بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/11، مطابق با پانزدهم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
وداع کردن با دوستان، نزدیکان و ذویالحقوق، یکی از آداب اجتماعی است که در همه جوامع مرسوم است و در اسلام هم امضا شده و رهبران اسلام یعنی پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلواتاللهعلیهمأجمعین به این رسم اجتماعی عمل میکردهاند. در جلسه گذشته به اصل مسأله وداع و فواید آن اشاراتی داشتیم و حاصل این شد که وقتی انسان به کسی علاقه دارد و در شرف این است که مدتی او را نبیند، تمرکز و توجه خاصی پیدا میکند و این توجه باعث میشود که عواطفش نسبت به او تثبیت شود، و درنتیجه لوازم عواطفش هم مانند یاد کردن و قدردانی بر آن مترتب گردد. با لحاظ این فواید و مصالح است که عُقلا رسم اجتماعی وداع را بنا مینهند و اقوام و ملل هم آن را رعایت میکنند.
یکی از فواید وداع، نوعی حقشناسی نسبت به طرف مقابل است. برای مثال وداع هنگام رفتن کسی که برای مدتی در محلی خدمت کرده یا با افراد آن محل روابط دوستانهای داشته، در حقیقت نوعی قدرشناسی از او و نوعی احترام به او است. به همین جهت در مقام وداع سخنانی گفته میشود که دلالت بر همین حقشناسی دارند، مانند «شما به ما لطف کردید!»، «زحمت کشیدید!»، «چهقدر حضور شما برای ما مفید بود!» و مانند آنها. طرف مقابل هم از این قدرشناسی و احترام خوشحال میشود و تشکر میکند و انگیزه پیدا میکند که اگر توانست بار دیگر به آنان خدمت کند.
اما ماه رمضان انسان عاقل و ذیشعوری نیست که ما با آن وداع کنیم و بگوییم شما بسیار برای ما زحمت کشیدید و ما قدر شما را میدانیم و او هم خوشحال شود؛ بلکه وداع با ماه رمضان در واقع نوع دیگری از امور اعتباری است و آن اینکه انسانها در برخی موارد امور مربوط به عُقلا را به غیر عقلا سرایت میدهند و نوعی اعتبار جدید را در آنجا در نظر میگیرند. حکمت و مصلحت این نوع از اعتبار آن است که در اصل، حق موجود ذیشعوری که کارها به او مربوط است ادا گردد و از او تشکر شود، اما در ظاهر و در مقام گفت و شنود، مخاطب موجودی غیرعاقل است. این اعتبار بدون در نظر گرفتن این حقیقت است که همه موجودات به نحوی شعور و درک دارند (وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ)1. ما میبینیم کسانی هم که این حقیقت را باور ندارند همین کار را انجام میدهند.
سرّ آن این است که وداع با اشیاء هم در حقیقت یک نوع حقشناسی از صاحب آن شیء، آن مکان، زمان یا چیزی است که انسان از آن استفاده کرده است. وداع با ماه رمضان هم به همان اعتباری است که گاه عقلا برای اشیاء، درک و شعور قائل میشوند و به آنها اظهار محبت میکنند. بنابراین در حقیقت، مخاطب اصلی وداع با ماه رمضان خدای متعال، آفریننده ماه رمضان و هدایت کننده انسان به برکات ماه رمضان و تکالیفش است. ولی به این دلیل که متعلق تکلیف، ماه رمضان است آن را مخاطب قرار میدهند. در حقیقت روی دل امام علیهالسلام با خداست و مشغول قدردانی از او است.
از دیگر فواید وداع این است که خود وداع کننده به این حقیقت توجه پیدا میکند که آن شخص یا آن چیزی که با آن وداع میکند چه آثار و برکاتی داشته و در صدد حفظ آنها برمیآید. چون در صورتی انسان قدر نعمتهای خدا را میداند که به آثار و برکات آن نعمتها توجه داشته باشد. اگر از این آثار غافل باشد دیگر وداع و ناراحت شدن از جدایی هم برایش معنا ندارد. اینها آثاری است که بر وداع مترتب میشود و اگر عقلای عالم چنین رسمی را جعل کردهاند به خاطر این فواید و مصالح است. امام سجاد علیهالسلام بر اساس این حقایق میفرماید: وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ، وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِیَّةُ، وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ؛ تو رفتی اما ما مدیون تو ماندیم و به عهد و میثاقی که با تو بستیم پایبندیم. تو رفتی اما احترام تو هم چنان محفوظ است و ما آن را رعایت میکنیم. معمولا در اینگونه عبارات وقتی اسم مفعول به کار میرود، به معنای «من شأنه أن یفعل» است، یعنی حق این است که این عمل انجام گیرد. بنابراین محفوظ یعنی باید محفوظ بماند، مرعیه یعنی باید رعایت شود، و مقضی یعنی باید ادا شود.
امام علیهالسلام در ادامه دعا، ماه رمضان را مخاطب قرار میدهد و با خطابها و سلامهای خویش تفصیل این عهد، حرمت و حق را بیان میفرماید. ازاینرو این بخش از دعا را میخوانیم تا از خلال این سلامها بفهمیم ماه رمضان چه حقهایی بر ما دارد و چگونه باید آنها را حفظ کنیم.
فَنَحْنُ قَائِلُونَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ؛ اکنون که بنا است با ماه رمضان وداع کنیم میگوییم: سلام بر تو ای بزرگترین ماه خدا و ای عید اولیای خدا. امام علیهالسلام در این سلام ماه رمضان را به دو صفت مورد خطاب و وداع قرار میدهد؛ بزرگترین ماه خدا و عید اولیای خدا. میتوان گفت: سایر مطالبی که در خطابها و سلامهای بعدی ذکر میشود تفصیل همین دو تعبیر است. دو صفت اصلی ماه رمضان در همین دو جمله نهفته است که ما باید به آنها توجه داشته باشیم تا در مقام ادای حق این ماه برآییم و قدرش را بدانیم و آثارش را حفظ کنیم. اول اینکه این ماه بزرگترین ماه خداست. اگر ما این وصف را بشناسیم بیشتر در مقام قدردانی برمیآییم و طبعا هنگام جدایی از آن هم بیشتر ناراحت میشویم.
شهر الله (ماه خدا) به چه معنا است؟ وقتی ما کسی یا چیزی را به امری یا شخصی نسبت میدهیم، این نسبت دادنها انگیزههای مختلفی دارند. برای مثال گاهی جزء شیءای را به آن شیء نسبت میدهیم و گاهی مضاف از ملابسات مضافالیه است. اما گاهی چنین نسبتی بدین خاطر است که میخواهیم قدر مضاف آشکار گردد. برای این منظور آن را به چیزی یا کسی که مقامی بسیار عالی و والا دارد نسبت میدهیم تا در سایه عظمت او قدر مضاف مشخص شود. به این نسبت، اضافه تشریفی میگویند. زیرا مضاف از مضافإلیه کسب شرف میکند. به مسجدالحرام بیتالله گفته شده است، اما روشن است که خدا اصلا احتیاج به خانه ندارد بلکه اصلا امکان ندارد که در ظرف مکان جای گیرد. این نسبت برای بیان اهمیت این مکان برای شنوندگان است تا قدرش را بدانند. خدای متعال این خانه را خانه خود خواند تا در سایه عظمت او، عظمت این مکان درک شود. عین چنین نسبتی درباره زمان هم وجود دارد. زمانهایی که خدا خلق کرده خود بهتنهایی و بدون لحاظ امری دیگر شرافتی ندارند، بلکه مانند هر خاکی و هر مکانی میمانند که فی حد نفسه شرافت خاصی ندارند. اما برخی خاکها، چوبها، فلزها و ... به خاطر انتساب به حرمهای ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین شرف پیدا میکنند. آنگاه همین اشیاء میتوانند به اذن خدا مریضها را شفا بدهند، یعنی خدای متعال از راه این اشیاء بیماری را نجات میدهد. اینها واقعیتهایی است که ما نمیتوانیم حقیقتش را درست درک کنیم.
حضرت آیتالله خزعلی حفظهالله میفرمودند: وقتی کربلایی کاظم (که به اعجاز الهی حافظ قرآن و آگاه از آثار آیات قرآن شد) به قم آمده بود، من روی یک تکه کاغذ دو «واو» نوشتم؛ یکی را به قصد نوشتن حرفی از قرآن و دیگری را به قصد نوشتن حرفی معمولی. کربلایی کاظم دست گذاشت روی آن که به نیت قرآن نوشته بودم و گفت: این نور دارد ولی دیگری نور ندارد! مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری رضواناللهعلیه فرموده بودند: من کتاب جواهرالکلام را جلوی ایشان گذاشتم. ایشان که فردی بیسواد بود بر روی آیات قرآن دست میگذاشت و میگفت اینها نور دارند ولی بقیه نوشتهها نور ندارند! بهراستی چه رابطهای است بین نیت و نوشتن که حروفی شبیه هم با یک قلم و کاغذ نوشته میشود، اما یکی نورانی است و دیگری بدون نور؟! این حقایق را هم نباید همه جا نقل کرد، چون برحی که نمیتوانند آن را درک کنند تکذیب و مسخره میکنند.
آنچه همه (حتی کفار) میفهمند این است که وقتی چیزی با شخصیت بزرگی نسبت پیدا میکند، در سایه شرف و اهمیت آن شخصیت، نزد عرف عقلا ارزش پیدا میکند. از همینروست که خانه شخصیتهای بزرگ اهمیت پیدا میکند و گاه جزء آثار فرهنگی و باستانی میشود. مصالح این خانهها با خانههای دیگر فرقی ندارد، ولی ارزش اینها بهخاطر نسبتی است که با شخص ارزشمندی پیدا کردهاند. زمان هم میتواند بهخاطر انتساب به شریفترین شریفهای عالم، آن که مبدأ همه شرفها است یعنی خدای متعال، شرافتی پیدا کند که سایر زمانها از آن شرافت محروم باشند.
ماه رمضان ویژگیای دارد که هیچ ماه دیگری ندارد. خدای متعال به واسطه نزول قرآن در این ماه خواسته است مردم از رحمتهای او بیشتر بهره ببرند. او درِ رحمت خویش را در این ماه به روی مردم باز کرده و به همین خاطر فرموده: این ماه «ماهِ من» است. نزول قرآن در این ماه موجب شده که این ماه تا پایان دنیا شرف پیدا کند و این انتساب آثاری عینی دارد؛ از همان سنخ آثاری عینی که با قصد نوشتن کلمهای از قرآن بر کلمات مترتب میگردد. از ابتدای پیدایش عالم هستی تا انتهای آن، تنها یک شب است که افتخار نزول قرآن نصیب آن شده است و هیچ وقت و زمان دیگری چنین افتخاری ندارد و آن شب قدری است که (به حسب روایت) کل قرآن در آن شب به بیتالمعمور نازل شده است (نَزَلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَى الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ2) و این نزول هم دیگر تکرار نمیشود (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ3). آنچه تکرار میشود نزول ملائکه است که با فعل مضارع در سوره قدر به آن اشاره شده است (تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ4). فعل مضارع دال بر استمرار است. اتفاقا در روایات با استناد به همین نکته بر وجود امام استدال شده، و گفته شده است حتما در هر زمان باید کسی باشد که چنان لیاقتی داشته باشد که در شب قدر ملائکه بر او نازل شوند. و او همان امام است.5
در وداع با ماه رمضان به این حقیقت توجه پیدا میکنیم که خدای متعال زمانی را نصیب ما کرد که بهترین زمان سال بود و در طول این ماه شبی بود که از سی هزار شب افضل بود. یعنی اگر سی هزار شب در یک کفه ترازو گذاشته شود و شب قدر در کفه دیگر، شب قدر سنگینتر خواهد بود. قرآن میفرماید از هزار ماه بهتر (خَیْرٌ) است. نمیگوید شب قدر مساوی با هزار ماه است. خدا چنین شبی را در اختیار ما گذاشت تا از آن استفاده کنیم. و در پایان این ماه میخواهیم با چنین ماهی وداع کنیم.
بهراستی خود قرآن چه ارزش و عظمتی دارد که نزول آن چنین شرافتی به زمان میدهد و آن کسی که نازلکننده قرآن است چه عظمتی دارد که کلامش منشأ چنین برکات و ارزشهایی میشود؟! متخصصان ادبیات عرب درباره این آیه شریفه (وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى)6 گفتهاند: جواب شرط محذوف است و معنای آیه این است: وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا کذا، لکان هذا؛ اگر قرآنی باشد که چنین خصوصیاتی داشته باشد، آن همین قرآن است. یعنی این قرآن چنین ظرفیتی دارد که کوهها را به حرکت درآورد، مردگان را زنده کند و ... کسانی که طیالارض دارند و در مدت زمانی کوتاه مسیری طولانی را طی میکنند به برکت این آیه قرآن است (أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ). این قرآن که کاغذی است و مرکبی روی آن، یا وقتی آن را تلاوت میکنیم هوایی است که از دهان ما خارج میشود، چگونه چنان فضیلتی پیدا میکند که بدون وضو نمیتوان آن را مسح کرد و میتواند مریضها را شفا دهد؟ همه اینها به خاطر انتسابی است که به آن قرآن دارد و حاکی از آن کلامی است که بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد؛ همان صوتی که پیغمبر شنید و همان خطی که به دست كِرَامٍ بَرَرَةٍ7 بود و حضرت فِی صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ8 مشاهده فرمود. فکر نکنید وقتی میگوییم حاکی از آن قرآن است، اعتبارا و مجازی میگوییم، بلکه رابطه آنها رابطهای حقیقی است و به همین جهت این نوشته نور پیدا میکند و آنهایی که چشم باطنشان بینا باشد، نورش را میبینند؛ میبینند این واوی که جزء قرآن است غیر از آن واوی است که قرآن نیست.
این ماه این فضلیتها را داشت و خدا آن را به امت اسلامی اختصاص داد و به ما هم این افتخار را داد که جزء این امت اسلامی باشیم. او بود که مقدماتی فراهم کرد (از اجداد، محیط تربیتی، خانواده، حکومت اسلامی و بسیاری از وسایل دیگر) که دست به دست هم دادند و ما با قرآن آشنا شدیم. متأسفانه ما نعمتهای خدا را فراموش میکنیم. به عنوان نمونه، بنده در شهر یزد، که دارالعباده و یکی از شهرهای مذهبی ایران است، به مدرسه ابتدایی میرفتم. درس قرآن غالبا معلم نداشت و باید خودمان آن را میخواندیم. یک بار کلمهای را که نتوانسته بودم درست بخوانم، از هر کدام از معلمان پرسیدم نتوانستند آن آیه را از رو بخوانند، مگر یک معلم زرتشتی که نامش رستم بود و تنها او روخوانی قرآن بلد بود، درحالی که معلمان مسلمان ما روخوانی قرآن بلد نبودند! این وضعیت دوران ستمشاهی بود. ولی امروز شما ملاحظه میکنید که ما در زمینه روخوانی قرآن، حفظ قرآن، قرائت قرآن، تجوید، تفسیر، شأن نزول آیات قرآن، مسابقات قرآنی و ... تا چه حد رشد کردهایم. نباید این نعمتهای خدا را که به برکت انقلاب نصیب ما کرده فراموش کنیم. خداوند سایه مقام معظم رهبری را روز به روز پایندهتر بدارد که این توفیق از برکات شخص ایشان است. این سطح از ترویج قرآن نصیب هیچ کس دیگری نشده، و وظیفه ماست که قدر این نعمت را بدانیم و از عامل آن قدردانی کنیم و شکرش را به جا آوریم.
وصف دیگر این ماه این است که عید اولیاء خدا است. جشنی است که هر سال تکرار میشود. عید به معنای روز سروری است که تکرار میشود. دوستان خدا در ماه رمضان شاد و بانشاطاند و لبخند بر لب دارند و به یکدیگر بیشتر اظهار محبت میکنند. این وصف با وصف قبلی قدری تفاوت دارد. ماه رمضان شهر الله الاکبر است و به خدا انتساب دارد و شامل همه بندگانش میشود. ماه رمضان باب رحمتی است که خداوند آن را به روی همه گشوده است و اگر کسی از آن بهرهای نبرد تقصیر از خود او است، وگرنه خداوند این ماه را به اشخاص خاصی اختصاص نداده است. او حتی کسانی را که بزرگترین گناهان کبیره را هم مرتکب شده باشند دعوت کرده است. اگر کسی به این دعوت پاسخ ندهد خود کوتاهی کرده است. اما این ماه عید اولیاء خدا است. همه مردم باور ندارند که این ماه عید است (که تفصیل این نکته خواهد آمد). برخی اصلا این ماه را دوست ندارند. میزان علاقه ما به این ماه بستگی به درک ما از اهمیت و منافع و مصالح این ماه دارد.
شب گذشته اشارهای به این حقیقت کردم که منشأ رفتارهای اختیاری ما عاملی عاطفی است. انسان وقتی چیزی را دوست داشته باشد به طرف آن حرکت میکند. کسانی میتوانند این ماه را عید حساب کنند که آن را دوست بدارند. انسان وقتی به این ماه علاقهمند میشود که بداند ماه رمضان وسیلهای برای نزدیک شدن به خدا و رحمت او است، و کسی خواهان نزدیک شدن به خدا میگردد که خدا را دوست داشته باشد. پس اصل همه این علایق، شناخت خدا و دوستی با او است. این دوستی است که سبب دوستی ماه رمضان، دوستی قرآن، دوستی پیامبر و امامان و ... میشود، زیرا همه اینها به نحوی به خدای متعال انتساب پیدا میکنند. اگر محبت اصلی وجود داشته باشد شعاع آن به همه آنچه که منسوب به او است (گرچه با چند واسطه) سرایت میکند. اما اگر انسان از آن اصل بهرهای نداشته باشد، آنچه دارد عاریهای خواهد بود و چیزهای عاریهای ثباتی ندارند.
دوستی خدا باید در باطن ما وجود داشته باشد. بهراستی چرا برخی از دوستی با خدا محروماند؟! مگر چه چیزی دوست داشتنی وجود دارد که برای او نیست، و چه چیزی ما احتیاج داشتهایم که او به ما نداده است، و چه وسیله خیر و سعادتی است که برای ما فراهم نکرده باشد؟! اگر در این باره درست فکر کنیم محبت خدا در دل ما ریشه پیدا میکند. در گام اول باید خدا ، صفات او، و برکات و رحمتهای او را بهتر بشناسیم تا او را بیشتر دوست بداریم. آنگاه دوستی او به چیزهای دیگر، به اندازهای که به او نسبت داشته باشند، سرایت خواهد کرد.
وصلیالله علی محمد و آله الطاهرین
1. اسراء، 44.
2. الکافی، ج2 ص 629.
3. قدر، 1.
4. قدر، 4.
5. ر.ک: الکافی، ج1 ص244.
6. رعد، 31.
7. عبس، 16.
8. همان، 13.