صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه بیست و هفتم؛ سیمای شیعیان (26)

تاریخ: 
شنبه, 7 شهريور, 1388

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1388/06/07 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

سیماى شیعیان (26)

حضرت امیر(ع) در ادامه توصیف متقین و شیعیان كامل می‌فرمایند: أُنَاسٌ أَكْیَاسٌ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ طَلِبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا؛ شیعیان افرادى زرنگ و با هوش هستند كه دنیا به دنبالشان آمد، ولى آنها در پی دنیا نرفتند؛ دنیا از ایشان سراغ گرفت، ولی آنها دنیا را ناكام گذاشتند. در نسخه نهج‌البلاغه به جای جمله اخیر ـ‌كه در بحار آمده‌ـ این عبارت نقل شده: فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْها؛ دنیا ایشان را به اسارت گرفت؛ ولى آن‏ها جان خود را برای رهایی از چنگال دنیا به عنوان فدیه دادند.

آزادی عمل انسان

قبلاً گفتیم عمده‌ترین تفاوت شیعیان كامل با دیگران در این است كه انسان این اصل اساسی را بپذیرد كه برای رفتار و منش خود در زندگی و رسیدن به خواسته‏های خود حد و مرزى قایل باشد؛ یا این‌كه فکر کند انسان آزاد است هر چه دلش خواست و توانست انجام دهد؟ هر چند خواسته‏ها و غرایز انسان به خودی خود حد و مرزى نمی‌شناسند، اما اگر این اصل را پذیرفتیم كه هر چیزى را نباید خورد، به هر چیزى نباید دست زد، به هر جایی نباید نگاه كرد و... آن‌گاه نوبت به این سؤال می‌رسد كه چه ملاك و محدودیت‌هایى را باید رعایت كرد؟ پذیرفتن این اصل كه براى رفتارها و خواسته‏های انسان حد و مرزى وجود دارد، نیاز به زیربنای شناختى دارد. زیرا انسان بدون دلیل قانع نمى‏شود كه كارى را انجام دهد، یا آن را ترک کند. اگر به كسی كه دوست دارد یله و رها باشد بگوییم مردم فلان كار را نمی‌پسندند، مى‏گوید به من چه؟! نهایت امر این است كه بگوییم عقلا كارى را ناپسند می‌دانند و مذمت می‌كنند؛ او هم در پاسخ مى‏گوید عقلا هر چه مى‏خواهند، بگویند! این، همان چیزی است كه اكثر مردم دنیا در این زمان پذیرفته‌اند: «لیبرالیسم اخلاقى»؛ هر كاری كه خواستم، انجام می‌دهم؛ هر چه خواستم، می‌گویم؛ هر چه خواستم، می‌خورم و...؛ مگر این‌كه قدرت برتری مثل جامعه مانع شود و من نتوانم خواسته‌ام را انجام دهم.
زیربنای پذیرش محدودیت برای غرایز و امیال انسان این مسأله هستى‌شناختی است كه نتایج كارهایى كه ما انجام می‌دهیم، چیست؟ آیا نتیجه كارهاى ما همین لذت‏ها و الم‏های این دنیا است؟ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا1! اگر شناخت ما از هستى همین باشد، این لذایذ مخصوص این جهان است؛ اگر از آنها بهره‌مند شدیم، منفعت كرده‌ایم؛ در غیر این صورت از كیسه‏مان رفته و بعد از مرگ هم خبرى نیست. مقتضای لیبرالیسم اخلاقى همین است؛ هر اندازه مى‏توانى از زندگی خود لذت ببر، دیگران هم هر چه می‌خواهند، بگویند.
اما اگر پذیرفتیم آثار كارهای ما منحصر در لذات و آلام مستقیم آنها نیست؛ بلكه هر یك از آنها دنباله‌ای دارد، در این صورت چه؟ همه ما ـ ‌به‌گونه‌ای‌ـ آزموده‏ایم كه آثار اعمال ما تنها نتایجی نیست كه بلافاصله بعد از آنها ظاهر می‌شود؛ بلکه كارهای ما آثار دیگرى هم دارد كه بعد از مدتى پدیدار مى‏شود. به عنوان مثال كسی كه برای اولین بار مواد مخدر استفاده می‌كند، لذتی آنى مى‏برد، اما بعد از مدتی كه اثر ماده مخدر از بین رفت، حالت خمارى، خستگى و سردرد پیدا مى‏كند. بعد از اعتیاد هم به انواع گرفتاری و بیماری مبتلا ‌شده و حتی از رسیدگی به امور عادی و روزمره خود هم عاجز می‌شود. از چنین‏؛ مواردی می‌توان فهمید نتیجه اعمال شخص فقط لذات آنى نیست؛ بلکه ممكن است دنباله‏هایى هم داشته باشد. رُبَّ شَهْوَةٍ أَوْرَثَتْ أَهْلَهَا حُزْناً طَوِیلًا2.؛ چه بسا به دنبال یك لحظه خوشى، مشكلاتی مادام العمر برای انسان به وجود بیاید.
بر همین اساس انسانی كه به سن رشد رسیده و عقلش فعال است، با خود محاسبه مى‏كند كه از میان مجموع آثاری كه بر رفتارش مترتب مى‏شود، چه مقدار لذت و چه مقدار سختى، گرفتارى، بیمارى و بدبختى است. اگر لذت حاصل از یك رفتار بیشتر باشد، سختى‏های آن را به خاطر لذاتش تحمل مى‏كند. اما اگر سختى‌ها و دردها بیشتر باشد، عقلایى نیست كه انسان به خاطر لذتی مختصر مدت‏ها رنج و زحمت را تحمل كند. همه عقلا برای انجام كارهای خود چنین محاسباتی را انجام مى‏دهند. در كنار این محاسبات، اگر پذیرفتیم این عالم سرسرى نیست، ما به حال خود رها نشده‌ایم، و حساب و كتاب دیگری هم در كار است، مسأله صورت دیگری پیدا می‌كند.
قرآن با بیانات مختلفى انسان را متوجه معاد مى‏كند كه روح همه آنها همین معنا است؛ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ3؛ آیا گمان می‌كنید خلقت شما سرسرى است و حسابى در كار نیست؟ حتی ممکن است بعضى از اعمال نتایجی بى‏نهایت داشته باشند. ما رابطه بین كارهای خود و نتایج ابدی آنها را نمی‌دانیم؛ نمی‌دانیم در این عالم چه كار‌هایى را باید انجام دهیم تا در عالم دیگر خوشبخت شویم و چه كار‌هایی را اگر انجام دهیم، در آن عالم به عذاب و بدبختی مبتلا مى‏شویم. انبیاء آمده‌اند تا به كمك وحى این مسایل را برای ما بیان كنند.
اگر انسان پذیرفت كه این عالم سرسرى نیست و اعمال انسان نتایجى در عالم دیگر دارد كه بعضى از آنها ابدى است، در این صورت کاری را كه در این دنیا لذت موقت و زودگذر و در آن دنیا عذاب و درد ابدى داشته باشد، انجام نخواهد داد. در غیر این صورت آدمی می‌ماند و لذایذ آنی دنیا، و خوب و بد كارهای او هم با همین لذت‏های دنیایی سنجیده می‌شود. بر همین اساس انسان به دستورات انبیا توجه می‌کند، تا دریابد انجام چه كار‌هایی موجب خوشى ابدى است، و چه كارهایی رنج و بدبختى ابدى را به دنبال دارد؛ تا كارهای خوب را انجام دهد و از كارهای بد و ناشایست پرهیز كند.
پذیرفتن این نحوه رفتار بازگشت به زیربناى معرفتی گفته شده دارد. به همین دلیل در ابتدای این حدیث حضرت امیر(ع) بر علم و معرفت شیعیان تكیه كرده، فرمود: هُمُ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ؛ چون همه این رفتارها نتایج حاصل از علم و معرفت است.
اما افرادى كه چنین معرفتی برایشان حاصل نشده و به آخرت توجه ندارند، برای آنها معیار تمیز خوب و بد رابطه‌ای است كه بین هر كار با نتایج دنیوى آن وجود دارد. بر این اساس، آیا كسانی كه در این دنیا متنعم هستند و از انواع امكانات و بهره‌های مادی برخوردارند، افرادی زرنگ، باهوش و با عرضه نیستند؟ و در مقابل، كسانی كه به زحمت، لقمه نانى برای سیر كردن شكم خود و خانواده‌شان پیدا می‌كنند و با درآمدی كم، زندگی فقیرانه خود را اداره می‌كنند، افرادی بى‌عرضه، كه بلد نیستند چگونه پول در آورند؟
این قضاوت عامیانه‏اى است كه اغلب مردم دارند؛ حتى بسیاری از كسانی كه خدا، پیغمبر و معاد را قبول دارند، آثار چنین تفكری در دلشان باقى است. پذیرش این مسایل بستگى به میزان ایمان و معرفت انسان دارد. بر این اساس ما با دیدن افرادى كه وضع زندگى‏شان خوب نیست، موقعیت اجتماعى چندانی هم ندارند و كسى به آن‏ها اهمیتى نمى دهد و به تعبیر حضرت امیر(ع) إِذَا شَهِدُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَ إِذَا غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا4، مى‏گوییم چنین كسانی آدم‏هاى بى‏عرضه‏اى هستند.
با چنین ذهنیتی، هنگامی كه امیرالمؤمنین(ع) شیعیان خود را این‌گونه توصیف می‌كند كه أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِیفَةٌ، هر كسی ممكن است با خود بگوید: عجب آدم‏هاى بى‏عرضه‏اى! با وجود غذاهاى خوب و كاخ‏هاى مجلل، به لقمه‌ای نان جو نان و پنیر و سبزى اكتفا كرد‌ه‌اند. شاید تعبیر أُنَاسٌ أَكْیَاسٌ؛ ‌ـ‌كه در نسخه بحار این روایت نقل شده‌ـ برای دفع این توهم است؛ یعنی این‏؛ كه شیعیان لاغراندام و كم‌خوراك هستند، لباسشان و غذایشان سبك است و هزینه‌های آن‌چنانى صرف نمى‏كنند،. به این معنا نیست كه آنها بى‏عرضه هستند؛ بلکه أُنَاسٌ أَكْیَاسٌ؛ اتفاقاً همین آدم‏هاى لاغر، كم‌خوراك و كم هزینه افراد زرنگى هستند. تصور نكنید آنها چون دستشان به دنیا نمى‏رسد، از آن بهره‏مند نشده‏اند؛ اگر آنها به دنبال كسب ثروت و مال بودند، بهتر از دیگران می‌دانستند چگونه می‌شود مال اندوخت؛ ذوق و سلیقه‏؛ استفاده از دنیا را هم داشتند. نه تنها خود آنها می‌دانستند چگونه مال و ثروت به دست آورند، دنیا هم وسایل ترقى مادى را براى ایشان فراهم كرد. شاید تعبیر أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا؛ تعبیری استعارى باشد؛ یعنی نه این‏كه واقعاً دنیا عقل و اراده‌ای دارد؛ بلكه آن چنان زمینه پیشرفت مادى براى این‏؛ افراد فراهم شد كه گویا دنیا اراده كرده كه آنها رشد كنند. اما فَلَمْ یُرِیدُوهَا؛ آنها به سراغ دنیا نرفتند. و به آن جواب رد دادند. زمینه كسب ثروت‌های كلان، رسیدن به پست و مقام عالى و به دست آوردن جاه و شهرت برای آنها وجود داشت؛ اما آن‌ها، خودشان قبول نكردند.
وَ طَلِبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا؛ دنیا آن‌ها را به خود دعوت کرد؛ اما آن‏ها او را ناكام گذاشتند. در نهج‏البلاغه این فراز اضافه شده: أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْها؛؛ دنیا شیعیان را به دام انداخت؛ ولى آن‏ها خودشان را به عنوان فدیه برای آزادی از این اسارت دادند؛ آن چنان‌كه یك اسیر مالى را برای رهایی خود از بند اسارت فدیه می‌داد. ظاهراً منظور از این تعبیر این است كه آنها همه آنچه از دنیا در اختیارشان بود و استفاده از آن برای آنها حلال و جایز بود نیز رها كرده و به دنیا گفتند: این را هم بگیر، ما نخواستیم، دست از سر ما بردار.
این اوصافى است كه حضرت امیر(ع) براى شیعیان خالص ذكر مى‏كند؛ اما شاید برای بشر امروزی این تعابیر شاعرانه به نظر برسد. انسان با این همه نیاز دنیوى، كه با برآورده شدن هر یك از آنها، بخشی از غرایزش ارضا مى‏شود و لذت‌هایی براى او ایجاد مى‏كند، چگونه ممکن است آنها را رها کند و به لقمه نانی جو، لباسی ساده و پشمینه و احیاناً كفشی پاره و وصله‏دار اکتفا کند؟ از همین رو عموم مردم، با همان ذهنیتی كه گفته شد، تصور مى‏كنند این افراد بى‏عرضه هستند؛ حتی در مراحلی ممكن است بگویند این‏ها دیوانه هستند. هم‌چنان‌كه حضرت امیر(ع) در ادامه بیانات خود می‌فرماید: قَدْ خُولِطُوا؛ عده‌ای تصورمى‏كنند كه این افراد عقلشان را از دست داده‏اند.
‌آن‌گونه كه در بعضی از شرح‌های نهج‏البلاغه اشاره شده‌، امیرالمؤمنین(ع) هنگام خواندن یکی از خطبه‌ها، لباس پشمینه خشنى كه تن را مى‏آزرد، روى دوش انداخته، چوبدستى در دست، كفشی از لیف خرما بر پا كرده و با پیشانى پینه بسته از سجده، در حالی كه روى سنگى ایستاده بودند رو به اصحاب خود كرده و خطبه می‌خواندند. تصور كنید چنین فردى امروز در وسط میدان بایستد و سخنرانى كند، چه كسى به او سخن او گوش می‌دهد؟ بسیارى از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) كه شباهت‏هایى به آن حضرت داشتند و در میان مردم با وضع ساده‏اى زندگى‏؛ مى‏كردند، مردم از دیدن ایشان تعجب می‌کردند و می‌گفتند این چه وضعی است! حتی گاهی با نظر ترحم به آن‏ها نگاه مى‏كردند و مى‏گفتند این بیچاره‏ها دستشان به دنیا نمى‏رسد.
در حالی كه على(ع) همان كسى بود كه خودش به تنهایی چند قنات حفر كرده بود و همه را براى فقرا وقف كرد. بعضی از این قنات‏ها هنوز در مدینه موجود است. نخلستان‌های‏؛ خرمایی را خود ایشان به عمل آورد و همه را وقف ‏كرده و در اختیار فقرا قرار ‏داد. در عین حال، خود آن حضرت گاهى لقمه نان جویى را با زانو مى‏شكست و در دهان می‌گذشت. همین علی(ع) نیمه شبى ایستاده بود و مناجات مى‏كرد و اشك مى‏ریخت و مى‏گفت: یَا دُنْیَا... غُرِّی غَیْرِی... قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً5؛ اى دنیا برو غیر از على را فریب ده! من تو را سه طلاقه كردم.
این زندگى یك انسان الهی است. البته كسان دیگرى هم كمابیش به على(ع) شباهت داشتند؛ افرادی مثل میثم تمار و رشید حجرى که تربیت شده دامان على(ع) بودند. داستان حضرت سلیمان را در قرآن خوانده‌اید و مى‏دانید كه او برای ترویج دین خدا و خداپرستى و مبارزه با شرك و بت پرستى از خدا خواست كه قدرتى به او بدهد كه بى‏مانند باشد. همه چیز در اختیار او بود. اما زندگى خودش چگونه بود؟ گفته‌اند خودش كار مى‏كرد و مزدش را صرف زندگى‏اش مى‏كرد و هرگز از بیت المال استفاده نكرد. ممکن است كسی بگوید اینها داستان است؛ اما نمونه‏هایى هم در همین دوران وجود دارد. مرحوم آیت‏الله العظمى بروجردى ـ‌رضوان الله علیه‌ـ در پایان یكی از جلسات درسشان فرمودند: شاید بعضى تصور كنند كه من براى رسیدن به مرجعیت طرح و برنامه‌ایى داشتم. ـ‌اگر اشتباه نكنم‌ـ ایشان قسم خورند كه من هیچ وقت به فكر ریاست نبودم. براى معالجه به قم آمده بودم، آقایان مرجعیت را به من تكلیف كردند و مرا به زحمت نگه داشتند. ایشان ـ‌آن‌گونه كه از منسوبین و آشنایان ایشان نقل شده‌ـ تا آخر عمر از درآمد ملك موروثى خود استفاده مى‏كردند. مرجعیت مطلق شیعه، خوراكش گندمى بود كه در زمین موروثى آباء و اجدادى‏اش به عمل مى‏آمد؛ آن گندم را آرد مى‏كردند، در خانه خمیر مى‏كردند و به نانوایی مى‏بردند و مى‏پختند. ایشان مرجعیت مطلق شیعه هم بودند. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا.
اوایل انقلاب كه نفت جیره‏بندى بود، در زمستان سرد جماران نفت خانه حضرت امام(ره) به اندازه سهمیه نفت پیرزنى در شمیران یا تجریش ‌بود و ایشان اجازه نمى‏داد كه براى‌شان امتیازى قائل شوند.؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا.
اوایل ریاست جمهوری مقام معظم رهبرى، روزی بنده ناهار خدمت ایشان بودم. لوبیا پلویى بدون خورشت در دو ظرف، یكى براى بنده و یكى هم براى ایشان آوردند. ایشان فرمودند: من تا به امروز گوشت گرم از بازار نخریده‏ام و گوشت منزل ما از همان گوشت یخى كه در بازار به همه مردم به صورت كوپنى داده مى‏شود،‌؛ تأمین می‌شود. البته بعد اضافه فرمودند: من نمى‏گویم گوشت گرم نخورده‏ام؛ گاهى اطرافیان گوسفندى را قربانى كرده‏اند یا كسی نذری كرده، براى ما هم گوشتش را آورده‏اند و ما از آن گوشت خورده‏ایم؛ اما از بازار گوشت گرم تهیه نكرده‌ام. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا.
برد با آن‏ها بود یا با ما زرنگ‏ها؟ این دنیا بالاخره می‌گذرد؛ چه بسا لذت زندگى دنیا با همان سادگى هم بیش از زندگى‏هاى پر زرق و برق است. راحتی و خوشی همیشه با زرق و برق تلازم ندارد. چه بسا كسى نان و آب‌دوغ خیار بخورد و لذتش از زندگى‏؛ اشرافی خیلى بیشتر باشد.


1. مؤمنون / 37.

2. بحارالأنوار، ج 14، ص 327، باب 21.

3. مؤمنون / 115.

4. بحارالأنوار، ج 66، ص 402، باب 38.

5. نهج‏‌البلاغة، ص 480، حكمت 77.