صوت و فیلم

صوت:

علم، لازمه ترقی و کمال انسان

در دیدار با جمعی از مسئولان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش‌آموزان قم
تاریخ: 
شنبه, 7 مهر, 1397

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

 

عالم اسباب

اراده الهی بر این است که در این عالم، پدیده‌ها را بر اساس وسایط و اسباب ایجاد، و آن‌ها را تدبیر کند. بر اساس آنچه در روایات نقل شده است، خداوند حتی برای آفریدن حضرت آدم، به جبرئیل امر کرد خاکی را از جاهای مختلف فراهم آورد؛ یعنی این‌گونه نبود که خدا اراده کند تا خاک‌ها جمع شوند و آدم به‌وجود آید؛ بلکه برای این کار وسایطی قرار داد. این از تدبیرهای حکیمانه الهی است که هم در عالم تکوین کارها را بر اساس اسباب و وسایل تنظیم می‌کند و هم در عالم تشریع، برای هدایت همه انسان‌ها به آنها عقل داده است؛ اما برای اینکه این عقل آگاه باشد و آنچه را باید درک کند، به فعلیت برسد و آنچه را توان درک آن را ندارد به او افاضه شود،  انبیاء را مبعوث کرد. حتی وقتی پیغمبر را نیز مبعوث می‌کند، به‌واسطه جبرئیل وحی را به او می‌رساند. خداوند در اینجا نیز نظام اسباب را بر هم نمی‌زند. این سنت الهی هم در عالم تکوین و ایجاد اشیاء و هم در عالم تشریع و هدایت مخلوقات وجود دارد.

علم خاص انسان

خداوند در میان همه مخلوقات، برای انسان ویژگی خاصی قائل شده است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»؛[1] انسان را به‌عنوان خیلفه الهی خلق کرد؛ یعنی همه انسان‌ها استعداد خلافت را دارند، ولی فعلیت آن منوط به شرایطی است. اولین ویژگی که خدای متعال به این موجود داد و او را لایق خلافت کرد، «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا»[2] بود؛ زیرا طبق بیانات قرآنی و روایات، در دل ملائکه این بود که آنها برای اینکه خلیفه خداوند شوند، اولی هستند؛ چگونه موجودی که احیاناً‌ عصیان و افساد می‌کند، می‌تواند خلیفة‌الله شود: «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء»؛ «قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». بعد خداوند خواست جوابی عملی به آنها بدهد تا دریابند که او چیزی دارد که شما ندارید؛ آن جواب عملی این بود: «و علم آدم الاسماء کلها»؛ اولین ویژگی این بود که علم خاصی به انسان داد؛ آنها هم هر کدام در حد مسئولیت خودشان علم داشتند؛ اما یک علم فراگیر نصیب انسان شد: «عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا»؛‌ یعنی انسان ظرفیت علم پیدا کردن به همه چیز را دارد.

 

علم، عقل، وحی و ارسال انبیا برای کمال انسان

خداوند سپس این علم را با قوه عقلی که به انسان داد، آماده باروری کرد. ولی عقل هم نمی‌توانست نسبت به همه چیز احاطه پیدا کند. خدا انبیاء را هم به آنها ضمیمه کرد؛ اول علم فطری، بعد عقل و سپس هدایت وحی، همه اینها برای این بود که جنبه دانستنی‌های انسان به کمال برسد؛ هم علم فطری و هم علم عقلی که خدا به انسان داد و بعد هم  انبیاء را فرستاد: «یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»‌،[3] همه برای کمال انسان بود. همان‌طور که اشاره شد، این مسئله در اینجا تمام نمی‌شود و عالم اسباب همچنان ادامه دارد. تعداد انبیاء معین بود؛ در هر زمانی هرکدام در یک جای محدودی بودند؛ به‌ویژه در آن زمان که وسایل انتقال علم تنها با مشافهه حضوری صورت می‌پذیرفت؛ حتی در زمان بعضی از انبیاء، هنوز خط هم اختراع نشده بود؛ ولی این راه باید گسترش پیدا کند و این نعمت باید فراگیر شود؛ هرجا هر انسانی لیاقت درکی داشته باشد، باید از این علم خدادادی بهره‌مند شود؛ از این‌رو، خداوند اسبابی قرار داد؛ ابتدا انبیاء، سپس ائمه معصومین علیهم‌السلام و بعد از ایشان، شاگردان برجسته آنها؛ «رحم الله خلفائی». پیغمبر اکرم صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌اله فرمود خدا خلفای مرا رحمت کند؛ پرسیدند خلفای شما چه کسانی هستند؟ عالمانی در آخرالزمان می‌آیند که وسیله بعد از انبیاء و ائمه هستند. ایشان باید آموزه‌های الهی را فرا بگیرند و به دیگران منتقل کنند تا هدف الهی از آفرینش انسان و کثرت افراد انسان تا روز قیامت تحقق پیدا کند.

علم، شرط لازم برای ترقی انسان

بر همین اساس، در قرآن کریم و به‌طور خاص در روایات، آن‌قدر درباره علم سخن گفته شده است که انسان تعجب می‌کند. برای مثال، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم به ابوذر فرمود: «یا اباذر؛ الجلوس ساعة عند مذاکرة‌ العلم أحب إلی الله من قرائة القرآن کلّه إثنی عشر ألف مرة»[4]؛ اگر ساعتی در جایی که مذاکره علم می‌شود بنشینی و گوش بدهی، ثواب آن از قرائت دوازده هزار ختم قرآن بیشتر است؛ حضرت نفرمود درس خواندن یا درس دادن، فرمود نشستن در مکانی که افرادی درباره علم صحبت می‌کنند و گوش دادن به سخنان آنها چنین ثوابی دارد. این اهتمام و توجهی است که پیغمبر اکرم و دین مقدس اسلام و مکتب تشیع به علم دارد. بنابراین، اگر جایی اسلام حاکم شود، در درجه اول باید به علم اهمیت داد؛ همان چیزی که خداوند بدان اهمیت داده است.

البته همه‌ چیز تنها با علم اصلاح نمی‌شود. بسیاری از افراد مطالب زیادی می‌دانند، درس آن را هم خوانده‌اند و مدرک دکترای آن را هم دارند، اما عمل نمی‌کنند. برای نمونه، دکتر متخصص ریه سیگار می‌کشد! توصیه می‌کند سیگار نکشید، چون برای ریه و قلب ضرر دارد؛ اما وقتی خسته می‌شود، سیگار می‌کشد؛ این‌گونه نیست که اگر فقط علم بود، دیگر همه چیز تمام است؛ بعد از آن، اراده انسان است که باید انتخاب کند و عمل کند تا نتیجه بگیرد؛ اما این بی‌علم امکان ندارد. اراده شرط لازم است، ‌ولی شرط کافی نیست؛ شرط لازم دیگر برای ترقی انسان علم است؛ اما اگر شرط کافی بخواهد، باید چیزهای دیگر هم به آن ضمیمه شود: «یعلمهم و یزکیهم»؛ یعنی کار با «یعلمهم» تمام نمی‌شود، بلکه «یزکیهم» هم نیاز دارد؛ یعنی آموزش، پرورش هم می‌خواهد.

 الحمدلله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، واقعاً تحولی در همه ابعاد جامعه ما پیش آمده است که توان شکر یکی از آنها را هم نداریم. آن‌قدر نعمت‌های خدا بعد از انقلاب در جامعه فراوان شده است که اگر بخواهیم درباره یکی از آنها هم فکر کنیم که چقدر ارزش دارد، و خداوند چه نعمتی به ما داده است، توان شکر یکی از آنها را هم نداریم. بهتر است اعتراف کنیم از عهده شکر برنمی‌آییم. البته در این عالم شرایط به‌گونه‌ای است که هر جا نعمتی هست، در کنار آن زمینه بلایی هم هست. خوردنی‌ها نعمت خوبی است، اما پرخوری انسان را مریض می‌کند. همین نعمت است، اما باید حد و مرز و نوع آن را رعایت کرد، وگرنه همان نعمت بلا می‌شود. چیزهای دیگر نیز همین‌طور است. بنابراین، یکی از بزرگترین نعمت‌هایی که خدا به عموم جامعه ما داده، تحولی است که در آموزش و پرورش رخ داد. یکی از قدیمی‌ترین ارگان‌هایی که در جمهوری اسلامی شکل گرفت، انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان و بعد هم اتحادیه انجمن‌های اسلامی بود و همین‌طور هم باید باشد.

علم، عرصه‌ای بدون مرز

 اگر اساس اسلام علم است، باید اولین تحول نیز در زمینه علم، تعلیم و تعلم باشد. در این عرصه، چه‌بسا از یک نکته غفلت داشته باشیم و آن اینکه مسئله ترویج علم و تقویت نهاد آموزش و پرورش در کشور مرز خاصی ندارد. محور مختصات در این زمینه رو به بی‌نهایت است؛ این نیست که کسی شش سال یا دوازده سال درس بخواند و تمام شود؛ بلکه می‌تواند تا مقطع دکتری و بعد از آن هم ادامه دهد. پیش‌تر هر شهری یک حکیم‌باشی داشت که همه امراض را معالجه می‌کرد. بعدها تخصص‌هایی پیدا شد. در شرایط فعلی حتی یک عضو کوچک مانند چشم، چند نوع فوق‌تخصص چشم‌پزشکی دارد. دامنه علم به همین صورت در حال گسترش است، در محسوسات این مسائل برای همه قابل فهم است، اما در معنویات نیز به همین صورت است، ولی توجه نداریم؛ زیرا نمی‌توان آن را وزن کرد که مثلاً فردی چقدر معنویت دارد. علوم مادی را می‌توان با شاخص‌هایی مانند سال یا تخصص و یا فوق‌تخصص تعیین کرد، اما پیشرفت معنوی را نمی‌توان با این ترازوها سنجید و حد آن را معین کرد؛ اما باید بدانیم که معنویات هم همین‌اندازه قابل افزایش و تکامل است. چقدر فاصله بین ما با فردی مانند امام یا شاگردان سلمان است؟ 10 درجه یا 100 درجه و یا 1000 درجه؟ اینها مقیاس‌هایی است که ما می‌گوییم، چون ما اصلاً‌ درست نفهمیدیم امام که بود! می‌‌پنداریم ما یک آخوندیم و امام هم یک آخوند بود. ممکن است در یک رشته‌ای انسان معلوماتش را با دیگری بسنجد، اما مسائل معنوی فوق این حرفهاست. نمی‌توان حساب کرد که چقدر مقام او بالاتر است. زمینه رشدی که در علوم بعد از انقلاب برای ما پیدا شده است، اعم از صنایع تکنولوژی، اقتصاد، سیاست و دیگر پیشرفت‌های علمی و معنوی و به‌‌طور کلی رشد فرهنگی و معنوی که در جامعه پیدا شده است، آنقدر زیاد است که هرچه تلاش کنیم، نمی‌توانیم به مقامات بالای آن برسیم؛ زیرا گستره آن بسیار وسیع است.

لزوم توجه به تفاوت نعمت‌های معنوی و مادی

خدای متعال زمینه‌هایی فراهم کرده است، اما برخی از نعمت‌هایی که خدا به مردم می‌دهد، شرط‌هایی دارد؛ برای مثال، باران که می‌آید، خدا همه مردم را از آن بهره‌مند می‌کند و هیچ شرطی هم ندارد؛ با بارش باران، رودخانه‌ها و چاهها پر آب می‌شود و همه استفاده می‌کنند و نمی‌پرسند که شما چقدر انسان خوبی هستید؛ مؤمن، فاسق، کافر و فاجر، همه از این استفاده می‌کنند، اما نعمت‌های معنوی این‌گونه نیستند؛ خداوند در ابتدا مرتبه‌ای از نعمت را می‌دهد؛ این مرحله مجانی و ابتدایی است و کسی از خدا طلبکار نیست و تلاشی هم نمی‌کند؛ اگر قدر آن را دانست، اضافه می‌کند: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ»؛ اما اگر قدر آن را ندانستند و ناسپاسی کردند، کم‌کم کمرنگ می‌شود؛ به‌گونه‌ای که پس از مدتی گویا چنین حالتی نداشته است. گاهی انسان حال معنوی پیدا می‌کند و دوست دارد مثلاً عبادت، مناجات و سحرخیزی داشته باشد؛ دو یا سه روز بعد این کار مقداری برایش سخت می‌شود؛ یک شب خواب می‌ماند و بعد از چند روز به‌طور کامل فراموش می‌کند که چنین حالتی هم داشته است! گاهی هم انسان احساس انس با خدا می کند؛ کأنه خدا در بغل اوست. گاهی نیز هر چه بخواهد یاد خدا کند، حتی به زبان هم حال آن را ندارد. سرّ بسیاری از این تنزل‌های معنوی این است که قدر آن نعمت را ندانسته‌ایم و شکر آن را به‌جا نیاورده‌ایم و از ما گرفته شده است: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ»؛ اما «لَئِن كَفَرْتُمْ»، اگر کفران نعمت کردید، «إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»؛

وجود مقام معظم رهبری، عالی‌ترین نعمت

بنابراین، باید نعمت‌هایی را که به برکت انقلاب برای ما فراهم شده است، درک کنیم. برای مثال، اگر انقلاب نشده بود، ما اینجا گرد هم نمی‌آمدیم و حتی این ساختمان هم ساخته نمی‌شد. باید توجه داشته باشیم که این نعمت‌هایی که خدا به ما داده است، از نعمت‌های فردی تا اجتماعی و تا عالی‌ترین آن که نعمت وجود مقام معظم رهبری است، چقدر ارزش دارد. عقل من نمی‌تواند ارزش آن را درک کند؛ شما رهبر معظم انقلاب اسلامی را با بالاترین شخصیت‌های سیاسی عالم امروز مقایسه کنید. ببینید رئیس جمهور آمریکا چه افتضاحی به بار آورده است که مردم کشور خودش به او فحش می‌دهند و او را مسخره می‌کنند! بعضی از امریکایی‌ها می‌گفتند به خاطر رفتارهای این فرد ما حتی نمی‌توانیم بگوییم‌ امریکایی هستیم! مردم مهم‌ترین کشور دنیا ننگ‌شان می‌آید بگویند این فرد رئیس جمهور ماست و ما اهل این کشور هستیم. آن‌گاه در کشور ما فردی که به جنگ رفته و معلول شده و حدود بیست تا سی سال در رختخواب افتاده است، در طول مدت عمرش آرزو داشته است یک مرتبه رهبر انقلاب را از نزدیک ببیند؛ مدت‌ها منتظر نوبت بوده تا اینکه یک‌مرتبه موفق شده است در مجلس شرکت کند و اشک شوق بریزد؛ وقتی هم از او پرسیدند شما آرزوی دیگری هم دارید، جواب می‌دهد من در طول عمرم یک آرزو داشتم که آن هم برآورده شد و دیگر هیچ آرزویی ندارم. من فردی را دیدم که اولین‌مرتبه که از نزدیک مقام معظم رهبری را زیارت کرد، غش کرد و افتاد؛ بعد به صورت او آب زدند تا او را به هوش آوردند! از شوق افتاد و غش کرد! این یک نوع عزت است و آن هم عزت دنیایی است. با چه چیزی می‌توان این را مقایسه کرد. در طول تاریخ کشور چند نفر عالم یا مرجع مثل مقام معظم رهبری می‌شناسید که خداوند اینچنین به او عزت داده باشد؟! بعد از امام چه کسی را می‌شناسید؟! بزرگان و عالمان زیادی بودند؛ ولی من کسی در میان آنها نمی‌شناسم که چنین عزتی داشته باشد ـ البته شاید هم بوده ولی ما خبر نداریم ـ آیا اینها برای ما نعمت نیست؟ خدا چنین رهبری را به ما عطا کرده است که شبانه‌روز جز خدمت به مردم و رضای خدا به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کند. اگر کارهایی را که ایشان با این همه مسئولیت‌های گوناگون و غالباً هم به اتکای خودشان تأسیس کرده‌اند، برشمرده شود، لیستی بلندبالا خواهد شد. به عقیده من، بدون لطف خدا و تأیید الهی برای یک فرد عادی چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. اگر ما قدر این نعمت‌ها را ندانیم و شکر آن را به‌جا نیاوریم، کم‌کم ضعیف می‌شود ـ اینکه چه می‌شود، خدا می‌داند ـ خدا نیاورد روزی که این نعمت از ما سلب شود.

نعمت و علم بیشتر، تکلیف بیشتر

نکته دیگر اینکه، هرکس نعمت او بیشتر است، تکلیف او هم بیشتر است. آیا یک فرد میلیاردری که درآمد روزانه او قابل حساب نیست، با کسی که صبح تا شب زحمت می‌کشد تا فقط یک لقمه نان خالی یا نان و پنیری به دست آورد، تکلیفی مساوی دارند؟ هر دو مکلف هستند که نان حلال بخورند، اما آن کسی که چنین ثروتی دارد، مکلف است تا آنجا که از دست او برمی‌آید به نیازمندان کمک کند؛ ولی کسی که دست او خالی است، چنین تکلیفی ندارد؛ این نکته را همه ما می‌فهمیم که:

اگر بینی که نابینا و چاه است                 اگر خاموش بنشینی گناه است

اما در مورد علم، آیا تکلیف کسی که خداوند علم زیادی به او داده است با کسی که علم ندارد، مساوی است؟ «یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن یغفر للعالم ذنب واحد»[5]؛ هرکس علم او بیشتر است، تکلیف او هم بیشتر است؛ هر روزی که بر علم ما افزوده می‌شود، تکلیف ما هم سنگین‌تر می‌شود و این یکی از دام‌های شیطان است که ما را از این مسئله غافل می‌کند. اما برخی می‌پنداریم چون علم‌مان بیشتر شده است، از جامعه طلبکارتر شده‌ایم؛ در صورتی که بدهکارتر شده‌ایم و تکلیف بیشتری به عهده ما آمده است. پس ضمن اینکه باید بکوشیم معلومات خود را بیفزاییم، به آن عمق ببخشیم و بهتر درک کنیم و یاد بگیریم، شبهه ها را پاسخ دهیم و مشکلات را حل کنیم، باید بدانیم که هر روز هم نسبت به کسانی که نمی‌دانند، تکلیف ما سنگین‌تر می‌شود؛ باید سراغ آنها برویم و کاری کنیم که جهل، گرفتاری و بدبختی‌های آن‌ها هم برطرف شود؛ زیرا ریشه همه بدبختی‌ها جهل است.

تلاش برای افزایش آگاهی دیگران

شرط لازم برای ترقی علم بود؛ فقدان شرط لازم، یعنی ریشه همه بدبختی‌ها، وقتی شرط لازم نیست هیچ چیزی عملی نمی‌شود. شرط لازم برای انسان بودن، علم است که اگر نباشد: «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».[6] وقتی خودمان به انسانیت نزدیک‌تر شدیم، باید دست دیگران را هم بگیریم؛ به چه اندازه؟ هر اندازه میسر است و اگر در این زمینه فکر کنیم که چقدر تکلیف داریم، از اینکه در انجام وظایف خود کوتاهی کرده‌ایم، خیلی متأثر می‌شویم. ما نه‌تنها باید بکوشیم بر معلومات افراد خانواده خود، به‌ویژه معلومات دینی آنها بیفزاییم، پس از آن باید به افزودن معلومات همسایه‌ها، بعد فامیل و سپس اهل شهر و اهل کشور خودمان، و بالاتر از همه، اهل دنیا بپردازیم. آنها نیز مانند ما انسان هستند. همه بندگان خدا هستند و همان‌طور که خداوند خیر ما را می‌خواهد، خیر آنها را هم می‌خواهد؛ چه بسا در میان آنها کسانی باشند که استعداد آنها برای ترقی بیشتر از ما باشد، ولی به این علوم دسترسی ندارند.

دانشگاه شیلی و درخواست کمک از شاگردان امام برای نجات علمی فرهنگی

چند نفر از دوستان ما در اوایل انقلاب در آمریکای جنوبی بودند؛ بعضی در برزیل، برخی در آرژانتین، و تعدادی هم در کشورهای دیگر مانند کلمبیا بودند. بعضی از آنها برگشتند، ولی یکی از آنها چند سال آنجا ماند که البته الان به ایران برگشته است؛ ایشان ده تا پانزده سال در آرژانتین بود. در آن ایام به مناسبتی از ما دعوت کرد تا سفری به آن کشور برویم. یکی از افرادی نیز که از آنجا طلبه شده بود در این سفر ما را همراهی می‌کرد. در یکی از برنامه‌ها، از ما دعوت کردند که در کشور شیلی ـ باریکه‌ای در غربیترین قسمت امریکای جنوبی ـ برای استادان دانشگاه آنجا سخنرانی کنیم؛ دانشگاهی در منطقه‌ای خوش آب‌و‌هوا و کوهستانی که چهل هزار دانشجو داشت. ما از آرژانتین به آنجا رفتیم و نزدیک‌های ظهر به دانشگاه رسیدیم. به معاون دانشگاه که برای استقبال ما آمده بود گفتیم ما یک وظیفه‌ای داریم و آن اینکه اول ظهر نماز بخوانیم؛ ایشان اجمالاً اطلاع داشت که مسلمان‌ها نمازی دارند؛ به‌هر‌حال، سالنی را برای ما آماده کردند تا نمازمان را بخوانیم. بعد از اینکه نماز تمام شد، معاون دانشگاه که مسیحی بود گفت من از نماز شما خیلی خوشم آمد؛ من هم با شما نماز خواندم! مسیحی‌ها هم نماز دارند، ولی نماز شما یک امتیازی بر نماز ما دارد و‌ آن اینکه نماز شما سجده دارد، ولی نماز ما سجده ندارد؛ حالت سجده شما خیلی زیبا بود و من خیلی خوشم آمد. بعد از ناهار جلسه‌ای با هیئت رئیسه دانشگاه هماهنگ کرده بودند. سخنگوی هیئت رئیسه دانشگاه بعد از خوشامدگویی سخن خود را از اینجا شروع کرد که فرهنگ امریکایی ـ اینها فرهنگ خودشان را از امریکای شمالی جدا می‌دانند ـ کل نسل ما را خراب کرده و ما نسبت به آینده جوان‌های خودمان هیچ امیدی نداریم، و هیچ راهی هم برای نجات آنها از فسادی که در اثر فرهنگ‌‌ امریکایی دامنگیرشان شده است، نداریم. ما شنیده‌ایم فردی در ایران که به او امام می‌گفتید مکتبی داشته است؛ گمان‌مان این است که کاری که ایشان در ایران کرده و تحول فکری و فرهنگی ایجاد کرده است، شاید اینجا هم مؤثر باشد؛ یعنی تنها امیدی که داریم این است که شما ـ به عنوان شاگردان آن شخص که یک تحول عظیم فرهنگی در عالم ایجاد کرده است‌ ـ بتوانید برای نسل آینده ما فکری کنید و برای اینکه این کار انجام گیرد، اگر شما حاضر باشید ما کل توان خودمان را در دانشگاه در اختیار شما می‌گذاریم و هر کاری بگویید، اعم از برگزاری کلاس، نشست، صرف هزینه و... انجام می‌دهیم تا اگر می‌توانید کاری کنید که این جوان‌های ما از این فساد فرهنگی نجات پیدا کنند. کدام رئیس دانشگاهی حاضر است این‌گونه از قوم، مردم و ملت خودش صحبت کند و اینگونه  اظهار امیدواری کند نسبت به آخوندی که در گوشه دیگری از دنیا تحولی ایجاد کرده است، و بگوید ما حاضر هستیم همه چیز خودمان را در اختیار شما بگذاریم تا کاری را که او در ایران انجام داده است، شما برای نجات ملت ما انجام دهید؟ متأسفانه ما نه توانستیم حتی یک استاد در اختیار آنها قرار دهیم تا درسی بگوید و نه به زبان آنها آشنایی داشتیم تا بتوانیم مجله‌ای برای آنها تهیه کنیم. منظور اینکه، تکلیف ما حتی منحصر به ایران خودمان نیست. این افراد نیز بنده خدا هستند و این‌گونه اظهار نیاز می‌کنند که حاضرند دانشگاه چهل هزار نفری را در اختیار قرار دهند تا یک تحول فرهنگی در آن ایجاد کنیم؛ ولی ما ابزار و استادی نداشتیم تا بتواند در آنجا سخنرانی کند و نه کتابی داشتیم که متناسب با زبان آنها باشد تا در اختیارشان قرار دهیم.

نجات نسل‌ آینده از غرب‌زدگی و امریکازدگی

این را بیان کردم تا به خود تکانی بدهیم و دریابیم که غیر از اینکه خود ما باید به معلومات خود بیفزاییم، باید توجه داشته باشیم که به اندازه توان‌مان نسبت به کل انسانیت مسئولیت داریم: «لاَ یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا».[7] اما تکلیف هست، تکلیف منجّز نیست تا قدرت نباشد، ولی تکلیف برای همه هست. ما نه تنها باید خودمان را آماده کنیم تا نسل آینده کشور خودمان را از فساد اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، غرب‌زدگی و امریکا‌زدگی نجات دهیم، باید دنیا را نیز نجات دهیم. مکتب ما چنین توانی دارد، به شرط آنکه آن را درست فراگیریم، به قدر کافی بر اساس این مکتب نیرو تربیت کنیم و زمینه و وسائل آن را فراهم سازیم. خدا هم لطف کرده و وعده داده است اگر کسی یک قدم خالص برای خدا بردارد، دست‌کم ده برابر به او کمک می‌کند: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»؛[8] «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ». خداوند نفرموده است به چه میزان، بلکه به این بستگی دارد که شما چقدر شکر کنید و چقدر لیاقت دریافت آن را داشته باشید. هر یک قدم که برای شناخت بهتر اسلام و انتقال این شناخت به دیگران برداریم، خداوند چندین برابر بر قدرت و توفیقات ما می‌افزاید و سعادت دنیا و آخرت ما در این مسیر افزایش پیدا می‌کند.

ناامیدی و اختلاف؛ دام‌های شیطان

البته در این میان باید به چند نکته توجه داشت؛ اول اینکه در هر مسیر حقی، شیطان دام‌هایی گسترده است. هیچ راه حقی نیست که در کنار آن شیطان دامی پهن نکرده باشد. یکی از دام‌هایی که ما در این شرایط سیاسی فعلی ممکن است بدان مبتلا شویم، ناامیدی است. برخی می‌‌گویند خداوند امام را رحمت کند؛ آن دوران گذشت که امام تحولی ایجاد کرد و بعد از رفتن ایشان هم مدتی آثار آن بود، ولی دیگر آن دوران تمام شد! به جای این‌گونه فکر کردن، باید بگوییم خدا همان خداست، امام حسین علیه‌السلام همان امام حسین علیه‌السلام است، امام زمان ارواحنا‌فداه هم همان امام زمان است؛ ما تغییر کرده‌ایم، اگر ما مثل جوان‌های انقلابی زمان امام شویم، خداوند کار خودش را انجام خواهد داد. دوم اینکه عواملی موجب تفرقه، پراکندگی و دشمنی می‌شوند؛ برخی بد می‌فهمند، کسانی با اینکه خوب می‌فهمند، بد عمل می‌کنند؛ اگر هر کسی را به‌خاطر یک نقطه ضعف او کنار بگذاریم، در نهایت چه باقی می‌ماند؟! ما باید بکوشیم نقاط مثبت افراد را محور قرار دهیم و ضمن تقویت آنها، به‌طور غیرمستقیم نقطه‌ضعف‌ها آنها را کم‌رنگ کنیم.

نمونه‌ای از جذب افراد به‌وسیله مقام معظم رهبری

برای مثال، مقام معظم رهبری چندی پیش با گروه‌های مختلف ورزشکاران ملاقات داشتند؛ شاید برخی از ورزشکاران بعضی تکالیف شرعی‌شان را هم درست انجام نمی‌دادند؛ اما ایشان با چه محبتی با ایشان برخورد کردند؛ فرمودند شما مایه افتخار ما هستید، من از ته دل خوشحال می‌شوم که شما پیشرفت کردید. اینها مقدمه برای این است که یک جمله به آنها بگوید؛ شما بعد از پیروزی دعا و سجده کردید و این پیغامی بود که شما به دنیا رساندید. ایشان همه موارد قبلی را به‌منزله مقدمه‌ای بیان کردند تا این مطلب را تقویت کنند؛ ابتدا گوش بدهند، و آماده شوند و بعد ایشان در میان سخنان خود بفرمایند یکی از کارهای خوب شما این بود که بعد از پیروزی به سجده افتادید و دعا کردید، حاضر نشدید با اسرائیل مسابقه بدهید. اگر ایشان می‌خواست بدون مقدمه این مطلب را به ورزشکاران بگوید، هیچ اثری نداشت و کسی هم گوش نمی‌داد؛ بلکه ابتدا آنها را به حضور پذیرفت، خیلی هم تحویل‌شان گرفت و اظهار محبت کرد و نگفت شما فلان نقص را دارید، برای اینکه بتواند این پیام را منتقل کند.

توجه به جنبه‌های عاطفی برای تربیت نسل آینده

ما اگر بخواهیم نسل آینده را مسلمان تربیت کنیم، باید از این عامل عاطفی استفاده کنیم. معلم وقتی به کلاس می‌رود اگر از ابتدا اخم کند و بگوید امروز چرا درس را حاضر نکرده‌اید و بدگویی یا بی‌اعتنایی کند، دانش‌آموزان دلسرد می‌شوند.

درس معلم ار بود زمزمه محبتی              جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

دانش‌آموز باید دوست داشتن را بفهمد؛ البته نه اینکه معلم مطالب علمی و عرفانی را بیان کند، بلکه باید حس کند که واقعاً‌ خیر او را می‌خواهد و قصد دارد به او کمک کند. اگر این را فهمید، بعد می‌توان در او اثر گذاشت. این به بچه پنج یا شش ساله اختصاص ندارد،  انسان نود ساله هم همین‌طور است. اگر بخواهید به من هم چیزی بگویید که اثر کند، من باید حس کنم که شما خیر من را می‌خواهید. این نکته را باید از رفتار مقام معظم رهبری درس بگیریم. خدا به پیغمبر می‌فرماید آن‌قدر غصه مردم را نخور! توجه داشته باشید که پیامبر چقدر غصه‌خور بود که خدا به او می‌گوید: «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»،[9] ما قرآن را به تو نازل نکردیم که به زحمت بیفتی «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا».[10] چقدر محبت داشته است که خداوند می‌گوید بس است و نیازی نیست این‌قدر محبت کنی! اگر بخواهیم در دیگران اثرگذار باشیم، باید طرف مقابل حس کند که خیر او را می‌خواهیم.

دوری از غرور و فراگیری دانش بیشتر

یکی دیگر از آفت‌ها یا دام‌هایی که شیطان برای فرهیختگان فراهم می‌کند این است که حس کنند چون درس خوانده‌اند و انقلابی هستند و از اسلام اطلاعاتی دارند، دیگر احتیاج ندارند تا بر معلومات خود بیفزایند؛ این یکی از اشتباهات بزرگ است. انسان تا زنده هست و در عالم نفس می‌کشد باید بکوشد بر دانش خود بیفزاید. علم و دانش حد ندارد؛ البته منظور صرفاً معلومات فیزیک اتمی یا فضا‌شناسی نیست. در همین معلومات دینی آن‌قدر عمق وجود دارد که هر چه درباره آن کاوش شود، باز هم نمی‌توان به عمق آن رسید. بنابراین، هیچ‌گاه نباید خود را مستغنی از مطالعه بدانیم؛ حتماً‌ برنامه‌ای داشته باشیم که دست‌کم روزانه پنج دقیقه هم که شده مطالعه داشته باشیم، وگرنه انسان به غرور مبتلا می‌شود و می‌پندارد هر چیزی را خودش می‌فهمد، درست است و دیگران نمی‌فهمند؛ در نتیجه، در حدی متوقف می‌شود؛ درحالی‌که مردم در حال پیشرفت علمی هستند، چنین فردی جا می‌ماند و افزون بر این فکر می‌کند خیلی هم مهم است، و دیگر نمی‌تواند به جامعه خدمت کند. برای خدمت به جامعه، شرط اول این است که معلومات خود را افزایش دهیم تا عمق بیشتری پیدا کند و یقین بیشتری به سخنان خودمان پیدا کنیم. چه‌بسا سخنانی را بیان می‌کنیم که در ظاهر منطقی هم هست، اما شل بیان می‌کنیم؛ زیرا خودمان خیلی بدان یقین نداریم. در این‌صورت، مخاطب می‌فهمد چنین فردی شل صحبت می‌کند. وقتی می‌توان محکم سخن گفت که خودمان مطمئن باشیم و زمانی می‌توانیم مطمئن باشیم که به‌طور دائم معلومات‌مان در حال افزایش باشد. امیدواریم ان‌شاءالله بیش از پیش مشمول عنایات آقا امام زمان علیه‌السلام واقع شوید. وَصَلّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین.


[1]. بقرة، 30.

[2]. بقرة، 31.

[3]. جمعة، 2.

[4] بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۰۳.

[5] کافی، ج ۱، ص ۴۷.

[6]- أعراف، 179

[7]. بقرة، 286.

[8]. أنعام، 160.

[9]. طه، 2.

[10]. کهف، 6.

برای مطالعه گزارش خبری این جلسه این‌جا را کلیک کنید!