بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/17، مطابق با بیستویکم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
السَّلَامُ عَلَیْكَ مَا كَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْكَ، وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْكَ؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ وَ عَلَى فَضْلِكَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَكَاتِكَ سُلِبْنَاهُ؛
این جملات آخرین سلامهای وداع با ماه رمضان است که امام سجاد علیهالسلام خطاب به ماه رمضان بیان میفرماید. بهطور طبیعی آخرین جملههایی که انسان در مقام وداع با دوست میگوید جملاتی است از این قبیل که در این مدت که با شما بودیم چهقدر خوش گذشت، و چهقدر ناراحت هستیم که شما میخواهید بروید. حضرت سجاد علیهالسلام در این جملات پایانیِ وداع میفرماید: دیروز (ایامی که تو بودی) چهقدر ما بر تو حریص بودیم که از تو بهره ببریم و از این موقعیت استفاده کنیم و فردا که تو رفتهای ما چهقدر مشتاق تو خواهیم بود و تا سال دیگر انتظار خواهیم کشید تا دوباره بیایی! سلام بر تو و بر آن فضلیتهایی که از دست ما رفت و محروم شدیم (ظاهرا همان فضلیتهایی مقصود است که در ماه رمضان به انسان میرسد. احتمال دیگر هم این است که مقصود فضیلتهایی باشد که ما موفق به کسب آن نشدهایم. اما احتمال اول قویتر است)، و برکات گذشتهای که از ما سلب شد و با رفتن تو، دیگر این برکات شامل حال ما نمیشود.
امام سجاد علیهالسلام بعد از سلامهایی که در مقام وداع با ماه رمضان بیان میفرماید، روی سخن را بهسوی خدای متعال برگردانده، عرضه میدارد:
اللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی شَرَّفْتَنَا بِهِ، وَ وَفَّقْتَنَا بِمَنِّكَ لَهُ حِینَ جَهِلَ الْأَشْقِیَاءُ وَقْتَهُ، وَ حُرِمُوا لِشَقَائِهِمْ فَضْلَهُ، أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ مِنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ هَدَیْتَنَا لَهُ مِنْ سُنَّتِهِ، وَ قَدْ تَوَلَّیْنَا بِتَوْفِیقِكَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ عَلَى تَقْصِیرٍ، وَ أَدَّیْنَا فِیهِ قَلِیلًا مِنْ كَثِیرٍ ...
مضمون دعا با عبارتی دیگر که شاید بیانش آسانتر باشد این است که خدایا! مردم در مقابل این ماهی که بر ما گذشت دو دسته بودند؛ یک دسته اهل این ماه بودند و دسته دیگر کسانی بودند که این ماه را نشناختند و اهلیت نداشتند. خدایا! تو ما را به این ماه شرف بخشیدی و با نعمت و احسان خود، ما را توفیق دادی که این ماه را روزه بگیریم و عبادات مستحبِ این ماه را انجام دهیم. این در حالی بود که اشقیا و بدبختان قدر این ماه را ندانستند و به واسطه شقاوتشان از فضل این ماه محروم شدند. ظاهرا تعبیر «وقتش را نشناختند» تعبیری کنایهای است و مقصود این است که قدرش را ندانستند. اما این معرفت را تو به ما دادی و ما را برای این معرفت انتخاب کردی و این توفیق در سایه ولایت تو بر ما حاصل شد و تو بودی که ما را راهنمایی کردی که در این ماه چه روشی را در پیش بگیریم و به چه سنتهایی عمل کنیم. اما ما کوتاهی کردیم و بهدرستی حق این ماه را ادا نکردیم و اندکی از آنچه را که باید انجام دهیم انجام دادیم.
این سبک بیانی که در مقام مناجات با خدا عرضه میشود نکتههای بسیار لطیف معرفتی دارد که ما باید آنها را یاد بگیریم و در مقام گفتگوی با خدا و در وقتهای دیگر، به آنها توجه داشته باشیم.
امام سجاد علیهالسلام نخست مردم را به دو دسته تقسیم میکند؛ دستهای که اهل این ماه بودند و قدرش را دانستند و دسته دیگر اهل شقاوت بودند که قدر این ماه را ندانستند. این تقسیمبندی این ایهام را دارد که کسی که این تقسیمبندی را انجام میدهد میخواهد خود را در مقابل اشقیا گذاشته، بگوید من که تکالیف این ماه را انجام دادم از آنها بهترم. این برتری یک واقعیت است و حقیقتا در برابر دسته دوم سعادتی نصیب دسته اول شده است، اما ادب عبودیت و توحید اقتضا میکند که همین خوبیها را هم از خدا بدانیم. باید به خدای متعال عرض کرد: درست است که ما نماز خواندیم و روزه گرفتیم، اما اگر تو این معرفت را به ما نداده بودی که ماه رمضان چهقدر شرف دارد و چه استفادهای میتوان از آن کرد، ما نیز از بهرههای آن محروم میشدیم. پس تو بر ما منت داری که این ماه عزیز را به ما شناساندی. البته اگر خداوند این توفیق را به اشقیا نداد بهخاطر بخل نبود، بلکه آنها در اثر اعمال بدشان این توفیق را از خودشان سلب کرده و لیاقت درک این معرفت را از دست داده بودند. به هر حال باید در درگاه الهی اعتراف کرد که این معرفت ما توفیقی است که تو به ما ارزانی داشتی و این در سایه ولایتی است که تو بر ما داری.
أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ مِنْ مَعْرِفَتِهِ؛ در این بخش از سخن میخواهم مقداری درباره کلمه «ولیّ» توضیح بدهم. تا آنجا که بنده جستجو کردم کلمه «ولایت» و ماده «ولی» در فارسی معادلی کامل ندارد. همچنین موارد استعمال این واژه بسیار متفاوت است. یکی از استعمالات کلمه «ولیّ» در مورد کسی است که انسان را یاری کند و در جایی که نیاز به کمک دارد او را از گرفتاری نجات دهد. برای مثال قرآن میفرماید: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ؛ «خدا ولیّ کسانی است که ایمان آوردند»، و در برابر: وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛1 «و کسانی که کفر ورزیدند اولیائشان طاغوت است.» ولیّ در این موارد معمولا به «یار» و «یاور» ترجمه میشود. استعمال دیگر کلمه «ولیّ» مفهومی طرفینی است که یک طرف آن به خدا وصل است و طرف دیگرش به بنده. ازاینرو هم به خدا و هم به بنده نسبت داده میشود. علیٌ ولیُّ الله، از این قبیل است. از یک طرف که نگاه کنیم خدا ولیّ بنده است، و از طرف دیگر که نگاه کنیم عبد ولیّ خداست. ولیّ به این معنا گاهی برای بیان رابطه بین دو مؤمن بهکاربرده میشود، مانند: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ؛2 این موارد را به «دوست» ترجمه میکنند. وجود ترجمههای مختلف برای این کلمه شاهد بر این است که این کلمه معادل کاملی در زبان فارسی ندارد و در هر موردی باید خصوصیت آن مورد را در نظر گرفت و آن را معنا کرد.
میتوان گفت: دو ویژگی، مقوم مفهوم ولایت است و اگر این دو در جایی لحاظ شوند این کلمه بر آن صادق است و اگر نباشند صادق نیست، و آن دو ویژگی عبارتند از: 1) باید یک نوع نزدیکی و اتصال بین دو چیز در نظر گرفته شود، و 2) این اتصال باید به نحوی باشد که یکی در دیگری، یا هر دو در یکدیگر، تأثیری مثبت داشته باشند. پس اتصالی که موجب ارتباط و تاثیرگذاری مثبت شود (خواه از یک طرف یا از هر دو طرف)، مفهومی است که کلمه ولیّ برای آن وضع شده است. خدا ولیّ مؤمن است یعنی خدا ارتباطی نزدیک با مؤمن دارد و در او اثری مثبت میگذارد.
امام سجاد علیهالسلام میفرماید: أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ؛ «ولایت توست که موجب شد ما را انتخاب کنی.» خدای متعال رابطهای با مؤمنان و سعداء دارد که باعث میشود چنین معرفتی به آنها بدهد. این رابطهای نزدیک است که منشأ این تأثیر مثبت میشود. نکته مهمی که باید بیشتر روی آن تأکید کرد این است که امام سجاد علیهالسلام ادب عبودیت را – چنانکه در لابهلای جملات این دعا به صورتهای مختلف ظهور دارد – در اینجا به این صورت نشان میدهد که میفرماید: خدایا! اگر من اهل نماز و روزه بودم فضلیتش برای توست که به من این توفیق و این معرفت را دادی. اگر تو این عنایت را نمیکردی من از کجا چنین توفیقی پیدا میکردم؟! پس فضلیت این کار برای توست. در عین حال من مقصرم، زیرا حق این نعمت را ادا نکردم و تنها اندکی از آنچه بر من لازم بود را انجام دادم. مسلما امام سجاد علیهالسلام در مقام مناجات با خدا تعارف نمیکند و واقعیت را بیان مینماید. هرچند که خود درک این واقعیت و ادا کردن آن، نعمت الهی دیگری است.
در حقیقت ما هرچه داریم از خداست، چه خوب باشد و چه بد. قرآن هم اضلال را به خدا نسبت میدهد و هم هدایت را (یُضِلُّ بِهِ كَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ كَثِیراً)3 همه چیز به یک معنا از خداست. سلسله همه اسباب و مسببات به خدای متعال برمیگردد. خداست که این عالم را آفریده و این اسباب را قرار داده است، و چون این اسباب را او قرار داده پس میتوان همه چیز را به او نسبت داد. همه کارهایی هم که ما با چند واسطه انجام میدهیم همین حکم را دارد. وقتی گفته میشود: شهردار برای شهر قطار شهری ساخته است، به این معنا نیست که خود شهردار این کار را انجام داده است. شهردار دستور این کار را صادر میکند و با امضای خود راه انجام این کار را باز میکند. اگر او چنین دستوری صادر نکرده بود این کار انجام نمیگرفت. در عرف وقتی کاری با چندین واسطه انجام میگیرد، آن کار را به آمر آن هم نسبت میدهند و این نسبتی صحیح است. درباره عالم هستی هم میتوان گفت: این نظام را خدای متعال برقرار کرده است و اگر آن حلقه اول را ایجاد نکرده بود سایر حلقهها هم بهوجود نمیآمدند. پس صحیح است که بگوییم همه این کارها را خدا انجام میدهد.
در اینجا شبههای مطرح میشود و آن اینکه اگر همه کارها را خدا انجام میدهد پس ما چهکارهایم؟ اگر او همهکاره عالم است پس اطاعت و عصیانی هم که من مرتکب میشوم کار خداست، پس چرا من را به جهنم یا به بهشت میبرد؟ برخی افراد هم از این اعتقاد سوءاستفاده میکنند و برای تنبلی خود و شانه خالی کردن از انجام تکلیف چنین عذر میآورند که هر چه تقدیر باشد همان میشود و لازم نیست ما خود را به آب و آتش بزنیم.
در طول زمان حیات ائمه اطهار علیهمالسلام در فرصتهای گوناگون درباره این شبهه بحثهایی مطرح شده است که مفصلترین آن نامهای است که عدهای از شیعیان خدمت امام هادی سلاماللهعلیه نوشتند و از ایشان خواستند که اعتقاد صحیح را درباره مسأله جبر و اختیار بیان فرماید. حضرت هادی علیهالسلام هم رساله مفصلی در این باره نوشتند که به نام رساله رد جبر و تفویض در کتاب تحف العقول4 آمده است. این رسالهای بسیار زیبا و با سبکی عالی است که بنده به دوستان اهل علمی که این رساله را مطالعه نکردهاند توصیه میکنم حتما مروری بر آن داشته باشند.
از جمله روایاتی که حضرت در این رساله میآورد روایتی از شخصی به نام عَبَایَةَ بْنَ رِبْعِیٍّ الْأَسَدِی است که از امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه سؤال کرد: اینکه ما میگوییم میتوانیم بلند شویم، بنشینیم، و کاری انجام دهیم به چه معناست؟ روشن است که راوی درباره همین مساله جبر و تفویض مشکل داشته و مقصودش این است که اگر کاری که ما انجام میدهیم کار خداست پس جبر است و استطاعت ما معنایش مشخص نیست، و اگر تفویض است پس استطاعت خدا معنای مشخصی نخواهد داشت. حضرت سؤال را به خود او برمیگرداند و میفرماید: من از تو میپرسم: این توانایی که تو به خود نسبت میدهی قدرتی است که تو داری و خدا ندارد یا تو همراه با خدا داری ( هم تو داری و هم خدا دارد)؟ عبایه نتوانست جواب دهد. حضرت فرمود: پاسخ بده! گفت: چه بگویم؟! حضرت فرمود: هر کدام از این دو را بگویی کافر شدهای. گفت: پس چه بگویم؟ حضرت فرمود: باید بگویی: إِنَّكَ تَمْلِكُهَا بِاللَّهِ الَّذِی یَمْلِكُهَا مِنْ دُونِكَ فَإِنْ یُمَلِّكْهَا إِیَّاكَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ عَطَائِهِ وَ إِنْ یَسْلُبْكَهَا كَانَ ذَلِكَ مِنْ بَلَائِهِ. هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَكَ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَیْهِ أَقْدَرَك؛5 مالکیت من در طول مالکیت خدا است نه همراه مالکیت خدا. نه اینکه خدا یک مالک است و من هم مالکی دیگر؛ و ما در عرض هم هستیم و نه من به او احتیاج دارم و نه او به من احتیاج دارد؛ این کفر است! زیرا همه چیز به اراده خداست و کسی نمیتواند در کنار خدا مالک چیزی باشد. اگر هم بگویی من توانایی دارم و خدا ندارد حکم بدتری راندهای و خدا را عاجز شمردهای. باید بگویی: من توانایی دارم اما آنچه که من دارم چیزی است که خدا به من داده و در همان حال هم از ملکیت او خارج نشده است و مالکیت او بالاتر از مالکیت من است. زیرا خداوند مالک من و مالک استطاعت و قدرت من هر دو است. مالکیت ما به سبب تملیک خداست نه همراه مالکیت خدا، و نه جدای از مالکیت خدا. عطای او ملکی است در حیطه ملک او که به من اختصاص خاصی داده است و فرموده: تو حق داری از آن استفاده کنی و زید و عمر حق ندارند از آن استفاده کنند.
وقتی خدا به ما توفیق میدهد که روزه بگیریم، روزه را ما میگیریم، اما قدرت روزه گرفتن را خدا به ما داده است. ما اراده میکنیم که روزه بگیریم، اما قدرت اراده کردن را او به ما داده است. پس کار با اراده من انجام میگیرد، ولی از ملک خدا هم خارج نمیشود، زیرا هم ما و هم کار ما همه ملک خداست. در چنین فضایی که ما این حقیقت را درک کردهایم که ما کار اختیاری داریم، باید بدانیم که انتساب برخی کارها به خدا صحیح نیست. برخی امور را میتوان هم به انسان نسبت داد، هم به خدا. برای مثال درباره دانستن میتوان گفت: خدا به من علم میدهد، بنابراین هم من میدانم و هم خدا میداند، اما آنچه من میدانم چیزی است که خدا به من داده است. اما درباره خوردن نمیتوانم بگویم من میخورم و خدا هم میخورد. این تفاوت ناشی از خصوصیت مفاهیم است. در برخی مفاهیم چیزهایی است که قوام آنها به موجودات جسمانی است و به همین خاطر این مفهوم بر فراتر از جسمانیات صدق نمیکند. البته درباره مفاهیمی مثل خوردن میتوان گفت: وجود خوردن و قدرت انجام خوردن از خدا و مال خدا است، اما خوردن را به این معنا که چیزی را در دهان بگذارند و ببلعند نمیتوان به خدا نسبت داد. به طور کلی آنچه موجب یا ملازم با نقص است نمیتوان به خدا نسبت داد، اما وجود همه چیز (حتی وجود شیطان) را میتوان به خدا نسبت داد.
حتی در مواردی که میتوان کاری را هم به خدا و هم به بنده نسبت داد، در عین حال، وقتی میخواهیم با خدا مناجات کنیم، ادب عبودیت اقتضا میکند انسان خوبیها را به خدا و بدیها را به خودش نسبت دهد. در حدیثی قدسی خدای متعال میفرماید: یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِكَ مِنِّی؛6 بنده از خود هیچ ندارد، پس کارهای بد به خاطر نقصی است که در او است. گناهان به اصطلاح به خاطر جهات عدمی بنده از او سرمیزند. نقص، کمبود است و این با بنده مناسب است. پس ادب عبودیت اقتضا میکند که انسان توفیق کارهای خوب را در مقام ستایش خدا و ذکر نعمتهای خدا ذکر کند. ازاینرو امام سجاد علیهالسلام میفرماید: أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ مِنْ مَعْرِفَتِهِ؛ همین معرفتی که ما داریم چیزی است که تو ما را برای آن انتخاب کردی و با این توفیق بود که ما روزه گرفتیم و نماز خواندیم. در عین حال این نماز و روزه ما توأم با تقصیر بود و همین هم که ما انجام دادیم، اندکی از بسیاری است که باید انجام میگرفت. پس نقصها و کمبودها از ماست، و حسنات و کمالها و ارزشها ازآنِ توست.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین