گفتار سیزدهم

 

گفتار سیزدهم

وَتَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِیضِ، واطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ، وَتَخَلَّصْ إِلَى إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛ و با تفویض صحیح [همه امور به خدا] به آسایشِ دل دست یاب و آسودگى تن را در آسایش دل جست‌وجو کن، و با کاهشِ خطا آسودگیِ دل را به دست آور.

فلسفه شرور در بینش توحیدی

می‌دانیم که زندگی دنیا برای همه انسان‌ها با سختی‌ها و ناگواری‌هایی همراه است. قرآن کریم می‌فرماید: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ.(1) این مطلب در جهان‌بینی مادی تفسیر روشنی ندارد. بر اساس این بینش، دشواری‌ها لازمه این دنیاست و به‌ناچار باید آنها را تحمل کرد. در مقابل، بینش توحیدی برای این ناگواری‌ها تفسیری عقلانی ارائه می‌دهد: زندگی در دنیا ازآن‌جهت كه مقدمه‌ای برای شکوفایی استعدادها و آزمایش انسان‌هاست باید با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها توأم باشد؛ قرآن کریم می‌فرماید: وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً.(2) در بینش توحیدی، این عالم پرورشگاه انسان است و به دوران جنینی در مقایسه با دوران پس از تولد بسیار شباهت دارد. در دوران جنینی، لازم است نطفه نُه‌ ماه در رحم مادر باشد تا رشد كند و برای ورود به دنیا آماده شود.


1. بلد (90)، 4. «به‌راستى كه انسان را در رنج آفریده‏ایم».

2. انبیاء (21)، 35. «و شما را از راه آزمایش به بد و نیك خواهیم آزمود».

این نُه‌ ماه آمادگی جنینی، با ورود به دنیا مثلاً به نود سال آمادگی برای ورود به جهان آخرت تبدیل می‌شود. دنیا زمینه‌ای بسیار مناسب برای رشد انسان و تولد دیگر او در عالَمِ ابدی است. البته تفاوت این است که رشد در دوران جنینی طبیعی و جبری است؛ یعنی جنین از خودش اختیاری ندارد؛ اما در عالم دنیا انسان خود بازیگر میدان است و باید خود را برای زندگی ابدی آماده کند. طبیعی است كه در محیط آزمایشْ خوشی‌ها و ناخوشی‌هایی بروز کند تا هركسی جوهر خودش را نشان دهد و ثابت کند که تا چه اندازه حاضر است برای رضای خدا آزمون‌های دشوار را تحمل كند و برای رسیدن به کمال از لذت‌های پستْ چشم بپوشد.

جهان‌بینی توحیدی برای شرور، نقص‌ها و کمبودهای این عالم تفسیری معقول دارد؛ ولی در بینش مادی این دشواری‌ها ضرورتی تلقی می‌شود که ناچار باید آن را پذیرفت. گاهی شرور از قبیل حوادث طبیعی ـ ‌سیل، زلزله و غیره‌ـ است که انسان در ایجاد آنها هیچ نقشی ندارد و گاه نیز شامل خطرها و ضررهایی است که کمابیش خود انسان در آنها مؤثر است. اگر ذهن انسان هر لحظه فقط متوجه شرور دنیا باشد، زندگی در نظر او تلخ می‌شود؛ زیرا هر لحظه‌ احتمال می‌دهد مصیبت و گرفتاری‌ نصیب او شود. کسانی كه دراین‌باره زیاد فكر می‌كنند به روان‌پریشی مبتلا می‌شوند. به‌هرحال زندگی خواه‌ناخواه توأم با اضطراب‌، دلهره‌ و نگرانی است؛ تاآنجا‌كه، به اعتقاد اگزیستانسیالیست‌ها، اضطراب مقوّم انسانیت انسان است. به‌عبارت‌دیگر، انسان حیوان مضطرب است و اگر اضطراب نداشته باشد، انسان نیست. ازآنجاکه اندیشیدن به سختی‌ها و گرفتاری‌ها انسان را ناراحت و مضطرب می‌کند، روان‌شناسان پیشنهاد می‌دهند که اصلاً به این‌گونه مسائل فكر نكنید و به دنبال خوشی و سرگرمی باشید و اصلاً به اینکه ممکن است خطر یا پیشامد ناگواری در پیش باشد فکر نکنید. این نسخه‌ای است كه روان‌شناسان برای راحتی انسان پیشنهاد می‌کنند؛ ولی انبیای الهی علیهم السلام نسخه دیگری دارند. آنان می‌گویند که برای رهایی از اضطراب‌های بیجا باید ماهیت این عالم را بشناسید و بدانید كه دنیا گذرگاه است، و اقامت در آن موقت، و كسی كه سختی‌های این جهان را تحمل كند و وظایفش را انجام دهد به آرامش و آسایش ابدی خواهد رسید.

آرامش در پرتو شناخت ماهیت حقیقیِ دنیا

بر اساس نگرش انبیاعلیهم السلام زندگی دنیا اصالت ندارد و سختی‌های دنیا مقدمه‌ای برای آسایش و لذت‌ بی‌نهایتی است که انسان می‌تواند به دست بیاورد. انسان قادر است با مدیریت سختی‌ها و حوادث دنیوی سعادت ابدی را برای خود رقم بزند. چنین نسخه‌ای در مکاتب مادی پیدا نمی‌شود؛ زیرا آنها به سرای ابدی اعتقاد ندارند یا اعتقاد ضعیف آنها به زندگی اخروی در متن زندگی‌شان تأثیری ندارد. این در حالی است که پیامبران الهی علیهم السلام ماهیت این عالم را به انسان شناسانده‌اند و بر این توقع مهر باطل زده‌اند که این عالم محل امن و آسایش باشد. حقیقت آن است که انسان در این عالم دوره‌ای آزمایشی را طی می‌کند و نسبت عالم دنیا به عالم آخرت از نسبت چشم‌بر‌هم‌زدنی به عمر صدساله ناچیزتر است. آیا کسی که صدسال عمر دارد نگران این است که یک لحظه چشم‌برهم‌زدن چگونه می‌گذرد؟

اگر انسان این حقیقت را درک کند، می‌تواند به سعادت ابدی امید داشته باشد. کسانی که در این دنیا به وظیفه‌شان عمل می‌کنند و آمادگی پذیرش سختی‌های زودگذر را در خود ایجاد می‌کنند، در آخرت آسوده خواهند بود: الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ‌لا یَمَسُّنا فیها لُغُوب.(1) کارگری که می‌داند اگر از صبح تا شب خوب کار کند چندین برابر مزد می‌گیرد، سختی کار برایش شیرین می‌شود، چه رسد به اینکه در ازای کوشش فراوان در طول روز، مزدی در انتظار کارگر باشد که در تصورش هم نمی‌گنجد. این راهی است که انبیاعلیهم السلام برای ازبین‌بردن اضطراب و دلهره پیش می‌نهند. این توصیه کارکرد دارویی ندارد، بلکه بیان واقعیت است. یکی از راهکارهای انبیاعلیهم السلام برای درمان بیماری‌های بشر، حقیقت‌درمانی است. اگر کسی چنین حقایقی را درک کند، دیگر به دارو نیاز نخواهد داشت و بیماری او بهبود می‌یابد؛ زیرا انسان با شناخت ماهیت واقعی عالَم توقعات بیجا را کنار می‌نهد. افزون ‌بر این خداوند متعال برای کسانی که از راهنماییِ او در زندگی استفاده کنند، در همین دنیا هم امتیاز‌های خاصی قرار داده است. چنین کسانی با یاری خداوند


1. فاطر (35)، 35. «همان [خدایى‏] كه ما را به فضل خویش در سراى ابدى جاى داد. در اینجا رنجى به ما نمى‏رسد و درماندگى به ما دست نمى‏دهد».

متعال از مشکلات و گرفتاری‌ها رها می‌شوند: وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ.(1)

تفویض؛ عالی‌ترین نسخه عملی برای آرامش

عالی‌ترین نسخه‌ای که در مقام عمل دراین‌باره توصیه شده است، تفویض است. مؤلف کتاب شرح امثله در جامع‌المقدمات پایان علم را واگذاری کار به خداوند متعال دانسته است: اول‌ العلم معرفة الجبار وآخر العلم تفویض الامر الیه.(2) این عالی‌ترین نتیجه عملی‌ای است که انسان از خداشناسی می‌گیرد؛ هرچند برخی به‌لحاظ قلبی مقام تسلیم را به‌مراتب بالاتر از تفویض دانسته‌اند. اگر مقام تفویض برای انسان ملکه شود، تنها دغدغه‌اش انجام وظیفه خواهد بود؛ زیرا به اعتقاد او، کسی هست که بهترین نتیجه را برای کار انسان رقم می‌زند و بهترین راه را برای او انتخاب می‌کند؛ پس اگر انسان کار خود را به خداوند واگذاشت، می‌داند که اگر بیماریْ صلاح او باشد، او را بیمار می‌کند و اگر سلامتْ صلاح او باشد نمی‌گذارد بیمار شود یا اگر بیمار شد، معالجه‌اش می‌کند.

انجام وظیفه در عمل، و اعتماد به خدا در نتیجه

روشن است که معنای تفویض و واگذاری امور به خداوند متعال این نیست که از دست انسان هیچ کاری ساخته نیست و باید همه کارها را به خداوند متعال سپرد و تنبلی و تن‌آسایی را در پیش گرفت. همان‌گونه‌که گفتیم دو نظام بر عالم حکم‌فرماست: نظام تکوین و واقعیت‌های خارجی که باید به خدا واگذار شود تا هرچه خداوند متعال صلاح می‌داند مقدر کند، و نظام تشریع که در آن، خداوند وظایف فعلیِ ما را تعیین کرده است. توضیح آنکه، مثلاً اگر خداوند صلاح دانست که کسی بیمار شود، حتماً مصالح و حکمت‌هایی در آن نهفته است و ازآنجاکه به نظام تکوین و واقعیت‌های خارجی مربوط


1. طلاق (65)، 2 و 3. «و هركس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بیرون‏شدنى قرار مى‏دهد و از جایى كه حسابش را نمى‏كند، به او روزى مى‏رساند».

2. «آغاز علم این است که انسان خدا را بشناسد و پایانش هم این است که کارهای خود را به او واگذار کند».

است، باید به خداوند واگذار شود؛ خواه حکمت این مصالح برای او معلوم شود و خواه از آنها هیچ آگاهی حاصل نکند. پس باید به این واقعیت تکوینی راضی بود و کار را به خدا واگذار کرد؛ اما این واگذاری با انجام تکلیف و وظیفه ـ مانند رفتن نزد پزشک و استفاده از داروها برای درمان ـ منافاتی ندارد. بیمار وظیفه دارد نزد طبیب برود و طبق دستور او عمل کند؛ اما اینکه بهبود یابد یا نه، نباید برای او فرقی داشته باشد، بلکه باید به تدبیر خداوند متعال راضی باشد. حضرت ابراهیم علیه السلام  در جواب نمرود که پرسید خدای تو کیست، فرمود: وَ‌الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی‏ وَ‌یَسْقین* وَ‌إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین.(1) حضرت در جواب نمرود، به‌جای اینکه بگوید خدایی که مرا بیمار کرد، می‌گوید خدایی که اگر بیمار شدم، مرا شفا می‌دهد. این‌گونه سخن‌گفتن برای رعایت ادب بندگی است.

اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام  از شفای الهی سخن به میان می‌آورد، به این معنا نیست که ایشان نزد پزشک نمی‌رود و از دوا و سایر اسباب شفا استفاده نمی‌کند، بلکه او دستی را در همه‌ جا حاضر می‌بیند که اسباب را می‌گرداند، و آن حضرت آمده است تا دیگران را هم به این نگرش هدایت کند: خداست که آب را از آسمان نازل می‌کند؛ اوست که گیاه را از زمین می‌رویاند؛ اوست که گیاه را برای انسان به غذا تبدیل می‌کند؛ اوست که آب را به انسان می‌نوشاند و بیماری‌اش را شفا می‌دهد. این حقایق به معنای نفی فعل‌و‌انفعالات مادی یا انکار تأثیر داروهای طبیعی و شیمیایی نیست؛ زیرا نظام تکوین بر جای خود استوار است؛ ولی باید دانست که در آن سوی عالَمِ اسباب، دست قدرت الهی نظام تکوین را مدیریت می‌کند. اگر انسان به چنین شناختی دست یابد، دیگر ناراحتی برای او مفهومی نخواهد داشت: أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.(2) چنین انسانی در هشتاد یا نودسالگی هم جوانانه و در کمال نشاط و آرامش است و هیچ دغدغه‌ای ندارد. چنین روحیه‌ای در برخی بزرگان به‌روشنی دیده شده است. حضرت آیت‌الله ‌بهاءالدینیرحمه الله در پیشامدهای گوناگون، از جمله ماجرای پانزدهم خرداد و دستگیری حضرت امامرحمه الله هیچ‌گاه سراسیمه نشدند. البته محبت و علاقه ایشان به امام بسیار بود و برای ایشان نگران


1. شعراء (26)، 79 و 80. «و آن‌كس كه او به من خوراك مى‏دهد و سیرابم مى‏گرداند و چون بیمار شوم او مرا درمان مى‏بخشد».

2. یونس (10)، 62. «آگاه باشید كه بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى‏شوند».

بودند؛ اما آرامش خود را حفظ می‌کردند. آرامش او از بهر اعتمادی بود که به خدا داشت و می‌دانست هزار برابر آنچه او حضرت امامرحمه الله را دوست می‌دارد خدا امام را دوست دارد و او را رها نمی‌کند. توسل‌کردنشان هم انجام وظیفه بود. خداوند متعال هم کارهای کسی را عهده‌دار می‌شود که امورش را به خدا واگذار کرده باشد. لازمه واگذاری امور به خداوند متعال این است که انسان احساس آرامش کند و تنها نگرانی او انجام وظیفه به بهترین شکل باشد. وقتی حضرت امامرحمه الله از پاریس می‌آمدند و بسیاری از شخصیت‌های سیاسی آمدن ایشان به ایران را در آن موقعیت مصلحت نمی‌دانستند، در جواب این سؤال که چه احساسی دارید؟ فرمود: «هیچ احساسی ندارم». ایشان خود را بنده‌ای در حال انجام وظیفه می‌دانست و کارش را به خداوند متعال و مصلحت او واگذار کرده بود. کارها برای کسانی که به تفویض ایمان دارند آسان می‌شود.

امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: وَتَخَلَّصْ إِلَى رَاحَةِ النَّفْسِ بِصِحَّةِ التَّفْوِیضِ.(1) شاید به‌کارگیریِ عبارت «بصحة التفویض» به‌جای «بالتفویض» یا «بتفویض الامر الی ‌الله»، برای اشاره به این نکته باشد که گاه انسان خودش را فریب می‌دهد و واقعاً کار را به خدا تفویض نمی‌کند، بلکه از جهت تنبلی و بی‌حالی وانمود می‌کند که کار را به خدا واگذار کرده است. تفویض با بی‌عرضگی تفاوت دارد. ترك مبارزه با دشمن یا ترك تلاش برای انجام وظایف دیگر، تفویضِ صحیح نیست. تفویض صحیح این است که انسان قدرت انجام کار را داشته باشد و با اعتماد به خدا وظیفه‌اش را انجام دهد؛ خواه به نتیجه مطلوب برسد، خواه نرسد؛ زیرا نتیجه را به خداوند واگذار کرده است و از او خواسته است که بهترین‌ها را برای او رقم بزند.

روزی حضرت موسی علیه السلام  در حال بیماری برای مناجات به کوه طور رفت. در مناجات با خدا ـ شاید برای عذرخواهی از اینکه نمی‌تواند درست وظیفه‌اش را انجام دهد ـ موضوع بیماری خود را بیان کرد (طبیعی است که بیمار نمی‌تواند به‌گونه‌ای شایسته عبادت و مناجات کند). خطاب آمد که نزد فلان پزشک برو تا با تجویز فلان دارو و مصرف كردن آن بهبود یابی. حضرت موسی علیه السلام  بعد از آنکه از کوه طور


1. «و با واگذارى [همه‌چیز خود به خدا] به آسایش ضمیر خویش دست یاب».

بازگشت، آن دارو را تهیه و مصرف کرد، اما بهبود نیافت. بار دیگر که برای مناجات با خداوند به کوه طور رفت علت بهبود‌نیافتن را جویا شد. خداوند فرمود: «گفتم نزد فلان طبیب برو تا او دارو را به تو بدهد؛ اما به این سفارش عمل نکردی و خودت دارو تهیه کردی». می‌بینیم که تنظیم اسباب و علل، مصلحت‌هایی دارد که عقل انسان نمی‌تواند درک کند؛ پس وظیفه داریم که اگر بیمار شدیم، به پزشک مراجعه کنیم؛ اما شفا دادن در توان پزشک نیست: وَ‌إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین.(1)

واگذاری امور به خداوند متعال و اعتماد به او درباره نتیجه کارها راهی برای آرامش روح و ریشه‌كن‌كردن اضطراب، ناراحتی و ترس‌های بی‌دلیل است. البته این كار آسان نیست. کسی مثل جابر كه مراحلی از كمال را گذرانده باشد می‌تواند به‌درستی كار خود را به خداوند واگذار کند؛ پس صحت تفویض به معنای واگذاری امور به خداوند، آن‌هم با اعتقاد واقعی به توحید است، نه از سَرِ تنبلی یا بی‌عرضگی.

تمرکز حواس و راحتیِ جسم

بعضی ناراحتی‌ها كم‌وبیش به جسم مربوط است. البته هرچه جنبه ادراكی داشته باشد به روح مربوط می‌شود. حتی درکی هم که به عملِ دیدن منسوب است، مربوط به روح است؛ زیرا چشم مادی درک ندارد، بلکه فقط تصویری در آن شکل می‌گیرد. این در حالی است که ما برحسب عادت آنچه را با اندام‌های حسی ارتباط دارد به بدن نسبت می‌دهیم؛ مثلاً می‌گوییم چشم می‌بیند، گوش می‌شنود و... . درحقیقت، روح است که به‌واسطه چشم و گوش می‌بیند و می‌شنود. درک عواطفی مانند راحتی، لذت، رنج و درد نیز کار روح است؛ هرچند ممکن است با بدن نیز ارتباطی مستقیم داشته باشد. توضیح آنکه برخی بیماری‌ها جنبه روان‌تنی(2) دارند، یعنی روح و جسم هردو به بیماری مبتلا می‌شوند؛ بعضی بیماری‌ها از روح شروع می‌شوند و کم‌کم در جسم سریان می‌یابند و گاه


1. شعراء (26)، 80. «و چون بیمار شوم او مرا درمان مى‏کند».

2. Psychosomatic.

نیز عکسِ آن اتفاق می‌افتد. پس رابطه روح و جسم بسیار تنگاتنگ است. برخی بیماری‌ها به‌صورت مستقیم در جسم تأثیر نمی‌گذارند، مانند اینکه انسان نگران آینده باشد و همواره به این بیندیشد که آیا گرفتار سیل و زلزله می‌شود؟ آیا حوادثی ناگوار برای او اتفاق می‌افتد؟ گاهی نیز برخی ترس‌ها و نگرانی‌ها مستقیماً با جسم ارتباط دارند. اولی، ناراحتی روحی و دومی، ناراحتی بدنی تلقی می‌شود. شاید به همین مناسبت باشد که امام باقر علیه السلام  پس از آنکه راه دستیابی به راحتی نفس را تفویض معرفی کردند می‌فرمایند: وَاطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ.(1)

از بروز ناراحتی‌های جسمی از قبیل لرزش، اضطراب و ترس و... می‌توان پیشگیری کرد. یکی از مهم‌ترین عوامل این بیماری‌ها حواس‌پرتی و فقدان تمرکز است. گاهی ذهن انسان به‌محض شروع مطالعه پراکنده می‌شود یا هنگام نماز به‌جای حضور قلب، به همه دنیا سفر می‌کند. حواس‌پرتی و پراکندگیِ دل مصیبت بزرگی است که چون به آن عادت کرده‌ایم، درک نمی‌کنیم چقدر به ما ضرر می‌زند. البته اندازه‌ای از حواس‌پرتی طبیعی است؛ زیرا زندگی انسان جنبه‌های مختلفی دارد و ارتباط با اشخاص متفاوت و تکالیف متفاوت فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی میزان متفاوتی از توجه را می‌طلبد؛ اما گاهی از حد متعارف خارج می‌شود؛ به‌گونه‌ای که هیچ‌کدام از کارها منظم انجام نمی‌شود. بر اساس فرمایش امام باقر علیه السلام  راحتی جسم را باید در تمرکز حواس یافت. به‌راستی، راهکار تمرکز حواس چیست؟

تأثیر کاهش گناه بر تمرکز حواس

امام باقر علیه السلام  می‌فرمایند: وَتَخَلَّصْ إِلَى إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ.(2) به نظر می‌رسد، در صورت صحت نسخه، کاستن خطا به معنای کاستن از گناه باشد؛ بنابراین اگر کسی در پی تمرکز حواس باشد، باید از گناهان خود بکاهد. اگر انسان برای رفع نیازها و تأمین خواسته‌هایش، از راه‌های شرعی و فطری و معقول استفاده کند، به‌راحتی به مقصود خود می‌رسد؛ اما اگر


1. «و آسودگى تن را در آسایش [و آرامش] دل بجوى».

2. «و با كاستن از خطا به دل‌آسودگى نائل شو».

از مسیر صحیح منحرف شود، گرفتار هزاران پیچ‌وخم خواهد شد؛ مثلاً انسان می‌تواند برای ارضای غریزه جنسی راه فطری و صحیح را برگزیند که ازدواج است. در این ‌صورت از معاشرت با همسرش لذت می‌برد و زندگی آرام و آسوده‌ای دارد: وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ‌جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ‌رَحْمَة.(1) اما اگر درباره برآورده‌کردن نیاز خود، از مسیر صحیح منحرف شود، به انواع دلهره‌ها، دل‌مشغولی‌ها و پراكندگی‌ها مبتلا خواهد شد: وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ‌* إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومین‌* فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ.(2)

شاید هر‌کسی در زندگی، کم یا زیاد، از مسیر صحیح خارج شده باشد و مسیر نادرست تمام ذهنش را مشغول کرده باشد. گاه نگاه حرامی ذهن انسان را تمام روز مشغول می‌کند، به‌گونه‌ای که دیگر در نماز، مطالعه و دیگر کارها تمرکز حواس ندارد. این در حالی است که اگر چشمش را نگه داشته بود به این پراكندگی مبتلا نمی‌شد. عامل پراكندگی حواس خروج از جاده مستقیم فطرت و شرع است.

دستیابی به سعادت حقیقی در گرو اطاعت از خداوند متعال و پرهیز از گناهان است. اگر انسان ـ که طالب سعادت است‌ ـ بتواند خود را از خطاها و گناهان حفظ كند، بر اثر اطاعت خدا از آرامش و تمركز و حواس‌جمعی بیشتری بهره‌مند خواهد شد؛ ولی اگر از شیطان پیروی کند، به‌گونه‌ای به انواع پراكندگی‌های ذهنی مبتلا می‌شود که كارهای عادی‌ را هم نمی‌تواند درست انجام ‌دهد. هرزگی چشم، زبان و گوش باعث پراكندگی ذهن می‌شود و نه‌تنها نیروهای انسان را هدر می‌دهد، بلکه گاه به او ضرر‌های جبران‌ناپذیری می‌زند.

خلاصه آنکه بر اساس فرمایش امام باقر علیه السلام راحتیِ جسم در گرو تمرکز حواس است و تمرکز حواس در گرو کاستن از خطاها و گناهان است.


1. روم (30)، 21. «و از نشانه‏هاى او اینكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد».

2. مؤمنون (23)، 5ـ7؛ معارج (70)، 29ـ31. «و كسانى كه دامن خود را حفظ مى‏كنند مگر بر همسران خود یا كنیزانشان كه [در این صورت‏] نکوهیده نیستند و هر‌كس پا از این [حد] فراتر نهد، آنان همان از حد درگذرندگان‌اند».