فصل اول: ظرفیت‌های تئوریک نظریة ولایت فقیه برای کارآمدی نظام سیاسی

بخش چهارم/فصل اول: ظرفیت‌های تئوریک نظریة ولایت فقیه...

فصل اول: ظرفیت‌های تئوریک نظریة ولایت فقیه
 

برای کارآمدی نظام سیاسی

یکی از امتیازات و ویژگی‌های منحصربه‌فرد نظریة ولایت مطلقة فقیه، این است که چنان ظرفیتی دارد که می‌تواند سطح بالایی از کارآمدی را نشان دهد. در اینجا خواهیم کوشید تا برخی وجوه کارآمدی این نظریه را نشان دهیم؛ هرچند در مطالب پیشین، به‌تناسب بحث، به برخی زوایای این مبحث توجه کردیم.

1. ولایت؛ حصن الهی برای قرب الهی

افزون بر ادلة نقلی فراوانی که در ترسیم اهمیت و جایگاه ولایت و نقش آن در کارآمدی نظام سیاسی بیان شده است، می‌توان با تبیین عقلی نیز به این کارآمدی اذعان کرد. بدین‌ منظور، چند نکته را باید درنظر گرفت:

الف) عالی‌ترین هدف آفرینش، دستیابی به قرب خداست. هدف از آفرینش انسان این است که آدمی با اختیار خود، خداشناس و خداپرست شود و به او نزدیک شود. در قرآن کریم، تصریح شده است که هدف اصلی آفرینش، تحقق عبودیت خداوند است:

وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛(1) «جن و انس را نیافریدم، مگر اینکه مرا عبادت کنند».

درحقیقت، هدف خلقت این است که درنهایت، انسان به مقامی برسد که از آن با تعبیر «نزد خدا» یاد می‌شود:


(1). ذاریات (51)، 56.

فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر؛(1) «در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک مقتدر».

وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَکَ بَیْتاً فِى الْجَنَّة؛(2) «و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثال زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا، خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز».

در این آیة نورانی، خداوند همسر فرعون را الگوی مؤمنان معرفی کرده است؛ زیرا فرعون ادعای خدایی داشت و اهل مصر او را می‌پرستیدند. همسر فرعون کسی بود که در کاخ فرعون زندگی می‌کرد. بااینکه برای او انواع و اقسام لذایذ فراهم بود، به خدا ایمان ‌آورد و از او درخواستی کرد که باید سرمشق اهل ایمان قرار گیرد. درحقیقت، ما باید معرفت خویش را به خداوند تا آنجا بالا ببریم که همچون همسر فرعون باشیم: بااینکه در چنان فضایی می‌زیست، هیچ‌گاه اصالت خویش را ازدست نداد و از خداوند خواست که برایش خانه‌ای در بهشت در جوار خویش بسازد. کوتاه آنکه هدف متوسط از خلقت انسان، بندگی خداست و بالاترین درجه‌ای که بندگان می‌توانند بدان دست یابند، مقام قرب الهی است.

ب) رسیدن به هدف خلقت، دستاورد بزرگی برای بشر به همراه دارد: مصونیت از هرگونه عذاب. با دستیابی به این هدف، دیگر نقصی وجود نخواهد داشت تا عذابی درپی باشد و بدین‌گونه انسان در یک دژ مستحکم قرار می‌گیرد. اگر کسی پی ببرد به اینکه کسی جز «الله» پرستیدنی نیست و در عمل راه او راه پرستش خدا شد و به مقصد رسید، دیگر هیچ خطری او را تهدید نمی‌کند؛ بلکه خطر، زمانی تهدیدآفرین است که او در میانة‌ راه منحرف شود. حدیثی از امام رضا علیه السلام در این زمینه وارد شده، که به حدیث سلسلة‌الذّهب شهرت یافته، و ازحیث سند، روایتی بسیار محکم و طلایی است؛ زیرا امام رضا علیه السلام از پدرشان، و ایشان از اجداد مطهرشان این روایت را نقل کرده‌اند تا به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده است و ایشان نیز به نقل از خداوند فرموده‌اند:

لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛(3) «کلمة «لا اله الا الله» دژ مستحکم


(1). قمر (54)، 55.

(2). تحریم (66)، 11.

(3). ابوجعفر محمد‌بن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، تحقیق و تصحیح و تعلیق حسین الاعلمی، ج1، باب 37، ص145، روایت 4.

من است. هرکس داخل این دژ شود، از عذاب من ایمن است».

پس کلمة توحید، کلمة نجات و سعادت است؛ کلمه‌ای که نه‌تنها باید همواره بر سر زبان ما باشد، بلکه در عمل نیز باید توحیدمحور باشیم.

ج) مراد از توحید، توحید در خالقیت و ربوبیت تکوینی و تشریعی الهی است؛ زیرا اگر کلمة توحید و تعبیر «لا اله الا الله» را تحلیل کنیم، چند مفهوم از آن به‌دست می‌آوریم: نخست آنکه باید معتقد باشیم که خالقی جز «الله» نیست؛ چون الوهیت و پرستش، فقط شأن کسی است که آفریدگار باشد. دوم آنکه افزون بر خالقیت خداوند، باید به ربوبیت او نیز اعتقاد داشته باشیم؛ یعنی باید بپذیریم که گذشته از اینکه خداوند متعالی عالم را آفریده، ادارة آن و اختیار انسان نیز به‌دست اوست و کسی بر ارادة وی حکومت نمی‌کند و چیزی بی‌ارادة او تحقق نمی‌یابد. این فکر دربرابر افکار انحرافی برخی یهودیان بود که قائل بودند به اینکه خداوند، عالم را آفریده، ولی آن را به حال خود رها کرده است و دیگر مدیریت عالم با خداوند نیست. فرقه‌ای به نام مفوّضه نیز به همین مسئله معتقد بودند كه خداوند اختیار عالم را به انسان تفویض کرده است.

پس مرحلة دوم، اعتقاد به توحید در ربوبیت است. ربوبیت نیز تنها شامل ربوبیت تکوینی نمی‌شود، بلکه ربوبیت تشریعی را نیز دربرمی‌گیرد. ابلیس، هم خالقیت و هم ربوبیت تکوینی خداوند را قبول داشت و می‌دانست که جهان با ارادة او در حرکت است؛ اما مشکل وی در پذیرش ربوبیت تشریعی خداوند بود. لازمة ربوبیت تشریعی آن است که چون خدا صاحب‌اختیار عالم است، از هر دستور وی باید اطاعت کرد و هر قانونی که او وضع می‌کند، معتبر است و هیچ‌کس دیگری استقلالاً حق قانون‌گذاری ندارد؛ حتی احکامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمة اطهار علیهم السلام صادر می‌فرمودند، تبعیتش، ازآن‌حیث که به‌اذن خدا بوده، بر ما لازم است.

د) اگر نکات پیش‌گفته را بپذیریم و بدان‌ها اعتقاد داشته باشیم، به اینجا خواهیم رسید که ارادة خداوند بر این تعلق گرفته است که مبیّن و مجری قوانین در عالم، در درجة نخست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، و سپس ائمة معصومان علیهم السلام باشند. ازاین‌رو زیارت جامعه، که از زبان معصوم علیه السلام صادر شده است، منکر ولایت اهل‌بیت علیهم السلام را کافر شمرده است:

وَمَنْ جَحَدَکمْ کافِر؛(1) «و کسی که شما را انکار کند، کافر است».

معنای این سخن آن است که اگر بر کسی ثابت شد که خداوند فرموده است باید از معصومان علیهم السلام تبعیت کنید و در عین حال بگوید من تبعیت نمی‌کنم، عمل وی همچون عمل ابلیس است. البته اگر برای شخصی این مطلب ثابت نشده، یا نفهمیده باشد، چنین شخصی مستضعف است و به‌اندازه‌ای که نفهمیده و نمی‌توانسته بفهمد، معذور است؛ اما کسی که این مطلب بر وی ثابت شد، اگر انکار کند، قلباً کافر است، اگرچه در ظاهر مسلمان باشد.

پس برای اینکه توحید کامل تحقق یابد، باید توحید در خالقیت و ربوبیت تکوینی و ربوبیت تشریعی در کنار یکدیگر محقق شود. ربوبیت تشریعی خداوند نیز اقتضا می‌کند که دستورهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمة اطهار علیهم السلام را نیز بپذیریم و اگر دستورهای ایشان را قبول نکنیم، حکم خداوند را قبول نکرده‌ایم؛ یعنی ربوبیت تشریعی خداوند را نپذیرفته‌ایم و دراین‌‌صورت در توحید مشکل داریم. پس کلمة «لا اله الا الله» شامل ولایت معصومان علیهم السلام نیز می‌شود. بنابراین در ادامة همین روایت آمده، که پذیرفتن ولایت ائمة اطهار علیهم السلام از لوازم خود توحید است و اگر آنها را نپذیریم، در توحید در ربوبیت نقص داریم. ازاین‌رو در حدیث معتبری، امام رضا علیه السلام از اجداد مطهرشان نقل فرمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله ازجانب جبرئیل، و او ازجانب میکائیل، و او ازجانب اسرافیل، و او ازجانب لوح، و آن ازجانب قلم روایت کرده است که خداوند متعال فرمود:

ولَایَةُ عَلِیِّ‌بن‌أَبِى طَالِبٍ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِی؛(2) «ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب دژ مستحکم من است؛ هرکس در آن داخل شود، از عذاب من در امان است».

اگر این حدیث را در کنار حدیث سلسلة‌الذهب قرار دهیم، چنین به‌دست می‌آید که حصن توحید و حصن ولایت چه ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و توحید، بدون ولایت محقق نمی‌شود. نکتة جالب توجه در تأیید این نکته، آن است که حدیث سلسلة‌الذهب را امام رضا علیه السلام در نیشابور، سوار بر مرکب بیان کردند. چنین نقل شده


(1). همان، ج2، ص613، الزیارة الجامعة.

(2). همان، ج1، باب 38، ص146.

 است که وقتی آن حضرت این جمله را بر زبان راندند، مرکب ایشان کمی حرکت کرد. در همین حال، آن حضرت ندا داد:

بِشُرُوطِهَا وَأَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ «[کلمة توحید] شرایطی دارد و من یکی از آن شرایطم». مراد حضرت از این جمله آن بود که کلمة توحید که حصن خداست، شروطی دارد و من یکی از آن شروطم؛ یعنی شما وقتی وارد حصن خدا می‌شوید که ولایت من را بپذیرید.

هـ) انکار مرتبه‌ای از توحید، به‌معنای انکار توحید است؛ زیرا این سه مرتبة توحید، سه وجه یک حقیقت‌اند. بنابراین، موحد کسی است که هر سه را قبول داشته باشد و اگر یکی را نپذیرفت، یعنی توحید را قبول ندارد؛ مانند اینکه کسی که بگوید من همة اسلام را قبول دارم و فقط نماز را نمی‌پذیرم. چنین كسی دیگر مسلمان شمرده نمی‌شود؛ زیرا مسلمان کسی است که این مجموعه را کامل پذیرفته باشد و اگر ذره‌ای از آن کاسته شد، دیگر فایده‌ای ندارد. بنابراین نباید گفت که چون ابلیس، خالقیت خدا را قبول داشته، از بسیاری کسان بهتر است؛ زیرا افراد بسیاری هستند که منکر اصل خدا و نبوت و اصولی ازاین‌دست‌اند و هیچ‌یک را قبول ندارند؛ چراکه ابلیس رکنی را منکر شد که اساس اعتقاد را به‌هم می‌ریزد.

6. تا کنون روشن شد که ولایت در درون توحید است؛ زیرا توحید، به توحید در خالقیت و ربوبیت تکوینی و ربوبیت تشریعی منحل می‌شود و ولایت، از شئون ربوبیت تشریعی است؛ یعنی خداوند می‌گوید: حاکم را من باید تعیین کنم و قانون را من باید جعل کنم و اگر دیگری دخالت کند، شرک است.

اکنون می‌گوییم که براساس ادلة ولایت فقیه، ولایت فقیه در عصر غیبت، استمرار همان ولایت ائمة معصومان علیهم السلام است. بنابراین در این زمان، ولایت فقیه حصن الهی است. در روایت مقبولة عمربن‌حنظله، امام صادق علیه السلام پس از آنکه فقیهان جامع‌الشرایط را ازجانب خود منصوب فرمودند، تصریح كردند کسی که از این دستور ما سر باز زند، حکم خدا را کوچک شمرده، و ما را رد کرده است، و کسی که ما را رد کند، کافر است و تا مرز شرک پیش رفته است. بنابراین، همان‌طور که ابلیس با انکار ربوبیت تشریعی خداوند مشرک شد، رد امام معصوم علیه السلام نیز موجب شرک می‌شود. البته این شرک، شرک باطنی است که دربرابر

 ایمان است، نه اسلام، و احکام ظاهری بر آن بار نمی‌شود. ازاین‌رو با وجود عدم تبعیت، آن شخص همچنان پاک است و ذبیحه‌اش حلال است و ازدواج با او اشکالی ندارد؛ چنان‌که منافقان در صدر اسلام این‌گونه بودند.

کوتاه آنکه اگر ازاین‌حیث توحید را تحلیل کنیم و مراتب آن را بسنجیم، به اینجا می‌رسیم که توحید، ولایت ائمه علیهم السلام را نیز شامل می‌شود و در مرتبة بعد، ولایت فقیه را نیز دربرمی‌گیرد. بنابراین، سخن گزافی نیست که بگوییم امروز ولایت فقیه، حصن الهی است و هرکس داخل آن شود، از عذاب الهی مصون می‌ماند؛ یعنی به همان دلیل که «لا اله الا الله» حصن‌الله است، «ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب» حصن الله است و به همان دلیل که «ولایت امام رضا علیه السلام » از شروط توحید است، ولایت ولی فقیهی که مرضی امام زمان عجل الله تعالی فرج الشرف است، حصن الهی است.

2. اذن ولی فقیه؛ زمینه‌ساز تصرف در عالَم در عصر غیبت

ما به‌عنوان مسلمان و موحد، معتقدیم که کل این هستی از آن خداست و تنها او حق تصرف استقلالی در جهان را دارد. برحسب این اعتقاد، تصرف در بندگان خدا جز با اجازة او امکان‌پذیر نمی‌شود. بنابراین‌، اگر کسی می‌خواهد بر کسی ولایت و حکومت کند، باید نخست از خداوند اذن داشته باشد و دوم در همان محدوده و قلمروی حرکت کند که شرع اسلام به او اجازه می‌دهد. پس در حکومت اسلامی، ولی فقیه نمی‌تواند برخلاف اذن الهی به کسی دستوری دهد؛ اما در دیگر نظام‌ها که به چنین چیزی اعتقاد ندارند، ملاک تصمیم‌ها و رفتارها خود اشخاص‌اند و در چارچوب قوانین خودساخته حرکت می‌کنند، نه چارچوب ترسیم‌شده در مسیر اذن الهی. بنابراین، حاکم اسلامی در قبال هر عملی که انجام می‌دهد، باید پاسخ‌گو باشد که آیا در این زمینه از خداوند اذن داشته است یا خیر؟ همین امر زمینة کنترل شدید ولی فقیه را فراهم می‌آورد و حاکم مجالی نمی‌یابد که در خارج از چارچوب اذن الهی اقدام کند. این ضابطه سبب می‌شود که حکومت تحت حاکمیت ولی فقیه، همواره در معرض سؤال و مؤاخذه برای حرکت در مسیری باشد که خداوند به او اجازه داده است.

3. ولایت فقیه؛ عامل وحدت‌بخش

وحدت در جوامع باید حول یک محور مشترک صورت گیرد. اگر پذیرفتیم که حیات واقعی انسان در پیروی از انبیا و تقرب به خداست، باید وحدت ما نیز برای دستیابی به آن هدف مشترک باشد؛ یعنی برای رسیدن به آن هدف عالی، باید محوری وجود داشته باشد تا همه دور آن گرد آیند. اگر دراین‌میان، کسانی باشند که موازنه را برهم بزنند و در وحدت حول این محور خللی بیافرینند، بدیهی است که آسیب آن متوجه همگان خواهد بود و آن مجموعه متلاشی خواهد شد. در آموزه‌های دینی، این محور مشخص شده است: کتاب خدا و اهل‌بیت‌ علیهم السلام . پس وحدت در آغاز، به هدف مشخص نیاز دارد و سپس محوری می‌خواهد که جاذبه داشته باشد تا در فرایند حرکت تکاملی، نیروی گریز از مرکز، افراد را نپراکند. در زمان امام معصوم علیه السلام ، خود ایشان محور وحدت در جامعة اسلامی است؛ چنان‌که حضرت فاطمة زهرا علیهاالسلام در خطبة فدکیه تصریح فرمودند:

ففرض الایمان تطهیراً من الشرک ... والامامة لَمّاً من الفرقة؛(1) «خداوند ایمان را برای تطهیر از شرک و...، و امامت را برای جلوگیری از تفرقه واجب ساخت».

در عصر غیبت، این وحدت در ولی فقیه متجلی می‌شود. بنابراین باید ولایت و امامت، همواره نقشی وحدت‌بخش در جامعه ایفا کند و زدایندة اختلاف‌ها باشد. ازاین‌رو اگر این محور آسیب ببیند، خواه‌ناخواه، جامعه به اختلاف و پراکندگی درمی‌افتد و دراین‌صورت، عزت و قدرت و سعادتی باقی نخواهد ماند. پس اگر کسی واقعاً خواستار وحدت امت اسلامی است و نمی‌خواهد آن ازهم بپاشد، باید حول محور ولی فقیه حرکت کند و او را ملاک قرار دهد. درحقیقت، ولی فقیه حافظ وحدت و محوری است که همه باید دور او گرد آیند؛ چنان‌که اگر از حول او پراکنده شوند، امانی برای وحدت امت اسلامی باقی نمی‌ماند. بنابراین، دشمن بر آن است تا به هر طریق ممکن، این نقطة وحدت‌بخش را تضعیف کند تا بتواند امت اسلامی را تحت استعمار خود قرار دهد.

یکی از امتیازات ویژة نظام مبتنی‌بر ولایت فقیه بر دیگر نظام‌ها این است که


(1). ابوجعفر محمد‌بن‌علی‌بن‌بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، تحقیق و تقدیم السیدمحمدصادق بحرالعلوم، ج1، باب 182، ص248، روایت 2.

 می‌تواند انسجام و یکپارچگی در درون نظام اسلامی را، به بهترین شکل، به‌ارمغان آورد. چنان‌که پیش‌تر گفتیم، اصل و قاعدة اساسی در نظام ولایی این است که همة قوای تشکیل‌دهندة ساختار هرم حکومت در رأس هرم متمرکز می‌شوند؛ یعنی وقتی ساختار حکومت را ـ‌ که از قوا و سلسله‌مراتب مختلف تشکیل یافته است‌ـ‌ به هرم مثلث‌القاعده‌ای تشبیه می‌کنیم، هرچه از بالای هرم به پایین می‌آییم، قوا را متکثر و پراکنده‌تر می‌یابیم تا اینکه در پایین و قاعدة هرم، می‌بینیم که سازمان‌های حکومتی، حجم و وسعت و کثرت چشمگیری دارند. اما به‌تدریج، از پایین هرم به بالا، قوا و ساختار سازمان‌های حکومتی فشرده‌تر و متمرکزتر می‌شوند تا اینکه همة قوا در رأس هرم به‌هم می‌رسند و در نقطه‌ای متمرکز می‌شوند و آن قدرت پراکنده و متکثر به بساطت و وحدت می‌گراید.

در نظام‌های موجود دنیا، پس از پذیرش این اصل که شاکلة حکومت باید رویه‌های گوناگون داشته باشد ـ‌که معمولاً سه رویة قوة مقننه و قوة قضائیه و قوة مجریه را برای آن برمی‌شمارندـ عملاً تمرکز قوا در رأس هرم قدرت به‌درستی تبیین و توجیه نمی‌شود؛ یعنی در آن نظام‌ها اصل این است که قوای حکومتی در سه بخش مجزا از یکدیگر تفکیک شوند و هیچ‌یک در امور یکدیگر دخالت نکنند. اما در عمل، این تفکیک صورت نمی‌گیرد؛ چنان‌که بسیاری از مسائل جنبة اجرایی دارند و ازنظر ساختار باید در حوزة قوة مجریه باشند؛ اما چون اهمیت دارند، نظارت و دخالت قوة مقننه را در سامان‌گرفتن آنها معتبر دانسته‌اند؛ مثل معاهدات بین‌المللی، که بااینکه جنبة اجرایی دارد، باید به تصویب قوة مقننه برسد. اینجاست که قوة مقننه در قوة مجریه دخالت می‌کند. همچنین، هیئت دولت مصوبات و مقرراتی تصویب و اجرا می‏‌کند که گرچه عنوان قانون بر آنها اطلاق نمی‌شود، ماهیت قانونی دارد و تصویب آنها کارویژة قوة مقننه است و به‌دلایلی، در قانون اساسی یا قوانین عادی، تصویب و وضع آنها بر عهدة قوة مجریه نهاده شده است. بدین‌ترتیب، بخشی از کارکردهای قانون‌گذاری به قوة مجریه سپرده شده است و عملاً قوة مجریه در قوة مقننه دخالت می‌کند. به‌هررو درنظام‌های گوناگون، کم‌وبیش قوا در یکدیگر دخالت می‌کنند. دخالت‌های محدود قوا در یکدیگر بدان سبب است که رویه‌های گوناگون حکومت و قوای سه‌ گانه، باهم یک

دستگاه حکومتی را تشکیل می‌دهند و تفکیک کامل آنها به‌معنای گسستن این وحدت خواهد بود.

بنابراین در نظام‌های دموکراتیک، شاخص اصلی پیشرفت و دموکراتیک‌بودن را تفکیک و عدم دخالت قوا در امور یکدیگر می‌دانند؛ اما عملاً نظامی سراغ نداریم که در آن، قوا کاملاً از یکدیگر مستقل باشند و در امور یکدیگر دخالت نکنند و قانون تا حدی به قوا، دخالت در کار یکدیگر را اجازه نداده باشد. البته همة اینها افزون بر دخالت‌های غیرقانونی و تخلفات و اعمال فشارهای برخی قواست. در این نظام‌ها، عملاً قدرت در اختیار یک قوه قرار می‌گیرد و آن قوه با استفاده از قدرت و امکانات گسترده‌ای همچون نیروهای نظامی و انتظامی و امکانات مالی و اقتصادی و بودجة یک مملکت ـ‌که آنها را به‌منظور پشتیبانی از همة قوا در اختیار دارد‌ـ عملاً همة اهرم‌های فشار را تصاحب می‌کند و هر‌گاه بخواهد، می‌تواند از قدرت خود سوءاستفاده کند. این زمینه‌ها نوعی ناهماهنگی درونی در نظام‌های دموکراتیک پدید می‌آورند.

در نظام مبتنی‌بر ولایت فقیه، در عین تفکیک قوا و استقلال آنها از یکدیگر، ناهماهنگی وجود ندارد؛ چون از یک عامل وحدت‌بخش و هماهنگ‌کننده به نام ولایت فقیه برخوردار است که با اشراف بر قوای حکومتی، میان آنها هماهنگی و انسجام می‌آفریند و به‌عنوان محور نظام، از بحران جلوگیری می‌کند.

4. ولایت فقیه؛ نظامی مبتنی‌بر ضمانت اجرای درونی و بیرونی

امتیاز دیگر نظام مبتنی‌بر ولایت فقیه بر دیگر نظام‌ها ضمانت اجرایی درونی است که در آحاد مردم وجود دارد. این ضمانت اجرا و کنترل درونی در پرتو احساس وظیفة شرعی در اطاعت از مقررات و قوانین این نظام و دولت اسلامی پدید می‌آید که در دیگر نظام‌ها وجود ندارد و در اکثر قریب‌به‌اتفاق آنها، قوانین با قدرت و زور بر مردم تحمیل می‌شود و هرکجا مردم احساس آزادی بیشتر و کنترل کمتری کنند، از زیر بار قوانین شانه خالی می‌کنند.ممکن است بگویند که مردم کشورهای اروپایی در رعایت مقررات و نظم در کشورهای اروپایی بسیار دقیق‌اند؛ زیرا مردم، اتوماتیک‌وار قوانین و مقررات را اجرا

می‌کنند و مالیات می‌پردازند. با قدری توجه، درمی‌یابیم که این نظم و انضباط ظاهری در سایة حاکمیت سیستم کنترلی به‌دست آمده است که مردم را به رعایت قوانین ملزم می‌کند و مالیات می‌گیرد و کمتر کسی می‌تواند از آن تخلف کند. سیستم وصول مالیات، در سایة تجربیات چندین‌قرنی مغرب‌زمین، سازوكار دقیق و پیچیده‌ای یافته است. بر این‌ اساس، به‌شکل‌‌های مختلف از مردم مالیات می‌گیرد و اجازة تخلف به آنها نمی‌دهد، گرچه همچنان شرکت‌های بزرگ، با زدوبند با مسئولان مملکتی و روابط با صاحبان قدرت، می‌کوشند تا از پرداخت مالیات فرار کنند. پس اگر در کشورهای غربی، نظم در رعایت قوانین وجود دارد، به‌سبب ترس از عوامل کنترل‌کننده‌ای همچون پلیس و ماهواره و سیستم‌های الکترونیکی بسیار پیشرفته است که بیشتر تخلفات را کشف می‌کند، نه به‌دلیل عامل درونی؛ یعنی آنان امکان تخلف ندارند وگرنه شناگران ماهری هستند.

در نظام اسلامی، غیر از چنین کنترل بیرونی‌ای، عامل مهم دیگری هست که اگر در مردم تقویت شود، توانایی بالایی در حل بسیاری از مشکلات اجتماعی دارد: کنترل و نظارت درونی افراد در اجرای مقررات و قوانین. این عامل ناشی از ایمان مردم به لزوم اطاعت از مقررات و قوانین دولت اسلامی است. درواقع، مردم اجرای مقررات را وظیفة شرعی خود می‌دانند. اینکه امام خمینی رحمه الله ، در مقام مقتدا و پیشوا و مرجع تقلید مردم، تأکید می‌کنند بر اینکه اطاعت از مقررات دولت اسلامی شرعاً واجب است، موجب می‌شود که مردم، قوانین دولت اسلامی را قوانین خدا و مورد رضایت او بدانند. در نتیجه، با احساس وظیفة الهی و شرعی بدان گردن نهند و تخلف از آن مقررات را موجب مجازات الهی و اخروی بدانند. البته ما انکار نمی‌کنیم که در نظام ولایی، تخلفاتی صورت می‌گیرد؛ اما دربرابر موارد تبعیت و اطاعت از قوانین ناچیز است. اگر بنا بود که شمار تخلفات از موارد اطاعت قانون بیش از موارد اطاعت باشد، نظام ازهم می‌گسست.

5. قداست ولی فقیه؛ رمز مصونیت دربرابر تهدیدات

پیش از بیان دستاوردهای قائل‌شدن به قداست ولی فقیه، گفتنی است که اساس ایمان، محبت و دوستی است. در روایتی از امام صادق رحمه الله آمده است: وهل الایمان الّا


 

الحبّ؛(1) «و آیا ایمان چیزی جز محبت است؟»

این محبت در جامعة اسلامی، در قالب قداست رخ‌ می‌نماید. بدیهی است که اصل قداست به خداوند متعال تعلق دارد که موجودی کامل است. بنابراین، انسان از عمق فطرتش به آن احترام می‌گذارد. اگر کسی باور داشته باشد که خدا هست، قلباً در قبال او احساس احترام می‌کند و این همان قداست است. پس در اسلام، نخستین مرتبة قداست متعلق به خداوند تبارک‌وتعالی است. پروردگار، به‌دلیل هستی مطلق و کمال مطلق، طبعاً از همه برتر و محبوب‌تر و دوست‌داشتنی‌تر است؛ چنان‌که شایسته است دربرابر او به‌خاک افتاد و پیشانی بر زمین سایید. این سجده به‌دلیل همان قداست است.

یکی از لوازم قداست، این است که به متعلقات خود سرایت کند؛ همچون محبت که اگر کسی دیگری را دوست داشته باشد، متعلقات آن مانند کتاب، عکس، لباس، خانه و بستگانش را نیز دوست می‌دارد. دربارة قداست نیز چنین است: هرکس به خدا نزدیک‌تر است، پرتوی از قداست الهی به او می‌تابد. به باور مسلمانان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزدیک‌ترین بنده به خداست. بنابراین، پرتوی از قداست خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله می‌تابد و ایشان نیز برای ما مقدس می‌شود. اتفاقاً اسلام این سرایت قداست را امضا کرده است. ازاین‌رو اگر کسی بر کاغذ بنویسد «م»، هیچ قداستی ندارد، اگر «ح» نیز در کنارش بگذارد، همین‌طور است، اگر «م» دیگری پهلوی آنها بیاورد، همچنان قداستی ندارد؛ اما همین‌که حرف «د» در کنار آن قرار گیرد و تبدیل به «محمد» شود، در صورتی كه از آن نام، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله اراده شود، قداست پیدا می‌کند و نمی‌توان بی‌وضو به آن دست زد. این درحقیقت همان قداست خداست که به بندة خاص او سرایت کرده و این قداست حتی به نام او کشیده شده است. بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به‌دلیل بیشترین ارتباط با خداوند، تقدس و احترام بیشتری دارد، تا آنجا که خداوند و فرشتگانش بر او درود می‌فرستند و از مؤمنان نیز می‌خواهند که بر ایشان درود بفرستند.(2)


(1). محمد‌بن‌یعقوب الکلینی، الکافی، تصحیح و تعلیق علی‌اکبر الغفاری، ج2، باب الحب فی الله و البغض فی الله، ص125، روایت 5.

(2). ر.ک: احزاب (33)، 56.

دربارة‌ جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله نیز همین‌گونه است. مگر می‌توان برای پیامبر صلی الله علیه و آله قداست قائل بود، اما برای جانشینانش نه؟ بدیهی است که این قداست به جانشینان ایشان نیز سرایت می‌کند. بوسیدن ضریح امامان علیهم السلام و زیارت حرم آنها همگی برخاسته از همین قداست است.

در مراتب بعدی، یعنی پس از امامان علیهم السلام ، این قداست به همة کسانی که به‌گونه‌ای به آنان منتسب‌اند، مانند سادات و مراجع و علمای دینی، سرایت می‌کند. اسلام، بااینکه بوسیدن دست و تواضع بیش از اندازه برای غیرخدا را نکوهیده، مواردی را استثنا کرده است؛ از جمله در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

لا یقبل رأس أحد ولا یده إلاّ رسول الله صلی الله علیه و آله أو من ارید به رسول الله صلی الله علیه و آله ؛(2) «نباید سر و دست کسی را بوسید، مگر سرودست رسول خداˆ یا کسی که به‌سبب انتساب به رسول خداصلی الله علیه و آله سر و دستش را می‌بوسند».

همچنین ولی فقیه، به‌عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام ، دارای پرتوی از همان قداستی است که از خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام سرایت کرده است. بنابراین، جامعة اسلامی پیوند قلبی ناگسستنی‌ای با ولی فقیه پیدا می‌کند.

پس از ذکر نکات فوق دربارة منشأ قداست در نگرش اسلامی، نوبت به این بحث می‌رسد که قداست ولی فقیه چه اثراتی در جامعة اسلامی برجای می‌گذارد؟ روشن است که کیان شیعه و حیات آن در زمان غیبت با همین قداست حفظ شده است. مردم در طول تاریخ برای مراجع خود احترام خاصی قائل بوده‌اند و دشمنان نیز همواره از این قداست هراسیده‌اند؛ چنان‌که همیشه از حکم جهاد مراجع دینی در خوف بوده‌اند. ولی فقیه نیز به‌دلیل اینکه مردم او را نایب امام زمان عجل الله تعالی فرج الشرف می‌دانند، قداست ویژه‌ای دارد. ازاین‌رو مردم حاضرند جان‌ومال و هستی خود را فدا کنند تا حکم او بر زمین نماند.دیدیم که چگونه فتوای تاریخی میرزای شیرازی در تحریم توتون و تنباکو، استعمار پیر انگلستان را شکست داد و ایران را از بحران رهایی بخشید.

به‌تبعِ همین قداست بود که امام خمینی رحمه الله توانست انقلاب را رهبری کند و درنهایتْ


(1). محمد‌بن‌حسن الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج8، باب استحباب تقبیل المؤمن و موضع التقبیل، ص565، روایت 3.

حکومت 2500سالة شاهنشاهی را ریشه‌کن سازد و به‌جای آن جمهوری اسلامی را بنشاند. اگر قداست مرجعیت و ولایت فقیه نبود، چه کسی حاضر می‌شد خود را آماج گلوله‌های دژخیمان شاه کند؟ اگر مردم، حکم امام خمینی رحمه الله را حکم خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی‌دانستند، چه کسی حاضر بود از لذت‌های دنیا دست بشوید و شب و روزش را در جبهه‌ها بگذراند و بهترین عزیزانش را در راه خدا فدا کند؟

ازاین‌رو دشمنان اسلام، همواره می‌کوشند تا این قداست را که رمز وحدت و پیروزی و قدرت و مقاومت دربرابر تمام دشمنان است، بشکنند و از خداوند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، معصومان علیهم السلام و ولی فقیه قداست‌زدایی کنند.