انبیا آمدند تا به آدمیان بفهمانند که برای این دنیا آفریده نشدهاند. اینجا یک جلسه آزمایش است. آری! تمام این 100 سال عمر ما در این جهان یک جلسه امتحان است. واقعاً این جلسه امتحان که 100 سال به طول میانجامد، در مقابل بینهایت آخرت چه نسبتی دارد؟ شما 3 ساعت در جلسه امتحان کنکور مینشینید تا 30 سال بعد از آن استفاده کنید؛ 3 ساعت با 30 سال یک نسبتی دارد. اما وقتی 100 سال را با بینهایت بسنجید، چه نسبتی را میتوان یافت؟ عمر آخرت چند برابر عمر دنیا میشود؟ صد هزار برابر، یکمیلیون برابر، صدمیلیون برابر. حقیقت این است که این دو باهم هیچ نسبتی ندارند. عمر دنیا را هرقدر که باشد به هر توانی برسانید، باز ابدیت از آن درنمیآید! بنابراین، ابتدا باید حساب کنیم که ما چه هستیم، برای کجا آفریده شدیم، عمر ما چقدر است، قرار است چندسال زندگی کنیم؛ تا ببینیم چه سعادتی را میخواهیم: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا
دنیا همانند شمشیر دولب است؛ هم میتواند وسیلهای برای سعادت ما باشد، هم وسیلهای برای سقوط؛ سقوط و سعادتی که حد و مرزی ندارد. اگر انسان به گونهای با دنیا ارتباط داشته باشد که خداوند دنیا را برای آن خلق کرده است، آن قدر ترقی میکند که هیچ منجم و ریاضیدانی نمیتواند آن را به حساب بیاورد، و البته سقوطش نیز همینگونه است. این جنس دو پا تا کجا میتواند ترقی کند، و تا چه حد میتواند تنزل کند! اختیارش در دست خودش است.
استاد خوب، رفیق خوب و مطالعه کتابهای خوب از بهترین چیزهایی است که میتواند به انسان کمک کند تا از آفتها دور بماند و از دست شیطان نجات پیدا کند. همچنین این سه چیز شناخت انسان را نسبت به معارف و نسبت به مبدأ و معاد، نسبت به راه زندگی، وظایف فردی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی، معاشرت با زن و فرزند، تربیت فرزند، معاشرت با همسایه، و رعایت حقوق برادران مؤمن تقویت میکند.
درسهای اخلاق سال تحصیلی 93-94؛ جلسه بیستوسوم، عوامل و موانع سلوک
مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ. نعمتهایی که خدا به بندگانش میدهد نه به این خاطر است که با انجام کاری استحقاق این نعمت را پیدا کردهاند. خداوند منت وجود را وقتی به کسی میدهد که هنوز چیزی نیست تا استحقاقی داشته باشد. خدا منشأ حق است؛ زیرا او تنها مالک حقیقی همه هستی است. وقتی او چیزی را میآفریند، بر اساس حکمت برای هر موجودی حقی قرار میدهد تا نظام احسن تحقق پیدا کند و عالم هستی از ناحیه خدا نقص و عیبی نداشته باشد. پس انسان از ناحیه خودش حقی ندارد، اما خدا حقی برای او قرار داده و آن این است که اگر خدا را اطاعت کرد او را پاداش خیر دهد.
معمولا گفته میشود: ستایشهایی که در اول دعاها ذکر میشود ادب مناجات است تا رحمت خدا جوشش پیدا کند. ولی حقیقت امر این است که آبشار رحمت بینهایت الهی همیشه در حال ریزش است؛ این ماییم که باید تغییر حال و استعداد پیدا کنیم تا از این دریای رحمت بهرهای ببریم. در واقع ذکر این صفات الهی و ستایشها هم برای این است که دل ما متوجه رحمت الهی شود، نه این که تغییری در حال خدا پیدا شود.
خداوند عالم دنیا را برای امتحان ما انسانها خلق کرده است؛ لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. این زندگی هدف نیست؛ یک کلاس امتحانی است که مثلا صد سال طول میکشد؛ البته بدانید که این صدسال در مقابل بینهایت از یک چشم به هم زدن کمتر است. حتى هزار سال این عالم در مقابل بینهایت، کسر قابل ملاحظهای نیست و هیچ نسبتی با آن ندارد. کل این صدسال یک کلاس امتحان است. در این کلاس امتحان، انسان میتواند یک روز، ورقهاش را بنویسد و فردا آن را خط بزند. تا انسان در این کلاس است تا آخرین نفسی که دارد، میتواند نتیجه را تغییر بدهد. در این امتحان اجازه میدهند که انسان فکر و تأمل کند و یک بار، دو بار، سه بار و حتى بیشتر تغییر مسیر دهد
درس اخلاق، جلسه یازدهم، اولویتهای علمآموزی
أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- إِلى دَاوُدَ عَلىنبیناوآلهوعلیهالسَّلَامُ: لَاتَجْعَلْ بَیْنِی وَبَیْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا؛ با عالمی که شیفته دنیاست، کاری نداشته باش! او را بین من و خودت قرار نده! خیال نکن که برای تقرب به من میتوانی از این عالم استفاده کنی. فَیَصُدَّكَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولئِكَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ؛ اگر با این عالم ارتباط برقرار کنی، تو را از راه محبت من باز میدارد و نمیگذارد به راهی که من دوست دارم بروی. اینها راهزنانی هستند که جلوی بندههایی که میخواهند به راه حق بیایند، را میگیرند. إِنَّ أَدْنى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ؛ کمترین عقوبت این عالمان این است که شیرینی مناجاتم را از دلشان برمیدارم.
هر اندازه انسان به این حقیقت توجه پیدا کند که به خدای متعال بدهکار است و در پیشگاه خدا اظهار عجز کند، خدا بخشنده است و به او بیشتر میدهد. دعوت به شکر برای این است که انسان استعداد دریافت رحمت جدیدی پیدا کند. مقصود این نیست که خداوند میخواهد بر انسان بزرگی بفروشد و او را تحقیر کند. عطای این نعمتها هم برای این است که خداوند میخواهد انسان را به کمال برساند و او را موجودی ارزشمند بگرداند تا به جایی برسد که فرشتگان خادم او شوند. راه رسیدن به چنین سعادتی شکرگزاری است.
بالاترین عذاب برای اهل محبت این است که محبوب از آنها رو بگرداند. او برای گرفتن مزد به محبوبش خدمت نمیکند و حاضر است همه چیزش را فدای او کند. او چیزی نمیخواهد و آخرین هدف یک محب این است که در محبوبش فانی شود. دلیل آن هم این است که هر چه محبت انسان پاکتر و خالصتر باشد، بیشتر میخواهد دربرابر محبوبش خضوع کند، و بالاترین عذاب برای او این است که محبوب به او اعتنا نکند. این است که وقتی خداوند میخواهد برای کسانیکه میفهمند، عذابهای بسیار سخت را بیان کند، میگوید: وَلاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. این عذاب برای اهل معرفت از همه عذابهای جهنم سختتر است. درک این مفهوم بسته به این است که انسان چقدر رشد روحی و معنوی پیدا کرده و نیاز خودش را به خدا و محبت، لطف، رضایت، سخن و نوازش او درک کرده باشد.
اگر ما بدانیم به مقامی میتوانیم برسیم که در عالم وجود بعد از خدای متعال هیچ موجودی به آن مقام نمیرسد، میفهمیم که حیف است چنین استعدادی را به پای یک چیز پلید یا بیارزش بریزیم. اگر آدم بداند به چه مقامی میتواند برسد، به این چیزهای پست حیوانی و بچهگانه دلخوش نمیشود. از آن طرف، وقتی انسان به عادتهای زشت، گناه، خودپرستی و ریاستطلبی مبتلا میشود، آن چنان میتازد که هر گناه و جنایتی را حاضر است مرتکب شود؛ حتی برای بعضیهایش توجیه دینی و کلاه شرعی نیز میسازد. فکر میکند که خلق شده که رئیس بشود! این خیال بچهگانهای است. تحسین یا تقبیح دیگران برای تو چه تأثیری دارد؟ آنکه از تو گداتر است و به کمک تو و شعارها و حمایتهایت احتیاج دارد، چگونه میخواهد مشکل تو را حل کند؟ این سقوطها برای این است که انسان فراموش میکند چیست، برای چه آفریده شده، کجا باید برود و راهش چیست؟