صوت و فیلم

صوت:

فعالیت فرهنگی؛ بُعد برجسته شخصیت علامه طباطبایی(ره)

در نخستین بزرگداشت علامه طباطبایی(ره)
تاریخ: 
جمعه, 21 آبان, 1361

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین لاسیَّما بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ عَجَّلَ الله تَعالَی فَرَجَه وَاجعَلْنا مِنْ اَعْوانِهِ وَ اَنْصارِهِ

این مجلس محترم، برای بزرگداشت سالگرد رحلت مردی برپا شده که سال‌ها و بلکه قرن‌ها می‌بایست بگذرد تا ابعاد وجودی ایشان به‌ طور کامل شناخته شود و تأثیرات عظیمی که در جامعه ما به جای گذاشته مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.

علامه طباطبایی(ره)؛ شخصیتی که ناشناخته ماند و خواهد ماند!

مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه با اینکه در زمان حیات پربرکت خود، شخصیتی شناخته‌شده در داخل کشور بود و بلکه شهرت بسیط علمی و عرفانی ایشان از مرزهای کشور هم فراتر رفته بود و در جهان به‌عنوان یک شخصیت علمی، فلسفی و عرفانی شناخته شده بود ولی آنچه شناخته شده بود در برابر آنچه می‌بایست شناخته شود بسیار کم بود. اصولاً شخصیت‌های بزرگ تاریخ، در زمان حیات خودشان آن‌چنان که می‌بایست شناخته نمی‌شوند و این به عهده نسل‌های آینده است که درباره شخصیت آن‌ها بیندیشند و آثار آن‌ها را بررسی کنند و تأثیری که در جامعه بخشیده‌اند را بشناسند.

دلایل ناشناخته ماندن شخصیت‌های بزرگ

مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه اولین کسی نبود که در زمان حیاتش کاملاً شناخته نشد و طبعاً آخرین هم نخواهد بود. علت ناشناخته ماندن شخصیت‌های بزرگ در زمان حیاتشان ممکن است چند چیز باشد؛

الف) حجاب معاصرت

یکی از علل ناشناخته ماندن، همان است که نویسنده‌ای آن را حجاب معاصرت نامیده است یعنی پرده هم‌زمانی. اشخاصی که در یک عصر زندگی می‌کنند با اینکه این هم‌زمانی می‌بایست کمک کند که یکدیگر را بهتر بشناسند و بشناسانند انگیزه‌هایی موجب می‌شود که از شناساندن دیگران و یا حتی از شناختن آن‌ها قصور و کوتاهی کنند. این امر ممکن است به نوبه خود عللی داشته باشد؛ یکی از عللی که تا حدی قابل توجیه است این است که هیچ انسانی آن‌چنان ساخته نشده که تمام ابعاد وجودی او و تمام خصلت‌ها و رفتارهای او موجب پسند همگان باشد و طبعاً هر شخصیتی هرقدر بزرگ باشد دارای ویژگی‌های خاصی خواهد بود که مورد پسند همه مردم و حتی همگنان خودش نخواهد بود. وجود این رفتارها یا خصلت‌هایی که احیاناً مورد پسند کسانی واقع نمی‌شود موجب می‌شود که چشم‌ها از دیدن نقطه‌های درخشان وجود او بسته شود و آن‌گونه که بایدوشاید مراتب کمال و فضل و فضیلت او آشکار نشود؛ ولی بعد از رفتن از این دنیا، روشن شدن نقطه‌های مثبت او و توجه پیدا کردن دیگران به اشتباه در قضاوت‌هایشان موجب این می‌شود که درباره شخصیت آن متوفی بیشتر بیندیشند و او را ارزیابی کنند. علل دیگری هم دارد که شاید حضار محترم هم در ذهنشان بیاید و بنده از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنم.

ب) نیاز به گذر زمان جهت بروز آثار وجودی یک شخصیت

یکی دیگر از علل ناشناخته ماندن اشخاص این است که گاهی آثار وجودی یک فرد یا یک شخصیت، برای ظهور و بروز احتیاج به زمان دارد. مثل دانه‌هایی است که در زمین کاشته می‌شود و یا مثل نهال‌هایی است که غرس می‌شود و تا زمان نگذرد این بذرها رشد نمی‌کند و آن نهال، میوه نمی‌دهد و چون برای عموم مردم و یا حتی برای اهل فضل هم کاملاً قابل پیش‌بینی نیست که این نهال چه میوه‌هایی خواهد داد این است که نمی‌توانند مرتبه شخصیت او را ارزیابی کنند. بعد از وفات او و بعد از آنکه نهال به بار نشست و میوه‌های شیرین و سودمند خود را به بار آورد آن‌وقت به عظمت و ارزش او پی می‌برند.

رجال الهی حیات خود را همچون نهالی که در زمین غرس می‌شود و می‌بایست پرورش یابد تا میوه‌های خود را به بار بیاورد، در جامعه می‌کارند و پرورش می‌دهند؛ ولی این نهال و این شجره طیبه احتیاج به زمان دارد تا میوه‌هایش در دسترس اجتماع قرار گیرد؛ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ* تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا.[1] بعد از وفات چنین شخصیت‌هایی که میوه‌های وجودی آن‌ها به بار می‌آید، مردم کم‌کم به ارزش او آشنا می‌شوند و بر رفتن او دریغ می‌خورند که چرا در زمان حیات، او را نشناختند و آن‌گونه که می‌بایست از او استفاده نکردند!

ج) مخفی بودن ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری

علت دیگری که ممکن است موجب ناشناخته ماندن شخصیتی شود این است که همه مردم چنان نیستند که رفتارشان در مرئی و منظر دیگران قرار بگیرد. بسیاری از مردم هستند که یا به ‌واسطه طبیعت کارشان دور از چشم دیگران زندگی می‌کنند و یا به واسطه اخلاص و پاکی نیتشان سعی می‌کنند که کارشان از دیگران مخفی باشد. بعد از وفاتشان که آثارشان ظاهر می‌شود و پرده از روی بسیاری از اسرار زندگی‌شان برداشته می‌شود آن‌وقت شخصیت آن‌ها شناخته می‌شود. چه‌بسا بزرگانی دارای ویژگی‌هایی به‌خصوص در زمینه‌های معنوی بوده‌اند که تنها به دوستان نزدیک و شاگردانی که مصلحت آن‌ها دانستن آن رموز بوده اشارتی می‌کردند و حتی عهد و پیمان می‌گرفتند که در زمان حیاتشان آن مطالب ابراز نشود. این امر هم گاهی موجب ناشناخته ماندن شخصیت‌هایی می‌شود. بعد از وفاتشان است که پاره‌ای از آن اسرار، آشکار می‌شود و مردم کم‌یابیش به آن‌ها پی می‌برند و او را می‌شناسند.

د) محسوس و ملموس نبودن آثار فعالیت‌ها

و بالاخره یکی از علل ناشناخته ماندن بعضی از شخصیت‌ها این است که طبیعت کار آن‌ها به‌گونه‌ای است که آثار محسوس و ملموس ندارد و تنها کسانی که با آن طبیعت کار، آشنا هستند و اسرار و رموز آن را می‌دانند از اهمیت کار آگاه می‌شوند و تا ارزش آن کارها برای عموم مردم شناخته شود مدت‌ها طول می‌کشد.

در توضیح مطلب، فعالیت‌هایی که در یک جامعه انجام می‌گیرد گاهی آن‌چنان با زندگی محسوس مردم سروکار دارد که در کوتاه‌ترین مدت در جامعه منعکس می‌شود و آثار ملموس آن برای همه قابل احساس خواهد بود. فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی کم‌یابیش از این خصلت برخوردارند. اگر یک فعالیت سیاسی به پیروزی برسد آثار آن زود در جامعه منعکس می‌شود و مردم اهمیت آن را درک می‌کنند و مورد ارزیابی قرار می‌دهند؛ ولی بعضی از کارها و بعضی از تأثیرات هست که زود منعکس نمی‌شود، همه کس از وجود آن آگاه نمی‌شوند و آثار آن نامرئی و غیرمحسوس است و مدت‌ها باید بگذرد تا آثار مع‌الواسطه آن کم‌کم ظاهر شود؛ یعنی چندین واسطه در یکدیگر اثر بگذارند تا به امور محسوس و ملموس برسد و آن‌وقت معلوم شود که آن کار چه اثری داشته است. آثار فرهنگی از این قبیل است؛ کسانی که در یک جامعه‌ای تأثیرات فرهنگی می‌گذارند آثار آن به‌زودی قابل‌لمس نیست.

ویژگی‌های مرحوم علامه طباطبایی(ره)

مرحوم علامه طباطبایی‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از همه این ویژگی‌هایی که برشمردم برخوردار بود؛ هم حجاب معاصرت مانع می‌شد از اینکه کسانی که می‌بایست ایشان را آن‌چنان که هست بشناسند نشناسند و یا نشناسانند و هم اخلاص در کار و دوری گزیدن از تظاهر و خودنمایی موجب این می‌شد که قشرهای وسیعی از جامعه از اهمیت کار ایشان آگاه نشوند و هم کمالات معنوی و روحی عظیمی که داشت و درجات بلندی از معرفت و عرفان که به آن رسیده بود را برای دیگران بیان نمی‌کرد و کتمان می‌کرد. این بود که تنها افراد معدودی، از درجات کمال و فضیلت ایشان آگاه می‌شدند و مطمئناً بسیاری از اسرار معنوی این مرد بزرگ هنوز هم برای خواص، مکتوم است چه رسد به دیگران.

بُعد برجسته شخصیت علامه طباطبایی(ره)

ولی آنچه مهم‌تر است این است که بُعد برجسته شخصیت علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بُعد فرهنگی بود و ویژگی کارهای فرهنگی این است که آثار آن به‌زودی در جامعه منعکس نمی‌شود و مدت‌ها می‌بایست بگذرد تا اینکه به‌تدریج و با چندین واسطه، این اثرها به عینیت برسد و آثار علمی مورد شناخت قرار بگیرد، آن‌وقت از مؤثر اصلی آن پیگیری کنند که چه کسی بود که چنین طرح نویی درانداخت. به‌هرحال به عنوان انجام‌وظیفه شاگردی کوچک در برابر استادی عظیم، آنچه در توان این گوینده ناتوان است را در این محفل شریف به عرض حضار محترم می‌رساند.

راه شناخت تأثیر فعالیت‌های علامه طباطبایی(ره)

برای اینکه تأثیر فعالیت‌های علمی و فرهنگی این شخصیت عظیم اسلامی در جامعه خودمان، در جوامع اسلامی و بعد در کل جهان ارزیابی شود توجه به دو چیز ضرورت دارد:

یکی اینکه ابتدا اهمیت کارهای فرهنگی برای جامعه را بشناسیم و بدانیم که یک جامعه‌ای که می‌خواهد در راه تکامل حقیقی قدم بردارد چه اندازه به فعالیت‌های فرهنگی نیاز دارد، آن هم چه نوع فعالیت‌هایی و در چه کانال‌هایی.

دوم توجه به اینکه جامعه ما قبل از طلوع خورشید وجود علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در چه وضعی بود و می‌بایست چه کاری انجام بگیرد تا ببینیم که ایشان چه کار کرد و چه اثری را به جای گذاشت.

تحول فرهنگی، ریشه انقلاب اسلامی

اما نکته اول؛ هر جامعه‌ای که بخواهد زندگی انسانی داشته باشد و از مرتبه حیوانیت بالاتر برود، در درجه اول می‌بایست به مسئله فرهنگ که سروکار مستقیم با اندیشه و دل انسان دارد اهمیت بدهد. انقلابی که در کشور ما به یُمن رهبری‌های یک مرد عظیم الهی، نایب ولی عصر‌ارواحنا فداه، حضرت امام خمینی به وقوع پیوست بیش از هر چیز مرهون زمینه فرهنگی‌ای بود که قبلاً در این جامعه به وجود آمده بود؛ مردمی با فرهنگ اسلام، کم یا زیاد پرورش یافته بودند، اندیشه‌های اسلامی و ارزش‌های اسلامی در جان آن‌ها رسوخ کرده بود و زمینه انقلاب فراهم شده بود. جامعه، احتیاج به رهبری خردمند داشت که این نیروها را در جهت صحیحی به راه بیندازد، توجیه کند، رهبری کند و به منزل برساند. خداوند متعال بر ملت ما منت نهاد و چنین رهبری را به ما عطا فرمود. اگر زمینه‌های فرهنگی قبلاً در این جامعه فراهم نشده بود و در طول انقلاب، رشد نکرده بود هرگز چنین انقلابی به وقوع نمی‌پیوست چنانکه بقاء این انقلاب هم بیش از هر چیز مرهون بقاء این فرهنگ و رشد و گسترش این فرهنگ است؛ بنابراین فعالیت فرهنگی برای یک جامعه زنده از ضروری‌ترین فعالیت‌های اجتماعی است و تأثیر آن از هر عاملی برای رشد و تکامل جامعه مؤثرتر است، مخصوصاً در جامعه‌ای که بر اساس مکتب و ایدئولوژی بنیان گذاشته شده و انقلاب آن یک انقلاب مکتبی است. طبعاً چنین جامعه‌ای نیاز بیشتری به فعالیت فرهنگی خواهد داشت. روشن است که ما وقتی از فعالیت فرهنگی برای یک انقلاب اسلامی سخن می‌گوییم، در درجه اول، فرهنگی برخاسته از مبادی اسلام است. طبعاً چنین فرهنگی از سرچشمه زلال کتاب خدا و سنت پیامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله سیراب می‌شود و با فعالیت‌های عقل و نیروهای اندیشه انسانی، بارور می‌شود.

لازمه انقلاب فرهنگی اسلامی

جامعه ما نیازمند یک انقلاب در فرهنگ بود. هنگامی که تمام شئون این جامعه به طور مستقیم یا غیرمستقیم زیر نظر بیگانگان بود و با نقشه‌های آن‌ها اداره می‌شد، همه ما و به‌خصوص شما برادران فرهنگی و حضار محترم به‌خوبی اطلاع دارید که استعمار چگونه در فرهنگ ما نفوذ کرده بود و با چه شیوه‌هایی محصلان، دانشجویان و روشنفکران ما را منحرف می‌کرد. اگر این شیوه ادامه می‌یافت، به‌طورقطع جامعه ما به‌عنوان یک جامعه اسلامی محکوم به زوال بود. می‌بایست اندیشه‌ها و ارزش‌های اسلامی احیاء شود؛ اما به دست چه کسی؟! به دست کسانی که اسلام خودشان را هم از اروپائیان شناخته‌اند؟! به دست کسانی که ارزش‌های اسلامی خودشان را هم از بیگانگان فراگرفته‌اند؟! به دست کسانی که اطلاعات ساده‌ای از متن قرآن و بیانات پیغمبر و ائمه اطهار‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين ندارند و حتی آیات و روایات را ترجمه تحت‌اللفظی هم نمی‌توانند بکنند؟!

بدیهی است چنین کاری می‌بایست از کسی شروع شود که عمیق‌ترین و وسیع‌ترین اطلاعات اسلامی را از اصیل‌ترین مدارک اسلامی فرا گرفته باشد. اگر در عالم اسلام چند نفر را بتوانیم به این اوصاف معرفی کنیم به‌طورقطع اولین فرد آن مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیهخواهد بود. شاید اگر در این زمینه سخنی عرض کنم بعضی از برادران حمل بر مبالغه کنند و شاید هم در این قضاوت خودشان حق داشته باشند، به خاطر اینکه علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را نمی‌شناسند ولی برای کسانی که با این مرد آشنایی نزدیک داشته‌اند، با افکار ایشان به‌خوبی آشنا بوده‌اند، با رفتار و زندگی ایشان آشنایی داشته‌اند و از خصلت‌های روحی و معنوی ایشان آگاه بوده‌اند، پذیرفتن چنین سخنانی به‌هیچ‌وجه تعجب‌انگیز نیست.

فعالیت‌های علامه طباطبایی (ره)، نقطه عطفی در تحولات حوزه

مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه هنگامی به حوزه علمیه قم قدم نهاد که این حوزه به‌صورت گیاهی که تازه جوانه زده و نهالی که تازه پا به رشد گذاشته، به یک باغبان ماهر توانای دلسوز، سخت نیازمند بود. با اینکه بزرگانی در حوزه قم بودند و برای پیشرفت اسلام دل می‌سوزاندند و تلاش‌های ارزشمندی هم انجام می‌دادند ولی این حوزه، احتیاج به کس دیگری هم داشت و آن کس دیگری جز علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه نبود.

اگر نگاهی به وضع تحصیلات ما طلبه‌ها و فرهنگ ما در آن زمان بیندازیم خواهیم دید که بیش از نود درصد از فعالیت‌های علمی‌ای که در حوزه‌های روحانی انجام می‌گرفت بر محور فقه و اصول دور می‌زد. اینکه گفتم بیش از نود درصد برای این است که قدری رعایت احتیاط کرده باشم؛ شاید بشود گفت که حدود یک درصد از فعالیت‌ها هم به بخش‌های دیگر اختصاص نمی‌یافت! در آن جامعه‌ای که در خفقان شدید فکری قرار گرفته بود شاید نیاز روزمره مردم بیش از این هم نبود ولی برای جامعه‌ای که بخواهد پا به حیاتی نوین بگذارد و از آن حال رکود و عقب‌ماندگی و ذلت نجات پیدا کند، آن وضع، کافی نبود؛ می‌بایست در برنامه‌های درسی تجدیدنظر شود و کلاس‌ها و کرسی‌های تدریس دیگری هم افتتاح شود. کسانی هم کم یا زیاد اقداماتی در این زمینه‌ها انجام داده بودند ولی متأسفانه به جایی نرسیده بود و پس از مدت کوتاهی کلاس‌ها تعطیل شده بود و باز به وضع سابق برگشته بود.

جامعه‌ای که می‌بایست در برابر فرهنگ‌های دیگر عرض اندام کند و شخصیت فرهنگی خود را در برابر بیگانگان حفظ کند و اصالت مکتب خود را در برابر مکتب‌های دیگر به ثبوت برساند، بیش از آن درس‌هایی که آن‌وقت معمول بود به درس‌های دیگری احتیاج داشت؛ اما چه درسی و از چه استادی؟!

کمبودهای حوزه علمیه از نگاه مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

این سخنی است که خود مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌فرمودند و بنده از لب‌های مبارک خود ایشان شنیدم. ایشان فرمودند وقتی من به قم آمدم یک مطالعه‌ای در وضع تحصیلی حوزه و یک فکری درباره نیاز جامعه اسلامی‌کردم و بین آن نیاز و آنچه موجود بود چندان تناسبی ندیدم؛

جامعه ما به‌عنوان یک جامعه اسلامی احتیاج داشت که قرآن را درست بشناسد و از گنجینه‌های علوم این کتاب عظیم الهی بهره‌برداری کند ولی در حوزه‌های علمیه حتی یک درس رسمی تفسیر قرآن وجود نداشت.

جامعه ما برای اینکه بتواند عقاید خودش را در مقابل عقاید دیگران عرضه کند و از آن‌ها دفاع کند احتیاج به قدرت استدلال عقلی داشت، می‌بایست درس‌هایی در حوزه وجود داشته باشد که قدرت تعقل و استدلال دانشجو را بالا ببرد ولی چنین درس‌هایی هم نبود.

روحانیت به‌عنوان قشری از جامعه که عهده‌دار رهبری معنوی مردم خواهد بود می‌بایست آراسته به فضائل اخلاقی و آشنا به رموز معنوی باشد ولی چنین تعلیم و تربیت معنوی و اخلاقی‌ای هم وجود نداشت، مگر افراد نادری در گوشه و کناری.

به زبان دیگر، اساس اسلام بر کتاب و سنت و عقل است. کتاب و سنت برای شناختن محتوای رسالت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و بیانات جانشینان معصوم ایشان، و قدرت تعقل برای اثبات مسائل اصولی دین و دفاع کردن از شبهاتی که از مکتب‌های بیگانه نسبت به مبانی اسلام وارد می‌شود؛ اما در حوزه‌ها فقط فقه و اصول بود که بخشی از محتوای سنت پیغمبر و امام را مورد بررسی قرار می‌داد. نه از فلسفه و معقول، خبری بود و نه از تفسیر قرآن و نه از سایر بخش‌های کتاب و سنت.

علامه طباطبایی(ره)؛ احیاگر علوم عقلی در حوزه

ایشان می‌فرمودند من بر خودم لازم دیدم که یک درس فلسفه، یک درس تفسیر قرآن و یک درس اخلاق را در حوزه شروع کنیم. این اقدام مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در نوع خود قابل مقایسه با اقدامی است که امام عزیز ما در زمینه فعالیت‌های سیاسی شروع کردند؛ یعنی این وظیفه آن‌قدر مهم بود و انجام آن آن‌قدر مشکل می‌نمود و بارها کسانی تجربه کرده بودند و ناکام شده بودند که دیگر کمتر کسی جرأت اقدام در چنین کارهایی را داشت و شجاعتی شبیه شجاعت امام در مسائل سیاسی می‌خواست. یک حکمت و تدبیر حکیمانه‌ای مثل تدبیر علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌خواست که این کار را چگونه شروع کند که بر موانع پیروز شود.

بد نیست به عنوان اشاره عرض کنم که امام بزرگوار، در چهل سال پیش، درس فلسفه و عرفان می‌گفتند ولی شرایط و جو به‌گونه‌ای شد که ایشان این درس‌هایشان را ترک کردند. علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌بایست کاری را شروع می‌کرد که این تجربه‌های ناکام را گذرانده بود. ایشان فرمودند من این سه درس را شروع کردم؛ اما چه کسی است که تازه در یک حوزه‌ای آمده و چنین درس‌هایی را شروع کرده و چگونه استقبال خواهد شد؟!

زهد و ساده زیستی علامه طباطبایی(ره)

قیافه یک روحانی که تازه از روستا به شهر آمده را با یک عمامه کرباسی سرمه‌ای‌رنگ در ذهنتان مجسم کنید. این فرد در یک حوزه آمده و می‌خواهد انقلاب کند! چه اندازه امکانات مادی در اختیار ایشان بود؟! هیچ! نشانه آن هم یک خانه دو اتاقی بود که با ماهی هشتاد تومان اجاره کرده بود. این امکانات مادی ایشان بود. حتی جای پذیرایی نداشت و دوستانش را نمی‌توانست در خانه پذیرایی کند. اوایل امر من از رفتار ایشان تعجب می‌کردم. معمولاً در حوزه‌های علمیه، رابطه‌ای که بین شاگرد و استاد هست اقتضائاتی دارد. بنده هم گاهی سؤالی داشتم و درب منزل ایشان می‌رفتم. می‌دیدم ایشان دم در می‌آمدند، دست‌هایشان را دو طرف در می‌گذاشتند، سرشان را بیرون می‌کردند و می‌پرسیدند چه کار داری؟ گاهی به ذهنم می‌آمد که چطور ایشان حتی یک مرتبه هم نمی‌گوید بیا داخل!

بعد از اینکه آشنایی من با ایشان بیشتر شد و گاهی اتفاق می‌افتاد که در شرایطی بتوانم به داخل منزل ایشان بروم آن‌وقت متوجه شدم که چرا ایشان تعارف نمی‌کند. خود ایشان می‌فرمود من کار کنم و روزی سه تومان، سی ریال، مزد بگیرم برای من گواراتر است از اینکه به خانه کسی بروم و اظهار حاجتی کنم و وابستگی به بیت یا شخصیتی پیدا کنم. زندگی ایشان مدت‌ها از حق‌التألیف کتاب‌هایشان اداره می‌شد. ایشان سال‌ها مبالغ هنگفتی مقروض بود و نزدیکان ایشان، حتی داماد ایشان، مرحوم قدوسی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه اطلاع نداشت. این‌ها امکانات مادی ایشان بود.

امید و اتکا به خداوند متعال؛ رمز موفقیت امام خمینی و علامه طباطبایی(ره)

ایشان با آن وضع مالی، با آن امکانات، با آن غربت و با آن ناشناختگی، می‌خواهد یک تحول عظیم را در فرهنگ اسلام بنیاد کند. چه همتی می‌خواهد؟! عرض کردم این همت، شبیه به همت امام در مسائل سیاسی است که در آن زمان می‌فرمود شاه باید برود! حالا هم می‌فرماید آمریکا باید برود! یک چنین نظری باید باشد. علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به مشکلات کار خودش کاملاً آگاه بود و می‌دانست در این راهی که پیش گرفته چه ناهمواری‌ها و پیچ‌وخم‌هایی وجود دارد ولی تنها به اتکاء خدا با همه این مشکلات روبرو شد و بس.


[1]. ابراهیم، 24 و 25.