محکم میگیرد. (هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ ...وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ)5 اساسا کار آیات متشابه همین است که مطالبی را که همه مردم در یک سطح نمیتوانند درک کنند طوری بیان میکنند که هر کسی بتواند سطحی از آن معنا را درک کند. همین روش در بیانات انبیا و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین هم به کار گرفته شده است. به همین جهت است که گاه میبینیم اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین یک پرسش را به صورتهایی مختلف به اصحاب خویش پاسخ گفتهاند. از جمله همین مسأله قضا و قدر است. در نهجالبلاغه درباره قضا و قدر آمده است: بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوه؛6 «دریای ژرفی است واردش نشوید که غرق میشوید.» اما اهلبیت علیهمالسلام برای بعضی اصحاب تفسیرهایی از این مسأله را بیان کردهاند.
مساله توحید افعالی هم لایههایی دارد. تصور عمومی ما (که گفتگوهای عمومی ما هم حکایت از آن دارد) این است که همه کارها کار خدا نیست، بلکه بعضی کارها کار خدا و بعضی کار ما و بعضی هم کار طبیعت است. ولی وقتی وارد قرآن میشویم میبینیم که بیانات قرآن با این فهم عمومی فرق میکند. در قرآن کریم خدای متعال یک کار را هم به خودش نسبت میدهد هم به مخلوقات. ما گمان میکنیم که یک کار را یا باید من انجام دهم یا خدا. اما قرآن میگوید همین کاری که تو انجام میدهی، خدا انجام میدهد. به عبارت دیگر هم تو انجام میدهی و هم خدا، و این دو با هم تضادی ندارند. از منظر قرآن یک کار را هم خدا خلق کرده به تمام معنای کلمه و کار کار اوست و هم انسان، و ازاینرو او را پاداش میدهد یا کیفر میکند. این دو با هم منافات ندارند. زیرا دو سطح از فاعلیت هستند. یک فاعلیتی برای خدا نسبت به همه هستی است (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ؛7 و خدا شما را و آنچه انجام میدهید خلق کرد)، و در سطح دیگر فاعلیتی برای انسان است (تعملون؛ شما انجام میدهید).
خدا میخواهد انسانهای مؤمن را به گونهای تربیت کند که بهتدریج لیاقت فهم این حقیقت را پیدا کنند. برای این منظور مراحلی را در نظر گرفته است؛ ابتدا این حقیقت را متذکر میشود که خداوند از کارهای شما آگاهی دارد و نباید گمان کنید که اگر کاری را در پنهانی انجام دادید از علم خدا پنهان میماند. نه تنها خداوند از کارهای بیرونی شما آگاه است بلکه از خطورات دلهایتان و آنچه که قرار است در دل شما خطور کند آگاه است (وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ8). در مرتبه دوم کمی بالاتر رفته، میفرماید: هر کاری شما انجام میدهید با اذن من انجام میگیرد و بدون اذن من هیچ کاری در عالم انجام نمیگیرد. فهم، پذیرش و ایمان به این حقیقت کمی مشکلتر است. همین حقیقت را هر کسی به اندازه فهم خود درک و تفسیر میکند. ابتدا ممکن است گمان شود که خداوند اسبابی همچون دست، پا و ... را برای انجام کار در اختیار ما قرار داده است و معنای این که تمام کارهای ما به اذن او انجام میگیرد، همین است. اما وقتی انسان کمی وسیعتر آیات را بررسی میکند میبیند که این اذن مخصوص اسباب نیست. قرآن میفرماید: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله؛9 نه تنها حیات مخلوقات به اذن خداست بلکه مرگ آنها هم به دست خداست و حتی اگر کسی خودکشی کند باز هم مرگ او باذن الله است. حتی میفرماید: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ؛10 هیچ کس بیاذن خدا نمیتواند ایمان بیاورد. با این بیانها کمی به این حقیقت نزدیکتر میشویم که حضور خدا بسیار بیشتر از آن است که ما گمان میکردیم. قرآن درباره خواست ما هم میفرماید: وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ؛11 خواست شما هم بدون خواست خدا پیدا نمیشود. در ملک خدا بیاذن خدا کسی کاری نمیتواند انجام دهد.
هدف رسیدن به توحید است اما این بدان معنا نیست که انسانها اراده و مسئولیت ندارند. هر کس مسئول کار خود است. فهم و درک جمع بین اینها مشکل است. به همین سبب است که خداوند این معارف را بهتدریج و در سطوح مختلف بیان کرده است. البته با این عقل و ذهنی که ما داریم درک کنه فاعلیت حقیقی خدا برای ما ممکن نیست مگر اینکه خود از راه دیگری به ما بفهماند. اگر بندگان در مقابل هدایتهای الهی قدردانی کنند بهتدریج سطح فهمشان را بالا میبرد و غیر از فهم و علم حصولی و مفهومی، چیزهای دیگر هم به آنها نشان میدهد؛ چنانکه میفرماید: وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ.12 و اینگونه ابراهیم به مقام یقین رسید (وَلِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ).
پس پاسخ این سوال که اصلا خدا چرا مسأله قضا و قدر را مطرح کرد - مسألهای که برای برخی بدآموزی دارد و از آن برداشت جبر میکنند- این است که یکی از اهداف طرح این مسأله، تعلیم توحید افعالی است. خدای متعال از علم شروع کرد، بعد از آن اذن و مشیت را بیان کرد و رسید به بیان این حقیقت که مهندسی عالم (تقدیر) را خدا انجام داده است. منظور از تقدیر این است که خدا عالم را مهندسی کرده و بر اساس یک طرحی آن را آفریده است. چنانکه یک مهندس وقتی میخواهد ساختمانی بسازد ابتدا طرح و نقشه آن را آماده میکند. امام ابوالحسنالرضا علیهالسلام میفرماید: هی الهندسه؛13 مقصود از قدر این است که خدا عالم را اندازهگیری کرد. تا این مرحله، درک مراحل توحید افعالی چندان مشکل نیست. اما پس از این به مرحله دیگری میرسد که درک آن مشکل میشود و آن مرحله قضا است. قضا و قدر در اصطلاح قرآنی مترادف نیستند. در روایات هم آمده است که قدر مقدم بر قضا است. قضا به معنای کار را یکسره کردن است. قضا بعد از اندازهگیری و فراهم شدن مقدمات است. این جا که میرسد درک مسأله مشکل میشود و این سؤال مطرح میشود که آیا ما کار را یکسره میکنیم یا خدا؟ و این دقیقا همان جایی است که ما گمان میکنیم یا ما باید کار را انجام دهیم یا خدا و این دو نمیتوانند جمع شوند.
اصل توحید افعالی همین جاست که یکسره کردن، هم کار ما است و هم کار خدا، اما در دو سطح است. اینکه میگوییم در دو سطح است مقصود بیان این حقیقت است که این دو با هم تزاحمی ندارند، وگرنه حقیقت آن را نمیفهمیم. این کار یک نسبتی به من دارد و یک نسبتی به خدا و هر دو نسبت هم حقیقی و دارای آثاری هستند. ازاینرو است که در آیات قرآن میبینیم گاه خداوند یک کار را به خود نسبت میدهد و در جای دیگر همان کار را به دیگری نسبت میدهد. برای مثال در یک جا میفرماید: زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ14 و در جای دیگر همین کار را به شیطان نسبت داده، میفرماید: وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ.15 این نسبت بهخاطر ارتباطی است که بین دو فاعل طولی است. گرچه ما نمیتوانیم حقیقت آن را درک کنیم، اما به صورت اجمالی با مثالهایی میتوانیم آن را به ذهن نزدیک کنیم.
امام هادی صلواتاللهعلیه در رساله مفصلی که در کتاب تحف العقول ذکر شده است، در رد جبر و تفویض مثالی میزنند به این مضمون: اگر کسی عبدی را بخرد و بعد زمینی هم به او واگذار کند، با این واگذاری عبد مالک آن زمین میشود. اما آن عبد از ملکیت مولا خارج نشده است و به همین دلیل هر چه هم داشته باشد مال مالک او است. واگذاری آن زمین به این معناست که عبدهای دیگر حق ندارند در آن تصرف کنند؛ اما مالک عبد، هم مالک عبد است و هم مالک آن زمین. چرا که زمین را به کسی بخشیده است که آن کس مال خودش است. این دو مالکیت در طول یکدیگر هستند. پس این زمین هم برای عبد است هم در سطح بالاتری برای خود مولاست. با توجه به این مثال، هر چه در عالم اتفاق میافتد مشمول قضای الهی است به این معنا که حکم نهایی را باید خدا صادر نماید. در بعضی روایات آمده است که بعد از قضا امضاء است. بالاخره هر کاری که میخواهد انجام بگیرد در نهایت باید خدا آن را امضا کند.
امام سجاد علیهالسلام در این دعای شریف میفرماید: آنچه را او یکسره و امضا میکند چیزی است که در کلیت این نظام بهترین جا را دارد؛ یعنی از این بهتر نمیتوان نظامی را طراحی و اجرا نمود. درک احسن بودن کلیت نظام خلقت از عهده عقل خارج است، اما به صورت کلی عقل ما درک میکند که چون خدا کمال محض است از او جز کمال صادر نمیشود. البته ما میتوانیم حکمت بسیاری از مقدرات، قضاها و امضاهای الهی را دریابیم. اگر مجموعهای را به ما نشان دهند که هنرمند بزرگی آن را بهصورت خارقالعاده طراحی کرده باشد و بسیاری از ظرافتهای آن را درک کنیم اما برخی موارد را نتوانیم درک کنیم که چرا طراحی شده است، به خود اجازه میدهیم که آن را به قصور توانایی خویش نسبت دهیم. تابلوی خلقت که از ازل تا ابد با رنگآمیزیهایی عجیب امتداد یافته که هر گوشهای از آن سالها عقلای عالم را متحیر خویش کرده است اولی است به اینکه اگر حکمت طراحی گوشهای از آن را نفهمیدیم آن را به قصور خویش نسبت دهیم. از ترکیب رنگهای گوناگون است که یک تابلوی زیبا آفریده میشود. ممکن است کسی رنگ سیاهی را در تابلویی زیبا ببیند و گمان کند که اگر رنگ دیگری جای آن بود بهتر بود، غافل از اینکه این رنگ سیاه اگر نباشد زیبایی رنگهای دیگر نمایان نمیشود. خدای متعال؛ کسی که أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ16، هر چه را آفریده در هر جایی با توجه به آن موقعیتی که در کل این نظام دارد بهترین است. امام سجاد علیهالسلام میفرماید: وَ قَضَاؤُكَ خِیَرَةٌ؛ آنچه مشمول قضای کلی تو قرار گرفته آن چیزی است که در جایگاه خودش گزینه برتر است.
و صلیالله علی محمد و آلهالطاهرین
1. بقره، 117.
2. قمر، 49.
3. بقره، 260.
4. بحارالانوار، ج68، ص23.
5. آلعمران، 7.
6. نهجالبلاغه، للصبحی صالح، حکمت 287.
7. صافات، 96.
8. حدید، 6.
9. آلعمران، 145.
10. یونس،100.
11. انسان، 30.
12. انعام، 75.
13. الکافی، ج1، ص158.
14. نمل، 4.
15. نمل، 24.
16. سجده، 7.