بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل رضوانالله علیه و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز، فرارسیدن ایام مبعث و اعیاد آینده شعبانیه را خدمت برادران و خواهران ارجمند تبریک و تهنیت عرض میکنم. امیدواریم خدای متعال عیدی ما را در این ایام، تعجیل در ظهور امام زمانعجلالله فرجهالشریف و پیروزی حق بر باطل در جهان قرار بدهد.
در این فرصت کوتاهی که من مزاحم شما هستم، در بین هزاران مطلبی که میشود مطرح کرد یکی را انتخاب کردم که به نظر من یکی از ریشهایترین مسائل است. تا آنجا که ما اطلاع داریم از گذشتههای دور تاکنون در بین انسانهایی که روی این کره خاکی زندگی میکنند،اختلافات زیادی بین انسانها چه انسانهای معاصر و چه انسانهای گذشته میبینیم. اگر این اختلافات را دستهبندی بکنیم در یک دسته کلی میشود گفت بخشی از انسانها هم در گذشته و هم در حال، خودشان را در ردیف حیوانات دیگر حساب میکنند، با یک امتیازات جزئی که برای خودشان قائلند؛ یعنی همانطور که یک اسب یا یک حیوان دیگری احساس گرسنگی میکند، در مقام سیر کردن شکم برمیآید یا احساس نیاز جنسی میکند درصدد این برمیآید که نیاز خودش را برطرف کند یا دوست دارد اولاد داشته باشد و چیزهایی از این قبیل، آنها هم همینهاست؛ آنها هم بخش مهمی از زندگیشان صرف پر کردن شکم میشود؛ بسیاری از تلاشهایی که انسانها انجام میدهند حاصلش این میشود که غذایی تهیه کنند و بخورند؛ البته سعی میکنند غذای لذیذتری باشد و همینطور در انتخاب همسر، فرزنددار شدن، حفظ امنیت و چیزهایی از این قبیل، حاصلش اینکه زنده بمانند و بیشتر لذت ببرند. این هدف زندگیشان است و بیش از این نیست. هر چه تلاش میکنند برای این است که بیشتر زنده بمانند، راحتتر زندگی کنند و بهتر لذت ببرند. خیلی به سختی میشود در رفتارهایشان یک عنصر دیگری پیدا کرد که فراتر از اینها باشد. این یک دسته از انسانها هستند که شاید شمارهشان هم بیش از انسانهای دیگر باشد.
هم در گذشته و هم اکنون یک عده از انسانها نیز به گونهای دیگر بوده و هستند؛ افراد برجسته این گروه پیامبران و اولیای خدا بودند. دید این گروه با گروه اول بسیار متفاوت است؛ این گروه میگویند بدن انسان یک مرکب است و ما باید از این مرکب استفاده کنیم تا مسیری را بپیماییم. کل این زندگی دنیا از آنوقتی که متولد میشویم تا آنوقتی که از دنیا میرویم، ما را در قبر میگذارند، سفری است، از نقطهای شروع کردهایم و به نقطه دیگری میرسیم. هدف ما در یک روز دیگری، در یک عالم بسیار وسیعی تحقق پیدا میکند؛ مسکن آنجاست.
نقطه اصلی اختلاف بین این دو بینش این است ؛ یک بینش میگوید ما مثل سایر حیوانات هستیم، یک روزی متولد میشویم، بعد هم میمیریم و دیگر تمام میشود، هدفی هم جز لذت بردن در این زندگی نداریم، باید سعی کنیم هر چه بیشتر خوش بگذرانیم، آرامتر، آسودهتر، راحتتر زندگی کنیم و بالاخره میمیریم و تمام میشود. بینش دیگر این است که نهتنها زندگی ما با مرگ تمام نمیشود بلکه تازه شروع میشویم. سفری بوده ما این سفر را طی کردهایم تازه به وطن میرسیم، باید از مرکب پیاده شویم و آنجا رحل اقامت بیندازیم. آنجا باید از خانهمان و وسایلی که برایمان فراهم شده استفاده کنیم و عجیب این است که آن مسکن هیچوقت خرابشدنی نیست، آن همیشگی است و هر چه برای آنجا لازم است در اینجا باید تهیه کنیم، در همین مسیر سفر. اگر ازاینجا چیزی تهیه کردیم در وطنمان که میرسیم آنجا برای همیشه از آن استفاده خواهیم کرد، اما اگر اینجا تلاش نکنیم، دنبال فقط راحتی زندگی دنیایمان باشیم، آنجا دستمان خالی خواهد بود و آنجا دیگر نمیشود از نو تلاش کرد و دوباره ساخت؛ هر چه اینجا ساختیم آنجا به ما تحویل میدهند. هر چه اینجا کاشتیم آنجا برداشت میکنیم، مثل کشاورزی که در یک فصلی میکارد، در یک فصلی برداشت میکند. اگر نکاریم در آنجا گرسنه میمانیم و بهرهای نداریم.
این دو تا بینش با هم قابلمقایسه نیست. یک طرفش انسان را یک موجودی معرفی میکند مثل یک حیوانی، یککمی ظریفتر که این عمرش مثلاً صدسال است. آن، انسان را طوری معرفی میکند که یک مرکب صدساله دارد، عمرش بینهایت است، هیچوقت تمام نمیشود. ما بین این دو تا بینش یکی را باید انتخاب کنیم؛ یا باید به همان بینش اول تن بدهیم که ما هم یک حیوانی مثل حیوان دیگر هستیم، مثل یک برهای، بعضیهایمان مثل یک شتر مثلاً، بعضیها مثل یک اسب، بعضیها خیلی ظریف باشند مثل یک بلبلی، یک چیز ظریف و تمیزی هستند ولی بالاخره میمیرد، تمام میشود. یا این هستیم یا آن. اگر این هستیم حق با آنهاست، باید سعی کنیم هر چه میشود بهتر بخوریم، بهتر بپوشیم، بهتر لذت ببریم، بیشتر لذت جنسی ببریم، بیشتر کاخ بسازیم، از زیباییها استفاده کنیم چون اینها تمام میشود، دیگر بعد از صدسال هیچکدام از اینها را نخواهیم داشت، فعلاً این صدسال را باید غنیمت شمرد و هر چه میتوانیم بهتر استفاده کنیم. کسانی مزاحم ما میشوند سعی کنیم مزاحمتشان را دفع کنیم. اگر جنگ و اختلاف و اینها واقع میشود فقط برای این است که اینها را دور کنیم و خودمان راحت زندگی کنیم، مقصد دیگری نیست. اگر کسی هم بمب اتم میاندازد و شهر ما را خراب میکند باید سعی کنیم دستش را بگیریم برای اینکه خودمان زنده باشیم، همین، والا یک گناهی است، جنایتی است، چنین، از این خبرها نیست، گناه کدام است؟! باید لذت برد. آن لذتش در آن است که آن بمب را بسازد و دیگران را بکشد، ما هم لذتمان این است که راحت زندگی کنیم. خوب و بد و عدالت و اینها شوخی است، ابزاری برای فریب دادن دیگران است. حقوق بشر و نمیدانم صلح و عدالت و همه این حرفها دامهایی است برای اینکه از دیگران بهرهکشی کنند، خودشان بیشتر لذت ببرند. اگر ما این بینش را پذیرفتیم باید بگوییم حق با اینهاست؛ ما هم باید سعی کنیم یک چنین چیزی بشویم. در حد فرد باید سعی کنیم در شهرمان طوری زندگی کنیم که بیشتر به ما خوش بگذرد، شهرمان زیبا باشد، هوایش تمیز باشد، غذای خوب بخوریم و لذتهای دیگر هم داشته باشیم. در حد اجتماع، باید سعی بکنیم که هر چه میتوانیم دیگران را بدوشیم، خودمان از منافع آنها بهره ببریم، چون خبر دیگری نیست، همین است. اگر بپرسند برای چه آفریده شدی؟ میگفتم بنا ندارم، ولی خب آفریده شدیم، لذت ببریم. چه بشود؟ هیچی تا میتوانیم باید لذت ببریم؛ اما اگر این بینش را نپذیرفتیم باید پایههای آن فکر و بینش را محکم کنیم. واقعاً ما عمر بینهایت خواهیم داشت؟ واقعاً کسی ما را آفریده است؟ هدفی از این داشته که ما را بیافریند؟ پس برای چه ما را آفریده است؟ کمبودی داشته ما را آفریده تا کمکش کنیم؟ یا نه آن بینیاز مطلق است، هیچ احتیاجی به ما ندارد، از کَرَم خودش ما را آفریده، به ما نیازی ندارد. آنوقت همه این زندگی برای ما حکم یک ابزار را دارد.
شما مثلاً از اروپا یا از هلند یا از سوئد یا جاهای دیگری تشریف آوردید، بالاخره سوار هواپیما شدید و اینجا آمدید. انتظارتان در این سفر همین بوده که هواپیما برسد، اینجا بنشیند، در فرودگاه پیاده شوید و ببینید اینجا چه خبر است. دیگر در هواپیما خیلی برایتان مهم نبوده که کجا بنشینم، حالا مثلاً صندلی چه رنگی باشد، نمیدانم، همین اندازه که آدم سالم بماند تا به مقصد برسد. آنها میگویند اصلاً ما آفریده شدیم برای اینکه هواپیما سوار شویم. صدسال هواپیما سوار شویم، صدسال کشتی سوار میشویم تا یکوقتی هم کشتیمان غرق میشود تمام میشود. اینها میگویند یک سفری در پیش داریم که صدسال باید کشتیرانی کنیم تا برسیم به مقصد. آن مقصد اصلاً قابل توصیف نیست. هر یک نفری انگار تمام لذائذی که فرض میشود کرد در اختیارش است. هر چه دلش بخواهد، آن هم نه تحت این اسبابی که ما اینجا داریم؛ میل دارد که مثلاً حالا یک خوشه انگور بخورد، درخت انگور سرش را پایین میآورد. میل دارد گوشت یک مرغی را بخورد، آن مرغ پرواز میکند میآید اینجا بریان میشود. نه خستگی هست، نه زحمتی هست، نه سردردی، نه بیماری هست، نه احتیاج است که آدم کار بکند، همهچیز فراهم است تا چه وقت؟ تا ندارد؛ تا همیشه هست. چه وقت آدم آنجا میرسد؟ آنوقتی که اینجا کار درست انجام بدهد؛ باید راست بگوید، امانتدار باشد، نسبت به مردم خیانت نکند، به دیگران به کسانی که ضعیفاند باید کمک کند، از جیب خودش کمک کند، فکر راحتی دیگران باشد، اینها هم بندگان خدا هستند، خدا آنها را آفریده برای اینکه به آنها رحمت بدهد. همه این حرفها وقتی مطرح میشود که یک زندگی دیگری غیرازاین در کار باشد والا خب خدا آفریده، خب هر چه خدا خلق کرده، هر چه هم خواسته روزیاش را داده، به ما چه! آنوقتی تکلیف برای ما میسر میشود که بگوییم این تکلیف یک پاداشی دارد، اگر عمل کنیم آن نتیجه را خواهد داشت.
بنابراین بیش از هر چیز عقل انسانها میگوید باید فکر کنیم و این نقطه را روشن کنیم؛ آیا ما یک حیوانی هستیم یککمی با حیوانات دیگر فرق دارد، یککمی تمیزتر است یا نه یک حیوانی که این بدن هست در اختیار ماست تا بتوانیم سیر کنیم، مثل یک مرکبی است یا هواپیمایی است که سوار شدیم باید از آن استفاده کنیم تا برویم، این هواپیما خراب میشود، نمیتواند پرواز کند، دور میاندازند و دفنش میکنند. ولی ما خواهیم بود، روز دیگری زنده میشویم و تا ابد زنده خواهیم بود؟!
اگر این مسئله را اول برای خودمان درست حل بکنیم بسیاری از مشکلات زندگی و ابهامها برای ما برطرف میشود. کسی به ما ظلم میکند ما به خاطر اینکه خدا به ما فرموده دفاع میکنیم، نهتنها برای اینکه راحت باشیم. اگر این دفاع مستلزم این بود که برویم در جبهه زخمی بشویم استقبال میکنیم، راه همین است. اگر باید به شهادت برسیم، زودتر ما به آن عالم میرسیم، این مسیر را خیلی سریعتر طی میکنیم. برای ما این مسائل حل میشود. با هزار زحمت تلاش کردیم مالی به دست آوردیم، فقیری میبینیم یا کسی محتاج است خیلی راحت به او میدهیم چون میدانیم این گم نمیشود. یک واحد را که ما اینجا صرف بکنیم اقلاً هفتصد برابر جایش میآید. خب چرا نکنیم؟! چه معاملهای در بازار این قدر استفاده دارد؟
نتیجه اینکه راه انبیا با راه دشمنانشان، مخالفینشان، دو مسیر کاملاً متفاوت است. خب در بین راه ممکن است یک نقطههای تقاطع داشته باشند، یکی از اینطرف میآید یکی از آنطرف، یک جایی به هم میرسند، این نقطه تقاطع است، این هدف نیست. ولی آن راهش را ادامه میدهد یکطرف، آن هم راهش را ادامه میدهد یکطرف. هدف جای دیگری است. آن هدفش فقط همین زندگی دنیاست، این هدفش آخرت است.
این همان ایمان بالله و باالیوم الآخر است. همه حرفهای انبیا همین دو تا کلمه بود؛ خدا و قیامت. اگر این را پذیرفتیم آنوقت سؤال میشود که چهکار باید بکنیم؟ اگر پذیرفتیم که ما یک مسافریم که این سفر را باید طی کنیم تا به عمر ابدی برسیم، سؤال میشود راهش کجاست؟ از چه راهی باید برویم؟ از چه وسیلهای باید استفاده کنیم؟ اینجاست که انبیا به ما کمک میکنند، دین به ما کمک میکند، میگوید از این راه باید بروی. مواظب باشی از این راه نروی ازاینجا بروی. این حلال است، این حرام؛ اما اگر آن اعتقاد نباشد آن حلال و حرام کجا بود. هیچی، صدسال میخواهیم خوش بگذرانیم حالا چه از این راه چه از آن راه. هر چه بیشتر برایمان راحتتر است همان را عمل میکنم. وقتی معنا دارد ما از اینها صرفنظر کنیم که انتظار داشته باشیم یک عمر ابدی به ما میرسد و آن راه معینی دارد. اگر از این راه بروند به آنجا میرسیم، اگرنه سقوط میکنیم.
وقتی صحبت از راه شد آنوقت میشود که در بین ادیانی که هست کدام راه درست است؟ الحمدلله خدا ما را هدایت کرده و راه پیغمبر خاتم را شناختیم. پیروان این پیغمبر کمابیش اختلافاتی با هم دیگر دارند، کدام صحیح است؟ آن الگوهای معصوم را ما شناختیم.
بهترین عامل برای اینکه آدم یک مسیر صحیحی را برود این است که راهنمای خوبی داشته باشد. اگر آدم در یک مسیری که حرکت میکند بداند یک کسی هست راه را خوب میشناسد خیالش راحت است. نگاه میکند آن از کدام طرف میرود دنبالش راه میافتد میرود؛ اما اگر شک داشته باشد مدام با تردید، آیا این درست است؟ نیست؟ این بهتر میگوید؟ یا آن بهتر میگوید؟ در کویر پهناوری هرکسی دارد از یک راهی میرود. اگر آدم بداند یک کسی راه را خوب بلد است، خیالش راحت است و نگرانی ندارد. یک راهنمای تضمینشده دارد، آدم دنبال آن راه میافتد هر جا رفت این هم میرود، خیالش راحت است؛ و بالاخره همه شما کمابیش میدانید و با روانشناسی آشنا هستید که بهترین عامل تربیت، الگوست. بیشترین چیزی که ساختار زندگی ما را تشکیل میدهد تبعیت از یک الگوست. در هیچ دین و مذهبی یک الگوی کامل که همه امور زندگی را بتواند نشان بدهد ندارند. الگوی ما ائمه معصومینسلاماللهعلیهم اجمعین هستند. کسانی که علاوه بر این که وحی را دریافت میکنند به مردم میدهند، در راه زندگی هم در طول چند صدسال، مسیرهای مختلف را نشان میدهند. اگر فقط ما بودیم و خود پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله، الگوی ما فقط همان رفتاری بود که ایشان در مکه داشتند و بعد در مدینه. بعداً باید چهکار بکنند، خب مسائل جدید پیش آمد. با اینها چهکار باید کرد؟ اما ما دوازدهتا امام معصوم داریم که هرکدام در یک شرایط خاصی زندگی کردند، هر شرایطی را شما فرض کنید الگویش را به ما نشان میدهند. یکی در یک شرایطی بود که میبایست سکوت کند، فحش هم به او میدادند باید تحمل کند. این یک مسیر است، ما باید ببینیم در زندگیمان یکوقت شرایطی پیش بیاید که باید همین کار را بکنیم. یکی در یک شرایطی بوده جنگیده تا خودش و فرزندانش و تا طفل شیرخوارهاش به شهادت رسیده. باید بدانیم در زندگی ما ممکن است یک چنین چیزی پیش بیاید. بشناسیم چه وقت باید از چه کسی تبعیت کرد. ولی الگوهایش را داریم. خدای متعال بر ما منت گذاشته، هم راههای کلی را کاملاً بیان کرده، هم الگوهای عملی را نشان داده، در شرایط مختلفی، در مواجهه با دشمنان مختلف، شیاطین مختلف، با هرکدام با چه شگردی کار میکنند، ما بتوانیم عکسالعملش را نشان بدهیم، یاد بگیریم آن امام مواجه بود با آن اینطوری کرد، آنیکی مواجه بود با یکی دیگر، شرایطی که در زمان ما هست باید از این پیروی کنیم.
اگر از شما بپرسند که شما بلند شدید از اروپا آمدید اینجا به زیارت امام رضا علیه السلام، معنیاش چیست؟ عاقلانهترین جواب این است که ما میخواهیم رابطهمان را با این الگوی زندگی محکم کنیم. چون این رفتار ما، ارتباط قلبی ما را با امام رضا تقویت میکند. شما به هر دوستی هر قدر بیشتر اظهار محبت کنید دوستیتان محکمتر میشود. اگر آدم مدتی با یک دوستی قطع رابطه کند، عملاً قهر کند، کمکم اصلاً دوستی از بین میرود. دوستی آدم وقتی تقویت میشود که در عمل نشان بدهد. وقتی از چند هزار کیلومتر اشخاصی راه میافتند فقط قبر یک الگویی را زیارت بکنند، این رابطه تا آخر عمر در زندگیشان اثر میگذارد. اینهمه راه آمده، اینهمه پول خرج کرده، سختی کشیده، زحمت کشیده، برای چه بود؟ برای اینکه دلمان را بیشتر با آن پیوند بدهیم. وقتی بیشتر به او محبت پیدا کردیم، ما هم در زندگیمان رفتارش را بیشتر میخواهیم. آدم هر کس را دوست بدارد دلش میخواهد شبیه او باشد. حتی بهطور طبیعی دیده شده، در روانشناسی ثابت شده، ناخودآگاه آدم یک کسی را که دوست میدارد میخواهد لباسش را هم مثل او بپوشد. رنگ لباسش هم مثل او باشد. کیفیت راه رفتنش هم مثل او میخواهد راه برود. لازمه محبت است. وقتی رابطه ما با امام معصوم تقویت شد، دلمان میخواهد همهچیزمان شبیه او باشد. آنوقت دیگر هیچوقت منحرف نمیشویم، همیشه الگویی جلوی چشممان هست، میدانیم چگونه باید پیروی کنیم، دلمان همیشه با اوست، آرزو میکنیم باز سال دیگر قسمتمان بشود زیارت بیاییم. سعی میکنیم بیشتر زندگی او را بشناسیم ببینیم چه طور زندگی کرد. سخنانش را بشنویم از آن بیشتر استفاده کنیم. این در صورتی است که این رابطه قلبی تقویت بشود. پس سفر شما سفر بسیار مبارکی است، بسیار ثواب دارد. بهخصوص در زیارت امام رضاعلیه السلام در روایات هست که کسی که زیارت امام رضا برود، امام رضا در عالم برزخ به اندازه تعداد زیارتش به بازدیدش میآیند. در بین همه ائمه، امام رضا بیشتر به مهربانی شناخته شده است. همه امامان نور واحدی هستند اما شرایط زندگی طوری بوده که هر کسی یک صفتی بیشتر در او ظهور پیدا کرده است؛ در امام حسن مجتبیعلیهالسلام مثلاً بیشتر صبر و حلم و اینها. در سیدالشهداعلیهالسلام فداکاری و شجاعت و اینها بیشتر ظهور پیدا کرده. در امام رضاعلیهالسلام مهربانی. شنیده نشده یک کسی در خانه امام رضا یک خواهشی از ایشان داشته باشد و رد کرده باشند. حالا ممکن است زمان اقتضا داشته تأخیر پیدا کند اما قضایای عجیبی است که حاجتهای بزرگی که نشدنی فرض میکردند، هیچ امیدی به تحققش نداشتند، به زیارت امام رضا رفتند و بعد از فرصت مناسبی حاجاتشان برآورده شده است. آنقدر اینها هست که قابلشمارش نیست. چه از این بهتر؟! شما چهکار میتوانستید بکنید؟! مهمترین اثرش آن تقویت رابطه قلبی است؛ امام رضا را بیشتر دوست بدارید. وقتی دوست داشتید همهچیز دیگر به دنبالش میآید؛ و بالاخره نهایتاً روز قیامت آقا امام رضا دست شیعیانشان را میگیرند و بهشت میبرند، آنهم به خاطر لطفی که خدا درباره ایشان دارد بهواسطه بندگی خالصی که ایشان کرد.
بنابراین اولاً این توفیق که خدا به شما داده باید شکرش را به جا بیاورید. کسانی به بعضی کشورهای دیگر برای عیاشی و خوشگذرانی میروند، الحمدالله این سعادت را داشتید که راه دوری را طی کردید، نه به خاطر لذتهای مادی، بلکه به خاطر اینکه پیوند روحیتان را با منشأ خیرات و برکات تقویت کنید. بعد این دنبالش اقتضا میکند که بیشتر او را بشناسید، زندگیاش را یاد بگیرید و تا بتوانید بیشتر از او تأسی کنید و یاد بگیرید؛ و بعد این اثر معنوی در فرزندان شما و نسلهای آیندهتان هم اثر خواهد گذاشت. بدون اینکه زحمتی بکشید رفتار شما طوری خواهد شد که بچههایتان با محبت همین امام رضاعلیهالسلام بار میآیند. آدم در گفتار و رفتارش بدون اینکه بخواهد به چیزی فکر کند، آن بچه همینکه میبیند پدر و مادرش اینطوری هستند از همان کودکی علاقه به اهلبیت در دلش پیدا میشود. ممکن است قرنها، نسلهایی بهواسطه همین زیارت چندروزه شما، بهرهمند بشوند. از کَرَم خدا بعید نیست. خدا کَرَمش بینهایت است. ترازو نمیگذارند آنجا بگویند شما چه قدر زحمت کشیدید، همین اندازه رحمت به شما میدهم. گاهی یک کلمه حرف زدن، باعث این میشود که آدم به سعادت برسد. مگر گفتن کلمه شهادتین باعث این نمیشود ما از کفر نجات پیدا کنیم؟ اعتراف به ولایت اهلبیت باعث این میشود رابطه ما با این بندگان شایسته خدا تقویت بشود و اثرش تا نسلهای آیندهمان باقی بماند. البته این محبت نسبت به سایر کسانی هم که از پیغمبر اکرم پیروی کردند هست، هرکدام به نسبت خودش؛ اما آنکه الگوی کامل است این ائمه معصومین هستند. همه مورخینی که انصاف داشتند و تحقیق کردند این مسائل را، اینها را کاملترین الگو معرفی کردند؛ بنابراین باید اول شکر خدا را بکنیم که اینها را شناختیم، دوم شکر خدا بکنیم که راه این را شناختیم، سوم شکر خدا بکنیم که محبت اینها در دلهای ما نهاده، چهارم شکر خدا بکنیم که توانستیم محبت را با زیارت و با یادشان تقویت کنیم، حتی اگر دسترسی پیدا نکردید به اینکه سفر کنید اینجا بیایید، بعد از نمازتان طرف امام رضا رو بکنید بگویید السلام علیک یا علی بن موسی الرضا، میشنوند. فرشتگان دعای مؤمنین و سلام مؤمنین را به صاحبش میرسانند و آنها آن قدر کَرَم دارند که سلام شما را بیجواب نخواهند گذاشت. آنوقت جواب آنها باعث این میشود که شما خیر دنیا و آخرت نصیبتان بشود، از آفات و بلیات محفوظ باشید و بتوانید نهتنها برای خودتان که برای آیندگان و نسل آیندهتان هم راهنمای خوبی باشید، همه آنها را انشاءالله به برکت ولای اهلبیت به سعادت دنیا و آخرت برسانید انشاءالله.
یک خواهش هم ما از شما داریم که شما همه مهمانید، از مهمان پذیرایی خاصی میکنند. حتماً امام رضا و حضرت معصومه از شما پذیرایی خاص میکنند. ما را در پذیراییتان شریک کنید، بگویید خدایا این پیرمرد را هم بیامرز. انشاءالله که خدا هم حوائج دنیا و آخرتتان را برآورده کند، همه مؤمنین را در سراسر دنیا به سعادت دنیا و آخرت برساند، زمینه تحقق حکومت عدل خداپسند در عالم فراهم بشود، ما هم بتوانیم در ایجاد این حکومت و بهرهمندی از حکومت حضرت مهدی صلواتاللهعلیه سهمی داشته باشیم.
والسلام علیکم و رحمهالله