بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/01، مطابق با پنجم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
إِنْ أَعْطَیْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَكَ بِمَنٍّ، وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یَكُنْ مَنْعُكَ تَعَدِّیاً؛ تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ، وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ؛
امام سجاد علیهالسلام دعای وداع را با این جمله شروع فرمود: یَا مَنْ لَا یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ؛ «ای خدایی که رغبتی به پاداش نداری.» به زبان خودمانیتر یعنی ای خدایی که انتظار پاداش نداری. امام علیهالسلام در ادامه وصف احسانها و نعمتهای الهی میفرماید: بخشش تو به گونهای است که بر کسی منت نمیگذارد. اگر نعمتی به کسی مرحمت میکنی این نعمت بیمنت است و اگر نعمتی را از کسی دریغ بداری به معنای تضییع حق او و تعدی به او نیست. توضیحاتی که در شبهای گذشته عرض کردیم میتواند این تعابیر را روشن کند. خدا چون به هیچ وجه به هیچ چیز در هیچ حالی نیاز ندارد، وقتی بخششی هم به کسی میکند نیازی ندارد به این که او را تحقیر کند. درحقیقت اقتضای فیاضیت ذاتی خداوند است که افاضه میکند و در واقع فیض، به قصد ثانی مطلوب است یعنی از آن جهت که لازمه کمال ذات است مطلوب است. خدا بالذات خودش را دوست دارد و آثار وجودی خودش را از آن جهت که آثار او هستند دوست میدارد. به تعبیر دیگر مطلوبیت و محبوبیت مخلوقات، مطلوبیت بالتبع و بالقصد الثانی است. یعنی دیگران را دوست دارد چون لازمه ذات خودش هستند.
به هر حال منت گذاشتن انگیزه نفسانی میخواهد و آن وقتی است که انسان احساس کمبود کند و به خیال خود برای ترمیم این کمبود خود وقتی احسانی به کسی میکند میگوید: منم که در حق تو احسان کردم و اگر من این کار را نکرده بودم تو چنین و چنان میشدی. گفتن این سخنان برای پوشاندن حقارت ذاتی است. اگر موجودی هیچ نقصی در وجودش نباشد و کمبودی نداشته باشد، حقارت برای او معنایی ندارد و هیچ انگیزهای برای منت گذاشتن ندارد، بلکه میبخشد چون دوست دارد فیض از او ناشی شود و به خلایق برسد. این مطلب روشن است و بر اساس مبانی استدلالی هم خدا نیازی به منت گذاشتن ندارد.
برخی گمان کردهاند که کلمه «مَنَّ» که در بعضی آیات ذکر شده بهمعنی منت گذاشتن است. در صورتی که «منّ» در این آیات به معنای نعمت سنگین دادن است. «منّ علیه» یعنی نعمت سنگینی به کسی دادن. لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ1 یعنی: انعم الله علی المومنین بنعمة عظیمة. به هر حال، خدا منت بر سر کسی نمیگذارد.
در این جا شبههای پیش میآید و آن اینکه: منت گذاشتن یا انتظار پاداش داشتن گاهی به این صورت است که انسان بعد از اینکه کاری را برای کسی انجام داد، به گونهای به طرف مقابل بفهماند که تو باید در مقابلش برای من خدمتی انجام دهی. گاهی هم برای او کافی است که طرف مقابل در برابر او خضوع کند؛ چون برتریطلب است. یکی از صفتهای بدی که باید بهتدریج اصلاح شود برتریطلبی است. قرآن میفرماید: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ؛2 «ما نعمتهای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در دنیا برتریطلب نباشد.» یعنی نخواسته باشد بر دیگری برتری پیدا کند. در ذیل این آیه در کتابهای تفسیر از امام معصوم سلاماللهعلیه نقل کردهاند که اگر کسی دوست داشته باشد بند کفشش بهتر از بند کفش دیگری باشد این یک صفت مذموم است و باعث محروم شدن از نعمتهای آخرت میشود.3 به هر حال اینکه انسان به کسی خدمتی کند و انتظار داشته باشد که آن دیگری در برابرش خضوع و اظهار کوچکی کند خود این هم یک نوع توقع پاداش است و اگر از او درخواست کند که از من قدردانی کن این یک نوع منت گذاشتن است؛ و این درحالی است كه خدا این کار را کرده است. یکی از شیوههای قرآن این است که نعمتهای خدا را مدام بیان میکند: وَآیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْكُلُونَ ... أَفَلَا یَشْكُرُونَ؛4 در این آیه بعد از ذکر برخی نعمتها از ما میخواهد که شکر به جای آوریم. معلوم میشود که در واقع خدا میخواهد ما را وادار به شکرگزاری در مقابل نعمتهایش کند. آیا این یک نوع چشمداشت پاداش نیست؟ در حالیکه امام علیهالسلام در ابتدای دعا فرمود: یَا مَنْ لَا یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ و در اینجا هم میفرماید: إِنْ أَعْطَیْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَكَ بِمَنٍّ. اگر کسی منّ الله را به منت معنا کند این اشکال به طریق اولی وارد میشود.
جواب مساله این است که خدای متعال توقع پاداش ندارد و نعمتهایش را مشوب به منت نمیکند زیرا او نیاز به این چیزها ندارد. اما لازمهاش این نیست که وقتی خیر مخلوقش را میخواهد او را به چیزی که خیر او در آن است راهنمایی نکند. به عبارت دیگر خدای متعال انسان را آفریده برای این که از این فرصت زندگی در دنیا استفاده کند و در نهایت به قرب خدا برسد. راه رسیدن به این کمال این است که شاکر نعمتهای خدا باشد. اگر خداوند او را به شکر راهنمایی میکند برای این نیست که او از شکر کردن بنده لذت میبرد و دوست دارد دیگران در مقابلش تواضع و چاپلوسی کنند. آن چیزی که مذموم است توقع چاپلوسی در برابر خدمت، برای لذت بردن از آن است. کسی که چنین توقعی دارد نیاز دارد به این احساس لذت و احساس برتر دیدن خود از دیگران که به او دست میدهد. اما مسلم است که خدا از چنین اموری لذتی نمیبرد. خدا هر چه بخواهد در ذات خودش دارد و چیزی کم ندارد. وقتی میگوید شکر من را به جا بیاورید برای این است که خیر خود این بنده را میخواهد. میداند بندهای که شکرگزار نباشد به کمال نمیرسد. این هم یک لطف دیگری است برای این که به او بفهماند که رسیدن به سعادت و لیاقت درک نعمتهای ابدی بهشتی منوط به داشتن خلق و خوی شکرگزاری است.
تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ وَ تُكَافِئُ مَنْ حَمِدَكَ وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَكَ؛ چند واژه در زبان فارسی و عربی وجود دارد که به هم نزدیک هستند و تفاوتهای خیلی دقیقی هم دارند و آنها حمد، شکر و مدح میباشند. وقتی انسان شکر کسی را به جا میآورد اولا او را مدح و ستایش میکند. پس مفهوم ستودن قریب به شکرگزاری است. اگر انسان در ضمن ستایش، صفات خوبِ ولینعمت را ذکر کند این کار را حمد میگویند، و اگر علاوه بر اینها به این حقیقت توجه کند که این صفات خوبِ او باعث شده که کاری انجام دهد که نفعی به وی برسد، آنگاه شکر تحقق پیدا کرده است. اما اگر به این امور دقت نکنیم و تنها توجه به خوبیهای آن باشد به این کار مدح گفته میشود. اگر انسان دانشمند بزرگی را ستایش کند اما او نفعی به ستایشگر نرسانده باشد این کار را شکر نمیگویند. هرگاه ستایششونده کاری کرده باشد که به شما خیری برسد و شما در مقابل آن کارِ خیر عکسالعملی نشان دهید که نشانه قدرشناسی شما باشد این کار را شکر میگویند. قبل از این که ما به مرحله شکر برسیم باید بدانیم چه کسی به ما نعمت داده است و او را بشناسیم و بدانیم صفتی کمالی دارد و بهخاطر داشتن این صفت کاری برای ما انجام داده که خیری به ما رسیده است. اینها را باید بدانیم تا انگیزه شکر پیدا کنیم. البته برخی افراد هستند که با وجود همه این شرایط انگیزه شکر ندارند و به تعبیر عرفی، انسانهای بیمعرفتی هستند. پیدایش انگیزه شکر عاملی فطری دارد. خداوند انسان را بهگونهای خلق کرده است که وقتی کسی به او خدمتی میکند در او حالتی پیدا میشود که میخواهد عکسالعملی نشان دهد.
در آن سالی که در رودبار زلزله سختی رخ داده بود ما سفری به آمریکا داشتیم که با سالروز استقلال آمریکا مصادف شد. در این روز جشن بسیار بزرگی برگزار میکنند و در همه خیابانها و بازارها و ... همه مردم به شادی و پایکوبی میپردازند. در مسیری که میرفتیم چند جوان با ماشین بزرگی که در آن سوار بودند تلاش داشتند خود را به ما برسانند. وقتی که به ما رسیدند جوانی که جلو نشسته بود فریاد زد همدردی ما را به خاطر حادثه رودبار بپذیرید. او یک انگیزه درونی داشت برای اینکه ناراحتی خود را از آن حادثه بیان کند. عالَم فطرت اینگونه است. در اینجا صحبت دین، دنیا، قومیت، نژاد و ... نیست، بلکه احساسی درونی است و تا ابراز نگردد انسان آرام نمیشود. یکی از این احساسهایی که خدا بالفطره در وجود انسان قرار داده این است که وقتی کسی به او احسانی میکند میخواهد عکسالعمل نشان دهد. اگر کسی آدرسی را که میخواهیم به ما نشان دهد در دل خویش احساس میکنیم که باید از او تشکر کنیم و تا تشکر نکنیم آرام نمیگیریم. این احساس عاملی خدادادی دارد. خداوند ما را این طور آفریده است.
خدای متعال به قدری در حق ما احسان کرده که اگر عمر خویش را با صدها عمر دیگر ضمیمه کنیم و فقط بخواهیم آنها را بشماریم نمیتوانیم (وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا5). در این صورت ما چه قدر باید در مقابل خدا شکرگزار باشیم؟! عامل این شکر را نیز خدا در ما قرار داده است. وقتی انسان احسانی میبیند میخواهد در برابر آن عکسالعمل نشان دهد؛ عکس العملی که نشان دهد از آن کار خشنود است.
اما شکرگزاری خدا در برابر شکر بنده به چه معناست؟ یکی از اسمای الهی شکور است (إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ6). شکورصیغه مبالغه است. اما خدا شکر چه کسی را به جا میآورد؟ امام سجاد علیهالسلام میفرماید: تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ؛ اگر کسی شکر تو را به جا آورد تو شکر او را به جا میآوری. وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ؛ و اصلا شکر کردن را تو به او الهام کردی. معنای این الهام روشن شد. این الهام همان عامل فطریای است که خدا در وجود ما قرار داده و به سبب آن در مقابل خدمت دیگران احساسی به ما دست میدهد که میخواهیم آن را ابراز کنیم. اما شکرگزاری خدا از بنده شکرگزار خویش به چه معناست؟ اگر شکر در برابر خدمتی انجام میگیرد، بنده حقیر چه خدمتی میتواند در حق خدای بینیاز انجام دهد که خدا از او تشکر میکند؟
این شکر که به خدا نسبت داده میشود از همان مفاهیمی است که وقتی در مورد خدای متعال استعمال میشود یک نوع «تشابه» دارد و باید آن را از مؤلفههایی تجرید کرد که دلالت بر نقص و نیاز میکنند تا بتوان آن را درباره خدا به کار برد. از لحاظ صنایع ادبی این استعمال به یک شکل مجاز مرسله و به یک شکل استعاره است؛ حتی میتوان گفت به شکل کنایه است. چون کنایه یعنی ملزومی گفته شود و لازمه آن اراده شود. اتفاقا غالب این مفاهیم همین گونه است. در روایات هم در توضیح این مفهوم گفته شده است: مقصود از شکر کردن خدا، پاداشی است که خدا بر شکر کردنتان به شما میدهد. اما چگونه این پاداش دادن شکر نامیده میشود؟ گفتیم وقتی انسان احساس میکند که نعمتی را از کسی دریافت کرده است ابتدا حالتی انفعالی در نفس وی پدید میآید که منشأ نشان دادن عکسالعمل میشود. اما شکر خدا این مقدمات را ندارد. زیرا خداوند حالت انفعالی ندارد. خدا از چیزی منفعل نمیشود. پس انفعال حذف میشود، و آثار و لوازمی که بر آن انفعال مترتب میشود مدنظر قرار میگیرد. پس ملزوم را به کار بردهایم و لازم را اراده کردهایم. این یکی از صنایع ادبی است که در علم معانی و بیان از آن بحث میشود.
در سوره زخرف آیه 55 (که آیه بسیار عجیبی است) خداوند میفرماید: فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ؛7 «وقتی ما را ناراحت کردند از آنها انتقام کشیدیم.» انتقام وقتی به کار میرود که کسی به انسان ضرری زده باشد و به این سبب او را قصاص کنند. اما خداوند که تحت تاثیر کسی واقع نمیشود. پس مقصود از اسفناک شدن چیست. در برخی روایات آمده است که مقصود اسفناک شدن اولیاء خدا است که خداوند رضای آنها را رضای خود و غضب آنها را غضب خود قرار داده است.8 اما درباره مواردی همچون «غضبالله علیهم» که به صورت صیغه مفرد آمده است همان تعبیرات به کار میرود یعنی ملزوم گفته میشود و لازم اراده میشود.
لغتشناسان گفتهاند: اصل «رحمت» به معنای دلسوزی است. وقتی انسان حالتی ناراحتکننده از کسی میبیند دلش میسوزد. این حالت رحم است که یک حالت انفعالی است. به دنبال این حالت انفعالی انسان درصدد برمیآید که آن عامل ضرر و خسارت را در طرف مقابل برطرف کند. این عمل لازمه دلسوزی است. اما در مورد خدای متعال، ملزوم ذکر میشود ولی لازمهاش اراده میشود. در واقع این ما هستیم که تغییر میکنیم و مصداقی برای متعلق صفات مختلف الهی قرار میگیریم. ماییم که وقتی اطاعت کنیم متعلق رحمت و پاداش الهی قرار میگیریم. اما او تغییر نکرده است. او همیشه خوبیها را دوست دارد و وقتی ما کار خیر انجام دهیم مصداق کسی میشویم که استحقاق پاداش دارد. او خوبیها را دوست دارد و این دوست داشتنش عین ذات اوست و بدیها را دشمن میدارد و این دشمنی هم عین ذات اوست. دوستی و دشمنی دو مفهوماند وگرنه در ذات او همه اینها یکی است (کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه9).
پس چه قدر رحمت خدا گسترش پیدا خواهد کرد اگر انسان موفق شود به خاطر قدردانی، یک بار دیگر شکر خدا را بهجای آورد. خدا هم بار دیگر از او تشکر میکند و رحمت حد و حصری ندارد. چراکه دست خداوند بسته نیست و با بخششْ چیزی از او کم نمیشود. هر اندازه انسان به این حقیقت توجه پیدا کند که به خدای متعال بدهکار است و در پیشگاه خدا اظهار عجز کند، خدا بخشنده است و به او بیشتر میدهد. دعوت به شکر برای این است که انسان استعداد دریافت رحمت جدیدی پیدا کند. مقصود این نیست که خداوند میخواهد بر انسان بزرگی بفروشد و او را تحقیر کند. عطای این نعمتها هم برای این است که خداوند میخواهد انسان را به کمال برساند و او را موجودی ارزشمند بگرداند تا به جایی برسد که فرشتگان خادم او شوند. راه رسیدن به چنین سعادتی شکرگزاری است.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین