بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
قبل از هر چیز، تشریففرمایی برادران و سروران ارجمند را خوشآمد عرض میکنم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که آنچه مایه رضای خودش و سعادت ماست الهام بفرماید و این مجلس ما مورد عنایت خاص آقا امام زمان (عج) قرار بگیرد.
یکی از مطالبی که مقام معظم رهبری (حفظه الله) بارها به صورتهای مختلف تأکید کردند و اینجور جلسات و دورهها هم در راستای اطاعت فرمایشات ایشان و اجرای منویاتشان است، تأکید بر اینکه مؤمن انقلابی باید «بصیرت» داشته باشد.
همه ما اجمالاً میدانیم بصیرت یک نوع معرفت، یک نوع شناخت، و یک نوع نورانیت باطنی است که در حالتهای ابهام و بهخصوص در فتنهها باعث این میشود که انسان حق را از باطل تشخیص بدهد و در دام شیاطین انس و جنّ نیفتد؛ اما اینکه این چیست، چگونه پیدا میشود، چگونه باید آن را کسب کرد، حقیقت این است که ما هم انتظار داریم که خود ایشان یک بیان رسایی بفرمایند ما هم هدایت بشویم. آنچه به عقل ما میرسد سعی میکنیم عرضه بکنیم شاید در جهت نزدیک شدن به اهداف ایشان بیاثر نباشد؛ بصیرت که یک نوع بینش باطنی است، واژهای عربی است که ترجمه فارسی آن تقریباً همین بینش است. بصر یعنی چشم، ابصار یعنی دیدن، بصیرت یعنی بینش، منتها موارد استعمال بصیرت غالباً در بینش باطنی است نه بینش با چشم ظاهری.
یک مقدمه کوتاهی عرض بکنم که فرهنگ قرآنی به ما القا میکند که انسان غیر از این مدارک ظاهری چشم، گوش و حواس خمسهای که دارد یک مدارک باطنی هم دارد؛ بهخصوص یکچشمی دارد غیر از این چشم ظاهری که گاهی آن چشم بیناست گاهی نابینا میشود فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ.[1] قرآن میفرماید «وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛ ما که میگوییم نابینا هستند منظور این است که دلشان کور است، کوردلاند، چشم باطنشان نمیبیند.
آنچه باعث این میشود که انسان از آن بینش معنوی محروم بشود شبهاتی است که غالباً شیاطین القاء میکنند و نمیگذارند عقل انسان، فطرت انسان، با نور بصیرت باطنی چیزی را ببیند. این شبههها یک حجابی ایجاد میکند، ذهن انسان را مشوب میکند و در اثر آن زاویه دید انسان عوض میشود و راست را کج میبیند. برای اینکه انسان به این کوری باطنی مبتلا نشود اجمالش این است که باید از راهنماییهای انبیا استفاده کند و عقلش را هم به کار بگیرد.
یکی از راههایی که باعث این میشود که شیطان انسان را منحرف کند و پردهای جلوی چشم باطنش بیندازد سوءاستفادههایی است که از مفاهیم کشدار میشود. مفاهیم کشدار مفاهیمی هستند که تعریف دقیق و روشنی که در چارچوب مشخصی باشد و هرکس بتواند بر مصادیقش تطبیق کند، ندارند. این مفاهیم مصادیقی حقیقی دارند که قرآن و انبیا و عقلا آنها را اراده میکنند، ولی به خاطر اینکه کشدار هستند، گاهی در مصادیق عوضی به کار میرود و این منشأ اشتباه میشود. ما از این مفاهیم زیاد داریم و از این سوءاستفادههایی که در همین عصر ما شده و از سابق هم سابقه فراوانی دارد مثالهای زیادی داریم. یکی از مصادیق خیلی سادهاش مفهوم «آزادی» است.
آزادی کلمهای است که هر کس آن را بشنود یک مفهوم زیبای دلنشینی از آن به ذهنش میآید؛ مثلاً یک مرغی در قفس باشد و این آزاد بشود. حالا اگر بهجای مرغ، بنا باشد من در یک قفسی، زندانی یا سلول انفرادی باشم آزاد بشوم چقدر خوب است. انسان خیال میکند آزادی یعنی همین! مفهوم آزادی یعنی همینکه در یک محدوده محصور باشد، تحتفشار باشد و بعد در را باز کنند راحت بشود و در یک فضایی تنفس کند.این مفهوم زیبایی است هر جا به کار میرود انسان از این مفهوم خوشش میآید. طبعاً از الفاظی هم که اینجا به کار میرود به خاطر اینکه آینه معانی هست از الفاظش هم خوشش میآید اما در طول تاریخ از این واژه سوءاستفادههای زیادی شده است. این کلمه مصادیق خوبی دارد که در فرهنگ ما و در کلمات انبیا و اولیا هم استعمال شده، همان است که ما به آن حرّیت میگوییم و کسی که آزاد است آزادمنش است یعنی انسان حرّی است.
حرّیت یکی از ارزشهای اخلاقی برجستهای است و بعضی از بزرگان اخلاقی، اصل همه فضایل را حرّیت دانستند. در مباحث مشرقیه فخر رازی اگر مراجعه بفرمایید آنجا که راجع به اخلاق حکمت عملی بحث میکند و اشاره میکند بهخصوص راجع به مفهوم حرّیت خیلی تکیه میکند. ما در تعبیرات ائمه اطهارعلیهمالسلام ازجمله فرمایشات امیرالمؤمنین علیهالسلام داریم که میفرمایند: أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا[2]. حضرت این دنیا را به یک کالای ناچیز پستی تشبیه میکنند و میفرمایند: یک آزادی، یک آزادهای پیدا نمیشود که این را به اهلش پرت کند؛ به این زندگی دنیایی بیاعتنایی کند؛ این دنیا را رهایش کند و یک کسی که دنیا را رها کند این آزاد است. آزاد کسی است که تعلق به دنیا نداشته باشد. این یک مفهومی است که در کلمات امیرالمؤمنینعلیهالسلام بهکار رفته است. همچنین میدانیم که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام خطاب به حرّ، روزی که به شهادت رسید، فرمود: أَنْتَ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتک امک، و اینگونه ایشان را تجلیل کرد.
نظیر اینها در روایات زیاد داریم. مثلاً در خصوص انواع عبادت میگویند: عبادت سه قسم است؛ یکی کسانی هستند برای تجارت عبادت میکنند تا در مقابلش مزد بگیرند، این تاجرمنشانه عبادت میکند، سوداگر بازار است. جنس میفروشد در مقابلش پول میگیرد تا سود بکند؛ آنهایی که نماز میخوانند به همین امید که فقط ثواب ببرند میوههای بهشتی، حوریه بهشتی نصیبشان بشود خوب است اما در همین حد ارزش دارد، معامله است. بعضیها هستند عبادتشان عبادت عبید است؛ بردگانی که از چوب میترسند. میترسند که اگر مخالفت مولایشان بکنند کتک بخورند. اینها هم از ترس جهنم عبادت میکنند. آنهم خوب است اما در همین حد ارزش دارد. یک قسم دیگر هست میگویند عبادة الاحرار؛ عبادت آزادگان. آنها کسانی هستند که عبادت خدا میکنند چون میگویند خدا دوستداشتنی است؛ او را باید عبادت کرد یا برای شکر نعمتهایش یا برای محبتی که به خدا دارند فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ. این عبادت آزادگان است. آنهای دیگر بالاخره یک تعلقی دارند، یا تعلق به نعمتهای بهشتی دارند یا از ترس عذاب است. اینها دربند هستند؛ دستوپایشان بسته است. آزاد آنکسی که فقط خدا را، چون خداست، عبادت میکند؛ إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى.[3] هر کار خیری که میکند به خاطر این است که خدا دوست دارد. اگر هیچ مزدی هم خدا به او ندهد او کار خیرش را ترک نمیکند.
منظورم مفهوم حرّیت است که در فرهنگ دینیمان مثل همه عرفهای دیگر عقلا ،یک مفهوم برجستهای است.اما آنجا حرّ به چه معنایی بهکار میرود؟ آزادی از چه چیزی؟ آزادی از تعلقاتی که دست و پای انسان را میبندد و نمیگذارد بهطرف ملکوت، بهطرف خدا، به مقام قرب پرواز کند، دست و پای انسان را میبندد؛ تعلقات دنیاست، شهوات است، مال است، مقام است، پست است، سردوشی است، هرکسی یکجور تعلقی دارد. اینها نمیگذارد انسان پرواز کند. آزاد آنکسی که اینها را رها کند. دلبستگی به اینها نداشته باشد. هر چه بود نعمت خداست قدرش را بداند شکر خدا را بهجا بیاورد اما حالا اگر کم شد اگر اشکالی پیش آمد اگر تأخیری شد حالا خودکشی کند که چرا همچنین شد؟! خدا راضی باشد دیگران هر چه میخواهند بگویند. این آزادی است که در اسلام مطلوب است.
دیگران آزادی را چگونه معنی میکنند؟ آن آزادی که امروز در فرهنگ دنیا به کار میرود یعنی اینکه انسان هر کاری دلش میخواهد بکند به دلخواهش عمل کند. چیزی جلویش را نمیگیرد مگر اینکه با آزادی دیگران تضاد پیدا کند. اصل مایه تفکر لیبرالی همین است. لیبرالی یعنی آزادگرایی، آزادیخواهی، منظور این است که یعنی هر کاری دلت میخواهد بکن! بهترین حکومت، حکومتی است که زمینهای فراهم کند تا هر کس هر چه دلش میخواهد عمل کند. این فرهنگی که امروز در دنیا ترویج میشود و پیشگام، پیشقراول و پرچمدارش آمریکاست. این همین فرهنگ لیبرالی است که اینها افتخار میکنند که در کشور ما هر کس هر جور دلش میخواهد زندگی میکند، هر جور لباسی بپوشد هر جور رفتاری بکند البته تا مادامیکه با منافع سیاستمداران پشت پرده تضادی پیدا نکند اما حالا چه لباسی بپوشی؟ کوتاه باشد یا بلند باشد؟ حالا این لباس خلاف عفت است، خلاف اخلاق عمومی است و این حرفها نیست همه جور لباسی! حالا گاهی اینجاها هم نمونههایش پیدا میشود البته بعد از انقلاب جلوی بعضیهایش را گرفتند اما بعضیهایش هم هنوز گوشه و کنار دیده میشود؛ شلوارهای تیکه پاره! شلوار نو پوشیده چقدر پول داده اما چند تا چاک خورده اینها که چی؟! خب مد است! این را آزادی میگویند و این را میپرستند.
میگویند آزادی خوب است یا بد است؟ هیچکس نمیگوید آزادی بد است. مرغ از قفس آزاد بشود بد است؟ این قیود اجتماعی، اینها قفسهایی است که مردم دور خودشان بستند. آزاد باش! هر جور دلت میخواهد! و این را در فیلمها، کتابها و بحثهای اجتماعیشان ترویج میکنند و افتخار میکنند که هیچ جای دنیا مثل آمریکا مردم اینجور آزاد نیستند. راست هم میگویند! کشورهای اروپایی هم اینقدر بیبندوبار نیستند! هرکجا یک آدابورسومی، چیزهایی محلی، قومی، نژادی دارند اما آنجا چون اصلاً نژاد واحدی نیست غالباً هم اولین کسانی که آنجا رفتند مجرمینی بودند که از ترس مجازات از اروپا فرار کردند؛ بههرحال یک آش شلهقلمکار عجیبی است نژادهای مختلف، مذاهب مختلف، افکار مختلف و آنچه جامع اینهاست بهعنوان بزرگترین ارزششان آزادی است. این را دارند صادر میکنند، سعی میکنند که این فرهنگ جهانی حاکم بشود یعنی همه جاهای دیگر هم این قیدها را کنار بگذارند.
امروز موضوع بحث من یک مفهوم دیگری است که عین مفهوم آزادی، وقتی انسان این لفظ را میشنود آن معنای دیگر را تصور میکند، میبیند خیلی معنای خوبی است؛ اما آنی که به کار میبرد در چه موردی به کار میبرد و چه نتیجهای از این میخواهد بگیرد آن همانجایی است که شیطان میآید با یک الفاظ زیبایی، با یک تعبیراتی انسانها را فریب میدهد؛ نتیجه به نفع خودش و به ضرر انسان میگیرد. آن مفهوم نرمش و ملایمت و مدارا و معادل خارجیاش تولرانس است. این یکی از مفاهیمی است که امروز در فرهنگ غربی خیلی روی آن مانور میدهند و سعی میکنند که در همه جای دنیا هر جا میخواهند نفوذ کنند اول این مفهوم را رواج دهند.
در حدود سیزده سال پیشتر من یک سفری به آمریکای جنوبی داشتم. پنج، شش تا از کشورهای آنجا را رفتم منجمله در کلمبیا بودم. آنوقتی که بنده در آنجا بودم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران هم آمده بود در آنجا دعوت داشت. وزیر آنوقت میدانید چه کسی بود؟ من که آنجا بودم ایشان هنوز نیامده بود. من از سفیر آنجا پرسیدم: «چرا وزیر فرهنگ و ارشاد به کلمبیا مسافرت کرده؟» گفت: «اینجا یک کنفرانس جهانی هست درباره تولرانس و از ایران از ایشان دعوت کردند که اینجا بیاید.» اولین سفر خارجی بود که ایشان بعد از وزارتش در آن شرکت میکرد. خب دولت جدیدی بود که سرکار آمده بود. میدانید چه دولتی بود و اساسش بر چه بود. آن دولتی بود که همه این حوادث امروز میوه آن درخت است که از آن روز کاشته شد و امروز این میوههایش به ثمر رسید. ایشان هم وزیر ارشاد آن دولت بودند. موضوع اولین کنفرانس بینالمللی که در کشور کلمبیا دولت در آن دعوت شده بود موضوعش تولرانس بود؛ تساهل و تسامح. اتفاقاً متن سخنرانی که ایشان باید آنجا القاء بکند قبلاً در سفارت آمده بود. متنش را هم یک کس دیگر نوشته بود، اسم نویسندهاش را نمیبرم؛ نویسنده، انسان خوشنامی هم هست. بههرحال حالا ما با آن سفیر آشنا بودیم متنش را داد من دیدم قبل از اینکه خود آن وزیر بیاید و متن را در کنفرانس بخواند. از آیات و روایات و اینها هم استفاده شده بود؛ بعثت بالشریعة السهلة السمحه.
یک کسی سؤال بکند که این چه اهمیتی دارد که اولین کنفرانس جهانی موضوعش تولرانس است؟ حالا آزادی، دموکراسی، پیشرفت، صنایع، تکنولوژی یکچیزی؛ اما چرا تولرانس؟! اولین موضوعی که رویش تکیه میکند این است که باید- فارسیاش را من میگویم ببخشید- بیغیرت باشید! چیزی که مقصود آنها از تولرانس است یعنی هیچ حساسیت نداشته باشید! ما هر چه گفتیم ناراحت نشوید! هر کاری کردیم ناراحت نشوید! تحمل داشته باشید! چرا؟ برای اینکه میدانند این کاری که آنها میخواهند انجام بدهند تا مردم، دینی دارند تا پایبند به اخلاقی هستند، ارزشهایی دارند، فوراً عکسالعمل نشان میدهند؛ تحمل نمیکنند. باید یک کاری کنند آن را بشکنند، آن غیرت را بگیرند، آن حساسیت را از بین ببرند تا بتوانند هر چه میخواهند بگویند؛ مردم حساسیتی نشان ندهند؛ مقاومتی نکنند. این کلید کار است، این سدشکن است، خطشکن است. آن سدی که جلوی اینها را گرفته «غیرت دینی مردم» است. «پایبندی مردم به ارزشهای اسلامی» است. باید یک کاری بکنیم که پایبند نباشند؛ حالا دین، بود بود نبود نبود!
ترویج تولرانس اولین مبحث استراتژیک بود برای اینکه پایه این حرکتی که امروز به براندازی نرم منتهی شده است، گذاشته شود. بر اساس قدم اول تولرانس، تسامح و تساهل، دائم سهل بگیریم؛ مهم نیست! یک کسی یکچیزی گفت، خب گفته، شما هم بگویید هر چه دلتان میخواهد بگویید! از آنوقت بود که روزنامههای زنجیرهای در ایران خیلی باز شد. دیگر هرکسی هر چه دلش بخواهد در دانشگاهها و اینها، این سیاست اساسی بود.
برای اینکه این کار پیش برود بالاخره در یک محیط دینی از یک مفهومی که برای مردم لیبرال مناسب هست نه مردمی که غیرت دینی دارند، پایبند به اسلام هستند، در مکتب امام حسین تربیت شدند، هیهات من الذلة شعارشان است، برای یک همچون مردمی این حرفها را نمیشود زد؛ باید اول یک کاری کنند که آن سد بشکند. خب به چه صورت این را ترویج کنند؟ به این صورت که تولرانس، ضد خشونت است! کسانی که اهل تولرانس نیستند حتماً خشونتطلب هستند! خشونتطلب هم با تروریسم مساوی است! بنابراین یا باید خشونتطلب بود و طرفدار تروریسم بود یا باید اهل تساهل و تسامح و تولرانس بود! یا باید بیغیرت بود یا اگر بیغیرت نیستید، حتماً تروریسم هستید! خشونتطلب هستید! این دو تا مفهوم را در مقابل هم گذاشتند؛ آنهایی که مخالفشان بودند، یک مقدار حساسیت داشتند، هنوز کمی غیرت دینی داشتند گفتند اینها خشونتطلب هستند. شروع کردند فحش دادن، تهمت زدن، متهم کردن، چرا؟ برای اینکه میدانستند تا این مسئله غیرت دینی هست و سرسختی در مقابل کفر هست اینها پیش نمیبرند، باید این را شکست.
خب راههای مختلفی دارد؛ با فیلمها با رفتارهای دیگر، با جلسات مختلط هست. کمکم این قیود و پایبندیهای به ارزشها و احکام شرع و اینها را بشکند، یک مقدار ملایم بشوند تا بتوانند آنها هر چه میخواهند ترویج کنند و به هر سمتی میخواهند آنها را بکشند. این کار شروع شد و محور سخنرانیها، مقالات، بحثهای تلویزیونی، تبلیغات و همه اینها این بود که خشونت بد است و تساهل و تسامح خوب است.
یکی از ابزار کار برای ترویج این تفکر این بود که بگویند اسلام دین محبت است، دین مهرورزی است، دین ملایمت است. حالا بعضی جاها دیگر بخواهند سوءاستفاده کنند میگویند خدا حضرت موسی و هارون را هم وقتی پیش فرعون میفرستد میگوید فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا،[4] برای اینکه اسلام دین مدارا و ملایمت و اینهاست؛ بنابراین چون اسلام و خود پیغمبر هم که فرمود «بعثت بالشریعة السهلة السمحه» سهله و سمحه با تساهل و تسامح همخانواده هستند آن باب مجردش، تساهل و تسامح باب تفاعلش است یعنی سهل گیری، مسامحه کردن، در فارسی هم ما میگوییم مسامحه، تسامح. همان است، سخت نگیرید! مهم نیست! هر جوری شد، بشود!
در مقابل این از یکطرف آیات و روایاتی که به نحوی راجع به نرمش و ملایمت و مدارا و گذشت و مهربانی و اینها بود ترویج میکردند و ازیکطرف هم مذمت خشونت و درشتی و چیزهایی از این قبیل. چنان شد که برای کسانی که تحت تأثیر این تبلیغات قرار گرفتند لفظ خشن و خشونت بزرگترین فحش بود؛ یک کسی میخواهند بگویند خیلی انسان بدی است مثلاً بگویید صدام است، هیتلر است، میگفتند این خشونتطلب است؛ یعنی ویژگی صدام وقتی میخواستند معرفی کنند میگفتند انسان خشونتطلبی است. انسان خشنی است. وقتی میگویند خشونتطلب است مصداقش صدام یا جانیهای عالم به ذهن میآید. این را خشونت میدانند. خب این خشونت بدترین رذایل شد. نقطه مقابلش چیست که انسان خیلی خوب باشد؟ آنی که ما میگوییم «بیغیرتی». آنها میگویند انسانی که اهل تولرانس است، اهل تساهل و تسامح است، اهمیت نمیدهد، با همه میسازد.
اراده کردن معنانی غلط از ا الفاظی که مصادیق خوبی نیز دارند، یکی از ابزارهای شیاطین برای فریب دادن مردم است. شیطان برای گمراه کردن یک ابزاری میخواهد. شیطان چگونه میتواند کسانی را گمراه کند؟ باید یک ابزاری داشته باشد، یک راهی باید داشته باشد که این را در دام بیندازد. یک الفاظ و مفاهیم زیبایی را به کار میبرد و منظور او چیز دیگر و یک مصداق غلطی است.
«آزادی» لفظ خیلی زیبایی است اما آن منظورش از آزادی، آزادی از قیدوبند شیطانی نیست؛ آن همانی است که اصلاً مصداق شیطنت میشود. منظورش این آزادی است: بیبندوباری جنسی، بیبندوباری اخلاقی، بیبندوباری سیاسی، این باید بشود. آزادی این است. نمونه و مصداقش در فیلمها، بحثها، گفتوگوها و رفتارهاست.
در اینجا هم بین مفهوم خشونت با مفهوم تولرانس، با تساهل و تسامح، تقابل انداختند. هدف چه بود؟ هدف این بود که از جامعه غیرتزدایی کنند؛ تقیداتی که مردم به دین دارند، نسبت به یکچیزهایی حساسیت دارند، اینها تمام بشود. حالا اینها از چه راهی میشود؟ همین راههایی است که تحت اصول علمی روانشناختی درآمده و کارهایش در طول عمر شیطان از اول خلقت حضرت آدم تابهحال تجربه شده و روزبهروز هم بر تجربهها افزوده شده، راههای دقیقتر، بهتر، فریبندهتر پیدا شده است.
برای این هدف شیطانی دو کار باید کرد؛ یکی باید سعی کرد مصادیقی برای تولرانس آرامآرام بین مردم ترویج کرد و نشان داد که زیبنده، جذاب و گیراست و مردم خوششان بیاید و ازیکطرف باید با این خشونت مقابله کرد و هر چه میشود علیه خشونت فحش داد و بد گفت تا مردم حتی از "خ" خشونت فرار کنند.
این ابزار کار است و باید گفت در این کار در حد خودشان واقعاً خیلی موفق بودهاند. اینکه ما غافل بودیم، در این عوالم نبودیم، آنها خوب درسشان را بلد بودند، میدانستند چه طور باید اجرا کنند و در طول هشت سال نقش خودشان را خوب ایفا کردند. یک کسی مروری روی روزنامهها و کتابهای آن زمان و بحثها، بحثهای خود مسئولین درجهیک، بکند آنوقت میفهمد چه نقشی آنجا ایفا شده است. حالا ما میتوانیم ببینم چهکار کردند؛ آنوقت اگر کسی میگفت متهم میشد؛ واقعاً به خشونت متهم میشد.
اینها را عرض کردم برای اینکه اولاً ما توجه داشته باشیم بازی با الفاظ یک بازی خطرناکی است؛ از همانجاهایی است که ما باید متوجه باشیم که با بصیرت مواجه بشویم بفهمیم طرف دارد چهکار میکند؟! دنبال چه میگردد؟! چرا اینقدر روی این واژه تکیه میکند؟! وزیر ارشاد اسلامی به چه مناسبت باید کلمبیا برود؟! ما اصلاً چه ارتباطی با کلمبیا داریم؟! این همانجایی است که میدانید بزرگترین مرکز تولید مواد مخدری است که به آمریکا میرود. ما آنجا چه چیزی داشتیم؟! وزیر ما باید آنجا برود، اولین کنفرانس دوران وزارتش باید برود درباره تولرانس و آنهم در کلمبیا برود بحث بکند! آنجا حیاطخلوت آمریکاست! خب چرا؟! این جای سؤال است. هیچ موضوع دیگری نبود دربارهاش بحث بشود؟! بعد وقتی برمیگردد در روزنامههایی که منسوب به او و تحت اختیارش است دیگر این مفهوم ترویج میشود. خب که چی؟!
امروز ما میتوانیم بفهمیم که آنها برای چه نقشهای بود، اما آن روز شاید خیلی کم کسی بود که باور کند که اینها درصدد چه هستند و این چه ابزاری است که از آن استفاده میکنند.الآن اگر از من و شما بپرسند خشونت در اسلام چه جایگاهی دارد؟ مدارا و نرمش و اینها چه جایگاهی در نظام ارزشی اسلام دارد اگر ما توجه به این مسائل نداشته باشیم همینطور ذهن خالی میگوییم خب خشونت خیلی بد است! نرمش و اینها، مدارا و اینها خیلی خوب است! شعر حافظ «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا» مدارا خیلی خوب است! آنقدر روایت ما در تعریف رفق و مدارا داریم، لین و رفق و مدارا و اینها مفاهیمی است که در توضیح تولرانس به کار میرود سهله و سمحه و ... در مقابلش هم خشونت و غلظت و معادل خارجیاش هم تروریسم. تروریسم در مقابل نرمش.
در همه دنیا میبینید همه جنگها، اینهمه حمله به عراق و افغانستان و اینها برای مبارزه با تروریسم است. آن خطری که آمریکا احساس کرد دارد ضد بشریت انجام میگیرد تروریسم است. آن بساط برجهای دوقلو را که آتش زدند برای این بود که بهانهای باشد که مبارزه با تروریسم بکنند؛ یعنی مبارزه با تروریسم آنقدر برای اینها حیاتی است؟! تنها راهی است که میتوانند و اینجور تشخیص خودشان است.
عنوان مبارزه با تروریسم تنها چیزی است که میتوانند در سایه آن دنیا را ببلعند و بر همه غالب بشوند و هر کس نفسکش باشد، خفهاش کنند؛ بگویند تو تروریست هستی. حالا امروز ملاحظه بفرمایید انتخابات در فلسطین انجام میگیرد، حماس برنده میشود، اینها تروریسم میشوند! دولت قانونی تشکیل میشود بر اساس اصول دموکراسی، همه نمایندگان کشورهای خارجی تأیید میکنند انتخابات آزاد و سالم انجام گرفته. نهخیر! اینها تروریسم هستند! آنکسی که دولت قانونیاش دورهاش تمامشده به هیچ عنوانی سرکار ماندنش اصلاً مشروعیت ندارد، آن قانونی میشود و اینکه مردم انتخاب کردند طبق انتخابات آزادی که همه دنیا قبول دارند انتخابات آزاد انجامگرفته، چون برندهاش حماس و مسلمانها هستند این تروریسم میشود! و امثالش در لبنان، در جاهای دیگر نیز همینطور است.
اینها را عرض کردم تا اینکه ما متوجه باشیم که اینکه اولاً مقام معظم رهبری میفرماید بصیرت داشته باشیم بصیرت یعنی چه؟ اثرش کجا ظاهر میشود؟ اگر آنوقتی که ما باید بفهمیم درست از 13 سال پیشتر متوجه شده بودیم که این تولرانس چه صیغهای است و چرا اینهمه ترویج میشود شاید به این دام نمیافتادیم. اینقدر برای ما خطر ایجاد نمیکرد؛ اما گفتند: آقا! مدارا و محبت و سهل گیری و گذشت است که خیلی خوب است؛ همیشه صحبت لبخند و حق با مخالفین است و این شعارها بود دیگر. حق با مخالفین است! البته در لفظ فقط. اینها برای چه بود؟! برای اینکه توده مردم را به دام بیندازند که در مقابل آنی که میخواهند حساسیت نشان ندهند.
خب حالا چه؟ میخواهم ببینم بقایای آن فعالیتهای تبلیغی چقدر مانده است؛ حالا که آن دوره گذشت و ما این تجربه را کردیم و نتیجهاش را هم دیدیم، حالا اگر امروز از من و شما بپرسند، امروز از من و شما، از من با ریشسفیدم و از شما با تجربه و مقام و روشنبینیتان بپرسند جایگاه خشونت و جایگاه تولرانس در اسلام چیست؟ آیا در اسلام خشونت خوب است یا بد؟ آیا تولرانس خوب است یا بد؟ طبعاً خواهیم گفت تولرانس خیلی خوب است، خشونت هم خیلی بد است؛ یعنی امروز هم زمینه سوءاستفاده و مغالطه و فریب دادن هنوز در ما باقی است. آنوقتی ما میتوانیم از این دام رهایی پیدا کنیم که بگوییم خشونت چی؟! با چه کسی؟! بر چه اساسی؟! نرمش با چه کسی؟! سر چه چیزی؟!
نصف شب -العیاذ بالله- انسان بلند بشود ببیند در اتاق همسرش یک مرد نامحرمی هست بگوید: «نه! ببینم حالا چطور میشود!» تولرانس داشته باشد! دیدم از دیوار یک کسی دارد با اسلحه بالا میآید بگویم: «نه! چیزی نیست! صبر کنم حالا ببینم چطور میشود!» این تولرانس است! یعنی دزدهای آمریکایی آمدند ثروت ما را ببرند، فضایل اخلاقی ما را، دین ما را ببرند، برای اینکه ما را خواب کنند گفتند: آرام باشید! لبخند! تا ما حساسیتی نداشته باشیم؛ غیرتی نداشته باشیم؛ تا هر کاری دلشان میخواهد بکنند با ناموس ما! خب دین ما ناموس ماست؛ ناموس خداست.
امروز اگر از ما بپرسند: «خشونت بد است یا نه؟» باید بگوییم: «بهجای خودش باید خشونت داشت و بهجای خودش باید نرمش داشت.» جایش را باید تشخیص داد. غضب خوب است یا بد؟ غضب خیلی بد است اما آیا هیچ جا ما نباید غضب بکنیم؟ روایت میفرماید اگر جایی میبینی علیه دین خدا دارند فعالیت میکنند، در آنجا خشم نکنی و چهرهات را در هم نکشی این چهره تو در آتش جهنم درهمکشیده خواهد شد. همهجا نباید لبخند زد! انسان در مقابل کسی که به دینش حمله کرده باید با جدیت برخورد کند؛ تو غلط کردی! تو چهکاره هستی! این فضولیها به تو نمیرسد! باید سرسخت بود.
قرآن بعد از اینکه اسم پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را میبرد یاران پیغمبر را معرفی میکند؛ مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ والذین معه أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ؛[5] اولین صفتی که برای یاران پیغمبر ذکر میشود این است که نسبت به دشمنان دین سرسخت، انعطافناپذیر هستند؛ به قول آقایان اهل خشونتاند؛ أشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ. من ترجمه برای «أَشِدَّاء» بهتر از این بلد نیستم یعنی «سرسخت» نسبت به کسی که قصد جان ما، قصد ناموس ما، قصد دین ما را دارد آنجا جای لبخند نیست، اما نسبت به یک کسی که محروم است مستضعف است، گرفتار است، به آن ظلم شده دارد در بدبختی خودش دستوپا میزند، نسبت به او باید کمال ملاطفت را داشت؛ هر چه آنجا محبت بکنی کم است. به هر زبانی میتوانی دلش را به دست بیاور. یک کاری بکن بخندد؛ «ادخال السرور علی المؤمن» یکی از بزرگترین عبادتهاست. یک کاری بکن که دلش شاد بشود و لبخند به لبش بیاید. چه کسی؟ یک یتیمی که افسرده شده، مظلومی که تحت شکنجه واقع شده، گرفتاری که در دست ظالمی گرفتار شده، در مقابل اینها کمال نرمش، مهربانی داشته باش.
امیرالمؤمنینعلیهالسلام خلیفه وقت بود. سلطان چند کشور اسلامی بود، اما وقتی یک زن یتیمی، یک بچه یتیمی داشت میآمد چهار دستوپا میشد؛ بچهها را روی دوشش سوار میکرد، بع بع هم میکرد تا بچهها بخندند. این نرمش جایش آنجاست اما در میدان جنگ چه؟ آنجا که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله دستور داد که یهودیها را سر ببرند چه؟ آیا آنجا هم لبخند میزد؟!
ما در جای خودش باید این مفاهیم را به کار ببریم. هر مدارایی مطلوب نیست؛ مدارا با مؤمنین، با دوستان، باکسانی که طالب حق هستند، کسانی که اشتباه کردند با آنها باید مدارا کرد اما کسانی که عالماً، عامداً میخواهند با شما بجنگند، میخواهند نظامتان را براندازند، دینتان را میخواهند ببرند، استقلالتان را ببرند، رسماً برای دشمنتان جاسوسی میکنند با آنها هم باید لبخند زد؟! با آنها باید نرمش به خرج داد؟!
از منظر قرآن در مقام اجرای حد برای کسی که مرتکب یک گناه بیّنی شده، اگر کسی مرتکب زنا شد بهگونهای که چهار نفر عادل دیدند، حالا یکوقت یک کسی در زیرزمین خانهاش یک غلطی کرد و کسی نفهمید خب حق هم ندارند بروند تجسس کنند ببینند چه خبر است. قرآن میگوید درون خانه مردم کاری نداشته باشید؛ وَلَا تَجَسَّسُوا،[6] اما یک کسی مرتکب زنا شد طوری که چهار نفر عادل دیدند و شهادت دادند خب اینجا چهکار باید کرد؟ به این باید لبخند زد؟ نرمش کرد؟ قاضی باید عفو بکند؟ گذشت داشته باشد؟ گذشت اسلامی؟! این گذشت اسلامی نیست؛ گذشت شیطانی است. قرآن میدانید چه میگوید؟ میگوید: وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ؛[7] اینها را باید صد تا تازیانه بزنید جلوی مردم؛ باید حتماً یک عدهای حضور داشته باشند نه در زندان در یک سلولی وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ حتماً یک عده مردم باید حضور داشته باشند ببینند. این مجازاتش باید بازدارنده باشد. بعد شما یکوقت نکند بگویید: «جوان است. یک غلطی کرده. ببخشیم.» یک همچون عملی که آنجوری شده که چهار نفر عادل دیدند، شهادت دادند، ثابت شده ولو اینکه حالا این شخص نفهمی کرده، یک غلطی کرده، این آبروی جامعه، مصالح جامعه درخطر میافتد؛ قبح گناه دیگر در جامعه از بین میرود. فردا دیگر نمیشود جلویش را بگیرند.
قرآن میفرماید مبادا رأفت، همان رأفت اسلامی، رأفت خدایی، مبادا رأفت مانع بشود از اینکه اجرای حد کنید؛ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ؛ مبادا رأفت مانع بشود از اینکه شما در دین خدا حکم خدا را اجرا نکنید. اینجا جای رأفت نیست. اینجا باید غلظت داشته باشید. شدت داشته باشید؛ حکم خدا را باید اجرا کرد. البته همان اندازه که گفته صد تا تازیانه. گفتند اگر کسی صد و یکی تازیانه بزند، آن یکی را دوباره برمیگردند به خودت میزنند. تو حق نداشتی! همانکه گفته است؛ یک سیلی اضافه زدی آن سیلی را او حق دارد قصاص کند.
از حدود الهی نباید تجاوز کرد اما کوتاهی هم نباید کرد. اینجا جای رأفت نیست. رأفت میخواهی نسبت به مظلوم رأفت کن. از جیب خودت دربیاور به یک مظلوم بده؛ رأفت داشته باش! یتیمی هست، بیچارهای هست، گرفتاری هست، کمکش کن! آنجا جای رأفت است. بسیار هم خوب است افسردهای هست لبخند بزن! سعی کن او را خوشحال بکنی؛ اینجا جای لبخند زدن است؛ اما به روی دشمن، دشمنی که قصد جان تو را دارد با آن سر یک میز بنشینید، گل بگویید و گل بشنوید و نقشه کودتای نرم بریزید میخواهید اسمش را رأفت اسلامی بگذارید؟!
ما باید در این زمینه بیشتر دقت بکنیم این مفاهیم را باید ببینیم کجا باید استعمال بشود و جایش کجاست؟ اشتباه کردن در جابهجایی این کلمات باعث این میشود که خیلی جاها انسان بصیرتش را از دست بدهد و گول بخورد. اینکه میفرماید بصیرت داشته باشید یک راه کسب بصیرت این است که انسان معارف را درست بفهمد، نقشههای شیاطین را درست بشناسد آنوقت میتواند بصیرت داشته باشد، بینش داشته باشد و الا اگر انسان یا معرفتش نسبت به معارف اسلامی کم باشد، درست نداند، واقعاً نداند در اسلام رأفت جایش کجاست؟ آیا تندی باید یکجایی کرد یا نه؟ بگوید من اصلاً از تندی خوشم نمیآید؛ با همه با ملایمت و نرمی باید برخورد کرد خب شما نصف دینتان را دارید و نصفش را خطا کردید. ما باید از سیره پیغمبر اکرم و ائمه اطهار یاد بگیریم. هم معرفتمان را کامل کنیم و هم دامهای شیطانی را بشناسیم.
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم که عزت اسلام و مسلمین روزافزون بفرما!
سایه مقام معظم رهبری مستدام بدار!
همه ما را اهل بصیرت در دین قرار بده!
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!