صوت و فیلم

صوت:

خطر فراموشی آخرت!

در افتتاحيه سال تحصيلي 95ـ94 مدرسه معصوميه
تاریخ: 
سه شنبه, 7 مهر, 1394

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقديم به روح مطهر امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و همه شهداي والامقام اسلام و مخصوصاً مصدومین و مقتولین جریان اخیر حج، صلواتي اهدا مي‌کنيم.

عالم دنیا، غم و شادی‌اش و خوشي و ناخوشی‌اش توأم است اما کم اتفاق مي‌افتد که يک روز از جهات مختلف موجب شادي و از بعضي جهات موجب تأسف شديد باشد و امروز از آن روزهاي نادري است که ما با دو دسته از حوادث مواجه هستيم که يک دسته موجب شادي و نشاط است و يک دسته هم، موجب غم و اندوه. از خداوند متعال براي کشته‌شدگان این جريان حج اخير عاجزانه درخواست مغفرت و رحمت و پاداشي در خور کرم خودش مي‌کنيم و براي مصدومين و مجروحين، درخواست شفا و عافيت می‌کنیم و اميدواريم که اين حادثه با همه تلخي‌اش، مقدمه‌اي براي سقوط دولت ظلم و ظهور دولت حق باشد. تفأل مي‌زنيم که ا‌ن‌ شاءالله ظهور منجي عالم نزديک است و ان‌‌شاءالله انتقام این خون‌ها را از مجرمان خواهد گرفت.

اما عوامل شادي؛ اصولاً اين ايام، ايام ولايت است و بزرگ‌ترين عيد که در روايات به نام عيدالله الاکبر ناميده شده را در پيش داريم. امروز هم روز ميلاد امام هادي‌صلوات‌‌الله‌‌عليه‌‌و‌‌علي‌‌آبائه‌‌و‌أبنائه‌‌المعصومين و روز شروع رسمي درس‌ها و برنامه‌هاي حوزه و برنامه‌هاي این مدرسه شريف است. همه اين‌ها عوامل شادي‌بخش و نشاط‌آفريني است که بايد خدا را بر آن‌ها شکر کرد و از او قدرداني کرد. اميدواريم که بتوانيم از اين فرصت‌ها حداکثر استفاده را ببريم.

نعمت‌های ناشناخته الهی

شروع سال جدید تحصيل به‌منزله اين است که خداوند متعال عمر جديدي به ما بخشيده است. تعبير به منزله شايد تعبير دقيقي نباشد بلکه حقیقتاً چنين است، چون عمري که داشتيم که گذشت و آنچه بود تمام شد و از امروز عمر جديدي است، حالا چه قدر ادامه پيدا کند بستگی دارد به اینکه خدا چه قدر صلاح بداند و براي هر کسي چه اجلي مقدر فرموده باشد. به‌هرحال فرصت جديدي است براي اینکه بتوانيم از نعمت‌هاي جديدي استفاده کنيم که بسياري از مردم از آن محروم‌اند. حتي کساني در اطراف‌واکناف عالَم هستند که براي حضور در چنين مجامعي، در حوزه‌هاي علميه در شهر مقدسي مثل قم، دلشان پر مي‌زند ولي شرايط زندگي به آن‌ها اجازه نمي‌دهد. اين را که عرض مي‌کنم فقط حدسی نيست، من بارها در کشورهاي مختلف کساني را ديدم که با اشک و آه آرزو مي‌کردند که بتوانند براي زيارتی به قم بيايند چه رسد به اینکه بخواهند در حوزه، تحصيل کنند و از اين نعمت‌ها و برکات بهره‌مند بشوند. توجه به اين‌ها باعث این مي‌شود که آدم قدر اين نعمت را بيشتر بداند و شکرش را بيشتر به جا بياورد، وقتي شکر افزوده شد نعمت هم افزايش پيدا مي‌کند؛ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ،[1] کار آدم هم برکت پيدا مي‌کند و نتايج بيشتر و بهتري را به بار مي‌آورد اما وقتي انسان غافل و ناسپاس باشد، چشمش را به نقطه‌هاي تاريک بدوزد و به‌اصطلاح به نصفه خالي ليوان نگاه بکند، قدر نعمت‌هاي خدا را نمي‌داند و ناسپاس مي‌شود و لذا نعمتش هم افزايش پيدا نمي‌کند و عمرش هم با حسرت مي‌گذرد.

اینکه عرض مي‌کنم نعمت جديد و عمر جديدي است براي اين است که قدر سال جديد را بيشتر بدانيم و سعي کنيم نيروهايمان را به کار بگيريم و در راهي صرف کنيم که بعد پشيمان نشويم، چون یک روزي خواهد آمد که لحظات سراسر عمر را بر ما عرضه مي‌کنند و مي‌بينيم که هر لحظه‌اي را چگونه‌ گذرانديم و مي‌فهميم که اگر در راه ديگري صرف مي‌کرديم چه آثار و برکات و چه نتايج بهتري داشت، آن وقت حسرت مي‌خوريم که چرا غفلت کرديم و راه صحيح را نشناختيم و دنبال نکرديم و لذا يکي از اسماء روز قيامت، يَوْمَ الْحَسْرَةِ است. آنچه مانع مي‌شود از اینکه آدم به آن حسرت‌ها مبتلا بشود اين بيداري و اين توجه و التفات است که آدم از غفلت خارج بشود و ببيند که کی است و کجاست و کجا مي‌رود و کارش به کجا خواهد انجاميد.

غفلت؛ ریشه شقاوت و عذاب ابدی

در قرآن کريم تصريح شده به اين که ريشه همه فسادها، عذاب‌ها و شقاوت‌ها يک چيز است و آن، غفلت است؛ أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.[2] آنچه انسان را از هر حيواني پست‌تر و به عذاب ابدي مبتلا مي‌کند غفلت است. اين است که هر چه بيشتر به آگاهي برسيم و به آنچه که بايد توجه کرد توجه کنيم، از حسرت و از عذاب و شقاوت ابدي بيشتر مصونيت پيدا مي‌کنيم.

زمینه‌های تفکر و تأثیر آن در سرنوشت انسان

مهم‌ترين چيزي که بايد به آن توجه بکنيم اول خودمان است؛ ببینیم چه هستیم؟ که هستيم؟ کجا بوديم؟ براي چه آمديم؟ کجا خواهيم رفت؟ رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ نَفسه وعَلِمَ مِن اَيْنَ وفي اَيْنَ وَاِلي اَيْنَ. بنده، خودم را که ملاحظه مي‌کنم از دوران کودکي عامل حرکت در من همان چیزی بوده که در گاو و گوسفند و بلکه در حيوانات وحشي و درنده هم وجود دارد، یعنی غرايزي؛ احساس گرسنگي مي‌کردم غذا مي‌خوردم، احساس خستگي مي‌کردم مي‌خوابيدم، بعدها نيازهاي ديگري پيدا می‌شد و درصدد ارضايش بودم. من با حيوانات چه فرقي مي‌کنم؟! من که خودم را انسان نکردم، خداوند متعال يکي را به صورت الاغ آفريد، يکي را به صورت گاو آفريد، من را هم به صورت انسان آفريد. وقتي جهت مشترک يکي بود و همه تلاش ما فقط به خاطر اين بود که شکم‌مان را پر کنیم، غرايز‌مان را اشباع کنيم، رنگش فرق مي‌کرد؛ آن يکي علف مي‌خورد، آن يکي شکار مي‌کرد، آن يکي غذا مي‌پزد؛ أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ. در این آیه شايد لفظ أَضَلُّ هم براي اين است که آن‌ها غير از اين نمي‌توانستند اما ما مي‌توانيم، عقل هم داريم منتها به کار نمی‌گیریم! شايد کم نباشند کساني که بخش عظيم يا اعظمي از عمرشان را با همين حيوانيت گذرانده باشند ولي یک عامل ديگري هم در ماست که کمي ديرتر و معمولاً نزديک بلوغ فعال مي‌شود، آن عامل عقل است ولي بسياري از ما با اين که خدا اين عامل را به ما داده درست از آن استفاده نمي‌کنيم؛ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا.

اگر بخواهيم اين سال جديد براي ما سال مبارکي باشد و عامل حسرت در ما کمتر پيدا شود و کاري نکنيم که روزي از اين زندگي‌ و از اين رفتارمان خيلي پشيمان بشويم خوب است که از اول سال، لحظات و ساعاتی را اصلاً فکر کنيم که ما چه هستیم؟ براي چه آفريده شديم؟ سرنوشت ما چه خواهد بود؟ همه ما جوابي داريم منتها توجهی به آن نيست و غفلت داریم. اگر کسي از بنده بپرسد شايد درباره هر يک از اين‌ها سخنراني هم بکنم و داد سخن هم بدهم اما موقع عمل خودم، غافلم. فکر و توجهي بکنيم که در عمل، مؤثر باشد و رفتار ما را شکل بدهد.

مقام ارزشمند همسایگی خدا!

آن هدفي که ما براي آن هدف آفريده شده‌ایم آن‌قدر مقامش عالي است که عقل عاقلان ممتاز هم از درک آن عاجز است که خدا ما را براي چه آفريده و آن جايي که ممکن است برسيم، آن مقام، آن عزت و آن شرف چيست؟ شايد به همين مناسبت باشد که در منابع ديني اسم آن را قرب خدا گذاشتند. ديگر تعبيري از اين بالاتر نمي‌توان براي يک موجودي فرض کرد که مخلوقی آن‌قدر ترقي بکند تا بشود قريب به خدا يا اگر براي وجودش ظرفي فرض بشود بگوييم همسايه خداست؛ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ.[3]

اصطلاح جوار رحمت و اين‌ها شايع است، در قبرستان‌ها روی سنگ‌هاي قبر هم مي‌نويسند اما کمتر فکر مي‌کنيم که جوار رحمت يعني چه؟ جوار که ادبي صحيحش جِوار است مصدر باب مفاعله است، همان مجاورت است، يعني همسايگي. در جوار خدا، يعني همسايه خدا باشيم. خدا ما را براي چنین چيزي آفريده است. هر چه فکر کنيم اين چه مقامي است و چه لوازمي دارد آن اندازه‌اي که قابل اين بوده که ما بفهميم، در آيات و روايات بيان کردند و آخرش هم فرمودند وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ.[4] به‌هرحال خيلي مقام عالی‌ای است. مقامی است که خداوند متعال می‌فرماید اگر انسان به آن مقام برسد به تعبير قرآن خليفه‌الله است. خليفه پيداست ديگر یعنی قائم مقام.

خلیفة‌الله؛ مظهر اراده خدا

از اوصاف انبيا و اوليا اين است که خلفاءالله هستند. آدميزاد اگر بخواهد مي‌تواند به اين مقام برسد. آن وقت لوازم این مقام شايد اين باشد که کار خدايي هم بکند. کرامت‌هايي که از اولياي خدا صادر می‌شود شايد نشانه اين است که مرتبه‌اي از خلافت الهي را دارند، خداست که کار خودش را به دست آن‌ها اجرا مي‌کند؛ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ.[5]

آدميزاد براي رسیدن به اين مقام آفريده شده است، آن وقت مقايسه کنيم به اینکه حالا چه هستيم و دنبال چه چيزي داريم مي‌گرديم؟! چه قدر فاصله است بين آنچه امثال بنده در زندگي دارند و انگيزه‌شان براي اين کارها و رفتارهاست و آنچه خدا براي انسان مقرر فرموده است؟! آن وقت همت‌ خیلی از ما اين بشود؛ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ! اميرالمومنين‌سلام‌‌الله‌‌عليه مي‌فرمايد كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا؛[6] صبح بلند مي‌شويم بدو و بيا، بنشين، در شهرهاي بزرگ بايد چند کورس ماشين سوار بشوند تا به محل کارشان برسند، برو آنجا سر کار، زحمت بکش و عرق بريز و بعد تا شب سوار ماشين بشوي و به خانه بیایی، خسته و کوفته برسی خانه، که چه؟ که مقداري حقوق بگيرد و ناني بخورد و لباس و مسکني تهیه کند، ديگر چه؟ خب، ديگر هيچي، ديگر زندگي کنيم. تلاش کنيم تا شکم‌مان را پر کنيم و بعد شکم را خالي کنيم و فردا روز از نو، روزي از نو! اين شد زندگي؟! خدا ما را براي چه آفريده و ما دنبال چه مي‌گرديم!

عنایات بی‌نظیر خداوند متعال

خدا براي اینکه ما را به آن هدف عالي برساند هم یک عقلي در درون ما قرار داده و هم يک عقلي در بيرون ما قرار داده است؛ یعنی انبيا‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و کامل‌ترينشان هم پيغمبر اسلام، بالاترين کتاب‌شان هم قرآن. حالا ما راستي باورمان هست که قرآن بهترين راه سعادت انسان‌هاست؟!

فرض کنید در بين ميلياردها انسان اسم‌ يک پنجم‌شان مسلمان است، فرض کنيد، درصدي از اين مسلمان‌ها، حالا فرض کنيد بيست درصد، شيعه هستند. در بين اين شيعيان کساني که به احکام شرع و به مسير ولايت، مقيد باشند خيلي زياد نيستند و ما به‌اصطلاح از آن نخبه‌هايشان هستيم. ما اين هستيم. خدا اين انسان را آفريده براي آن مقام، در بين ميلياردها انسان، چند تايي به آن مقام می‌رسند. براي اینکه اين‌ها به آن مقام برسند این‌همه دستگاه نبوت و انبيا را فرستاده با آن زحمت‌ها، خون دل‌ها، زندان‌ها، شکنجه‌ها و قتل‌هاي ظالمانه؛ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ،[7] که آخرش چه بشود؟ برای اینکه من و شما هدايت بشويم، قرآن را بشناسيم و راه ولايت را بشناسيم و برویم.

ضرورت شکر نعمت‌های معنوی

خدا را هزاران مرتبه شکر که اولاً ما مسلمان هستيم، ثانیاً شيعه هستيم، ثالثاً در زماني هستيم که در بين هزار و چند صد سال، در تاريخ کمتر نمونه‌اي مي‌شود پيدا کرد که در رأس حکومت، يک فقيه جامع‌الشرايط، نائب امام زمان‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف قرار گرفته باشد. کجا در تاريخ سراغ داريم؟ غير از چند سال حکومت اميرالمومنين‌علیه‌السلام ما چه وقت سراغ داريم که در رأس حکومت اسلامي، شخصی صالح، يک بنده صالح خدا قرار گرفته باشد؟! درباره عظمت چنين نعمتي هرقدر فکر کنيم کم کردیم. خدا را شکر که در چنين زماني هستيم، در بهترين شهر از شهرهای عالم که با علوم اهل بيت‌صلوات‌الله‌علیهم‌‌اجمعین آشنا هستند؛ عُشُّ آل محمدصلوات‌الله عليه.[8] خدا را به خاطر اين نعمت‌ها خيلي بايد شکر بکنيم. الحمدلله قدر اين نعمت‌ها را هم مي‌دانيم و هر چه بيشتر فکر کنيم، بهتر و بيشتر شکر خدا را به جا مي‌آوريم. خدا دوست دارد که بندگانش نعمت‌هاي او را ياد کنند و شکر بکنند؛ أفلا تشکرون؟! وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛[9] خدا را شکر! خدايا! تو را شکر مي‌کنيم که اين نعمت‌هاي بي‌نظير را به ما مرحمت کردي.

رابطه قدرت و تکلیف

خدا یک سنتي دارد که هر جا نعمت بيشتر باشد تکليف هم سنگين‌تر است. خدا بين نعمت که قدرت مي‌آورد، با تکليف، تعادلي برقرار کرده است. یک نعمت، نعمت علم است و یک نعمت هم نعمت قدرت عمل، اين‌ها شرط اول تکليف هستند. تکليف براي کسي است که بداند و بتواند. وقتي خدا هم علم، هم معرفت و هم قدرت عملش را داد تکليف هم وارد مي‌شود. هر چه دايره علم و قدرت وسيع‌تر باشد تکليف هم سنگين‌تر است.

همه ما اين روايت را شنيديم که يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ؛[10] روز قيامت هفتاد گناه‌ جاهل بخشيده مي‌شود در حالي که يک گناه عالِم بخشيده نمي‌شود! چرا؟ چون او علم داشت و حجت براي او تمام بود اما آن جاهل بود و حالا غفلت کرده بود، اگر قصور بود که از اول بخشيده مي‌شد و اگر تقصيري هم بوده عذرش سبک‌تر از عالم است.

اين را عرض کردم فقط براي اشاره به اينکه بين تکليف و معرفت و قدرت، یک تعادلي برقرار است. خدا که اين نعمت‌ها را به ما داده تکليفي هم از ما خواسته که از ديگراني که اين نعمت‌ها را به آن‌ها نداده اين تکليف را نخواسته است. کساني که در ینگ دنيا هستند، در کشورهاي آمريکاي جنوبي، در آفريقا و حتي در همين شرق آسياي خودمان در جزاير مختلف زندگي مي‌کنند و از اين معارف اهل بيت‌صلوات‌الله‌علیهم‌‌اجمعین چيزي به گوششان نرسيده و دسترسي ندارند، قطعاً تکليف آن‌ها مثل ما نخواهد بود، تکليف آن‌ها خيلي ‌سبک‌تر است و خدا زودتر از آن‌ها مي‌گذرد اما ما که در مهد علم و در مرکز تشيع عالَم هستيم و در بهترين زمان‌هاي حکومت اسلامي قرار داريم تکليف ما سنگين‌ترين تکاليف است و لذا بايد فکر کنيم و عظمت تکليف خودمان را بشناسيم.

تلازم نعمت و تکلیف

خدا که این نعمت‌ها را به ما داده در مقابلش از ما تکليف خواسته است، اول از خودسازي‌مان شروع مي‌شود، بعد رسيدگي به خانواده‌مان؛ قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً،[11] بعد همسايه‌ها و اهل شهر، بعد اهل کشور، بعد همه دنيا و همه انسان‌ها. مگر خدا اسلام را فقط براي ايران آفريده است؟! با وجود این همه کشورهايي که تشنه اسلام هستند، براي شناختن اسلام عطش دارند، اسمي از اسلام شنیده‌اند و عاشق اسلام هستند ولی دسترسي ندارند.

يک جمله از يکي از سفرها نقل بکنم چون اگر اين باب، فتح بشود جلسه طولاني مي‌شود؛ از ما برای سخنرانی در دانشگاهي در شيلي دعوت کرده بودند. دانشگاه در يک منطقه خوش آب و هواي کوهستاني بود. گفتند که اين دانشگاه چهل هزار دانشجو دارد. در جلسه‌ای که اول با رؤسا و هیئت‌رئیسه دانشگاه داشتیم اين‌ها صاف گفتند که ما نسبت به آينده جوانان‌مان هيچ اميدي نداريم. با وجودی که خودشان هم آمريکاي جنوبي هستند خودشان مي‌گفتند فرهنگ آمريکايي، يعني آمريکاي شمالي، آن‌چنان جوان‌هاي ما را خراب کرده که نسبت به آينده‌شان هيچ اميدي نداريم. تنها اميدي که داريم اين است که شنيديم در ايران شما شخصي به نام امام خميني يک حرکتي را ايجاد کرده و آن حرکت در مقابل اين فرهنگ الحادي آمريکايي است. اگر اميدي هم داشته باشيم به همين است. اين که شما مي‌گوييد چيست؟ هیئت‌رئیسه دانشگاه مي‌گفتند ما حاضريم برای این کار اين دانشگاه را در اختيار شما قرار بدهيم تا هر برنامه تربيتي که داريد بياييد اينجا اجرا کنيد شايد اثري بکند والا با اين جريان عادي که ما الآن داريم ما هيچ اميدي براي جوان‌هاي آينده‌مان نداريم و اين‌ها از بين خواهند رفت. به ما پيشنهاد مي‌کردند و مي‌گفتند که ما اين دانشگاه را در اختيار شما قرار مي‌دهيم، برنامه علمي‌مان با خودمان، همه دانشگاه‌هاي دنيا برنامه‌هايشان کمابيش مشترک است اما برنامه تربيتي‌اش را در اختيار شما قرار مي‌دهيم تا هر برنامه‌اي داريد بياييد اينجا اجرا کنيد بلکه بتوانيد اين جوان‌ها را از اين فسادي که دامن‌گیرشان شده نجات‌ بدهيد. از اسلام و ايران و نهضت ايران و پيروزي انقلاب اسلامي ايران تنها اسمی شنيده بودند و به همين اميدوار بودند. من خودم شخصاً از این نمونه‌ها زياد ديدم و از شخصيت‌هاي برجسته کشورهاي دنيا شنيدم. ما اين نعمت‌ها را داريم، مثل ماهي که در آب است قدرش را نمی‌دانیم ولي افسوس که به اين نعمت‌ها توجه نمي‌کنيم، غافليم که خدا چه نعمت‌هايي به ما داده و در مقابلش چه چيزي از ما مي‌خواهد. اگر هم در مقابلش از ما چیزی مي‌خواهد براي خودش نمي‌خواهد، براي آينده خود ما مي‌خواهد؛ اين نعمت‌ها را به شما دادم براي اینکه از آن‌ها استفاده کنيد تا لياقت نعمت‌هاي بالاتري پيدا کنيد، تا لياقت نعمت‌هاي ابدي را پيدا کنيد، تکليف هم يعني اين و الا خدا که احتياجي به اين کار من و شما ندارد.

قرآن؛ شاهراه رسیدن به سعادت

بنابراین واجب‌ترين کار ما اين است که اول بفهميم جايگاه آدميزاد در اين عالم کجاست. هم‌چنین بفهمیم جايگاه ما به‌عنوان جوانان مسلمان شيعه انقلابي در عالم و در ميان ساير انسان‌ها کجاست؟ ما دنبال چه چيزي بايد برويم و براي رسيدن به آن چه بايد بکنيم؟

تنها چيزي که مي‌تواند ما را به آنجا برساند يک چيز است و آن، قرآن است. قرآن را بفهميم، البته خود قرآن نکته‌هايي دارد و در روايات هم هست که إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلی سَبعَةِ أبطُنٍ يا سَبعینَ أبطُنٍ، تفسيرش با اهل بيت‌صلوات‌الله‌علیهم‌‌اجمعین است و لذا قرآن و عترت توأم هستند. امام‌‌رضوان‌الله‌عليه در اول وصيت‌نامه‌اش با همين جمله شروع مي‌کند که خدا را شکر مي‌کنيم که ما را از اهل قرآن و عترت قرار داد. همه چيزهاي ديگر هر چه دانستني است بايد در شعاع اين محور و براي خدمت به اين هدف باشد و هست اما اگر اصل هدف و شاهراه را فراموش کنيم در کوچه پس‌کوچه‌ها گم مي‌شويم. بايد بزرگراه را در نظر داشته باشيم. نقشه شهر را که از بالا مي‌گيرند بزرگراه‌هايش مشخص است، کوچه پس‌کوچه‌ها و پیچ‌وخم دارد، پستي بلندي دارد، افت‌وخیز دارد و در آن‌ها گم مي‌شويم. اگر از اول به آن هدف توجه داشته باشيم در هر کوچه‌اي هستيم مي‌توانيم به شارع وصل بشويم و نهایتاً به هدف برسيم اما اگر آن شارع را گم کنيم چه‌بسا دچار سرگرداني و حيرت بشويم.

مهم‌ترين رکن معارف قرآن!

پيداست که قرآن فقط براي اين نيست که الفاظش را ياد بگيريم يا حفظ کنيم يا زيبا بخوانيم، البته همه اين‌ها مقدس است حتي جلد قرآن هم مقدس است و جلدش را هم بايد ببوسيم اما اين کافي نيست؛ قرآن نازل نشده که ما جلدش را ببوسيم، اين يک شعاعي از وظایف فراواني است که ما بايد نسبت به قرآن داریم، باید به قرآن اهميت بدهيم اما نه اینکه در اين کوچه بمانيم!

باید بفهميم روح قرآن چيست، ما را به چه چيزي دعوت مي‌کند و راه را چگونه به ما نشان مي‌دهد. يکي از ارکان معارف قرآن يا شايد به يک معنا مهم‌ترين رکن معارف قرآن می‌تواند اين باشد که بشر! بفهم! اين زندگي مقدمه است، اين اصالت ندارد، زندگي اصلي تو جاي ديگري است؛ صفحه اول قرآن را که باز مي‌کنيم این آیات است: الم* ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ،[12] صفحه اول قرآن این است. در بين آن هم شما هر سوره‌اي را نگاه مي‌کنيد توجه به اين مسئله است، مي‌گويد يادت نرود که اين زندگي هفتاد، هشتاد سال، صد سال، هزار سال، يک سفر است. اين، هدف نيست. ولی شما توجه‌تان به همين است؛ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا*وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى*إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى*صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى.[13] همه همين را گفتند.

خطر فراموشی آخرت!

قرآن وقتي گناهان و فسادهاي بزرگ را مي‌شمارد و اینکه آن‌ها به چه گمراهی‌هايي مبتلا شدند اشاره مي‌کند به اين که آخرت را فراموش کردند؛ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ،[14] رمز گمراهی همه کساني که گمراه شدند اين بود که روز محاسبه را فراموش کردند؛ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ.

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ؛[15] مردم این‌همه دنبال علوم مختلف مي‌گردند و چه زحماتي مي‌کشند، علم هم مطلوبيت فطري دارد و در همه اديان، در همه مذاهب و در همه فرق، مقدس است اما اين علم‌هايي که شما داريد راجع به علم اصلي چيز مهمي نيست. اشکال اين است که وقتي به آن علم اصلي مي‌رسند يادشان مي‌رود و علم‌شان ته مي‌کشد؛ بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ، وقتي راجع به آخرت مي‌رسد علمشان ته مي‌کشد، ديگر کشش ندارد و وامي‌ماند.

اگر ببينيم، همه مشکلات عالم از مشکلات فردي بنده حساب بکنيد تا بزرگ‌ترين جناياتي که آمريکا دارد در عالم مي‌کند، همه اين‌ها براي اين است که آخرت را فراموش کردند؛ خيال مي‌کنند همين چهار روز رياست و سلطنت است. هر روز هزاران نفر زن و بچه و کودک بي‌گناه را بکشند که چی؟ که ارباب خوشش بيايد، اجازه بدهد چند روز ديگر بر تخت سلطنت تکيه داشته باشد، غير از اين است؟! و حالا چند هزار حاجي کشته بشوند که چه؟! سر دعوای رياست دو تا پسر عمو که مثلاً اين بايد شاه بشود يا آن، هزاران مسلمان کشته مي‌شوند! آبرويشان در عالم بريزد که اين‌ها نتوانستند يک عبادت خودشان را مديريت کنند، سر چه چيزي؟! آدميزاد این‌قدر پست مي‌شود! و همه اين‌ها براي اين است که در مقابل آمريکا خوش‌رقصي کنند که دستورات شما را عمل مي‌کنیم! حالا آن‌ها براي چه اين کارها را مي‌کنند؟! راز همه اين‌ها اين است که يک عده ثروتمند هستند که کمپاني‌هاي ثروتمند در اختیارشان است و این‌ها دو دسته هستند؛ يک دسته صاحب کارخانه‌هاي اسلحه‌سازي و يک دسته هم شرکت‌هاي نفتي، اين‌ها هستند که در آمريکا حکومت مي‌کنند، رئیس‌جمهور و کنگره و ديگران عروسک هستند. اين‌ها تعبیرات خود همين فيلم‌هاست. آن‌ها براي چه؟ براي اینکه صفر ارقام درآمدها و ثروت‌هايشان کمي بيشتر بشود! آدم مي‌بيند دارد مي‌ميرد، حالا مي‌گويند چند هزار ميليارد دلار با اندکي بيشتر، همين! اگر اين‌ها باور مي‌کردند که اين‌ها يک سفر است و يک سفر که این‌همه دنگ و فنگ نمي‌خواهد، همه اين فسادها برداشته مي‌شد؛ إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ،[16] يا إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ.

حقیقت زندگی دنیا از منظر قرآن کریم

حاصل عرايضم این است که راه، قرآن است. يکي از مهم‌ترين ارکان معارف قرآن توجه به اين است که زندگي دنيا یک سفر است، مقصد نيست. در سفر بايد آن قدر هزينه صرف سفر کرد که آدم را بتواند به مقصد برساند. اگر بيشتر باشد آدم را از مقصد بازمی‌دارد. همه ما در سفر ديديم که دلمان مي‌خواهد زودتر به مقصد برسيم، این‌طور نيست؟ البته اگر سفر سالمي باشد، وسيله سالمي باشد و مطمئن باشيم، ما دلمان مي‌خواهد زودتر به مقصد برسيم، يعني چه؟ يعني به سفر دل نمي‌بنديم. اين راه، مقدمه است؛ اين، ابزار است؛ هدف ما در مقصد است اما اگر هر چه تلاش ‌کنيم براي همين سفر باشد که چه بخورم؟ چه بپوشم؟ چه تيتري، چه عنواني، چه پرستيژي، چه چيزي تهيه کنم؟ مردم چه قدر به من احترام بگذارند؟ يار امام خوش آمد، صلوات، همين چيزها، و به دنبال این نباشم که وظيفه من چه بود؟ من چه کارها کردم؟ اين عمري را که به من داده بودند براي چه دادند؟ براي همين؟!

راه دستیابی به حیات طیبه و سعادت آخرت

شما اول جواني‌تان هستيد، سعي کنيد مثل ما نباشيد که يک روزي حسرت گذر عمر را بخوريد و ديگر برگشت نداشته باشد. تصميم بگيريد که اول براي خودتان کاملاً روشن کنيد که موقعيت شما در عالم کجاست؟ شما چه‌کاره‌اید؟ کجا مي‌خواهيد برويد؟ و چگونه بايد اين راه را طي کنيد؟ تا اینکه روزي مبتلا به حسرت نشويد، پشيمان نشويد و هم به شما خوش بگذرد، این مي‌شود حيات طيبه.

شما اشک‌هاي چشم بندگان خدا را مي‌بينيد و از شادي قلب‌شان خبر نداريد. بعضي‌ها خيال مي‌کنند هر کس اشک مي‌ريزد خيلي غصه دارد. عاشقي که به پاي معشوقش مي‌رسد و سر روي پاي معشوقش مي‌گذارد و اشک مي‌ريزد آن بهترين شادي را دارد درحالی‌که مردم خيال مي‌‌کنند که اين خيلي غصه دارد. اگر شادي زندگي دنيا را مي‌خواهيم، اگر آرامش روح مي‌خواهيم، اگر عزت مي‌خواهيم، اگر سعادت آخرت مي‌خواهيم و اگر رضوان الهي مي‌خواهيم عليکم بالقرآن و مقدمات و لوازمش، اما محور، قرآن است.

اميدواريم خداوند متعال بر توفيقات شما بيفزايد و به ما هم توفيق خدمتگزاري شما را عنايت بفرمايد.

براي شادي روح امام راحل‌رضوان‌الله‌عليه و شهدايمان و اين عزيزان تازه از دست رفته، صلواتي بفرستيد.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ


[1]. ابراهیم، 7.

[2]. اعراف، 179.

[3]. تحريم، 11.

[4]. توبه، 72.

[5]. آل عمران، 49.

[6]. نهج البلاغه، نامه 45.

[7]. آل عمران، 181.

[8]. قُم عُشُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَأوى شيعَتِهِمْ...، بحارالانوار

[9]. نحل، 78.

[10]. الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۷.

[11]. تحریم، 6.

[12]. بقره، 1-4.

[13]. اعلي، 16-19.

[14]. ص، 26.

[15]. نمل، 66.