صوت و فیلم

صوت:

آفت‌های تهدیدکننده انقلاب اسلامی!

در سی‌و‌چهارمین نشست انجمن فارغ‌التحصیلان
تاریخ: 
جمعه, 24 آذر, 1396

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام رضوان‌الله علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

خدای متعال را شکر می‌کنم که ادامه حیاتی لطف فرمود بار دیگر در جمع نورانی شما عزیزان حضور پیدا کنم و از این جمع باشکوه و نورانی، به اندازه فهم و معرفت خودم، لذت ببرم و از تلاشی که شما عزیزان در راه انجام وظایف سنگینی که به دوش شما است و انجام می‌دهید، خوشحال باشم و دعا کنم که خدا بر توفیقاتتان بیفزاید؛ ان‌شاءالله شما هم دعا می‌کنید که خدا عاقبت ما را به خیر کند؛ ان‌شاءالله.

مقدمه

موضوع «انقلاب» که مدتی است مقام معظم رهبری به صورت‌های مختلف روی آن تأکید می‌فرمایند و شاید برای بعضی‌ها یا خیلی‌ها جای سؤال باشد که در این موقعیت، به چه مناسبتی ایشان این‌قدر روی این عنوان تکیه می‌کنند؛ در دیدار با حوزویان، علما و فضلا و این‌ها به مناسبت‌هایی تأکید می‌کنند که حوزه باید انقلابی بماند؛ در دیدار با دانشجویان و اساتید و طبقات مختلف به‌خصوص نخبگانی که در حرکت جامعه مؤثر هستند باز روی همین عنوان تکیه می‌کنند. سرّش چیست؟ و وظیفه ما چیست؟

برای اطاعت این امر مطاع ایشان، به نظرم تابه‌حال در دو جلسه‌ای که عزیزان فارغ‌التحصیلان داشته‌اند درباره همین موضوع بحث شده است. این سومین جلسه‌ای است که عنوان کار و نشست را همین قرار داده‌اند. اگر فرصتی می‌بود بد نبود یک جمع‌بندی از بحث‌های گذشته و طرح سؤالات باقیمانده و مکمل بحث‌های گذشته، به‌صورت یک مجموعه سؤالاتی که تیترهای یک کتابی را بتواند تشکیل بدهد انجام می‌گرفت.

آفت‌های آینده برای انقلاب

بنده به یکی از موضوعاتی که اطراف این عنوان کلی مطرح می‌شود، اشاره می‌کنم. یکی از موضوعات فرعی که در اطراف این عنوان و این بحث مطرح می‌شود، «آفت‌های آینده برای انقلاب» است. خب این انقلاب قریب به 40 سال پیش اتفاق افتاد و مراحلی را طی کرد. تا زمانی که حضرت امام‌رضوان‌الله‌علیه در این عالم تشریف داشتند همواره نهال انقلاب را تغذیه و آبیاری کردند، بعد هم جانشین شایسته‌شان به‌خوبی در مقام انجام وظیفه و ادامه کار امام برآمدند؛ شکرالله سعیهم؛ اما می‌بینیم و بیش ازآنچه می‌بینیم می‌شود حدس زد که احتمالاً در برخی از ابعاد ضعف‌هایی پدید آمده و خدایی نکرده این نگرانی وجود دارد که این منحنی انقلاب نزولی بشود. ان‌شاءالله چنین چیزی نخواهد شد و خدا به برکت خون‌های شهدا و فداکاری‌های انقلابیون مخلص نمی‌گذارد که در این انقلاب ضعف اساسی پدید بیاید و خودش انقلاب را حفظ خواهد کرد؛ اما به‌هرحال وظیفه‌ ما این است که در حدی که فهممان می‌رسد با استفاده از تجربیات گذشته و معاصر سعی کنیم از ضعف‌هایی که ممکن است در این انقلاب پدید بیاید یا خدایی نکرده آسیب‌هایی که به انقلاب بخورد، پیشگیری بشود و اگر خدایی نکرده باز در یک‌گوشه‌هایی چنین چیزهایی رخ داده باشد زودتر به فکر ترمیم آن باشیم.

آسیب‌های انقلاب

به نظر می‌رسد آسیب‌هایی که محتمل است یک‌وقتی برای انقلاب پیش بیاید را بتوان به دو دسته تقسیم کرد، به خاطر این‌که این آسیب‌ها هر چه باشد عامل قریب آن رفتارهای ماست؛ إِنَّ اللّهَ لاَیُغَیِّرُمَابِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.[1] اگر این نعمتی که خدا به ما داده یک‌وقت ضعیف بشود، نشانه این است که ما ضعف پیدا کرده و به وظایفمان درست عمل نکرده‌ایم.

کار انسانی هم دو رکن دارد؛ یک رکن آن مربوط به شناخت و آگاهی و رکن دیگر مربوط به نیت و انگیزه انسان می‌شود. هر کار اختیاری را حساب بکنیم این دو رکن اساسی را دارد؛ هم انسان باید بداند و هم بخواهد و به دنبال آن تلاش کند.

آفت‌هایی که ممکن است به این انقلاب ضربه بزند یا به بخش دانسته‌ها و معلومات و شناخت‌ها و آگاهی‌های ما برمی‌گردد یا به آن چیزی که به خواست و انگیزه رفتارمان ضرر می‌زند، مربوط می‌شود. آنچه مربوط به شناخت‌ها می‌شود اولش این است که از چیزهایی که شناختیم، باور کردیم، تصدیق کردیم و چه‌بسا مدت‌ها بر طبق آن عمل کردیم، کم‌کم غافل بشویم، فراموش کنیم و توجه نکنیم که این عوامل برای ادامه کار انقلابی و حفظ دستاوردهای انقلاب وجود دارد و باید به این مسائل توجه کرد و دغدغه‌اش را داشت.

روزمرگی؛ عامل غفلت

اولین چیزی که موجب غفلت می‌شود، روزمرگی زندگی است. خیلی‌ها را ما سراغ داریم؛ در یک برهه‌ای از زمان انسان احساس می‌کند یک وظیفه‌ای هست، برای حرکتی انگیزه‌ای پیدا می‌کند، حاضر می‌شود فداکاری کند، وقت بگذارد، سرمایه‌گذاری کند، از خواسته‌هایش صرف‌نظر کند، از پست و مقام و پول و شهرت و محبوبیت و زنده‌ باد و مرده باد و این حرف‌ها بگذرد، برای این‌که یک کار مهمی که وظیفه‌اش می‌داند را انجام بدهد. یک‌چندی هم مشغول می‌شود، بعد کم‌کم خسته می‌شود؛ مسائل زندگی به انسان هجوم می‌آورد؛ زن و بچه؛ بالاخره خرج‌ها زیاد می‌شود، گرانی و تورم هست، بچه‌ها بزرگ می‌شوند، پسرها را باید زن داد، دخترها را باید شوهر داد، خرج دارد، باید زندگی را فراهم کرد و سایر مشکلات دیگر. این روزمرگی باعث می‌شود که انسان از آن وظیفه‌ای که می‌دانست، غافل بشود. حالا هم اگر از او بپرسند جواب می‌دهد: بله! بله! تردیدی پیدا نکرده؛ یادش رفته، غافل است. این چیزی است که همه آدمیزادها در معرضش هستند. اگر یک کسی بگوید من از این‌که غفلت عارضم بشود مصون هستم، خود همین دلیل بر این است که غافل شده است. همه ما در معرض این آفت هستیم.

برای جلوگیری از این آفت، اول سعی کنیم دانسته‌ها و باورهای خودمان را به مناسبت‌هایی بازگو کنیم، با دیگران بحث کنیم، یادمان بیاوریم، اخبارش را بخوانیم، برای دیگران بگوییم، اگر تجربه‌هایی داریم به دیگران منتقل کنیم.

خطر کمرنگ شدن ارزش‌های انقلاب

تصور بنده این است که خیلی ارزش‌هایی بود که در اوایل انقلاب به‌راحتی رواج پیدا کرد، از همین چیزهایی که همه می‌بینیم؛ فرض کنید وضع کوچه و بازارها، وضع پوشش‌ حجاب‌ و ... اوایل انقلاب زود تحول پیدا کرد. جا دارد انسان احتمال بدهد که ارزش‌ها دارد ضعیف می‌شود، دستاوردهای انقلاب دارد سست می‌شود. آن دشمنی که دشمن اصل اسلام و دشمن اصل بشریت است قسم خورده که  فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.[2] این دشمن بیشتر از ده هزار سال است که بر تجربه‌هایش افزوده شده و خوب بلد است که چه‌کار کند.

گاهی انسان وقتی برنامه‌های تلویزیون و این‌ها را می‌بیند احتمال نمی‌دهد یک دستی در کار است؟ همچنین مسائل مالی و اقتصادی و تعلقاتی که در قشرهای مختلف انقلابی دیده می‌شود؛ کم نبودند بچه‌های بسیجی که جبهه می‌رفتند، یک پول‌توجیبی ناچیز به آن‌ها می‌دادند، همان را جمع می‌کردند باز در صندوق جبهه می‌ریختند اما حالا بعضی از کسانی که لباس رزمی هم می‌پوشند دائماً فکر این هستند که چه کنیم درآمدمان بیشتر بشود. خب بهانه‌اش هم راحت در دست است؛ تورم و گرانی و از این حرف‌ها. هر جا صحبت می‌شود که از کجا عنوان دیگری درست کنیم، یک درآمدی به آن اضافه کنیم. این دو تا روحیه خیلی باهم فرق دارد؛ انسان در جنگ ماهی صد، صد و پنجاه تومان جمع کند باز در صندوق جبهه بریزد تا این‌که حالا در این شرایطی که مردم دارند این سختی‌ها را می‌کشند، برخی به فکر این هستند که هر چه بشود بیشتر به اموالشان اضافه شود!

اوایلی که بعضی نهادهای نظامی کشور تشکیل شده بود، عارشان می‌شد ‌که سردوشی بگذارند و درجه‌ای را برای خودشان معین بکنند؛ واقعاً عارشان می‌شد درجه بگیرند. می‌گفتند: ما داریم برای خدا کار می‌کنیم. چه سرهنگ باشیم چه سرتیپ مثلاً چه طور می‌شود؟ حالا، از مدت‌ها پیش نقشه‌کشی می‌شود برای این‌که کی، به چه عنوانی ارتقا پیدا کنیم و درآمدمان بیشتر بشود.

این‌هایی که می‌گویم چیزهای حلالش است. چیزی که الآن و از سال‌های طولانی، بیش از یک دهه، در کشور ما هست و خیلی رواج دارد، «ربا» است. شاید در تمام دنیا هیچ کشوری نباشد که نرخ سود سی درصد باشد ولی در کشور ما هست. البته حالا اندکی تفاوت کرده، اسمش هم کارمزد است. با اسم مگر ماهیت عوض می‌شود؟! هرروز تعداد بانک‌ها زیاد می‌شود. کار بانک‌ها چیست؟ آنجا که باید خدمات ارائه بدهند، تسهیلات می‌دهند. تسهیلات یعنی چه؟ یعنی وام می‌دهند، ربا بگیرند. تازه منت سرشان می‌گذارند که یک‌کمی بانک سودش را کمتر می‌گیرند. این‌که حلال یا حرام است صحبت این حرف‌ها نیست، زندگی همین است. حتی بعضی از مراجع در درس‌های خارجشان و سخنرانی‌هایشان راجع به این موضوع تذکر دادند و هیچ جا منعکس هم نشد. شاید در یک روزنامه‌ای گفته‌شده باشد که فلان مرجعی در درسش چنین چیزی را گفته است اما اصلاً انگارنه‌انگار که یک مسئله‌ و وظیفه شرعی است. خوبان را می‌بینیم که برای کارهای زندگی خودشان و دیگران درصدد این هستند که آنجا وساطت کنند که وام بگیرند؛ وام بگیرند یعنی ربا بگیرند و چه کسانی از انسان‌های خوب که در همین وام گرفتن‌ها ورشکست شدند؛ وام گرفته است و نتوانستند قسطش را بدهد، جریمه رویش آمده دو، سه سال گذشته اصل قضیه چند برابر شده است، حالا یا گرفتند زندانش کردند یا فرار کرده یا قایم شده یا از کشور رفته و قس علی ذلک. این‌ها زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد که نکند ارزش‌های انقلاب در حال کمرنگ شدن باشد. مگر انقلاب، انقلاب اسلامی نبود؟ مگر هدف، اجرای احکام اسلام و ارزش‌های اسلامی نبود؟ پس چرا این‌طوری شده است؟ حالا من در بحث‌های سیاسی وارد نمی‌شوم ولی خب می‌بینید این اوضاع سیاسی که در کشور ما هست، این‌ها اسلامی است؟! اسلام این‌طوری خواسته؟! این‌طور اتهامات، این‌طور بدگویی‌ها، این‌طور آبروی دیگران را بریزند؛ دروغ واضح مثل آفتاب صادر می‌شود، هیچ خجالت هم نکشند! خب چرا بکشند! این‌ها یک‌مرتبه‌ نازلی از آن شیطان بزرگ هستند. آن هرروز دارد صدها دروغ می‌گوید و هیچ خجالت هم نمی‌کشد. خب این هم یک نمونه از آن است. دیگر شاگرد همان مکتب‌اند. چه خجالتی! اگر بخواهند خجالت بکشند آقای ترامپ باید خجالت بکشد نه من! ما یک‌صدم‌ آن دروغ می‌گوییم! انقلاب کردیم برای همین‌ها؟! و اگر این روند ادامه پیدا کند، کار به کجا منتهی می‌شود؟! وقتی منحنی نزولی شد کم‌کم می‌رسد به جایی که میل به صفر پیدا می‌کند و خدا نکند آن‌وقت زیر صفر برود. این یک بخش از آسیب‌هایی است که ممکن است به من و شما برسد.

خطر غفلت و تشکیک

ما الحمدلله دستمان نمی‌رسد این کارها را بکنیم، سودهای کلان و حقوق‌ نجومی و این حرف‌ها را بگیریم اما این‌که حرفش را هم نمی‌زنیم، بحثش را هم نمی‌کنیم، سخنرانی‌هایش را هم نمی‌کنیم، مقاله‌اش را هم نمی‌نویسیم، «غفلت» است. ولی از این بالاتر هم داریم. بالاتر از این در حوزه شناخت عرض می‌کنم، بالاتر از آن تشکیک در این است ‌که اصلاً این انقلاب که کردیم کار درستی بوده یا نه! متأسفانه در جاهایی که باید مدافع اسلام و انقلاب و این حرف‌ها باشند شنیده می‌شود که کسانی با وجاهت خاصی، گاهی صریح و گاهی با کنایه و در پرده، اصل مسئله را زیر سؤال می‌برند؛ مثلاً در سؤال‌هایی که برای ما می‌آید که جواب بدهیم گاهی سؤالات عجیب‌وغریبی است که حاکی از این است که ذهن‌ها چه قدر مشوش است و این‌ها غالبا از سایت‌های بیگانه و این‌ها دائماً تزریق می‌شود و بالاخره اثر می‌گذارد. وقتی در طلبه فاضل قم اثر بگذارد، در یک نوجوان دبیرستانی اثر نمی‌گذارد؟! و همین‌طور تا مسئله برسد به مسئله ولایت‌فقیه که ولایت‌فقیه چه صیغه‌ای است! حکومت یا استبدادی است یا دموکراسی! اگر دموکراسی است خب مردم باید رأی بدهند، تعیین کنند. مردم رئیس‌جمهور تعیین می‌کنند. ما انقلاب کردیم که حکومت استبدادی را به دموکراسی تبدیل کنیم. اسمش هم دموکراسی بود «مشروطه»؛ ولی اسم بود. خواستیم واقعیت داشته باشیم گفتیم جمهوری اسلامی. خب این یعنی چه که ولی‌فقیه حاکم بر آن‌هاست؟! این دیگر چه صیغه‌ای است؟! امام حالا یک‌چیزی گفت! یک آخوندی بود، مردم دوستش داشتند. یک‌چیزی گفت و یک‌چندی بود. دیگر تا روز قیامت که نباید این‌طوری باشد! ولایت‌فقیه! ولایت‌فقیه دیگر چیست؟ در ادبیات سیاسی ما چیزی به اسم ولایت‌فقیه نداریم! کم‌کم کار به اینجاها می‌رسد. همه این‌ها به حوزه شناخت و آگاهی‌مان مربوط است اما ای‌کاش فقط باز در همین‌جا بود!

خطر خستگی در انجام وظیفه

در حوزه انگیزه و عمل ما خطرهایی است که شاید از این‌ها مهم‌تر باشد. اولین خطر را ضعف شناخت  فرض کردیم اینجا خستگی را فرض می‌کنیم. بالاخره انسان یک سال می‌جنگد، دو سال می‌جنگد، یک سال، دو سال زندان می‌رود، هشت سال جنگ و عوارضش و ویرانی‌هایش را تحمل می‌کند؛ خب دیگر چه قدر؟!

اشخاص موثقی متعدد نقل کردند که کسانی بودند از جبهه برمی‌گشتند، می‌گفتند ما شش، هفت سال جنگ کردیم حالا نوبت ماست. باید گلوگاه بعضی از مسائل اقتصادی دست ما باشد. مزد جنگمان را بگیریم. انسان از جنگ و از مبارزه و زندان و فحش و بدگویی و امثال این‌ها خسته می‌شود. دنبال این است که دیگر بسمان است. یک دهه ما جنگیدیم، حالا دیگر وقت راحتی‌مان است. نمی‌گوییم انقلاب بد است ولی خب جوان‌ها دیگر باید بروند انقلاب کنند! از ما گذشته! ما دیگر وقت راحتی‌مان است! ما باید استفاده خودمان را بکنیم، آن‌ها هم بروند یک دوره بجنگند، زحمتش را بکشند، بعد نوبت آن‌ها هم برسد!

این قدم اولش است که خیلی هم عادی است، ولی باز به اینجا ختم نمی‌شود؛ می‌گویند اصلاً این فکر و این عملی که انجام گرفت و این‌ها، این‌ها حداکثر این است که یک شرایط خاصی برای دوره کوتاهی قابل توجیه بود ولی انقلاب که معنی‌اش این نیست که همیشه انقلاب است. انقلاب یک روز انجام می‌گیرد، تمام می‌شود. یک ماه، دو ماه، یک سال، دو سال ادامه پیدا می‌کند؛ انقلاب دیگر تمام شد! هرروز که انقلاب نیست! شرایط عوض شده!

اولی این بود که ما خسته شدیم. دومی این است که انقلاب خوب بود و باید هم مقاومت کرد اما برای یک شرایط خاصی تا یک رژیمی سرنگون بشود؛ کسان دیگری که صالح هستند بیایند جایشان را بگیرند. خب این‌ها دیگر شد. دیگر باز هم انقلاب؟! همه‌اش انقلاب که نمی‌شود! شرایط عوض شده؛ حالا دیگر دوران این است که ما با همسایگان و با کدخداهای عالم بسازیم. همیشه که نمی‌شود جنگ کرد!

نه می‌گویند انقلاب غلط بود و نه می‌گویند ما انقلابی نیستیم؛ می‌گویند شرایط عوض شده است. این دو تا. سوم این‌که اصلاً چه کسی گفت ما انقلاب اسلامی داریم؟ ما یک احکام و وظایفی داریم باید عمل کنیم. یک‌چیزهایی هم تقدیرات الهی است. آخرش هم فی‌الجمله می‌دانیم امام زمان تشریف می‌آورند و دنیا را اصلاح می‌کنند. دیگر ما چه قدر زجر بکشیم؟! ما باید کشک خودمان را بسابیم!

من یادم است پیش از انقلاب یک آقایی یک جلد تفسیر المیزان ترجمه کرده بود، یک آقای بزرگوار محترمی سرزنشش می‌کرد و به او می‌گفت که اگر این کارها را بکنید، ظهور آقا تأخیر می‌افتد. جدی سرزنشش می‌کرد. می‌گفت بگذارید کفر عالم‌گیر بشود تا آقا تشریف بیاورند. به ما ربطی ندارد که عالم چه می‌شود! ما آدمیزادها، در معرض همان عوارض شناختی هستیم. شیطان انسان را وسوسه می‌کند. اصل مسئله این است که وقتی به انسان سخت می‌گذرد می‌خواهد دنبال یک بهانه‌ای بگردد که وقتی به او بگویند چرا این‌طوری کردی؟ چرا خلاف انقلاب و خلاف اسلام عمل کردی؟ چرا خون‌های شهدا را پایمال کردی، توجیهی داشته باشد. این بلا در انتظار من و شما هم است. ان‌شاءالله تابه‌حال دامن‌گیرمان نشده باشد؛ اما روزی به سراغ همه ما، به اختلاف مراتب، خواهد آمد. شیطان نمرده است، از خدا اجازه گرفته که تا این عالم برپاست زنده باشد، هرروز هم بر تجربه‌اش افزوده می‌شود، برای گمراه کردن ماها استادتر می‌شود، بهانه‌های بهتری تعلیم می‌دهد، راه‌های بهتری نشان می‌دهد.

دنیازدگی؛ بزرگ‌ترین دشمن رفتار و انگیزه

بزرگ‌ترین دشمنی که در رفتار ما و در انگیزه ما مؤثر است چیزی است که اسمش «دنیازدگی» است؛ حُبُّ الدنیا راس کُلِّ خَطیئَهٍ. همان که انسان بخواهد راحت باشد، کمی از رفیقش بهتر باشد، درآمدش یک ریال بیشتر باشد، ماشینش یک سیستم جلوتر باشد. قرآن می‌فرماید: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ[3] نمی‌فرماید لایریدون العلو. می‌فرماید لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا؛ نکره در سیاق نفی. تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ. وقتی این روحیه که انسان فکر برتری‌طلبی است پیدا می‌شود «أنا» می‌شود؛ «من» بهتر باشم. «من» حرفم جلو باشد. «من» دستور بدهم دیگران عمل کنند. «من» که وارد می‌شوم دستم را ببوسند؛ یار امام خوش آمد. این «من» ادامه پیدا می‌کند تا به أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی[4] می‌رسد. این همان مسیر است؛ وقتی از «أنا» شروع شد به «ربکم الاعلی» می‌رسد. اگر می‌خواهیم در این دام نیفتیم همیشه باید فکر این باشیم که جای «أنا» ببینیم «خدا» چه می‌خواهد.

سؤال؛ شما این را میل می‌فرمایید، دوست دارید. خدا هم همین را می‌خواهد یا چیز دیگری از شما می‌خواهد؟ اگر من طوری تربیت شدم که هر کاری می‌خواهم تصمیم بگیرم، اول ببینیم خدا می‌خواهد یا نه؟ ان‌شاءالله در دام شیطان نمی‌افتم. والا اگر گفتم «أنا» آماده باشم که آخرش به «ربکم الاعلی» می‌رسد. فرعون می‌دانست هیچ خری نیست. می‌دانست هیچ‌کاره‌ای نیست. حتی همسرش با او مخالف بود ولی دست برنمی‌داشت می‌گفت: مَاعَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی[5]. راست می‌گفت؟! به خدا قسم می‌دانست دروغ می‌گوید ولی آدمیزاد این است! وقتی در مسیر فساد افتاد همین است؛ خب چرا من خدا نباشم؟! یک‌کمی پایین‌تر، چرا من پیغمبر نباشم؟! یک‌کم پایین‌تر، چه طور شد علی امام شد من نباشم؟! پایین‌تر، چرا آن مرجع شد چرا من نباشم؟! أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَاآتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ[6].

راه مصونیت از آسیب‌ها

برای این‌که ما از این آسیب‌ها مصون باشیم یکی باید همیشه جنبه شناخت و آگاهی‌مان را زنده نگه داریم که ما بنده‌ایم؛ باید ببینیم دین چه می‌گوید. دین را درست بشناسیم، به رأی خودمان تفسیر نکنیم. در اجتهادمان مواظب باشیم دلخواه خودمان اثر نگذارد. وقتی آن بزرگ خواست آب چاه را تحقیق بکنند اول دستور داد چاه خانه‌شان را پر کردند، بعد دنبال تحقیق رفت؛ نکند حب این‌که آب چاه را تطهیر کردن آسان باشد این در اجتهادم اثر بگذارد. دین را درست بشناسیم. مواظب باشیم هوای نفس در شناختمان مؤثر نباشد. دوم در عمل به این شناخت؛ هر چه می‌خواهیم تصمیم بگیریم اول ببینیم خدا می‌خواهد یا نمی‌خواهد. چیزی که خیلی آسان است اگر انسان اراده قوی بکند و البته از خدا کمک هم بخواهد و به اولیایش هم توسل داشته باشد.

وفقنالله وایاکم

والسلام علیکم ورحمه‌الله


[1]. رعد، 11.

[2]. ص، 82.

[3]. قصص، 83.

[4]. نازعات، 24.

[5]. قصص، 38.

 

پرونده ویژه: