بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/03، مطابق با هفتم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ، وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ، وَ جَعَلْتَ عَلَى ذَلِكَ الْبَابِ دَلِیلًا مِنْ وَحْیِكَ لِئَلَّا یَضِلُّوا عَنْهُ، فَقُلْتَ تَبَارَكَاسْمُكَ: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ یُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ، نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ، یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِكَ الْمَنْزِلِ بَعْدَ فَتْحِ الْبَابِ وَ إِقَامَةِ الدَّلِیلِ؛
حضرت در این فقره از دعا به خداوند عرض میکند: تو خدایی هستی که برای بندگانت دری را به سوی عفو خود باز کردی – گویا حضرتْ منزلگاه عفو را به خانهای یا به کاخی تشبیه میفرماید که خدای متعال دری برای او قرار داده که آن در را به روی مردم باز کرده است – و آن را توبه نام نهادی. [اما آدرس این منزلگاه کجاست؟] و وحیای نازل کردی و بندگان را به وسیله این وحی به سوی آن در راهنمایی کردی تا از آن گمراه نگردند. [آدرس خانه عفو این آیه شریفه است] که فرمودی: به سوی خدای متعال صادقانه و خالصانه بازگشت و توبه نصوح کنید؛ باشد که خدای متعال بدیهای شما را بپوشاند و شما را وارد بهشتهایی کند که در پاییندست آنها و زیر درختهای آنها نهرها جاری است. در آن روزی که خدای متعال پیغمبر و دوستانش را خوار نمیکند، بلکه آنها را عزیز میدارد؛ روزی که اولیای خدا در حال حرکت به سوی آن بهشت موعود هستند و نور آنها پیشاپیش آنها و به طرف راست آنها میتابد [با اینکه آنها چنین نوری دارند در عین حال] از خدا میخواهند که نورشان را کامل کند و آنها را مشمول غفران و آمرزش خود قرار دهد – رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ1. حضرت در پایان این فراز میفرماید: وقتی خداوند چنین بابی را گشوده و آدرس آن را هم مشخص نموده پس دیگر عذر کسی که وارد این خانه نشود چیست؟!
پیداست این فرازها ذکر اوصاف الهی است برای اینکه بنده مستعد درک رحمت الهی شود و برای توبه و درخواست آمرزش گناهان آماده گردد. انتخاب این اوصاف به خاطر مناسبتی است که این اوصاف با پایان ماه رمضان دارند تا اگر بنده هنوز لغزشی دارد از خدا بخواهد که آن لغزشها را ببخشد و او را وارد خانه عفو و رحمت الهی کند. گرچه آیات درباره توبه در قرآن فراوان است، اما در این فراز از بین آیاتی که درباره توبه سخن گفتهاند آیهای انتخاب شده که آن اوصاف خاص در آن ذکر شده است.
در اینجا ابتدا این سوال مطرح میشود که نقش توبه در زندگی انسان چیست؟ اگر انسان مقداری از عمر خویش را با کارهای خوب بگذراند و مقدار دیگر را هم با کارهای بد، مسلم است که خدا همه کارهای وی را بد حساب نمیکند و پاداش کارهای خوبش را میدهد وگرنه خلاف عدالت است. پس توبه چه نقشی در سرنوشت او دارد؟
در پاسخ میگوییم: اگر باب توبه نبود و بنا بود هر کسی در برابر کارهای خوبش پاداش خوب، و در برابر کارهای بدش پاداش بد بگیرد، در این صورت کسی که نیمی از عمر خود را در کارهای بد و نیمی را در کارهای خوب گذرانده است، در آخرت باید عمر آخرتی وی به دو بخش تقسیم شود و بخش اول را در جهنم و بخش دوم را در بهشت به سر برد و این عین عدالت بود. آیا این حالت با گشایش باب توبه برای بندگان مساوی است؟ هرگز، این دو بسیار متفاوتاند. در حالت اول بالاخره نیمی از عمر اخروی وی به عذاب خواهد گذشت. اما اگر بنده گناهکار توبه کند و دیگر گناه نکند، توبه باعث میشود گناهان گذشتهاش بخشیده شود و کیفر گناهان گذشتهاش محو گردد، بهگونهای که گویا اصلا گناهی انجام نداده است. این خاصیت توبه است و این تفضل بسیار بزرگی است. اگر خداوند در برابر گناهان گناهکار وی را عذاب و در برابر کارهای خوبش به وی پاداش نیکو دهد عین عدالت است، اما خدایی که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته مبنای کارش را – چنانکه در فراز قبلی خواندیم – بر تفضل قرار داده است نه بر عدالت. تفضل خاص الهی درباره توبه این است که اگر بنده توبه واقعی کند و آنچه لازمه توبه نصوح است انجام دهد، همه گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود؛ گویا هیچ گناهی مرتکب نشده است. این تفضل بسیار بزرگی است. این با رحمتهایی که خبر از ده برابر شدن پاداش عبادتها میدهند قابل مقایسه نیست، چه رسد به آنجا که میفرماید: یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ؛2 «خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل میکند.»
سوال دیگری که مطرح میشود این است که آیا توبه شامل همه گناهان میشود؟ آیات قرآن در این زمینه ظواهر مختلفی دارد بهگونهای که گاه تصور میشود ظاهر این آیهها با هم فرق دارند. برای مثال در سوره زمر میفرماید: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا؛3 «به راستی که خداوند همه گناهان را میبخشد.» و در آیه دیگری میفرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن یَشَاء؛4 «به راستی خدا از این نمیگذرد که به او شرک ورزیده شود و غیر از آن را برای هر کسی که بخواهد میبخشد.» ظاهر این آیه این است که مشرک گرچه توبه هم کند بخشیده نمیشود. همچنین اینگونه نیست که توبهکننده تنها با گفتن «أتوب إلی الله» یا «أستغفر الله» حتی اگر در حال گفتن این اذکار صادق باشد، همه گناهان گذشتهاش آمرزیده شود؛ بلکه پذیرش توبه شرایطی دارد که در برخی آیات قید شده است. مثلا در سوره فرقان میفرماید: وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتابا.5 اما برای برخی گناهکاران، انجام یک عمل صالح خاصی شرط شده است و آنها کسانی هستند که حقایق دین را کتمان میکنند و آنچه را که باید به مردم بگویند نمیگویند، بهخصوص علمای اهل کتاب که حقایقی را درباره اسلام و پیغمبر آخرالزمان کتمان کردند که میبایست برای مردم بیان میکردند. قرآن میفرماید: خدا اینان را نمیبخشد مگر این که توبه کنند و آن حقایقی را که کتمان کردند بیان کنند (وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ6). اینها در واقع لوازم یک توبه نصوح است.
اگر گناهکار بهطور جدی از گناهش پشیمان شده باشد و باور کرده باشد که سعادت خویش را آتش زده و نعمتهای خدا را فروخته و در مقابل آتش جهنم را خریده است، غالبا در چنین حالتی اشک از چشمانش جاری میشود و خود را مورد ملامت قرار میدهد و درصدد جبران برمیآید. برای مثال اگر نماز صبح وی ترک شده باشد و از این کار پشیمان شده باشد قضای آن را به جا میآورد و اگر حقوق دیگران تضییع کرده باشد جبران میکند. اگر گناهکار واقعا پشیمان شده باشد این لوازم را به دنبال خواهد داشت. ازاینرو نقل شده وقتی کسی در حضور امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه گفت: استغفرالله، حضرت حس کردند که این ذکر را واقعا بیان نکرد و صرفا لقلقه زبان است. حضرت او را مورد عتاب قرار داده، فرمودند: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَار؛7 «مادرت به عزایت بنشیند – عتاب معروفی در زبان عرب است – آیا میدانی استغفار چیست؟!» سپس فرمودند: استغفار شش لازمه دارد: اول پشیمانی است، دوم تصمیم بر ترک بازگشت به گناه است تا ابد، سوم ادای حقوق دیگران، چهارم انجام واجباتی که ترک شده است، پنجم - از همه عجیبتر – آب کردن گوشتهایی که از مال حرام بر تن روییده است، و ششم چشاندن رنج طاعت به جسم همانطور که شیرینی معصیت را چشیده است. در این صورت بگو استغفرالله، و در این صورت است که خدا توبه را قبول میکند (یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ8) و گناهان را میبخشد (یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا9).
البته با خواندن این حدیث نباید گمان کنیم که ما نمیتوانیم توبه کنیم چون همت انجام همه این کارها را نداریم. برای تشویق ما هم گفتهاند: هر قدمی که در این راه بردارید و هر لحظهای که یاد خدا کنید، هر لحظهای که از کار بد خود پشیمان شوید، از عقوبت شما کاسته میشود. اما اگر بخواهید توبه کامل داشته باشید و از توّابینی باشید که محبوب خدا هستند (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ10) باید به این لوازم ملتزم شوید، چون توبه مراتبی دارد. اولین مرتبهاش این است که گناهکار واقعا پشیمان شود (كَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَة11). اگر گناهکار پشیمان شود خود همین پشیمانی توبه است. اما اگر این توبه پشیمانی واقعی باشد لحظهای بعد که دوباره زمینه انجام گناه فراهم میشود از انجام آن خودداری میکند. اما اگر پشیمانی او سطحی باشد دوباره مبتلا به گناه میشود و اثر توبهاش هم از بین میرود. چنین توبهای پذیرفته نمیشود.
به هر حال آیاتی داریم که بهطور صریح میفرماید توبه برخی افراد مطلقا قبول نمیشود، مانند این آیه شریفه که میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ یَكُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً؛12 کسانی که کافر بودند و بعد ایمان آوردند اما بعد از ایمان دوباره به سراغ کفر رفتند و بعد هم بر کفرشان افزودند چنین کسانی راه توبه را بر خودشان سد میکنند. یا در آیه دیگری میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ ... وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ ...؛13 «توبه تنها برای کسانی است که از روی جهالت مرتکب گناهی میشوند اما زود پشیمان میشوند و برمیگردند ... اما توبه کسانی پذیرفته نیست که تا لحظه مرگ مرتکب گناه میشوند و وقتی آثار عالم آخرت را میبینند، و میبینند دیگر راه بازگشت به دنیا نیست آن وقت میگویند: الآن توبه کردم.» مصداق تام این آیه فرعون است که تا لحظه غرق شدن ایمان نیاورد و در لحظهای که مشرف به غرق شدن بود گفت:آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ.14 این آیه میفرماید چنین توبهای پذیرفته نیست و به یک معنا توبه واقعی نیست، بلکه نیرنگ است.
اما درآیهای که تلاوت کردم نکته مبهمی وجود دارد که جای توضیح دارد و آن قید «بِجَهَالَةٍ» است. برخی گفتهاند: مقصود این است که اگر کسی به بدی کاری جاهل است و مرتکب آن میشود و بعد بفهمد که کار بدی بوده است و توبه کند، توبه او پذیرفته میشود. اما اگر میدانست این کار بد است و مرتکب آن شد، خدا چنین حقی برایش قرار نداده که توبهاش را قبول کند. اما برخی بزرگان دیگر فرمودهاند: منظور از جهالت در این جا نادانی و ندانستن حکم نیست، چون جهل و جهالت در لغت عربی دو نوع کاربرد دارد:
گاهی جهل در مقابل علم (دانستن یک واقعیت) به کار میرود و گاهی جهل به معنای کار نابخردانه است و در مقابل عقل به کار میرود. در مجامع روایی ما - که ظاهرا ابتکارش از مرحوم کلینی بوده- عقل در برابر جهل قرار داده شده است. اولین کتاب کافی کتاب العقل و الجهل است و بعد کتاب العلم. در خود قرآن کریم «جهل» در مواردی به کار رفته که علم ظاهری هست و این طور نیست که شخص در آن مورد جاهل مطلق باشد. جهلِ در برابر علم سه فرض دارد: یکی این که اصلا انسان به یک قضیهای توجه نداشته باشد و موضوع و محمول آن اصلا برایش مطرح نشده باشد (سلبالعلم)، مثل حال بسیاری از افراد عادی نسبت به مسائل علوم دقیق. دوم اینکه سؤال برای انسان مطرح است اما پاسخ آن را نمیداند، که این همان جهل بسیط است (عدم العلم عمّا من شأنه أن یعلم)، و سوم اینکه انسان گمان میکند پاسخ سؤال را میداند اما پاسخ او صحیح نیست (جهل مرکب). همه اینها در مورد قضایایی خبری است که خبر میدهند این کار چنین است یا چنان نیست، یا میدانم این طور است یا میدانم این طور نیست.
اما کاربرد دیگر جهل درباره کار نابخردانه و سفیهانه است. در قرآن موارد زیادی داریم که کلمه جهل به این معنا به کار رفته است. حضرت لوط خطاب به قوم خویش میفرماید: أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ.15 قوم تجهلون یعنی شما مردمی هستید که کار جاهلانه انجام میدهید. معنایش این نیست که نمیدانید کار بدی انجام میدهید. نادانی عیب مهمی نیست، زیرا هر کسی نسبت به مسائل فراوانی نادان است. اما «انتم قوم تجهلون» بدترین اهانتی است که به این اشخاص میتوان کرد، و معنای آن این است که شما چهقدر کار احمقانه و سفیهانهای انجام میدهید. در داستان گاو بنیاسرائیل که در سوره بقره به آن اشاره شده، وقتی حضرت موسی میفرماید: أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ؛16 «به خدا پناه میبرم از این که از جاهلان باشم»، مقصود حضرت موسی این است که اگر شما را مسخره کنم کاری جاهلانه انجام دادهام. تعبیر قرآن در داستان حضرت یوسف صریحتر است، آنجا که یوسف خطاب به برادرانش میفرماید: هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُون؛17 «آیا دانستید، وقتى كه نابخرد بودید، با یوسف و برادرش چه كردید؟» مقصود از جاهلون این نیست که نمیدانستید یوسف برادرتان است، یا در چاه انداختن یا کشتن برادر بد است، بلکه مقصود این است که در حق او بیعقلی کردید. در زبان فارسی هم گاهی تعبیر نادان را بهکار میبریم، یعنی کسی که نمیداند و گاهی تعبیر نابخرد را استعمال میکنیم یعنی کسی که عقلش را به کار نمیگیرد و خلاف عقل رفتار میکند. البته در فارسی گاه نادان را برای معنای دوم هم بهکار میبریم.
در این آیه شریفه که خداوند میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ،18 مقصود از جهالت، کار نابخردانهای است که انسان میداند این کار بد است. غالب کسانی که در اثر غلبه غضب یا شهوت گناهی را انجام میدهند میدانند که آن کار بد است. بنابراین جهل به معنی ندانستن نیست، بلکه مقصود این است که با وجود داشتن عقل، آن را به کار نمیگیرد و عقل او فعال نیست، بلکه یا خاموش و خواب است یا مقهور شهوت و غضب است. در این آیه شریفه مقصود از کسانی که از روی جهالت گناه انجام میدهند کسانی است که از روی نابخردی کار بدی میکنند و بعد زود پشیمان میشوند و درصدد جبران برمیآیند. این جریان طبیعی مومنی است که مرتکب گناه میشود و زود توبه میکند. خدا چنین کسی را تشویق میکند که زود توبه کند که او پذیرای توبه وی است. در مقابل، کسانی هستند که تا لحظه آخر زندگیشان گناه میکنند و وقتی مرگشان فرا میرسد آن وقت میگویند: توبه کردم! این توبه پذیرفته نیست. زیرا در واقع اصلا توبه نیست و یک نیرنگ است.
اما مقصود از «من قریب» در «ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ» مرگ است یعنی قبل از این که آثار مرگ را ببینند. مرگ هر وقت بیاید قریب و نزدیک است (فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ19). کسانی که از سر نابخردی و سفیهانه مرتکب گناه شوند، هرگاه پیش از دیدن آثار مرگ توبه کنند خداوند توبه آنها را میپذیرد گرچه میدانستهاند که آن کار بد است. زیرا انسان عاقل وقتی به ضرر چیزی توجه دارد مرتکب آن نمیشود مگر اینکه عقلش آنجا کار نکند. حاصل این که: انسان اگر کار بدی را انجام دهد و در حالی که هنوز احتمال میدهد زنده باشد و بتواند باز هم گناه انجام دهد پشیمان شود و تصمیم بگیرد که بقیه عمرش را گناه نکند – بقیه عمرش ممکن است یک ساعت باشد و ممکن است صد سال باشد– این توبه نصوح است.
درباره توبه نصوح هم روایات فراوانی وارد شده است که شاید مشهورترین آنها این است که توبه نصوح توبه کسی است که ظاهر و باطنش یکی باشد و وقتی میگوید: پشیمان شدهام واقعا از عمق دل هم پشیمان شده باشد و تصمیم بگیرد که دیگر مرتکب گناه نشود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
1. تحریم، 8.
2. فرقان، 70.
3. زمر، 53.
4. نساء، 48.
5. فرقان،71.
6. بقره،160.
7. نهجالبلاغه، للصبحی صالح، حکمت 417.
8. توبه، 104.
9. زمر، 53.
10. بقره،222.
11. الکافی، ج2 ص 426.
12. نساء، 137.
13. نساء، 17 و 18.
14. یونس، 90.
15. نمل، 55.
16. بقره، 67.
17. یوسف، 89.
18. نساء، 17.
19. عنکبوت، 5.